و من کلام له علیه السّلام
فی معنى طلحة بن عبید اللّه و قد قاله حین بلغه خروج طلحة و الزبیر إلى البصرة لقتاله
: از سخنان امام علیه السّلام است که درباره طلحه و هنگامى که از خروج او و زبیر به سوى بصره براى جنگ با آن حضرت آگاه شد، بیان فرمود.
خطبه در یک نگاه
این خطبه در زمانى ایراد شد که به امام علیه السّلام خبر رسید طلحه و زبیر به سوى بصره رفتهاند و قصد دارند آن جا را تصرف کنند و سپس وارد جنگ با امام علیه السّلام شوند. امام علیه السّلام براى این که روحیه یارانش را تقویت کند و پردهها را کنار بزند و طلحه و زبیر را معرفى کند
این خطبه را ایراد فرمود. این خطبه عمدتا شامل دو بخش است:
نخست این که امام علیه السّلام مىفرماید: تاکنون سابقه نداشته کسى مرا به جنگ تهدید کند؛ چون همه قدرت و شجاعت مرا در جنگها دیده بودند؛ بنابر این تهدید طلحه و زبیر یک تهدید بىارزش و مسخره است.
دیگر این که با بیانى منطقى و استدلالى محکم، روشن مىسازد، خون خواهى عثمان- که بهانه طلحه و زبیر براى آتش افروزى جنگ است- امرى است دروغین و خیالى؛ چرا که طلحه بیش از هر کس دستش به خون عثمان آلوده بود و در واقع این کار از قبیل نعل وارونه زدن است.
بخش اوّل
قد کنت و ما أهدّد بالحرب، و لا أرهّب بالضّرب؛ و أنا على ما قد وعدنی ربّی من النّصر. و اللّه ما استعجل متجرّدا للطّلب بدم عثمان إلّا خوفا من أن یطالب بدمه، لأنّه مظنّته، و لم یکن فی القوم أحرص علیه منه، فأراد أن یغالط بما أجلب فیه لیلتبس الأمر و یقع الشّکّ. و و اللّه ما صنع فی أمر عثمان واحدة من ثلاث: لئن کان ابن عفّان ظالما- کما کان یزعم- لقد کان ینبغی له أن یوازر قاتلیه، و أن ینابذ ناصریه. و لئن کان مظلوما لقد کان ینبغی له أن یکون من المنهنهین عنه، و المعذّرین فیه و لئن کان فی شکّ من الخصلتین، لقد کان ینبغی له أن یعتزله و یرکد جانبا، و یدع النّاس، معه، فما فعل واحدة من الثّلاث، و جاء بأمر لم یعرف بابه، و لم تسلم معاذیره.
ترجمه:
من هیچ گاه در گذشته به جنگ تهدید نمىشدم و هرگز کسى مرا از ضرب شمشیر نمىترسانید (چرا که همه مىدانستند من مرد جنگم به علاوه) من به همان وعده پیروزى که پروردگارم داده است باقىام و به آن ایمان دارم. به خدا سوگند، او (طلحه) با شتاب براى خونخواهى عثمان اقدام نکرد؛ مگر به جهت این که مىترسید خودش نسبت به خون عثمان بازخواست شود؛ زیرا او به این کار متهم بود و در میان مردم، کسى حریصتر از او بر قتل عثمان نبود و او در واقع، مىخواست با جمع آورى گروهى گرد خود
(به نام خونخواهى عثمان) غلط اندازى کند و امر را بر مردم مشتبه سازد و آنها را به شک بیندازد.
به خدا سوگند، او مىبایست در مورد عثمان یکى از سه کار را انجام مىداد؛ ولى هرگز چنین کارى را نکرد (نخست این که) اگر فرزند عفان (یعنى عثمان) ستمکار بود- چنان که او مىاندیشید- سزاوار بود با قاتلان او همکارى کند و با یارانش مبارزه نماید و اگر او مظلوم بود سزاوار بود از قتل او جلوگیرى کند و براى کارهایش عذر موجهى ارائه دهد و اگر در میان این دو امر شک و تردید داشت خوب بود کنارهگیرى مىکرد و به گوشهاى مىرفت و مردم را با او تنها مىگذاشت؛ ولى او هیچ کدام از این سه را انجام نداد و به کارى دست زد که دلیل روشنى بر آن نبود و عذرهاى ناموجهى براى کار خود آورد (نخست بر ضد او قیام کرد سپس به خونخواهى او برخاست).
