جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 161(1)

زمان مطالعه: 16 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

فى صفة النبى و اهل بیته و اتباع دینه و فیها یعظ بالتقوى‏

از خطبه‏هاى امام علیه السّلام است که در آن امام از فضایل پیامبر و خاندان و پیروان آیین او سخن مى‏گوید و در ضمن، مردم را به تقوا دعوت مى‏فرماید.

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه، شامل سه بخش است:

در بخش اوّل، امیر مؤمنان على علیه السّلام به بعثت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و صفات والاى او و اهل بیت گرامى‏اش اشاره مى‏فرماید و آثار دعوت آن حضرت را در اظهار حق و از بین بردن باطل یادآور مى‏شود و در مقام نتیجه‏گیرى، اسلام را تنها آیینى مى‏داند که عدم پذیرش آن، موجب بدبختى دنیا و آخرت است.

در بخش دوّم، از توکّل بر خدا و درخواست هدایت از او سخن مى‏گوید.

و در بخش سوّم، طى بیان مشروحى مردم را به تقوا و اطاعت فرمان الهى سفارش مى‏کند و از دنیا پرستى بر حذر مى‏دارد و با تعبیراتى بسیار آموزنده و پر معنا به عبرت گرفتن از تغییرات و دگرگونى‏هاى جهان سفارش مى‏فرماید.

بخش اوّل‏

ابتعثه بالنّور المضی‏ء، و البرهان الجلىّ، و المنهاج البادی و الکتاب الهادی. أسرته خیر أسرة، و شجرته خیر شجرة؛ أغصانها معتدلة، و ثمارها متهدّلة. مولده بمکّة، و هجرته بطیبة علا بها ذکره و امتدّ منها صوته. أرسله بحجّة کافیة، و موعظة شافیة، و دعوة متلافیة. أظهر به الشّرائع المجهولة، و قمع به البدع المدخولة، و بیّن به الأحکام المفصولة.ف «مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً» تتحقّق شقوته، و تنفصم عروته، و تعظم کبوته، و یکن مآبه إلى الحزن الطّویل و العذاب الوبیل.

و أتوکّل على اللّه توکّل الإنابة إلیه. و أسترشده السّبیل المؤدّیة إلى جنّته، القاصدة إلى محلّ رغبته.

ترجمه‏:

خداوند او را با نور روشنى بخش و برهان آشکار و طریق واضح و کتاب هدایت کننده، برانگیخت. خاندانش بهترین خاندان‏ها شجره فامیل او (بنى هاشم) بهترین شجره‏ها، شاخه‏هایش موزون و میوه‏هایش در دسترس همگان قرار داشت. زادگاهش مکه (مرکز خانه خدا) و هجرتگاهش، مدینه طیّبه (مرکز جمعى از پاکبازان) بود. آوازه‏اش از آن شهر برخاست و صدایش از آن جا به همه رسید.

خداوند او را با دلیل کافى و اندرز شافى و دعوت اصلاح گرانه، فرستاد. به وسیله او احکام ناشناخته (پروردگار) را آشکار ساخت و بدعت‏هایى که به نام دین در شریعت الهى‏

وارد شده بود ریشه‏کن کرد و احکامى را که اکنون نزد ما روشن است بیان داشت؛ بنابر این کسى که جز اسلام آیینى برگزیند شقاوت و بدبختى دامن او را خواهد گرفت، دستگیره ایمانش از هم گسسته، سقوط او شدید و سرانجام، اندوهى طولانى و عذابى مهلک خواهد داشت.

به خدا توکّل مى‏کنم؛ توکّلى همراه با توبه و بازگشت به سوى او و از او هدایت مى‏طلبم، به راهى که به سوى بهشتش منتهى مى‏شود و به منزلگاه مورد رضایش مى‏رسد.

شرح و تفسیر

اوصاف دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله‏

امام علیه السّلام در آغاز خطبه به معرفى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و آیین او مى‏پردازد و مى‏فرماید:

«خداوند او را با نور روشنى بخش و برهان آشکار و طریق واضح و کتاب هدایت کننده، برانگیخت» (ابتعثه بالنّور المضی‏ء، و البرهان الجلىّ، و المنهاج البادی(2) و الکتاب الهادی).

منظور از «نور مضى‏ء» همان نور نبوّت اوست که همه جا را روشن ساخت و «برهان جلى» اشاره به معجزات آشکار اوست. «منهاج بادى» شریعت واضح او را بیان مى‏کند و «کتاب هادى» قرآن است که هدایتگر خلایق تا دامنه قیامت است.

