و من خطبة له علیه السّلام
یذکر فیها فضائل اهل البیت علیهم السّلام
از خطبههاى امام علیه السّلام است که در آن فضایل اهل بیت علیهم السّلام را بیان کرده است.
خطبه در یک نگاه
مطالب این خطبه عمدتا بر سه محور مىگردد:
1. فضایل اهل بیت علیهم السّلام و علم و دانش فوق العاده آن بزرگواران و توصیه مردم به پیروى از آنان.
2. بحثى پیرامون ارتباط ظاهر و باطن با یکدیگر و این که غالبا در مواقعى که باطن
انسان پاک باشد، ظواهر اعمال او نیز پاک است و آنها که از درون آلودهاند نیز غالبا ظاهرى آلوده دارند.
3. براى اصلاح هر چیز باید به ریشههاى نخستین، بازگشت و اصلاحات را از اساس و بنیان شروع کرد.
بخش اوّل
و ناظر قلب اللّبیب به یبصر أمده، و یعرف غوره و نجده داع دعا، و راع رعى، فاستجیبوا للدّاعی، و اتّبعوا الرّاعی.
قد خاضوا بحار الفتن، و أخذوا بالبدع دون السّنن. و أرز المؤمنون، و نطق الضّالّون المکذّبون. نحن الشّعار و الأصحاب، و الخزنة و الأبواب؛ و لا تؤتى البیوت إلّا من أبوابها؛ فمن أتاها من غیر أبوابها سمّی سارقا.
ترجمه:
عاقل با چشم دل، پایان کار را مىنگرد و اعماق و بلندىهاى آن را درک مىکند.دعوت کنندهاى دعوت (به حق) کرد و رهبرى به امر سرپرستى قیام نمود. اکنون بر شما لازم است دعوت او را اجابت کنید و از رهبرتان پیروى نمایید.
آنها (دشمنان حق) در دریاهاى فتنه فرو رفتند؛ بدعتها را گرفته و سنتها را رها نمودند (و کار به جایى رسید که) مؤمنان کنار رفتند (و سکوت اختیار کردند؛) ولى گمراهان و تکذیب کنندگان به سخن در آمدند.
ما محرم اسرار (پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله) و یاران راستین او و گنجینه داران و درهاى علوم وى هستیم و (البتّه) هیچ خانهاى را جز از درش وارد نمىشوند و هر کس از غیر در وارد شود سارقش مىنامند!
شرح و تفسیر
ما درهاى علوم پیامبریم!
بحثهاى گوناگون این خطبه نشان مىدهد که مرحوم سیّد رضى مطابق معمول این خطبه را از بخشهاى خطبه طولانىترى گزینش کرده و به همین دلیل، ارتباط میان بخشهاى این خطبه اندکى پیچیده است.
امام علیه السّلام براى بیان فضایل اهل بیت علیهم السّلام نخست به سراغ مقدمهاى مىرود و اوصافى از نیکان هدایت یافته و منحرفان گمراه بیان مىکند، نخست مىفرماید:
«عاقل با چشم دل، پایان کار را مىنگرد و اعماق و بلندىهاى آن را درک مىکند» (و ناظر(2) قلب اللّبیب(3) به یبصر أمده، و یعرف غوره و نجده(4)).
اشاره به این که انسان عاقل به ظواهر امر قناعت نمىکند؛ بلکه سعى مىکند فراز و نشیبها و عاقب کار را بنگرد و مسیر خود را به درستى تعیین کند؛ از بیراهه نرود و در کنار پرتگاهها گام برندارد.
سپس مىافزاید: «دعوت کنندهاى دعوت (به حق) کرد و رهبرى به امر سرپرستى قیام نمود. اکنون بر شما لازم است دعوت او را اجابت کنید و از رهبرتان پیروى نمایید» (داع دعا، و راع رعى، فاستجیبوا للدّاعی، و اتّبعوا الرّاعی).
روشن است که منظور از دعوت کننده، پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است که اساس و بنیان اسلام را بنا نهاد و منظور از راعى، امام أمیر المؤمنین علیه السّلام است که سرپرستى امّت را به فرمان خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر عهده گرفت.
این سخن اشاره به آن دارد که اگر با دقت بنگرید هم پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله را مىشناسید و
هم جانشین به حق او را و با شناخت آن دو بزرگوار، تردید و تأملى در اجابت دعوت و پیروى از رهبر باقى نخواهد ماند.
آن گاه به گروه دیگرى که در نقطه مقابل گروه اوّل قرار دارند اشاره کرده، مىفرماید:«آنها (دشمنان حق) در دریاهاى فتنه فرو رفتند؛ بدعتها را گرفته و سنتها را رها نمودند (و کار به جایى رسید که) مؤمنان کنار رفتند (و سکوت اختیار کردند؛) ولى گمراهان و تکذیب کنندگان به سخن درآمدند» (قد خاضوا بحار الفتن، و أخذوا بالبدع دون السّنن. و أرز(5) المؤمنون، و نطق الضّالّون المکذّبون).
