و من کلام له علیه السّلام
فی معنى الحکمین
از سخنان امام علیه السّلام در مورد حکمین
خطبه در یک نگاه
همان گونه که در سند خطبه اشاره شده، مخاطبان امام علیه السّلام در این خطبه خوارجاند که در آغاز امام علیه السّلام را تحت فشار قرار دادند که حکمیت و داورى را بپذیرد و امام علیه السّلام با این که به هیچ وجه با این کار موافقت نداشت براى جلوگیرى از جنگ و نزاع داخلى در میان لشکر خود به ناچار آن را پذیرفت؛ ولى هنگامى که نتیجه منفى حکمیت آشکار شد و ابو موسى اشعرى که براى حکمیت از سوى لشکر امام علیه السّلام انتخاب شده بود خیانت کرد و
تسلیم نیرنگهاى عمرو بن عاص که نماینده لشکر شام بود گردید، خدمت امام علیه السّلام آمدند و زبان به اعتراض گشودند که چرا شما حکمیت را پذیرفتید؟! امام علیه السّلام در این خطبه پاسخ دندان شکنى به آنها مىدهد که شما آغازگر این فتنه بودید و من به شما هشدار دادم، ولى نپذیرفتید؛ اکنون که آثار سوء انتخاب خود را مىبینید زبان به اعتراض گشودید؟! به علاوه حکمیت آنها مشروط بود نه مطلق؛ مشروط به این که از راه حق و داورى قرآن منحرف نشوند و شدند؛ بنابر این ایراد بر آنها وارد است نه بر من.
بخش اوّل
فأجمع رأی ملئکم على أن اختاروا رجلین، فأخذنا علیهما أن یجعجعا عند القرآن، و لا یجاوزاه، و تکون ألسنتهما معه و قلوبهما تبعه، فتاها عنه، و ترکا الحقّ و هما یبصرانه، و کان الجور هواهما، و الإعوجاج رأیهما. و قد سبق استثناؤنا علیهما فی الحکم بالعدل و العمل بالحقّ سوء رأیهما و جور حکمهما. و الثّقة فی أیدینا لأنفسنا، حین خالفا سبیل الحقّ، و أتیا بما لا یعرف من معکوس الحکم.
ترجمه:
(در ماجراى حکمین) نظر و رأى جمعیّت شما بر این قرار گرفت که دو نفر را براى حکمیّت (در میان ما و لشکر شام و معاویه) انتخاب کنند و ما از این دو، پیمان گرفتیم که در برابر قرآن خاضع باشند و از آن تجاوز نکنند، زبانشان همراه با قرآن و دلهایشان تابع آن باشد؛ ولى آنها گمراه، و از قرآن روى گردان شدند و حق را ترک کردند؛ با این که آشکارا آن را مىدیدند؛ جور و ستم، خواسته دل آنها بود و اعوجاج و کژى موافق فکرشان و پیش از این که آنها این رأى نادرست و حکم جائرانه را صادر کنند با آنها شرط کرده بودیم که به عدالت حکم کنند و به حق عمل نمایند؛ بنابر این هنگامى که این دو نفر از راه حق منحرف شدند و حکم نادرستى بر خلاف حکم خدا صادر کردند ما مىتوانیم به استناد دلیل محکم براى خود تصمیم بگیریم (و حکم آنها را دور بیفکنیم!).
شرح و تفسیر
با انحراف حکمین حکم آنها باطل است
بارها درباره حکمین، ضمن شرح خطبههاى پیشین به خصوص خطبه 125 و 127 سخن گفتهایم و خلاصه آن، چنین بود که هنگامى که آثار شکست در لشکر معاویه آشکار شد، عمرو بن عاص دست به نیرنگى زد و دستور داد قرآنها را بر سر نیزهها بلند کنند و بگویند ما و شما هر دو تابع قرآنیم؛ هر چه قرآن قضاوت کند از آن پیروى خواهیم کرد.ولى امام علیه السّلام به آنها هشدار داد که این نیرنگى بیش نیست و آنها هرگز از قرآن تبعیت نمىکنند پیش بروید و کار را تمام کنید؛ ولى غافلان نادان به اتفاق عمّال نفوذى معاویه بر پذیرش آتشبس اصرار کردند و به دنبال آن بر امام علیه السّلام فشار آوردند که براى استنباط حکم قرآن درباره این اختلاف تن به حکمیّت بدهد. امام علیه السّلام که مىدانست این نیرنگ دیگرى است قبول نفرمود؛ ولى آنها پیوسته بر فشار خود مىافزودند تا این که امام علیه السّلام براى پیشگیرى از اختلاف و شکاف بیشتر ناچار به قبول حکمیّت شد.
در این جا باز همان افراد اصرار کردند که نماینده لشکر امام علیه السّلام ابو موسى اشعرى باشد.امام علیه السّلام که از حماقت و ایمان ضعیف این مرد با خبر بود اصرار فرمود ابن عباس را انتخاب کنید که مردى هوشیار و عاقل و دانشمند است و تحت تأثیر نیرنگهاى عمرو بن عاص قرار نمىگیرد؛ ولى آنها نپذیرفتند و براى سوّمین بار امام علیه السّلام را تحت فشار قرار دادند که حکمیّت را به ابو موسى مخبّط واگذار کند. در این جا نیز امام علیه السّلام براى پیشگیرى از پراکندگى لشکر مجبور به پذیرش آن شد؛ ولى شرایطى براى آنها بیان کرد؛ از جمله این که از مسیر حق و عدالت هرگز خارج نشوند.
