جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 155(1)

زمان مطالعه: 17 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

یذکر فیها بدیع خلقة الخفاش‏

از خطبه‏هاى امام علیه السّلام است که در آن از شگفتى‏هاى آفرینش خفاش سخن مى‏گوید.

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه در واقع یکى از خطبه‏هاى مهم توحیدى نهج البلاغه است که از دو بخش تشکیل شده:

در بخش اوّل، به حمد و ستایش پروردگار و بیان عظمتش که عقل‏ها را در حیرت فرو برده مى‏پردازد و از قدرت نمایى او در آفرینش موجودات بدون هیچ نقشه قبلى سخن مى‏گوید، مخلوقاتى که هر یک از دیگرى عجیب‏تر و اسرار آمیزتر است.

و در بخش دوّم، براى نمونه، انگشت روى یکى از شگفت‏انگیزترین پرندگان یعنى خفاش گذارده و عجایب خلقت او را یکى بعد از دیگرى شرح مى‏دهد؛ آن چنان که گویى سال‏ها درباره این مخلوق اسرار آمیز مطالعه و بررسى کرده و به اسرار وجود او دست یافته است.

بخش اوّل‏

الحمد للّه الّذی انحسرت الأوصاف عن کنه معرفته، و ردعت عظمته العقول، فلم تجد مساغا إلى بلوغ غایة ملکوته!

هو اللّه الحقّ المبین، أحقّ و أبین ممّا ترى العیون، لم تبلغه العقول بتحدید فیکون مشبّها، و لم تقع علیه الأوهام بتقدیر فیکون ممثّلا. خلق الخلق على غیر تمثیل، و لا مشورة مشیر، و لا معونة معین، فتمّ خلقه بأمره، و أذعن لطاعته، فأجاب و لم یدافع، و انقاد و لم ینازع.

ترجمه‏:

ستایش مخصوص خداوندى است که اوصاف از بیان کنه ذات او عاجز است و عظمتش عقل‏ها را از درک ذاتش باز داشته و به همین جهت عقل و خرد راهى براى وصول به منتهاى ملکوتش نیافته است. او خداوندى است ثابت و آشکار، ثابت‏تر و آشکارتر از آن چه چشم‏ها مى‏بیند و با این حال عقل‏ها نمى‏تواند حدّى براى او بیان کند تا شبیهى براى او یافت شود و اندیشه‏ها هرگز اندازه‏اى براى او تعیین نمى‏کند تا همانندى داشته باشد. آفریدگان را بدون نمونه قبلى و مشورت مشاوران و بدون یارى کمک کاران آفرید، و خلقت موجودات به فرمان او کامل شد. همه اطاعتش را پذیرفتند و فرمانش را اجابت کردند و رد نکردند و رام و تسلیم وى شدند و به مخالفت برنخاستند.

شرح و تفسیر

یک درس مهم خدا شناسى‏

همان گونه که پیش‏تر اشاره شد امام علیه السّلام در آغاز خطبه، به ستایش ذات پروردگار و اوصاف جمال و جلال او مى‏پردازد و قبل از هر چیز به عدم امکان معرفت کنه ذات او اشاره مى‏کند و مى‏فرماید:

«ستایش، مخصوص خداوندى است که اوصاف از بیان کنه ذاتش عاجز است و عظمتش عقل‏ها را از درک ذاتش باز داشته؛ و به همین جهت راهى براى وصول به منتهاى ملکوتش نیافته است» (الحمد للّه الّذی انحسرت(2) الأوصاف عن کنه معرفته، و ردعت عظمته العقول، فلم تجد مساغا(3) إلى بلوغ غایة ملکوته(4)!).

چرا «اوصاف» توان شرح ذات پاک او را ندارند؟ به دلیل این که تمام الفاظى که براى بیان اوصاف وضع شده، مربوط به صفات مخلوقان است که صفاتى است محدود و مخلوق، و به تعبیر دیگر ذات خداوند که از هر نظر نامحدود و بى‏پایان است براى عقل‏هاى محدود ما قابل درک نیست و الفاظ و افکار ما توان بیان آن را ندارد، و همین معنا سبب شده است که عقول انسانى از درک عظمتش باز ماند و راهى به معرفت ذاتش نیابد.

این بدان معنا نیست که ما معرفة اللّه را براى بشر غیر ممکن بدانیم یا به تعبیر دیگر به‏

تعطیل معرفت و شناخت قائل شویم؛ بلکه مقصود این است که علم ما به آن ذات با عظمت بى‏نهایت از هر نظر تنها علم اجمالى است که مى‏توانیم از طریق آثارش به او اشاره کنیم و نه علم تفصیلى.

این مسأله جاى تعجب نیست؛ عظمت خداوند که جاى خود دارد؛ ما نسبت به بسیارى از موجودات عالم امکان ایمان داریم و مثل آفتاب براى ما روشن است در حالى که از کنه آن بى‏خبریم، ما مى‏دانیم روح وجود دارد؛ نیروى جاذبه همه جا در دسترس ماست، زمان و مکان موجودند؛ اما حقیقت و کنه این امور چیست؟ کمتر کسى از آن خبر دارد و قرن‏هاست که فلاسفه و علماى علوم طبیعى درباره آن‏ها بحث مى‏کنند و هنوز به یک نقطه مورد اتفاق نرسیدند.

