و من خطبة له علیه السّلام
فی رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و من هو جدیر بأن یکون للخلافة و فی هوان الدنیا
از خطبههاى امام علیه السّلام است که در آن درباره رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و کسى که سزاوار خلافت است و همچنین از پستى دنیا سخن مىگوید.
خطبه در یک نگاه
این خطبه با بیان اوصاف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به صورت فشرده آغاز مىشود.
در بخش دوّم، امام علیه السّلام به شرح ویژگىهاى کسى که شایسته خلافت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است، مىپردازد و در عباراتى کوتاه حق مطلب را ادا مىکند.
در بخش سوّم از تقواى الهى سخن مىگوید و به یاران خود توصیه مىفرماید که در کارها از شتاب و عجله بى مورد بپرهیزند و بدون تحقیق اقدامى نکنند.
و سرانجام در بخش چهارم در مذمت دنیا و دنیا پرستى و شیفتگى در مقابل زرق و برق آن سخن مىگوید.
بخش اوّل
أمین وحیه، و خاتم رسله، و بشیر رحمته و نذیر نقمته.
أیّها النّاس، إنّ أحقّ النّاس بهذا الأمر أقواهم علیه، و أعلمهم بامر اللّه فیه.فإن شغب شاغب استعتب، فإن أبى قوتل. و لعمری، لئن کانت الإمامة لا تنعقد حتّى یحضرها عامّة النّاس، فما إلى ذلک سبیل، و لکن أهلها یحکمون على من غاب عنها، ثمّ لیس للشّاهد أن یرجع، و لا للغائب أن یختار. ألا و إنّی أقاتل رجلین: رجلا ادّعى ما لیس له، و آخر منع الّذی علیه.
ترجمه:
او (پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله) امین وحى خدا بود، و خاتم پیامبران و بشارت دهنده به رحمت و بیم دهنده از کیفرش.
اى مردم، سزاوارترین کس براى خلافت، تواناترین افراد بر این امر و داناترینشان به فرمان خداست. (هنگامى که چنین فردى برگزیده شد) هر گاه آشوبگرى به آشوب و فتنه انگیزى برخیزد از او خواسته مىشود که به سوى حق باز گردد و اگر امتناع ورزد با او نبرد مىشود (تا حق را بپذیرد). به جانم سوگند! اگر قرار باشد امامت و خلافت جز با حضور همه مردم منعقد نشود، هرگز راهى به سوى آن نتوان یافت؛ بلکه آنها که صلاحیت رأى و نظر دارند در این باره حکم مىکنند و حکم آنها نسبت به سایر مردم نافذ است؛ سپس نه حاضران، حق رجوع دارند و نه غایبان حق انتخاب دیگر. آگاه باشید!
من با دو کس پیکار خواهم کرد: نخست آن کس که چیزى را ادعا کند که حق او نیست و دیگر، کسى که از دادن حقى که بر اوست، امتناع ورزد.
شرح و تفسیر
شایستهترین فرد براى زعامت مردم
همان گونه که ذکر شد امیر مؤمنان، على علیه السّلام این خطبه را با بیان بخشى از ویژگىهاى پیامبر خداوند صلّى اللّه علیه و آله شروع مىکند و روى چهار ویژگى انگشت مىگذارد؛ مىفرماید: «او (پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله) امین وحى خدا بود، و خاتم پیامبران و بشارت دهنده به رحمت و بیم دهنده از کیفرش» (أمین وحیه، و خاتم رسله، و بشیر رحمته و نذیر نقمته).
در واقع تمام برنامههاى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در این چهار وصف خلاصه شده است؛ چرا که نخستین برنامه آن حضرت، دریافت وحى الهى و رساندن آن به بندگان خدا با نهایت امانت است و دیگر برنامهریزى براى آیینى جاویدان و تا پایان دنیا، سپس ایجاد انگیزه براى اطاعت فرمان خدا از طریق بشارت به رحمت و بیم دادن به عذاب و کیفر او.
این صفات چهار گانه در آیات مختلف قرآن تأکید شده و بعضى از آنها مانند بشیر و نذیر بودن پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بارها اشاره شده است.
سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن به سراغ شرایط امام و خلیفه مردم مىرود و آن را عمدتا در دو چیز خلاصه مىفرماید: «اى مردم، سزاوارترین کس براى خلافت، تواناترین افراد بر این امر و داناترینشان به فرمان خداست» (أیّها النّاس، إنّ أحقّ النّاس بهذا الأمر أقواهم علیه، و أعلمهم بامر اللّه فیه).
