جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 174(1)

زمان مطالعه: 8 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

فی معنى طلحة بن عبید اللّه و قد قاله حین بلغه خروج طلحة و الزبیر إلى البصرة لقتاله‏

: از سخنان امام علیه السّلام است که درباره طلحه و هنگامى که از خروج او و زبیر به سوى بصره براى جنگ با آن حضرت آگاه شد، بیان فرمود.

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه در زمانى ایراد شد که به امام علیه السّلام خبر رسید طلحه و زبیر به سوى بصره رفته‏اند و قصد دارند آن جا را تصرف کنند و سپس وارد جنگ با امام علیه السّلام شوند. امام علیه السّلام براى این که روحیه یارانش را تقویت کند و پرده‏ها را کنار بزند و طلحه و زبیر را معرفى کند

این خطبه را ایراد فرمود. این خطبه عمدتا شامل دو بخش است:

نخست این که امام علیه السّلام مى‏فرماید: تاکنون سابقه نداشته کسى مرا به جنگ تهدید کند؛ چون همه قدرت و شجاعت مرا در جنگ‏ها دیده بودند؛ بنابر این تهدید طلحه و زبیر یک تهدید بى‏ارزش و مسخره است.

دیگر این که با بیانى منطقى و استدلالى محکم، روشن مى‏سازد، خون خواهى عثمان- که بهانه طلحه و زبیر براى آتش افروزى جنگ است- امرى است دروغین و خیالى؛ چرا که طلحه بیش از هر کس دستش به خون عثمان آلوده بود و در واقع این کار از قبیل نعل وارونه زدن است.

بخش اوّل‏

قد کنت و ما أهدّد بالحرب، و لا أرهّب بالضّرب؛ و أنا على ما قد وعدنی ربّی من النّصر. و اللّه ما استعجل متجرّدا للطّلب بدم عثمان إلّا خوفا من أن یطالب بدمه، لأنّه مظنّته، و لم یکن فی القوم أحرص علیه منه، فأراد أن یغالط بما أجلب فیه لیلتبس الأمر و یقع الشّکّ. و و اللّه ما صنع فی أمر عثمان واحدة من ثلاث: لئن کان ابن عفّان ظالما- کما کان یزعم- لقد کان ینبغی له أن یوازر قاتلیه، و أن ینابذ ناصریه. و لئن کان مظلوما لقد کان ینبغی له أن یکون من المنهنهین عنه، و المعذّرین فیه و لئن کان فی شکّ من الخصلتین، لقد کان ینبغی له أن یعتزله و یرکد جانبا، و یدع النّاس، معه، فما فعل واحدة من الثّلاث، و جاء بأمر لم یعرف بابه، و لم تسلم معاذیره.

ترجمه‏:

من هیچ گاه در گذشته به جنگ تهدید نمى‏شدم و هرگز کسى مرا از ضرب شمشیر نمى‏ترسانید (چرا که همه مى‏دانستند من مرد جنگم به علاوه) من به همان وعده پیروزى که پروردگارم داده است باقى‏ام و به آن ایمان دارم. به خدا سوگند، او (طلحه) با شتاب براى خونخواهى عثمان اقدام نکرد؛ مگر به جهت این که مى‏ترسید خودش نسبت به خون عثمان بازخواست شود؛ زیرا او به این کار متهم بود و در میان مردم، کسى حریص‏تر از او بر قتل عثمان نبود و او در واقع، مى‏خواست با جمع آورى گروهى گرد خود

(به نام خونخواهى عثمان) غلط اندازى کند و امر را بر مردم مشتبه سازد و آن‏ها را به شک بیندازد.

به خدا سوگند، او مى‏بایست در مورد عثمان یکى از سه کار را انجام مى‏داد؛ ولى هرگز چنین کارى را نکرد (نخست این که) اگر فرزند عفان (یعنى عثمان) ستمکار بود- چنان که او مى‏اندیشید- سزاوار بود با قاتلان او همکارى کند و با یارانش مبارزه نماید و اگر او مظلوم بود سزاوار بود از قتل او جلوگیرى کند و براى کارهایش عذر موجهى ارائه دهد و اگر در میان این دو امر شک و تردید داشت خوب بود کناره‏گیرى مى‏کرد و به گوشه‏اى مى‏رفت و مردم را با او تنها مى‏گذاشت؛ ولى او هیچ کدام از این سه را انجام نداد و به کارى دست زد که دلیل روشنى بر آن نبود و عذرهاى ناموجهى براى کار خود آورد (نخست بر ضد او قیام کرد سپس به خونخواهى او برخاست).

