و من کلام له علیه السّلام
خاطب به اهل البصرة على جهة اقتصاص الملاحم
از سخنان امام علیه السّلام است که در آن اهل بصره را مخاطب ساخته و از حوادث آینده آنها را با خبر مىسازد.
خطبه در یک نگاه
امام علیه السّلام در این خطبه، به مسائل گوناگونى اشاره مىکند که در عین استقلال هر یک از آنها، پیوند روشنى با هم دارند.
این خطبه بر چند محور دور مىزند:
نخست این که امام علیه السّلام مردم را به اطاعت خویش فرا مىخواند و راه بهشت را که راه پر مشقتى است به آنها نشان مىدهد.
دوّم این که دلیل شرکت عایشه را در جنگ جمل بیان مىکند تا مردم گمان نبرند شرکت او در این جنگ دلیل بر مشروعیت کار طلحه و زبیر بوده است.
در بخش سوّم، درباره پایان زندگى و قیام قیامت سخن مىگوید و مردم را براى آن از طریق ایمان و عمل صالح و کسب علم و دانش آماده مىسازد.
در چهارمین بخش، به چگونگى حشر مردم از قبور در سراى آخرت اشاره مىکند.
و در بخش پنجم، از امر به معروف و نهى از منکر که انجام دادن آن بر خلاف پندار بعضى از ناآگاهان هیچ مشکلى در زندگى ایجاد نمىکند، سخن به میان مىآورد.
در بخش ششم، از اهمیّت قرآن و آثار عظیم آن در اصلاح فرد و جامعه بحث مىکند.
و سرانجام در بخش هفتم، در پاسخ این پرسش که شخصى از آن حضرت مىپرسد:در مورد فتنه با ما سخن بگو و آیا از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در این باره پرسشى داشتهاى، به شرح جامعى درباره این موضوع پرداخته و در ضمن از شهادت خود در آینده نیز خبر مىدهد.
بخش اوّل
فمن استطاع عند ذلک أن یعتقل نفسه على اللّه، عزّ و جلّ، فلیفعل. فإن أطعتمونی فإنّی حاملکم إن شاء اللّه على سبیل الجنّة، و إن کان ذا مشقّة شدیدة و مذاقة مریرة.
و أمّا فلانة فأدرکها رأی النّساء، و ضغن غلا فی صدرها کمرجل القین، و لو دعیت لتنال من غیری ما أتت إلىّ، لم تفعل. و لها بعد حرمتها الأولى، و الحساب على اللّه تعالى.
ترجمه:
آن کس که در آن هنگام (در فتنهها) بتواند خود را وقف بر خداى متعال سازد باید چنین کند و اگر مرا اطاعت کنید من (در میان انبوه فتنهها) به خواست خدا شما را به راه بهشت خواهم برد؛ هر چند راهى است پر مشقّت و داراى تلخىهاى فراوان. امّا فلان زن (اشاره به عایشه است) افکار زنانه دامنش را گرفت و کینههایى را که در سینه خود پنهان مىداشت، همچون کوره آهنگران به جوشش در آمد (و آشکار شد) و اگر او را دعوت مىکردند که مانند همین کار را که در مورد من انجام داد درباره دیگرى انجام دهد، هرگز اقدام نمىکرد (و به خون خواهى عثمان بر نمىخاست این یک بهانه بود) به هر حال، همان احترام نخستین را (به خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) دارد؛ ولى حسابش با خداوند متعال است!
شرح و تفسیر
آشکار شدن کینههاى درونى به بهانه واهى
همان گونه که در بحث سند خطبه گفته شد، امام علیه السّلام این خطبه را بعد از پایان جنگ جمل بیان فرموده و تعبیرات آغاز این خطبه نشان مىدهد که امام علیه السّلام قبل از این جملهها اشارهاى به فتنههایى که در پیش است کرده و به مردم هشدار داده که فتنه جمل، اوّلین و آخرین فتنه نیست و به دنبال آن چنین مىفرماید:
«آن کس که در آن هنگام (در فتنهها) بتواند خود را وقف بر اطاعت خداوند متعال سازد، باید چنین کند و اگر مرا اطاعت کنید من (در میان انبوه فتنهها) به خواست خدا شما را به راه بهشت خواهم برد؛ هر چند راهى است پر مشقت و داراى تلخىهاى فراوان!» (فمن استطاع عند ذلک أن یعتقل نفسه على اللّه، عزّ و جلّ، فلیفعل. فإن أطعتمونی فإنّی حاملکم إن شاء اللّه على سبیل الجنّة، و إن کان ذا مشقّة شدیدة و مذاقة مریرة(2)).
مفهوم «یعتقل نفسه»- با توجه به این که «یعتقل» از ماده عقل به معناى باز داشتن است- آن است که نفس خویش را تنها وقف فرمان خدا کند که بالاترین درجه عبودیّت و اطاعت است و در جمله (و ان کان ذا مشقة …) اشاره به این مىفرماید که بهشت و سعادت را ارزان به کسى نمىدهند، اگر خواهان آن هستید باید خود را آماده سازید؛ چرا که مبارزه با هواى نفس همچون مبارزه با دشمن، پر مشقت است:
ناز پرورده تنعّم نبرد راه به دوست
عاشقى شیوه رندان بلاکش باشد
در خطبه 176 امام علیه السّلام همین مطلب را از زبان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به تعبیر معناى دیگرى بیان فرموده است: (إنّ الجنّة حفّت بالمکاره و إنّ النّار حفّت بالشّهوات) به یقین بهشت در میان ناراحتىها و دوزخ در میان شهوات پیچیده شده است.
سپس امام علیه السّلام به دلیل شرکت عایشه در جنگ جمل- که یکى از فتنههاى جهان
اسلام بود- اشاره کرده و ضمن پنج جمله پر معنا تمام گفتنىها را بیان مىکند؛ مىفرماید: «امّا فلان زن، افکار زنانه دامنش را گرفت و کینههایى که در سینه خود پنهان مىداشت، همچون کوره آهنگران به غلیان آمده بود (و آشکار ساخت) و اگر او را دعوت مىکردند که مانند همین کار را که درباره من انجام داد در مورد دیگرى انجام دهد هرگز اقدام نمىکرد (و به خون خواهى عثمان بر نمىخاست) با این حال، همان احترام نخستین را (به سبب احترام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) دارد؛ ولى حسابش با خداى متعال است!» (و أمّا فلانة فأدرکها رأی النّساء، و ضغن غلا فی صدرها کمرجل(3) القین(4)، و لو دعیت لتنال من غیری ما أتت إلىّ، لم تفعل. و لها بعد حرمتها الأولى، و الحساب على اللّه تعالى).
بى شک، منظور از «فلانة» در عبارت یاد شده، عایشه است و با توجه به این که این خطبه پس از جنگ جمل ایراد شده هدف امام علیه السّلام این بوده که به بعضى شبهات پاسخ دهد؛ از جمله این که اگر این جنگ، نامشروع بود چرا عایشه که یکى از رهبرانش بود، در آن شرکت کرد؟
امام علیه السّلام در پاسخ به این سؤال به دو انگیزه عایشه براى همکارى با طلحه و زبیر اشاره مىکند: نخست، داشتن افکار سست زنانه که طلحه و زبیر به آسانى توانستند فکر او را بدزدند و او را با خود همراه سازند و لذا در تواریخ مىخوانیم که عایشه مدتى بعد، از کار خود پشیمان شد و اظهار توبه مىکرد.
دیگر این که او کینههایى از من (امام على بن ابى طالب علیه السّلام) در سینه داشت که بسیار پر جوش و خروش بود تا آن جا که به او اجازه نمىداد درست در عواقب این کار بیندیشد و بداند با که مبارزه مىکند و براى چه مبارزه مىکند و سرانجام این مبارزه چه خواهد شد؟!