بعضى از شارحان نهج البلاغه هر چهار جمله را اشاره به قرآن مى‏دانند که امام علیه السّلام از زوایاى مختلف به آن نگریسته است؛ ولى آن چه در تفسیر آن گفتیم که هر یک به چیزى اشاره مى‏کند، مناسب‏تر به نظر مى‏رسد و جمعى از شارحان نهج البلاغه آن را پذیرفته‏اند.

در هر حال، کلام امام علیه السّلام اشاره به این دارد که ارکان چهارگانه دعوت پیامبر، از هر نظر

کامل و قوى و سرچشمه آن، نور وحى بود و معجزات مختلف، برهان و دلیل آن و کتاب هدایت کننده‏اى همچون قرآن، بیانگر آن و قوانین و احکامش روشن، حساب شده و حکیمانه بود.

سپس به معرفى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در هشت جمله کوتاه مى‏پردازد و مى‏فرماید:«خاندانش بهترین خاندان‏ها شجره فامیل او (بنى هاشم) بهترین شجره‏ها، شاخه‏هایش موزون و میوه‏هایش در دسترس همگان قرار داشت. زادگاهش مکّه (مرکز خانه خدا) و هجرتگاهش، مدینه طیّبه (مرکز جمعى از پاکبازان) بود. آوازه‏اش از آن شهر برخاست و صدایش از آن جا به همه رسید» (أسرته خیر أسرة، و شجرته خیر شجرة؛ أغصانها معتدلة، و ثمارها متهدّلة. مولده بمکّة، و هجرته بطیبة(3) علا بها ذکره و امتدّ منها صوته).

«متهدل» به معناى آویزان است و در این جا به معناى میوه‏اى است که در دسترس همگان قرار دارد.

پیروزى و موفقیّت انسان در سایه امور مختلفى به دست مى‏آید. شرافت خانواده و کرامت اصل و نسب و شخصیت والاى بستگان و فرزندان، تولّد در محلّ با ارزش و فعالیّت در محیط آماده، هر یک سهمى در پیروزى انسان دارد.

و هرگاه در زندگى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله درست دقت کنیم مى‏بینیم علاوه بر شرف ذاتى آن حضرت، خداوند عوامل پیروزى را براى او فراهم ساخته تا بندگانش را از این طریق هدایت کند؛ نسب او به حضرت ابراهیم علیه السّلام و فرزندش اسماعیل علیه السّلام مى‏رسد و از آن پدر و فرزند، شجاعت و ایثار را به ارث مى‏برد. خاندانش بنى هاشم که از بهترین طوایف عرب‏

بودند. پدرى همچون عبد اللّه و جدّى چون عبد المطلب، عمویى همچون حمزه و ابو طالب و عموزاده‏اى مانند على علیه السّلام و جعفر و فرزندانى همچون زهرا علیها السّلام و ائمه معصومین علیهم السّلام داشت. مکّه حرم امن الهى زادگاه او بود و هجرتگاهش مدینه طیّبه مرکز گروهى از مردم ایثارگر و فداکار بود. دعوت خود را از آن جا گسترش داد و صداى او در تمام جهان پیچید.

«اسره» که از مادّه «اسر» (بر وزن عصر) به معناى قدرت و قوّت گرفته شده، اشاره به خاندان بنى هاشم و فامیل نزدیک حضرت است. «شجره»، اشاره به ریشه اصلى این خانواده است که به ابراهیم علیه السّلام باز مى‏گردد و «اغصان معتدل» اشاره به شاخه‏هاى او همچون عبد المطلب، ابو طالب، حمزه، جعفر، امیر مؤمنان على علیه السّلام و ائمه هدى مى‏باشد که از نظر فضل و کمال و عدم اختلاف همچون شاخه‏هاى هماهنگ یک درخت بودند و شمار (میوه‏ها) علوم و دانش‏هایى است که از این خاندان در طول تاریخ نصیب مردم شد.

آن گاه به سراغ معرفى برنامه‏هاى عملى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏رود و مى‏فرماید: «خداوند او را با دلیل کافى و اندرز شافى و دعوت اصلاح‏گرانه، فرستاد» (أرسله بحجّة کافیة، و موعظة شافیة، و دعوة متلافیة(4)).

آرى، او داراى دلایل عقلى، فطرى و انواع معجزات حسّى بود و انسان‏ها و جامعه‏هاى بیمار را با سخنان خود درمان کرد و ویرانى‏هاى فراوانى از عصر جاهلیّت- که در تمام شئون اجتماعى وجود داشت- اصلاح و آباد ساخت.