در حقیقت، امام علیه السّلام به دو رکن اساسى که یکى جنبه علمى دارد و دیگر جنبه عملى اشاره کرده است؛ از نظر علمى باید از همه آگاهتر باشد و از نظر عملى در امر مدیریت از همه قوىتر. بسیارند کسانى که عالمند، ولى مدیر نیستند و یا مدیرند و عالم نیستند و تا
این دو دست به دست هم ندهد، اداره صحیح جامعه امکان پذیر نیست.
قرآن مجید نیز همین موضوع را در داستان بنى اسرائیل بیان فرموده است؛ آن جا که پیامبر «طالوت» را به عنوان رهبرى و فرماندهى آنها برگزید، و ایشان اعتراض کردند که ما سزاوارتریم؛ چرا که ثروتمندان قوىترى داریم. او در پاسخ اعتراضشان گفت:«طالوت» از همه شایستهتر است؛ چرا که خدا سهم بیشترى از علم و قدرت به او داده «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»(2).
روشن است که امام علیه السّلام با بیان این مطلب مىخواهد شایستگى خود را نسبت به همه براى تصدّى امر خلافت اثبات کند؛ زیرا همگان مىدانستند او از همه به اصول و فروع اسلام آگاهتر و از همه در امر مدیریت و مبارزه با دشمن قوىتر و پایدارتر است.
سؤال: چرا امام علیه السّلام به موضوع نص (نص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر خلافت او) استناد نمىجوید؟آیا این دلیل بر آن نیست که خلافت بر اساس نص صورت نگرفته و مربوط به انتخاب شایستهترین افراد از سوى مردم است؟
پاسخ این سؤال روشن است. اگر امام علیه السّلام بر نص تکیه مىکرد، بسیارى از آنها در مقام انکار بر مىآمدند؛ لذا بهتر این بود که بر مسلّمات خود آنها تکیه کند و با منطق خودشان آنها را ملزم سازد (این همان چیزى است که در اصطلاح منطق به آن «جدل» گفته مىشود) و قرآن نیز «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(3) گفته است.
جالب این که «ابن ابى الحدید» در شرح نهج البلاغه به این جا که مىرسد بر خلاف جمعى که وجدان را زیر پا مىگذارند و برترى على علیه السّلام را در جنبههاى علم یا مدیریت انکار مىکنند، مىگوید: «قبول داریم که او در این دو جهت از همه تواناتر بود و براى خلافت از همه شایستهتر؛ ولى این دلیل بر نفى خلافت دیگران نمىشود؛ چرا که گاه مىتوان تقدیم مفضول بر فاضل کرد و شایستهتر را کنار گذاشت و به سراغ شایسته
رفت!!».(4)
آرى، این منطق کسانى است که قوانین مسلّم عقلى را به رسمیت نشناسند و ترجیح مرجوح را بر راجح قبیح نشمرند؛ حال آن که قبح و زشتى آن بر همه روشن است؛ ولى تعصبهاى کور و کر، گاه مانع از پذیرش واقعیتهاى مسلّم مىشود.
و در ادامه این سخن مىافزاید: «(هنگامى که چنین فردى برگزیده شد) هرگاه آشوبگرى به آشوب و فتنه انگیزى برخیزد از او خواسته مىشود که به سوى حق باز گردد و اگر امتناع ورزد با او نبرد مىشود (تا حق را بپذیرد)» (فإن شغب(5) شاغب استعتب(6)، فإن أبى قوتل).
قرآن مجید نیز مىفرماید: ««وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ»؛ هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند آنها را آشتى دهید و اگر یکى از آن دو بر دیگرى تجاوز کند با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد».(7)
آن گاه امام علیه السّلام به پاسخ بهانه دیگرى از بهانه جویان مىپردازد و آن این که: گروهى از مخالفان، مانند معاویه و عمرو بن عاص و طلحه و زبیر یا مانند آنها که گفتند: امامت و خلافت در صورتى براى کسى مسلّم مىشود که عموم مردم آن را بپذیرند. بنابر این بیعت اهل مدینه و اطراف آن با على علیه السّلام به تنهایى کافى نیست.
امام علیه السّلام در پاسخ مىفرماید: «به جانم سوگند! اگر قرار باشد امامت و خلافت جز با
حضور همه مردم منعقد نشود، هرگز راهى به سوى آن نتوان یافت؛ (چرا که حضور عموم مسلمین بر تمام بلاد غیر ممکن است) بلکه آنها که صلاحیت رأى و نظر دارند در این باره حکم مىکنند و حکم آنها نسبت به سایر مردم نافذ است» (و لعمری، لئن کانت الإمامة لا تنعقد حتّى یحضرها عامّة النّاس، فما إلى ذلک سبیل، و لکن أهلها یحکمون على من غاب عنها).
