جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 154(1)

زمان مطالعه: 17 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

یذکر فیها فضائل اهل البیت علیهم السّلام‏

از خطبه‏هاى امام علیه السّلام است که در آن فضایل اهل بیت علیهم السّلام را بیان کرده است.

خطبه در یک نگاه‏

مطالب این خطبه عمدتا بر سه محور مى‏گردد:

1. فضایل اهل بیت علیهم السّلام و علم و دانش فوق العاده آن بزرگواران و توصیه مردم به پیروى از آنان.

2. بحثى پیرامون ارتباط ظاهر و باطن با یکدیگر و این که غالبا در مواقعى که باطن‏

انسان پاک باشد، ظواهر اعمال او نیز پاک است و آن‏ها که از درون آلوده‏اند نیز غالبا ظاهرى آلوده دارند.

3. براى اصلاح هر چیز باید به ریشه‏هاى نخستین، بازگشت و اصلاحات را از اساس و بنیان شروع کرد.

بخش اوّل‏

و ناظر قلب اللّبیب به یبصر أمده، و یعرف غوره و نجده داع دعا، و راع رعى، فاستجیبوا للدّاعی، و اتّبعوا الرّاعی.

قد خاضوا بحار الفتن، و أخذوا بالبدع دون السّنن. و أرز المؤمنون، و نطق الضّالّون المکذّبون. نحن الشّعار و الأصحاب، و الخزنة و الأبواب؛ و لا تؤتى البیوت إلّا من أبوابها؛ فمن أتاها من غیر أبوابها سمّی سارقا.

ترجمه‏:

عاقل با چشم دل، پایان کار را مى‏نگرد و اعماق و بلندى‏هاى آن را درک مى‏کند.دعوت کننده‏اى دعوت (به حق) کرد و رهبرى به امر سرپرستى قیام نمود. اکنون بر شما لازم است دعوت او را اجابت کنید و از رهبرتان پیروى نمایید.

آن‏ها (دشمنان حق) در دریاهاى فتنه فرو رفتند؛ بدعت‏ها را گرفته و سنت‏ها را رها نمودند (و کار به جایى رسید که) مؤمنان کنار رفتند (و سکوت اختیار کردند؛) ولى گمراهان و تکذیب کنندگان به سخن در آمدند.

ما محرم اسرار (پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله) و یاران راستین او و گنجینه داران و درهاى علوم وى هستیم و (البتّه) هیچ خانه‏اى را جز از درش وارد نمى‏شوند و هر کس از غیر در وارد شود سارقش مى‏نامند!

شرح و تفسیر

ما درهاى علوم پیامبریم!

بحث‏هاى گوناگون این خطبه نشان مى‏دهد که مرحوم سیّد رضى مطابق معمول این خطبه را از بخش‏هاى خطبه طولانى‏ترى گزینش کرده و به همین دلیل، ارتباط میان بخش‏هاى این خطبه اندکى پیچیده است.

امام علیه السّلام براى بیان فضایل اهل بیت علیهم السّلام نخست به سراغ مقدمه‏اى مى‏رود و اوصافى از نیکان هدایت یافته و منحرفان گمراه بیان مى‏کند، نخست مى‏فرماید:

«عاقل با چشم دل، پایان کار را مى‏نگرد و اعماق و بلندى‏هاى آن را درک مى‏کند» (و ناظر(2) قلب اللّبیب(3) به یبصر أمده، و یعرف غوره و نجده(4)).

اشاره به این که انسان عاقل به ظواهر امر قناعت نمى‏کند؛ بلکه سعى مى‏کند فراز و نشیب‏ها و عاقب کار را بنگرد و مسیر خود را به درستى تعیین کند؛ از بیراهه نرود و در کنار پرتگاه‏ها گام برندارد.

سپس مى‏افزاید: «دعوت کننده‏اى دعوت (به حق) کرد و رهبرى به امر سرپرستى قیام نمود. اکنون بر شما لازم است دعوت او را اجابت کنید و از رهبرتان پیروى نمایید» (داع دعا، و راع رعى، فاستجیبوا للدّاعی، و اتّبعوا الرّاعی).

روشن است که منظور از دعوت کننده، پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است که اساس و بنیان اسلام را بنا نهاد و منظور از راعى، امام أمیر المؤمنین علیه السّلام است که سرپرستى امّت را به فرمان خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر عهده گرفت.

این سخن اشاره به آن دارد که اگر با دقت بنگرید هم پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله را مى‏شناسید و

هم جانشین به حق او را و با شناخت آن دو بزرگوار، تردید و تأملى در اجابت دعوت و پیروى از رهبر باقى نخواهد ماند.

آن گاه به گروه دیگرى که در نقطه مقابل گروه اوّل قرار دارند اشاره کرده، مى‏فرماید:«آن‏ها (دشمنان حق) در دریاهاى فتنه فرو رفتند؛ بدعت‏ها را گرفته و سنت‏ها را رها نمودند (و کار به جایى رسید که) مؤمنان کنار رفتند (و سکوت اختیار کردند؛) ولى گمراهان و تکذیب کنندگان به سخن درآمدند» (قد خاضوا بحار الفتن، و أخذوا بالبدع دون السّنن. و أرز(5) المؤمنون، و نطق الضّالّون المکذّبون).