شرح و تفسیر
کارهاى ضد و نقیض طلحه دلیل رسوایى اوست
امام علیه السّلام در آغاز این خطبه اشاره به تهدیدهاى طلحه و زبیر کرده، مىفرماید: «من هیچ گاه در گذشته به جنگ تهدید نمىشدم و هرگز کسى مرا از ضرب شمشیر نمىترسانید (چرا که همه مىدانستند من مرد جنگم و هرگز از مبارزه با دشمن هراسى ندارم)» (قد کنت و ما أهدّد بالحرب، و لا أرهّب بالضّرب).
اشاره به این که همگان ضرب شمشیر مرا در جنگهاى اسلامى دیده بودند که برترین شجاعان عرب را به خاک افکندم و نام مرا همگان با دلیرى و شجاعت قرین مىدانستند. تعجبآور است که چگونه طلحه و زبیر به خود اجازه مىدهند مرا به جنگ تهدید کنند! با این که خودشان در جنگها حاضر و ناظر بودند.
سپس مىفرماید: «(اضافه بر این) من به همان وعده پیروزى که پروردگارم داده است باقىام و به آن ایمان دارم» (و أنا على ما قد وعدنی ربّی من النّصر).
این تعبیر ممکن است اشاره به وعدهاى باشد که خداوند به همه مؤمنان ثابت قدم داده و فرموده است:
««إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ»؛ ما به یقین پیامبران خود و کسانى را که ایمان آوردهاند در زندگى دنیا و (در آخرت) و در آن روز که گواهان به پا مىخیزند، یارى مىدهیم».(2) و یا اشاره به وعده خاصى باشد که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به آن حضرت در مورد پیروزى بر ناکثان و پیمان شکنان از قبل داده بود و حتى داستان جنگ جمل را با صراحت به عایشه فرمود و او را از این کار نهى کرد که شرح آن در تواریخ معروف است.(3) آن گاه در ادامه این سخن، پردهها را کنار مىزند و نیّات شوم طلحه و زبیر را از این کار عجولانه آشکار مىسازد؛ مىفرماید: «به خدا سوگند، او (طلحه) با شتاب براى خونخواهى عثمان اقدام نکرد؛ مگر به جهت این که مىترسید خودش (بر کرسى اتهام بنشیند و) نسبت به خون عثمان بازخواست شود؛ زیرا به این کار متهم بود و در میان مردم، کسى حریصتر از او بر قتل عثمان نبود و او در واقع، مىخواست با جمع آورى گروهى گرد خود (به نام خونخواهى عثمان) غلط اندازى کند و امر را بر مردم مشتبه سازد و آنها را به شک بیندازد» (و اللّه ما استعجل متجرّدا(4) للطّلب بدم عثمان إلّا خوفا من أن یطالب بدمه، لأنّه مظنّته، و لم یکن فی القوم أحرص علیه منه، فأراد أن یغالط بما أجلب(5) فیه لیلتبس الأمر و یقع الشّکّ).
