و من کلام له علیه السّلام
لما عزم على لقاء القوم بصفین
از سخنان امام علیه السّلام است که هنگام تصمیم به مبارزه با لشکر معاویه در صفین ایراد فرمود.
خطبه در یک نگاه
این سخن، نه خطبه است، نه کلام معمولى؛ بلکه یک دعاى پر معناست که امام در آستانه جنگ با قاسطین یعنى معاویه و یارانش در ماه صفر سال 37 هجرى ایراد فرمود و در پایان آن اصحاب خود را به جهاد دعوت نمود.
این سخن، دو بخش دارد: بخش اوّل، دعایى است بسیار پر معنا که خدا را با اوصافى مىستاید و روح ایمان را در انسان زنده مىکند و در پایان آن از خدا مىخواهد که او و
یارانش را در صورت پیروزى بر دشمن در راه حق استوار دارد و در صورت پیروزى دشمن، شهادت را نصیب فرماید و از فتنهها دور نگه دارد.
و در بخش دوّم، امام علیه السّلام یارانش را با جملههاى کوتاه، اما حماسى و تکان دهنده، به مبارزه با معاویه و طرفدارانش فرا مىخواند.
بخش اوّل
اللّهمّ ربّ السّقف المرفوع، و الجوّ المکفوف، الّذی جعلته مغیضا للّیل و النّهار، و مجرى للشّمس و القمر، و مختلفا للنّجوم السّیّارة؛ و جعلت سکّانه سبطا من ملائکتک، لا یسأمون من عبادتک؛ و ربّ هذه الأرض الّتی جعلتها قرارا للأنام، و مدرجا للهوامّ و الأنعام، و ما لا یحصى ممّا یرى و ما لا یرى؛ و ربّ الجبال الرّواسی الّتی جعلتها للأرض أوتادا، و للخلق اعتمادا، إن أظهرتنا على عدوّنا، فجنّبنا البغی و سدّدنا للحقّ؛ و إن أظهرتهم علینا فارزقنا الشّهادة، و اعصمنا من الفتنة.
أین المانع للذّمار، و الغائر عند نزول الحقائق من أهل الحفاظ! العار وراءکم و الجنّة أمامکم!
ترجمه:
بار خدایا، اى پروردگار این سقف برافراشته و این جوّ و فضاى نگاه داشته، که آن را مرکز پیدایش این شب و روز و سیر خورشید و ماه و محل رفت و آمد ستارگان و مسکن گروهى از فرشتگانت برگزیدى؛ همان فرشتگانى که از پرستش تو هرگز خسته و ملول نمىشوند!
و اى پروردگار این زمین که آن را قرارگاه انسانها و جاى رفت و آمد حشرات و چهار پایان و آن چه به شمار نمىآید از جانورانى که به چشم مىآیند و آنها که دیده نمىشوند، قرار دادى.
و اى پروردگار کوههاى محکم و استوار که آنها را براى زمین به منزله میخهاى محکم و براى خلق، تکیهگاه مطمئنى ساختى. اگر ما را بر دشمن پیروز ساختى از ستمگرى بر کنار دار و بر راه حق استوار فرما و اگر آنها را بر ما غلبه دادى، شهادت را نصیب ما کن و از فتنه، دورمان دار.
کجایند آنها که در برابر دشمن و حوادث سخت مىایستند و افتخاراتشان را حفظ مىکنند و کجایند آن مردان غیورى که به هنگام نزول مشکلات به پاسدارى (از عقیده و آب و خاک خود) مىپردازند؟ (بدانید) ننگ و عار پشت سر شماست و بهشت پیش رویتان!».
شرح و تفسیر
بهشت پیش شماست!
همان گونه که در آغاز خطبه آمد، امام علیه السّلام در بخش اوّل این سخن، دعاى بسیار پر معنایى در پیشگاه پروردگار عرضه مىدارد تا خود و یارانش را آماده نبرد با دشمن سازد و از آن جا که به هنگام دعا معمولا خدا را با صفاتى مىستایند تا دل و جان آمادگى بیشتر پیدا کند، امام علیه السّلام هم در این دعا گاه خدا را به نام پروردگار آسمانها و گاه به اسم پروردگار زمین و سرانجام به نام پروردگار کوهها ستایش مىکند.
نخست عرضه مىدارد: «بار خدایا، اى پروردگار این سقف برافراشته و این جوّ و فضاى نگاه داشته، که آن را مرکز پیدایش این شب و روز و مسیر خورشید و ماه و محل رفت و آمد ستارگان و مسکن گروهى از فرشتگانت برگزیدى؛ همان فرشتگانى که از پرستش تو هرگز خسته و ملول نمىشوند!» (اللّهمّ ربّ السّقف المرفوع، و الجوّ(2) المکفوف(3)، الّذی جعلته مغیضا(4) للّیل و النّهار، و مجرى للشّمس و القمر، و مختلفا للنّجوم السّیّارة؛ و جعلت سکّانه سبطا(5) من ملائکتک، لا یسأمون(6) من عبادتک).
