جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 166(1)

زمان مطالعه: 14 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه از سه بخش تشکیل شده است:

در بخش اوّل، امام علیه السّلام مردم را به احترام متقابل یکدیگر تشویق مى‏کند. به کوچک‏ترها دستور مى‏دهد از بزرگ‏ترها پیروى کنند و به بزرگ‏ترها با لطف و مهربانى رفتار نمایند و همچون سنگدلان و ستم پیشگان عصر جاهلیّت نباشند.

در بخش دوّم از آینده بنى امیّه خبر مى‏دهد که بر همه چیز مسلّط مى‏شوند؛ چرا که مسلمین دچار تفرقه شده و از اصل خویش دور مانده‏اند. آن‏ها در اقصى نقاط بلاد اسلامى نفوذ مى‏کنند؛ ولى چندان نمى‏گذرد که آن چه را به دست آورده‏اند از دست مى‏دهند.

در بخش سوّم از علل شکست مسلمین در آخر زمان خبر مى‏دهد که عمدتا یارى نکردن حق و سستى در مبارزه با باطل و تنها گذاشتن پیشوایان عادل است.

بخش اوّل‏

لیتأسّ صغیرکم بکبیرکم، و لیرأف کبیرکم بصغیرکم؛ و لا تکونوا کجفاة الجاهلیّة: لا فی الدّین یتفقّهون، و لا عن اللّه یعقلون؛ کقیض بیض فی أداح یکون کسرها وزرا، و یخرج حضانها شرّا.

ترجمه‏:

باید خردسالان شما به بزرگ‏سالانتان تأسّى جویند و از آنان پیروى کنند، و بزرگ‏سالانتان نیز باید نسبت به کودکانتان مهربان باشند؛ همچون سنگ دلان دوران جاهلیّت نباشید که نه آگاهى از دین داشتند و نه به دستورات الهى مى‏اندیشیدند. مبادا همچون تخم (افعى) در محل تخم گذارى پرندگان باشید که شکستن آن گناه است (زیرا گمان مى‏رود تخم پرنده باشد) ولى جوجه آن شرّ و زیانبار است (چون در حقیقت، تخم افعى است).

شرح و تفسیر

سه دستور مهم اخلاقى‏

امام علیه السّلام در این عبارت کوتاه و پر معنا سه دستور مهم اخلاقى و اجتماعى داده است که عمل به آن، پیوندهاى جامعه را تحکیم مى‏بخشد؛ نخست مى‏فرماید: «باید خردسالان شما به بزرگ سالانتان تأسّى جویند و از آنان پیروى کنند» (لیتأسّ(2) صغیرکم‏

بکبیرکم).

زیرا از یک سو بزرگ‏سالان، تجربیات بیش‏ترى دارند و سرد و گرم روزگار را چشیده و از خیر و شرّ امور آگاه‏ترند و از سوى دیگر آن‏ها دوران پر شور و شرّ جوانى را پشت سر گذاشته و آرامش و آرایش اخلاقى بیش‏ترى پیدا کرده و به سنن و آداب اجتماعى آشناتر شده‏اند؛ گر چه این یک قاعده کلى نیست و قطعا استثنائاتى دارد؛ ولى به صورت یک حکم غالبى قابل انکار نیست.

دستور دوّم مى‏فرماید: «و بزرگ‏سالانتان نیز باید نسبت به کودکانتان مهربان باشند» (و لیرأف(3) کبیرکم بصغیرکم).

صعف‏هاى آن‏ها را جبران کنند و تجربیات خود را به آن‏ها منتقل سازند و از خطاهاى آنان تا آن جا که ممکن است چشم‏پوشى نمایند و به آنان در همه چیز کمک کنند.

اگر این دو اصل در جامعه رعایت شود نسل‏هاى جدید و قدیم چنان به هم مى‏پیوندند که مى‏توانند صف واحدى همچون بنیان مرصوص تشکیل دهند. در غیر این صورت، جنگ میان نسل‏هاى جدید و قدیم، فضاى جامعه را تاریک خواهد کرد.

و در سوّمین دستور که در واقع تأکیدى است بر دستورهاى پیشین مى‏فرماید:«همچون سنگ‏دلان دوران جاهلیّت نباشید که نه آگاهى از دین داشتند و نه به دستورات الهى مى‏اندیشیدند» (و لا تکونوا کجفاة(4) الجاهلیّة: لا فی الدّین یتفقّهون، و لا عن اللّه یعقلون).