شرح و تفسیر

کارهاى ضد و نقیض طلحه دلیل رسوایى اوست‏

امام علیه السّلام در آغاز این خطبه اشاره به تهدیدهاى طلحه و زبیر کرده، مى‏فرماید: «من هیچ گاه در گذشته به جنگ تهدید نمى‏شدم و هرگز کسى مرا از ضرب شمشیر نمى‏ترسانید (چرا که همه مى‏دانستند من مرد جنگم و هرگز از مبارزه با دشمن هراسى ندارم)» (قد کنت و ما أهدّد بالحرب، و لا أرهّب بالضّرب).

اشاره به این که همگان ضرب شمشیر مرا در جنگ‏هاى اسلامى دیده بودند که برترین شجاعان عرب را به خاک افکندم و نام مرا همگان با دلیرى و شجاعت قرین مى‏دانستند. تعجب‏آور است که چگونه طلحه و زبیر به خود اجازه مى‏دهند مرا به جنگ تهدید کنند! با این که خودشان در جنگ‏ها حاضر و ناظر بودند.

سپس مى‏فرماید: «(اضافه بر این) من به همان وعده پیروزى که پروردگارم داده است باقى‏ام و به آن ایمان دارم» (و أنا على ما قد وعدنی ربّی من النّصر).

این تعبیر ممکن است اشاره به وعده‏اى باشد که خداوند به همه مؤمنان ثابت قدم داده و فرموده است:

««إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ»؛ ما به یقین پیامبران خود و کسانى را که ایمان آورده‏اند در زندگى دنیا و (در آخرت) و در آن روز که گواهان به پا مى‏خیزند، یارى مى‏دهیم».(2) و یا اشاره به وعده خاصى باشد که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به آن حضرت در مورد پیروزى بر ناکثان و پیمان شکنان از قبل داده بود و حتى داستان جنگ جمل را با صراحت به عایشه فرمود و او را از این کار نهى کرد که شرح آن در تواریخ معروف است.(3) آن گاه در ادامه این سخن، پرده‏ها را کنار مى‏زند و نیّات شوم طلحه و زبیر را از این کار عجولانه آشکار مى‏سازد؛ مى‏فرماید: «به خدا سوگند، او (طلحه) با شتاب براى خونخواهى عثمان اقدام نکرد؛ مگر به جهت این که مى‏ترسید خودش (بر کرسى اتهام بنشیند و) نسبت به خون عثمان بازخواست شود؛ زیرا به این کار متهم بود و در میان مردم، کسى حریص‏تر از او بر قتل عثمان نبود و او در واقع، مى‏خواست با جمع آورى گروهى گرد خود (به نام خونخواهى عثمان) غلط اندازى کند و امر را بر مردم مشتبه سازد و آن‏ها را به شک بیندازد» (و اللّه ما استعجل متجرّدا(4) للطّلب بدم عثمان إلّا خوفا من أن یطالب بدمه، لأنّه مظنّته، و لم یکن فی القوم أحرص علیه منه، فأراد أن یغالط بما أجلب(5) فیه لیلتبس الأمر و یقع الشّکّ).