این تعبیرات اشاره به گروه‏هاى منحرفى دارد که بعد از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اطراف غاصبان خلافت را گرفتند و سرانجام کار به دست معاویه و یزید و خونخواران «بنى امیّه و بنى مروان» رسید.

آرى، کار آن‏ها ایجاد فتنه‏ها مانند فتنه «جمل» و «صفین» و «نهروان» و بهره‏گیرى از آن بود و همچنین ایجاد بدعت‏ها در دین خدا و رها کردن سنت‏هاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که در عصر خلیفه سوّم و «بنى امیّه» از هر زمان آشکارتر بود.

امام علیه السّلام بعد از ذکر این مقدمه (بیان اوصاف عاقلان و گمراهان) به بیان بخشى از فضایل اهل بیت علیهم السّلام پرداخته، چنین مى‏گوید: «ما محرم اسرار (پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله) و یاران راستین او و گنجینه داران و درهاى علوم وى هستیم و به خانه‏ها تنها باید از درهاى آن وارد شد، و هر کس که از غیر در وارد شود سارقش مى‏نامند!» (نحن الشّعار و الأصحاب، و الخزنة و الأبواب؛ و لا تؤتى البیوت إلّا من أبوابها؛ فمن أتاها من غیر أبوابها سمّی سارقا).

اشاره به این که ما از همه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نزدیک‏تریم (توجه داشته باشید که شعار به‏

معناى لباس زیرین است که با پوست تن تماس دارد) و علم و دانش آن حضرت به ما رسیده است و هر کس مى‏خواهد به تعلیمات آن وجود مقدّس و هدایت‏هاى او راه یابد باید از طریق ما وارد شود.

این تعبیرات در واقع برگرفته از روایات خود پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله درباره اهل بیت علیهم السّلام عموما و على علیه السّلام خصوصا مى‏باشد. احادیثى مانند حدیث ثقلین که تمام مسلمین را تا روز قیامت به قرآن و اهل بیت علیهم السّلام ارجاع مى‏دهد و حدیث «انا مدینة العلم و علىّ بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب؛ من شهر علمم و على در آن است هر کس علم مى‏خواهد باید از در وارد شود».(6)

جالب این که ابن ابى الحدید هنگامى که به تفسیر این بخش از خطبه مى‏پردازد، مى‏گوید: آن چه على علیه السّلام در این خطبه به آن اشاره کرده، تنها عشرى از اعشار فضایلى است که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در روایات بسیار درباره آن حضرت بیان فرموده است.

سپس مى‏افزاید: منظور من در این‏جا روایاتى که امامیه در زمینه امامت على علیه السّلام به آن استدلال کرده‏اند، نیست، بلکه منظور روایاتى است که بزرگان حدیث اهل سنت در کتاب‏هاى خود از فضایل على علیه السّلام آورده‏اند و من مختصرى از آن را در این جا مى‏آورم.

و به دنبال آن بیست و چهار روایت ناب در فضایل آن حضرت نقل مى‏کند که در بخش نکات به قسمتى از آن‏ها اشاره خواهد شد. (ان شاء اللّه)

نکته‏ها

1. تفاوت خودستایى و معرفى خویشتن‏

گاه افراد بهانه جو مى‏پرسند: چرا امام علیه السّلام در این‏جا به معرفى خویشتن پرداخته و

خودستایى مى‏کند؟ آیا این کار دون از شأن امام علیه السّلام نیست؟

تا آن جا که «ابن ابى الحدید» در «شرح نهج البلاغه» نقل مى‏کند که بعضى به «عمر» گفتند: على علیه السّلام را به فرماندهى لشکر برگزین! او گفت: على خود را برتر از این حرف‏ها مى‏داند!

ولى این گونه خرده گیرى‏ها که غالبا از ناآگاهى یا حسد سرچشمه مى‏گیرد در برابر منطق عقل مردود است؛ چرا که بسیارى از مردم ممکن است به موقعیت شخص بزرگى آشنا نباشند و از افکار و علوم و برنامه‏هاى تربیتى او بهره نگیرند؛ آیا او نباید خود را به مردم معرفى کند؟

این موضوع به آن مى‏ماند که شخص طبیب ماهر و متخصص در رشته‏هاى مختلف طبى تابلو بزرگى بر سر در مطب خود نصب کند و رتبه‏هاى علمى خود را یکى بعد از دیگرى بر آن بنویسد تا مردم او را بشناسند و از علم و تجربه او بهره گیرند. آیا این کار خودستایى است یا معرفى کردن در برابر ناآگاهان؟