آرى، افراد نادان که نه تربیت دینى یافته‏اند و نه عقل و خرد خویش را به کار گرفته‏اند مردمى خشن و بى انصاف و بى‏ادب و در مجموع براى جامعه مشکل آفرین مى‏باشند؛ نه به صغیر رحم مى‏کنند و نه از کبیر پند مى‏پذیرند.

سپس امام علیه السّلام این گروه را با ذکر مثالى کاملا معرفى مى‏کند و مى‏فرماید: «مبادا همچون تخم (افعى) در محل تخم گذارى پرندگان باشید که شکستن آن گناه است (زیرا گمان مى‏رود تخم پرنده باشد) ولى جوجه آن شرّ و زیانبار است (چون در حقیقت، تخم افعى است)» (کقیض(5) بیض فی أداح(6) یکون کسرها وزرا، و یخرج حضانها(7) شرّا).

اشاره به این که نکند در عین این که ظاهر شما اسلام است باطنتان همچون جفات و سنگ دلان دوران جاهلیّت باشد و افراد صالح در طرز برخورد با شما گرفتار شک و تردید شوند. اگر معامله صدق و امانت اسلامى کنند مى‏ترسند باطن، بوى نفاق جاهلیّت دهد و اگر برخوردى همچون برخورد با منافقان داشته باشند از آن بیم دارند که باطن شما باطن نیکان و پاکان باشد.

معروف است که شترمرغ و همچنین مرغ سنگ‏خواره (مرغى که در بیابان‏ها زندگى مى‏کند و با منقار خود سنگ‏ها را مى‏شکند) رمل‏هاى بیابان را کنار مى‏زند و در آن تخم مى‏گذارد و نیز افعى‏ها و مارها در چنین جاهایى تخم‏گذارى مى‏کنند؛ از این رو هنگامى که انسان با چنین تخم‏هایى در بیابان رو به رو مى‏شود، نمى‏داند تخم مار افعى است یا تخم سنگ خواره و شترمرغ و در طرز رفتار با آن گرفتار شک و تردید مى‏شود یا به تعبیر دیگر: انسان خشن و سنگ‏دل صورتش صورت انسان است و درونش مملوّ از شرّ و فساد؛ همچون تخم‏هایى که صورتش تخم پرندگان است و درونش افعى خطرناک. امام علیه السّلام با این تشبیه جالب و کم نظیر، مشکلات زندگى با افراد منافق را ترسیم فرموده است.

بخش دوّم‏

افترقوا بعد ألفتهم، و تشتّتوا عن أصلهم. فمنهم آخذ بغصن أینما مال، مال معه. على أنّ اللّه تعالى سیجمعهم لشرّ یوم لبنی أمیّة، کما تجتمع قزع الخریف یؤلّف اللّه بینهم، ثمّ یجمعهم رکاما کرکام السّحاب؛ ثمّ یفتح لهم أبوابا. یسیلون من مستثارهم کسیل الجنّتین، حیث لم تسلم علیه قارة، و لم تثبت علیه أکمة، و لم یردّ سننه رصّ طود، و لاحداب أرض. یذعذعهم اللّه فی بطون أودیته، ثمّ یسلکهم ینابیع فی الأرض، یأخذ بهم من قوم حقوق قوم، و یمکّن لقوم فی دیار قوم. و ایم اللّه، لیذوبنّ ما فی أیدیهم بعد العلوّ و التّمکین، کما تذوب الألیة على النّار.

ترجمه‏:

آن‏ها (اشاره به یاران امام علیه السّلام است) پس از اتحاد و همبستگى پراکنده شدند و از اصل خویش متفرق گشتند. در این میان بعضى از آن‏ها به شاخه محکمى چنگ زدند و به هر جا آن شاخه تمایل یافت، همراهش به آن سو رفتند. اما به زودى خداوند آن‏ها را براى بدترین روزى که بنى امیّه در پیش دارند متحد خواهد کرد و آن گونه که قطعه‏هاى پراکنده ابر پاییزى جمع مى‏شود، خداوند همه آن‏ها را گرد مى‏آورد و در میان آنان الفت برقرار مى‏سازد؛ سپس آنان را همچون ابرهاى متراکم به هم مى‏پیوندد و به دنبال آن، درهاى فتح و پیروزى را به روى‏شان مى‏گشاید. آن‏ها همچون سیل خروشانى از جایگاه خود حرکت مى‏کنند؛ مانند سیل (عظیم سرزمین قوم سبأ) که دو باغستان (بسیار گسترده دو

