و من کلام له علیه السّلام
بعد ما بویع بالخلافة
و قد قال له قوم من الصحابة: لو عاقبت قوما ممن أجلب على عثمان؟ فقال علیه السّلام:
از سخنان امام علیه السّلام است که پس از بیعت با آن حضرت گروهى از یارانش پیشنهاد کردند خوب است کسانى را که بر عثمان شوریدند کیفر مىکردید. امام علیه السّلام در پاسخ آنها خطبه زیر را ایراد کرد.
خطبه در یک نگاه
همان گونه که ذکر شد، جمعى پس از بیعت با امام علیه السّلام در امر خلافت از آن حضرت خواستند کسانى را که بر ضد عثمان شوریده بودند و او را کشتند مجازات کند؛ ولى حضرت با توضیحات روشنى آنها را قانع ساخت که اکنون زمان این کار نیست؛ زیرا آنها
کاملا منسجماند و گروه زیادى با آنها هم صدا شدهاند و هر کس بر خلاف آنان اقدام کند، در برابر او مىایستند و از هیچ کارى ابا ندارند.
بخش اوّل
یا إخوتاه! إنّی لست أجهل ما تعلمون، و لکن کیف لی بقوّة و القوم المجلبون على حدّ شوکتهم، یملکوننا و لا نملکهم! و ها هم هؤلاء قد ثارت معهم عبدانکم، و التفّت إلیهم أعرابکم، و هم خلالکم یسومونکم ما شاؤوا؛ و هل ترون موضعا لقدرة على شیء تریدونه! إنّ هذا الأمر أمر جاهلیّة، و إنّ لهؤلاء القوم مادّة. إنّ النّاس من هذا الأمر- إذا حرّک- على أمور: فرقة ترى ما ترون، و فرقة ترى ما لا ترون، و فرقة لا ترى هذا و لا ذاک، فاصبروا حتّى یهدأ النّاس، و تقع القلوب مواقعها، و تؤخذ الحقوق مسمحة؛ فاهدؤوا عنّی، و انظروا ما ذا یأتیکم به أمری، و لا تفعلوا فعلة تضعضع قوّة، و تسقط منّة، و تورث و هنا و ذلّة. و سأمسک الأمر ما استمسک. و إذا لم أجد بدّا فآخر الدّواء الکیّ.
ترجمه:
برادران من! از آن چه شما مىدانید من بىاطلاع نیستم؛ ولى چگونه مىتوانم (در شرایط فعلى) قدرت بر این کار (مجازات قاتلان عثمان) را به دست آورم؛ حال آن که آنها همچنان بر قدرت و شوکت خویش باقىاند و بر ما مسلّطاند و ما بر آنها سلطهاى نداریم و اینها جمعیّتى هستند که بردگان شما نیز با جوش و خروش به آنان پیوستهاند و اعراب بادیه نشین نیز به آنها ملحق شدهاند (اضافه بر این، آنها یک دشمن خارجى نیستند؛ بلکه) در میان شما قرار دارند و هر گونه بلایى را که بخواهند مىتوانند بر سر شما بیاورند.
آیا با این حال شما قدرتى بر اجراى خواستههاى خود دارید، این کار (قیام شورشیان در برابر عثمان) کار دوران جاهلیّت بود و این گروه پشتیبانهایى دارند و اگر حرکتى (براى مجازات قاتلان) صورت گیرد، مردم به چند گروه تقسیم مىشوند: گروهى همان را مىخواهند که شما مىخواهید و گروهى رأىشان بر خلاف رأى شماست و گروه سوّمى نه با شما هستند نه با آنها (و به این ترتیب شکاف عمیقى در جامعه اسلامى رخ مىدهد) بنابر این صبر کنید تا مردم آرام گیرند و دلها از تب و تاب بیفتد و حقوق به آسانى گرفته شود، مرا آسوده بگذارید و به من فشار نیاورید و ببینید چه دستورى از سوى من براى شما مىآید. کارى نکنید که قدرت ما را تضعیف کند و شوکت ما را فرو ریزد و سستى و ذلّت به بار آورد. من (در برابر این گروه) تا آن جا که ممکن است خویشتندارى مىکنم امّا اگر راه دیگرى نیابم، آخرین درمان، داغ کردن و سوزاندن (محل زخم) است!