از این گذشته یکى از مراحل شکر نعمت‏هاى الهى بازگو کردن آن است؛ قرآن مى‏فرماید: ««وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»؛ نعمت پروردگارت را بازگو کن».(7)

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: تفسیر آیه فوق چنین است:

«حدّث بما أعطاک اللّه و فضّلک و رزقک و أحسن إلیک و هداک؛ آن چه را خدا به تو بخشیده و برترى داده و روزى‏هایى را که به تو عطا فرموده و آن چه را به تو نیکى کرده و هدایت نموده، همه را باز گو کن».(8)

و لذا در بعضى از احادیث نقل شده است که وقتى از على علیه السّلام در مورد بعضى از فضایل آن حضرت سؤال شد، امام علیه السّلام در پاسخ فرمود: گرچه خودستایى زشت است، ولى من با الهام از آیه «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» و براى بازگویى نعمت‏هاى پروردگار به تو پاسخ مى‏گویم (سپس بخشى از فضایل خود را بیان فرمود).

2. حسن دلبران در زبان دیگران!

همان گونه که قبلا اشاره شد، ابن ابى الحدید هنگامى که به این بخش از خطبه مى‏رسد روایات زیادى از منابع اهل تسنن در فضیلت على علیه السّلام نقل مى‏کند که بالغ بر بیست و چهار حدیث مى‏شود و تصریح مى‏کند که این روایات غیر از احادیثى است که شیعه امامیه در مقام اثبات امامت على علیه السّلام بدان تمسک مى‏جویند.

مناسب است در این جا به بعضى از این روایات بسیار پر محتوا اشاره کنیم:

1. پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود: «یا علىّ إنّ اللّه قد زیّنک بزینة لم یزیّن العباد بزینة أحبّ إلیه منها هى زینة الأبرار عند اللّه تعالى؛ الزّهد فی الدّنیا جعلک لا ترزء من الدّنیا شیئا، و لا ترزء الدّنیا منک شیئا و وهب لک حبّ المساکین فجعلک ترضى بهم أتباعا و یرضون بک إماما؛ اى على! خداوند تو را به زینتى آراسته است که بندگانش را به زینتى بهتر از آن نیاراسته است و آن، زینت نیکان در نزد خداست که همان زهد در دنیاست. خداوند تو را چنان قرار داده که چیزى از دنیا گردآورى نمى‏کنى و دنیا نیز چیزى از تو بر نمى‏گیرد و نمى‏کاهد. خداوند به تو محبّت مستمندان را بخشیده و تو را آن گونه قرار داده که از چنین پیروانى خشنود شوى؛ آن‏ها نیز به پیشوایى همچون تو خشنود باشند».(9)

2. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «إنّ اللّه عهد إلىّ فی علىّ عهدا فقلت یا ربّ بیّنه لی.قال: اسمع أنّ علیّا رایة الهدى و إمام أولیائی و نور من أطاعنى و هو الکلمة الّتی ألزمتها المتّقین من أحبّه فقد أحبّنی و من أطاعه فقد أطاعنی فبشّره بذلک؛ خداوند با من درباره على علیه السّلام عهدى فرمود (و اشاره به مقامات و فضایل على کرد) عرض کردم: پروردگارا، آن را براى من بیان کن؛ فرمود: بشنو! على، پرچم هدایت و پیشواى دوستان من و نور کسانى است که اطاعتم کنند و او کلمه‏اى است که پرهیزکاران‏

را به آن ملزم ساختم، کسى که او را دوست دارد، مرا دوست داشته و کسى که از وى اطاعت کند، مرا اطاعت نموده است. او را به این فضایل بشارت ده.

3. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «من سرّه أن یحیا حیاتی و یموت مماتی و یسکن جنّة عدن الّتی غرسها ربّی فلیوال علیّا من بعدی و لیوال ولیّه و لیقتد بالأئمّة من بعدی فإنّهم عترتی خلقوا من طینتی و رزقوا فهما و علما فویل للمکذّبین من أمّتی، القاطعین فیهم صلتی لا أنا لهم اللّه شفاعتی؛ کسى که مسرور مى‏شود همچون من زندگى کند و همچون من از دنیا برود و ساکن بهشت جاویدانى شود که خداوند آن را غرس کرده پس باید على را بعد از من دوست دارد و دوست او را نیز دوست داشته باشد و به امامان پس از من اقتدا کند که آن‏ها از عترت من‏اند؛ از باقیمانده گل من سرشته شدند و خداوند فهم و دانش به آنان داده است. واى بر کسانى از امت من که آن‏ها را تکذیب کنند و نسبت به من قطع رحم کنند! خداوند هرگز آن‏ها را مشمول شفاعت من نکند!».

بخش دوّم‏

منها: فیهم کرائم القرآن، و هم کنوز الرّحمن. إن نطقوا صدقوا، و إن صمتوا لم یسبقوا. فلیصدق رائد أهله، و لیحضر عقله، و لیکن من أبناء الآخرة، فإنّه منها قدم، و إلیها ینقلب.