طرف نهر عظیم سرزمین سبأ) را در هم کوبید و در برابر آن هیچ برجستگى بر سطح آن زمین باقى نماند؛ نه کوه‏هاى استوار نه تپه‏ها و هیچ چیز مانع جریان آن نشد؛ نه کوه‏هاى عظیم و نه تپه‏هاى بلند. خداوند آن‏ها را مانند آب در درون دره‏ها پراکنده مى‏سازد؛ سپس همچون چشمه‏سارهایى از قسمت‏هاى مختلف زمین سر بر مى‏آورد؛ و به کمک آنان حق گروهى (از مظلومان) را از گروهى دیگر (ظالمان) مى‏گیرد و جمعى را در سرزمین دیگران اقامت مى‏بخشد.

به خدا سوگند! آن‏ها (بنى امیّه) بعد از تسلط و پیروزى همه آن چه را در دست دارند از دست مى‏دهند و (ذوب مى‏شوند) آن گونه که چربى بر روى آتش آب مى‏شود.

شرح و تفسیر

سرنوشت مرگ‏بار بنى امیّه‏

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه، اشاره به سرنوشت موفقیت آمیز اصحاب و یارانش و نیز سرانجام مرگ‏بار و تیره و تار حکومت بنى امیّه مى‏کند و مى‏فرماید: «آن‏ها (یارانش) پس از اتحاد و همبستگى پراکنده شدند و از اصل خویش متفرق گشتند» (افترقوا بعد ألفتهم، و تشتّتوا عن أصلهم).

گروهى به خوارج پیوستند و بر ضدّ امام علیه السّلام قیام کردند و گروهى در حال تردید قرار گرفتند و از جمعیّت کناره‏گیرى نمودند.

ولى در این میان «بعضى از آن‏ها به شاخه محکمى چنگ زدند و به هر جا آن شاخه تمایل یافت، همراه او به آن سو رفتند» (فمنهم آخذ بغصن أینما مال، مال معه).

این اشاره به گروهى است که بر اعتقاد حق باقى ماندند و به ثقلین (کتاب و عترت) که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله دستور داده بود، تمسّک جستند و به شاخه‏اى از شاخه‏هاى پر بار شجره طیّبه خاندان پیامبر از ائمه معصومین علیهم السّلام در آویختند و همراه آن‏ها به حرکت خود در مسیر رضاى الهى حرکت کردند.

بعضى این جمله را نیز اشاره به گروه‏هاى منحرف مى‏دانند؛ در حالى که دنباله این‏

سخن نشان مى‏دهد که تفسیر اوّل صحیح‏تر است؛ زیرا امام علیه السّلام در جمله بعد مى‏فرماید:

«اما به زودى خداوند آن‏ها (یارانش) را براى بدترین روزى که بنى امیّه در پیش دارند متحد خواهد کرد؛ آن گونه که قطعه‏هاى پراکنده ابر پاییزى جمع مى‏شود» (على أنّ اللّه تعالى سیجمعهم لشرّ یوم لبنی أمیّة، کما تجتمع قزع(8) الخریف(9)).

سپس مى‏افزاید: «خداوند همه آن‏ها را گرد مى‏آورد و در میان آنان الفت برقرار مى‏سازد؛ سپس آنان را همچون ابرهاى متراکم به هم مى‏پیوندد و به دنبال آن، درهاى فتح و پیروزى را به روى‏شان گشاید» (یؤلّف اللّه بینهم، ثمّ یجمعهم رکاما(10) کرکام السّحاب؛ ثمّ یفتح لهم أبوابا).