از همه چیز نزدیک‏تر به ما خود ما هستیم؛ ما هنوز بسیارى از اسرار وجود خودمان را نمى‏دانیم تا آن جا که نویسنده معروف غربى «الکسیس کارل» کتاب‏هایى با عنوان «انسان موجود ناشناخته» یا مانند آن نوشته‏اند.

امام در ادامه این سخن به بیان یکى دیگر از اوصاف خداوند- که تأکیدى است بر آن چه گذشت- مى‏فرماید: «او خداوندى است ثابت و آشکار، ثابت‏تر و آشکارتر از آن چه چشم‏ها مى‏بیند و با این حال دست تواناى عقل‏ها نمى‏تواند حدّى براى او بیان کند تا شبیهى براى او یافت شود و (نیروى پرجولان) اندیشه‏ها هرگز اندازه‏اى براى او تعیین نمى‏کند تا همانندى داشته باشد» (هو اللّه الحقّ المبین، أحقّ و أبین ممّا ترى العیون، لم تبلغه العقول بتحدید فیکون مشبّها، و لم تقع علیه الأوهام بتقدیر فیکون ممثّلا).

آرى، وجود او اظهر الاشیاست و کنهش در نهایت خفا، آن چه با چشم مى‏بینیم ممکن است خطاب باصره باشد- که دانشمندان انواع زیادى براى آن ذکر کرده‏اند- ولى علم به وجود خداوند خطایى در آن نیست. حضور او را در همه جا و در هر زمان و در هر حال احساس مى‏کنیم؛ ولى با این حال، در فهم حقیقت ذات او حیرانیم و هرگاه در این‏

مرحله قدم بگذاریم و یک گام به پیش برویم دو گام به عقب بر مى‏گردیم و به گفته آن شاعر نکته سنج:

کلّما قدّم فکری فی

ک شبرا فرّ میلا

ناکصا یخبط فی

عمیاء لا یهدی سبیلا

هر زمان فکر من یک وجب به تو نزدیک شود یک میل فرار مى‏کند.

و به عقب بر مى‏گردد، در تاریکى‏ها غرق مى‏شود و راهى به جلو پیدا نمى‏کند.

این موضوع به آن مى‏ماند که انسان منبع نور فوق العاده شدید و خیره کننده‏اى را ببیند، آهسته به آن نزدیک شود، ناگهان برق خیره کننده نور، چنان او را تکان دهد که سراسیمه به عقب برگردد.

به یقین با توجه به آن چه گفته شد هر گونه تشبیه و اندازه‏گیرى وصفى از کنه ذات او کنیم به راه خطا مى‏افتیم؛ چرا که او را تشبیه به مخلوقات کرده‏ایم و گرفتار نوعى شرک شده‏ایم. در سوّمین وصف، اشاره‏اى به آفرینش خداوند کرده، مى‏فرماید: «آفریدگان را بدون نمونه قبلى و مشورت با مشاورى و بدون یارى کمک کارى آفرید، و آفرینش موجودات به فرمان او کامل شد. همه اطاعتش را پذیرفتند و فرمانش را اجابت نمودند و رد نکردند و رام و تسلیم وى شدند و به مخالفت برنخاستند» (خلق الخلق على غیر تمثیل، و لا مشورة مشیر، و لا معونة معین، فتمّ خلقه بأمره، و أذعن(5) لطاعته، فأجاب و لم یدافع، و انقاد و لم ینازع).

قابل توجه این که تمام ابداعات انسانى برگرفته از نقشه‏هاى قبلى در جهان طبیعت است. گاه عین آن را به وجود مى‏آورد و گاه در میان چند چیز پیوند مى‏دهد و چند صورت را با هم ترکیب مى‏کند و اشکال تازه‏اى مى‏آفریند؛ ولى هیچ یک در واقع تازه نیست؛ اما هنگامى که به جهان آفرینش بنگریم میلیون‏ها انواع گیاه و حیوان دریایى و صحرایى و پرندگان و اشیاى دیگر، که هر یک طرحى نو و بدیع دارد، به فرمان او آفریده شده است.

در واقع امام علیه السّلام در این بخش از خطبه به سه موضوع مهم اشاره فرموده: نخست عاجز بودن انسان از درک کنه ذات خداوند؛ سپس آشکار بودن اصل وجود او در نهایت روشنى و سرانجام ابداع بى‏نظیرش در جهان آفرینش.

