جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 159(1)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

یبیّن فیها حسن معاملته لرعیته‏

از خطبه‏هاى امام علیه السّلام است که در آن از حسن رفتار خود با مردمى که تحت حکومت او مى‏زیستند، سخن مى‏گوید.

خطبه در یک نگاه‏

امام علیه السّلام در این خطبه به نکته ظریفى اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: در برابر خوش رفتارى‏هاى کم و بدرفتارى‏هاى بسیار شما، من تا آن جا که میسر بود، درباره شما نیکى کردم؛ از ظلم و ذلت رهایى‏تان بخشیدم و در برابر دشمنان درونى و برونى از شما پاسدارى نمودم.

بخش اوّل‏

و لقد أحسنت جوارکم، و أحطت بجهدی من ورائکم. و أعتقتکم من ربق الذّلّ، و حلق الضّیم، شکرا منّی للبرّ القلیل و إطراقا عمّا أدرکه البصر، و شهده البدن، من المنکر الکثیر.

ترجمه‏:

به یقین، وظیفه حسن جوار را در مورد شما انجام دادم. من در پشت سر نیز به پاسدارى از شما پرداختم و شما را از بند ذلّت و حلقه‏هاى زنجیر ستم آزاد کردم. همه این‏ها به منظور سپاس فراوان من در برابر نیکى اندکى از سوى شما و چشم پوشى از بدى‏هاى فراوانى بود که نسبت به من انجام دادید؛ بدى‏هاى آشکارى که چشم، آن را مى‏دید و بدن، آن را لمس مى‏کرد.

شرح و تفسیر

حمایت همه جانبه‏

امام علیه السّلام در این سخن کوتاه به گوشه‏اى از خدماتش به مسلمین و کسانى که تحت حکومت او مى‏زیستند اشاره مى‏کند و آن را در چهار جمله بیان مى‏دارد و مى‏فرماید: «به یقین، وظیفه حسن جوار را در مورد شما به کار بستم» (و لقد أحسنت جوارکم).

منظور از حسن جوار این است که انسان، در برابر معاشران و دوستان همزیستى مسالمت آمیز و توأم با ادب و احترام و خوش رفتارى و تحمل ناملایمات داشته باشد؛ به‏

گونه‏اى که از حضور او در جمعشان احساس آرامش و خوش وقتى کنند.

بررسى تاریخ زندگانى امام علیه السّلام به خصوص در دوران حکومت، نشان مى‏دهد که در همه جا با مهر و محبّت با مردم رفتار مى‏کرد؛ حتى خانه‏هاى یتیمان و بیوه زنان را شبانه سرکشى مى‏نمود و با دست خود، آن‏ها را تغذیه مى‏کرد؛ یتیمان را نوازش مى‏داد؛ بیوه زنان را تسلیت مى‏گفت؛ با رنجوران همدردى مى‏کرد؛ با مخالفان مدارا مى‏نمود و با دوستان، نهایت محبّت را مبذول مى‏داشت.

به عکس دوران حکومت عثمان که با نهایت خشونت با مردم رفتار مى‏کردند؛ حتى بر بزرگان اسلام، همچون ابوذر، عمار یاسر و عبد اللّه بن مسعود رحم نکردند و همان گونه که مى‏دانیم ابوذر را با خشونت زیاد به منطقه بسیار بد آب و هواى ربذه تبعید کردند و در آن جا از دنیا رفت و اطرافیان خلیفه یا خود او عمار یاسر را به علت انتقاد مختصرى از نابسامانى‏هاى موجود در زمان عثمان چنان زدند که به فتق مبتلا شد و یکى از دنده‏هایش شکست و عبد اللّه بن مسعود، قارى و حافظ معروف قرآن را نیز چنان بر زمین کوبیدند که بدنش ناقص شد و بعضى گفته‏اند: همین امر باعث مرگ او شد.

اگر امام علیه السّلام حتى برادرش عقیل را با دیگران در سهم بیت المال کاملا یکسان مى‏شمرد، اطرافیان عثمان، چنان بر اموال بیت المال چنگ انداخته بودند که مردم، عراق را بستان قریش و بنى‏امیّه مى‏نامیدند.(2)

در دوّمین خدمت خود به مردم مى‏فرماید: «من در پشت سر نیز به پاسدارى از شما پرداختم» (و أحطت بجهدی من ورائکم).

اشاره به این که شما را در مسیر اطاعت و بندگى خدا از وسوسه‏هاى شیاطین جن و انس حفظ کردم و در برابر گزند دشمن از شما نگهدارى نمودم.