و در ادامه این سخن طلحه را در افکار عمومى به محاکمه مىکشد و مىفرماید: «این که طلحه براى خون خواهى عثمان قیام کرد هرگز در ادعاى خود صادق نبود اگر صداقت
مىداشت به خدا سوگند، او مىبایست در مورد عثمان یکى از سه کار را انجام مىداد؛ ولى نکرد (نخست این که) اگر فرزند عفان (یعنى عثمان) ستمکار بود- چنان که او مىاندیشید- سزاوار بود که با قاتلان او همکارى کند و با یارانش مبارزه نماید و اگر او مظلوم بود سزاوار بود از قتل او جلوگیرى کند و براى کارهایش عذرهاى موجهى ارائه دهد و اگر در میان دو امر شک و تردید داشت خوب بود کناره گیرى مىکرد و به گوشهاى مىرفت و مردم را با او تنها مىگذاشت» (و و اللّه ما صنع فی أمر عثمان واحدة من ثلاث: لئن کان ابن عفّان ظالما- کما کان یزعم- لقد کان ینبغی له أن یوازر(6) قاتلیه، و أن ینابذ(7) ناصریه. و لئن کان مظلوما لقد کان ینبغی له أن یکون من المنهنهین(8) عنه، و المعذّرین(9) فیه و لئن کان فی شک من الخصلتین، لقد کان ینبغی له أن یعتزله و یرکد(10) جانبا، و یدع النّاس، معه).
سپس مىفرماید: «ولى او هیچ کدام از این سه را انجام نداد و به کارى دست زد که دلیل روشنى بر آن نبود و عذرهاى ناموجهى براى کار خود آورد (نخست بر ضد او قیام کرد سپس به خونخواهى او برخاست)» (فما فعل واحدة من الثّلاث، و جاء بأمر لم یعرف بابه، و لم تسلم معاذیره).
امام علیه السّلام با این دلیل روشن منطقى از روى توطئه و دروغ طلحه پرده بر مىدارد و نشان مىدهد که او یک سیاست باز دروغگو است که نان را به نرخ روز مىخورد؛ چرا که وضع او در برابر عثمان- مطابق حصر عقلى- ممکن نبود، از این سه حالت بیرون باشد: یا او را ظالم مىدانست یا مظلوم یا در شک و تردید بود؛ و هر یک از اینها برخورد مناسبى
را مىطلبد؛ ولى او یک روز در پشت صحنه، مردم را بر قتل عثمان تحریک مىکرد و بعد از قتل عثمان، بلافاصله در مقام دفاع از او برآمد و به خونخواهى او پرداخت. این است راه و رسم سیاست بازان حرفهاى مکار که گاه در یک روز مسیر خود را یک صد و هشتاد درجه تغییر مىدهند!!
برنامه معاویه در این ماجرا- هر چند دور بود- نیز چندان تفاوتى با «طلحه» نداشت. او هم دست روى دست گذاشت تا «عثمان» کشته شود و بعد به خونخواهى او پرداخت.آنها در واقع به قتل عثمان راضى بودند تا جاده براى خلافت آنها هموار گردد و از این کلاه، نمدى براى خود تهیه کنند.
امام علیه السّلام در عبارات مذکور مىفرماید: طلحه با قاتلان عثمان همکارى نکرد؛ در حالى تاریخ مىگوید او با آنها همکارى داشت.
پاسخ این سؤال روشن است: مقصود امام علیه السّلام، این است که علنا و آشکارا وارد میدان نشد؛ ولى به یقین در پشت صحنه جزو کار گردانها بود.
جالب این که به گفته «ابن قتیبه» در «الامامة و السیاسة» هنگامى که «عایشه» در «بصره» خطبه مىخواند که آنها را به خونخواهى عثمان تشویق کند، مردى از اشراف و بزرگان «بصره» نامهاى نشان داد که «طلحه» جهت تشویق به قتل عثمان براى او نوشته بود. آن مرد خطاب به طلحه گفت: «این نامه را مىشناسى؟» «طلحه» گفت: «آرى» آن مرد گفت: «پس چرا تغییر موضع دادى؟ دیروز ما را به قتل عثمان تشویق مىکردى و امروز ما را به خونخواهى او دعوت مىنمایى؟! شما چنین گفته بودید که على از شما دعوت کرده بود تا مردم براى تصدى خلافت با شما دعوت کنند؛ چون سن شما بیشتر بود؛ ولى شما ابا کردید و گفتید: او به دلیل نزدیکى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سوابقاش در اسلام بر ما مقدّم است و با او بیعت کردید؛ پس چرا امروز بیعت را شکستید؟!»
