و من خطبة له علیه السّلام
یومى فیها إلى الملاحم و یصف فئة من أهل الضلال
از خطبههاى امام علیه السّلام است که در آن به حوادث آینده، اشاره مىکند و اوصاف گروهى از گمراهان را بیان مىدارد.
خطبه در یک نگاه
این خطبه در واقع از سه بخش تشکیل مىشود. در بخش اوّل از گروهى سخن مىگوید، که راه راست را رها کرده و به انحراف کشیده شدهاند، سپس درباره رهبرى از اهل بیت علیهم السّلام سخن مىگوید که با چراغى روشن در فتنهها وارد مىشود و هدایت مردم را بر عهده مىگیرد، رهبرى که گرهها را مىگشاید و ملتها را آزاد مىسازد، کسى که مدتها از دیده مردم پنهان خواهد گشت و
کسى به او دست نمىیابد.
در بخش دوّم این خطبه، سخن از افراد ضعیف الایمانى به میان مىآورد که به خاطر پیروى از هواى نفس در گمراهى و فتنهها غوطهورند و گروه دیگرى که داراى ایمانى راسخ بودهاند و با کفر و شرک و آلودگى پیکار کرده و به قرب الهى رسیدهاند.
در بخش سوّم به افرادى اشاره مىکند، که بعد از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به قهقرا برگشتند و رشتههاى ایمان را گسستند، از دوستان خدا بریدند و به دشمنان پیوستند، بناى ولایت را از اساس برداشتند و به جایى که کانون خطا بود، منتقل ساختند.
بخش اوّل
و أخذوا یمینا و شمالا ظعنا فی مسالک الغیّ، و ترکا لمذاهب الرّشد. فلا تستعجلوا ما هو کائن مرصد، و لا تستبطئوا ما یجیء به الغد. فکم من مستعجل بما إن أدرکه ودّ أنّه لم یدرکه. و ما أقرب الیوم من تباشیر غد! یا قوم، هذا إبّان ورود کلّ موعود، و دنوّ من طلعة ما لا تعرفون. ألا و إنّ من أدرکها منّا یسری فیها بسراج منیر، و یحذو فیها على مثال الصّالحین، لیحلّ فیها ربقا، و یعتق فیها رقّا، و یصدع شعبا، و یشعب صدعا، فی سترة عن النّاس لا یبصر القائف أثره و لو تابع نظره. ثمّ لیشحذنّ فیها قوم شحذ القین النّصل. تجلى بالتّنزیل أبصارهم، و یرمى بالتّفسیر فی مسامعهم، و یغبقون کأس الحکمة بعد الصّبوح!
ترجمه
آنها (مردم آن زمان) به چپ و راست متمایل شده، در مسیر ضلالت و گمراهى گام نهاده و راههاى مستقیم را رها کردهاند، درباره آنچه باید رخ دهد و مورد انتظار است، عجله مکنید و آنچه را فردا با خود مىآورد، دور مشمرید. چه بسیارند کسانى که براى چیزى عجله مىکنند که اگر آن را به دست آورند، (پشیمان مىشوند و) دوست دارند که به آن نمىرسیدند و چه نزدیک است امروز به آغاز فردا.
اى جماعت! اکنون هنگام فرا رسیدن تمام آنچه (به شما) وعده داده شده است، مىباشد، و نیز هنگام نزدیک شدن طلوع چیزى است که از آن آگاهى ندارید. بدانید! آن کس از ما (اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) که آن فتنهها را دریابد، با
چراغ روشنى بخش، در آن گام مىنهد و به سیره و روش صالحان (پیامبر و ائمه اهل بیت) رفتار مىکند. او مىآید تا در آن میان گرهها را بگشاید، بردگان را آزاد سازد، گمراهان و ستمگران متحد را پراکنده کند، و حق جویان متفرّق را گرد هم آورد، او مدتى در پنهانى از مردم به سر مىبرد آن گونه که پى جویان اثر قدمش را نبینند، هر چند براى یافتن او بسیار جستجو کنند. سپس گروهى (براى یارى او) آماده مىشوند همچون آماده شدن شمشیر به دست آهنگر تیزگر. چشم آنان با قرآن روشنى مىگیرد و تفسیر آیاتش به گوش آنها افکنده مىشود و هر صبح و شام از جام حکمت سیراب مىشوند!