و در ادامه مىافزاید: «بعد از آن نه حاضران، حق رجوع دارند و نه غایبان حق انتخاب دیگر» (ثمّ لیس للشّاهد أن یرجع، و لا للغائب أن یختار).
و در پایان این قطعه از خطبه به همه مخالفان هشدار مىدهد و مىفرماید: «بدانید من با دو کس پیکار خواهم کرد: نخست آن کس که چیزى را ادعا کند که حق او نیست و دیگر، کسى که از دادن حقى که بر اوست، امتناع ورزد» (ألا و إنّی أقاتل رجلین: رجلا ادّعى ما لیس له، و آخر منع الّذی علیه).
به نظر مىرسد که اوّلى اشاره به معاویه است که به بهانه مطالبه خون عثمان از بیعت سرپیچى نمود؛ در حالى که خون خواهى عثمان یا به وسیله فرزندان ارباب دم باید صورت گیرد و یا به وسیله امام المسلمین و کسى که مردم با او بیعت کرده بودند، یعنى على بن ابى طالب علیه السّلام.
و دوّمى اشاره به طلحه و زبیر و مانند آنهاست که با امام علیه السّلام بیعت کردند و بعد از آن هم خودشان از آن سر باز زدند و هم معاویه و دیگران.
و این که بعضى گفتهاند: منظور، ادعاى خلافت از سوى معاویه است که به هیچ وجه، حق او نبود، با تواریخ سازگار نیست؛ چرا که معاویه در زمان حیات امیر مؤمنان، على علیه السّلام معمولا ادعاى خلافت نمىکرد، بلکه بر خونخواهى عثمان تأکید داشت.
پرسش:
امام در سخنان بالا براى اثبات امامت و خلافت تکیه بر نص پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در این
مسأله نکرده است و حدیث غدیر و مانند آن را ذکر نفرمود؛ بلکه تکیه او بر پذیرش مردم است و این در واقع، امضاى خلافت خلفاى پیشین است؛ لذا ابن ابى الحدید در این جا با صراحت مىگوید: این بخش از کلام امام علیه السّلام دلیل بر صحت مذهب ماست و با مذهب امامیه موافقت ندارد، راه حل این شبهه چیست؟
پاسخ:
در پاسخ این سؤال، چند نکته قابل توجّه است: نخست این که امام علیه السّلام براى اثبات حقانیت خود تکیه بر مسلّمات مخالفان کرده؛ چرا که آنها قبول اهل حلّ و عقد (پذیرش از سوى علماى امّت) را براى ثبوت امامت و خلافت کافى مىدانستند؛ بنابر این با منطق خودشان (منطق جدال احسن) به آنها پاسخ مىگوید؛ چون اگر تکیه بر نص مىکرد، زبان آنها به انکار گشوده مىشد.
دیگر این که خلافت خلفاى پیشین از طریق پذیرش مردم نبود؛ اهل سقیفه که ابو بکر را به خلافت برگزیدند افراد معدود و محدودى بودند و خلافت عمر، تنها با نصّ ابو بکر بود و خلافت عثمان، تنها به وسیله سه یا چهار رأى از شوراى شش نفرى عمر صورت پذیرفت.
اضافه بر همه اینها براى به دست آوردن نظر امام علیه السّلام در مسأله خلافت، نباید تنها بر یک یا دو خطبه تکیه کرد؛ بلکه باید همه کلمات آن حضرت را در این موضوع در کنار هم بچینیم و تصمیمگیرى کنیم و مىدانیم امام علیه السّلام بارها در نهج البلاغه در موارد متعددى در مسأله خلافت تکیه بر نص فرموده است.
بخش دوّم
أوصیکم عباد اللّه بتقوى اللّه فإنّها خیر ما تواصى العباد به، و خیر عواقب الأمور عند اللّه. و قد فتح باب الحرب بینکم و بین أهل القبلة، و لا یحمل هذا العلم إلّا أهل البصر و الصّبر و العلم بمواضع الحقّ، فامضوا لما تؤمرون به، وقفوا عند ما تنهون عنه؛ و لا تعجلوا فی أمر حتّى تتبیّنوا، فإنّ لنا مع کلّ أمر تنکرونه غیرا.
ترجمه:
اى بندگان خدا، شما را به تقواى الهى (و ترس از عذاب خدا) توصیه مىکنم؛ چرا که تقوا بهترین چیزى است که بندگان، یکدیگر را به آن سفارش مىکنند و بهترین پایان کار در پیشگاه خداست. هم اکنون درهاى نبرد میان شما و (فتنه جویان از) اهل قبله گشوده شده است و این پرچم (جهاد با مسلمانان منحرف) را جز افراد بینا، با استقامت و آگاه به موارد حق بر دوش نمىکشند؛ پس آن چه را به شما فرمان داده شده انجام دهید و در برابر آن چه نهى شده، توقّف نمایید و در هیچ کارى عجله نکنید تا به اندازه کافى درباره آن تحقیق کنید؛ زیرا ما در برابر آن چه نمىپسندید راههاى تغییر (و جایگزین) داریم.