دعوت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از نظر ریشه با حجت و برهان قانع کننده همراه بود و از نظر محتوا، برنامه‏اى شفا بخش در برداشت و از نظر نتیجه به اصلاح مفاسد و ترمیم ویرانى‏هاى فکرى و اخلاقى و اجتماعى منتهى شد.

امام علیه السّلام سپس به کارهاى مهمّى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله انجام داد پرداخته، چنین‏

مى‏فرماید: «خداوند به وسیله او احکام ناشناخته (الهى) را آشکار ساخت و بدعت‏هایى که به نام دین در شریعت الهى وارد شده بود ریشه‏کن کرد و احکامى را که اکنون نزد ما روشن است بیان داشت» (أظهر به الشّرائع المجهولة، و قمع به البدع المدخولة(5)، و بیّن به الأحکام المفصولة(6)).

در واقع پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به سه کار مهم دست زد: عقاید حقه را آشکار ساخت؛ بدعت‏ها، خرافات را از میان برداشت و احکام الهى را به طور روشن براى همه مردم تبیین کرد که هر یک از این‏ها با مجاهدات بسیار و تحمل رنج‏هاى فراوان صورت گرفت.

و سرانجام در یک نتیجه‏گیرى آشکار مى‏فرماید: «با این حال کسى که جز اسلام آیینى برگزیند شقاوت و بدبختى دامن او محقق مى‏شود، دستگیره ایمانش از هم گسسته، و سقوط او شدید و در عاقبت، اندوهى طولانى و عذابى هلاک کننده خواهد داشت» (ف من یبتغ غیر الإسلام دینا تتحقّق شقوته، و تنفصم عروته، و تعظم کبوته، و یکن مآبه إلى الحزن الطّویل و العذاب الوبیل).

بدیهى است آیینى که آورنده‏اش داراى آن صفات والا و آیینش از هر نظر جامع و کامل و سازنده باشد، مخالفت با آن جز بدبختى و گمراهى و هلاکت در پى نخواهد داشت.

از این عبارت، به خوبى روشن مى‏شود شعارهایى گمراه کننده‏اى که این روزها جمعى به دنبال نویسندگان غربى در محیطهاى اسلامى سر داده‏اند و پیروى از هر یک از ادیان‏

را کافى مى‏شمرند و صلح کل متصوفه را زنده کرده‏اند، چیزى است که نه با منطق قرآن سازگار است و نه با کلمات پیشوایان بزرگى همچون امام على علیه السّلام.

در پایان این بخش، امام علیه السّلام روى به درگاه خدا مى‏آورد و توکّل خویش را به ذات پاکش بیان مى‏کند و مى‏فرماید: «به خدا توکّل مى‏کنم؛ توکّلى همراه با توبه و بازگشت به سوى او و از او هدایت مى‏طلبم، به راهى که به سوى بهشتش منتهى مى‏شود و به منزلگاه مورد رضایش مى‏رسد» (و أتوکّل على اللّه توکّل الإنابة إلیه. و أسترشده السّبیل المؤدّیة إلى جنّته، القاصدة إلى محلّ رغبته).

این تعبیر ممکن است اشاره به این باشد که اسباب سعادت بشر با بعثت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و آیین پاکى که او آورده فراهم است. تنها چیزى که باقى مى‏ماند پیمودن راه از سوى ماست که آن هم با توکّل بر ذات پاک او و استرشاد و تقاضاى راهنمایى از حق، میسّر مى‏شود، از این رو امام علیه السّلام در پایان این بخش از خطبه، بر خدا توکّل مى‏کند و از او براى پیمودن این راه نورانى یارى مى‏طلبد.

نکته

به گوینده بنگریم یا به سخنش؟!

گر چه این جمله، معروف است که «أنظر إلى ما قال و لا تنظر إلى من قال؛ به گفتار بنگر نه به گوینده».(7) ولى این سخن در مورد مطالب روشن و منطقى صادق است و در مواردى که مسائل مهم و پیچیده و اندیشه‏هاى یک مکتب مطرح است به یقین باید «من قال» و آورنده آن از هر نظر شناخته شده باشد تا بتوان بر او اعتماد کرد و او را الگو و اسوه خود قرار داد؛ لذا قرآن مجید در موارد مختلف به معرّفى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و بیان‏

صفات والاى او مى‏پردازد تا اعتماد مردم را به آیین او جلب کند؛ مى‏فرماید: ««لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ»؛ به یقین، رسولى از خود شما به سوى‏تان آمد که رنج‏هاى شما بر او سخت و ناگوار است و بر هدایت شما اصرار مى‏ورزد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است».(8)