این تعبیرات اشاره به گروههاى منحرفى دارد که بعد از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اطراف غاصبان خلافت را گرفتند و سرانجام کار به دست معاویه و یزید و خونخواران «بنى امیّه و بنى مروان» رسید.
آرى، کار آنها ایجاد فتنهها مانند فتنه «جمل» و «صفین» و «نهروان» و بهرهگیرى از آن بود و همچنین ایجاد بدعتها در دین خدا و رها کردن سنتهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که در عصر خلیفه سوّم و «بنى امیّه» از هر زمان آشکارتر بود.
امام علیه السّلام بعد از ذکر این مقدمه (بیان اوصاف عاقلان و گمراهان) به بیان بخشى از فضایل اهل بیت علیهم السّلام پرداخته، چنین مىگوید: «ما محرم اسرار (پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله) و یاران راستین او و گنجینه داران و درهاى علوم وى هستیم و به خانهها تنها باید از درهاى آن وارد شد، و هر کس که از غیر در وارد شود سارقش مىنامند!» (نحن الشّعار و الأصحاب، و الخزنة و الأبواب؛ و لا تؤتى البیوت إلّا من أبوابها؛ فمن أتاها من غیر أبوابها سمّی سارقا).
اشاره به این که ما از همه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نزدیکتریم (توجه داشته باشید که شعار به
معناى لباس زیرین است که با پوست تن تماس دارد) و علم و دانش آن حضرت به ما رسیده است و هر کس مىخواهد به تعلیمات آن وجود مقدّس و هدایتهاى او راه یابد باید از طریق ما وارد شود.
این تعبیرات در واقع برگرفته از روایات خود پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله درباره اهل بیت علیهم السّلام عموما و على علیه السّلام خصوصا مىباشد. احادیثى مانند حدیث ثقلین که تمام مسلمین را تا روز قیامت به قرآن و اهل بیت علیهم السّلام ارجاع مىدهد و حدیث «انا مدینة العلم و علىّ بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب؛ من شهر علمم و على در آن است هر کس علم مىخواهد باید از در وارد شود».(6)
جالب این که ابن ابى الحدید هنگامى که به تفسیر این بخش از خطبه مىپردازد، مىگوید: آن چه على علیه السّلام در این خطبه به آن اشاره کرده، تنها عشرى از اعشار فضایلى است که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در روایات بسیار درباره آن حضرت بیان فرموده است.
سپس مىافزاید: منظور من در اینجا روایاتى که امامیه در زمینه امامت على علیه السّلام به آن استدلال کردهاند، نیست، بلکه منظور روایاتى است که بزرگان حدیث اهل سنت در کتابهاى خود از فضایل على علیه السّلام آوردهاند و من مختصرى از آن را در این جا مىآورم.
و به دنبال آن بیست و چهار روایت ناب در فضایل آن حضرت نقل مىکند که در بخش نکات به قسمتى از آنها اشاره خواهد شد. (ان شاء اللّه)
نکتهها
1. تفاوت خودستایى و معرفى خویشتن
گاه افراد بهانه جو مىپرسند: چرا امام علیه السّلام در اینجا به معرفى خویشتن پرداخته و
خودستایى مىکند؟ آیا این کار دون از شأن امام علیه السّلام نیست؟
تا آن جا که «ابن ابى الحدید» در «شرح نهج البلاغه» نقل مىکند که بعضى به «عمر» گفتند: على علیه السّلام را به فرماندهى لشکر برگزین! او گفت: على خود را برتر از این حرفها مىداند!
ولى این گونه خرده گیرىها که غالبا از ناآگاهى یا حسد سرچشمه مىگیرد در برابر منطق عقل مردود است؛ چرا که بسیارى از مردم ممکن است به موقعیت شخص بزرگى آشنا نباشند و از افکار و علوم و برنامههاى تربیتى او بهره نگیرند؛ آیا او نباید خود را به مردم معرفى کند؟
این موضوع به آن مىماند که شخص طبیب ماهر و متخصص در رشتههاى مختلف طبى تابلو بزرگى بر سر در مطب خود نصب کند و رتبههاى علمى خود را یکى بعد از دیگرى بر آن بنویسد تا مردم او را بشناسند و از علم و تجربه او بهره گیرند. آیا این کار خودستایى است یا معرفى کردن در برابر ناآگاهان؟
از این گذشته یکى از مراحل شکر نعمتهاى الهى بازگو کردن آن است؛ قرآن مىفرماید: ««وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»؛ نعمت پروردگارت را بازگو کن».(7)
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: تفسیر آیه فوق چنین است:
«حدّث بما أعطاک اللّه و فضّلک و رزقک و أحسن إلیک و هداک؛ آن چه را خدا به تو بخشیده و برترى داده و روزىهایى را که به تو عطا فرموده و آن چه را به تو نیکى کرده و هدایت نموده، همه را باز گو کن».(8)
و لذا در بعضى از احادیث نقل شده است که وقتى از على علیه السّلام در مورد بعضى از فضایل آن حضرت سؤال شد، امام علیه السّلام در پاسخ فرمود: گرچه خودستایى زشت است، ولى من با الهام از آیه «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» و براى بازگویى نعمتهاى پروردگار به تو پاسخ مىگویم (سپس بخشى از فضایل خود را بیان فرمود).