درباره عوامل این کینه داغ درونى، شارحان نهج البلاغه سخنان بسیار گفتهاند؛ ولى از
همه آنها جامعتر، چیزى است که ابن ابى الحدید از استادش ابو یعقوب نقل مىکند که به بخشى از آن اشاره مىکنیم:
1. على علیه السّلام همسر فاطمه علیها السّلام بود و فاطمه علیها السّلام دختر خدیجه بود و حساسیت عایشه نسبت به خدیجه با عنوان یک رقیب حتى بعد از وفات او در تواریخ معروف است.
2. احترام فوق العاده رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله نسبت به فاطمه زهرا علیها السّلام که نشانه شخصیت فوق العاده فاطمه علیها السّلام بود و فراتر از محبّت پدر و فرزندى دیده مىشد تا آن جا که طبق روایات معتبر او را «سیدة نساء العالمین» خواند و مىفرمود: «هر کس فاطمه علیها السّلام را آزار دهد مرا آزار داده و هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده و او پاره تن من است»،(5) حساسیّت زیادى در عایشه برانگیخت؛ چرا که او خود را شایسته این القاب مىپنداشت نه دیگرى را و همین حساسیّت نیز نسبت به على علیه السّلام در دل او پیدا شده بود.
3. احترام خاص رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نسبت به شخص على علیه السّلام و فضایل زیادى که (خاص و عام) براى على علیه السّلام از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل کردهاند عامل دیگرى براى این حسادت بود؛ چرا که او پدرش ابو بکر را شایسته این اوصاف خیال مىکرد.
4. فرزنددار شدن فاطمه علیها السّلام و گسترش نسل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از طریق او و على علیه السّلام و عدم وجود فرزند براى عایشه و احترام فوق العادهاى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام قائل بود، عامل مهم دیگرى براى این حسادت محسوب مىشد.
5. بسته شدن تمام درهاى خانههاى اصحاب که به مسجد باز مىشد، حتى در خانه ابوبکر (پدر عایشه) و باز بودن در خانه على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام نیز سبب افروخته شدن خشم و حسادت آن زن بود؛ چرا که تنها درى بود که بعد از در خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به مسجد گشوده مىشد و همه مسلمین از آن به عظمت یاد مىکردند.
و عوامل متعدد دیگرى که به جهت اختصار از آنها صرف نظر شد.(6)
قابل توجّه این که ابن ابى الحدید در این بخش از کلمات استادش (شیخ ابى یعقوب) این نکته را نقل مىکند که عایشه پس از آن که على علیه السّلام (به ناچار) با ابو بکر بیعت کرد بسیار اظهار خوشحالى مىکرد و این تظاهر به خشنودى در تمام مدّت خلافت پدرش ابو بکر و سپس عمر و عثمان ادامه داشت؛ در حالى که کینهها در درون او در جوشش بود تا زمانى که عثمان کشته شد؛ در حالى که عایشه از کسانى بود که مردم را بر ضد عثمان تحریک مىکرد و آرزویش این بود که خلافت به طلحه برسد؛ اما هنگامى که شنید مردم با على بن ابى طالب علیه السّلام بیعت کردهاند فریاد کشید و نداى واعثمانا! سر داد و گفت: عثمان را مظلوم کشتند و کینههاى درونىاش به غلیان آمد و ماجراى جمل از آن تولّد یافت.(7)
و عجب این که جمعى از دانشمندان اهل سنت در عین این که اعتراف مىکنند، عایشه راه خطا پویید و در آتش افروزى جنگ جمل مرتکب گناه شد، مىگویند: او بعدا توبه کرد و مشمول عفو خدا شد. سؤال این است که آیا ریختن خون هفده هزار و به روایتى بیست هزار مسلمان! در جمل به اضافه مشکلات عظیمى که از ناحیه این جنگ در تمام جهان اسلام پیدا شد و سالها یا قرنها ادامه یافت با یک «استغفر اللّه» بخشوده مىشود؟! آیا خداوند از حقّ النّاس به این آسانى مىگذرد آن هم چنین حقّ النّاسى؟
جالب این که به گفته «ابن عبد ربّه» در «عقد الفرید» بعد از جنگ جمل، زنى به نام «أمّ اوفى» بر عایشه وارد شد و گفت:
اى امّ المؤمنین، چه مىگویى درباره کسى که بچه صغیر خود را کشته است؟ عایشه بلافاصله گفت: آتش دوزخ بر او واجب شده. آن زن سؤال کرد: درباره زنى که بیست هزار فرزند بزرگ خود را در یک صحنه کشته باشد چه مىگویى؟ (عایشه فهمید که اشاره به او و ماجراى جنگ جمل مىکند) گفت: بیایید این دشمن خدا را بگیرید و بیرون بیاندازید.(8)
و امّا جمله سوّم که مىفرماید: «اگر عایشه دعوت مىشد که آن چه را درباره من انجام داد درباره دیگرى انجام دهد، نمىپذیرفت»، اشاره به این است که هر گاه مردم مسلمان با دیگرى غیر از من بیعت کرده بودند این زن هرگز به خون خواهى عثمان بر نمىخاست؛ بنابر این، انگیزه او هرگز دفاع از خون عثمان نبود که خودش در آن شرکت داشت؛ بلکه هدفش تحریک مردم بر ضد من بود.
و این که در جمله چهارم مىفرماید: «با این حال او احترام گذشته را دارد» به دلیل این بود که همسر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود و براى احترام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از مجازاتش در دنیا صرف نظر شد؛ ولى در جمله پنجم تصریح مىکند: «حساب او بر خداست»، اشاره به این که هرگز خداوند از گناه او نخواهد گذشت.
قرآن مجید تکلیف او را در آیه 30 سوره احزاب روشن ساخته است: ««یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً»؛ اى همسران پیامبر، هر یک از شما گناه آشکار و فاحش مرتکب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود و این براى خدا آسان است».
بخش دوّم
منه: سبیل أبلج المنهاج، أنور السّراج، فبالإیمان یستدلّ على الصّالحات، و بالصّالحات یستدلّ على الإیمان، و بالإیمان یعمر العلم، و بالعلم یرهب الموت، و بالموت تختم الدّنیا، و بالدّنیا تحرز الآخرة، و بالقیامة تزلف الجنّة، و تبرّز الجحیم للغاوین. و إنّ الخلق لا مقصر لهم عن القیامة، مرقلین فی مضمارها إلى الغایة القصوى.
ترجمه:
(ایمان) روشنترین راه، با نورانىترین چراغ است. انسان به سبب ایمان به اعمال صالح رهنمون مىشود و به وسیله اعمال صالح، ایمان، آشکار مىگردد. با ایمان، کاخ علم و دانش آباد مىشود و به وسیله علم، هراس از مرگ (و مسئولیتهاى بعد از آن) حاصل مىگردد. با مرگ، دنیا پایان مىگیرد و با دنیا مىتوان آخرت را به دست آورد. با برپا شدن قیامت، بهشت، نزدیک مىشود و دوزخ براى گمراهان آشکار مىگردد. مردم به جز قیامت اقامتگاهى ندارند و به سرعت در این میدان به سوى آن سر منزل آخرین پیش مىروند.
شرح و تفسیر
پیشروى به سوى سر منزل مقصود
در این بخش از خطبه، امام علیه السّلام نخست از ایمان و سپس آثار آن- که اعمال صالح و علم و دانش و ترس از مجازات قیامت و آمادگى براى این سفر پر خطر و سرانجام رسیدن
به بهشت است- سخن مىگوید.
نخست مىفرماید: «ایمان، روشنترین راه، با نورانىترین چراغ است» (سبیل أبلج(9) المنهاج، أنور السّراج(10)).