و در جاى دیگر مى‏فرماید: ««الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ که از فرستاده خدا، پیامبر امّى پیروى مى‏کنند، پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیل که نزدشان است، مى‏یابند، پیامبرى که آن‏ها را به معروف دستور مى‏دهد و از منکر باز مى‏دارد، امور پاکیزه براى آن‏ها حلال مى‏شمرد و ناپاک‏ها را تحریم مى‏کند و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آن‏ها بود (از دوش و گردنشان) بر مى‏دارد. (آنها رستگارانند)».(9)

بر همین اساس، امام علیه السّلام در این خطبه نخست پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را از نظر نسب و خانواده و ریشه وراثت و صفات والاى انسانى آن حضرت معرفى مى‏کند و شجره طیّبه وجود او و خاندانش با شاخ و برگ‏هاى پر بارش را مى‏ستاید؛ سپس به سراغ معرفى آیین پاکش از جنبه‏هاى مختلف مى‏رود تا اعتماد کامل مخاطبان را نسبت به اسلام جلب کند و بهانه‏هاى بهانه جویان را قطع نماید.

بخش دوّم‏

أوصیکم عباد اللّه، بتقوى اللّه و طاعته، فإنّها النّجاة غدا، و المنجاة أبدا. رهّب فأبلغ، و رغّب فأسبغ؛ و وصف لکم الدّنیا و انقطاعها، و زوالها و انتقالها. فأعرضوا عمّا یعجبکم فیها لقلّة ما یصحبکم منها. أقرب دار من سخط اللّه، و أبعدها من رضوان اللّه! فغضّوا عنکم- عباد اللّه- غمومها و أشغالها، لما قد أیقنتم به من فراقها و تصرّف حالاتها. فاحذروها حذر الشّفیق النّاصح و المجدّ الکادح. و اعتبروا بما قد رأیتم من مصارع القرون قبلکم: قد تزایلت أوصالهم، و زالت أبصارهم و أسماعهم، و ذهب شرفهم و عزّهم، و انقطع سرورهم و نعیمهم؛ فبدّلوا بقرب الأولاد فقدها، و بصحبة الأزواج مفارقتها. لا یتفاخرون، و لا یتناسلون، و لا یتزاورون، و لا یتحاورون. فاحذروا، عباد اللّه، حذر الغالب لنفسه، المانع لشهوته، النّاظر بعقله؛ فإنّ الأمر واضح، و العلم قائم، و الطّریق جدد و السّبیل قصد.

ترجمه‏:

اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى و اطاعت او توصیه مى‏کنم که موجب رستگارى در فرداى قیامت و نجات ابدى است. خداوند انذار کرده، انذارى رسا، و تشویق نموده؛ تشویقى پر بار و کامل. و ناپایدارى و زوال و انتقال دنیا را براى شما شرح داده است؛

بنابر این زرق و برق‏هایش که براى شما اعجاب انگیز است، به دلیل کوتاه بودن دوران مصاحبتش چشم بپوشید، دنیا نزدیک‏ترین منزلگاه به خشم خدا، و دورترین آن‏ها از رضا و خشنودى اوست؛ حال که چنین است- اى بندگان خدا!- از غم و اندوه آن و مشغول شدن به (سرگرمى‏ها و زرق و برق) آن چشم فرو گیرید؛ چرا که از فراق و دگرگونى‏هاى حالاتش باخبرید؟ و همچون دوستى مهربان و اندرزگو و کوشا که براى نجات دوستش تلاش مى‏کند خویشتن را (نصیحت کنید و) از دنیا پرستى بر حذر دارید.

از آن چه در قربان‏گاه‏هاى قرون پیشین دیده‏اید عبرت گیرید و از کسانى که پیوندهاى اعضایشان از هم گسسته، چشم‏ها و گوش‏هایشان از میان رفته، شرف و عزتشان نابود شده و شادى و نعمت‏هایشان پایان یافته، درس عبرت بیاموزید، آن‏ها به جاى نزدیکى به فرزندان، به فراق‏شان مبتلا شده‏اند و همدمى همسرانشان به مفارقت مبدّل گشته؛ اکنون نه بر یکدیگر تفاخر مى‏کنند؛ نه زاد و ولد دارند؛ نه به دیدار یکدیگر مى‏شتابند و نه با هم سخن مى‏گویند.

چون چنین است، اى بندگان خدا! مراقب باشید، همانند کسى که بر نفس خود پیروز گشته و از شهوات سرکش جلوگیرى نموده است، و با چشم عقل مى‏نگرد؛ چرا که همه چیز آشکار است، نشانه‏هاى راه برقرار و جادّه، صاف و هموار و راه، مستقیم و استوار مى‏باشد!