تعبیر «سقف مرفوع» یا اشاره به محلّ ستارگانى است که در آسمان به صورت سقفى دیده مىشود- که از شرق و غرب و از شمال به جنوب کشیده شده است- و یا اشاره به جوّ
زمین است؛ یعنى لایه هوایى که به قطر حدود دویست کیلومتر گرداگرد زمین را گرفته و همچون سقفى آن را در برابر اشعه مرگبار کیهانى و سنگهاى سرگردان آسمانى حفظ مىکند.(7)
ولى تفسیر اوّل، مناسبتر است؛ بنابر این «سقف مرفوع» محلّ ستارگان عالم بالاست که از پایین به صورت سقفى در نظر زمینیان مجسّم مىشود و مفهوم «مجرى الشمس و القمر …» به همین معناست.
و «جوّ مکفوف» قشر هواى محیط بر زمین است که محل پیدایش شب و روز مىباشد (شب که سایه زمین است در همین «جوّ مکفوف» ظاهر مىشود و همچنین روز که محلّ تابش آفتاب است).
تعبیر به «مختلفا للنجوم السیّارة» ممکن است اشاره به تمام ستارگان آسمان باشد که در این فضاى بىکران در رفت و آمدند؛ هر شب از افق مشرق طلوع و در افق مغرب غروب مىکنند؛ ولى اگر «النجوم السیّارة» اشاره به همان سیارات پنج گانه معروف منظومه شمسى باشد تعبیر به «مختلفا» اشاره به حرکت مخصوص آنها در آسمان است؛ گویا این گونه به نظر مىرسد که مقدارى پیش مىروند، کمى بر مىگردند و دوباره پیش مىروند (هر چند در واقع چنین نیست).
ضمنا کلام مزبور همچنین تعبیرات قرآن مجید با دانش ستاره شناسى امروز هماهنگ است و هیئت بطلیموس را نفى مىکند؛ چرا که مجراى شمس و قمر بودن به این معناست که این دو کره، مستقلا در آسمان در حرکتند و همچنین ستارگان؛ نه این که در افلاک بلورین میخکوب شده و همراه فلک مىچرخند.
سپس به زمین و موجودات زنده آن اشاره کرده، مىفرماید: «اى پروردگار این زمین که آن را قرارگاه انسانها و جاى رفت و آمد حشرات و چهار پایان و آن چه به شمار در نمىآید از جانورانى که به چشم مىآیند و آنها که دیده نمىشوند، قراردادى» (و ربّ
هذه الأرض الّتی جعلتها قرارا للأنام، و مدرجا(8) للهوامّ(9) و الأنعام، و ما لا یحصى ممّا یرى و ما لا یرى).
این عبارات، نشانه احاطه علمى امام علیه السّلام به تمام جانداران روى زمین است که شامل انسانها و انواع حیوانات اهلى و غیر اهلى و حتى جاندارانى است که به علت کوچکى اندام به چشم نمىآیند؛ مانند انواع میکربها و ویروسها.
جمعى از شارحان نهج البلاغه «ما لا یرى» را اشاره به جانورانى دانستهاند که در حال عادى در بیابانها پراکندهاند و کمتر کسى آنها را مىبیند و گفتهاند: اگر در شب تاریک، آتشى در بیابان روشن شود در گرداگرد آن، جانورانى اجتماع مىکنند که انسان آنها را ندیده است؛ ولى با توجه با کشفیّات جدید درباره جانداران ذرّهبینى که با چشم غیر مسلّح دیده نمىشود به این گونه تفسیرها نیاز نیست؛ زیرا گروهى از جانداران هستند که هیچ وقت به چشم نمىآیند. این بیان، یکى از کرامات مولا علیه السّلام است که پرده از روى حقیقتى که در آن زمان از همگان مخفى بوده، برداشته است.
در مورد انسان، تعبیر به قرار (محل استقرار و اقامت) شده و در مورد حیوانات، تعبیر «مدرج» (محل سیر آرام و تدریجى) آمده است؛ این تفاوت تعبیر، ممکن است اشاره به این باشد که جنب و جوش و حرکت در حیوانات، بیش از انسانهاست.