از آن جا که بهترین راه، راهى است که در روزها روشن و بدون هیچ گونه مانع، و شبها نیز داراى چراغ باشد، امام علیه السّلام ایمان را به چنین راهى تشبیه کرده است. این احتمال نیز وجود دارد که مراد از سراج چراغهایى است که به صورت علامت در جادهها نصب مىگردد تا مسافران به بیراهه نروند یعنى ایمان، راهش روشن و نشانههایش آشکار است.
سپس مىافزاید: «به سبب ایمان، انسان به اعمال صالح رهنمون مىشود و به وسیله اعمال صالح، ایمان آشکار مىگردد. با ایمان، کاخ علم و دانش آباد مىشود و به وسیله علم، هراس از مرگ (و مسئولیتهاى بعد از آن) حاصل مىگردد» (فبالإیمان یستدلّ على الصّالحات، و بالصّالحات یستدلّ على الإیمان، و بالإیمان یعمر العلم، و بالعلم یرهب الموت).
به یقین، ایمان در هر دو جمله به معناى عقیده باطنى است؛ در حالى که «یستدلّ» در جمله اوّل به معناى علیّت است و در جمله دوم، کاشفیّت، یعنى ایمان سبب عمل صالح مىشود و عمل صالح، کشف از ایمان مىکند؛ ولى این احتمال نیز وجود دارد که «یستدلّ» در هر دو به معناى علیّت باشد؛ یعنى همان گونه که ایمان، سبب عمل صالح مىشود، عمل صالح نیز سبب قوّت ایمان است.
و این که مىفرماید: «به وسیله ایمان، عالم علم آباد مىشود» ممکن است اشاره به دو نکته باشد:
نخست این که هرگاه انسان به آفریدگارى دانا و حکیم ایمان داشته باشد و آفرینش را هدفمند بداند، یقین پیدا مىکند که چیزى در این عالم، بى دلیل و بى هدف نیست و به دنبال آن تلاش مىکند علل و عوامل اشیا و اسرار پدیدهها و آثار آنها را دریابد. تعبیر یکى از بزرگترین دانشمندان علوم طبیعى «چیزى که دانشمندان بزرگ را وادار به تلاش براى کشف اسرار طبیعت در طول سالیان دراز مىکرد، ایمان آنها به هدفمند بودن آفرینش بود و این که چیزى در این جهان بى حساب و کتاب نیست».
دیگر این که یکى از موانع علم و معرفت، تعصّبهاى کور و کر، غرور و هواهاى نفسانى است؛ ولى هنگامى که ایمان آمد، همه این موانع برچیده مىشود و راه وصول به سر چشمههاى ایمان هموار مىگردد.
اضافه بر این، علم بى عمل، علمى است ویران و هم سنگ با جهل؛ و چیزى که علم را با عمل قرین مىکند و آن را آباد مىسازد، ایمان است؛ همان گونه که در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «إنّ العلم لیتفّ بالعمل فإن أجابه و إلّا ارتحل عنه؛ علم، عمل را فرا مىخواند؛ اگر دعوت او را اجابت کرد، مىماند و گر نه مىرود».(11)
و این که مىفرماید: «انسان به سبب علم از مرگ مىترسد» به این دلیل است که مرگ را پایان زندگى نمىداند؛ بلکه آغاز زندگى نوینى تلقى مىکند که انسان در آن با نتیجه اعمال خود رو به رو خواهد بود.
سپس در ادامه این بیان که علّت و معلولها و لازم و ملزومها را پشت سر هم ذکر مىکند، مىفرماید: «با مرگ، دنیا پایان مىگیرد، و با دنیا مىتوان آخرت را به دست آورد و با بر پا شدن قیامت، بهشت نزدیک مىشود و دوزخ براى گمراهان آشکار مىگردد؛ مردم به جز قیامت، اقامتگاهى ندارند و به سرعت در این میدان به سوى آن سر منزل آخرین پیش مىروند» (و بالموت تختم الدّنیا، و بالدّنیا تحرز الآخرة، و بالقیامة تزلف
الجنّة، و تبرّز الجحیم للغاوین. و إنّ الخلق لا مقصر(12) لهم عن القیامة، مرقلین(13) فی مضمارها إلى الغایة القصوى).
آرى، مرگ پایان زندگى دنیاست و سرآغاز زندگى ابدى؛ و با مرگ پرونده اعمال بسته مىشود؛ چرا که مزرعه آخرت، تنها دنیاست و در قیامت، دو چیز بیش نیست: یا بهشت است و سعادت جاویدان و یا دوزخ است و عذاب ابدى؛ و همه انسانها بدون استثنا به سوى یکى از این دو سرنوشت پیش مىروند.
بعید نیست ذکر این عبارت به دنبال بیان به داستان جنگ جمل و آتش افروزان آن، اشاره به این نکته باشد که اگر آنها ایمان قوى داشتند، گرفتار آن جنگ خانمان سوز و پر مسئولیت نمىشدند. اگر ایمان سالمى داشتند آگاهى پیدا مىکردند و زندگى باقى آخرت را به زندگى فانى این دنیا نمىفروختند؛ ولى افسوس که حجاب هوا پرستى، عقل انسان را از درک حقایق باز مىدارد؛ با این که جادّه روشن است و نشانهها آشکار.
جمله «و بالقیامة تزلف الجنّة، و تبرّز الجحیم للغاوین» بر گرفته از آیات 90 و 91 سوره شعراست: «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ».
بخش سوّم
منه: قد شخصوا من مستقرّ الأجداث، و صاروا إلى مصائر الغایات. لکلّ دار أهلها، لا یستبدلون بها و لا ینقلون عنها.
و إنّ الأمر بالمعروف، و النّهی عن المنکر، لخلقان من خلق اللّه سبحانه؛ و إنّهما لا یقرّبان من أجل، و لا ینقصان من رزق. و علیکم بکتاب اللّه، «فإنّه الحبل المتین، و النّور المبین»، و الشّفاء النّافع، و الرّیّ النّاقع، و العصمة للمتمسّک، و النّجاة للمتعلّق. لا یعوجّ فیقام، و لا یزیغ فیستعتب، «و لا تخلقه کثرة الرّدّ»، و ولوج السّمع. «من قال به صدق، و من عمل به سبق».
ترجمه:
آنان از قرارگاه قبرها خارج مىشوند و به سوى آخرین منزل رهسپار مىگردند. هر یک از خانهها (ى بهشت و دوزخ) ساکنانى دارد که نه آن را به خانه دیگر تبدیل مىکنند و نه از آن به جایى دیگرى انتقال مىیابند.
به یقین، امر به معروف و نهى از منکر، دو صفت از صفات خداوند سبحان است و عمل به آن دو نه از عمر کسى مىکاهد و نه روزى کسى را کم مىکند. کتاب خدا را محکم بگیرید؛ چرا که رشتهاى است مستحکم و نورى است آشکار؛ شفا بخش و پر منفعت است و سیراب کننده و فرو نشاننده عطش (تشنگان حقّ). تمسّک جویان را حفظ مىکند و نجات بخش کسانى است که به دامنش چنگ زنند. کژى در آن راه ندارد تا آن را راست کنند و هرگز راه خطا نمىپوید تا به راه حقّش باز گردانند. خواندن و شنیدن مکرّرش سبب
کهنگى آن نمىگردد، آن کس که با قرآن سخن بگوید راست مىگوید، و آن کس که به آن عمل کند به پیش مىرود.