هنگامى که عمرو بن عاص بعد از مذاکرات بسیار طولانى که ماهها به طول کشید ابو موسى را فریب داد و گفت: بیا من معاویه را از حکومت خلع مىکنم و تو على علیه السّلام را از حکومت خلع کن تا نزاع بر چیده شود و مسلمانان فرد سوّمى را براى خلافت برگزیدند، ابو موسى نادان و فریب خورده در حضور جمع اعلام کرد که من على علیه السّلام را از حکومت
خلع کردم و بلافاصله عمرو بن عاص گفت: من معاویه را به خلافت نصب کردم. این نیرنگ غوغایى به پا کرد و سبب اعتراض لشکریان على علیه السّلام شد و طرفداران آتشبس و حکمیّت و انتخاب ابو موسى که خود را سخت در انزوا مىدیدند طلبکارانه به سراغ امیر مؤمنان على علیه السّلام آمدند و زبان به اعتراض گشودند که چرا حکمیّت را پذیرفتى؟!
با توجّه به آن چه گفته شد به تفسیر خطبه مىپردازیم:
امام علیه السّلام مىفرماید: «نظر و رأى جمعیّت شما بر این قرار گرفت که دو نفر را براى حکمیّت (در میان ما و لشکر شام و معاویه) انتخاب کنند و ما از این دو، پیمان گرفتیم که در برابر قرآن خاضع باشند و از آن تجاوز نکنند، زبانشان همراه با قرآن و دلهایشان تابع آن باشد» (فأجمع رأی ملئکم(2) على أن اختاروا رجلین، فأخذنا علیهما أن یجعجعا(3) عند القرآن، و لا یجاوزاه، و تکون ألسنتهما معه و قلوبهما تبعه).
به این ترتیب روشن مىکند که پذیرش حکمیّت هر چند تحت فشار صورت گرفت مشروط بود، نه مطلق و بى قید و شرط که آنها مطابق هواى نفس خود هر چه مىخواهند انجام دهند و دیگران باید آن را بپذیرند. آنها موظف بودند تابع قرآن باشند و گوش جان به پیام آن بسپارند و زبان و قلبشان پیرو قرآن باشد؛ ولى در پایان کار چیزى که سخن از آن در میان نبود قرآن بود و فریبکارى، آدم احمق و نادانى را بازیچه دست سیاست خود کرد و سخنى بر خلاف حق و عدالت و قرآن بر زبان او جارى ساخت.
لذا امام علیه السّلام در ادامه سخن مىفرماید: «(مع الاسف) آنها گمراه شدند و از قرآن روى گردان گشتند و حق را ترک کردند؛ با این که آشکارا آن را مىدیدند؛ جور و ستم،
خواسته دل آنها بود و اعوجاج و کژى موافق فکرشان» (فتاها(4) عنه، و ترکا الحقّ و هما یبصرانه، و کان الجور هواهما، و الإعوجاج رأیهما).
سپس امام یادآورى و تأکید مجدّدى بر مشروط بودن حکمیت آنها مىکند و مىفرماید: «پیش از این که آنها این رأى نادرست را و این حکم جائرانه را صادر کنند با آنها شرط کرده بودیم که به عدالت حکم کنند و به حق عمل نمایند» (و قد سبق استثناؤنا علیهما فی الحکم بالعدل و العمل بالحقّ سوء رأیهما و جور حکمهما).
کدام آیه از آیات قرآن مىگوید بزرگوارى همچون على علیه السّلام که اسلام با مجاهدتهاى او رونق گرفت و همواره در محضر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود و در دامان قرآن تربیت یافت و مظهر حق و عدالت است از خلافت، خلع شود و نیز کدام آیه قرآن مىگوید: کسى که بازمانده دوران جاهلیّت و کفر است و مظالم و ستمها و حیلهگرىهاى او بر هیچ کس پنهان نیست و تمام افراد منفور و منافق را دور خود جمع کرده، به خلافت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله منصوب گردد؟!
آن گاه چنین نتیجه مىگیرد: «بنابر این هنگامى که این دو نفر از راه حق منحرف شدند و حکم نادرستى بر خلاف حکم خداوند صادر کردند ما مىتوانیم به استناد دلیل محکم براى خود تصمیم بگیریم (و حکم آنها را دور بیفکنیم!)» (و الثّقة فی أیدینا لأنفسنا، حین خالفا سبیل الحقّ، و أتیا بما لا یعرف من معکوس الحکم).