بخش دوّم‏

و من لطائف صنعته، و عجائب خلقته، ما أرانا من غوامض الحکمة فی هذه الخفافیش الّتی یقبضها الضّیاء الباسط لکلّ شی‏ء، و یبسطها الظّلام القابض لکلّ حیّ؛ و کیف عشیت أعینها عن أن تستمدّ من الشّمس المضیئة نورا تهتدی به فی مذاهبها، و تتّصل بعلانیة برهان الشّمس إلى معارفها.و ردعها بتلألؤ ضیائها عن المضیّ فی سبحات إشراقها، و أکنّها فی مکامنها عن الذّهاب فی بلج ائتلاقها، فهی مسدلة الجفون بالنّهار على حداقها، و جاعلة اللّیل سراجا تستدلّ به فی التماس أرزاقها؛ فلا یردّ أبصارها إسداف ظلمته، و لا تمتنع من المضیّ فیه لغسق دجنّته. فإذا ألقت الشّمس قناعها، و بدت أوضاح نهارها، و دخل من إشراق نورها على الضّباب فی وجارها، أطبقت الأجفان على مآقیها، و تبلّغت بما اکتسبته من المعاش فی ظلم لیالیها. فسبحان من جعل اللّیل لها نهارا و معاشا، و النّهار سکنا و قرارا!

ترجمه‏:

از لطیف‏ترین مصنوعات و شگفت‏انگیزترین مخلوقات پروردگار اسرار پیچیده حکمتى است که در وجود این شب‏پره‏ها به ما نشان داده شده است؛ همان موجوداتى که روشنایى روز، با آن که همه چیز را مى‏گشاید چشمان آن‏ها را مى‏بندد و تاریکى که همه‏

موجودات زنده را فشرده مى‏کند، چشمان آن‏ها را باز و گسترده مى‏سازد چگونه چشمان آن‏ها آن قدر ناتوان است که نمى‏تواند از نور خورشید پرفروغ بهره گیرد؟ و به راه‏هاى خود هدایت شود و در پرتو روشنایى آفتاب، به مقصود شناخته شده خود برسد، چگونه درخشش شعاع آفتاب آن‏ها را از حرکت در میان امواج روشنایى باز داشته، و آنان را در پناه‏گاه خود، از حرکت صبحگاهان به همراه نور پنهان ساخته است؟ (آرى)، به هنگام روز پلک‏هاى چشمانش روى هم مى‏افتد، اما شب را براى خود چراغ روشن قرار مى‏دهد تا بدین وسیله روزهاى خود را به دست آورد.

نه تاریکى شدید شب چشمانشان را از دیدن باز مى‏دارد و نه ظلمت شدید آن از حرکت آن‏ها در شب مانع مى‏شود.

هنگامى که خورشید نقاب را از چهره برگرفت و روشنایى روز آشکار شد و نور خود را درون لانه سوسمارها پاشید (این پرنده عجیب) پلک‏هاى خود را بر هم مى‏نهد و به آن چه در تاریکى براى ادامه زندگى فراهم ساخته است قناعت مى‏کند! پاک و منزه است خدایى که شب را براى آن‏ها روز و زمان تلاش براى معاش قرار داده و روز را هنگام آسایش و آرامش.

شرح و تفسیر

این پرنده عجیب و استثنایى‏

امام علیه السّلام بعد از بیانات کلى و جامعى که در بخش قبل درباره آفرینش عالم هستى به امر پروردگار بیان فرمود در این بخش از خطبه انگشت روى یکى از عجیب‏ترین و شگفت‏انگیزترین مخلوقات الهى مى‏گذارد و آن خفّاش و شب‏پره است که همه چیز او استثنایى است، گرچه اگر درست بیندیشیم همه موجودات شگفت انگیز است؛ ولى موجودات استثنایى از آن هم شگفت‏انگیزتر مى‏باشد.

امام علیه السّلام مخصوصا روى دو قسمت از جنبه‏هاى استثنایى این حیوان تکیه مى‏کند:

یکى مسأله چشم‏هاى او و دیگرى بال‏ها. در قسمت اوّل مى‏فرماید: «از لطیف‏ترین مصنوعات و شگفت‏انگیزترین مخلوقات پروردگار اسرار پیچیده حکمتى است که در وجود این شب‏پره‏ها به ما نشان داده شده است؛ همان موجوداتى که روشنایى روز، با آن که همه چیز را مى‏گشاید چشمان آن‏ها را مى‏بندد و تاریکى که همه موجودات زنده را فشرده مى‏کند، چشمان آن‏ها را باز و گسترده مى‏سازد» (و من لطائف صنعته، و عجائب خلقته، ما أرانا من غوامض الحکمة فی هذه الخفافیش الّتی یقبضها الضّیاء الباسط لکلّ شی‏ء، و یبسطها الظّلام القابض لکلّ حیّ).

و در ادامه مى‏افزاید: «چگونه چشمان آن‏ها آن قدر ناتوان است که نمى‏تواند از نور خورشید پرفروغ بهره گیرد؟ و به راه‏هاى خود هدایت شود و در پرتو روشنایى آفتاب، به مقصود شناخته شده خود برسد، آرى! درخشش شعاع آفتاب آن‏ها را از حرکت در میان امواج روشنایى بازداشته، و آنان را در پناه‏گاه خود، از حرکت صبحگاهان به همراه نور پنهان ساخته است» (و کیف عشیت(6) أعینها عن أن تستمدّ من الشّمس المضیئة نورا تهتدى به فی مذاهبها، و تتّصل بعلانیة برهان الشّمس إلى معارفها. و ردعها بتلألؤ ضیائها عن المضیّ فی سبحات(7) إشراقها، و أکنّها(8) فی مکامنها(9) عن الذّهاب فی بلج(10) ائتلاقها(11)).