شرح و تفسیر

به قربانگاه‏هاى قرون پیشین بنگرید!

امام در این بخش از خطبه به پند و اندرزهاى پر معنا و نصایح پر بار و بیدارگر مى‏پردازد و پس از تقویت پایه‏هاى ایمان در مخاطبان خود در بخش سابق، در این بخش به جنبه‏هاى عملى مى‏پردازد؛ چرا که عمل میوه درخت ایمان است؛ مى‏فرماید: «اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى و اطاعت او توصیه مى‏کنم که موجب رستگارى در

فرداى قیامت و نجات ابدى است» (أوصیکم عباد اللّه، بتقوى اللّه و طاعته، فإنّها النّجاة غدا، و المنجاة(10) أبدا).

تقوا و طاعت ممکن است به یک مفهوم باز گردد و ممکن است تقوا را ریشه طاعت به حساب آورد؛ چرا که طاعت الهى از تقوا و خدا ترسى درونى بر مى‏خیزد. این احتمال نیز وجود دارد که تقوا اشاره به ترک گناه و طاعت اشاره به اجراى اوامر الهى باشد و در هر حال این دو، از هم جدا نیست (و شاید به همین علّت است که ضمیر در «انّها» مفرد آورده شده؛ در حالى که مرجع ضمیر، تثنیه است).

اطلاق «نجات» بر «تقوا» ممکن است از قبیل اطلاق مسبّب بر سبب باشد؛ چرا که تقوا سبب نجات در جهان دیگر است.

سپس به بیان اتمام حجت الهى مى‏پردازد و مى‏فرماید: «خداوند انذار کرده، انذارى رسا و بلیغ و تشویق نموده؛ تشویقى پر بار و کامل» (رهّب(11) فأبلغ، و رغّب فأسبغ(12)).

مى‏دانیم ضامن اجراى تمام قوانین الهى بشارت و انذار است. بشارت و انذارى در حد اعلا؛ و خداوند براى ترغیب مردم به پرهیزگارى و اطاعت و نهى آن‏ها از سرکشى و گناه، این کار را به وسیله پیغمبرانش در جاى، جاى کتب آسمانى انجام داده است.

و از آن جا که سرچشمه معاصى و گناهان، دنیا پرستى و فریفته شدن به زرق و برق آن است باز امام علیه السّلام در این جا به سراغ این مطلب مى‏رود و از قول خداوند چنین مى‏گوید:

«خدا دنیا و انقطاع و زوال و انتقال آن را براى شما وصف کرده است؛ بنابر این از این زرق و برق‏هایى که براى شما اعجاب‏انگیز است، به دلیل کوتاه بودن دوران مصاحبتش چشم بپوشید» (و وصف لکم الدّنیا و انقطاعها، و زوالها و انتقالها. فأعرضوا عمّا یعجبکم فیها لقلّة ما یصحبکم منها).

از این جمله‏هاى کوتاه و پر معنا به خوبى استفاده مى‏شود که خداوند چهار چیز را در مورد دنیا بیان فرموده است: نخست اصل زندگى دنیا که همان گونه که از نامش پیداست زندگى پست و پایین و کم ارزش و حقیرى است و دیگر این که پایدار نمى‏ماند و روزى با مرگ آدمى و سرانجام با مرگ مجموعه دنیا به پایان مى‏رسد و دیگر این که در همان زمانى که انسان از مواهب دنیا برخوردار است گرفتار زوال تدریجى آن مى‏باشد. قواى بدن به تدریج از میان مى‏رود و ضعف، جاى قوّت را مى‏گیرد، سلامتى مختل مى‏شود، دوستان و عزیزان یکى بعد از دیگرى چهره در نقاب خاک مى‏کشند و دیگر این که همواره دنیا از گروهى به گروه دیگر منتقل مى‏شود.

قرآن مجید مى‏فرماید: ««اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ»(13)؛ بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخر فروشى در میان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است؛ همانند بارانى که محصولش کشاورزان را در شگفتى فرو مى‏برد، سپس خشک مى‏شود؛ به گونه‏اى که آن را زرد رنگ مى‏بینى؛ سپس تبدیل به کاه مى‏شود و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضاى الهى و (به هر حال) زندگى دنیا چیزى جز متاع فریب نیست».

در این آیه بى‏ارزش بودن دنیا و همچنین انقطاع و زوال آن در ضمن یک مثال روشن‏

ترسیم شده است؛ همان گونه که انتقال آن در آیه شریفه ««وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ»(14)؛ ما روزهاى پیروزى و شکست را در میان مردم منتقل مى‏سازیم» تبیین شده است.