2. حسن دلبران در زبان دیگران!
همان گونه که قبلا اشاره شد، ابن ابى الحدید هنگامى که به این بخش از خطبه مىرسد روایات زیادى از منابع اهل تسنن در فضیلت على علیه السّلام نقل مىکند که بالغ بر بیست و چهار حدیث مىشود و تصریح مىکند که این روایات غیر از احادیثى است که شیعه امامیه در مقام اثبات امامت على علیه السّلام بدان تمسک مىجویند.
مناسب است در این جا به بعضى از این روایات بسیار پر محتوا اشاره کنیم:
1. پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود: «یا علىّ إنّ اللّه قد زیّنک بزینة لم یزیّن العباد بزینة أحبّ إلیه منها هى زینة الأبرار عند اللّه تعالى؛ الزّهد فی الدّنیا جعلک لا ترزء من الدّنیا شیئا، و لا ترزء الدّنیا منک شیئا و وهب لک حبّ المساکین فجعلک ترضى بهم أتباعا و یرضون بک إماما؛ اى على! خداوند تو را به زینتى آراسته است که بندگانش را به زینتى بهتر از آن نیاراسته است و آن، زینت نیکان در نزد خداست که همان زهد در دنیاست. خداوند تو را چنان قرار داده که چیزى از دنیا گردآورى نمىکنى و دنیا نیز چیزى از تو بر نمىگیرد و نمىکاهد. خداوند به تو محبّت مستمندان را بخشیده و تو را آن گونه قرار داده که از چنین پیروانى خشنود شوى؛ آنها نیز به پیشوایى همچون تو خشنود باشند».(9)
2. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «إنّ اللّه عهد إلىّ فی علىّ عهدا فقلت یا ربّ بیّنه لی.قال: اسمع أنّ علیّا رایة الهدى و إمام أولیائی و نور من أطاعنى و هو الکلمة الّتی ألزمتها المتّقین من أحبّه فقد أحبّنی و من أطاعه فقد أطاعنی فبشّره بذلک؛ خداوند با من درباره على علیه السّلام عهدى فرمود (و اشاره به مقامات و فضایل على کرد) عرض کردم: پروردگارا، آن را براى من بیان کن؛ فرمود: بشنو! على، پرچم هدایت و پیشواى دوستان من و نور کسانى است که اطاعتم کنند و او کلمهاى است که پرهیزکاران
را به آن ملزم ساختم، کسى که او را دوست دارد، مرا دوست داشته و کسى که از وى اطاعت کند، مرا اطاعت نموده است. او را به این فضایل بشارت ده.
3. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «من سرّه أن یحیا حیاتی و یموت مماتی و یسکن جنّة عدن الّتی غرسها ربّی فلیوال علیّا من بعدی و لیوال ولیّه و لیقتد بالأئمّة من بعدی فإنّهم عترتی خلقوا من طینتی و رزقوا فهما و علما فویل للمکذّبین من أمّتی، القاطعین فیهم صلتی لا أنا لهم اللّه شفاعتی؛ کسى که مسرور مىشود همچون من زندگى کند و همچون من از دنیا برود و ساکن بهشت جاویدانى شود که خداوند آن را غرس کرده پس باید على را بعد از من دوست دارد و دوست او را نیز دوست داشته باشد و به امامان پس از من اقتدا کند که آنها از عترت مناند؛ از باقیمانده گل من سرشته شدند و خداوند فهم و دانش به آنان داده است. واى بر کسانى از امت من که آنها را تکذیب کنند و نسبت به من قطع رحم کنند! خداوند هرگز آنها را مشمول شفاعت من نکند!».
بخش دوّم
منها: فیهم کرائم القرآن، و هم کنوز الرّحمن. إن نطقوا صدقوا، و إن صمتوا لم یسبقوا. فلیصدق رائد أهله، و لیحضر عقله، و لیکن من أبناء الآخرة، فإنّه منها قدم، و إلیها ینقلب.