«طلحه» در پاسخ گفت: «او بعد از آن که خلافت را در اختیار گرفت و مردم با او بیعت کردند چنین پیشنهادى به ما کرد. ما مىدانستیم او چنین کارى نخواهد کرد و اگر مىکرد
مهاجران و انصار خلافت ما را نمىپذیرفتند و ما ترسیدیم اگر بیعت نکنیم کشته شویم؛ لذا از روى اکراه بیعت کردیم!!»
آن مرد گفت: «این تغییر نظر شما درباره عثمان براى چیست؟» (طلحه عذر مضحکى آورد) گفت: «گروهى بر ما ایراد کردند که چرا به یارى عثمان نشتافتید؟ ما هم جبران این کوتاهى را در آن دیدیم که به خونخواهى او قیام کنیم!».(11)
از این جا روشن مىشود که مردم آن زمان نیز مىدانستند طلحه در ادعاى خود هرگز صادق نیست و از شگفتىهاى تاریخ اسلام این است که «مدائنى» در کتاب «مقتل عثمان» نقل کرده است که طلحه سه روز از دفن عثمان جلوگیرى کرد تا این که بعضى از صحابه به على علیه السّلام متوسّل شدند که موجبات دفن او را فراهم سازد. طلحه کسانى را در مسیر جنازه نشاند که آن را سنگ باران کنند. سرانجام جنازه او را به نقطهاى در مدینه به نام «حشّ کوکب» (محلى در نزدیکى بقیع) که یهود، مردههاى خود را در آن جا دفن مىکردند، آوردند. باز بعضى آن را سنگ باران کردند. على علیه السّلام کسى را فرستاد و دستور داد از این کار خوددارى کند و بدین ترتیب جنازه عثمان در «حشّ کوکب» دفن شد.(12)
1) سند خطبه:صاحب کتاب «مصادر نهج البلاغه» معتقد است: این خطبه با خطبه 22 و 135 (و طبق شماره ما خطبه 137) ارتباط و اتصال دارد؛ سپس مىافزاید: مرحوم «شیخ طوسى» آن را در کتاب «امالى» (با تفاوتهایى) نقل کرده و «خوارزمى» نیز در کتاب «مناقب» قریب به آن را آورده است و «ابن اثیر» نیز در کتاب لغت خود به نام «نهایه» واژههاى پیچیده آن را شرح داده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 419).
2) غافر، آیه 51.
3) در ذیل خطبه سیزدهم جلد اوّل، صفحه 515 به بعد، در این باره مشروحا سخن گفتهایم.
4) «متجرّد» از ماده «تجرّد» به معناى آماده شدن براى انجام دادن کارى با جدّ و جهد است و به شمشیر کشیده از نیام «سیف مجرّد» مىگویند.
5) «أجلب» از ماده «اجلاب» به معناى گرد آورى کردن و یارى نمودن است.
6) «یوازر» از ماده «موازرة» به معناى یارى کردن است.
7) «ینابذ» از ماده «منابذة» به معناى دور افکندن و مبارزه نمودن است.
8) «منهنهین» به معناى کسانى است که از کارى جلوگیرى مىکنند و از ماده «نهنهة» (بر وزن قهقهة) گرفته شده است.
9) «معذرین» به معناى کسانى است که براى کار خود یا دیگران عذرى مىتراشند.
10) «یرکد» از ماده «رکود» به معناى راکد و ساکت شدن است.
11) الامامة و السیاسة، جلد 1، صفحه 88- ما در جلد 5 پیام امام امیر مؤمنان علیه السّلام ذیل خطبه 137، صفحه 518 مطالب دیگرى آوردهایم.
12) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 10، صفحه 6. طبرى نیز همین داستان را بدون ذکر نام طلحه در جلد سوّم تاریخ خود، حوادث سال 35 در صفحه 438 آورده است؛ سپس مىنویسد: «معاویه در زمان حکومتش دستور داد دیوار حشّ کوکب را خراب کنند و آن را به بقیع متّصل نمایند».