و من کلام له علیه السّلام
فی التّزهید من الدّنیا و التّرغیب فی الآخرة
از سخنان امام علیه السّلام است
درباره زهد در دنیا و تشویق به آخرت.(1)
خطبه در یک نگاه
در این خطبه کوتاه و پرمعنا امام علیه السّلام به چند نکته اشاره مىکند:
1. دنیا گذرگاهى بیش نیست و جایگاه اصلى انسان سراى آخرت است و باید از این گذرگاه براى منزلگاه حقیقى بهرهگیرى کرد.
2. انسان باید روح خود را از دنیا بیرون فرستد پیش از آنکه جسم او بیرون مىرود.
3. دنیا دار امتحان و صحنه آزمون است.
4. هنگام خروج انسان از دنیا مردم به اموالى که از خود باقى گذاشته مىنگرند و فرشتگان به اعمالى که از پیش فرستادهاند.
أیّها النّاس، إنّما الدّنیا دار مجاز، و الآخرة دار قرار، فخذوا من ممرّکم لمقرّکم، و لا تهتکوا أستارکم عند من یعلم أسرارکم، و أخرجوا من الدّنیا قلوبکم من قبل أن تخرج منها أبدانکم، ففیها اختبرتم، و لغیرها خلقتم. إنّ المرء إذا هلک قال النّاس: ما ترک؟ و قالت الملائکة: ما قدّم؟ للّه آباؤکم! فقدّموا بعضا یکن لکم قرضا، و لا تخلفوا کلّا فیکون فرضا علیکم.
ترجمه
اى مردم! دنیا تنها سراى عبور است و آخرت خانه جاودانه، حال که چنین است از این گذرگاه خود براى محل استقرار خویش (در آخرت)، توشه برگیرید و پردههاى خویش را در پیش کسى که از اسرارتان آگاه است ندرید و قلوبتان را از دنیا خارج کنید پیش از آنکه بدنهایتان از آن خارج شود، چرا که شما در دنیا آزمایش مىشوید و براى غیر آن، آفریده شدهاید. هنگامى که انسان مىمیرد، مردم مىگویند چه چیز باقى گذاشت؟ ولى فرشتگان مىگویند چه چیز پیش از خود فرستاد؟ خدا پدرتان را رحمت کند بخشى از ثروت خود را از پیش بفرستید تا به عنوان قرض (نزد خدا) براى شما باقى بماند و همه را براى بعد از خود نگذارید که مسئولیت سنگینى بر دوش شما خواهد گذارد.
شرح و تفسیر
دنیا گذرگاه است
امام علیه السّلام در آغاز این خطبه به مسئله مهمّى درباره حقیقت دنیا و آخرت اشاره مىکند که غفلت از آن خمیرمایه اکثر بدبختیهاى انسان است، مىفرماید: «اى
مردم، دنیا تنها سراى عبور و آخرت خانه جاودانه است، حال که چنین است از این گذرگاه خود براى محل استقرار خویش، توشه برگیرید»؛ (أیّها النّاس، إنّما الدّنیا دار مجاز(2)، و الآخرة دار قرار، فخذوا من ممرّکم لمقرّکم).
بسیارى از مشکلات از اینجا ناشى مىشود که انسان دنیا را سراى باقى مىنگرد، از اینرو به اندوختن مال و ثروت، از هر طریق و به هر قیمت مىپردازد و در صرف آن براى مقاصد خیر بخل مىورزد و بر این اساس مرتکب اعمال خلاف فراوانى مىشود و توبه را به تأخیر مىاندازد.
همین حقیقت با تعبیرهاى مختلف در روایات دیگر آمده است، گاه دنیا به عنوان یک پل: «الدنیا قنطرة»(3) و گاه به عنوان یک تجارتخانه: «متجر أولیاء اللّه»(4) و گاه به عنوان مزرعه «الدّنیا مزرعة الآخرة»(5) قلمداد شده است که همگى حکایت از یک چیز مىکند.
سپس به دنبال این سخن به نکته دیگرى اشاره کرده، مىفرماید: «پردههاى خویش را نزد کسى که از اسرارتان آگاه است ندرید»؛ (و لا تهتکوا أستارکم عند من یعلم أسرارکم).