فالنّاظر بالقلب، العامل بالبصر، یکون مبتدأ عمله أن یعلم: أعمله علیه أم له؟! فإن کان له مضى فیه، و إن کان علیه وقف عنه. فإنّ العامل بغیر علم کالسّائر على غیر طریق. فلا یزیده بعده عن الطّریق الواضح إلّا بعدا من حاجته. و العامل بالعلم کالسّائر على الطّریق الواضح. فلینظر ناظر:أ سائر هو أم راجع؟!
ترجمه:
آیات کریمه قرآن درباره آنها (پیامبر و اهل بیتش) (علیهم السّلام) نازل شده، آنها گنجینههاى علوم خداى رحمانند. اگر سخن بگویند راست مىگویند و اگر سکوت کنند کسى بر آنها پیشى نمىگیرد. راهنماى جمعیّت باید به افراد خود راست بگوید و عقل و خرد را حاضر سازد و از فرزندان آخرت باشد؛ چرا که از آن جا آمده و به آن جا باز مىگردد.آن کس که با چشم دل مىبیند و با بینایى عمل مىکند باید در آغاز هر کار بیندیشد که آیا آن عمل به سود اوست یا به زیان او؛ اگر به سود اوست ادامه دهد و اگر به زیانش مىباشد از عمل باز ایستد؛ زیرا آن کس که بدون آگاهى به انجام دادن کار مىپردازد همچون کسى است که از بیراهه مىرود و چنین کسى هر قدر جلوتر مىرود از منزل مقصود فاصله
بیشترى مىگیرد ولى آن کس که از روى آگاهى عمل مىکند همچون رهروى است که در جاده روشن گام بر مىدارد (و به زودى به مقصد مىرسد). حال که چنین است هر شخص باید بنگرد آیا (به سوى مقصد) پیش مىرود یا به عقب باز مىگردد؟!
شرح و تفسیر
ویژگى رهروان راه حق
در این بخش از خطبه امام علیه السّلام براى خنثى کردن تبلیغاتى که «بنى امیّه» به طور مستمر بر ضد اهل بیت علیهم السّلام داشتند و هماهنگىهایى بعضى از جیره خواران و مزدوران که ظاهرا در لباس ارباب حدیث با آنها مىنمودند، اشاره به گوشهاى از فضایل اهل بیت علیهم السّلام مىکند تا در برابر آن هجمه سنگین تبلیغاتى مردم آنها را فراموش نکنند؛ مىفرماید:
«آیات کریمه قرآن درباره آنها (پیامبر و اهل بیتش علیهم السّلام) نازل شده، آنها گنجینههاى علوم خداى رحمانند. اگر سخن بگویند راست مىگویند و اگر سکوت کنند کسى بر آنها پیشى نمىگیرد» (فیهم کرائم(10) القرآن، و هم کنوز الرّحمن. إن نطقوا صدقوا، و إن صمتوا لم یسبقوا).
جمله «فیهم کرائم القرآن» ممکن است به همان معنا باشد که گفته شد یا به این معنا که آیات کریمه قرآن و تفسیر آن نزد آنهاست. مطابق این تفسیر، جمله مزبور اشارهاى به مفهوم حدیث «ثقلین» است که مىگوید: اهل بیت علیهم السّلام هرگز از قرآن جدا نمىشوند.
تعبیر به «کنوز» (گنجها) اشاره به این است که تعلیمات و احکام گران بهاى الهى نزد آنهاست؛ زیرا همیشه اشیاى نفیس را در گنج ذخیره مىکنند.
جمله «إن نطقوا صدقوا» یکى از اوصاف برجسته اهل بیت علیهم السّلام را که همان صدق در کلام است و با آیه «کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»(11) هماهنگ است، بازگو مىکند.
جمله «إن صمتوا لم یسبقوا» اشاره به این است که سکوت آنها هرگز به معناى ناتوانى در پاسخگویى نیست؛ بلکه به مقتضاى مصلحت و حکمت است لذا کسى نمىتواند بر آن پیشى بگیرد. یا این که ابهت آنها به قدرى است که هرگاه سکوت کنند، کسى را یاراى سخن و اظهار وجود در برابر آنها نیست.
به هر حال، این صفات چهار گانه که در اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، مقام آنها را از دیگران ممتاز مىسازد و عظمت الهى و علمى آنها را نشان مىدهد.
سپس براى تأکید این مطلب که هدف ستایش و مداحى نیست، مىافزاید: «راهنماى جمعیّت باید به افراد خود راست بگوید و عقل و خرد را حاضر سازد و از فرزندان آخرت باشد؛ چرا که از آن جا آمده و به آن جا باز مىگردد» (فلیصدق رائد أهله(12)، و لیحضر عقله، و لیکن من أبناء الآخرة، فإنّه منها قدم، و إلیها ینقلب).