و در ادامه این سخن طلحه را در افکار عمومى به محاکمه مى‏کشد و مى‏فرماید: «این که طلحه براى خون خواهى عثمان قیام کرد هرگز در ادعاى خود صادق نبود اگر صداقت‏

مى‏داشت به خدا سوگند، او مى‏بایست در مورد عثمان یکى از سه کار را انجام مى‏داد؛ ولى نکرد (نخست این که) اگر فرزند عفان (یعنى عثمان) ستمکار بود- چنان که او مى‏اندیشید- سزاوار بود که با قاتلان او همکارى کند و با یارانش مبارزه نماید و اگر او مظلوم بود سزاوار بود از قتل او جلوگیرى کند و براى کارهایش عذرهاى موجهى ارائه دهد و اگر در میان دو امر شک و تردید داشت خوب بود کناره گیرى مى‏کرد و به گوشه‏اى مى‏رفت و مردم را با او تنها مى‏گذاشت» (و و اللّه ما صنع فی أمر عثمان واحدة من ثلاث: لئن کان ابن عفّان ظالما- کما کان یزعم- لقد کان ینبغی له أن یوازر(6) قاتلیه، و أن ینابذ(7) ناصریه. و لئن کان مظلوما لقد کان ینبغی له أن یکون من المنهنهین(8) عنه، و المعذّرین(9) فیه و لئن کان فی شک من الخصلتین، لقد کان ینبغی له أن یعتزله و یرکد(10) جانبا، و یدع النّاس، معه).

سپس مى‏فرماید: «ولى او هیچ کدام از این سه را انجام نداد و به کارى دست زد که دلیل روشنى بر آن نبود و عذرهاى ناموجهى براى کار خود آورد (نخست بر ضد او قیام کرد سپس به خونخواهى او برخاست)» (فما فعل واحدة من الثّلاث، و جاء بأمر لم یعرف بابه، و لم تسلم معاذیره).

امام علیه السّلام با این دلیل روشن منطقى از روى توطئه و دروغ طلحه پرده بر مى‏دارد و نشان مى‏دهد که او یک سیاست باز دروغگو است که نان را به نرخ روز مى‏خورد؛ چرا که وضع او در برابر عثمان- مطابق حصر عقلى- ممکن نبود، از این سه حالت بیرون باشد: یا او را ظالم مى‏دانست یا مظلوم یا در شک و تردید بود؛ و هر یک از این‏ها برخورد مناسبى‏

را مى‏طلبد؛ ولى او یک روز در پشت صحنه، مردم را بر قتل عثمان تحریک مى‏کرد و بعد از قتل عثمان، بلافاصله در مقام دفاع از او برآمد و به خونخواهى او پرداخت. این است راه و رسم سیاست بازان حرفه‏اى مکار که گاه در یک روز مسیر خود را یک صد و هشتاد درجه تغییر مى‏دهند!!

برنامه معاویه در این ماجرا- هر چند دور بود- نیز چندان تفاوتى با «طلحه» نداشت. او هم دست روى دست گذاشت تا «عثمان» کشته شود و بعد به خونخواهى او پرداخت.آن‏ها در واقع به قتل عثمان راضى بودند تا جاده براى خلافت آن‏ها هموار گردد و از این کلاه، نمدى براى خود تهیه کنند.

امام علیه السّلام در عبارات مذکور مى‏فرماید: طلحه با قاتلان عثمان همکارى نکرد؛ در حالى تاریخ مى‏گوید او با آن‏ها همکارى داشت.

پاسخ این سؤال روشن است: مقصود امام علیه السّلام، این است که علنا و آشکارا وارد میدان نشد؛ ولى به یقین در پشت صحنه جزو کار گردان‏ها بود.

جالب این که به گفته «ابن قتیبه» در «الامامة و السیاسة» هنگامى که «عایشه» در «بصره» خطبه مى‏خواند که آن‏ها را به خونخواهى عثمان تشویق کند، مردى از اشراف و بزرگان «بصره» نامه‏اى نشان داد که «طلحه» جهت تشویق به قتل عثمان براى او نوشته بود. آن مرد خطاب به طلحه گفت: «این نامه را مى‏شناسى؟» «طلحه» گفت: «آرى» آن مرد گفت: «پس چرا تغییر موضع دادى؟ دیروز ما را به قتل عثمان تشویق مى‏کردى و امروز ما را به خونخواهى او دعوت مى‏نمایى؟! شما چنین گفته بودید که على از شما دعوت کرده بود تا مردم براى تصدى خلافت با شما دعوت کنند؛ چون سن شما بیش‏تر بود؛ ولى شما ابا کردید و گفتید: او به دلیل نزدیکى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سوابق‏اش در اسلام بر ما مقدّم است و با او بیعت کردید؛ پس چرا امروز بیعت را شکستید؟!»