نکته قابل ملاحظه این است که امام علیه السّلام در تأثیر منفى نور آفتاب بر آن‏ها به سه نکته مختلف در سه جمله اشاره فرموده: گاه مى‏گوید: نور آفتاب به آن‏ها اجازه نمى‏دهد راه‏هاى خود را پیدا کنند. و گاه مى‏فرماید: اشعه خورشید مانع از آن مى‏شود که مقاصدشان را در این راه‏ها (مانند طعمه‏ها و لانه‏ها) را پیدا کنند و گاه مى‏گوید: اگر آن‏ها در مسیر باشند ناگهان آفتاب طلوع کند آن‏ها را از ادامه سیر باز مى‏دارد و زمین‏گیر مى‏کند. در نتیجه چاره‏اى جز این ندارند که در لانه‏هاى تاریک پنهان شوند تا از درخشش آفتاب در امان بمانند.

به این ترتیب، آن نور و روشنایى آفتاب عالمتاب که به همه موجودات زنده کمک مى‏کند تا راه خود را پیدا کنند و ادامه مسیر دهند و به مقاصد خود برسند، براى این موجود استثنایى یعنى «خفاش» در تمام این آثار جنبه منفى دارد و به عکس ظلمت و تاریکى که همه زندگان را خانه نشین مى‏کند، این پرنده استثنایى را به جولان و حرکت باز مى‏دارد.

لذا در ادامه مى‏افزاید: «در نتیجه، به هنگام روز پلک‏هاى چشمانش روى هم مى‏افتد، اما شب را براى خود چراغ روشنى قرار مى‏دهد تا بدین وسیله روزى‏هاى خود را به دست آورد.

(آرى) نه تاریکى شدید شب چشمان آن‏ها را از دیدن باز مى‏دارد و نه ظلمت سختش آن از حرکت آن‏ها در شب مانع مى‏شود» (فهی مسدلة(12) الجفون(13) بالنّهار على حداقها(14)، و جاعلة اللّیل سراجا تستدلّ به فی التماس أرزاقها؛ فلا یردّ

أبصارها إسداف(15) ظلمته، و لا تمتنع من المضیّ فیه لغسق(16) دجنّته(17)).

سپس در ادامه این سخن وضع خفاش را به هنگام طلوع آفتاب و روى آوردن و پاشیدن نور خورشید بر کوه و صحرا چنین بیان مى‏فرماید: «هنگامى که خورشید نقاب را از چهره برگرفت و روشنایى روز آشکار شد و نور خود را درون لانه سوسمارها پاشید پلک‏هاى خود را بر هم مى‏نهد و به آن چه در تاریکى براى ادامه زندگى فراهم ساخته است قناعت مى‏کند!» (فإذا ألقت الشّمس قناعها، و بدت أوضاح(18) نهارها، و دخل من إشراق نورها على الضّباب(19) فی وجارها(20)، أطبقت الأجفان على ماقیها(21)، و تبلّغت(22) بما اکتسبته من المعاش فی ظلم لیالیها).

چه تشبیه زیبایى! خورشید را در دل شب، به زنى تشبیه کرده که مقنعه و نقاب بر سر و صورت افکنده و به هنگام طلوع نقاب را کنار مى‏زند و مقنعه را از سر بر مى‏گیرد و نور این‏

مادر مهربان بر سراسر زمین که گهواره فرزندان او است، مى‏تابد.

تعبیر جالب دیگر این که، مى‏فرماید: حتى نور آن به درون لانه سوسمارها مى‏تابد، زیرا معروف است که سوسمار علاقه خاصى به طلوع آفتاب دارد و در آن هنگام سر از لانه بیرون مى‏کند تا در پرتو نور آفتاب قرار گیرد.

و نیز اشاره به این دارد که شب‏پره‏ها صید شبانه خود براى روزها ذخیره مى‏کنند.

و در پایان این بخش از خطبه، در یک جمله کوتاه به صورت نتیجه‏گیرى مى‏فرماید:«پاک و منزه است خدایى که شب را براى آن‏ها روز و زمان تحصیل معاش قرار داده و روز را هنگام آسایش و آرامش» (فسبحان من جعل اللّیل لها نهارا و معاشا، و النّهار سکنا و قرارا!).

اشاره به این که این موجود استثنایى بر خلاف اصل کلى موجودات زنده- مخصوصا انسان‏ها- که روز براى آن‏ها میدان تلاش معاش و شب قرارگاه استراحت آن‏هاست «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً»(23) روزها به استراحت و شب‏ها به تلاش براى معاش تا خلایق بدانند که قدرت بى‏انتهاست و هر چه را اراده کند، انجام مى‏شود.

درباره عجایب خلقت خفاش و مخصوصا چشم‏هاى او در پایان خطبه به خواست خدا بحث خواهیم کرد.