شرح و تفسیر
علل تأخیر در مجازات قاتلان عثمان
این خطبه، چنان که در آغاز آن گفته شد، پاسخى است براى ایرادى که گروهى از صحابه و یاران آن حضرت مطرح مىساختند و آن، این که چرا امام علیه السّلام درباره مجازات قاتلان عثمان، اقدام نمىکند؟ امام علیه السّلام ضمن یک تحلیل بسیار دقیق و حساب شده، مطلب را موشکافى کرده و به آنها پاسخ مىگوید. نخست مىفرماید: «برادران من! از آن چه شما مىدانید من بىاطلاع نیستم؛ ولى چگونه مىتوانم (در شرایط فعلى) قدرت بر این کار را به دست آورم؟» (یا إخوتاه! إنّی لست أجهل ما تعلمون، و لکن کیف لی بقوّة).
بسیار مىشود که ایراد کنندگان بر پیشوایان دین، تصورشان این است که به نکته تازهاى دست یافتهاند که اگر رعایت بشود به مصلحت جامعه اسلامى است. آنها در واقع مو را مىبینند و از پیچش آن غافلند! به ابرو نگاه مىکنند و از اشارتهاى آن بىخبرند و
از مسایل پیچیده و پشت پرده آگاهى ندارند!
لذا امام علیه السّلام به دنبال این سخن، شرایط اجتماعى آن روز را براى آنها تشریح مىکند تا روشن شود که پیشنهادشان در آن شرایط، عملى نیست. مىفرماید: «آنان (کسانى که بر عثمان شوریدند) همچنان بر قدرت و شوکت خویش باقىاند و (در حال حاضر) بر ما مسلّطاند و ما بر آنها سلطهاى نداریم» (و القوم المجلبون(2) على حدّ شوکتهم، یملکوننا و لا نملکهم!).
چگونه مىتوان در آغاز امر خلافت در برابر یک گروه متشکل و منسجم و خشمگین ایستاد؟! جز این که خونهاى زیادى ریخته شود، نتیجهاى به بار نخواهد آمد!
شاهد این گفتار امام علیه السّلام روایتى است که بعضى از شارحان نهج البلاغه نقل کردهاند که امام علیه السّلام (در آغاز کار خود) مردم را جمع کرد و اندرز داد؛
سپس فرمود: «لتقم قتله عثمان» قاتلان عثمان بپا خیزند. در این هنگام همه حاضران جز افراد کمى به پا خاستند.(3) سپس امام علیه السّلام به نکته دیگرى اشاره مىکند و مىفرماید: «اینها جمعیّتى هستند که بردگان شما نیز با جوش و خروش به آنان پیوستهاند و اعراب بادیه نشین نیز به آنها ملحق شدهاند (اضافه بر این، آنها یک دشمن خارجى نیستند؛ بلکه) در میان شما قرار دارند و هر بلایى را که بخواهند مىتوانند بر سر شما بیاورند» (و هاهم هؤلاء قد ثارت معهم عبدانکم، و التفّت إلیهم أعرابکم، و هم خلالکم یسومونکم(4) ما
شاؤوا).
از این تعبیرات به خوبى استفاده مىشود که شورش بر ضد عثمان بسیار ریشهدار بود و مخصوصا گروههاى محروم اجتماع با تمام قدرت در آن شرکت داشتند.
امام علیه السّلام پس از ذکر این سخن مىافزاید: «آیا با این حال شما قدرتى بر اجراى خواستههاى خود دارید؟» (و هل ترون موضعا لقدرة على شیء تریدونه!).
اشاره به این که در شرایط فعلى نه شما مىتوانید دست به چنین برنامهاى بزنید و نه من.