شرح و تفسیر
دستوراتى درباره نبرد یا فتنه جویان
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه، اصحاب خود را براى پیکار با ظالمان و طاغیان امت
آماده مىکند. در ابتدا آنها را به تقوا سفارش مىفرماید و مىگوید: «اى بندگان خدا، شما را به تقواى الهى (و ترس از عذاب خدا) توصیه مىکنم؛ چرا که تقوا بهترین چیزى است که بندگان، یکدیگر را به آن سفارش مىکنند و بهترین پایان کار در پیشگاه خداست» (أوصیکم عباد اللّه بتقوى اللّه فإنّها خیر ما تواصى العباد به، و خیر عواقب الأمور عند اللّه).
قرآن مجید نیز بر این معنا تأکید مىکند که تنها کسانى گرفتار خسران نمىشوند که یکدیگر را به حق و شکیبایى سفارش کنند که نتیجه آن تقواست «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ».
و نیز مىفرماید: ««وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى»(8)؛ فرجام نیک از آن تقواست» و در جاى دیگر فرموده: ««وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»(9)؛ فرجام نیک از آن پرهیزکاران است».
امام علیه السّلام در ادامه این سخن مىفرماید: «هم اکنون درهاى نبرد میان شما و (فتنه جویان از) اهل قبله گشوده شده است و این پرچم (جهاد با مسلمانان منحرف) را جز افراد بینا، با استقامت و آگاه به موارد حق بر دوش نمىکشند» (و قد فتح باب الحرب بینکم و بین أهل القبلة، و لا یحمل هذا العلم إلّا أهل البصر و الصّبر و العلم بمواضع الحقّ).
آن گاه در ادامه مىفرماید: «آن چه را به شما فرمان داده شده انجام دهید و در برابر آن چه نهى شده، توقّف نمایید و در هیچکارى عجله نکنید تا به اندازه کافى درباره آن تحقیق کنید؛ زیرا ما در برابر آن چه نمىپسندید راههاى تغییر داریم» (فامضوا لما تؤمرون به، وقفوا عند ما تنهون عنه؛ و لا تعجلوا فی أمر حتّى تتبیّنوا، فإنّ لنا
مع کلّ أمر تنکرونه غیرا(10)).
جمله «و لا یحمل هذا العلم» اشاره به این است که ما نخستین بار در اسلام، مجبور شدهایم که با افرادى که مدعى اسلام و اهل قبلهاند به دلیل بغى و طغیانشان پیکار کنیم و این امر براى ظاهربینان و کوته فکران، بسیار مشقتبار است؛ لذا این پرچم را جز آگاهان با استقامت و کسانى که حق را از باطل به خوبى مىشناسند، کسى دیگر نمىتواند بر دوش کشد.
و جملههاى «فامضوا لما تؤمرون …» اشاره به این است که این راه پر مسئولیتى است؛ با دقّت در آن راه، گام بردارید و کاملا گوش به فرمان باشید و نظم و انضباط را به دقّت رعایت کنید.
و جمله «فإنّ لنا مع کلّ أمر تنکرونه غیرا» اشاره به این است که در مسائل اجرایى جنگ و جزئیات کارها گاه امام و فرمانده دستوراتى مىدهد که مطابق میل اکثریت مردم نیست؛ مثلا دستور مىدهد که از طرف شمال به بصره حمله کنید؛ ولى اکثریت آن را مشکل مىپندارند و ترجیح مىدهند از طرف جنوب حمله کنند. امام علیه السّلام مىفرماید: «در این گونه موارد؛ عجله نکنید در آن جا که خلاف شرع و مصلحت نیست، ما تغییراتى مىدهیم و خواست شما را تأمین مىکنیم؛ همچنین اگر مردم شکایتى مثلا از بعضى فرمانداران داشته باشند من همچون عثمان اصرارى بر ابقاى آنها ندارم و نظر مردم را در آن جا موافق شرع و مصلحت است مىپذیرم و این همان موضوع انعطاف است».
یکى از ویژگىهاى مدیر و فرمانده لایق آن است که به افکار مردم احترام بگذارد و در آن جا که اصول محفوظ مىماند با آنها آهنگ باشد.