بخش سوّم‏

و جعل لها أجنحة من لحمها تعرج بها عند الحاجة إلى الطّیران، کأنّها شظایا الآذان غیر ذوات ریش و لا قصب، إلّا أنّک ترى مواضع العروق بیّنة أعلاما. لها جناحان لمّا یرقّا فینشقّا، و لم یغلظا فیثقلا. تطیر و ولدها لاصق بها لاجى‏ء إلیها، یقع إذا وقعت، و یرتفع إذا ارتفعت، لا یفارقها حتّى تشتدّ أرکانه، و یحمله للنّهوض جناحه، و یعرف مذاهب عیشه، و مصالح نفسه. فسبحان البارى‏ء لکلّ شی‏ء، على غیر مثال خلا من غیره!

ترجمه‏:

خداوند براى او از گوشت بدنش بال‏هایى آفریده که به هنگام نیاز با آن پرواز مى‏کند؛ گویى این بال‏ها مانند لاله گوشند؛ بال‏هایى بدون پر! و بدون نى‏هایى در میان آن. اما (اگر دقت کنى) مى‏بینى محل رگ‏ها به روشنى در آن پیداست (آرى) آن‏ها دو بال دارند؛ نه آن قدر نازک که پاره شود و نه آن قدر ضخیم که سنگینى کند.

او پرواز مى‏کند، در حالى که نوزادش به او چسبیده و به او پناهنده شده! هر زمان مى‏نشیند نوزادش نیز همراه او به زمین مى‏آید و هر زمان بالا مى‏رود او نیز بالا مى‏رود و از او جدا نمى‏شود تا اعضاى پیکرش محکم گردد و بال‏هایش قدرت پرواز پیدا کند، راه زندگى را بیاموزد و مصالح خویش را بشناسد!

پاک و منزه است آفریننده همه اشیا، که در آفرینش آن‏ها از هیچ نمونه و الگویى که از دیگرى به جاى مانده باشد پیروى نکرده است.

شرح و تفسیر

شگفتى‏هاى دیگرى از این پرنده‏

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه به دو قسمت دیگر از عجایب آفرینش خفاش اشاره مى‏کند (بال‏هاى عجیب او و طرز پرورش فرزندان).

نخست مى‏فرماید: «خداوند براى او از گوشت بدنش بال‏هایى آفریده که به هنگام نیاز با آن پرواز مى‏کند؛ گویى این بال‏ها مانند لاله‏هاى گوشند؛ بال‏هایى بدون پر! و بدون نى‏هایى در میان آن. اما مى‏بینى محل رگ‏ها به روشنى در آن پیداست (آرى) آن‏ها دو بال دارند؛ نه آن قدر نازک که پاره شود و نه آن قدر ضخیم که سنگینى کند» (و جعل لها أجنحة من لحمها تعرج بها عند الحاجة إلى الطّیران، کأنّها شظایا(24) الآذان غیر ذوات ریش(25) و لا قصب، إلّا أنّک ترى مواضع العروق بیّنة أعلاما. لها جناحان لمّا یرقا فینشقّا، و لم یغلظا فیثقلا).

به راستى این از عجایب خلقت است؛ بال‏هاى تمام پرندگان از پر تشکیل یافته که در وسط آن چیزى شبیه به نى وجود دارد و به علت سبک بودن آن‏ها به آسانى مى‏توانند پرواز کنند؛ ولى «خفاش» که از پرندگان سریع السیر است، جنبه کاملا استثنایى دارد؛ بال‏هایش پرده‏اى از گوشت است که در وسط آن استخوان‏هاى باریک غضروف مانندى وجود دارد. این پرده در عین نازکى بسیار مقاوم است؛ هم سبک است و هم پردوام؛ شبیه لاله گوش آدمى؛ و جالب این که اگر در برابر نور آفتاب یا چراغ به آن نگاه کنیم لوله کشى ظریف و گسترده و پیچیده‏اى از رگ‏هاى خونین که آن را تغذیه مى‏کند مشاهده مى‏شود که هنگام پرواز بسیار فعّال مى‏شوند تا مواد غذایى لازم را به بال‏ها براى حرکت سریع برسانند.

و در آخرین بخش این خطبه امام علیه السّلام به ویژگى شگفت‏انگیز دیگرى از این پرنده‏

استثنایى اشاره مى‏کند و آن مربوط به پرورش نوزاد اوست؛ مى‏فرماید: «او پرواز مى‏کند، در حالى که نوزادش به او چسبیده و به او پناهنده شده! هرگاه مى‏نشیند نوزادش نیز همراه او به زمین مى‏آید و هر زمان بالا مى‏رود او نیز بالا مى‏رود و از او جدا نمى‏شود تا اعضاى پیکرش محکم گردد و بال‏هایش قدرت پرواز پیدا کند، راه زندگى را بیاموزد و مصالح خویش را بشناسد!» (تطیر و ولدها لاصق بها لاجى‏ء إلیها، یقع إذا وقعت، و یرتفع إذا ارتفعت، لا یفارقها حتّى تشتدّ أرکانه، و یحمله للنّهوض جناحه، و یعرف مذاهب عیشه، و مصالح نفسه).