سپس براى تأکید این مطلب، امام علیه السّلام تحلیل دیگرى ارائه مىفرماید: «این کار (کار شورشیان در برابر عثمان) کار دوران جاهلیّت بود و این گروه پشتیبانهایى دارند» (إنّ هذا الأمر أمر جاهلیّة، و إنّ لهؤلاء القوم مادّة).
اشاره به این که اگر بنا بود عثمان براى تصرفهاى نادرست در بیت المال و سپردن مقامات حسّاس کشور اسلامى به نااهلان از اقوام و خویشان خود محاکمه شود باید از طریق صحیح شرعى و نزد قضات عادل این کار انجام گیرد؛ ولى نتیجه شورشهاى حساب نشده، هر چه باشد، شبیه حرکتهاى دوران جاهلیّت است و با جمله «ان لهؤلاء القوم مادّة» همان حقیقتى را که در عبارات گذشته ذکر شد، بیان مىفرماید که این گروه، تنها نیستند؛ بردگان، اعراب بیابانى و جمعى از سیاستبازان حرفهاى که در انتظار رسیدن مقاماتىاند آنها را تقویت مىکنند؛ بنابر این درگیر شدن با آنها مصلحت نیست.
در ادامه این سخن به این نکته اشاره مىفرماید که درگیر شدن با قاتلان عثمان، سبب تفرقه در کلّ جامعه مىشود؛ مىفرماید: «و اگر حرکتى (براى مجازات قاتلان) صورت گیرد، مردم به چند گروه تقسیم مىشوند: گروهى همان را مىخواهند که شما مىخواهید و گروهى رأىشان بر خلاف رأى شماست و گروه سوّمى نه با شما هستند نه با آنها (و به این ترتیب شکاف عمیقى در جامعه اسلامى رخ مىدهد)» (إنّ النّاس من
هذا الأمر- إذا حرّک- على أمور: فرقة ترى ما ترون، و فرقة ترى ما لا ترون، و فرقة لا ترى هذا و لا ذاک).
«حال که چنین است صبر کنید تا مردم آرام گیرند و دلها از تب و تاب بیفتد و حقوق به آسانى گرفته شود» (فاصبروا حتّى یهدأ(5) النّاس، و تقع القلوب مواقعها، و تؤخذ الحقوق مسمحة(6)).
سپس در تأکید دیگرى مىافزاید: «مرا آسوده بگذارید و به من فشار نیاورید و ببینید چه دستورى از سوى من براى شما مىآید. کارى نکنید که قدرت ما را تضعیف کند و شوکت ما را فرو ریزد و سستى و ذلّت به بار آورد» (فاهدؤوا عنّی، و انظروا ماذا یأتیکم به أمری، و لا تفعلوا فعلة تضعضع(7) قوّة، و تسقط منّة(8)، و تورث و هنا و ذلّة).
اشاره به این که در مسائل اجتماعى، شتاب بىجا نتیجه منفى دارد. نباید پیش از فراهم شدن شرایط و زمینهها، اقدام به امرى کرد؛ چرا که ناکامى در آن سبب سستى و ذلّت و شکست است؛ همان گونه که در خطبه پنجم گذشت: «و مجتنى الثّمرة لغیر وقت ایناعها کالزّارع بغیر ارضه؛ کسى که میوهاش را پیش از رسیدن بچیند، همچون کسى است که بذر را در زمین نامناسبى بپاشد (که سرمایه و نیروى خود را تلف کرده و نتیجهاى عاید وى نمىشود).(9)
و در آخر خطبه با دو جمله پر معنا سخن را به پایان مىبرد؛ مىفرماید: «من (در برابر این گروه) تا آن جا که ممکن است خویشتندارى مىکنم امّا اگر راه دیگرى نیابم، آخرین
درمان، داغ کردن و سوزاندن (محل زخم) است!» (و سأمسک الأمر ما استمسک.و إذا لم أجد بدّا فآخر الدّواء الکیّ(10)).