شرح و تفسیر
نابسامانىها در پرتو وجودش سامان مىیابد
همان گونه که در بالا آمد این خطبه در مجموع پیشگویى از حوادث آینده، مىکند و قرائن و تعبیرات موجود در خطبه، به خوبى نشان مىدهد که سخنان امام علیه السّلام در این خطبه اشاره به حوادث پیش از قیام مهدى علیه السّلام و سپس قیام مبارک اوست.
نخست مىفرماید: «مردم به چپ و راست متمایل شده در مسیر ضلالت و گمراهى گام نهاده، و راههاى مستقیم را رها کردهاند» (و أخذوا یمینا و شمالا ظعنا فی مسالک الغیّ، و ترکا لمذاهب الرّشد).
سپس مىافزاید: «درباره آنچه باید رخ دهد و مورد انتظار است عجله مکنید و آنچه را فردا با خود مىآورد، دور مشمرید» (فلا تستعجلوا ما هو کائن مرصد(2)، و لا تستبطئوا ما یجیء به الغد).
آن گاه به ذکر دلیل براى ترک شتاب پرداخته مىافزاید: «چه بسیارند کسانى که براى چیزى عجله مىکنند که اگر آن را به دست آورند (پشیمان مىشوند و) دوست دارند که به آن نمىرسیدند. و چه نزدیک است امروز به آغاز فردا». (فکم من مستعجل بما إن أدرکه ودّ أنّه لم یدرکه. و ما أقرب الیوم من تباشیر(3) غد).
اشاره به این که، براى پیروزیهایى که بعد از فتنهها وعده داده شده (به خصوص ظهور مهدى که در عصر خود پیامبر وعدههاى صریح درباره اقامه عدل و داد در سراسر جهان به وسیله او داده شده است) عجله مکنید چرا که هر چیز، زمانى دارد و شرایطى، و تا شرایط آن حاصل نشود، همچون میوه خامى است که آن را از درخت بچینند که موجب پشیمانى و ندامت خواهد شد.
آن گاه، مردم را مخاطب قرار داده مىفرماید: «اى جماعت! اکنون، هنگام فرا رسیدن تمام آنچه (به شما) وعده داده شده است، مىباشد (از ظهور فتنهها و آشوبها و سلطه ظالمان و تحت فشار قرار گرفتن مظلومان) و نیز هنگام نزدیک شدن طلوع چیزى است که از آن آگاهى ندارید (از حکومت عدل و داد و برچیده شدن ظلم و فساد)» (یا قوم، هذا إبّان(4) ورود کلّ موعود، و دنوّ من طلعة ما لا تعرفون).
سپس با بیان روشنترى از این ظهور بزرگ، سخن مىگوید و مىفرماید: «آگاه باشید! آن کس از ما (اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) که آن فتنهها را دریابد با چراغ روشنى بخش، در آن گام مىنهد و به سیره و روش صالحان (پیامبر و ائمه
اهل بیت) رفتار مىکند» (ألا و إنّ من أدرکها منّا یسری فیها بسراج منیر، و یحذو(5) فیها على مثال الصّالحین).
و در ادامه این سخن برنامههاى آن مصلح بزرگ را در چند جمله کوتاه و پر معنى بیان مىکند، مىگوید: «او مىآید تا در آن میان گرهها را بگشاید، بردگان (ملّتها و افراد اسیر) را آزاد سازد، گمراهان و ستمگران متحد را پراکنده کند و حق جویان متفرق را گرد هم آورد، او (مدّتى) در پنهانى از مردم به سر مىبرد آن گونه که پى جویان اثر قدمش را نبینند، هر چند براى یافتن او بسیار جستجو کنند» (لیحلّ فیها ربقا(6)، و یعتق فیها رقّا، و یصدع(7) شعبا(8)، و یشعب صدعا، فی سترة عن النّاس لا یبصر القائف(9) أثره و لو تابع نظره).