شرح و تفسیر
اسباب نجات در قیامت
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه به دنبال بخش پیشین- که در آن سخن از مرگ و قیامت و بهشت و دوزخ به میان آمد- نخست به مسأله حشر و نشر مردم در آن روز مىپردازد و بعد با بحث جامعى درباره امر به معروف و نهى از منکر و اهمیّت قرآن مجید که هر دو از مهمترین اسباب نجات در قیامتاند، سخن به میان مىآورد و مىفرماید:«آنها از قرارگاه قبرها خارج مىشوند و به سوى آخرین منزل رهسپار مىگردند. هر یک از خانهها (ى بهشت و دوزخ) ساکنانى دارد که نه آن را به دیگرى تبدیل مىکنند و نه از آن به جاى دیگر انتقال مىیابند» (قد شخصوا(14) من مستقرّ الأجداث(15)، و صاروا إلى مصائر الغایات. لکلّ دار أهلها، لا یستبدلون بها و لا ینقلون عنها).
نخست اشاره به این مىفرماید که همه از قبرها بر مىخیزند؛ همان چیزى که در قرآن مجید کرارا بیان شده است: ««یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً»؛ روزى که آنها از قبرها به سرعت خارج مىشوند …».(16)
و از این تعبیر استفاده مىشود که ذرّات بدن آنها که تبدیل به خاک شده، هر جا باشد به قبرها باز مىگردد و در آن جا زنده مىشوند و سر از خاک بر مىدارند.
در این جا این سؤال پیش مىآید که آیات قرآن با صراحت مىگوید: «پایان دنیا
زلزلههاى عظیمى به وقوع مىپیوندد و همه چیز درهم مىریزد» با این حال چگونه قبرها باقى مىماند و مردگان از قبرها برمىخیزند؟
پاسخ این سؤال را در جلد سوّم همین کتاب، صفحه 367 بیان کردهایم.
سپس اشاره به این مىکند که خانههاى بهشتیان و دوزخیان قابل تغییر و تبدیل نیست. هر کس جایگاه ویژه خود را مطابق اعمال و عقاید خود دارد؛ مقصود این که پاداش و کیفر در آن جهان براى مؤمن و کافر جاودانى است؛ نه قابل تبدیل است و نه قابل نقل و انتقال. این سراها به قدرى حساب شده است که کاملا هماهنگ با صاحبان آن عقاید و اعمال است؛ گویى خانهها به سراغ آنها مىروند نه آنها به سوى خانهها.
سپس با توجه به این که واقعه جمل یکى از نمونههاى بارز امر به معروف و نهى از منکر بود، به اهمیّت این مسأله اشاره کرده، مىفرماید: «به یقین، امر به معروف و نهى از منکر، دو صفت از صفات خداوند سبحان است و عمل به این دو نه اجل کسى را نزدیک مىکند و نه از روزى کسى مىکاهد!» (و إنّ الأمر بالمعروف، و النّهی عن المنکر، لخلقان من خلق(17) اللّه سبحانه؛ و إنّهما لا یقرّبان من أجل، و لا ینقصان من رزق).
همان گونه قرآن مجید مىگوید: ««إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ»؛ خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان امر مىکند و از فحشا و منکر و ستم نهى مىنماید».(18)
بعضى از شارحان نهج البلاغه تعبیر به «خلق» را درباره خداوند، تعبیرى مجازى (مجاز در کلمه یا مجاز در نسبت) مىدانند؛ زیرا «خلق» حالت یا ملکهاى است نفسانى که اعمال نیک و بد از آن سرچشمه مىگیرد و خداوند از چنین عوارض و حالات امکانى پاک و منزّه
است ولى اگر «خلق» را به معناى وصف بدانیم، اعمّ از این که به صورت حالت نفسانى باشد یا وصفى که عین ذات است اطلاق آن بر خداوند مشکلى نخواهد داشت.
به هر حال، وظایفى که در اسلام براى انسانها تعیین شده، گاه مخصوص انسان است؛ مانند عبادات و بسیارى از محرّمات؛ ولى در میان آنها امورى وجود دارد که بسیار گسترده است و حتّى درباره خداوند نیز صدق مىکند؛ مانند عدالت و ترک ظلم و ارشاد جاهل و تنبیه غافل و امر به معروف و نهى از منکر و اساسا نزول کتابهاى آسمانى و فرستادن انبیا بر اساس همین امر به معروف و نهى از منکر یا ارشاد جاهل است؛ بنابراین در اهمّیّت وظیفه امر به معروف و نهى از منکر همین بس که تمام برنامههاى انبیا از آن سرچشمه مىگیرد و خداوند متعال بنیانگذار آن است.
و این که مىفرماید: «انجام دادن این دو دستور از عمر و روزى کسى نمىکاهد» اشاره به این است که بسیارى از مردم کوتاه فکر، تصور مىکنند امر به معروف و نهى از منکر سبب درگیرى با ارباب معاصى مىشود و این درگیرى گاه سبب جرح و قتل و گاه سبب پراکندگى مردم از اطراف انسان و در نتیجه کاهش روزى مىشود.
ولى اگر امر به معروف و نهى از منکر به صورت صحیح و معقول انجام شود و از افراط و تفریط پرهیز گردد، خداوند انسان را حفظ مىکند و برکاتش را از او دریغ نمىفرماید.
امر به معروف و نهى از منکر شرایطى دارد، از جمله احتمال اثر و عدم ضرر و همچنین امر به معروف و نهى از منکر داراى دو بخش است: بخش عمومى که وظیفه همه مردم است (از طریق قلب و زبان) و بخش خصوصى که وظیفه حکومت اسلامى است (از طریق اقدامات عملى)، اگر این جهات در آن رعایت شود و توأم با ادب و احترام باشد نه تنها صاحبان آن منفور نمىشوند، بلکه محبوبیّت هم پیدا مىکنند و اگر به فرض در بعضى از موارد گرفتار مشکلاتى شوند، خداوند متعال حلّ مشکلات آنها را تضمین کرده است.
کوتاه سخن این که امر به معروف و نهى از منکر، اساس و پایه نظام جامعه و پاکى و قداست و ترقّى و پیشرفت آن است. در جامعهاى که امر به معروف و نهى از منکر بمیرد،
فرار از زیر بار مسئولیّتها به صورت گسترده نمایان مىگردد؛ انواع گناهان و معاصى در هر کوى و برزن آشکار مىشود و جامعه در لجنزار فساد و گناه غوطهور مىگردد.
و از آن جا که راه وصول به خوشبختى و حلّ مشکلات فردى و اجتماعى، بازگشت به سوى قرآن است، امام علیه السّلام در پایان این سخن به سراغ اهمّیّت قرآن مىرود و با تعبیرات زنده و تشبیهات پر معنا، اهمّیّت قرآن را ضمن یازده جمله- که هر یک اشاره به یکى از ویژگىهاى قرآن است- گوشزد مىکند؛ در آغاز مىفرماید:
«کتاب خدا را محکم بگیرید چرا که رشتهاى است مستحکم و نورى است آشکار» (و علیکم بکتاب اللّه، فإنّه الحبل المتین، و النّور المبین).
انسانها قبل از پذیرش تعلیم و تربیت، گویى در چاه طبیعت گرفتارند و براى نجات از آن باید به رشتهاى چنگ زنند و خود را نجات دهند. این رشته باید محکم باشد که در وسط راه آنان را رها نسازد؛ لذا از قرآن به «الحبل المتین» یاد شده که وسیله نجات انسانهاست و با توجه به این که پیمودن راه در ظلمات، سبب گمراهى و سقوط در پرتگاههاست، قرآن تشبیه به نور آشکارى شد، که انسان را تا رسیدن به سر منزل مقصود بدرقه مىکند.
در سوّمین و چهارمین ویژگى مىفرماید: «قرآن شفا بخش و پر منفعت و سیراب کننده و فرونشاننده عطش (تشنگان حق) است» (و الشّفاء النّافع، و الرّیّ(19) النّاقع(20)).