در ادامه این سخن، هجوم شدید علاقه‏مندان مکتب اهل بیت علیهم السّلام را به جمعیّت بنى امیّه، این گونه بیان مى‏کند:

«آن‏ها همانند سیل خروشانى از جایگاه خود حرکت مى‏کنند؛ همچون سیل (عظیم سرزمین قوم سبأ) که دو باغستان (بسیار گسترده دو طرف نهر عظیم سرزمین سبأ) را درهم کوبید که در برابر آن هیچ برجستگى بر سطح آن زمین باقى نماند؛ نه کوه‏هاى استوار و نه تپه‏ها و آن‏ها چیزى مانع جریان آن نشد؛ نه کوه‏هاى عظیم و نه تپه‏هاى بلند» (یسیلون من مستثارهم(11) کسیل الجنّتین، حیث لم تسلم علیه قارة(12)، و لم تثبت علیه أکمة(13)، و لم یردّ سننه(14) رصّ(15) طود(16)، و لاحداب(17) أرض).

آن چه در این جمله آمده اشاره به قوم سبأ است که در سرزمین یمن زندگى مى‏کردند و سد عظیمى به نام «سدّ مآرب» در میان دو کوه ساختند. سیلاب‏ها را مهار کردند و با آن آب دو باغ عظیم و طولانى در دو طرف نهرى که از آن جارى مى‏شد به وجود آوردند و زندگانى آن‏ها در نهایت رفاه مى‏گذشت؛ ولى طغیان غرور ناسپاسى‏ها سبب مجازات الهى شد. شب هنگام سد شکست و سیل عظیمى تمام مزارع و باغ‏ها و عمارت‏هاى آن‏ها را با خود برد و زمینى بایر و ویران به جاى ماند و باقى ماندگان از آن قوم مجبور به مهاجرت شدند.

پیروان مکتب اهل بیت علیهم السّلام نیز همچون سیلاب زندگى ستمگران بنى امیّه را درهم مى‏کوبند؛ خانه‏هاشان را ویران مى‏کنند و گروهى را از میان بر مى‏دارند و بقیه در مناطق مختلف پراکنده خواهند شد.

سپس امام علیه السّلام این گروه از حامیان حق را بعد از ماجراى درهم شکستن بنى امیّه به آب‏هایى تشبیه مى‏کند که در زمین، پنهان مى‏شود؛ سپس به صورت چشمه‏ها از نقاط مختلف ظاهر مى‏گردد و مایه عمران و آبادى مى‏شود و مى‏فرماید: «خداوند آن‏ها را مانند آب در درون دره‏ها پراکنده مى‏سازد؛ سپس همچون چشمه‏سارهایى از قسمت‏هاى مختلف زمین بیرون مى‏آورد؛ آن گاه به کمک آنان حق گروهى (از مظلومان) را از گروه دیگر (ظالمان) مى‏گیرد و جمعى را در سرزمین دیگران اقامت مى‏بخشد» (یذعذعهم(18) اللّه فی بطون أودیته(19)، ثمّ یسلکهم ینابیع فی الأرض، یأخذ بهم من قوم حقوق قوم، و یمکّن لقوم فی دیار قوم).

بعضى از شارحان نهج البلاغه در تفسیر جمله مزبور و مرجع ضمایر یاد شده احتمال دیگرى داده‏اند که چون قابل ملاحظه نبود و با جمله‏هاى قبل و بعد ناهماهنگ مى‏نمود از آن صرف نظر شد.

آرى، طرفداران اهل بیت علیهم السّلام نخست همچون سیلابى مى‏خروشند و همچون سیل قوم سبأ کاخ‏ها و قصرهاى بنى امیّه را در هم مى‏کوبند و آن‏ها را از اریکه قدرت به زیر مى‏کشند؛ سپس در همه جا پراکنده مى‏شوند و همچون چشمه‏سارها سر بر مى‏آورند و از آب زلال عدل و داد، عمران و آبادى مى‏آفرینند.

و در پایان این قطعه، امام علیه السّلام سوگند یاد مى‏کند و مى‏فرماید: «به خدا سوگند! آن‏ها (بنى امیّه) بعد از تسلّط و پیروزى همه آن چه را در دست دارند از دست مى‏دهند (ذوب مى‏شوند) آن گونه که چربى بر روى آتش آب مى‏شود (و از دست مى‏رود)» (و ایم اللّه، لیذوبنّ ما فی أیدیهم بعد العلوّ و التّمکین، کما تذوب الألیة(20) على النّار).