به اعتقاد بسیارى از شارحان، این جمله اشاره به عدم تجاهر به گناه است، زیرا گناه پنهانى، در واقع یک گناه است و گناه آشکار، به جهت پردهدرى و آلوده ساختن محیط اجتماع چند گناه محسوب مىشود؛ ولى بعضى از شارحان آن را اشاره به اعمال خیر دانستهاند که اگر در پنهانى انجام شود بهتر است، در حالى که تعبیر به هتک (و لا تهتکوا) تناسبى با این معنا ندارد.
به هرحال خداوند، ستّار العیوب و غفّار الذّنوب است؛ تا بندگان پردهدرى نکنند او عیوب و گناهان آنها را مىپوشاند، چنانکه در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السّلام مىخوانیم: «ما من عبد إلّا و علیه أربعون جنّة حتّى یعمل أربعین کبیرة فإذا عمل أربعین کبیرة انکشفت عنه الجنن؛ هر بندهاى چهل پرده ساتر الهى بر اعمال او وجود دارد تا چهل گناه کبیره انجام دهد، در این حالت تمام آن پردهها کنار مىرود». سپس امام علیه السّلام در ادامه این حدیث مىفرماید: «در این موقع خداوند به فرشتگانش وحى مىفرستد که بندهام را با بال و پر خود بپوشانید و آنها چنین مىکنند؛ ولى این بنده گنهکار به هر گناهى دست مىزند فرشتگان عرضه مىدارند: پروردگارا این بندهات هیچ گناهى نیست مگر اینکه انجام داده و ما از اعمال او شرم داریم، به آنها وحى مىشود که پر و بال خود را از او بردارند، در این هنگام نسبت به ما اهل بیت علیهم السّلام دشمنى مىورزد و در نتیجه پرده او در آسمان و زمین کنار مىرود و آبروى او نزد همگان مىریزد»(6).
ارتباط این جمله با جملههاى قبل ممکن است از این نظر باشد که یکى از بدترین گناهان که سراى آخرت انسان را تیره و تار مىکند، تجاهر به معصیت است.
آنگاه امام علیه السّلام در تکمیل سخنان پیشین در مورد زهد در دنیا به نکته سومى اشاره کرده، مىفرماید: «قلوبتان را از دنیا خارج کنید پیش از آنکه بدنهایتان از آن خارج شود»؛ (و أخرجوا من الدّنیا قلوبکم من قبل أن تخرج منها أبدانکم).
خارج ساختن قلوب، کنایه لطیفى از ترک تعلّقات دنیوى و وابستگیها به زرق و برق دنیاست و تعبیر «من قبل أن تخرج …» هشدارى است بر ناپایدارى این جهان؛ یعنى به هوش باشید به زودى بدنها به خاک سپرده مىشود، بکوشید پیش از آن، دلها را از این جهان خارج سازید، چرا که حبّ دنیا سرچشمه همه گناهان است.
بدیهى است منظور از این سخن این نیست که مسلمانان از نیازهاى زندگى بىبهره باشند و یا جوامع اسلامى از نظر پیشرفتهاى اقتصادى از دیگران عقب بمانند و نیازمند به نان شوند؛ بلکه منظور وابستگى شدیدى است که انسان را وادار به هرگونه قانونشکنى مىکند، لذا بعضى از شارحان نهج البلاغه این جمله را اشاره به ترک اموال حرام دانستهاند.
سپس در چهارمین نکته و در تکمیل آنچه گذشت مىفرماید: «چرا که شما در دنیا آزمایش مىشوید و براى غیر آن، آفریده شدهاید»؛ (ففیها اختبرتم، و لغیرها خلقتم).
این دو جمله کوتاه همهچیز را روشن مىسازد و توجّه به آن مسیر زندگى سعادتبخش انسانها را نشان مىدهد، آرى دنیا سراى امتحان است و جایگاه جاودانه انسان سراى آخرت است. قرآن مجید مىگوید: ««أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»؛ آیا مردم چنین پنداشتهاند که چون بگویند: ایمان آوردهایم، آنها به حال خود رها مىشوند و آزمایش نخواهند شد، ما همه پیشینیان آنها را آزمایش کردهایم»(7)، بنابراین آزمایشهاى الهى که وسیله تکامل و پرورش انسانهاست امرى قطعى و اجتنابناپذیر و به تعبیر دیگر از اهداف آفرینش انسان است که استثنایى در آن وجود ندارد و همه باید شب و روز، در خلوت و جلوت، جوانى و پیرى در انتظار این آزمونها باشند.