فالنّاظر بالقلب، العامل بالبصر، یکون مبتدأ عمله أن یعلم: أعمله علیه أم له؟! فإن کان له مضى فیه، و إن کان علیه وقف عنه. فإنّ العامل بغیر علم کالسّائر على غیر طریق. فلا یزیده بعده عن الطّریق الواضح إلّا بعدا من حاجته. و العامل بالعلم کالسّائر على الطّریق الواضح. فلینظر ناظر:أ سائر هو أم راجع؟!

ترجمه‏:

آیات کریمه قرآن درباره آن‏ها (پیامبر و اهل بیتش) (علیهم السّلام) نازل شده، آن‏ها گنجینه‏هاى علوم خداى رحمانند. اگر سخن بگویند راست مى‏گویند و اگر سکوت کنند کسى بر آن‏ها پیشى نمى‏گیرد. راهنماى جمعیّت باید به افراد خود راست بگوید و عقل و خرد را حاضر سازد و از فرزندان آخرت باشد؛ چرا که از آن جا آمده و به آن جا باز مى‏گردد.آن کس که با چشم دل مى‏بیند و با بینایى عمل مى‏کند باید در آغاز هر کار بیندیشد که آیا آن عمل به سود اوست یا به زیان او؛ اگر به سود اوست ادامه دهد و اگر به زیانش مى‏باشد از عمل باز ایستد؛ زیرا آن کس که بدون آگاهى به انجام دادن کار مى‏پردازد همچون کسى است که از بیراهه مى‏رود و چنین کسى هر قدر جلوتر مى‏رود از منزل مقصود فاصله‏

بیشترى مى‏گیرد ولى آن کس که از روى آگاهى عمل مى‏کند همچون رهروى است که در جاده روشن گام بر مى‏دارد (و به زودى به مقصد مى‏رسد). حال که چنین است هر شخص باید بنگرد آیا (به سوى مقصد) پیش مى‏رود یا به عقب باز مى‏گردد؟!

شرح و تفسیر

ویژگى رهروان راه حق‏

در این بخش از خطبه امام علیه السّلام براى خنثى کردن تبلیغاتى که «بنى امیّه» به طور مستمر بر ضد اهل بیت علیهم السّلام داشتند و هماهنگى‏هایى بعضى از جیره خواران و مزدوران که ظاهرا در لباس ارباب حدیث با آن‏ها مى‏نمودند، اشاره به گوشه‏اى از فضایل اهل بیت علیهم السّلام مى‏کند تا در برابر آن هجمه سنگین تبلیغاتى مردم آن‏ها را فراموش نکنند؛ مى‏فرماید:

«آیات کریمه قرآن درباره آن‏ها (پیامبر و اهل بیتش علیهم السّلام) نازل شده، آن‏ها گنجینه‏هاى علوم خداى رحمانند. اگر سخن بگویند راست مى‏گویند و اگر سکوت کنند کسى بر آن‏ها پیشى نمى‏گیرد» (فیهم کرائم(10) القرآن، و هم کنوز الرّحمن. إن نطقوا صدقوا، و إن صمتوا لم یسبقوا).

جمله «فیهم کرائم القرآن» ممکن است به همان معنا باشد که گفته شد یا به این معنا که آیات کریمه قرآن و تفسیر آن نزد آن‏هاست. مطابق این تفسیر، جمله مزبور اشاره‏اى به مفهوم حدیث «ثقلین» است که مى‏گوید: اهل بیت علیهم السّلام هرگز از قرآن جدا نمى‏شوند.

تعبیر به «کنوز» (گنج‏ها) اشاره به این است که تعلیمات و احکام گران بهاى الهى نزد آنهاست؛ زیرا همیشه اشیاى نفیس را در گنج ذخیره مى‏کنند.

جمله «إن نطقوا صدقوا» یکى از اوصاف برجسته اهل بیت علیهم السّلام را که همان صدق در کلام است و با آیه «کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»(11) هماهنگ است، بازگو مى‏کند.

جمله «إن صمتوا لم یسبقوا» اشاره به این است که سکوت آن‏ها هرگز به معناى ناتوانى در پاسخ‏گویى نیست؛ بلکه به مقتضاى مصلحت و حکمت است لذا کسى نمى‏تواند بر آن پیشى بگیرد. یا این که ابهت آن‏ها به قدرى است که هرگاه سکوت کنند، کسى را یاراى سخن و اظهار وجود در برابر آن‏ها نیست.

به هر حال، این صفات چهار گانه که در اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، مقام آن‏ها را از دیگران ممتاز مى‏سازد و عظمت الهى و علمى آن‏ها را نشان مى‏دهد.

سپس براى تأکید این مطلب که هدف ستایش و مداحى نیست، مى‏افزاید: «راهنماى جمعیّت باید به افراد خود راست بگوید و عقل و خرد را حاضر سازد و از فرزندان آخرت باشد؛ چرا که از آن جا آمده و به آن جا باز مى‏گردد» (فلیصدق رائد أهله(12)، و لیحضر عقله، و لیکن من أبناء الآخرة، فإنّه منها قدم، و إلیها ینقلب).

