جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 177(1)

زمان مطالعه: 8 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

فی معنى الحکمین‏

از سخنان امام علیه السّلام در مورد حکمین‏

خطبه در یک نگاه‏

همان گونه که در سند خطبه اشاره شده، مخاطبان امام علیه السّلام در این خطبه خوارج‏اند که در آغاز امام علیه السّلام را تحت فشار قرار دادند که حکمیت و داورى را بپذیرد و امام علیه السّلام با این که به هیچ وجه با این کار موافقت نداشت براى جلوگیرى از جنگ و نزاع داخلى در میان لشکر خود به ناچار آن را پذیرفت؛ ولى هنگامى که نتیجه منفى حکمیت آشکار شد و ابو موسى اشعرى که براى حکمیت از سوى لشکر امام علیه السّلام انتخاب شده بود خیانت کرد و

تسلیم نیرنگ‏هاى عمرو بن عاص که نماینده لشکر شام بود گردید، خدمت امام علیه السّلام آمدند و زبان به اعتراض گشودند که چرا شما حکمیت را پذیرفتید؟! امام علیه السّلام در این خطبه پاسخ دندان شکنى به آن‏ها مى‏دهد که شما آغازگر این فتنه بودید و من به شما هشدار دادم، ولى نپذیرفتید؛ اکنون که آثار سوء انتخاب خود را مى‏بینید زبان به اعتراض گشودید؟! به علاوه حکمیت آن‏ها مشروط بود نه مطلق؛ مشروط به این که از راه حق و داورى قرآن منحرف نشوند و شدند؛ بنابر این ایراد بر آن‏ها وارد است نه بر من.

بخش اوّل‏

فأجمع رأی ملئکم على أن اختاروا رجلین، فأخذنا علیهما أن یجعجعا عند القرآن، و لا یجاوزاه، و تکون ألسنتهما معه و قلوبهما تبعه، فتاها عنه، و ترکا الحقّ و هما یبصرانه، و کان الجور هواهما، و الإعوجاج رأیهما. و قد سبق استثناؤنا علیهما فی الحکم بالعدل و العمل بالحقّ سوء رأیهما و جور حکمهما. و الثّقة فی أیدینا لأنفسنا، حین خالفا سبیل الحقّ، و أتیا بما لا یعرف من معکوس الحکم.

ترجمه‏:

(در ماجراى حکمین) نظر و رأى جمعیّت شما بر این قرار گرفت که دو نفر را براى حکمیّت (در میان ما و لشکر شام و معاویه) انتخاب کنند و ما از این دو، پیمان گرفتیم که در برابر قرآن خاضع باشند و از آن تجاوز نکنند، زبانشان همراه با قرآن و دلهایشان تابع آن باشد؛ ولى آن‏ها گمراه، و از قرآن روى گردان شدند و حق را ترک کردند؛ با این که آشکارا آن را مى‏دیدند؛ جور و ستم، خواسته دل آن‏ها بود و اعوجاج و کژى موافق فکرشان و پیش از این که آن‏ها این رأى نادرست و حکم جائرانه را صادر کنند با آن‏ها شرط کرده بودیم که به عدالت حکم کنند و به حق عمل نمایند؛ بنابر این هنگامى که این دو نفر از راه حق منحرف شدند و حکم نادرستى بر خلاف حکم خدا صادر کردند ما مى‏توانیم به استناد دلیل محکم براى خود تصمیم بگیریم (و حکم آن‏ها را دور بیفکنیم!).