و در ادامه آن در وصف دنیا مى‏افزاید: «دنیا نزدیک‏ترین منزلگاه به خشم خدا، و دورترین آن‏ها از رضا و خشنودى اوست» (أقرب دار من سخط اللّه، و أبعدها من رضوان اللّه!).

دلیل آن هم روشن است؛ چرا که دنیا مجموعه‏اى است از هوا و هوس‏هاى سرکش که از هر سو انسان را به طرف گناه مى‏راند و موجب خشم خدا و ناخشنودى او مى‏شود.

بدیهى است منظور از دنیا در تمام این عبارات، دنیاى مادّى است که تنها هدف انسان باشد و براى به چنگ آوردن آن از هر وسیله استفاده کند و آلوده هر گناه شود؛ به آن مشغول و مغرور گردد و غیر آن را فراموش کند؛ و گر نه، دنیایى که وسیله قوّت و قدرت بر طاعت و شکر بر نعمت و رسیدن به سعادت باشد، از مواهب عظیم الهى است.

امام علیه السّلام در ادامه این سخن در یک نتیجه‏گیرى روشن، مى‏فرماید: «حال که چنین است اى بندگان خدا! از غم و اندوه آن و مشغول شدن به (سرگرمى‏هاى) آن چشم فرو گیرید چرا که از فراق و دگرگونى‏هاى حالاتش باخبرید؟ و همچون دوستى مهربان و اندرزگو و کوشا که براى نجات دوستش تلاش مى‏کند خویشتن را (نصیحت کنید و) از دنیا پرستى بر حذر دارید» (فغضّوا(15) عنکم- عباد اللّه- غمومها و أشغالها، لما قد أیقنتم به من فراقها و تصرّف حالاتها. فاحذروها حذر الشّفیق النّاصح و المجدّ الکادح(16).)

اشاره به این که گرفتارى‏هاى دنیا فزاینده و غم و اندوه آن، روز افزون است. هر چه انسان به آن نزدیک‏تر شود، گرفتارتر خواهد شد و به جایى خواهد رسید که تمام وجود او را گرفتارى‏ها و اندوه‏ها پر خواهد کرد.

در این زمینه، حدیث جالبى از امام باقر علیه السّلام نقل شده که فرمود: «مثل الحریص على الدّنیا مثل دودة القزّ کلّما ازدادت من القزّ على نفسها لفّا کان أبعد لها من الخروج حتّى تموت غمّا؛ مثال کسى که نسبت به دنیا حریص است، همچون کرم ابریشم است که هر قدر بر خود بیش‏تر مى‏تند از خارج شدن دورتر مى‏شود تا در درون آن پیله، از اندوه مى‏میرد».(17)

یکى از شعراى عرب این حدیث را در ضمن شعر زیبایى بیان کرده است:

ألم تر أنّ المرء طول حیاته

حریص على ما لا یزال یناسجه‏

کدود کدود القزّ ینسج دائما

فیهلک غمّا وسط ما هو ناسج(18)

آیا نمى‏بینى که انسان در طول حیات خود

نسبت به چیزى که جمع‏آورى مى‏کند حریص است

بسیار پر تلاش است همچون کرم ابریشم که همواره بر خود مى‏تند

و سرانجام در میان آنچه تنیده با اندوه مى‏میرد!»

سپس امام علیه السّلام دست مخاطبان خود را گرفته و آن‏ها را به زمان‏هاى گذشته مى‏برد و سرانجام زندگى دنیا پرستان را براى آن‏ها در ضمن ده جمله کوتاه و بسیار تکان دهنده‏

شرح مى‏دهد؛ آن چنان که هر شنونده‏اى را تحت تأثیر قرار مى‏دهد؛ مى‏فرماید: «از آن چه در قربان‏گاه‏هاى قرون پیشین دیده‏اید عبرت گیرید و از آن کسانى که پیوندهاى اعضایشان (در زیر خاک‏ها) از هم گسسته، چشم‏ها و گوش‏هایشان از میان رفته، شرف و عزتشان نابود شده و شادى و نعمت‏هایشان قطع گردیده است. (آرى از آنها، درس عبرت بیاموزید)» (و اعتبروا بما قد رأیتم من مصارع(19) القرون قبلکم: قد تزایلت أوصالهم(20)، و زالت أبصارهم و أسماعهم، و ذهب شرفهم و عزّهم، و انقطع سرورهم و نعیمهم).