تشبیه مذکور اشاره به این است که بنى امیّه گر چه در دوران حکومت خود چاق و فربه مى‏شوند؛ ولى دشمنان آن‏ها همچون شعله‏هاى آتش، آنان را ذوب مى‏کنند و مى‏سوزانند؛ همان گونه که یک قطعه چربى روى آتش؛ نخست ذوب مى‏شود و سپس مى‏سوزد و کمترین اثرى از آن باقى نمى‏ماند.

شارحان نهج البلاغه در این که چه کسانى این بلا را بر سر بنى امیّه مى‏آورند و به حکومت ظالمانه و ننگین آن‏ها پایان مى‏دهند و انتقام مظلومان را از آن‏ها مى‏گیرند، تعبیرات مختلفى دارند؛ گاه به بنى عبّاس تعبیر شده و گاه به شیعیانى که بر ضد بنى امیّه قیام کردند و ظاهرا هر دو به یک معنا باز مى‏گردد؛ زیرا مى‏دانیم قیام بنى عبّاس، نخست به نام قیام علویین صورت گرفت هر چند در ادامه راه بنى عبّاس مسیر آن قیام را تغییر داده و به صورت قیام عبّاسیین درآوردند و آن‏ها نیز مظالم بنى امیّه را تکرار کردند و سرانجام خودشان نیز نابود شدند.

نکته قیام‏هاى خونین بر ضد بنى امیّه‏

بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام و یارانش در کربلا، سر و صداى عجیبى در جهان اسلام طنین انداز شد و گروه‏هاى متعددى بر ضد بنى امیّه شوریدند. بسیارى که یاراى مقابله نداشتند، شهید شدند و بعضى براى مدتى پیروز گشتند. این قیام‏ها را که به پانزده قیام بالغ مى‏شود به طور فشرده در جلد سوّم(21) همین کتاب یادآور شدیم؛ آخرین آن‏ها قیام ابو مسلم بود که به نابودى کامل حکومت بنى امیّه انجامید.

بر خلاف آن چه بعضى مى‏پندارند، ابو مسلم و یارانش هرگز براى سپردن حکومت به بنى عبّاس قیام نکردند؛ بلکه در ابتدا جمعى از سران شیعه با ابو مسلم- که مرد شجاعى بود- در خراسان متحد شدند و براى درهم کوبیدن آخرین خلیفه اموى یعنى «مروان حمار» و تأسیس حکومت آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله تصمیم گرفتند و شعار آنان «الرضا لآل محمّد صلّى اللّه علیه و آله» بود. چیزى نگذشت که ابو مسلم توانست بر خراسان و بیش‏تر نقاط ایران و عراق مسلّط شود. اگر چه «ابراهیم امام» که از دودمان عبّاس بود خود را به ابو مسلم نزدیک کرد و همچنین «عبد اللّه بن محمّد» معروف به «سفاح» و «ابو جعفر منصور» که هر دو از برادران ابراهیم امام بودند نیز خود را به ابو مسلم نزدیک کردند و در انتظار فرصت براى به دست گرفتن زمام حکومت بودند، ولى ابو مسلم هرگز به این کار مایل نبود؛ به همین دلیل کارگزار او در کوفه به نام ابو سلمه آن سه برادر را در هنگامى که به نزد او رفته بودند در جایى پنهان کرد و براى این که یکى از فرزندان على علیه السّلام را به رهبرى مسلمین برساند سه نامه به مدینه فرستاد: یکى براى امام صادق علیه السّلام و دیگرى عبد اللّه بن حسن و سوّمى را براى عمر بن على بن الحسین و به فرستاده خود سفارش کرد ابتدا خدمت امام صادق علیه السّلام برود؛ اگر او زعامت مسلمین را پذیرفت، دو نامه دیگر را پاره کند و گر نه به نزد آن‏ها برود.

امام صادق علیه السّلام چون از توطئه‏هاى پشت پرده که حتى از نظر ابو مسلم مخفى بود،

آگاهى داشت این دعوت را نپذیرفت و آن دو نفر نیز به تبع امام صادق علیه السّلام نامه‏ها را جواب ندادند.