شرح و تفسیر

با انحراف حکمین حکم آنها باطل است‏

بارها درباره حکمین، ضمن شرح خطبه‏هاى پیشین به خصوص خطبه 125 و 127 سخن گفته‏ایم و خلاصه آن، چنین بود که هنگامى که آثار شکست در لشکر معاویه آشکار شد، عمرو بن عاص دست به نیرنگى زد و دستور داد قرآن‏ها را بر سر نیزه‏ها بلند کنند و بگویند ما و شما هر دو تابع قرآنیم؛ هر چه قرآن قضاوت کند از آن پیروى خواهیم کرد.ولى امام علیه السّلام به آن‏ها هشدار داد که این نیرنگى بیش نیست و آن‏ها هرگز از قرآن تبعیت نمى‏کنند پیش بروید و کار را تمام کنید؛ ولى غافلان نادان به اتفاق عمّال نفوذى معاویه بر پذیرش آتش‏بس اصرار کردند و به دنبال آن بر امام علیه السّلام فشار آوردند که براى استنباط حکم قرآن درباره این اختلاف تن به حکمیّت بدهد. امام علیه السّلام که مى‏دانست این نیرنگ دیگرى است قبول نفرمود؛ ولى آن‏ها پیوسته بر فشار خود مى‏افزودند تا این که امام علیه السّلام براى پیشگیرى از اختلاف و شکاف بیش‏تر ناچار به قبول حکمیّت شد.

در این جا باز همان افراد اصرار کردند که نماینده لشکر امام علیه السّلام ابو موسى اشعرى باشد.امام علیه السّلام که از حماقت و ایمان ضعیف این مرد با خبر بود اصرار فرمود ابن عباس را انتخاب کنید که مردى هوشیار و عاقل و دانشمند است و تحت تأثیر نیرنگ‏هاى عمرو بن عاص قرار نمى‏گیرد؛ ولى آن‏ها نپذیرفتند و براى سوّمین بار امام علیه السّلام را تحت فشار قرار دادند که حکمیّت را به ابو موسى مخبّط واگذار کند. در این جا نیز امام علیه السّلام براى پیشگیرى از پراکندگى لشکر مجبور به پذیرش آن شد؛ ولى شرایطى براى آن‏ها بیان کرد؛ از جمله این که از مسیر حق و عدالت هرگز خارج نشوند.

هنگامى که عمرو بن عاص بعد از مذاکرات بسیار طولانى که ماه‏ها به طول کشید ابو موسى را فریب داد و گفت: بیا من معاویه را از حکومت خلع مى‏کنم و تو على علیه السّلام را از حکومت خلع کن تا نزاع بر چیده شود و مسلمانان فرد سوّمى را براى خلافت برگزیدند، ابو موسى نادان و فریب خورده در حضور جمع اعلام کرد که من على علیه السّلام را از حکومت‏

خلع کردم و بلافاصله عمرو بن عاص گفت: من معاویه را به خلافت نصب کردم. این نیرنگ غوغایى به پا کرد و سبب اعتراض لشکریان على علیه السّلام شد و طرفداران آتش‏بس و حکمیّت و انتخاب ابو موسى که خود را سخت در انزوا مى‏دیدند طلبکارانه به سراغ امیر مؤمنان على علیه السّلام آمدند و زبان به اعتراض گشودند که چرا حکمیّت را پذیرفتى؟!

با توجّه به آن چه گفته شد به تفسیر خطبه مى‏پردازیم:

امام علیه السّلام مى‏فرماید: «نظر و رأى جمعیّت شما بر این قرار گرفت که دو نفر را براى حکمیّت (در میان ما و لشکر شام و معاویه) انتخاب کنند و ما از این دو، پیمان گرفتیم که در برابر قرآن خاضع باشند و از آن تجاوز نکنند، زبانشان همراه با قرآن و دلهایشان تابع آن باشد» (فأجمع رأی ملئکم(2) على أن اختاروا رجلین، فأخذنا علیهما أن یجعجعا(3) عند القرآن، و لا یجاوزاه، و تکون ألسنتهما معه و قلوبهما تبعه).

به این ترتیب روشن مى‏کند که پذیرش حکمیّت هر چند تحت فشار صورت گرفت مشروط بود، نه مطلق و بى قید و شرط که آن‏ها مطابق هواى نفس خود هر چه مى‏خواهند انجام دهند و دیگران باید آن را بپذیرند. آن‏ها موظف بودند تابع قرآن باشند و گوش جان به پیام آن بسپارند و زبان و قلبشان پیرو قرآن باشد؛ ولى در پایان کار چیزى که سخن از آن در میان نبود قرآن بود و فریب‏کارى، آدم احمق و نادانى را بازیچه دست سیاست خود کرد و سخنى بر خلاف حق و عدالت و قرآن بر زبان او جارى ساخت.