این تعبیرات کاملا بر مسأله ظهور مهدى علیه السّلام تطبیق مىکند زیرا او زنجیرهاى اسارت را پاره مىکند و مظلومان در بند را آزاد مىسازد، شوکت ظالمان را در هم مىشکند و جمع آنها را پراکنده مىسازد، سالها در خفا
زندگى مىکند بى آن که تیزبینترین جستجوگران بتوانند جاى او را پیدا کنند.
بعضى از شارحان در تفسیر جملههاى بالا احتمالات دیگرى دادهاند، که چون شایان توجه نبود از ذکر آن صرف نظر شد.
جالب توجه این که «ابن ابى الحدید» با تعصب خاصى که در بسیارى از مسائل مربوط به امامت دارد در شرح عبارات فوق تصریح مىکند که منظور از جمله «و إنّ من أدرکها منّا یسری فیها بسراج منیر …» مهدى آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله است و اوصاف بعد را نیز منطبق بر او مىداند هر چند طبق عقیدهاى که اهل سنّت درباره مهدى علیه السّلام دارند مىگوید او در آخر الزمان متولد مىشود(10)
و در پایان این بخش به اصحاب و یاران آن حضرت و اوصاف آنها اشاره کرده چنین مىفرماید: «سپس گروهى (براى یارى او) مهیّا مىشوند همچون مهیّا شدن شمشیر به دست آهنگر تیزگر، چشم آنان با قرآن روشنى مىگیرد و تفسیر آیاتش به گوش آنها افکنده مىشود، و هر صبح و شام از جام حکمت سیراب مىشوند» (ثمّ لیشحذنّ(11) فیها قوم شحذ القین(12) النّصل. تجلى بالتّنزیل أبصارهم، و یرمى بالتّفسیر فی مسامعهم، و یغبقون(13) کأس الحکمة بعد الصّبوح).
از این تعبیرات پر معنا به خوبى استفاده مىشود که یاران آن پیشواى بزرگ
و دادگر، مردانى شجاع و بیدار و آگاهند که از قبل ساخته شدهاند و سازندگى درباره آنها همچنان ادامه دارد، قلبشان با آیات قرآن و تفسیر کلمات الهى، روشن شده و صبح و شام آموزشهاى تازهاى مىبینند و هر زمان بر آمادگى آنها افزوده مىشود.
اما چه کسى اینها را از قبل ساخته است؟ آیا خودشان یا معلّمان و استادانى که مأموریت شکوفا کردن این استعدادها را دارند؟ و یا ارتباط معنوى آنها با امام علیه السّلام و رهبر غایبشان؟ درست بر ما روشن نیست ولى به هر حال آنها افرادى هستند که لباس همکارى در این انقلاب بزرگ، بر قامتشان دوخته شده است و شایستگى آن را دارند و به گفته «ابن ابى الحدید» «این گروه عارفانى هستند که زهد و حکمت و شجاعت را در وجود خود جمع کردهاند و امثال آنها باید یاران ولى اللهى باشند که خدا او را برگزیده است»(14)
از مجموع آنچه در این بخش از خطبه گذشت، به خوبى برمىآید که امام آینده بسیار روشنى را بعد از بروز تاریکىها و آشکار شدن ظلمتها به مسلمین نوید مىدهد، آیندهاى که به دست تواناى فرزند رشیدش مهدى (عج) رقم مىخورد، و با طلوع خورشید جمالش، تاریکها و ظلمتها رخت بر مىبندد.