ولى پیش از آن که فرستاده ابو سلمه به کوفه باز گردد، جمعى از خراسانیان- که ارتباطى با سفاح و همراهانشان داشتند- از مخفى‏گاه سفاح و همراهانش با خبر شدند و نزد آن‏ها رفته با او بیعت کردند. ابو سلمه و ابو مسلم که خود را در برابر عمل انجام شده دیدند به آن‏ها پیوستند و بعد از درگیرى‏هاى شدیدى که بین آن‏ها و طرفداران «عبد اللّه بن على» عموى ابو جعفر منصور رخ داد حکومت به عباسیان رسید و ابو جعفر منصور که بعد از مرگ برادرش سفاح به جاى او نشست ابو مسلم را به بغداد دعوت کرد و با توطئه از پیش طراحى شده او را به قتل رساند. شاید به این دلیل که مى‏دانست ابو مسلم در دل طرفدار حکومت آل على علیه السّلام است؛ نه آل عبّاس؛ بنابر این خطرى براى حکومت بنى عبّاس محسوب مى‏شود.(22)

مرحوم علّامه مجلسى در این زمینه حدیث جالبى از على علیه السّلام به شرح زیر نقل کرده است:

روزى در صفین، سپاه شام، حمله سختى به سپاه عراق نمود که میمنه سپاه عراق رو به فرار نهاد. مالک اشتر فریاد مى‏زد: برگردید. حضرت رو به لشکر شام کرده، ندا داد: «اى ابو مسلم، بگیر این‏ها را» و این ندا را سه بار تکرار نمود. اشتر عرض کرد: مگر نه این است که ابو مسلم در سپاه شام است؟ چگونه او به یارى ما مى‏آید؟ حضرت فرمود: من ابو مسلم خولانى را نمى‏گویم. مردى را مى‏گویم که در آینده از مشرق زمین ظهور کند و خداوند به وسیله او شامیان را هلاک نماید و دولت بنى امیّه را منقرض سازد!».(23)

گرچه شخصیت ابو مسلم از نظر تاریخى بسیار پیچیده است، افرادى او را از شیعیان‏

اهل بیت علیهم السّلام مى‏دانستند و براى او احترام فراوان قائل بودند، ولى گروهى او را از مخالفان اهل بیت علیهم السّلام دانسته و اجازه لعن او را مى‏دادند، ولى آن چه مسلّم است این است که قیام او در آغاز به نام طرفدارى از آل محمد صلّى اللّه علیه و آله صورت گرفت و نخستین یاران او از شیعیان بودند.

بخش سوّم‏

أیّها النّاس، لو لم تتخاذلوا عن نصر الحقّ، و لم تهنوا عن توهین الباطل، لم یطمع فیکم من لیس مثلکم، و لم یقو من قوی علیکم. لکنّکم تهتم متاه بنی إسرائیل. و لعمری، لیضعّفنّ لکم التّیه من بعدی أضعافا بما خلّفتم الحقّ وراء ظهورکم، و قطعتم الأدنى، و وصلتم الأبعد. و أعلموا أنّکم إن اتّبعتم الدّاعی لکم، سلک بکم منهاج الرّسول، و کفیتم مؤونة الاعتساف، و نبذتم الثّقل الفادح عن الأعناق.

ترجمه‏:

اى مردم، اگر شما دست از حمایت یکدیگر، در یارى حق، بر نمى‏داشتید و در تضعیف باطل سستى نمى‏کردید، هیچ گاه کسانى که در حدّ شما نیستند در نابودى شما طمع نمى‏کردند و آن‏ها که بر شما مسلّط گشتند، مسلّط نمى‏شدند؛ ولى شما همچون بنى اسرائیل به (سبب ترک یارى حق) در حیرت و سرگردانى فرو رفتید. به جانم سوگند! سرگردانى شما بعد از من چند برابر خواهد شد؛ چرا که حق را پشت سر انداختید و از نزدیک‏ترین افراد (به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که اشاره به خود آن حضرت است)

بریده و به دورترین افراد (بنى امیّه) پیوستید! بدانید، اگر از پیشوا و رهبر خود پیروى کنید شما را به همان راهى مى‏برد که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از آن راه رفت، از رنج‏ها (ى بى‏راهه رفتن) آسوده خواهید شد و بار سنگین مشکلات را از گردن خود بر مى‏دارید.