جمله «تزایلت أوصالهم» اشاره به متلاشى شدن پیوندهاى بدن در زیر خاک است.این تعبیر مى‏تواند اشاره‏اى به پیوندهاى اجتماعى در زندگى انسان نیز باشد که بعد از وفات انسان متلاشى مى‏شود؛ همان گونه که ابصار و اسماع، اشاره به همین چشم و گوش ظاهرى و قدرت دیدن و شنیدن حسّى است؛ ولى مى‏تواند کارگردانان انسان را نیز که از گوشه و کنار جهان، اخبارى را مى‏شنوند و مى‏بینند و منتقل مى‏کنند در بر گیرد.نه تنها حواسّ ظاهرى انسان و پیوندهاى جسمانى او از میان مى‏رود، بلکه جهات اجتماعى همچون شرف و عزّت مادّى نیز با دفن او مدفون مى‏گردد و تمام لذّت‏ها و نعمت‏ها بر باد مى‏رود.

سپس در ادامه این سخن به بخش دیگرى از مواهبى که انسان با مرگ از دست مى‏دهد اشاره کرده، مى‏فرماید: «آن‏ها به جاى نزدیکى به فرزندان، به فراق آن‏ها مبتلا شدند و همدمى همسرانشان به مفارقت آن‏ها مبدل شد؛ اکنون نه بر یکدیگر تفاخر مى‏کنند؛ نه زاد و ولد دارند؛ نه به دیدار یکدیگر مى‏شتابند و نه با هم سخن مى‏گویند» (فبدّلوا بقرب الأولاد فقدها، و بصحبة الأزواج مفارقتها. لا یتفاخرون، و لا

یتناسلون، و لا یتزاورون، و لا یتحاورون(21)).

و به گفته شاعر:

و حلّوا بدار لا تزاور بینهم

و أنّى لسکّان القبور التّزاور

«آن‏ها به سرایى وارد شدند که هیچ دیدارى در میان ساکنانش نیست، چگونه ساکنان قبور مى‏توانند با هم دیدار داشته باشند».(22) بدیهى است که این سخن ناظر به جسم انسان‏هاست و هیچ مانعى ندارد که ارواح مؤمنان با هم دیدار داشته باشند و سخن بگویند.

و در پایان خطبه و نتیجه‏گیرى نهایى امام علیه السّلام به همه هشدار مى‏دهد و مى‏فرماید:«(چون سرنوشت شما چنین است)، پس اى بندگان خدا! بر حذر باشید، همانند کسى که بر نفس خود پیروز گشته و از شهوات سرکش مانع شده، و با چشم عقل مى‏نگرد؛ چرا که همه چیز آشکار، نشانه‏هاى راه برقرار و جادّه، صاف و هموار و راه، مستقیم و استوار است!» (فاحذروا، عباد اللّه، حذر الغالب لنفسه، المانع لشهوته، النّاظر بعقله؛ فإنّ الأمر واضح، و العلم قائم، و الطّریق جدد(23) و السّبیل قصد).

جمله «فاحذروا … النّاظر بعقله» اشاره به این است که در صورتى انسان مى‏تواند از خطرهایى که در بخش‏هاى پیشین خطبه آمده در امان بماند که اوّلا بر نفس خود غالب باشد و به دنبال آن بتواند شهوات خود را مهار کند و در پى آن با دیده تیزبین عقل به مسائل بنگرد؛ نه با دیده گمراه کننده شهوات.

جمله‏هاى چهارگانه‏اى که در پایان خطبه ذکر شده، هر یک اشاره به نکته مستقلّى دارد. نخست مى‏فرماید: برنامه‏هاى سعادت به وسیله قرآن و اولیاى الهى تبیین شده و در

جاى جاى مسیر «الى اللّه» نشانه‏هاى روشنى نصب شده است؛ جادّه نیز محکم و صاف و خالى از عوامل لغزش است، سبیل و طریق نیز مستقیم و خالى از هر گونه کجى و انحراف است.

تنها چیزى که باقى مى‏ماند تصمیم و اراده رهروان این راه و پیمودن سریع آن است.

خوشبخت و سعادتمند آن‏هایى‏اند که تصمیم گرفتند و این راه را پیمودند؛ به گفته شاعر:

فطوبى لعبد آثر اللّه ربّه

و جاد بدنیاه لما یتوقّع‏

«خوشا به حال آنان که خدا را بر همه چیز مقدّم داشتند و از زرق و برق دنیا براى سعادت جاویدان چشم پوشیدند».(24)


1) سند خطبه:ظاهرا براى این خطبه، سندى جز نهج البلاغه به دست نیامده است و نویسنده مصادر نهج البلاغه نیز مدرکى براى آن نیافته؛ ولى بزرگانى که بعد از مرحوم سیّد رضى آمدند، مانند علّامه مجلسى و غیر او آن را از نهج البلاغه نقل کرده‏اند (ما هم با جستجو از طریق کامپیوتر مأخذ دیگرى براى این خطبه که پیش از سیّد رضى باشد، نیافتیم).