—
نکته
قیام مهدى موعود علیه السّلام قطعى است
در این خطبه شریفه در فصلى که گذشت- مانند چندین خطبه دیگر از نهج البلاغه- بشارات ظهور مهدى (عج) دیده مىشود. بشارتى که در روایات متواتر
از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به ما رسیده است و به همین دلیل هم علماى اسلام اعم از شیعه و اهل سنّت بر آن اتفاق نظر دارند و جز افراد بسیار معدودى که گرفتار نوعى انحراف فکرى هستند آن را انکار نکردهاند و حتى بعضى از علماى معروف اهل سنّت کتاب و یا کتابهایى تحت عنوان تواتر روایات مهدى علیه السّلام نگاشتهاند(15)
از خطبه مورد بحث مانند بسیارى از روایاتى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و ائمه اهل بیت نقل شده دو امر مهم استفاده مىشود.
نخست این که: این ظهور مقدّس که براى برچیدن بساط ظلم و گسترش توحید و عدل، صورت مىگیرد. زمانى خواهد بود که فساد صحنه جهان را گرفته باشد، یعنى انسانها از ظلم و جور و ستم خسته مىشوند و راههاى اصلاح بسته مىشود و تمام مکتبها و قانونهاى بشرى ناکار آمدى خود را عملا ثابت مىکنند و همین امر آمادگى براى پذیرش آن حکومت الهى را افزایش مىدهد.
دیگر این که: یاران مهدى علیه السّلام و اصحاب او براى پیاده کردن این طرح عظیم جهان انسانى افرادى هستند آگاه و دانشمند، شجاع با شهامت و دلسوز و مهربان و همواره گوش به فرمان.
این بحث کوتاه با حدیثى از صحابى معروف «ابو سعید خدرى» که در کتاب «مسند احمد حنبل» آمده است پایان مىدهیم او مىگوید: پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «لا تقوم السّاعة حتّى تمتلأ الارض ظلما و عدوانا قال: ثمّ یخرج رجل من عترتی أو من أهل بیتی یملأها قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و عدوانا؛ قیامت بر پا نمىشود تا آن زمانى که زمین پر از ظلم و ستم گردد،
سپس مردى از عترت من- یا از اهل بیت من- خروج مىکند و زمین را پر از عدل و داد مىکند آن گونه که از ظلم و ستم پر شده است»(16)
همین معنا در «سنن ابى داود» نیز با مختصر تفاوتى نقل شده است(17)
بخش دوّم
منها: وطال الأمد بهم لیستکملوا الخزی، و یستوجبوا الغیر؛ حتّى إذا اخلولق الأجل، و استراح قوم إلى الفتن، و أشالوا عن لقاح حربهم، لم یمنّوا على اللّه بالصّبر، و لم یستعظموا بذل أنفسهم فی الحقّ؛ حتّى إذا وافق وارد القضاء انقطاع مدّة البلاء، حملوا بصائرهم على أسیافهم، و دانوا لربّهم بأمر و اعظهم.
ترجمه
مدتى طولانى به آنان مهلت داده شد، تا رسوایى را به حدّ نهایى برسانند و مستحق دگرگونى (نعمتهاى الهى و مجازات او) گردند و هنگامى که اجل آنها به سر رسد، گروه دیگرى با فتنهها مماشات کردند و دست از مبارزه با آن کشیدند (ولى گروه دیگرى از مسلمانان راستین به پا خاستند که) به خاطر صبر و استقامتشان منّتى بر خدا نمىنهادند و بذل جان در راه حق را بزرگ نمىشمردند، تا آن که به فرمان خدا دوران آزمایش به پایان رسد و (این گروه مبارز) آگاهى و بینایى خود را بر شمشیرها حمل کردند (و آگاهانه با دشمن به مبارزه برخاستند) و به فرمان واعظ خویش (قیام مىکنند و) به پرستش پروردگارشان پرداختند.
شرح و تفسیر
ویژگیهاى یاران مخلص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله
در این بخش از خطبه شارحان «نهج البلاغه» راههاى مختلفى را پیمودهاند زیرا اوصافى که در این بخش آمده و ضمایرى که در آن وجود دارد، هماهنگ به نظر نمىرسد، به همین جهت بعضى از شارحان، جملههایى را در تقدیر گرفتهاند و این ناهماهنگى را مربوط به جداسازى و گزینشهاى مختلف «سیّد رضى» دانستهاند که اگر آن مرحوم تمام خطبه را نقل کرده بود، چه بسا این ناهماهنگى دیده نمىشد.