واژه «رائد» در اصل به معناى کسى است که در پیشاپیش قافله حرکت مىکند و براى یافتن آب و چراگاه جستجو مىنماید. اگر چنین کسى دروغگو باشد، اهل قافله خود را گرفتار خطر مىسازد، انتخاب این تعبیر در جمله یاد شده اشاره به این نکته لطیف است که اگر من ویژگىهاى اهل بیت علیهم السّلام را براى شما شرح مىدهم به منزله کسى هستم که ضرورىترین وسیله زندگى را براى پیروانش فراهم مىسازد.
جمله «فإنّه منها قدم و …» (انسان از آخرت آمده و به سوى آن باز مىگردد) ممکن است اشاره به مفهوم «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» (ما از خداییم و به سوى او باز مىگردیم) باشد. یا به تعبیر دیگر آخرت در این جا به معناى ماوراى طبیعت است.
بعضى از شارحان نهج البلاغه گفتهاند: معناى این جمله آن است که «ما براى آخرت آفریده شدهایم» همان گونه که در بعضى از کلمات امام علیه السّلام آمده است: «الا فما یصنع بالدّنیا من خلق للآخرة؛ کسى را که براى آخرت آفریده شده با دنیا چکار؟»(13)
آن گاه در ادامه این سخن با توجه به آن چه در فراز قبل درباره امامان اهل بیت علیهم السّلام آمده هشدار مىدهد که با دقت هر چه بیشتر، مراقب اعمال خویش باشند و راهى که را آن امامان یعنى گنجینههاى علم الهى و آگاهان بر قرآن ارائه مىدهند، بپویند و در آغاز هر کار در نتیجه و پایان آن بیندیشند و تصمیم بگیرند؛ مىفرماید:
«آن کس که با چشم دل مىبیند و با بینایى عمل مىکند باید در آغاز هر کار بیندیشد که آیا آن عمل به سود اوست یا به زیان او؛ اگر به سود اوست ادامه دهد و اگر به زیانش مىباشد از عمل باز ایستد» (فالنّاظر بالقلب، العامل بالبصر، یکون مبتدأ عمله أن یعلم: أعمله علیه أم له؟! فإن کان له مضى فیه، و إن کان علیه وقف عنه).
در واقع، امام علیه السّلام شرط پیروزى را سه چیز شمرده که هر سه از شاخههاى علم و دانش است. اندیشیدن در اصل کار و عمل کردن با بصیرت و آگاهى و مطالعه درباره نتیجه آن کار که آیا به سود است یا زیان؟
سپس به دلیل آن پرداخته و با تشبیه زیبایى فرق میان عالم و جاهل را روشن مىسازد و مىفرماید: «زیرا آن کس که بدون آگاهى (و مطالعه کافى) به انجام دادن کار پردازد همچون کسى است که از بى راهه مىرود و چنین کسى هر قدر جلوتر مىرود از منزل مقصود فاصله بیشترى مىگیرد ولى آن کس که از روى آگاهى عمل مىکند همچون رهروى است که در جاده روشن گام بر مىدارد (و به زودى به مقصد مىرسد)»
(فإنّ العامل بغیر علم کالسّائر على غیر طریق. فلا یزیده بعده عن الطّریق الواضح إلّا بعدا من حاجته. و العامل بالعلم کالسّائر على الطّریق الواضح).
چه تشبیه جالبى! افراد دانا و نادان هر دو در تلاشند؛ ولى دانا چون در جاده اصلى حرکت مىکند لحظه به لحظه به مقصد نزدیکتر مىشود؛ ولى نادان چون در بى راهه گام بر مىدارد لحظه به لحظه از مقصد دورتر مىشود و به تعبیر دیگر تلاشهاى او نتیجه معکوس دارد.
در سخنان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تعبیر جالب دیگرى از این مطلب نقل شده است: «من عمل على غیر علم کان ما یفسد اکثر ممّا یصلح؛ کسى که بدون آگاهى عملى انجام دهد آن چه را خراب مىکند بیش از آن است که آباد مىکند».(14)
و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «العامل على غیر بصیرة کالسّائر على غیر الطّریق لا یزیده سرعة السّیر إلّا بعدا؛ کسى که بدون آگاهى عمل کند مانند رهروى است که در غیر مسیر گام بر مىدارد که هر چه سریعتر سیر کند از مقصد دورتر مىشود».(15)
و در پایان این بخش امام علیه السّلام چنین نتیجه مىگیرد، مىفرماید: «حال که چنین است هر شخص باید بنگرد آیا (به سوى مقصد) پیش مىرود یا به عقب باز مىگردد؟!» (فلینظر ناظر أسائر هو أم راجع؟!).