امام علیه السّلام در سوّمین ویژگى ذات پاک خدا در این دعاى پر معنا عرضه دارد: «و اى پروردگار کوههاى محکم و استوار که آنها را براى زمین به منزله میخهاى محکم و براى خلق، تکیهگاه مطمئنى ساختى» (و ربّ الجبال الرّواسی(10) الّتى جعلتها للأرض أوتادا(11)، و للخلق اعتمادا).
این بیان که کوهها میخهاى زمیناند، از قرآن مجید اقتباس شده که در مورد کوهها مىفرماید: «وَ الْجِبالَ أَوْتاداً».(12)
گاه تصور مىشود که حجم بزرگترین کوههاى زمین در برابر کره خاکى به قدرى کم است که اطلاق میخ بر آن شاید مناسب نباشد؛ ولى با توجّه به این که کوههاى عظیم، ریشه در اعماق زمین دارد و در بسیارى از موارد، این ریشهها به هم پیوسته است و همچون زرهى زمین را در بر گرفته و جلوى فشارهاى درونى و بیرونى را- که از جاذبه و جذر و مد ماه بر مىخیزد- مىگیرد. کوهها به منزله میخهایى محسوب مىشوند که قطعات یک دریا وسیله دیگر را از جدا شدن باز مىدارند.
اما این که مىفرماید: «تکیهگاه مطمئنى براى خلق خدا مىباشد» به دلیل این است که کوهها بادهاى سخت و عظیم را در هم مىشکند و مانع توفانهاى شن و سیلابهاى خطرناک مىشود؛ افزون بر آن بسیارى از چشمهها و رودخانهها از کوهها سرازیر مىشود و مرکز بسیارى از معادن مفید و سودمند است و نیز گاه، قلعهها و خانههاى محکم در آن ساخته مىشود. در مناطقى که در معرض جریان سیل است، غالبا خانهها را روى کوهها مىسازند تا از خطر در امان بماند.
اکنون ببینیم این مقدمه دعا و ثنا به کجا منتهى مىشود و امام علیه السّلام از خدا در ذیل آن چه مىطلبد؟ عرضه مىدارد: «(بار الها!) اگر ما را بر دشمن پیروز ساختى از ستمگرى بر کنار دار و بر راه حق استوار فرما و اگر آنها را بر ما غلبه دادى، شهادت را نصیب ما کن و از فتنه، دورمان دار» (إن أظهرتنا على عدوّنا، فجنّبنا البغی و سدّدنا للحقّ؛ و إن أظهرتهم علینا فارزقنا الشّهادة، و اعصمنا من الفتنة).
امام علیه السّلام در این دعاى پر معنا نخست به این حقیقت اشاره مىکند که در میدان نبرد، در فرض پیروزى بسیارىاند که از مسیر عدالت خارج مىشوند و ظلم و ستمهاى ناروا بر دشمن روا مىدارند؛ از این رو از خدا مىخواهد که در صورت پیروزى از این کار خلاف دور
بماند؛ ثانیا بسیارند کسانى که پیروزى را براى خودکامگى و هوسرانى و سلطه بر خلق مىخواهند. امام علیه السّلام عرضه مىدارد: خداوندا، به ما توفیق ده که پیروزى را براى اقامه حق و عدل بخواهیم؛ ثالثا در فرض غلبه دشمن، از خدا شهادت مىطلبد و بر کنار ماندن از فتنه را.
واژه «فتنه» در اینجا ممکن است اشاره به موضوع امتحان باشد؛ چرا که میدان نبرد یکى از میدانهاى بزرگ امتحان است و انسان باید از خدا بخواهد در این میدان پایش نلغزد؛ زیرا آن کس که به حقانیت خویش معتقد است، هرگاه گرفتار شکستى شود ممکن است بر بخت و اقبال خود خشمگین گردد و در برابر پروردگار زبان به شکوه بگشاید و این شکستى دیگر است در میدان امتحان.
سپس امام علیه السّلام به دنبال دعاهاى پر معناى خود اصحاب و یارانش را با عباراتى مهیج و پر نفوذ به مقابله با دشمن دعوت مىکند، مىفرماید: «کجایند آنها که در برابر دشمن و حوادث سخت مىایستند و افتخاراتشان را حفظ مىکنند و کجایند آن مردان غیورى که به هنگام نزول مشکلات به پاسدارى (از عقیده و کشور خود) مىپردازند؟» (أین المانع للذّمار(13)، و الغائر(14) عند نزول الحقائق(15) من أهل الحفاظ!(16)).
و سرانجام پیشتازان را با این عبارت تشویق و فرار کنندگان را توبیخ و تهدید مىکند؛ مىفرماید: «(بدانید) ننگ و عار پشت سر شماست و بهشت پیش رویتان!» (العار
وراءکم و الجنّة أمامکم!).