به هر حال آنچه مناسبتر در تفسیر این بخش به نظر مىرسد این است که امام علیه السّلام نظر به مردم عصر جاهلیّت و سپس دوران ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دارد و در این رابطه اهل آن زمان را به سه گروه تقسیم فرموده است: گمراهان، افراد ضعیف الایمان و مؤمنان شجاع و قوى الایمان.
درباره گروه اوّل مىفرماید: «مدتى طولانى به آنها مهلت داده شد تا رسوایى را به سر حد نهایى برسانند و مستحق دگرگونى (نعمتهاى الهى و مجازات او) گردند» (و طال الأمد بهم لیستکملوا الخزی، و یستوجبوا الغیر(18)).
آرى گاه مىشود که خداوند کسانى را که در راه عصیان و طغیان اصرار دارند به حال خود وامىگذارد تا رسوایى را به حد اعلا برسانند و مستوجب کیفر الهى شوند. آیات قرآن نیز در موارد مختلفى به آنها اشاره کرده و مجازات آنها را «استدراجى» مىشمرد.
سپس به گروه دوّم و سوّم اشاره کرده مىفرماید: «هنگامى که اجل آنها (گروه
اوّل) به سر رسد گروهى با فتنهها مماشات کردند و دست از مبارزه با آن کشیدند (ولى گروه دیگرى از مومنان راستین به پا خاستند) آنها به خاطر صبر و استقامتشان منّتى بر خدا نمىنهادند و بذل جان را در راه حق بزرگ نمىشمردند تا آن که به فرمان خدا دوران آزمایش به پایان رسد (این گروه مبارز) آگاهى و بینایى خود را بر شمشیرها حمل کردند (و آگاهانه با دشمن به مبارزه برخاستند) و به فرمان واعظ خویش (پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله) به پرستش پروردگارشان (خداوند یکتا) پرداختند». (حتّى إذا اخلولق(19) الأجل، و استراح قوم إلى الفتن، و أشالوا(20) عن لقاح(21) حربهم، لم یمنّوا على اللّه بالصّبر، و لم یستعظموا بذل أنفسهم فی الحقّ؛ حتّى إذا وافق وارد القضاء انقطاع مدّة البلاء، حملوا بصائرهم على أسیافهم، و دانوا لربّهم بأمر واعظهم).
به این ترتیب صفوف این سه گروه که در هر جامعهاى نظیر آنها پیدا مىشود از یکدیگر جدا مىگردد و هر یک به راه خود مىروند.
جمعى از شارحان نهج البلاغه آنها را به دو گروه تقسیم کردهاند و جمله «استراح قوم إلى الفتن …» را اشاره به صالحانى دانستهاند که در مقطع خاصى در برابر فتنهها خاموش مىنشینند و تقیّه مىکنند تا زمان لازم براى قیام فرا رسد و جمله «لم یمنّوا …» را معطوف بر آن مىدانند.
در این که این قوم و گروه چه کسانى هستند و کى قیام مىکنند و رهبر آنها
در چه زمانى ظهور مىکند همان گونه که اشاره شد شارحان «نهج البلاغه» تفسیرهاى مختلفى دارند. بعضى آن را ناظر به زمان «بنى امیه» مىدانند که نخست، آنها بر تمام کشور اسلامى سلطه پیدا مىکنند و نیکان و پاکان را از صحنه اجتماع دور مىسازند و صداى مظلومان را خاموش مىکنند ولى چیزى نمىگذرد که گروهى بر ضد آنها قیام مىکنند و سلطه آنها را در هم مىپیچنند و آنها را به زبالهدان تاریخ مىفرستند.
و بعضى دیگر معتقدند که آنها یاران حضرت مهدى (ارواحنا فداه) هستند که بعد از یک دوران ظلم و فساد و تباهى و بیگانگى از خدا، به فرمان پیشوایشان قیام مىکنند و آن را پر از عدل و داد مىسازد پس از آن که ظلم و جور همه جا را فراگرفته است.