معروف است که این حیوان مانند سایر پستانداران عادت ماهیانه دارد و باردار مى‏شود و وضع حمل مى‏کند؛ بر خلاف پرندگان دیگر که تخم مى‏گذارند و جوجه‏هاى آن‏ها در درون تخم پرورش مى‏یابند. پرندگان دیگر جوجه‏ها را با خود حمل نمى‏کنند ولى خفاش جوجه‏اش را با خود حمل مى‏کند و به پرواز در مى‏آید. راه و رسم پرواز را به او نشان مى‏دهد و طریقه تهیه غذا و صید کردن حشرات و مسیرهاى رفت و برگشت به لانه را به او مى‏آموزد شاید به این دلیل که پرندگان دیگر در روز پرواز مى‏کنند و جوجه‏ها مى‏توانند در روشنایى با آن‏ها همراه باشند؛ ولى این پرنده که در تاریکى شب پرواز مى‏کنند ممکن است جوجه‏هایش نتوانند با او همراه باشند و یکدیگر را گم کنند لذا ناگزیر آن‏ها را با خود حمل مى‏کند. در هر صورت همه چیز این پرنده عجیب است و این هم یکى دیگر از عجایب خلقت اوست که انسان را به تنوع آفرینش و تدبیر پروردگار آشناتر مى‏سازد.

سپس امام علیه السّلام در جمله پایانى خطبه سر تعظیم به پیشگاه خداوند فرود آورده، به تسبیح او مى‏پردازد؛ مى‏فرماید: «پاک و منزه است آفریننده همه اشیا، که از هیچ نمونه و الگویى که از دیگرى به جاى مانده باشد پیروى نکرده است!» (فسبحان البارى‏ء لکلّ شی‏ء، على غیر مثال خلا من غیره!).

و همان گونه که امام علیه السّلام در این بحث توحیدى، خطبه را با حمد و ستایش پروردگار آغاز کرد با تسبیح و تنزیه ذات پاک او پایان مى‏دهد تا حسن شروع با حسن ختام همراه گردد.

نکته آفرینش حیرت انگیز خفاش!

در این خطبه امام علیه السّلام از آفرینش بدیع خفاش سخن به میان آورده که تقریبا همه چیز او بر خلاف سایر پرندگان است تا آن جا که در بعضى از کتب علمى تصریح مى‏کنند که خفاش، جزء پرندگان نیست؛ بلکه جزء پستانداران است.

بدن خفاش، پوشیده از مو است؛ در حالى که پرندگان پر دارند.

خفاش دندان دارد؛ در حالى که پرندگان منقار دارند.

بال‏هاى خفاش از پرده‏هاى نازک گوشتى تشکیل شده؛ در حالى که پرندگان چنین نیستند.

خفاش دو دست و دو پا دارد و روى زمین مانند چهار پایان با دست‏ها و پاهایش راه مى‏رود؛ در حالى که پرندگان چنین نیستند.

پرندگان از طریق تخم گذارى صاحب بچه مى‏شوند؛ در حالى که خفاش باردار مى‏شود و بچه مى‏زاید.

پرندگان نوزادان خود را با مواد غذایى مناسب سیر مى‏کنند؛ ولى خفاش نوزاد خود را شیر مى‏دهد.

پرندگان معمولا روزها در تلاش معاشند و خفاش در تاریکى شب.

خفاش‏ها عموما هنگام روز مى‏خوابند و پس از غروب آفتاب به پرواز در مى‏آیند و هنگام خواب؛ خود را از پاهاى عقب از درختان یا سقف غارها آویزان مى‏کنند.

غذاى خفاش از حشرات است و هنگام پرواز دهان خود را باز نگه مى‏دارد و ده‏ها یا صدها حشره را مى‏بلعد و شاید بوى بد خفاش به علت همین حشره خوارى او باشد؛ امّا خفاش‏ها به خاطر همین کارشان خدمت زیادى به انسان‏ها در پاک‏سازى محیط از حشرات مى‏کنند؛ لذا در برخى از مناطق که حشرات زیادند برج‏هایى براى پرورش خفاش‏ها مى‏سازند تا محیطشان را پاک‏سازى کنند.

بر خلاف آن چه بعضى تصور مى‏کنند که چشم خفاش ضعیف است و مى‏گویند: فلان کس مثل خفاش کور است، بینایى خفاش بسیار خوب است؛ لیکن چشمانش در برابر نور، حساسیت زیادى دارد که قادر به تحمل آن نیست.

خفاش با سرعت و مهارت در شب پرواز مى‏کند؛ حتى در تاریکى شدید بى آن که به مانعى برخورد کند. خفاش در این پرواز سریع تنها از چشم کمک نمى‏گیرد؛ بلکه مدیون دستگاه صوتى خاصى شبیه رادار است. خفاش در حین پرواز، صدایى از بینى خود بیرون مى‏آورد که ما قادر به شنیدن آن نیستیم؛ اما این صدا به هر چیزى که بر سر راه آن باشد برخورد مى‏کند و منعکس مى‏شود. گوش‏هاى بزرگ خفاش صداى منعکس شده را مى‏گیرد و از وجود مانع بر سر راه خود به طور دقیق آگاه مى‏شود و تغییر جهت مى‏دهد و این جاست که مى‏گویند: خفاش با گوش خود مى‏بیند.