این سخن مىتواند اشاره به فشارهایى باشد که از سوى طالبان خون عثمان به امام علیه السّلام وارد مىشد؛ مىفرماید: تا آن جا که ممکن است مقاومت مىکنم و دست به شمشیر نمىبرم؛ ولى اگر راههاى مسالمتآمیز را به روى خود بسته ببینم، ناچار به زور متوسّل مىشوم و به هیاهوى شورشیان پایان مىدهم.
احتمال دیگر این است که این جمله اشاره به کسانى باشد که خون عثمان را دستآویزى براى مخالفت با امام علیه السّلام قرار داده بودند (مانند طلحه و زبیر) امام علیه السّلام مىفرماید: من تا آن جا که مىشود راه مسالمت را با آنان مىپویم و اگر نشد به ناچار وارد نبرد مىشوم.
البتّه این احتمال با بقیه خطبه چندان سازگار نیست؛ چون از مثل طلحه و زبیر و گروه آنان سخنى در بین نبود؛ مگر این که سیّد رضى رحمه اللّه به هنگام گلچین کردن خطبه جملههایى از کلام امام علیه السّلام را حذف کرده باشد و آن هم در این جا بعید به نظر مىرسد.
جمله «آخر الدواء الکىّ» ضرب المثل معروفى است که نخست در مورد زخمهاى هولناک آمده که در گذشته، همه طرق درمان را مىآزمودند و اگر راهى براى درمان پیدا نمىشد، محل زخم را با آهن داغ مىسوزاندند که درمانى بسیار دردناک بود؛ سپس این جمله به صورت کنایه، در موارد دیگر که از جهاتى با آن شباهت دارد به کار مىرود؛ بنابر این در مواردى که تمام درهاى معمولى و مسالمتآمیز بسته شود، این جمله را به کار مىبرند.(11)
نکته
1- مشکلات در راه اجراى عدالت
آن چه امام علیه السّلام در این خطبه بیان فرموده، یک مطلب جدّى است؛ نه آن گونه که بعضى پنداشتهاند جنبه اسکاتى داشته باشد. به راستى در آن زمان، شورشیان بر ضدّ عثمان، نیرومند بودند و به همین سبب، حتّى بعضى از صحابه که موافق عثمان بودند، جرأت مقابله با آنها را به هنگام قتل عثمان نداشتند.
و از آن مهمتر این که معاویه، هنگامى که به قدرت رسید و سالها از این ماجرا گذشته بود و اساسا تمام قدرت خود را به بهانه خونخواهى عثمان به چنگ آورده بود، جرأت نکرد قاتلان عثمان را محاکمه کند و گروهى را که در قتل او شرکت داشتند شناسایى نماید؛ بلکه هنگامى که معاویه (بعد از شهادت على علیه السّلام و تسلّط بر اوضاع) وارد مدینه شد.به خانه عثمان رفت. دختر عثمان که عایشه نام داشت فریاد کشید و گریه کرد و صدا زد:پدر جان! کجایى؟ (و منظورش انتقام خون عثمان از قاتلان بود) معاویه گفت: دختر برادرم! مردم تسلیم ما شدند و ما هم به آنها امان دادیم. ما نوعى بردبارى- که زیر آن خشم نهفته است- در برابر آنها اظهار داشتیم. آنان هم تسلیمى- که زیر آن کینه نهفته است- اظهار داشتند و هر یک شمشیر خود را همراه دارند؛ اگر ما پیمان آنها را بشکنیم، آنها نیز پیمان ما را خواهند شکست و نمىدانیم پایانش به نفع ماست یا زیان ما! (بهتر این است که سکوت کنیم و خلافت ما متزلزل نشود) تو دختر عموى خلیفه باشى بهتر از این است که یک زن عادى باشى!(12) (اشاره به این که وقتى خلافت من بر باد رود، تو هم یک فرد عادى بیش نخواهى بود).