واژه «رائد» در اصل به معناى کسى است که در پیشاپیش قافله حرکت مى‏کند و براى یافتن آب و چراگاه جستجو مى‏نماید. اگر چنین کسى دروغگو باشد، اهل قافله خود را گرفتار خطر مى‏سازد، انتخاب این تعبیر در جمله یاد شده اشاره به این نکته لطیف است که اگر من ویژگى‏هاى اهل بیت علیهم السّلام را براى شما شرح مى‏دهم به منزله کسى هستم که ضرورى‏ترین وسیله زندگى را براى پیروانش فراهم مى‏سازد.

جمله «فإنّه منها قدم و …» (انسان از آخرت آمده و به سوى آن باز مى‏گردد) ممکن است اشاره به مفهوم «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» (ما از خداییم و به سوى او باز مى‏گردیم) باشد. یا به تعبیر دیگر آخرت در این جا به معناى ماوراى طبیعت است.

بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته‏اند: معناى این جمله آن است که «ما براى آخرت آفریده شده‏ایم» همان گونه که در بعضى از کلمات امام علیه السّلام آمده است: «الا فما یصنع بالدّنیا من خلق للآخرة؛ کسى را که براى آخرت آفریده شده با دنیا چکار؟»(13)

آن گاه در ادامه این سخن با توجه به آن چه در فراز قبل درباره امامان اهل بیت علیهم السّلام آمده هشدار مى‏دهد که با دقت هر چه بیشتر، مراقب اعمال خویش باشند و راهى که را آن امامان یعنى گنجینه‏هاى علم الهى و آگاهان بر قرآن ارائه مى‏دهند، بپویند و در آغاز هر کار در نتیجه و پایان آن بیندیشند و تصمیم بگیرند؛ مى‏فرماید:

«آن کس که با چشم دل مى‏بیند و با بینایى عمل مى‏کند باید در آغاز هر کار بیندیشد که آیا آن عمل به سود اوست یا به زیان او؛ اگر به سود اوست ادامه دهد و اگر به زیانش مى‏باشد از عمل باز ایستد» (فالنّاظر بالقلب، العامل بالبصر، یکون مبتدأ عمله أن یعلم: أعمله علیه أم له؟! فإن کان له مضى فیه، و إن کان علیه وقف عنه).

در واقع، امام علیه السّلام شرط پیروزى را سه چیز شمرده که هر سه از شاخه‏هاى علم و دانش است. اندیشیدن در اصل کار و عمل کردن با بصیرت و آگاهى و مطالعه درباره نتیجه آن کار که آیا به سود است یا زیان؟

سپس به دلیل آن پرداخته و با تشبیه زیبایى فرق میان عالم و جاهل را روشن مى‏سازد و مى‏فرماید: «زیرا آن کس که بدون آگاهى (و مطالعه کافى) به انجام دادن کار پردازد همچون کسى است که از بى راهه مى‏رود و چنین کسى هر قدر جلوتر مى‏رود از منزل مقصود فاصله بیشترى مى‏گیرد ولى آن کس که از روى آگاهى عمل مى‏کند همچون رهروى است که در جاده روشن گام بر مى‏دارد (و به زودى به مقصد مى‏رسد)»

(فإنّ العامل بغیر علم کالسّائر على غیر طریق. فلا یزیده بعده عن الطّریق الواضح إلّا بعدا من حاجته. و العامل بالعلم کالسّائر على الطّریق الواضح).

چه تشبیه جالبى! افراد دانا و نادان هر دو در تلاشند؛ ولى دانا چون در جاده اصلى حرکت مى‏کند لحظه به لحظه به مقصد نزدیک‏تر مى‏شود؛ ولى نادان چون در بى راهه گام بر مى‏دارد لحظه به لحظه از مقصد دورتر مى‏شود و به تعبیر دیگر تلاش‏هاى او نتیجه معکوس دارد.

در سخنان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تعبیر جالب دیگرى از این مطلب نقل شده است: «من عمل على غیر علم کان ما یفسد اکثر ممّا یصلح؛ کسى که بدون آگاهى عملى انجام دهد آن چه را خراب مى‏کند بیش از آن است که آباد مى‏کند».(14)

و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «العامل على غیر بصیرة کالسّائر على غیر الطّریق لا یزیده سرعة السّیر إلّا بعدا؛ کسى که بدون آگاهى عمل کند مانند رهروى است که در غیر مسیر گام بر مى‏دارد که هر چه سریع‏تر سیر کند از مقصد دورتر مى‏شود».(15)

و در پایان این بخش امام علیه السّلام چنین نتیجه مى‏گیرد، مى‏فرماید: «حال که چنین است هر شخص باید بنگرد آیا (به سوى مقصد) پیش مى‏رود یا به عقب باز مى‏گردد؟!» (فلینظر ناظر أسائر هو أم راجع؟!).