ولى با توجه به آنچه در بخش بعد مىآید چنین به نظر مىرسد که این گروهها اشاره به مردمى هستند که در عصر جاهلیّت مىزیستند گروهى راه فساد را پیمودند و گروهى بىتفاوت بودند و سرانجام گروهى از صالحان مخلص به پا خاستند و به حمایت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرداختند و جان و مال خویش را نثار او کردند و اسلام در همه جا حاکم شد.
جمله «حملوا بصائرهم على أسیافهم؛ آگاهى خود را بر شمشیرها حمل مىکنند» تعبیر بسیار زیبایى است که نشان مىدهد مبارزات اسلامى باید بر اساس آگاهىها باشد و مبارزه فرهنگى بر مبارزه نظامى مقدّم است.
بخش سوّم
حتّى إذا قبض اللّه رسوله صلّى اللّه علیه و آله، رجع قوم على الأعقاب، و غالتهم السّبل، و اتّکلوا على الولائج، و وصلوا غیر الرّحم، و هجروا السّبب الّذی أمروا بمودّته، و نقلوا البناء عن رصّ أساسه، فبنوه فی غیر موضعه. معادن کلّ خطیئة، و أبواب کلّ ضارب فی غمرة. قد ماروا فی الحیرة، و ذهلوا فی السّکرة، على سنّة من آل فرعون: من منقطع إلى الدّنیا راکن، أو مفارق للدّین مباین.
ترجمه
هنگامى که خداوند پیامبرش را بر گرفت و قبض روح کرد، گروهى به قهقرا برگشتند و اختلاف و پراکندگى، آنها را هلاک ساخت، تکیه بر غیر خدا کردند، و با غیر خویشاوندان (یعنى عترت رسول اللّه) پیوند بر قرار ساختند، و از وسیلهاى که مأمور به مودّت آن بودند دورى گزیدند. آنها بنا (ى خلافت و ولایت) را از اساس و محل اصلى آن برداشته در غیر جایگاهش نصب کردند. آنها معدن تمام خطاها، و درهاى هر گونه گمراهى بودند. در حیرت و سرگردانى غوطهور شدند و در مستى و غرور از حق بیگانه گشتند و بر روش آل فرعون حرکت کردند. گروهى به دنیا پرداختند و بر آن تکیه نمودند و گروهى از دین جدا گشتند.
شرح و تفسیر
بازگشت به ارزشهاى جاهلى
در ادامه بحث قبل، که سخن از عصر جاهلیّت و سپس زمان قیام پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و ظهور اسلام بود، امام علیه السّلام در این بخش به دوران بعد از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله اشاره کرده و ترسیم دقیق و گویایى از آن را ارائه مىدهد، پردهها را کنار مىزند و واقعیتها را روشن مىسازد، مىفرماید: «این وضع (قیام صالحان به پیشوایى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله) همچنان ادامه داشت تا خداوند پیامبرش را برگرفت (و به سوى خویش فراخواند) در آن هنگام گروهى به قهقرا برگشتند و اختلاف و پراکندگى آنها را هلاک ساخت، تکیه بر غیر خدا کردند و با غیر خویشاوندان (و اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) پیوند برقرار ساختند، و از وسیلهاى که مأمور به مودّت آن بودند، دورى گزیدند» (حتّى إذا قبض اللّه رسوله صلّى اللّه علیه و آله، رجع قوم على الأعقاب، و غالتهم(22) السّبل، و اتّکلوا على الولائج(23)، و وصلوا غیر الرّحم، و هجروا السّبب الّذی أمروا بمودّته).
منظور از جمله «رجع قوم على الأعقاب» بازگشت به عصر جاهلیّت، و زنده کردن ارزشهاى آن زمان است که با نهایت تأسف، پس از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در جامعه اسلامى ظاهر شد، ناصالحان پستهاى مختلف جامعه را در اختیار گرفتند و صالحان کنار گذارده شدند، و دنیاپرستى آشکار گشت، و بیت المال
اسلامى که به همه تعلق داشت تدریجا در اختیار قشر خاصى قرار گرفت.