صفات نکوهیده و رذایل اخلاقى، چه آنها که به فرد باز مىگردد و چه آنها که مربوط به جمعیّت است، همچون بیمارىهاى جانکاه و گاه کشنده است که داروى آن در جاى جاى قرآن مجید آمده است و از آن جا که مهمترین عامل حیات، آب است در حیات
معنوى انسان نیز قرآن مجید نقش آب را ایفا مىکند، لذا امام علیه السّلام آن را وسیله سیراب شدن تشنگان حق، شمرده است.
در پنجمین و ششمین وصف مىفرماید: «قرآن، حافظ تمسّک جویان و سبب نجات کسانى است که به دامنش چنگ مىزنند» (و العصمة للمتمسّک، و النّجاة للمتعلّق).
انسان در مسیر خود به سوى سعادت جاویدان، گاه لغزشهایى دارد و باید چیزى باشد که او را در لغزشها حفظ کند تا سقوط نکند و پرتگاههایى در پیش دارد که براى نجات از خطرها آنها باید به جایى وابسته باشد.
در هفتمین و هشتمین ویژگى مىفرماید: «کژى در آن راه ندارد تا آن را راست کنند و هرگز خطا نمىکند تا به راه حقّش بازگردانند» (لا یعوجّ فیقام، و لا یزیغ فیستعتب(21)).
به یقین، کلام خدا که متّکى به علم بىپایان پروردگار است هیچگونه خلاف و انحراف و اشتباه و خطا در آن راه ندارد؛ چرا که خطا را کسى مىکند که علمش محدود و قدرتش ناچیز باشد؛ نه آن کس که علم و قدرت بىپایان دارد و مىدانیم یکى از نشانههاى اعجاز قرآن، عدم وجود اختلاف و تضادّ و خطا در آن است: «وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً».(22) در سوره کهف نیز مىخوانیم: ««الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً»؛ حمد، مخصوص خدایى است که این کتاب (آسمانى) را بر بنده (برگزیدهاش) نازل کرد و هیچگونه کژى در آن قرار نداد».(23)
و در نهمین ویژگى مىفرماید: «خواندن و شنیدن مکرّرش موجب کهنگى آن
نمىگردد» («و لا تخلقه کثرة الرّدّ»، و ولوج السّمع).
آرى! مسلّما هر قدر آن را بخوانند و تکرار کنند باز هم روح پرور و شیرینتر و دلپذیرتر است؛ چرا؟ زیرا قرآن، کلام خداست و کلام او همچون ذاتش نامتناهى است و هر چه در آن تدبّر شود حقایق تازهاى کشف مىشود و با پیشرفت علم و دانش بشرى ابعاد تازهاى از آن آشکار مىگردد و همان گونه که در حدیث معروف پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «لا تحصى عجائبه و لا تبلى غرائبه؛ شگفتىهاى آن به شماره در نمىآید و نو آورىهایش به کهنگى نمىگراید».(24)
و یا آن گونه که در حدیث معروف امام رضا علیه السّلام بیان شده است، در پاسخ این سؤال که چرا قرآن بر اثر فزونى انتشار و تکرار تلاوت کهنه نمىشود؛ بلکه هر روز شادابتر است؟فرمود: این به سبب آن است که خداوند آن را براى زمان معینى یا گروه خاصى قرار نداده؛ به همین دلیل در هر زمان تازه است و تا دامنه قیامت، نزد هر قومى با طراوت و شاداب مىباشد.(25)
و سرانجام در دهمین و یازدهمین ویژگى مىفرماید: «آن کس که با قرآن سخن بگوید، راست مىگوید، و آن کس که به آن عمل کند پیشى مىگیرد» (من قال به صدق، و من عمل به سبق).
اشاره به این که قرآن، معیار حقّ و باطل و پیروزى و شکست است. آنها که هماهنگ با قرآن، سخن مىگویند، گفتارشان عین حقیقت است و آنها که هماهنگ با آن عمل مىکنند پیروزند. محتواى قرآن، عین واقعیت است و راههایى که ارائه داده به سر منزل سعادت مىرسد؛ چرا که در کلام خدا هیچ خطایى نیست؛ به همین دلیل هماهنگى با آن در گفتار و کردار انسان را به حقیقت مىرساند.
بخش چهارم
و قام الیه رجل فقال: یا أمیر المؤمنین، أخبرنا عن الفتنة، و هل سألت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله عنها؟ فقال علیه السّلام:
إنّه لمّا أنزل اللّه سبحانه، قوله: «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ» علمت أنّ الفتنة لا تنزل بنا و رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله- بین أظهرنا. فقلت: یا رسول اللّه، ما هذه الفتنة الّتی أخبرک اللّه تعالى بها؟ فقال: «یا علیّ، إنّ أمّتی سیفتنون من بعدی»، فقلت:یا رسول اللّه، أو لیس قد قلت لی یوم أحد حیث استشهد من استشهد من المسلمین، و حیزت عنّی الشّهادة، فشقّ ذلک علیّ، فقلت لی: «أبشر، فإنّ الشّهادة من ورائک؟» فقال لی: «إنّ ذلک لکذلک، فکیف صبرک إذن؟» فقلت: یا رسول اللّه، لیس هذا من مواطن الصّبر، و لکن من مواطن البشرى و الشّکر.
ترجمه:
(در ادامه این خطبه) مردى به پا خاست، عرض کرد: اى امیر مؤمنان، ما را از آن فتنه (بزرگ) آگاه ساز! آیا در این باره از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سؤال کردى؟ فرمود: (آرى) هنگامى که خداوند آیه «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»، را نازل فرمود، من مىدانستم آن فتنه و آن آزمایش بزرگ، تا زمانى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در میان ماست نازل نمىشود؛ از همین رو عرض کردم: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، منظور از این
آزمایش و فتنه بزرگ چیست که خدا تو را از آن آگاه ساخته است؟
فرمود: اى على! بعد از من امّتم در بوته آزمایش قرار مىگیرند، عرض کردم: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله! (درباره شهادت من چه مىفرمایید؟) مگر در جنگ «احد»، بعد از آن که جمعى از مسلمانان شهید شدند و من به سعادت شهادت نرسیدم و این بر من سخت آمد، به من نفرمودید بشارت باد بر تو که شهادت در پیش رو دارى؟
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: مطلب همان گونه است که گفتهام؛ ولى در آن موقع چگونه صبر خواهى کرد؟ عرض کردم: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله! این از موارد صبر نیست (زیرا صبر در برابر مصیبت است) بلکه از موارد بشارت و شکر است (چرا که شهادت در راه خدا بزرگترین افتخار است).
شرح و تفسیر
آزمون و فتنه بزرگ!
در ادامه این خطبه چنین آمده است: «مردى به پا خاست، عرض کرد: اى امیر مؤمنان! ما را از آن فتنه و آزمون (بزرگ) آگاه ساز و آیا در این باره از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سؤال کردى؟» (و قام إلیه رجل فقال: یا أمیر المؤمنین، أخبرنا عن الفتنة، و هل سألت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله عنها؟).
این تعبیر نشان مىدهد که در ذهن مردم چنین بوده که فتنه مهمّى در پیش است و سؤال کننده مىخواهد بداند آیا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله درباره این فتنه خطرناک و ویرانگر، سخنى بیان فرموده است؟
امام علیه السلام در پاسخ او چنین فرمود: «(آرى) هنگامى که خداوند آیه ««الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»؛ آیا مردم گمان کردند همین که گفتند: ایمان آوردیم، بدون آزمایش رها مىشوند؟»، نازل فرمود، من مىدانستم آن فتنه و آزمایش بزرگ تا زمانى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در بین ماست نازل
نمىشود؛ از همین رو عرض کردم: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله! منظور از این آزمایش و فتنه چیست که خدا تو را از آن آگاه ساخته است؟» (فقال إنّه لمّا أنزل اللّه سبحانه، قوله:«الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»(26) علمت أنّ الفتنة لا تنزل بنا و رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله- بین أظهرنا. فقلت: یا رسول اللّه، ما هذه الفتنة الّتی أخبرک اللّه تعالى بها؟).