بعضى از دانشمندان، آزمایش جالبى درباره خفاش کرده‏اند. آنان تونل باریک پر پیچ و خمى را به وجود آوردند که دیواره داخلى آن با دوده آغشته شده بود. خفاشى را از یک طرف تونل وارد کرده و با نهایت تعجب دیدند از طرف دیگر بیرون آمد؛ بى آن که بر بال‏هایش کم‏ترین اثر دوده باشد.

خفاش‏ها معمولا حشره خوارند؛ ولى بعضى از خفاشان میوه مى‏خورند و بعضى از آن‏ها خونخوار و خطرناکند که تعداد آن‏ها بسیار کم است. آن‏ها حتى به انسان در موقع خواب با ظرافت خاصى حمله مى‏کنند و جایى از بدن او را که رشته‏هاى عصبى در آن کم‏تر است و حساس نیست مانند نرمه گوش در نظر مى‏گیرند و دندان‏هاى خود را آهسته در آن فرو مى‏کنند و خون او را مى‏خورند؛ و از آن خطرناک‏تر این که ممکن است آنها از این طریق ناقل میکروب‏هاى مهلکى همچون تب زرد که از بیمارى‏هاى خطرناک است، باشند.

خفاش‏ها به هنگام پرواز از روى آب‏ها با فاصله بسیار کم مى‏گذرند و آب مى‏نوشند؛ اما آب خوردن آن‏ها مانند گربه با زبان است.

خفاش‏هاى سبک وزن گاهى چهار بچه مى‏آورند و همه آن‏ها را در حال پرواز به خود آویزان کرده حرکت مى‏کنند؛ ولى خفاش‏هاى بزرگ جثه که گاهى به اندازه یک گربه هستند و آن‏ها را روباه پرنده مى‏نامند، تنها یک بچه مى‏آورند. این در حالى است که بعضى از خفاش‏ها به قدرى کوچکند که وزن بدنشان به اندازه یک سکه بیشتر نیست.

خفاش‏ها در زمستان در گوشه تاریکى به صورت آویزان به وسیله پاها مى‏خوابند؛ این خواب زمستانى مدت زیادى ادامه دارد تا هوا گرم شود. در این موقع بیدار مى‏شوند و به حرکت در مى‏آیند.(26)

در کتاب «توحید مفضّل» نیز عبارات کوتاه و پر معنایى درباره آفرینش عجیب «خفاش» نقل شده است و با توجه به این که این سخنان را زمانى امام صادق علیه السّلام فرمود که علم و دانش بشر درباره جانداران بسیار محدود بود، جالب و قابل ملاحظه است؛ مى‏فرماید:

«خداوند به خفاش آفرینش عجیبى داده است؛ آفرینشى ما بین پرندگان و چهار پایان (پستاندار)؛ این به علت آن است که دو گوش بلند و دندان و پشم دارد؛ فرزند خود را مى‏زاید و شیر مى‏دهد و بول مى‏کند و روى چهار دست و پا راه مى‏رود؛ تمام این‏ها بر خلاف صفات پرندگان است. او همچنین در شب بیرون مى‏آید و غذاى او از پروانه‏ها و مانند آن (از حشرات) است که در هوا در حرکتند؛ بعضى گمان مى‏کنند خفاش غذایى نمى‏خورد و غذاى او فقط هواست و این باطل است؛ زیرا اوّلا از او فضله و بول خارج مى‏شود و این بدون خوردن غذا ممکن نیست و دیگر این که او داراى دندان است اگر غذایى نمى‏خورد وجود دندان براى او معنایى نداشت و مى‏دانیم در آفرینش چیزى بى‏

هدف نیست».(27)

به هر حال هر چه درباره خفاش بیشتر دقت کنیم اسرار شگفت‏انگیز بیشترى را پیدا خواهیم کرد و این جا است که به عظمت کلام امام علیه السّلام پى مى‏بریم که این موجود استثنایى را که گویى خدا براى قدرت نمایى آفریده است به عنوان یکى از لطایف صنعت و عجایب خلقت پروردگار در خطبه مذکور بیان کرده و روى قسمت‏هاى مهمى از شگفتى‏هاى آفرینش او تکیه فرموده است.


1) سند خطبه:در کتاب «مصادر نهج البلاغه» سند قابل ملاحظه‏اى از کتب دیگر براى این خطبه ذکر نشده و به نظر مى‏رسد که سند عمده این خطبه، همان نقل مرحوم سیّد رضى است؛ ولى محتواى خطبه آن قدر بلند و عالى است که سند آن را تقویت مى‏کند و نشان مى‏دهد تنها از فکر نیرومندى همچون امام أمیر المؤمنین علیه السّلام مى‏تواند سرچشمه گرفته باشد.