2- ایراد عمده کار شورشیان
بى شک، شورشى که بر ضدّ عثمان به پا شد، بسیار ریشهدار بود؛ زیرا طرفداران عثمان و بستگان و یاران او- در میان مردم مدینه کم نبودند- نتوانستند در برابر آن بایستند و گروه مهاجران و انصار، غالبا تماشاچى این صحنه بودند. دلیل آن هم روشن است؛ زیرا کمتر کسى بود که از حکومت عثمان، دل خوشى داشته باشد؛ جز همان گروه خویشاوندان و اطرافیان او که بر مقامات و بیت المال چنگ انداخته بودند و به یغما مىبردند.
هر محقّق بىطرفى کارهاى دوران خلافت عثمان را غیر قابل توجیه مىداند؛ به همین دلیل، شایسته بود قبل از آنى که شورشى از قشرهاى پایین برخیزد، بزرگان صحابه از مهاجرین و انصار، او را به محاکمه دعوت مىکردند تا کار به دست توده مردم نیفتد.
بنابر این، ایراد عمده کار شورشیان این است که خارج از محور قوانین قضایى اسلام، به طور خودسرانه عمل کردند و همان گونه که گفتیم مىبایست محاکمه به دست بزرگان صحابه انجام مىشد و اگر امیر مؤمنان على علیه السّلام در خطبه یاد شده مىفرماید: «اگر اوضاع آرام شود، من متخلّفان را کیفر خواهم داد» به جهت همین موضوع است؛ همان گونه که آن حضرت در مدّت محاصره عثمان، براى خاموش کردن این آتش، تلاش و کوشش فراوانى کرد و فرزندانش حسن و حسین را براى این کار فرستاد.
بنابر این، جوابى که حضرت در این خطبه بیان فرموده، حساب شده و هماهنگ با قوانین قضایى اسلام است.
1) سند خطبه:تنها موردى که غیر از «نهج البلاغه» براى این خطبه ذکر کردهاند «تاریخ طبرى» است که در حوادث سال 35 قمرى آن را آورده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 406؛ تاریخ طبرى، جلد 3، صفحه 458).
2) «مجلبون» از ماده «جلب» (بر وزن جنگ) در اصل به معناى سوق دادن و به پیش راندن است و به افرادى که به آسانى تغییر موضع مىدهند. «جلب» (بر وزن غضب) مىگویند «جلب» و «اجلاب» به معناى جمع کردن و گردآورى نمودن آمده است و «مجلبون» در این جا اشاره به شورشیانى است که مردم را براى مخالفت با عثمان جمع کرده بودند.
3) منهاج البراعه، جلد 10، صفحه 102. این حدیث را مرحوم علّامه مجلسى در جلد 31 بحار الانوار، صفحه 503 نقل کرده است.
4) «یسومونکم» از ماده «سوم» (بر وزن قوم) به معناى جستجو کردن و دنبال چیزى رفتن و نیز به معناى تحمیل کردن کارى بر دیگران آمده است.
5) «یهدأ» از ماده «هدوء» به معناى آرام گرفتن است.
6) «مسمحة» از ماده «سماح» و «سماحة» به معناى سهولت و آسانى و گاه به معناى سخاوت و بخشش و یا موافقت کردن است و در این جا به معناى اوّل به کار رفته است.
7) «تضعضع» از ماده «ضعضعة» به معناى کوبیدن و ویران کردن و ناتوان نمودن است.
8) «منّة» به معناى قوت است.
9) پیام امام امیر مؤمنان، جلد 1، صفحه 435.
10) «کىّ» (بر وزن حىّ) به معناى داغ کردن و سوزاندن بدن انسان یا حیوانى به وسیله آهن داغ و مانند آن است.
11) مرحوم علّامه مجلسى در بحار الانوار مىفرماید: «در بیشتر نسخهها «آخر الداء الکىّ» نقل شده؛ به این معنا که پایان دردهاى سخت، داغ کردن و سوزاندن است) ولى این معنا بسیار بعید به نظر مىرسد (بحار الانوار، جلد 31، صفحه 503).
12) عقد الفرید، جلد 5، صفحه 113.