سپس در ادامه چنین مىافزاید که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «اى على بعد از من امّتم در بوته آزمایش قرار مىگیرند، عرض کردم: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، (درباره شهادت من چه مىفرمایید؟) مگر در جنگ «احد»، بعد از آن که جمعى از مسلمانان شهید شدند و من به سعادت شهادت نرسیدم و این بر من سخت آمد به من نفرمودى بشارت باد بر تو که شهادت از پى توست؟
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: مطلب همان گونه است که گفتهام؛ ولى بگو: در آن هنگام چگونه صبر خواهى کرد؟ عرض کردم: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله! این از موارد صبر نیست (زیرا صبر در برابر مصیبت است) بلکه از موارد بشارت و شکر است» (فقال: «یا علیّ، إنّ أمّتی سیفتنون من بعدی»، فقلت: یا رسول اللّه، أو لیس قد قلت لی یوم أحد حیث استشهد من استشهد من المسلمین، و حیزت(27) عنّی الشّهادة، فشقّ ذلک علیّ، فقلت لی: «أبشر، فإنّ الشّهادة من ورائک(28)؟» فقال لی: «إنّ ذلک لکذلک، فکیف صبرک إذن؟» فقلت: یا رسول اللّه، لیس هذا من مواطن الصّبر، و لکن من مواطن البشرى و الشّکر).
نکتهها:
1- پاسخ به چند سؤال
نخست این که تعبیرات یاد شده نشان مىدهد که آیه «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ» مدّتى بعد از جنگ احد در مدینه نازل شده؛ در حالى که مفسّران اتفاق نظر دارند که این سوره (عنکبوت) در مکّه نازل شده است؛ در زمانى که خبرى از جهاد نبود.
در پاسخ این سؤال گفتهاند: معناى مکّى بودن یک سوره این نیست که تمام آن در مکّه نازل شده است؛ بلکه مانعى ندارد اکثر آن در مکه و یک یا چند آیه آن در مدینه نازل شده باشد، و به دستور پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آن آیه را در این جا قرار داده باشند؛ همان گونه که سوره نحل به اتفاق علما جز سورههاى مکى است؛ در حالى که سه آیه آخر آن، به یقین بعد از جنگ احد نازل شده است.
سؤال دوّم این که على علیه السّلام بعد از نزول آیه مزبور از کجا دانست که در زمان حیات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن فتنه بزرگ واقع نمىشود، در حالى که آیه، اشاره اى به این مطلب ندارد؟
پاسخ این سؤال نیز روشن است؛ زیرا منظور از فتنه و آزمایش بزرگ، خطر انحرافاتى است که از اصول و فروع دین، دامن امت را مىگیرد و پیداست تا شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله زنده است، جلوى چنین انحرافاتى را مىگیرد؛ هنگامى که خورشید غروب کند، خفّاشها به پرواز در مىآیند و هنگامى که خورشید وجود رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله غروب کند منافقان به جولان در مىآیند و آزمون بزرگ شروع مىشود!
سؤال سوّم این که فتنه و آزمونى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این خطبه اشاره کرد- که بعد از من رخ مىدهد- چه بوده است؟ در روایتى که مشروحتر از روایت نهج البلاغه است چنین مىخوانیم: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «إنّ أمّتی ستفتن من بعدی فتتأوّل القرآن و تعمل بالرّأى و تستحلّ الخمر بالنّبیذ و السّحت بالهدیّة و الرّبا بالبیع و تحرّف الکتاب عن مواضعه و تغلب کلمة الضّلال فکن جلیس بیتک حتّى تقلّدها فإذا قلّدتها جاشت علیک الصّدور و قلّبت لک الأمور؛ امت من بعد از من
آزمایش مىشوند. قرآن را مطابق میل خود تفسیر مىکنند (و به هر بهانهاى حرام خدا را حلال مىکنند)؛ شراب را به بهانه نبیذ(29) و حرام و رشوه به صورت هدیه و ربا را با نام بیع، مجاز مىشمرند و کتاب خدا را تحریف معنوى مىکنند و سخن گمراهان غلبه مىکند. تو در آن روز در خانه بنشین تا زمانى که به حکومت رسى؛ ولى هنگامى که حکومت در دست تو قرار گرفت، حسد در سینهها به حرکت در مىآید و (مخالفان و حاسدانت) کارهاى تو را به هم مىریزند (ولى تو استقامت کن)».(30)
این حدیث را که ابن ابى الحدید در تفسیر این خطبه بیان کرده، به خوبى نشان مىدهد که فتنه بزرگ، کدام فتنه بوده است.(31)
چهارمین و آخرین سؤال این که: چرا على علیه السّلام درباره شهادت خود سؤال کرد؟ مگر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که درباره این فتنه سخن گفت به شهادت او اشاره کرد؟ حال آن که در خطبه مورد بحث چیزى در این زمینه دیده نمىشود.
پاسخ این سؤال چنین است: همان گونه که گفتیم، مرحوم سیّد رضى (ره) خطبه را خلاصه کرده؛ در روایات مشروحتر چنین آمده است: على علیه السّلام بعد از آن که ماجراى این فتنه را از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شنید عرض کرد: یا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله، تو به من وعده شهادت دادى؛ از خدا بخواه زودتر نصیب من کند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اگر تو به زودى شهید شوى چه کسى با «ناکثین»، «قاسطین» و «مارقین» (آتش افروزان جمل و اصحاب معاویه و خوارج) پیکار مىکند؟ آرى، من به تو
وعده شهادت دادهام و شهید هم خواهى شد و محاسن تو از خون فرقت رنگین خواهد شد. (أما إنّی وعدتک الشّهادة و ستشهد، تضرب على هذه فتخضب هذه).(31)
2- شهادت، افتخار است نه مصیبت
نکته بسیار جالبى که در این بخش از خطبه دیده مىشود سخنى است که میان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام رد و بدل مىشود؛ و آن این که پیغمبر سخن از صبر در برابر شهادت مىگوید و على علیه السّلام سخن از شکر و بشارت. واکنشى این گونه با موضوع شهادت، نشانه اوج ایمان و عشق نسبت به ایثار در راه خدا و ارزشهاى والاى اسلامى است که تاکنون از شخص دیگرى جز آن حضرت نقل نشده است و گفتار آن حضرت به هنگامى که در محراب عبادت در خون خود غلطید «فزت و ربّ الکعبة؛ به خداوند کعبه پیروز شدم» ادامه همین جریان است.
بخش پنجم
و قال: «یا علیّ، إنّ القوم سیفتنون بأموالهم، و یمنّون بدینهم على ربّهم، و یتمنّون رحمته، و یأمنون سطوته، و یستحلّون حرامه بالشّبهات الکاذبة، و الأهواء السّاهیة، فیستحلّون الخمر بالنّبیذ، و السّحت بالهدیّة، و الرّبا بالبیع» قلت: یا رسول اللّه، فبأىّ المنازل أنزلهم عند ذلک؟ أ بمنزلة ردّة، أم بمنزلة فتنة؟ فقال: «بمنزلة فتنة».
ترجمه:
(پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله) فرمود: اى على، مردم بعد از من با ثروتشان آزمایش مىشوند.دیندار بودن را منّتى بر خدا قرار مىدهند و (با این که مرتکب گناهان بزرگى مىشوند) انتظار رحمت خدا دارند و خود را از خشمش در امان مىبینند. حرام خدا را با شبهات دروغین و هوسهاى غفلتزا حلال مىشمارند. شراب را به نام «نبیذ»، و رشوه را به نام «هدیه» و ربا را به اسم «تجارت» حلال مىپندارند. عرض کردم: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، در چنین شرایطى، این افراد را که داراى چنین صفاتى هستند در چه مرتبهاى قرار دهم؟ آیا کار آنها به منزله ارتداد و بازگشت از دین است یا به منزله فتنه و انحراف از احکام خدا؟فرمود: به منزله فتنه بدان (و با آنان همچون مسلمانان خطا کار رفتار کن).