بعضى از شارحان نهج البلاغه، تفسیرهاى دیگرى براى این جمله گفتهاند که مناسب به نظر نمىرسد؛ مثل این که «غیر» به معناى مصالح باشد؛ یعنى امورى را که شما انکار
مىکنید، مصالحى دارد که نمىدانید؛ در حالى که تفسیر «غیر» به مصالح، با مفهوم این واژه سازگار نیست.
احتمالات دیگرى نیز در کلمات بعضى از شارحان نقل شده که چون با ظاهر کلمات امام هماهنگ نبود، از آن صرف نظر کردیم.
نکته
گفتگویى با عمار یاسر در جنگ صفین
شک نیست که اگر اهل قبله و گروهى از مسلمین اقدام به امورى کنند که پایههاى اسلام را متزلزل کند و یا قیام بر ضدّ حکومت اسلامى باشد، باید ارشاد شوند و از طرق مسالمتآمیز آنها را به راه حق باز گردانند؛ ولى اگر به خلاف کارى خود ادامه دادند چارهاى جز این نیست که آنها را با زور بر سر جاى خود بنشانند و این کار براى افراد سطحىنگر و کوتاه فکر خوش آیند نیست؛ لذا امام علیه السّلام مىفرماید:
این پرچم را تنها افراد بینا و شکیبا و عالم و آگاه بر دوش مىکشند.
در حوادث جنگ صفین چنین نقل شده است: «یکى از یاران عمار یاسر مىگوید: ما در جنگ صفین، همراه على علیه السّلام تحت فرماندهى عمار بودیم. ناگاه مردى صف را شکافت و به ما رسید و گفت: عمار کدام است؟
عمار صدا زد: منم.
آن مرد گفت: سخنى دارم آشکارا بگویم یا پنهان؟
عمار گفت: اختیار با توست.
آن مرد گفت: آشکارا مىگویم. من در مبارزه با معاویه و پیروانش از ساعتى که از خانه بیرون آمدم تردیدى نداشتم و مىدانستم آنها گمراهند و این وضع تا دیشب ادامه داشت؛ ولى خوابى دیدم که مرا مردّد ساخته است. در خواب دیدم منادى ما اذان گفت و
به یگانگى خدا و رسالت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله شهادت داد. منادى آنها همین طور. نماز بر پا شد. همه مانند هم نماز خواندیم. همه یکنواخت تلاوت قرآن مىکردیم (از خواب بیدار شدم) شک و تردید مرا فرا گرفت با خود گفتم: اگر آنها بر باطلند، پس چرا همه چیز آنها مثل ماست؟ خدا مىداند آن شب بر من چه گذشت!
صبح خدمت امیر مؤمنان على علیه السّلام رفتم و مطلب را با او در میان گذاشتم. امام علیه السّلام فرمود: عمار را ملاقات کردهاى؟ عرض کردم: نه. فرمود: او را ملاقات کن؛ ببین چه مىگوید و اکنون به همین جهت نزد تو آمدهام.
عمار گفت: صاحب آن پرچم سیاه را که در برابر ماست مىشناسى؟ او عمرو عاص است. من همراه با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر همین پرچم، سه بار جهاد کردهام و این دفعه چهارم است و او از آن سه نوبت بهتر نشده؛ بلکه بدتر و فاجرتر هم شده است. آیا تو در غزوه بدر و احد و حنین شرکت داشتى؟ یا پدرت شاهد آنها بوده است که براى تو خبر آورد؟ او گفت: نه.
عمار گفت: موقعیت امروز ما در خدمت على علیه السّلام همان موقعیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در روز بدر و احد و حنین است و مرکز پرچم آنها همان مرکز پرچمهاى مشرکان و احزاب است.
آیا آن لشکر و کسانى را که در آن هستند مىبینى؟ به خدا سوگند! من دوست داشتم که تمام آنهایى که همراه با معاویه براى مبارزه با ما آمدهاند و از اهداف ما جدایند همگى یک انسان بودند و من آن انسان را از بین مىبردم … آیا حقیقت را براى تو روشن ساختم؟
آن مرد گفت: آرى، بر من روشن شد.
عمار گفت: حالا هر یک از دو گروه را که مىخواهى انتخاب کن».(11) این واقعه و مانند آن نشان مىدهد که ظاهر اسلامى این گروههاى مخالف که پوششى براى نیّات شوم آنها بود، افراد ساده دل را فریب مىداد و امام علیه السّلام با سخنان یاد شده به این گونه افراد هشدار مىداد.