شرح و تفسیر

دلیل اصلى عقب ماندگى‏

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه- که بخش پایانى آن است- بعد از بیان سرنوشت شوم و مرگبار بنى‏امیّه به بیان سرنوشت گروهى از پیروان حق مى‏پردازد که در حمایت حق سستى کردند و به علت همین سستى، دشمنان سال‏ها بر آن‏ها مسلّط شدند و سرنوشتى همچون بنى اسرائیل در سرزمین تیه پیدا کردند؛ مى‏فرماید: «اى مردم، اگر دست از حمایت یکدیگر، در یارى حق، بر نمى‏داشتید و در تضعیف باطل سستى نمى‏کردید، هیچ‏گاه کسانى که در حدّ شما نیستند در نابودى شما طمع نمى‏کردند و آن‏ها که بر شما مسلّط گشتند، مسلّط نمى‏شدند» (أیّها النّاس، لو لم تتخاذلوا عن نصر الحقّ، و لم تهنوا عن توهین الباطل، لم یطمع فیکم من لیس مثلکم، و لم یقو من قوی علیکم).

این سخن، اشاره به سلطه معاویه و یارانش بر اصحاب حضرت در زمان آن حضرت (به صورت محدود) و بعد از آن حضرت (به صورت نامحدود است).

آن چه امام علیه السّلام در این عبارت بیان کرده، مخصوص آن عصر و زمان نیست؛ بلکه یک اصل کلى براى همه اعصار و قرون است که پیشرفت و قدرت باطل به سبب سستى و اختلاف طرفداران حق است؛ و گر نه با پایگاه محکمى که دارند قطعا بر طرفداران باطل پیروز خواهند شد.

سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن، این گروه را به بنى اسرائیل تشبیه مى‏کند که بر اثر دورى از حق در تیه (بخشى از بیابان صحراى سینا) سرگردان شدند؛ مى‏فرماید: «ولى شما همچون بنى اسرائیل به (سبب ترک یارى حق) در حیرت و سرگردانى فرو رفتید. به جانم سوگند! سرگردانى شما بعد از من چند برابر خواهد شد؛ چرا که حق را پشت سر انداختید و از نزدیک‏ترین افراد (به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که اشاره به خود آن حضرت است) بریده و

به دورترین افراد (بنى امیّه) پیوستید!» (لکنّکم تهتم متاه(24) بنی إسرائیل. و لعمری، لیضعّفنّ لکم التّیه من بعدى أضعافا(25) بما خلّفتم الحقّ وراء ظهورکم، و قطعتم الأدنى، و وصلتم الأبعد).

و در پایان این سخن، راه نجات را به روى اصحابش مى‏گشاید و این نکته را براى آن‏ها گوشزد مى‏کند که هیچ زمانى براى بازگشت به سوى حق دیر نیست؛ مى‏فرماید: «بدانید، اگر از پیشوا و رهبر خود پیروى کنید شما را به همان راهى مى‏برد که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از آن راه رفت، و از رنج‏ها (ى بى‏راهه رفتن) آسوده خواهید شد و بار سنگین مشکلات را از گردن خود بر مى‏دارید» (و اعلموا أنّکم إن اتّبعتم الدّاعی لکم، سلک بکم منهاج الرّسول، و کفیتم مؤونة الإعتساف(26)، و نبذتم الثّقل الفادح(27) عن الأعناق).

نکته همانند بنى اسرائیل …

امام علیه السّلام در عبارت یاد شده جمعى از مسلمانان را که از راه حق منحرف شدند و سرگردان گشتند، به قوم بنى اسرائیل تشبیه مى‏کند که بر اثر لجاجت و عدم تسلیم در برابر فرمان موسى علیه السّلام در خصوص جهاد در برابر غاصبان بیت المقدّس در بیابان «تیه» سرگردان شدند.

جمعى از شارحان نهج البلاغه در این جا روایاتى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل کرده‏اند که فرمود: «تمام آن چه در اقوام پیشین و یهود و نصارا واقع شد، براى شما نیز رخ خواهد داد».(28)

ولى علاوه بر اشکالى که در اسناد این روایات است، تطبیق آن بر واقعیت نیز خالى از اشکال نیست و به فرض که چنین روایاتى صحیح باشد، مى‏توان آن را حمل بر غالب نمود. اشاره به این که بسیارى از حوادث تلخ و ناگوارى که براى اقوام پیشین روى داد براى شما مسلمان‏ها نیز رخ مى‏دهد و تاریخ همچنان تکرار مى‏گردد؛ زیرا وجود اسباب مشابه، مسبّب‏هاى مشابه را مى‏طلبد.