جمله «غالتهم السّبل» اشاره به اختلاف آرایى است که پس از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به وجود آمد و بسیارى از افراد، محکمات اسلام را مطابق سلیقه شخصى خود و منافع خویش تفسیر کردند، و این کار موجب گمراهى بسیارى از مردم شد، همان گمراهى که امام علیه السّلام از آن، به هلاکت تعبیر فرموده است.
منظور از «اتّکلوا على الولائج» این است که جمعى از مسلمانان، محرم اسرار خود را از بیگانگان و منافقان انتخاب کردند.
جمله «و صلوا غیر الرّحم» اشاره به آیه شریفه «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»؛ بگو من در برابر رسالتم پاداشى جز مودت خاندانم را از شما نمىطلبم(24)» مىباشد، که گروهى آن را رها کردند و به غیر آنها پیوستند.
و جمله «هجروا …» تأکید دیگرى بر همین معناست که آنها مأمور به مودّت اهل بیت علیهم السّلام و پیمودن راه ایشان شده بودند، ولى آن را رها ساختند و پیرو دیگران شدند.
سپس امام علیه السّلام پرده را بالاتر زده و با صراحت بیشترى در مسأله خلافت و تغییر اساس آن، سخن مىگویند، مىفرماید: «آنها بنا (ى خلافت و ولایت) را از اساس و محل اصلى آن، برداشته در غیر جایگاهش، نصب کردند» (و نقلوا البناء عن رصّ(25) أساسه، فبنوه فی غیر موضعه).
با این که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بارها گاه با صراحت و گاه با کنایه، جانشین خود را تعیین کرده بود و فرموده بود بعد از من دست از دامان «قرآن و عترتم» بر ندارید، ولى با نهایت تأسف این بناى محکم را ویران کردند و در جایى دیگر بناهاى لرزانى ساختند.
سرانجام امام علیه السّلام در قسمتهاى پایانى این خطبه به اوصاف گروهى که عامل اصلى این تغییر و دگرگونى بوده، پرداخته چنین مىفرماید: «آنها معدن تمام خطاها، و درهاى هر گونه گمراهى بودند. در حیرت و سرگردانى غوطهور شدند و در مستى و غرور از حق بیگانه گشتند و بر روش آل فرعون حرکت کردند، گروهى به دنیا پرداختند و بر آن تکیه نمودند و گروهى از دین خدا، جدا گشتند» (معادن کلّ خطیئة، و أبواب کلّ ضارب فی غمرة(26) قد ماروا(27) فی الحیرة، و ذهلوا فی السّکرة، على سنّة من آل فرعون: من منقطع إلى الدّنیا راکن، أو مفارق للدّین مباین).
این اوصاف پنجگانه براى آنها بیان مىفرماید تا نشان دهد که افکار و اعمال آنها از ریشه خراب بوده است؛ افرادى فاسد و مفسد، مست و مغرور و دنیاپرست و بیگانه از آیین حق.
در توصیف بالا امام علیه السّلام آنها را به «آل فرعون» تشبیه مىکند؛ یکى از ویژگیهاى آل فرعون این بود که مردم را به دو گروه تقسیم کردند: گروهى «قبطیان» بودند و گروهى «سبطیان»، یا به تعبیرى دیگر: «آل فرعون» و «بنى اسرائیل».
گروه اوّل همه امتیازات را در کشور «مصر» مخصوص خود ساختند و گروه دوّم را به خاک سیاه نشاندند؛ مردانشان را مىکشتند و زنانشان را به اسارت مىگرفتند. و فساد در زمین را به حدّ اعلا رساندند إنّ فرعون علا فی الأرض و جعل أهلها شیعا یستضعف طائفة منهم یذبّح ابناءهم و یستحی نساءهم إنّه کان من المفسدین(28)
ادامه خط نفاق جاهلیّت بعد از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، نیز همین سنّت فرعونى را به کار بست، در عصر «بنى امیّه» همه امتیازات کشور اسلامى، مخصوص آنها بود و شیعیان على علیه السّلام و مخلصان اهل بیت را هر جا مىیافتند «تحت کلّ حجر و مدر» آنها را مىکشتند یا به سیاه چالهاى زندان مىافکندند و صحنه جهانى اسلامى را پر از فساد کردند.