بخش سوّم
ألا و إنّ هذه الدّنیا الّتی أصبحتم تتمنّونها و ترغبون فیها، و أصبحت تغضبکم و ترضیکم، لیست بدارکم، و لا منزلکم الّذی خلقتم له و لا الّذی دعیتم إلیه. ألا و إنّها لیست بباقیة لکم و لا تبقون علیها؛ و هی و إن غرّتکم منها فقد حذّرتکم شرّها. فدعوا غرورها لتحذیرها، و أطماعها لتخویفها؛ و سابقوا فیها إلى الدّار الّتی دعیتم إلیها، و انصرفوا بقلوبکم عنها؛ و لا یخنّنّ أحدکم خنین الأمة على ما زوی عنه منها، و استتمّوا نعمة اللّه علیکم بالصّبر على طاعة اللّه و المحافظة على ما استحفظکم من کتابه. ألا و إنّه لا یضرّکم تضییع شیء من دنیاکم بعد حفظکم قائمة دینکم. ألا و إنّه لا ینفعکم بعد تضییع دینکم شیء حافظتم علیه من أمر دنیاکم. أخذ اللّه بقلوبنا و قلوبکم إلى الحقّ، و ألهمنا و إیّاکم الصّبر!
ترجمه:
آگاه باشید! این دنیایى که شما پیوسته آن را آرزو مىکنید و به آن عشق مىورزید، و آن نیز گاه شما را خشمگین و گاه خشنود مىسازد، خانه و منزلگاه اصلى شما نیست که براى آن آفریده شده و به سوى آن دعوت گردیدهاید.
آگاه باشید! نه دنیا براى شما باقى مىماند و نه سلطه شما بر آن باقى خواهد ماند. این دنیا گرچه از جهتى شما را فریب داده، ولى از جهتى دیگر شما را از بدىهایش بر حذر داشته است؛ پس به دلیل هشدارهایش از فریبندگىهایش چشم بپوشید و مظاهر
هوس انگیزش را به جهت جنبههاى هشدار دهندهاش رها سازید و در این جهان به سوى سرایى که به آن دعوت شدهاید سبقت جویید و با جان و دل از دنیا پرستى روى بگردانید.نباید هیچ یک از شما به سبب از دست دادن چیزى از دنیا همچون کنیزکان گریه سر دهد؛ بلکه با صبر و استقامت بر طاعت خدا و حفظ آن چه را از کتابش بر عهده شما گذاشته نعمتهاى او را نسبت به خویش کامل سازید.
آگاه باشید! اگر اساس دین و ایمان خود را حفظ کنید، از بین رفتن چیزى از دنیایتان به شما زیان نمىرساند و بدانید با تباه ساختن دین خود، آن چه را از دنیا براى خویش نگه داشتهاید سودى به حالتان نخواهد داشت. خداوند، دلهاى ما و شما را به سوى حق متوجّه سازد و صبر و استقامت را به ما و شما ارزانى دارد.
شرح و تفسیر
این جهان منزلگاه اصلى شما نیست!
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه به ناپایدارى دنیا و بىقرارى آن اشاره مىکند و به همگان هشدار مىدهد که فریب زرق و برق آن را نخورند؛ چرا که آتش افروزان جنگهاى جمل و مانند آن همگى به جهت نیل به دنیا و زخارف آن گرفتار این انحرافات شدند.امام علیه السّلام دیگران را بر حذر مىدارد که راه آنان را نپویند و آن چه را که آنها مىجویند نجویند و در طریق حق گام بردارند؛ هر چند به شهادت منتهى شود؛ مىفرماید: «آگاه باشید! این دنیایى که شما پیوسته آن را آرزو مىکنید و به آن عشق مىورزید، و آن نیز گاه شما را خشمگین و گاه خشنود مىسازد، خانه و منزلگاه اصلى شما نیست که براى آن آفریده شده و به سوى آن دعوت گردیدهاید» (ألا و إنّ هذه الدّنیا الّتی أصبحتم تتمنّونها و ترغبون فیها، و أصبحت تغضبکم و ترضیکم، لیست بدارکم، و لا منزلکم الّذی خلقتم له و لا الّذی دعیتم إلیه).
این تعبیر اشاره به همان چیزى است که بارها در نهج البلاغه بیان شده و قرآن نیز در
بعضى از آیات به آن اشاره مىکند که دنیا سراى جاویدان و جایگاه اصلى ما نیست؛ بلکه منزلگاهى است موقّت که در سفر خود به سوى آخرت در آن مسکن گزیدهایم تا زاد و توشه برگیریم و به سلامت از این راه پر خوف و خطر بگذریم و به دار آخرت که به فرموده قرآن «لهى الحیوان؛ حیات حقیقتى در آن است»، نایل شویم.
سپس براى تأکید بیشتر مىافزاید: «آگاه باشید! نه دنیا براى شما باقى مىماند و نه سلطه شما بر آن باقى خواهد ماند (هر دو رو به زوال و پایان پذیر است» (ألا و إنّها لیست بباقیة لکم و لا تبقون علیها).