این تعبیر نشان مى‏دهد که افراد نا آگاه نه تنها با تلاش‏هاى خود به مقصد نزدیک نمى‏شوند بلکه گاهى با تلاش‏هاى خود درست در جهت ضد آن گام بر مى‏دارند.

نکته مشکل بزرگ در دنیاى کنونى‏

در جهانى که زندگى مى‏کنیم امکانات و وسایل زندگى بیش از هر زمان آماده است.قواى مختلف طبیعت به تسخیر انسان در آمده و زحمت‏ها را از دوش او برداشته و بر دوش صنایع سبک و سنگین افکنده است. ذخایر زمین یکى پس از دیگرى کشف شده و در اختیار انسان‏ها قرار گرفته است. حجم ثروت و نعمت از هر زمانى بیشتر است؛ ولى با این حال گروه عظیمى از مردم دنیا با فقر و بدبختى دست به گریبانند و هر سال جمعیّت عظیمى از گرسنگى جان مى‏دهند؛ جنگ‏ها و بیمارى‏ها قربانى زیادى مى‏گیرد.

اگر درست بنگریم، مى‏بینیم عامل اصلى یا ضعف مدیریت‏هاست و یا خیانت در امانت‏هاى الهى که آن نیز با دقت به ضعف مدیریت باز مى‏گردد؛ زیرا پیشرفت در امانت است نه خیانت. خیانت آثار مقطعى دارد ولى در دراز مدت نتیجه منفى آن دامان خائن را مى‏گیرد. اساسا در یک جامعه بدبخت نمى‏توان خوشبخت زندگى کرد.

اگر به توصیه یاد شده که در کلام امام و سائر معصومین علیهم السّلام آمده است عمل مى‏شد آگاهان را براى مدیریت‏ها بر مى‏گزیدند و هر کارى را به اهلش مى‏سپردند. آنها نیز مرتکب خیانت نمى‏شدند؛ دنیا چهره دیگرى داشت. ولى افسوس چون کارها به دست اهلش نیست، تلاش‏ها نتیجه معکوس مى‏دهد و مردم جهان را از مقصد اصلى، یعنى آرامش و بى‏نیازى و سعادت دور مى‏سازد و نعمت‏هاى عظیم خداداد در مسیرهاى غلط تباه و نابود مى‏شود.

بخش سوّم‏

و اعلم أنّ لکلّ ظاهر باطنا على مثاله، فما طاب ظاهره طاب باطنه، و ما خبث ظاهره خبث باطنه. و قد قال الرّسول الصّادق- صلّى اللّه علیه و آله- «إنّ اللّه یحبّ العبد، و یبغض عمله، و یحبّ العمل و یبغض بدنه».

و اعلم أنّ لکلّ عمل نباتا. و کلّ نبات لا غنى به عن الماء، و المیاه مختلفة؛ فما طاب سقیه، طاب غرسه و حلت ثمرته، و ما خبث سقیه، خبث غرسه و أمرّت ثمرته.

ترجمه‏:

بدان هر ظاهرى باطنى دارد همانند خود، آن چه ظاهرش پاک و خوب است باطنش نیز پاک و خوب است و آن چه ظاهرش خبیث و بد است باطنش نیز خبیث است. پیامبر صادق صلّى اللّه علیه و آله فرمود: گاه خداوند بنده‏اى را دوست مى‏دارد ولى عملش را مبغوض مى‏شمرد و گاه عملش را دوست مى‏دارد و شخصش را مبغوض مى‏دارد.

بدان هر عملى رویشى دارد و هیچ رویشى از آب بى‏نیاز نیست و آب‏ها مختلفند آن چه آبیارى‏اش پاکیزه باشد نهالش پاک و میوه‏اش شیرین است و آن چه آبیاریش ناپاک باشد نهالش ناپاک و میوه‏اش تلخ است.

شرح و تفسیر

راه شناخت نیکان و بدان‏

در این بخش از خطبه، امام علیه السّلام براى تکمیل آن چه در بخش‏هاى سابق آمد راه شناخت نیکان از بدان را نشان مى‏دهد، مى‏فرماید: «بدان هر ظاهرى باطنى دارد همانند خود، آن چه ظاهرش پاک و خوب است باطنش نیز پاک و خوب است و آن چه ظاهرش خبیث و بد است باطنش نیز خبیث است» (و اعلم أنّ لکلّ ظاهر باطنا على مثاله، فما طاب ظاهره طاب باطنه، و ما خبث ظاهره خبث باطنه).

این یک قاعده کلى است که مى‏تواند در بسیارى از موارد راهگشاى انسان در مسأله شناخت افراد و جوامع بشرى و تشکیلات مختلف اجتماعى و سیاسى و عقیدتى باشد (هر چند مانند هر قاعده کلى ممکن است استثناهایى داشته باشد) زیرا معمولا اعمال انسان‏ها بازتاب افکار و اخلاق و صفات درونى آن‏هاست و ظاهر آنان تراوشى از باطن‏شان است؛ همان گونه که در ضرب المثل معروف نقل شده: «از کوزه همان برون طراود که در اوست».