1) سند خطبه:این خطبه را پیش از مرحوم سیّد رضى، «سلیم بن قیس» در کتاب خود آورده و در جلد هشتم کافى نیز بخش‏هایى از آن نقل شده است. نویسنده «مصادر نهج البلاغه» بعد از ذکر این مطلب مى‏گوید: از روایت کافى و شیخ مفید در ارشاد بر مى‏آید که این خطبه و آن چه در خطبه 86 (مطابق نسخه صبحى صالح 88) بیان شده یک خطبه بوده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 403).

2) «لیتأسّ» از ماده «اسوه» (بر وزن عروه) به معناى پیروى کردن از دیگرى است.

3) «لیرأف» از مادّه «رأفت» به معناى مهربانى گرفته شده است.

4) «جفاة» جمع «جافى» از ماده «جفا» به معناى خشونت گرفته شده است و به افراد خشن «جافى» مى‏گویند.

5) «قیض» به معناى پوست تخم مرغ و نیز به معناى شکافته شدن و ترکیدن (پوست تخم مرغ) نیز آمده است.

6) «أداح» جمع «أدحى» (بر وزن سنّى) به معناى محل تخم گذارى شترمرغ در شن‏هاست و از ماده «دحو» (بر وزن نهر) به معناى گسترش گرفته شده است.

7) «حضان» به معناى تخمى است که زیر شکم پرنده براى جوجه شدن قرار گرفته است؛ از ماده «حضانت» به معناى زیر بال و پر گرفتن گرفته شده است.

8) «قزع» جمع «قزعة» (بر وزن ثمره) به معناى قطعه‏هاى ابر است و گاه به چیزهاى دیگرى که داراى قطعات پراکنده است، اطلاق مى‏شود.

9) «خریف» به معناى فصل پاییز است.

10) «رکام» از ماده «رکم» (بر وزن مکر) به معناى اشیایى که روى هم متراکم مى‏شوند، گرفته شده است.

11) «مستثار» به معناى محل فوران و بیرون ریختن چیزى است و از ماده «ثور» (بر وزن فور) به معناى هیجان است.

12) «قارة» به معناى کوه کوچک است.

13) «اکمة» به معناى تل و تپه است.

14) «سنن» به معناى طریقه و مسیر مادى یا معنوى است.

15) «رصّ» به معناى محکم از «رصاص» به معناى سرب گرفته شده است.

16) «طود» به معناى کوه بزرگ است.

17) «حداب» جمع «حدب» (بر وزن هدف) تپه و محل مرتفع است.

18) «یذعذع» از ماده «ذعذعة» به معناى پراکندن و متفرق ساختن است.

19) «اودیة» جمع «وادى» به معناى درّه و محل جریان سیلاب است.

20) «الیة» به معناى دنبه و چربى است.

21) صفحه 597 تا 600.

22) با استفاده از کتاب «معارف و معاریف»، جلد 1، صفحه 481 به بعد و «دائرة المعارف تشیّع»، جلد 1، صفحه 439 و «دائرة المعارف بزرگ اسلامى»، جلد 6، صفحه 227 به بعد.

23) بحار الانوار، جلد 41، صفحه 310.

24) «تهتم» و «متاه» هر دو از ماده «تیه» است که در اصل به معناى تکبّر آمده؛ سپس به معناى گم کردن راه و سرگردان شدن استعمال شده و در جمله مزبور اشاره به همین است؛ یعنى شما همچون بنى اسرائیل سرگردان شدید. (متاه، مصدر میمى است).

25) «أضعاف» جمع «ضعف» (بر وزن فعل) به معناى دو برابر یا چند برابر است.

26) «اعتساف» به معناى گمراهى است و از ماده «عسف» (بر وزن وصف) به همین معنا گرفته شده است.

27) «فادح» به معناى سنگین و شاق و کمرشکن و در این جا تأکیدى است بر کلمه ثقل که امام علیه السّلام فرموده است.

28) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 9، صفحه 286؛ منهاج البراعة، جلد 10، صفحه 83.