و در سوّمین و چهارمین خدمت به آزاد ساختن مردم از بند ذلّت و زنجیرهاى ظلم و

اسارت اشاره مى‏فرماید: «و شما را از بند ذلّت و حلقه‏هاى زنجیر ستم آزاد کردم» (و أعتقتکم من ربق(3) الذّلّ، و حلق(4) الضّیم(5)).

چرا که در دوران حکومت عثمان و سیطره بنى‏امیّه و بنى مروان بر حکومت اسلامى، دامنه ظلم و ستم در همه جا گسترده بود و کسى جز آن گروه خود کامه، ارزش و نفوذى در جامعه نداشت؛ امیر مؤمنان على علیه السّلام آن‏ها را از این حکومت خود کامه فامیلى و قبیلگى که به دست افرادى شرور همچون بنى مروان و بنى امیّه اداره مى‏شد، رهایى بخشید.

و در پایان این سخن به نکته لطیفى اشاره مى‏کند که این خدمات خالصانه نه به جهت حق شناسى و قدردانى شایسته شما در برابر من است، بلکه «همه این‏ها براى سپاس فراوان من در برابر نیکى اندکى از سوى شما و چشم پوشى از بدى‏هاى فراوانى بود که نسبت به من انجام دادید؛ بدى‏هاى آشکارى که چشم، آن را مى‏دید و بدن، آن را لمس مى‏کرد» (شکرا منّی للبرّ القلیل و إطراقا(6) عمّا أدرکه البصر، و شهده البدن، من المنکر الکثیر).

در حقیقت، منظور امام این است که شما خدمتى به من نکردید که خدمات من براى شکر گزارى آن باشد؛ بلکه مشکلات و دردسرهایى که براى من آفریدید بسیار زیاد است؛ اگر من خدمتى به شما کردم براى خدا و اداى وظیفه الهى بوده است.

مطابق این تفسیر، «المنکر الکثیر» در این عبارت، اشاره به نافرمانى‏ها و سرپیچى‏ها و بى وفایى‏هاى مردم در برابر امام است؛ ولى جمعى از شارحان نهج البلاغه آن را به معناى منکرات و اعمال زشت و گناهان تفسیر کرده‏اند و بعد گرفتار این مشکل شده‏اند

که چگونه ممکن است چنین منکرات گسترده‏اى در زمان امام باشد و ایشان از آنان نهى نکند؟ و در جواب آن گفته‏اند: امام علیه السّلام توان جلوگیرى از بعضى منکرات ریشه‏دار را نداشت یا اگر مى‏خواست جلوگیرى کند، به مفسده عظیم‏ترى منتهى مى‏شد.

ولى همان گونه که گفته شد، منظور از منکر، چیزى نیست که این جمع از شارحان از آن برداشت کرده‏اند تا اشکالى متوجّه شود و نیاز به پاسخى داشته باشد. منظور، بدى‏ها و نافرمانى‏ها و بى‏وفایى‏هاى در حق امام است؛ به قرینه «البرّ القلیل» که در جمله قبل بیان شده است.

شبیه همین معنا در خطبه‏هاى دیگر نهج البلاغه به چشم مى‏خورد. در خطبه 97 مى‏فرماید: «و لقد أصبحت الأمم تخاف ظلم رعاتها و أصبحت أخاف ظلم رعیّتی؛ همواره امت‏ها از ظلم زمامدارشان در وحشت بوده‏اند؛ ولى من از ظلم پیروانم بیمناکم».


1) سند خطبه:در مصادر نهج البلاغه، درباره این خطبه، سند خاصى غیر از آن چه در نهج البلاغه آمده، نقل نشده است؛ ولى در کتبى که بعد از نهج البلاغه تألیف شده این خطبه از نهج البلاغه گرفته شده است؛ از جمله علّامه مجلسى در جلد 34 بحار الانوار، صفحه 210 آن را ذکر کرده است.

2) شرح ابن ابى الحدید، جلد 2، صفحه 129؛ از قول «سعید بن عاص» فرماندار کوفه از جانب عثمان.

3) «ربق» جمع «ربقة» (بر وزن فتنه) به معناى طناب است که با آن شخص یا چیزى را مى‏بندند. بعضى آن را به معناى طنابى که دستگیره‏هاى متعدد داشته باشد، تفسیر کرده‏اند.

4) «حلق» جمع «حلقه» است؛ همان چیزى که در فارسى نیز به کار مى‏رود.

5) «ضیم» به معناى ظلم و ستم است.

6) «اطراق» به معناى چشم به زیر انداختن و سپس به معناى سکوت و چشم پوشى نمودن از مطلبى نقل شده است.