لذا امام علیه السّلام در ادامه سخن مى‏فرماید: «(مع الاسف) آن‏ها گمراه شدند و از قرآن روى گردان گشتند و حق را ترک کردند؛ با این که آشکارا آن را مى‏دیدند؛ جور و ستم،

خواسته دل آن‏ها بود و اعوجاج و کژى موافق فکرشان» (فتاها(4) عنه، و ترکا الحقّ و هما یبصرانه، و کان الجور هواهما، و الإعوجاج رأیهما).

سپس امام یادآورى و تأکید مجدّدى بر مشروط بودن حکمیت آن‏ها مى‏کند و مى‏فرماید: «پیش از این که آن‏ها این رأى نادرست را و این حکم جائرانه را صادر کنند با آن‏ها شرط کرده بودیم که به عدالت حکم کنند و به حق عمل نمایند» (و قد سبق استثناؤنا علیهما فی الحکم بالعدل و العمل بالحقّ سوء رأیهما و جور حکمهما).

کدام آیه از آیات قرآن مى‏گوید بزرگوارى همچون على علیه السّلام که اسلام با مجاهدت‏هاى او رونق گرفت و همواره در محضر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود و در دامان قرآن تربیت یافت و مظهر حق و عدالت است از خلافت، خلع شود و نیز کدام آیه قرآن مى‏گوید: کسى که بازمانده دوران جاهلیّت و کفر است و مظالم و ستم‏ها و حیله‏گرى‏هاى او بر هیچ کس پنهان نیست و تمام افراد منفور و منافق را دور خود جمع کرده، به خلافت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله منصوب گردد؟!

آن گاه چنین نتیجه مى‏گیرد: «بنابر این هنگامى که این دو نفر از راه حق منحرف شدند و حکم نادرستى بر خلاف حکم خداوند صادر کردند ما مى‏توانیم به استناد دلیل محکم براى خود تصمیم بگیریم (و حکم آن‏ها را دور بیفکنیم!)» (و الثّقة فی أیدینا لأنفسنا، حین خالفا سبیل الحقّ، و أتیا بما لا یعرف من معکوس الحکم).

به این ترتیب، امام علیه السّلام به خورده گیران پاسخ دندان شکنى مى‏دهد که اوّلا پذیرش حکمیّت از شما بود و ثانیا آن‏ها در کار حکمیت، مطلق العنان و رها نبودند؛ بلکه موظّف بودند همراه و همگام قرآن حرکت کنند و به میل خود سخنى نگویند. حال که آن‏ها به شرط خود عمل نکردند، حکم‏شان از درجه اعتبار به کلى ساقط است. جالب این که آن‏ها در حکم خود نیز با یکدیگر توافق نداشتند و یکى بر سر دیگرى کلاه مى‏گذارد و او را در

برابر کار انجام شده قرار مى‏دهد؛ به گونه‏اى که داد و فریادش بلند مى‏شود؛ در حالى که در حکمیّت توافق حکمین شرط است. آیا چنین حکمیّتى پشیزى ارزش دارد؟!

نکته

حکمین پشت به قرآن کردند

اگر امام علیه السّلام در این خطبه با صراحت مى‏فرماید: حکمین قرآن را نادیده گرفتند و با این که حق را مى‏دیدند به آن پشت کردند و هواى نفس را بر حقیقت مقدّم داشتند، دلیلش روشن است؛ زیرا اگر آن‏ها به آیات مختلفى که در قرآن یا مستقیما در فضیلت على علیه السّلام نازل شده و یا یک اصل کلى را بیان مى‏سازد- که طبق روایات رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، على علیه السّلام نمونه بارز آن بوده است- مى‏اندیشیدند ترجیح آن حضرت بر شخصى همچون معاویه که فرزند دشمن شماره یک اسلام و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یعنى ابو سفیان بود و در مسیر پدر خود گام بر مى‏داشت تردید به خود راه نمى‏دادند.