2) «انحسرت» از ماده «حسر» (بر وزن قصر) در اصل به معناى برهنه کردن است؛ سپس به معناى ضعف و ناتوانى به کار رفته؛ زیرا در این حالت، انسان از نیروهاى خود برهنه مى‏شود.

3) «مساغ» در اصل از ماده «سوغ» به معناى آسان خوردن آب یا غذاست؛ سپس به هر مسیر راحت و آسانى اطلاق مى‏شود و در خطبه مزبور از همین قبیل است.

4) «ملکوت» از ماده «ملک» (بر وزن قفل) به معناى حکومت و مالکیت، گرفته شده است و اضافه واو و تاء، تأکید و مبالغه را مى‏رساند و هنگامى که درباره خداوند به کار مى‏رود اشاره به حکومت مطلقه او بر سراسر جهان است.

5) «أذعن» از ماده «اذعان» به معناى اقرار کردن و فرمان بردن است.

6) «عشیت» از ماده «عشو» (بر وزن مشق) به معناى تاریکى گرفته شده است؛ اشاره به این که چشمان آن‏ها از دیدن نور آفتاب، تاریک و ناتوان مى‏شود.

7) «سبحات» جمع «سبحه» (بر وزن لقمه) به معناى نور و گاه به معناى عظمت مى‏آید.

8) «اکنها» از ماده «کن» (بر وزن جنّ) در اصل به معناى ظرفى است که چیزى را در آن محفوظ یا مستور مى‏دارند؛ سپس به تمام وسایلى که سبب مستور شدن است اطلاق شده است.

9) «مکامن» جمع «مکمن» از ماده «کمون» به معناى مخفى شدن گرفته شده و «مکمن» به معناى جایگاهى است که در آن جا کسى یا چیزى مخفى مى‏شود.

10) «بلج» جمع «بلجة» به معناى اوّلین روشنایى صبح است.

11) «ائتلاق» از ماده «الق» (بر وزن برق) و به معناى برق گرفته شده است و «بلج ائتلاق» به معناى نخستین نور و درخشش آفتاب است.

12) «مسدلة» از ماده «سدل» (بر وزن عدل) در اصل به معناى پایین آمدن چیزى از بالاست؛ به گونه‏اى که آن را بپوشاند و در این جا اشاره به افتادن پلک‏هاى خفاش به پایین است.

13) «جفون» جمع «جفن» (بر وزن قفل) به معناى پلک چشم است.

14) «حداق» جمع «حدقه» به معناى سیاهى چشم است.

15) «اسداف» از ماده «سدفة» (بر وزن وزنه) گرفته شده که گاه به معناى ظلمت و تاریکى و گاه به معناى نور و روشنایى به کار مى‏رود و در این جا به معناى تاریکى است.

16) «غسق» به معناى شدت ظلمت و تاریکى است و از آن جا که شدت تاریکى در نیمه شب است به معناى نیمه شب نیز به کار رفته است.

17) «دجنّه» از ماده «دجون» به معناى ابر و باران داشتن گرفته شده و از آن جا که ابر و باران باعث تاریکى مى‏شود واژه دجنة به معناى ظلمت و تاریکى به کار مى‏رود. و «غسق دجنته» به معناى شدت تاریکى است.

18) «اوضاح» جمع «وضح» (بر وزن شفق) به معناى روشنایى است.

19) «ضباب» جمع «ضبّ» (بر وزن سدّ) به معناى سوسمار است.

20) «وجار» به معناى لانه است.

21) «مآقى» جمع «مؤق» (بر وزن قفل) به معناى گوشه چشم در طرف بینى است و بعضى آن را به مجراى اشک تفسیر کرده‏اند که در گوشه چشم قرار دارد و در جمله یاد شده اشاره به این است که پلک‏هاى شب‏پره تمام چشم او حتى گوشه‏هاى آن را مى‏پوشاند. این تعبیر شاید اشاره به نکته لطیفى باشد که به هنگام بستن چشم، آخرین نقطه‏اى که بسته مى‏شود گوشه‏هاى طرف بینى است.

22) «تبلغت» از ماده «تبلّغ» به معناى اکتفا کردن به چیزى است.

23) نبأ، آیات 10 و 11.

24) «شظایا» جمع «شظیة» به معناى قطعه‏اى از چوب یا گوشت یا مانند آن است.

25) «ریش» به معناى پر است.

26) فرهنگنامه، جلد 7، صفحه 658. (این کتاب به وسیله دانشمند غربى (موریس پارکر) تألیف شده و به وسیله آقاى «رضا اقصى» با همکارى ده نفر از نویسندگان معروف کشور ترجمه و نگارش یافته است) و همچنین کتاب «المعجم الزولوجى الحدیث» (جانور شناسى جدید) تألیف «محمّد کاظم الملکى»، جلد 2، صفحه 636 و کتاب «در جستجوى خدا» نوشته «آیة اللّه العظمى مکارم شیرازى».

27) بحار الانوار، جلد 3، صفحه 107.