به این ترتیب، امام علیه السّلام به خورده گیران پاسخ دندان شکنى مىدهد که اوّلا پذیرش حکمیّت از شما بود و ثانیا آنها در کار حکمیت، مطلق العنان و رها نبودند؛ بلکه موظّف بودند همراه و همگام قرآن حرکت کنند و به میل خود سخنى نگویند. حال که آنها به شرط خود عمل نکردند، حکمشان از درجه اعتبار به کلى ساقط است. جالب این که آنها در حکم خود نیز با یکدیگر توافق نداشتند و یکى بر سر دیگرى کلاه مىگذارد و او را در
برابر کار انجام شده قرار مىدهد؛ به گونهاى که داد و فریادش بلند مىشود؛ در حالى که در حکمیّت توافق حکمین شرط است. آیا چنین حکمیّتى پشیزى ارزش دارد؟!
نکته
حکمین پشت به قرآن کردند
اگر امام علیه السّلام در این خطبه با صراحت مىفرماید: حکمین قرآن را نادیده گرفتند و با این که حق را مىدیدند به آن پشت کردند و هواى نفس را بر حقیقت مقدّم داشتند، دلیلش روشن است؛ زیرا اگر آنها به آیات مختلفى که در قرآن یا مستقیما در فضیلت على علیه السّلام نازل شده و یا یک اصل کلى را بیان مىسازد- که طبق روایات رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، على علیه السّلام نمونه بارز آن بوده است- مىاندیشیدند ترجیح آن حضرت بر شخصى همچون معاویه که فرزند دشمن شماره یک اسلام و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یعنى ابو سفیان بود و در مسیر پدر خود گام بر مىداشت تردید به خود راه نمىدادند.
آیا قرآن مجید نمىگوید: ««إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»(5)؛ آیا آن کس که در رکوع، انگشتر به سائل بخشید و آیه در شأنش نازل شد، کسى جز على علیه السّلام بود؟ با این که ابن عباس، عمار یاسر، جابر بن عبد اللّه انصارى، ابوذر غفارى، انس بن مالک، عبد اللّه بن سلام، مسلمة بن کهیل، عبد اللّه بن غالب، عقبة بن حکیم و عبد اللّه بن ابىّ (این ده نفر) از صحابه همگى این حدیث را نقل کردهاند و شرح آن در تفاسیر اهل تسنن نیز نقل شده است.
آیا کسى که در جاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در لیلة المبیت مىخوابد و جان خود را آماده نثار کردن در راه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىکند و صبحگاهان آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ
ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»(6) در حق او نازل مىشود، دیگرى با او مىتواند برابرى کند؟!(7)
آیا مقدّم داشتن کسى که قرآن او را بهترین مخلوقات (بعد از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله) شمرده و آیه ««إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»؛ کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترین مخلوق خدایند»(8) در شأن او نازل شده، جاى شک و تردید است؟
آیا باید چند ماه، وقت امت اسلامى را بگیرند تا ببینند او برتر است یا معاویه؟! به راستى شگفتآور است اساسا این مقایسه، جفاى بزرگى به امیر مؤمنان على علیه السّلام محسوب مىشود که بخواهند او را در برابر معاویه قرار دهند و برترى آن حضرت را ثابت کنند؛ خاک کجا و آفتاب کجا؟!
1) سند خطبه:این خطبه را با اضافات فراوانى طبرى، مورخ معروف در تاریخ خود در حوادث سال 37 هجرى از «ابو مخنف» نقل کرده است و مخاطبان آن، خوارج نهروانند. در آغاز این خطبه، امام علیه السّلام مطالبى را درباره حکمین و اشتباهات آنها در این انتخاب ذکر فرموده؛ سپس آن چه را مرحوم سیّد رضى در این جا نقل کرده است با تفاوت مختصرى بیان مىکند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 428) بعید نیست که این خطبه بخشى از خطبه 127 باشد که گذشت.
2) «ملأ» در لغت به معناى چیزى است که چشم را پر مىکند و تعجّب بیننده را بر مىانگیزد؛ از همین رو به جمعیّت زیادى که رأى و عقیده واحدى دارند و اجتماع آنها چشمها را پر مىکند، «ملأ» گفته مىشود. این واژه با واژه «مملوّ» از یک ریشه گرفته شده است.
3) «یجعجع» از ماده «جعجعه» در اصل در مورد خواباندن شتر بر زمین اطلاق مىشود سپس به معناى خضوع و تسلیم در برابر چیزى بکار رفته است.
4) «تاه» از ماده «تیه» به معناى تحیّر و سرگردانى و گمراهى گرفته شده است.
5) مائده، آیه 55.
6) بقره، آیه 207.
7) از جمله کسانى که این شأن نزول را نقل کردهاند، طبرى، ابن هشام، حلبى و یعقوبى، احمد بن حنبل، ابن جوزى و ابن صباغ مالکىاند. (به جلد دوّم الغدیر، صفحه 48 و 49 مراجعه فرمایید).
8) بینه، آیه 7.هنگامى که آیه مزبور نازل شد، پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود: «مصداق این آیه تو و شیعیان تواند». (به شواهد التنزیل و الصواعق المحرقة و در المنثور و نور الابصار و تفسیر طبرى و غیر آن مراجعه کنید- براى شرح بیشتر درباره این گونه آیات به کتاب آیات ولایت در قرآن مراجعه کنید).