این تعبیر نشان مىدهد که افراد نا آگاه نه تنها با تلاشهاى خود به مقصد نزدیک نمىشوند بلکه گاهى با تلاشهاى خود درست در جهت ضد آن گام بر مىدارند.
نکته مشکل بزرگ در دنیاى کنونى
در جهانى که زندگى مىکنیم امکانات و وسایل زندگى بیش از هر زمان آماده است.قواى مختلف طبیعت به تسخیر انسان در آمده و زحمتها را از دوش او برداشته و بر دوش صنایع سبک و سنگین افکنده است. ذخایر زمین یکى پس از دیگرى کشف شده و در اختیار انسانها قرار گرفته است. حجم ثروت و نعمت از هر زمانى بیشتر است؛ ولى با این حال گروه عظیمى از مردم دنیا با فقر و بدبختى دست به گریبانند و هر سال جمعیّت عظیمى از گرسنگى جان مىدهند؛ جنگها و بیمارىها قربانى زیادى مىگیرد.
اگر درست بنگریم، مىبینیم عامل اصلى یا ضعف مدیریتهاست و یا خیانت در امانتهاى الهى که آن نیز با دقت به ضعف مدیریت باز مىگردد؛ زیرا پیشرفت در امانت است نه خیانت. خیانت آثار مقطعى دارد ولى در دراز مدت نتیجه منفى آن دامان خائن را مىگیرد. اساسا در یک جامعه بدبخت نمىتوان خوشبخت زندگى کرد.
اگر به توصیه یاد شده که در کلام امام و سائر معصومین علیهم السّلام آمده است عمل مىشد آگاهان را براى مدیریتها بر مىگزیدند و هر کارى را به اهلش مىسپردند. آنها نیز مرتکب خیانت نمىشدند؛ دنیا چهره دیگرى داشت. ولى افسوس چون کارها به دست اهلش نیست، تلاشها نتیجه معکوس مىدهد و مردم جهان را از مقصد اصلى، یعنى آرامش و بىنیازى و سعادت دور مىسازد و نعمتهاى عظیم خداداد در مسیرهاى غلط تباه و نابود مىشود.
بخش سوّم
و اعلم أنّ لکلّ ظاهر باطنا على مثاله، فما طاب ظاهره طاب باطنه، و ما خبث ظاهره خبث باطنه. و قد قال الرّسول الصّادق- صلّى اللّه علیه و آله- «إنّ اللّه یحبّ العبد، و یبغض عمله، و یحبّ العمل و یبغض بدنه».
و اعلم أنّ لکلّ عمل نباتا. و کلّ نبات لا غنى به عن الماء، و المیاه مختلفة؛ فما طاب سقیه، طاب غرسه و حلت ثمرته، و ما خبث سقیه، خبث غرسه و أمرّت ثمرته.
ترجمه:
بدان هر ظاهرى باطنى دارد همانند خود، آن چه ظاهرش پاک و خوب است باطنش نیز پاک و خوب است و آن چه ظاهرش خبیث و بد است باطنش نیز خبیث است. پیامبر صادق صلّى اللّه علیه و آله فرمود: گاه خداوند بندهاى را دوست مىدارد ولى عملش را مبغوض مىشمرد و گاه عملش را دوست مىدارد و شخصش را مبغوض مىدارد.
بدان هر عملى رویشى دارد و هیچ رویشى از آب بىنیاز نیست و آبها مختلفند آن چه آبیارىاش پاکیزه باشد نهالش پاک و میوهاش شیرین است و آن چه آبیاریش ناپاک باشد نهالش ناپاک و میوهاش تلخ است.
شرح و تفسیر
راه شناخت نیکان و بدان
در این بخش از خطبه، امام علیه السّلام براى تکمیل آن چه در بخشهاى سابق آمد راه شناخت نیکان از بدان را نشان مىدهد، مىفرماید: «بدان هر ظاهرى باطنى دارد همانند خود، آن چه ظاهرش پاک و خوب است باطنش نیز پاک و خوب است و آن چه ظاهرش خبیث و بد است باطنش نیز خبیث است» (و اعلم أنّ لکلّ ظاهر باطنا على مثاله، فما طاب ظاهره طاب باطنه، و ما خبث ظاهره خبث باطنه).
این یک قاعده کلى است که مىتواند در بسیارى از موارد راهگشاى انسان در مسأله شناخت افراد و جوامع بشرى و تشکیلات مختلف اجتماعى و سیاسى و عقیدتى باشد (هر چند مانند هر قاعده کلى ممکن است استثناهایى داشته باشد) زیرا معمولا اعمال انسانها بازتاب افکار و اخلاق و صفات درونى آنهاست و ظاهر آنان تراوشى از باطنشان است؛ همان گونه که در ضرب المثل معروف نقل شده: «از کوزه همان برون طراود که در اوست».