بر این اساس هنگامى که باطن کسى براى ما مشکوک شود باید در اعمال او دقت کنیم و از لابه‏لاى آن به باطن او پى ببریم. قرآن مجید نیز این حقیقت را در آیات مختلف تأیید کرده و درباره منافقان گاه مى‏فرماید: «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ»؛ نشانه‏هاى عداوت آن‏ها از دهان و کلامشان آشکار شده و آن چه در دل‏هایشان پنهان مى‏دارند از آن مهم‏تر است».(16)

و در جاى دیگر مى‏فرماید: «وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ»؛ اگر ما بخواهیم منافقان را به تو نشان مى‏دهیم تا آن‏ها را به قیافه‏هاشان بشناسى، هر چند مى‏توانى آن‏ها را از سخنانشان بشناسى».(17)

و در جاى دیگر مى‏فرماید: ««وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً»؛ سرزمین پاکیزه گیاهش (پاکیزه) به فرمان پروردگار مى‏روید؛ اما سرزمین خبیث و بد جز گیاه ناچیز و بى ارزش از آن نمى‏روید».(18)

در روایات اسلامى و کلمات فقها نیز این مسأله دیده مى‏شود:

امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏فرماید: «ما أضمر أحد شیئا إلّا ظهر فی فلتات لسانه و صفحات وجهه؛ کسى چیزى را در دل پنهان نمى‏کند مگر این که در سخنانى که از دهانش بیرون مى‏پرد و در چهره‏اش، آشکار مى‏شود».(19)

فقها نیز در بحث عدالت مى‏گویند: حسن ظاهر و عمل به وظایف شرع حکایت از وجود ملکه عدالت در باطن مى‏کند.

جالب این که در عصر ما وسایلى ساخته‏اند به نام دروغ سنج که از تغییر حرکات نبض و قلب و فشار خون و غیر آن مى‏توان راستگو بودن یا دروغ‏گو بودن شخص را به هنگامى که مطلبى را اظهار مى‏دارد، شناخت.

همان گونه که اشاره شد این قاعده کلى مانند سایر قواعد بدون استثنا نیست؛ زیرا افرادى هستند بسیار پیچیده و به تعبیر عامیانه «تودار» که به آسانى نمى‏توان آن‏ها را از اعمالشان شناخت؛ چنان ریا کار و متظاهر و مردم فریبند که گاه افراد عاقل و هوشیار را نیز به خطا مى‏افکنند و به همین جهت امام علیه السّلام در ادامه سخن چنین مى‏فرماید: «پیامبر راستگو صلّى اللّه علیه و آله فرمود: گاه خداوند بنده‏اى را دوست دارد ولى عملش را مبغوض مى‏شمرد و گاه عملش را دوست دارد و شخصش را مبغوض مى‏داند» (و قد قال الرّسول الصّادق- صلّى اللّه علیه و آله-: «إنّ اللّه یحبّ العبد، و یبغض عمله، و یحبّ العمل و یبغض بدنه»).

دلیل جدایى ظاهر از باطن و عمل از عقیده در این گونه موارد، عوامل فوق العاده‏اى‏

است که رخ مى‏دهد و شخص را از آن اصل کلى دور مى‏سازد؛ مثلا همنشینى با بدان و خوبان و قرار گرفتن در محیطهاى سالم یا فاسد و همچنین تعصب‏ها، کینه‏ها، حسادت‏ها، هوس‏هاى شدید و تبلیغات مسموم یا سالم و فقر و تنگدستى فوق العاده و مانند آن، این‏هاست که گاهى هماهنگى ظاهر و باطن را بر هم مى‏زند و از کوزه چیزى برون مى‏تراود که در آن نیست.

مرحوم علامه خویى در شرح این جمله، مطلب دیگرى دارد. او بعد از آن اشاره به تناقض صورى صدر و ذیل این بخش از خطبه مى‏گوید: من بعد از تدبّر و تفکر بسیار در چند روز و توسّل به جدم امیر مؤمنان، به این نتیجه رسیدم که حضرت به استناد کلام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏خواهد اشاره به این نکته کند که اگر کسى بر خلاف آن اصل کلى، ظاهر و باطن خود را هماهنگ ندید باید کوشش کند آن را در جهت صلاح، هماهنگ سازد؛ یعنى اگر باطن خوب بود و عمل بد، سعى در اعمال صالحه کند و اگر عمل، خوب بود و باطن بد، تلاش در اصلاح باطن نماید.(20)

گر چه این سخن، سخنى است صحیح؛ ولى استفاده این معنا از جمله‏هاى یاد شده خالى از اشکال نیست و به نظر مى‏رسد تفسیر اوّل مناسب‏تر است.