حضرت، در ادامه این سخن به نکته مهم دیگرى اشاره مىکند و مىفرماید: «هنگامى که انسان مىمیرد، مردم مىگویند چه چیز باقى گذاشت؟ ولى فرشتگان مىگویند چه چیز پیش از خود فرستاد؟»؛ (إنّ المرء إذا هلک قال النّاس: ما ترک؟ و قالت الملائکة: ما قدّم؟).
منظور از ناس در اینجا دنیاپرستانند که همیشه سؤالشان از مال و اموال و ثروتهاى افرادى است که مىمیرند، در حالى که رابطه آنان با آن اموال به کلّى بریده شده و فقط فرداى قیامت باید در مقابل طرق این درآمدها پاسخگو باشند و جالب اینکه نقطه مقابل آنها را فرشتگان الهى قرار داده است که تمام توجّه آنها به مسائل معنوى و الهى است.
سرانجام در آخرین نکته مىفرماید: «خدا پدرتان را رحمت کند بخشى از ثروت خود را از پیش بفرستید تا به عنوان قرض (نزد خدا) براى شما باقى بماند و همه را براى بعد از خود نگذارید که مسئولیت سنگینى بر دوش شما خواهد گذارد»؛ (للّه آباؤکم! فقدّموا بعضا یکن لکم قرضا، و لا تخلفوا کلّا فیکون فرضا علیکم).
جمله «للّه آباؤکم!» معمولا در مقام تعجب توأم با احترام ذکر مىشود و معادل آن در فارسى «درود بر پدرانتان» یا «رحمت خدا بر پدرانتان» است(8) و منظور از جمله «فقدّموا بعضا …» این است که انسان تا زنده است با دست خود بخشى از اموال خویش را در راه خدا به محرومین یا براى کارهاى خیر بپردازد که به مقتضاى ««وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»؛ آنچه نزد خداست باقى مىماند»(9) و ««مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً»؛ کیست که به خدا قرض حسن دهد»(10) نزد خداوند براى یوم المعاد ذخیره مىشود و تعبیر به «بعض» براى این است که انسان نباید وارثان خود را که غالبا نیازمند هستند محروم کند، زیرا این کار دور از انصاف است و در روایات اسلامى از کسانى که همه اموال خود را در حیات خود انفاق مىکنند و براى ورثه چیزى نمىگذارند، نکوهش شده است. رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله
درباره یکى از انصار که به هنگام مرگ همه اموال خود را در راه خدا انفاق کرده بود و چیزى براى فرزندانش نگذارده بود، فرمود: «لو أعلمتمونی أمره ما ترکتکم تدفنوه مع المسلمین یترک صبیته صغارا یتکفّفون النّاس؛ اگر قبلا به من گفته بودید اجازه نمىدادم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید، زیرا فرزندان صغیرى به یادگار گذاشته که دست نیاز به سوى مردم دراز کنند».(11) البته این نهى در مورد کسانى است که ورثه نیازمندى دارند.
از سوى دیگر شدیدا نکوهش شده که انسان چیزى از اموال خود را در راه خدا انفاق نکند و تمام آن را براى ورثه بگذارد. امام صادق علیه السّلام در تفسیر آیه ««کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ»؛ اینگونه خداوند اعمال آنها را به آنان نشان مىدهد که مایه حسرت او هستند»(12) فرمود: «هو الرّجل یدع ماله لا ینفقه فی طاعة اللّه بخلا ثمّ یموت فیدعه لمن یعمل فیه بطاعة اللّه أو فی معصیة اللّه فإن عمل به فی طاعة اللّه رآه فی میزان غیره فرآه حسرة و قد کان المال له و إن کان عمل به فی معصیة اللّه قوّاه بذالک المال حتّى عمل به فی معصیة اللّه عزّ و جلّ؛ این آیه اشاره به کسى است که اموالى دارد که از روى بخل، چیزى از آن را در راه خدا انفاق نمىکند. سپس مىمیرد و آن را براى کسى باقى مىگذارد که با آن، اطاعت یا معصیت پروردگار را انجام مىدهد. هرگاه با آن مال، اطاعت خدا کند، صاحب اصلى مال، نتیجه آن را در ترازوى عمل بازماندگان مىبیند در حالى که آن مال، متعلق به او بوده و اگر با آن معصیت خدا کند در واقع، کمک به معصیت کرده و او را تقویت نموده تا نافرمانى خدا کند».(13)
جمله «فرضا علیکم» اشاره به این است که اگر تمام اموال خود را براى وارثان بگذارید روز قیامت حسابش بر شماست و منافعش در دنیا براى دیگران.