و در ادامه این سخن در پاسخ کسانى که دنیا را همواره فریبنده معرفى مىکنند، مىافزاید: «این دنیا گر چه از جهتى شما را فریب داده، ولى از جهتى دیگر شما را از بدىهایش بر حذر داشته است؛ پس به دلیل هشدارهایش از فریبندگىهایش چشم بپوشید و مظاهر هوس انگیزش را به جهت جنبههاى هشدار دهندهاش رها سازید» (و هی و إن غرّتکم منها فقد حذّرتکم شرّها. فدعوا غرورها لتحذیرها، و أطماعها لتخویفها).
درست است که بسیارى از زرق و برقهاى دنیا فریبنده و غافل کننده است؛ ولى در کنار آن صحنههایى به ما نشان مىدهد که هر غافلى را از خواب غفلت بیدار مىکند.درست در همان لحظهاى که شخصى بر اریکه قدرت مىنشیند دیگرى از تخت سقوط مىکند؛ در همان زمانى که شخصى وارث آلاف و الوف مىشود، جنازه صاحب اصلى آن اموال بر دوش انسانها روانه گورستان مىگردد؛ در همان زمان که نوزادى متولّد مىشود و پدر و مادر خندان مىشوند، در گوشه دیگرى جمعى را مىبینیم که براى از دست دادن عزیزان، ناله و شیون سر دادهاند!! چرا ما تنها بخش اوّل را مىبینیم و از بخش دوّم غافلیم؟! این نکته مهمى است که امام علیه السّلام با عبارات پر معناى یاد شده، همگان را به آن توجّه مىدهد و در کلمات قصار و عبارات دیگر نهج البلاغه نیز بر آن تأکید شده است.
در ادامه این سخن و در نتیجهگیرى مىفرماید: «(بنابر این) و در این جهان به سوى
سرایى که به آن دعوت شدهاید سبقت جویید و با جان و دل از دنیا پرستى روى بگردانید» (و سابقوا فیها إلى الدّار الّتی دعیتم إلیها، و انصرفوا بقلوبکم عنها).
و باز هم ادامه مىدهد: «نباید هیچ یک از شما به سبب از دست دادن چیزى از دنیا همچون کنیزکان گریه سر دهد؛ بلکه با صبر و استقامت بر طاعت خدا و حفظ آن چه را از کتابش بر عهده شما گذاشته نعمتهاى او را نسبت به خویش کامل سازید» (و لا یخنّنّ أحدکم خنین الأمة على ما زوی(12) عنه منها، و استتمّوا نعمة اللّه علیکم بالصّبر على طاعة اللّه و المحافظة على ما استحفظکم من کتابه).
امام علیه السّلام افراد ضعیف و ناتوانى را که به علّت از دست دادن کمى از نعمتهاى دنیا قیافه عزاداران به خود مىگیرند و همچون کسانى که عزیزترین عزیزانشان را از دست دادهاند گریه سر مىدهند به کنیزان کم قدر و مایهاى تشبیه مىکند که به جهت کوچکترین ناملایمات، بلند بلند گریه مىکنند و گاه از شدت بىتابى صداى گریه آنها در بینىشان مىپیچد. (توجّه داشته باشید «خنین» به نوعى از گریه گفته مىشود که صداى آن به سبب شدت بىتابى در بینى مىپیچد).
آرى، این کار بردگان ضعیف است؛ بردگان دنیا و اسیران زرق و برق در حالى که اگر درست بیندیشند مىفهمند که آن چه از دست رفته هر قدر مهم باشد چیز با ارزشى نیست؛ زیرا اگر امروز آن را از دست ندهد فردا به هنگام مرگ با همه خداحافظى مىکند و همه را از دست مىدهد!
به علاوه بسیارى از نعمتها از دست مىرود و بعد از مدّتى به لطف خدا به دست مىآید؛ بنابر این بىتابى و آه و ناله و گریه بىمورد است.
و از جمله آخر استفاده مىشود که یکى از عوامل بقا و دوام نعمتهاى خداوند،
اطاعت فرمان او و احترام به قرآن و عمل به دستورات آن است.
در پایان این خطبه به نکته مهم دیگرى اشاره مىشود. هنگامى که حفظ دنیاى پر زرق و برق با حفظ دین در تضادّ واقع شود، به گونهاى که حفظ هر یک، سبب تضییع دیگرى گردد، امام علیه السّلام مىفرماید: اگر دین و ایمانتان را حفظ کنید بقیه مهم نیست «آگاه باشید! اگر اساس دین و ایمان خود را حفظ کنید، از بین رفتن چیزى از دنیایتان به شما زیان نمىرساند و بدانید با تباه ساختن دین خود، آن چه را از دنیا براى خویش نگه داشتهاید سودى به حالتان نخواهد داشت» (ألا و إنّه لا یضرّکم تضییع شیء من دنیاکم بعد حفظکم قائمة دینکم. ألا و إنّه لا ینفعکم بعد تضییع دینکم شیء حافظتم علیه من أمر دنیاکم).