بر این اساس هنگامى که باطن کسى براى ما مشکوک شود باید در اعمال او دقت کنیم و از لابهلاى آن به باطن او پى ببریم. قرآن مجید نیز این حقیقت را در آیات مختلف تأیید کرده و درباره منافقان گاه مىفرماید: «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ»؛ نشانههاى عداوت آنها از دهان و کلامشان آشکار شده و آن چه در دلهایشان پنهان مىدارند از آن مهمتر است».(16)
و در جاى دیگر مىفرماید: «وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ»؛ اگر ما بخواهیم منافقان را به تو نشان مىدهیم تا آنها را به قیافههاشان بشناسى، هر چند مىتوانى آنها را از سخنانشان بشناسى».(17)
و در جاى دیگر مىفرماید: ««وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً»؛ سرزمین پاکیزه گیاهش (پاکیزه) به فرمان پروردگار مىروید؛ اما سرزمین خبیث و بد جز گیاه ناچیز و بى ارزش از آن نمىروید».(18)
در روایات اسلامى و کلمات فقها نیز این مسأله دیده مىشود:
امیر مؤمنان على علیه السّلام مىفرماید: «ما أضمر أحد شیئا إلّا ظهر فی فلتات لسانه و صفحات وجهه؛ کسى چیزى را در دل پنهان نمىکند مگر این که در سخنانى که از دهانش بیرون مىپرد و در چهرهاش، آشکار مىشود».(19)
فقها نیز در بحث عدالت مىگویند: حسن ظاهر و عمل به وظایف شرع حکایت از وجود ملکه عدالت در باطن مىکند.
جالب این که در عصر ما وسایلى ساختهاند به نام دروغ سنج که از تغییر حرکات نبض و قلب و فشار خون و غیر آن مىتوان راستگو بودن یا دروغگو بودن شخص را به هنگامى که مطلبى را اظهار مىدارد، شناخت.
همان گونه که اشاره شد این قاعده کلى مانند سایر قواعد بدون استثنا نیست؛ زیرا افرادى هستند بسیار پیچیده و به تعبیر عامیانه «تودار» که به آسانى نمىتوان آنها را از اعمالشان شناخت؛ چنان ریا کار و متظاهر و مردم فریبند که گاه افراد عاقل و هوشیار را نیز به خطا مىافکنند و به همین جهت امام علیه السّلام در ادامه سخن چنین مىفرماید: «پیامبر راستگو صلّى اللّه علیه و آله فرمود: گاه خداوند بندهاى را دوست دارد ولى عملش را مبغوض مىشمرد و گاه عملش را دوست دارد و شخصش را مبغوض مىداند» (و قد قال الرّسول الصّادق- صلّى اللّه علیه و آله-: «إنّ اللّه یحبّ العبد، و یبغض عمله، و یحبّ العمل و یبغض بدنه»).
دلیل جدایى ظاهر از باطن و عمل از عقیده در این گونه موارد، عوامل فوق العادهاى
است که رخ مىدهد و شخص را از آن اصل کلى دور مىسازد؛ مثلا همنشینى با بدان و خوبان و قرار گرفتن در محیطهاى سالم یا فاسد و همچنین تعصبها، کینهها، حسادتها، هوسهاى شدید و تبلیغات مسموم یا سالم و فقر و تنگدستى فوق العاده و مانند آن، اینهاست که گاهى هماهنگى ظاهر و باطن را بر هم مىزند و از کوزه چیزى برون مىتراود که در آن نیست.
مرحوم علامه خویى در شرح این جمله، مطلب دیگرى دارد. او بعد از آن اشاره به تناقض صورى صدر و ذیل این بخش از خطبه مىگوید: من بعد از تدبّر و تفکر بسیار در چند روز و توسّل به جدم امیر مؤمنان، به این نتیجه رسیدم که حضرت به استناد کلام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىخواهد اشاره به این نکته کند که اگر کسى بر خلاف آن اصل کلى، ظاهر و باطن خود را هماهنگ ندید باید کوشش کند آن را در جهت صلاح، هماهنگ سازد؛ یعنى اگر باطن خوب بود و عمل بد، سعى در اعمال صالحه کند و اگر عمل، خوب بود و باطن بد، تلاش در اصلاح باطن نماید.(20)
گر چه این سخن، سخنى است صحیح؛ ولى استفاده این معنا از جملههاى یاد شده خالى از اشکال نیست و به نظر مىرسد تفسیر اوّل مناسبتر است.