سپس در بخش پایانى این خطبه، امام علیه السّلام در تکمیل گفتار سابق در زمینه هماهنگى ظاهر و باطن و لزوم پاکسازى درون براى پاک شدن برون، چنین مى‏فرماید: «بدان هر عملى رویشى دارد و هیچ رویشى از آب بى‏نیاز نیست و آب‏ها مختلفند آن چه آبیارى‏اش پاکیزه باشد نهالش پاک و میوه‏اش شیرین است و آن چه آبیاریش ناپاک باشد نهالش ناپاک و میوه‏اش تلخ خواهد بود» (و اعلم أنّ لکلّ عمل نباتا. و کلّ نبات لا غنى به عن الماء، و المیاه مختلفة؛ فما طاب سقیه، طاب غرسه و حلت ثمرته، و ما خبث سقیه، خبث غرسه و أمرّت ثمرته).

امام علیه السّلام در این تشبیه زیبا، انسان و اعمالش را به درختان و میوه‏هایش تشبیه نموده‏

است؛ همان گونه که درختان و گیاهان از آب براى رویش بى‏نیاز نیستند، انسان‏ها نیز به تعلیم و تربیت و تبلیغ نیاز دارند. آن کس که از تعلیم و تربیت و تبلیغ صحیحى برخوردار باشد اعمالش پاک و آن کس که تحت تأثیر تبلیغات سوء قرار گیرد، عملى ناپاک خواهد داشت.

به تعبیر دیگر ارزش میوه‏هاى درختان در واقع از سه چیز نشأت مى‏گیرد: بذر خوب و زمین خوب و آب خوب. به یقین بذر انسان‏ها با توجه به فطرت پاک خداداد خوب است.هر گاه وراثت محیط که به منزله زمین است و تعلیم و تربیت که به منزله آب است پاک و پاکیزه باشد، آثار وجودى انسان‏ها ارزشمند و پاک و پاکیزه خواهد بود.


1) سند خطبه:«آمدى» در «غرر الحکم» که بر اساس حروف الفبا تنظیم شده بخش‏هاى مختلفى از این خطبه را در حرف «ق» و «ن» و «ه» و «الف» با تفاوت‏هایى آورده است. گرچه «آمدى» بعد از مرحوم سیّد رضى مى‏زیسته، ولى تفاوت تعبیرات او با نهج البلاغه نشان مى‏دهد که این جمله‏ها را از منبع دیگرى اخذ کرده است.و «سیّد» در کتاب «طراز» بخش‏هایى از خطبه را با تفاوت‏هایى آورده که نشان مى‏دهد آن را از منبع دیگرى غیر از نهج البلاغه نقل نموده است.

2) «ناظر» به معناى سیاهى چشم است که در وسط آن مردمک واقع شده است.

3) «لبیب» از ماده «لبّ» (بر وزن حبّ) به معناى مغز است و «لبیب» به کسى گفته مى‏شود که خردمند و عاقل و هوشیار باشد.

4) «نجد» به معناى زمین مرتفع است.

5) «ارز» از ماده «ارز» (بر وزن فرض) در اصل به معناى جمع شدن و منقبض گردیدن است؛ سپس به معناى گوشه گیرى و کنار رفتن از اجتماع استعمال شده است که در جمله یاد شده منظور همین است.

6) این حدیث مشهورى است که در کتب معروف اهل سنت مانند «مستدرک حاکم» و «معجم الکبیر طبرانى» و غیر آن‏ها نقل شده است. (براى آگاهى از مدارک این حدیث در کتب اهل سنت به کتاب احقاق الحق، جلد 5، صفحه 469 به بعد مراجعه شود).

7) الضحى، آیه 11.

8) مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث.

9) ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود این حدیث را از «ابو نعیم اصفهانى» در «حلیة الاولیاء» و «مسند احمد بن حنبل» نقل کرده است. (شرح نهج البلاغه، جلد 9، صفحه 166).

10) «کرائم» جمع «کریمه» است و اشاره به آیات مبارکى است که در شأن اهل بیت علیهم السّلام نازل شده است.

11) این، آیه 119 توبه است و دستور مى‏دهد که اهل ایمان در هر عصر و زمان و مکان باید با راستگویان همراه و همگام باشند و این آیه طبق روایات متعددى که در منابع شیعه و سنى وارد شد به امامان معصوم تفسیر شده است. (براى آگاهى از منابع این حدیث به کتاب پیام قرآن، جلد 9، صفحه 221 مراجعه شود).

12) «رائد» از ماده «رود» بر وزن قوم به معناى تلاش براى انجام دادن چیزى است و همان گونه که در متن آمده است معمولا به کسى مى‏گویند که در جستجوى مرتع و چراگاه، پیشاپیش قافله حرکت مى‏کند.

13) خطبه 157.

14) اصول کافى، جلد اوّل، صفحه 44، باب عمل بغیر علم حدیث 3.

15) همان مدرک، صفحه 43، حدیث 1.

16) آل عمران، آیه 118.

17) محمّد، آیه 30.

18) اعراف، آیه 58.

19) کلمات قصار، 26.

20) منهاج البراعه، جلد 9، صفحه 248. (با تلخیص).