اشاره به این که غناى حقیقى در حفظ سرمایه دین و ایمان است که در زندگى جاویدان انسان همه جا راه گشاى اوست؛ نه مواهب مادّى زودگذر فانى؛ که اینها سرمایههایى هستند خیالى و پندارى و گاه همچون حبابهاى روى آب به سرعت محو مىشوند.
در حدیثى که مرحوم کلینى نقل کرده مىخوانیم: یکى از یاران آن حضرت هر سال به حج مىآمد و با امام علیه السّلام ملاقات مىکرد؛ ولى مدّتى گذشت و به حج نیامد. در این هنگام یکى از یاران سرشناس آن حضرت خدمتش شرفیاب شد. حضرت احوال آن دوست را از او پرسید. آن شخص در پاسخ حضرت کوتاه آمد؛ یعنى نمىخواست وضع نامناسب مالى او را بازگو کند. امام علیه السّلام فرمود: بگو ببینم دین و ایمانش چگونه است؟ عرض کرد: «هو و اللّه کما تحبّ؛ او به آن گونه است که شما دوست مىدارید». امام علیه السّلام فرمود: «هو و اللّه الغنىّ؛ به خدا سوگند! او غنىّ و بىنیاز است».(13)
سپس با این دعا کلام خود را پایان داده، عرضه مىدارد: «خداوند، دلهاى ما و شما را به سوى حق متوجّه سازد و صبر و استقامت را به ما و شما مرحمت کند» (أخذ اللّه
بقلوبنا و قلوبکم إلى الحقّ، و ألهمنا و إیّاکم الصّبر!).
بارها گفتهایم که هرگاه امکانات مادّى در مسیر اهداف سازنده معنوى به کار گرفته شود نه تنها مذموم و نکوهیده نیست؛ بلکه از بهترین وسایل پیشرفت و تکامل انسان است. بدبختى از آن جا شروع مىشود که این امکانات به هدف اصلى تبدیل شود و براى نیل به آن، انسان همه چیز را قربانى کند و از آنجا که در عصر و زمان آن حضرت و امامان بعد از ایشان بر اثر فتوحات مال و ثروت فراوانى به کشور اسلامى مخصوصا مرکز حکومت، سرازیر شد و بسیارى از مردم را به خود مشغول داشت این پیشوایان بزرگ، پیوسته در مذمّت دنیا سخن مىگفتند و به مردم هشدار مىدادند. خطبه مزبور یکى از نمونههاى آن است.
1) سند خطبه:فصل پایانى این خطبه را (الا و انّ هذه الدنیا …) پیش از سیّد رضى (ره)، نویسنده کتاب «تحف العقول» در آن کتاب با تفاوتهایى آورده است و نیز «ابو جعفر اسکافى» (متوفى 240 قمرى) بخشى از این خطبه را در رساله خود به نام «نقض العثمانیة» ذکر کرده است.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 417).
2) بقره، آیه 247.
3) نحل، آیه 125.
4) جلد 9، صفحه 328.
5) «شغب» از ماده «شغب» (بر وزن شرق) به معناى فتنهانگیزى و ایجاد شرّ و فساد گرفته شده است.
6) «استعتب» از ماده «عتب» و «عتاب» به معناى ملامت و سرزنش کردن به قصد بازگشت به سوى حق گرفته شده است و هنگامى که این واژه در باب استفعال به کار رود، به معناى «استرضاء» و طلب پذیرش حق مىآید.
7) حجرات، آیه 9.
8) طه، آیه 132.
9) اعراف، آیه 128.
10) «غیر» به معناى حوادث و تغییراتى است که در زندگى انسانها رخ مىدهد و در خطبه یاد شده به معناى هر گونه تغییر است.
11) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 5، صفحه 256 (با کمى تلخیص)- این داستان را «نصر بن مزاحم» در صفحه 321 کتاب صفین نیز نقل کرده است.
12) «زوى» از ماده «زىّ» (بر وزن حىّ) به معناى جمع کردن و گرفتن و بردن و دور کردن است و با توجّه به این که در عبارت مزبور به صورت فعل مجهول و همراه با «عن» ذکر شده به معناى دور کردن و از دست دادن مىباشد.
13) اصول کافى، جلد 2، صفحه 216، حدیث 4.