در ضمن توجّه به این نکته لطیف ادبى بجاست که امام علیه السّلام در این دو جمله از چهار چیز که در مقابل هم قرار گرفتهاند، استفاده کرده است. «قدّموا» در مقابل «لا تخلفوا» و «بعض» در برابر «کلّ» و «قرض» در مقابل «فرض» و «لکم» در مقابل «علیکم» که خود از نشانههاى فصاحت و بلاغت کلام امام علیه السّلام است.
نکته
هر صبح و شام این جملهها را بخوانید
سزاوار است هر انسانى جملههاى بیدار کننده و تکان دهنده بالا را همه روز صبحگاهان تلاوت کند، زیرا طبیعت دنیا سرگرم کننده و غفلتزاست؛ غفلتى که غالبا به گناه منجر مىشود؛ گناهانى که انسان را از خدا دور مىسازد.
در عبارات بالا هم موقعیّت دنیا و آخرت روشن شده و هم دستوراتى درباره آمادگى براى این سفر سرنوشتساز صادر گردیده است.
بىشک مفهوم سخنان امام این نیست که انسانها دست از تلاش و کوشش براى زندگى مادى بردارند، زیرا این امر سبب فقر و نیازمندى است، همان فقرى که منشأ انواع گناهان و سبب وابستگى به بیگانگان از اسلام است همان وابستگى که عزّت و شوکت اسلام و مسلمین را درهم مىشکند؛ بلکه منظور این است که دید خود را نسبت به دنیا تغییر دهند؛ از همه مواهب بهره گیرند؛ ولى در مسیر سعادت براى سراى جاویدان از اموال خود براى نجات نیازمندان استفاده کنند و بر زخمهاى جانکاه دردمندان مرهم نهند. از ثروتاندوزى و ذخیره کردن اموال بپرهیزند و تا زنده هستند بخش مهمّى از اموال خویش را در راه خیر صرف کنند و ذخیره یوم المعاد خویش سازند.
1) سند خطبه:جمعى از بزرگان علما پیش و بعد از سیّد رضى، این خطبه را در کتابهاى خود ذکر فرمودهاند؛ از کسانى که قبل از سیّد رضى آن را نقل کرده مرحوم صدوق در امالى و عیون اخبار الرضا و مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد است و از جمله کسانى که بعد از سیّد رضى آن را در کتب خود (بدون استناد به نهج البلاغه) آوردهاند. مرحوم طبرسى در مشکاة الانوار و ورّام بن ابى فراس در مجموعه ورّام است. (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 98).
2) «مجاز» از ریشه «جواز» به معناى عبور گرفته شده و در اینجا به معناى گذرگاه است (هرچند معناى مصدرى نیز دارد). مجاز در کلام را از آن رو مجاز گویند که متکلّم از معناى حقیقى مىگذرد و به معناى دیگرى که مناسب آن است، دست مىیابد.
3) بحار الانوار، ج 14، ص 319.
4) نهج البلاغه، کلمات قصار، 131.
5) این حدیث در عوالى اللئالى، ج 1، ص 267 از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله نقل شده است.
6) کافى، ج 2، ص 279، ح 9.
7) عنکبوت، آیه 2- 3.
8) ظاهر این جمله به صورت مبتدا و خبر است با این مفهوم که پدران شما از آن خدا هستند و لازمه آن، این است که درود و رحمت بر آنها باد.
9) نحل، آیه 96.
10) بقره، آیه 245.
11) کافى، ج 5، ص 67، ح 1.
12) بقره، آیه 167.
13) کافى، ج 4، ص 42.