سپس در بخش پایانى این خطبه، امام علیه السّلام در تکمیل گفتار سابق در زمینه هماهنگى ظاهر و باطن و لزوم پاکسازى درون براى پاک شدن برون، چنین مىفرماید: «بدان هر عملى رویشى دارد و هیچ رویشى از آب بىنیاز نیست و آبها مختلفند آن چه آبیارىاش پاکیزه باشد نهالش پاک و میوهاش شیرین است و آن چه آبیاریش ناپاک باشد نهالش ناپاک و میوهاش تلخ خواهد بود» (و اعلم أنّ لکلّ عمل نباتا. و کلّ نبات لا غنى به عن الماء، و المیاه مختلفة؛ فما طاب سقیه، طاب غرسه و حلت ثمرته، و ما خبث سقیه، خبث غرسه و أمرّت ثمرته).
امام علیه السّلام در این تشبیه زیبا، انسان و اعمالش را به درختان و میوههایش تشبیه نموده
است؛ همان گونه که درختان و گیاهان از آب براى رویش بىنیاز نیستند، انسانها نیز به تعلیم و تربیت و تبلیغ نیاز دارند. آن کس که از تعلیم و تربیت و تبلیغ صحیحى برخوردار باشد اعمالش پاک و آن کس که تحت تأثیر تبلیغات سوء قرار گیرد، عملى ناپاک خواهد داشت.
به تعبیر دیگر ارزش میوههاى درختان در واقع از سه چیز نشأت مىگیرد: بذر خوب و زمین خوب و آب خوب. به یقین بذر انسانها با توجه به فطرت پاک خداداد خوب است.هر گاه وراثت محیط که به منزله زمین است و تعلیم و تربیت که به منزله آب است پاک و پاکیزه باشد، آثار وجودى انسانها ارزشمند و پاک و پاکیزه خواهد بود.
1) سند خطبه:«آمدى» در «غرر الحکم» که بر اساس حروف الفبا تنظیم شده بخشهاى مختلفى از این خطبه را در حرف «ق» و «ن» و «ه» و «الف» با تفاوتهایى آورده است. گرچه «آمدى» بعد از مرحوم سیّد رضى مىزیسته، ولى تفاوت تعبیرات او با نهج البلاغه نشان مىدهد که این جملهها را از منبع دیگرى اخذ کرده است.و «سیّد» در کتاب «طراز» بخشهایى از خطبه را با تفاوتهایى آورده که نشان مىدهد آن را از منبع دیگرى غیر از نهج البلاغه نقل نموده است.
2) «ناظر» به معناى سیاهى چشم است که در وسط آن مردمک واقع شده است.
3) «لبیب» از ماده «لبّ» (بر وزن حبّ) به معناى مغز است و «لبیب» به کسى گفته مىشود که خردمند و عاقل و هوشیار باشد.
4) «نجد» به معناى زمین مرتفع است.
5) «ارز» از ماده «ارز» (بر وزن فرض) در اصل به معناى جمع شدن و منقبض گردیدن است؛ سپس به معناى گوشه گیرى و کنار رفتن از اجتماع استعمال شده است که در جمله یاد شده منظور همین است.
6) این حدیث مشهورى است که در کتب معروف اهل سنت مانند «مستدرک حاکم» و «معجم الکبیر طبرانى» و غیر آنها نقل شده است. (براى آگاهى از مدارک این حدیث در کتب اهل سنت به کتاب احقاق الحق، جلد 5، صفحه 469 به بعد مراجعه شود).
7) الضحى، آیه 11.
8) مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث.
9) ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود این حدیث را از «ابو نعیم اصفهانى» در «حلیة الاولیاء» و «مسند احمد بن حنبل» نقل کرده است. (شرح نهج البلاغه، جلد 9، صفحه 166).
10) «کرائم» جمع «کریمه» است و اشاره به آیات مبارکى است که در شأن اهل بیت علیهم السّلام نازل شده است.
11) این، آیه 119 توبه است و دستور مىدهد که اهل ایمان در هر عصر و زمان و مکان باید با راستگویان همراه و همگام باشند و این آیه طبق روایات متعددى که در منابع شیعه و سنى وارد شد به امامان معصوم تفسیر شده است. (براى آگاهى از منابع این حدیث به کتاب پیام قرآن، جلد 9، صفحه 221 مراجعه شود).
12) «رائد» از ماده «رود» بر وزن قوم به معناى تلاش براى انجام دادن چیزى است و همان گونه که در متن آمده است معمولا به کسى مىگویند که در جستجوى مرتع و چراگاه، پیشاپیش قافله حرکت مىکند.
13) خطبه 157.
14) اصول کافى، جلد اوّل، صفحه 44، باب عمل بغیر علم حدیث 3.
15) همان مدرک، صفحه 43، حدیث 1.
16) آل عمران، آیه 118.
17) محمّد، آیه 30.
18) اعراف، آیه 58.
19) کلمات قصار، 26.
20) منهاج البراعه، جلد 9، صفحه 248. (با تلخیص).