«طلحه» در پاسخ گفت: «او بعد از آن که خلافت را در اختیار گرفت و مردم با او بیعت کردند چنین پیشنهادى به ما کرد. ما مى‏دانستیم او چنین کارى نخواهد کرد و اگر مى‏کرد

مهاجران و انصار خلافت ما را نمى‏پذیرفتند و ما ترسیدیم اگر بیعت نکنیم کشته شویم؛ لذا از روى اکراه بیعت کردیم!!»

آن مرد گفت: «این تغییر نظر شما درباره عثمان براى چیست؟» (طلحه عذر مضحکى آورد) گفت: «گروهى بر ما ایراد کردند که چرا به یارى عثمان نشتافتید؟ ما هم جبران این کوتاهى را در آن دیدیم که به خونخواهى او قیام کنیم!».(11)

از این جا روشن مى‏شود که مردم آن زمان نیز مى‏دانستند طلحه در ادعاى خود هرگز صادق نیست و از شگفتى‏هاى تاریخ اسلام این است که «مدائنى» در کتاب «مقتل عثمان» نقل کرده است که طلحه سه روز از دفن عثمان جلوگیرى کرد تا این که بعضى از صحابه به على علیه السّلام متوسّل شدند که موجبات دفن او را فراهم سازد. طلحه کسانى را در مسیر جنازه نشاند که آن را سنگ باران کنند. سرانجام جنازه او را به نقطه‏اى در مدینه به نام «حشّ کوکب» (محلى در نزدیکى بقیع) که یهود، مرده‏هاى خود را در آن جا دفن مى‏کردند، آوردند. باز بعضى آن را سنگ باران کردند. على علیه السّلام کسى را فرستاد و دستور داد از این کار خوددارى کند و بدین ترتیب جنازه عثمان در «حشّ کوکب» دفن شد.(12)


1) سند خطبه:صاحب کتاب «مصادر نهج البلاغه» معتقد است: این خطبه با خطبه 22 و 135 (و طبق شماره ما خطبه 137) ارتباط و اتصال دارد؛ سپس مى‏افزاید: مرحوم «شیخ طوسى» آن را در کتاب «امالى» (با تفاوت‏هایى) نقل کرده و «خوارزمى» نیز در کتاب «مناقب» قریب به آن را آورده است و «ابن اثیر» نیز در کتاب لغت خود به نام «نهایه» واژه‏هاى پیچیده آن را شرح داده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 419).

2) غافر، آیه 51.

3) در ذیل خطبه سیزدهم جلد اوّل، صفحه 515 به بعد، در این باره مشروحا سخن گفته‏ایم.

4) «متجرّد» از ماده «تجرّد» به معناى آماده شدن براى انجام دادن کارى با جدّ و جهد است و به شمشیر کشیده از نیام «سیف مجرّد» مى‏گویند.

5) «أجلب» از ماده «اجلاب» به معناى گرد آورى کردن و یارى نمودن است.

6) «یوازر» از ماده «موازرة» به معناى یارى کردن است.

7) «ینابذ» از ماده «منابذة» به معناى دور افکندن و مبارزه نمودن است.

8) «منهنهین» به معناى کسانى است که از کارى جلوگیرى مى‏کنند و از ماده «نهنهة» (بر وزن قهقهة) گرفته شده است.

9) «معذرین» به معناى کسانى است که براى کار خود یا دیگران عذرى مى‏تراشند.

10) «یرکد» از ماده «رکود» به معناى راکد و ساکت شدن است.

11) الامامة و السیاسة، جلد 1، صفحه 88- ما در جلد 5 پیام امام امیر مؤمنان علیه السّلام ذیل خطبه 137، صفحه 518 مطالب دیگرى آورده‏ایم.

12) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 10، صفحه 6. طبرى نیز همین داستان را بدون ذکر نام طلحه در جلد سوّم تاریخ خود، حوادث سال 35 در صفحه 438 آورده است؛ سپس مى‏نویسد: «معاویه در زمان حکومتش دستور داد دیوار حشّ کوکب را خراب کنند و آن را به بقیع متّصل نمایند».