آیا قرآن مجید نمى‏گوید: ««إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»(5)؛ آیا آن کس که در رکوع، انگشتر به سائل بخشید و آیه در شأنش نازل شد، کسى جز على علیه السّلام بود؟ با این که ابن عباس، عمار یاسر، جابر بن عبد اللّه انصارى، ابوذر غفارى، انس بن مالک، عبد اللّه بن سلام، مسلمة بن کهیل، عبد اللّه بن غالب، عقبة بن حکیم و عبد اللّه بن ابىّ (این ده نفر) از صحابه همگى این حدیث را نقل کرده‏اند و شرح آن در تفاسیر اهل تسنن نیز نقل شده است.

آیا کسى که در جاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در لیلة المبیت مى‏خوابد و جان خود را آماده نثار کردن در راه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏کند و صبحگاهان آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ

ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»(6) در حق او نازل مى‏شود، دیگرى با او مى‏تواند برابرى کند؟!(7)

آیا مقدّم داشتن کسى که قرآن او را بهترین مخلوقات (بعد از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله) شمرده و آیه ««إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»؛ کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترین مخلوق خدایند»(8) در شأن او نازل شده، جاى شک و تردید است؟

آیا باید چند ماه، وقت امت اسلامى را بگیرند تا ببینند او برتر است یا معاویه؟! به راستى شگفت‏آور است اساسا این مقایسه، جفاى بزرگى به امیر مؤمنان على علیه السّلام محسوب مى‏شود که بخواهند او را در برابر معاویه قرار دهند و برترى آن حضرت را ثابت کنند؛ خاک کجا و آفتاب کجا؟!


1) سند خطبه:این خطبه را با اضافات فراوانى طبرى، مورخ معروف در تاریخ خود در حوادث سال 37 هجرى از «ابو مخنف» نقل کرده است و مخاطبان آن، خوارج نهروانند. در آغاز این خطبه، امام علیه السّلام مطالبى را درباره حکمین و اشتباهات آن‏ها در این انتخاب ذکر فرموده؛ سپس آن چه را مرحوم سیّد رضى در این جا نقل کرده است با تفاوت مختصرى بیان مى‏کند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 428) بعید نیست که این خطبه بخشى از خطبه 127 باشد که گذشت.

2) «ملأ» در لغت به معناى چیزى است که چشم را پر مى‏کند و تعجّب بیننده را بر مى‏انگیزد؛ از همین رو به جمعیّت زیادى که رأى و عقیده واحدى دارند و اجتماع آن‏ها چشم‏ها را پر مى‏کند، «ملأ» گفته مى‏شود. این واژه با واژه «مملوّ» از یک ریشه گرفته شده است.

3) «یجعجع» از ماده «جعجعه» در اصل در مورد خواباندن شتر بر زمین اطلاق مى‏شود سپس به معناى خضوع و تسلیم در برابر چیزى بکار رفته است.

4) «تاه» از ماده «تیه» به معناى تحیّر و سرگردانى و گمراهى گرفته شده است.

5) مائده، آیه 55.

6) بقره، آیه 207.

7) از جمله کسانى که این شأن نزول را نقل کرده‏اند، طبرى، ابن هشام، حلبى و یعقوبى، احمد بن حنبل، ابن جوزى و ابن صباغ مالکى‏اند. (به جلد دوّم الغدیر، صفحه 48 و 49 مراجعه فرمایید).

8) بینه، آیه 7.هنگامى که آیه مزبور نازل شد، پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود: «مصداق این آیه تو و شیعیان تواند». (به شواهد التنزیل و الصواعق المحرقة و در المنثور و نور الابصار و تفسیر طبرى و غیر آن مراجعه کنید- براى شرح بیش‏تر درباره این گونه آیات به کتاب آیات ولایت در قرآن مراجعه کنید).