شرح و تفسیر
حرام خدا را با کلاه شرعى حلال مىشمرند!
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه که آخرین بخش آن است در ادامه نقل کلام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در خصوص فتنه و آزمون بزرگ که بعد از آن حضرت رخ مىدهد، چنین مىگوید: «آن حضرت (به من) فرمود: اى على، مردم بعد از من با ثروتشان آزمایش مىشوند. دیندار بودن را منّتى بر خدا قرار مىدهند و (با این که مرتکب گناهان بزرگى مىشوند) انتظار رحمت از خدا دارند و خود را از خشمش در امان مىبینند. حرام خدا را با شبهات دروغین و هوسهاى غفلتزا حلال مىشمرند. شراب را به نام «نبیذ»، و رشوه را به نام «هدیه» و ربا را به اسم «تجارت»، حلال مىپندارند!» (و قال: «یا علیّ، إنّ القوم سیفتنون بأموالهم، و یمنّون بدینهم على ربّهم، و یتمنّون رحمته، و یأمنون سطوته، و یستحلّون حرامه بالشّبهات الکاذبة، و الأهواء السّاهیة، فیستحلّون الخمر بالنّبیذ، و السّحت(32) بالهدیّة، و الرّبا بالبیع»).
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در این بخش از سخنش بر جزئیاتى از این آزمون بزرگ و فتنه فراگیر انگشت مىنهد و به پنج وصف از اوصاف گروهى که امتحان مىشوند اشاره مىکند. قبل از هر چیز تصریح مىکند که آنها به اموالشان امتحان مىشوند؛ اشاره به این که مال، عمدهترین وسیله امتحان آنهاست؛ همان گونه که در هر عصر و زمانى چنین است و دیگر این که آنها گرفتار غرور بى دلیلىاند؛ چرا که مسلمان بودن خود را به رخ مردم مىکشند و گویا منّتى بر خدا دارند؛ با تمام آلودگىها خود را مشمول رحمت خدا و در امان از عذاب او مىپندارند و چنین است حال تمام گنهکاران مغرور و از خود راضى. قرآن مجید درباره گروهى از اعراب تازه مسلمان که داراى همین صفات بودند، مىگوید:
««یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»؛ آنها بر تو منّت مىنهند که اسلام آوردهاند؛ بگو:اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذارید؛ بلکه خدا بر شما منّت مىنهد که شما را به سوى ایمان هدایت کرده است اگر (در ادعاى ایمان) راستگویید».(33)
و از ویژگىهاى دیگر آنها این است که کارهاى حرام را که مورد علاقه آنهاست، زیر پوششهاى فریبندهاى قرار مىدهند یا براى این که مردم را بفریبند و یا حتى وجدان خود را نیز فریب دهند، به سراغ شراب مىروند. وقتى به آنها گفته شود: شراب از محرّمات مسلّم است مىگویند: این همان نبیذى است که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و اصحابش از آن مىنوشیدند؛ در حالى که آن نبیذ نه مسکر بود و نه حرام؛ بلکه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله هنگامىکه یارانش بعد از ورود به مدینه از سرد بودن طبیعت آب مدینه و ناراحتىهاى گوارشى شکایت کردند، به آنها فرمود: چند دانهاى خرما درون خمره آب بریزید تا مشکل شما بر طرف گردد. این آب نه مضاف مىشد و نه خرما در حدّى بود که مسکر شود. از آن مىنوشیدند و وضو مىگرفتند؛ ولى بعضى از گمراهان آن را بهانه کردند؛ مقدار زیادى خرما در آب مىریختند و در جاى گرمى قرار مىدادند تا تخمیر و به مسکر تبدیل شود و آن را به نام نبیذ مىنوشیدند.(34)
همچنین بسیارى از افراد گناهکار و ضعیف الایمان در گذشته و حال، نام رشوه را هدیه مىگذاشتند و نیز در پوشش معاملات صورى به ربا خوارى مشغول شده و مىشوند.
بدیهى است در محیطهاى مذهبى که گناه آشکار، مشکلات زیادى دارد گنهکاران ترجیح مىدهند که اعمال خود را در پوشش عناوین فریبندهاى انجام دهند. این همان است که به نام فتنه و آزمون بزرگ از آن خبر دادهاند.
و در آخرین جمله از این بخش از خطبه مىخوانیم که على علیه السّلام مىگوید: «عرض کردم:
اى رسول خدا، در چنین شرایطى این گونه افراد را که داراى چنین صفاتى دارند، در چه مرتبهاى قرار دهم؟ آیا کار آنها به منزله ارتداد و بازگشت از دین است و یا به منزله فتنه و انحراف از احکام خدا؟ فرمود: آن را به منزله فتنه بدان (و با آنها همچون مسلمانان خطا کار رفتار کن)» (قلت: یا رسول اللّه، فبأىّ المنازل أنزلهم عند ذلک؟أبمنزلة ردّة(35)، أم بمنزلة فتنة؟ فقال: «بمنزلة فتنة»).
با توجه به این که این افراد ظاهرا دو اصل اساسى دین (توحید و نبوّت) را قبول داشتند و انحراف شدید آنها در برنامههاى عملى بود؛ حتى ضروریات دین را به ظاهر انکار نمىکردند و مخالفتهاى خود را در پوشش عناوین حلال به اصطلاح انجام مىدادند؛ لذا حکم ارتداد بر آنها جارى نمىشد و على علیه السّلام هم هرگز با آنان همچون مرتد عمل نکرد.
نکته رگ، رگ است این آب شیرین، آب شور
آن چه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در مورد فتنه و آزمون بزرگ در این حدیث بیان فرموده نه تنها در عصر حکومت على علیه السّلام که در عصر ما نیز با تمام ویژگىها خود نمایى مىکند. بسیارى از افراد، هنگامى که پاى مال و ثروت نامشروع به میان مىآید، گامهاىشان مىلغزد؛ خود را در صف مؤمنان مىپندارند؛ گویى بر خدا منّت مىنهند که مسلمانند و امید به رحمت او دارند!
و از همه بدتر ارتکاب گناهان بزرگ در پوششهاى عناوین مباح و فریبنده یا به تعبیر دیگر تقلّب نسبت به قانون یعنى از پوششهاى ظاهرا قانونى براى فرار از واقعیت قانون استفاده مىکنند.
امروز با چشم خود مىبینیم بسیارى از ربا خواران به انواع حیلهها متوسّل مىشوند؛ گاه به اسم فروختن اسکناس به اسکناس؛ گاه از طریق «ضمّ ضمیمه» یعنى شىء ارزانى را به مال مورد نظر ضمیمه کردن و آن را به قیمتهاى گزاف فروختن؛ گاهى به نام کارمزد و گاه بیع شرطهاى دروغین یا حق العمل و پورسانت و جریمه دیر کرد و بهانه تورم و امثال این عناوین کاذبه ربا را حلال مىشمرند و کار به جایى رسیده که تحقق حدیث معروف پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را کاملا احساس مىکنیم که فرمود:
«یأتی على النّاس زمان لّا یبقى أحد إلّا أکل الرّبا فإن لم یأکله أصابه من غباره(36)؛ زمانى بر مردم مىرسد که ربا دامان همه را مىگیرد؛ حتى کسانى که از آن بر کنارند گرد و غبارش بر دامانشان مىنشیند».