اشاره به این که اگر عقب نشینى و فرار کنید، ننگ دامان شما را خواهد گرفت و اگر به پیش تازید بهشت جاویدان پاداش شما خواهد بود.
نکته
در تاریخ بشر، جنگهاى فراوانى به وقوع پیوسته؛ اعم از جنگهاى منطقهاى یا جهانى؛ ولى هدف آنها غالبا برترىجویى و فزون طلبى و گاه انتقام گیرى و ماجراجویى بوده است؛ به همین دلیل به هنگام پیروزى یک طرف، جنایات هولناکى به وقوع پیوسته است؛ چرا که هدف مقدّسى در کار نبوده است.
تنها جنگهاى انبیا و اولیاء اللّه از این اصل کلى مستثنا بوده است. اسلام، جنگ را براى خاموش کردن آتش فتنه «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ»(17) و نیز براى دفاع در مقابل مهاجم «فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ»(18) مجاز مىشمرد. به همین دلیل هم در اثناى جنگ و هم بعد از پایان آن، اصول انسانى را رعایت مىکردند. امیر مؤمنان على علیه السّلام در توصیه خود به سربازان اسلام مىفرمود: «هنگامى که دشمن شکست خورد و فرار کرد، فرارىها را نکشید و زخمىها را به قتل نرسانید و زنان را آزار ندهید؛ هر چند به شما دشنام دهند و آبروى شما را بریزند و به بزرگانتان بدگویى کنند».(19)
در خطبه مورد بحث نیز مىبینیم که امام علیه السّلام در دعایى که قبل از جنگ صفّین مىفرماید، از خداوند تقاضا مىکند که در صورت پیروزى ما را از تعدّى و ستم بر کنار دار و بر راه حق استوار بنما. این است تفاوت جنگ طلبان دنیا پرست و خدا پرستان حق جو.
1) سند خطبه:این دعا را گروهى قبل از سیّد رضى (ره) در کتابهایشان نقل کردهاند؛ از جمله «نصر بن مزاحم» در کتاب «صفین» و «حسین بن سعید اهوازى» در کتاب «الدعا و الذکر» طبق نقل سیّد بن طاووس (ره) در «منهج الدعوات» و «طبرى» در تاریخش در حوادث سنه 37 (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 411).
2) «جوّ» به معناى آسمان، فضا و هوا آمده است.
3) «مکفوف» به معناى متراکم و نیز به معناى بازداشته شده آمده است و از ماده «کف» به معناى جمع یا منع است.
4) «مغیض» به معناى محل فرو رفتن آب است؛ گویا فضا نیز مانند زمین است که شب و روز را در سینه خود فرو مىبرد این واژه از ماده «غیض» (بر وزن فیض) به معناى فرو نشستن آب در عمق زمین است.
5) «سبط» به معناى قبیله و طایفه است و در اصل به معناى توسعه و گسترش چیزى به آسانى مىباشد و از آن جا که طوایف، گسترش مىیابند، این واژه بر آنها اطلاق شده است.
6) «یسأمون» از ماده «سئامة» به معناى خستگى از ادامه کار گرفته شده است.
7) شرح این مطلب را در تفسیر نمونه، جلد 13، ذیل آیه 32 سوره انبیا نوشتهایم.
8) «مدرج» از ماده «دروج» به معناى پیمودن راه است و مدرج به محل پیمودن راه گفته مىشود.
9) «هوام» جمع «هامّة» به معناى حشرات و حیوانات کوچک، همچون موش و مار آمده است.
10) «رواسى» جمع «راسیة» به معناى استوار و پابرجاست.
11) «اوتاد» جمع «وتد» (بر وزن نمد) به معناى میخ است و از ماده «وتد» (بر وزن وقت) به معناى ثابت ساختن چیزى گرفته شده است.
12) نبأ، آیه 7.
13) «ذمار» به معناى چیزى است که حفظ آن بر انسان لازم است؛ مانند خانواده و نوامیس و وطن، از ماده «ذمر» (بر وزن رمل) به معناى برانگیختن همراه با سرزنش گرفته شده است و از آن جا که اگر در حفظ ناموس و خانواده و وطن کوتاهى شود، انسان مستحقّ هرگونه سرزنش و ملامت است، واژه ذمار در آن معنا که گفتیم به کار گرفته است.
14) «غائر» به معناى غیرتمند است.
15) «حقایق» جمع «حقیقت» در این جا اشاره به حوادث سختى است که به انسان یا کشور و جامعه روى مىآورد.
16) «حفاظ» از ماده «حفظ» در این جا به معناى وفادارى و نگهدارى عهد و پیمان است.
17) بقره، آیه 193.
18) بقره، آیه 191.
19) نهج البلاغه، نامه 14.