2) «بادى» از ماده «بدو» (بر وزن سرو) به معناى آشکار شدن و وضوح کامل است و وصف شریعت پیغمبر به بادى اشاره به آن است که دستورات او مورد پذیرش خردمندان است.

3) «طیّبه» به معناى پاک و پاکیزه است و از لسان العرب چنین استفاده مى‏شود که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله این نام را بر آن نهاد (به علت آب و هواى خوب و اشجار فراوان و مردم ایثارگر) و نهى فرمود که نام «یثرب» را براى آن باقى بگذارند «چرا که ثرب در اصل به معناى فساد است).

4) «متلافى» از مادّه «تلافى» به معناى جبران کردن گرفته شده و گاه به معناى پیش‏گیرى یا جبران فساد به کار مى‏رود و در خطبه مزبور منظور همین است.

5) «مدخوله» از مادّه «دخول» در این جا اشاره به بدعت‏هایى است که در جاهلیت به خداوند نسبت مى‏دادند. یا از مادّه «دخل» (بر وزن دغل) به معناى فساد است؛ چرا که این بدعت‏ها مایه فساد فرد و جامعه مى‏شود.

6) «مفصوله» از مادّه «فصل» در اصل به معناى بریدن یا جدا کردن است؛ سپس به سخن یا داورى صحیح که حق را از باطل جدا مى‏سازد، اطلاق شده است. در جمله یاد شده هر دو معنا امکان پذیر است؛ نخست این که احکام شریعت اسلام براى هر موضوعى جداگانه بیان شده، دیگر این که حق را از باطل جدا مى‏سازد (در صورت اوّل معناى اسم مفعولى دارد و در صورت دوّم، فاعلى).

7) این سخن در کلام على علیه السّلام طبق نقل غرر الحکم، حدیث 10189 نیز ذکر شده است؛ آن جا که مى‏فرماید: «لا تنظر إلى من قال و انظر إلى ما قال».

8) توبه، آیه 128.

9) اعراف، آیه 157.

10) «منجاة» از مادّه «نجات» در این جا اسم مکان و به معناى محل نجات است. این احتمال نیز داده شده که معناى مصدرى داشته باشد. «نجات» به معناى رهایى است و گاه به معناى شتر سریع السیر آمده که سبب رهایى انسان از بیابان‏هاى پر خطر است.

11) «رهّب» از مادّه «ترهیب» به معناى بیم دادن و ترساندن است.

12) «أسبغ» از مادّه «اسباع» به معناى انجام دادن کارى به طور کامل است و در اصل از «سبغ» (بر وزن صبر) به معناى پیراهن یا زره گشاده است؛ سپس به نعمت گسترده و وضوى کامل «اسباغ نعمت» یا «اسباغ الوضوء» اطلاق شده است.

13) حدید، آیه 20.

14) آل عمران، آیه 140.

15) «غضّوا» از مادّه «غضّ» (بر وزن حظّ) به معناى کم کردن و فرو گرفتن است و «غضّ بصر» به این معناست که انسان، خیره به چیزى نگاه نکند؛ بلکه چشم خود را پایین بیندازد.

16) «کادح» از مادّه «کدح» (بر وزن مدح) به معناى کوشش توأم با رنج است.

17) اصول کافى، جلد 2، صفحه 316.

18) پاورقى کتاب کافى، جلد 2، صفحه 316.توجه داشته باشید که «کدود» که در آغاز بیت دوّم آمده صیغه مبالغه از مادّه «کدّ» به معناى تلاش است.

19) «مصارع» جمع «مصرع» به معناى محل زمین افتادن است و به قتلگاه نیز اطلاق مى‏شود.

20) «أوصال» جمع «وصل» (بر وزن قفل) به معناى مفصل و رشته‏هاى اعصاب است که اعضا را به هم پیوند مى‏دهد.

21) «یتحاورون» از مادّه «محاوره» به معناى رفت و آمد و همچنین ردّ و بدل کردن سخن و بحث است.

22) منهاج البراعة، جلد 9، صفحه 412.

23) «جدد» از مادّه «جدّ» (بر وزن خط) به معناى قطع کردن و همچنین پیمودن زمین‏هاى صاف و محکم است و به راه صاف و محکم «جادّه» گفته مى‏شود.

24) منهاج البراعه، جلد 9، صفحه 412.