به یقین، این نوع مخالفت با قوانین الهى از مخالفت صریح و آشکار بدتر و خطرناکتر است؛ زیرا ممکن است به سرعت در جامعه فراگیر شود، بى آن که به مانعى برخورد کند؛ در حالى که گناهان آشکار چنین نیست و در یک جامعه مذهبى با موانع زیادى برخورد مىکند. افزون بر این، این گونه فرار از قانون، گناه مضاعفى است؛ هم گناه ربا خوارى است و هم ریا کارى و بازى با احکام دین.
به تعبیر دیگر، در این نوع فرار از قانون، تنها صورتى از قانون و حکم الهى باقى مىماند؛ بى آن که محتوا و فلسفه آن وجود داشته باشد؛ مثلا تحریم ربا خوارى به دلیل مفاسد زیادى است که در نظام اقتصادى جامعه به وجود مىآید و سبب فاصله طبقاتى و ثروتمندتر شدن ثروتمندان و فقیرتر شدن فقیران مىگردد؛ به همین جهت زشتى آن از زناى با محارم بیشتر شمرده شده و به جنگ با خدا معرفى شده است و در احادیث اسلامى، هفت نوع مفسده مختلف براى آن ذکر شده که در بحث ربا شرح دادهایم.(37)
آیا با یک صورت سازى و مثلا اضافه کردن یک سیر نبات یا یک قوطى کبریت با یک
معامله سنگین ربوى، همه این مفاسد حل مىشود؟!! هرگز! آیا به گفته مرحوم وحید بهبهانى تمام مشکل در کلمه سحت و رباست؟ و تمام گناه ربا فقط به این الفاظ بر مىگردد یا حکمتى در این حکم بوده، که باید ملحوظ شود؟!
1) سند خطبه:این خطبه را امام علیه السّلام در «بصره» بعد از «جنگ جمل» بیان فرمود و در آن به سؤالات مختلف گروههایى پاسخ گفت که چگونه جنگ با لشکر جمل و تقسیم غنایم جنگى مجاز بوده، ولى تقسیم اموال آنها و اسارت زنان و فرزندانشان به عنوان اسیران جنگى و اموال اسیران جایز نبوده است و همچنین توضیحاتى درباره ایمان و کفر و امر به معروف و نهى از منکر و بحثهایى درباره بدعت و فتنهها.نویسنده کتاب «مصادر» بعد از اشاره به مطلب مذکور مىگوید: هرگاه بخش کلمات قصار نهج البلاغه کلماتى با شماره 31، 32، 266 و 374 بنگریم خواهیم دید که همه آنها با خطبه مزبور تطبیق مىکند و از یک جا گرفته شده است.سپس از کتاب «مختصر بصائر الدرجات» نقل مىکند که او مىگوید: من کتابى با عنوان «خطب لمولانا امیر المؤمنین» دیدم که مرحوم «سیّد بن طاووس» در حاشیه آن نوشته است:این کتاب به اقرار نویسندهاش با دو واسطه به امام صادق علیه السّلام مىرسد؛ بنابر این ممکن است تاریخ کتابتش بعد از سنه 200 هجرى بوده باشد و در این کتاب بخشهایى از خطبه مورد بحث نقل شده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 357).
2) «مریرة» از ماده «مرّ» (بر وزن حرّ) به معناى تلخ و ناگوار است.
3) «مرجل» به معناى دیگ است.
4) «قین» به معناى آهنگر است.
5) بحار الانوار، جلد 43، صفحه 76.
6) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 9، صفحه 192 به بعد؛ با تلخیص.
7) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 9، صفحه 198- 199.
8) عقد الفرید، جلد 5، صفحه 79.
9) «ابلج» از ماده «ولوج» به معناى روشن شدن، مخصوصا روشنایى آغاز صبح است.
10) معروف در میان شارحان نهج البلاغه این است که «سبیل» خبر مبتداى محذوفى است و آن ایمان است به قرینه آن چه در جمله بعد آمده است. بعضى نیز احتمال دادهاند که مبتداى محذوف «سبیل الجنّة» است که در بخش قبل آمده و در واقع، جمله «و أمّا فلانه …» به صورت جمله معترضهاى است که در این میان ذکر شده است.
11) بحار الانوار، جلد 2، صفحه 33.
12) «مقصر» از ماده «قصر» (بر وزن فصل) یکى از معانى آن منع کردن است و از آن جا که توقفگاه، انسان را از حرکت بیشتر باز مىدارد مقصر به عمل توقف اطلاق شده است.
13) «مرقل» از ماده «ارقال» به معناى با سرعت رفتن است.
14) «شخصوا» از ماده «شخوص» (بر وزن خلوص) به معناى خارج شدن از منزل و گاه به معناى خیره شدن چشم به یک نقطه آمده است؛ گویى چشم مىخواهد از جایگاه خود بیرون آید و در این جا به معناى خارج شدن است.
15) «اجداث» جمع «جدث» (بر وزن قفس) به معناى قبر است.
16) معارج، آیه 43.
17) «خلق» (بر وزن افق) و «خلق» (بر وزن قفل) به معناى صفتى است که از انسان جدا نمىشود و جمع آن «اخلاق» است.
18) نحل، آیه 90.
19) «رىّ» به معناى سیراب شدن است.
20) «ناقع» از ماده «نقع» (بر وزن نفع) در اصل به معناى فرورفتن آب است و در این جا به معناى سیراب شدن کامل است؛ به گونهاى که تشنگى کاملا فرو نشیند.
21) «یستعتب» از ماده «عتب» (بر وزن ثبت) در اصل به معناى ناراحتى درونى است و هنگامى که به باب استفعال مىرود، به معناى جلب رضایت و خشنودى طرف است؛ گویا از طرف مقابل تقاضاى عتاب و سرزنش مىکند تا راحتى درونىاش فرو نشیند و به راه حق بازگردد.
22) نساء، آیه 82.
23) کهف، آیه 1.
24) اصول کافى، جلد 2، صفحه 599.
25) بحار الانوار، جلد 92، صفحه 15.
26) عنکبوت، آیات 1- 2.
27) «حیزت» از ماده «حیازت» است؛ اگر با «الى» متعدى شود به معناى رسیدن به چیزى است و اگر با «عن» متعدى شود، مانند خطبه مذکور به معناى نرسیدن به آن است.
28) «وراء» گاه به معناى پشت سر و گاه به معناى پیش رو مىآید.
29) منظور از «نبیذ»- همان گونه که در روایات اهل بیت علیهم السّلام وارد شده- این است که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله براى رفع سردى آب مدینه به یاران خود دستور داده بود، در ظرفهاى بزرگ ذخیره آب، تعدادى خرما بیندازند (نه به گونهاى که آب مضاف شود) ولى بعدا گروهى از منافقان این موضوع را بهانه کردند؛ مقدار زیادى خرما در آب مىریختند؛ تخمیر مىشد و شراب رقیقى به دست مىآمد و مىخوردند!.
30) بحار الانوار، جلد 32، صفحه 243.
31) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 9، صفحه 206.
32) «سحت» در اصل به معناى جدا کردن پوست چیزى است، سپس به هر مال نامشروعى مخصوصا «رشوه» اطلاق شده است؛ زیرا این گونه اموال، صفا و طراوت و برکت را از انسان دور مىکند؛ همان گونه که درخت پوست کنده پژمرده مىشود.
33) حجرات، آیه 17.
34) به کتاب کافى، جلد 6، صفحه 416، حدیث 3 مراجعه کنید.
35) «ردّة» (بر وزن مکّه) به معناى یک بار بازگشت از چیزى است و «ردّة» (بر وزن فتنه) به معناى ارتداد و بازگشت از دین است. در خطبه مذکور معناى دوّم مورد نظر است.
36) مستدرک الوسائل، جلد 13، صفحه 333.
37) به کتاب «ربا و بانکدارى» تألیف «آیة اللّه العظمى مکارم شیرازى» مراجعه کنید.