جمله «منقطع إلى الدّنیا» اشاره به این است که گروهى از آنان رسما به دنیاپرستى روى آوردند، کاخهاى پر زرق و برق آنها سر به آسمان کشید و زندگى اشرافى آنها یادآور زندگى «کسرا و قیصر» بود، ولى در میان اطرافیان آنها زهد فروشانى بودند که ظاهرا علاقه به دنیا نداشتند ولى دین خود را به دنیاى دگران فروخته بودند، به نفع آنها حدیث جعل مىکردند و به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نسبت مىدادند، و توجیهگر اعمال زشت و ننگین آنها بودند که مصداقهاى آن بر همه روشن است.
—
نکته
سرنوشت منحرفان از ولایت
این خطبه در زمره قوىترین خطبههایى است که از مسأله ولایت
اهل بیت دفاع مىکند، هر چند بعضى از شارحان «نهج البلاغه» به سادگى از کنار آن گذشتهاند.
امام علیه السّلام صریحا در این خطبه بیان مىکند که بعد از رحلت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله یک حرکت ارتجاعى بوجود آمد و اساس آن جدا کردن ولایت از اهل بیت و پشت کردن به توصیههاى مؤکّد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این زمینه بود، که خوش بینانهترین قضاوت، این است که آنها «اجتهاد در مقابل نص» کردند و انجام وصایاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به مصلحت مسلمین ندانستند.
ولى، به هر حال آتش بیاران این معرکه، مهرههاى شناخته شده عصر جاهلیّت و دشمنان قسم خوردهاى همچون «ابو سفیان» و دار و دسته او بودند که به تدریج در خلافت اسلامى نفوذ کردند، در آغاز پشت صحنه بودند و سرانجام روى صحنه آمدند و همه چیز را در اختیار خود گرفتند، و فجایعى به بار آوردند که در تاریخ بشریّت بىسابقه یا کم سابقه بود.
اما در خطبه بالا خط سیر آنها را دقیقا ترسیم مىکند و سرانجام کارشان را بیان مىفرماید.
جالب این که: «ابن ابى الحدید» که تعصّب خاصى در مسأله خلافت بعد از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و خلفاى نخستین دارد، با صراحت اعتراف مىکند که نظر امام علیه السّلام در این خطبه، به مسأله خلافت و ولایت است، منتها با تکلّف زیاد سعى دارد آن را مخصوص زمان «بنى امیه» بداند و جمله «حتّى إذا قبض اللّه رسوله» را از «رجع قوم على الأعقاب» جدا سازد و به چهل سال بعد از آن پرتاب کند(29)؛ همان توجیهى که سستى آن بر هر کس نمایان است؛ چرا که.
ظاهر یا صریح کلام امام علیه السّلام این است که حرکت به قهقرا بعد از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بلافاصله شروع شد، و تاریخ هم نشان مىدهد که جنایات «بنى امیه» ریشههایى در عصر خلفا داشت.
قابل توجه این که: در «صحیح بخارى» که معتبرترین کتاب روایى اهل سنّت است به همین نکته اشاره شده که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از حوادث دردناک بعد از خود خبر داد؛ در حدیثى مىخوانیم که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «یرد علىّ الحوض رجال من أصحابی فیحلّون عنه فأقول: یا ربّ أصحابی، فیقول إنّک لا علم لک بما أحدثوا بعدک إنّهم ارتدّوا على أدبارهم القهقرى؛ گروهى از یاران من روز قیامت در کنار «حوض کوثر» مىخواهند بر من وارد شوند ولى جلوى آنها را مىگیرند، مىگویم: پروردگارا اینها اصحاب منند! مىفرماید: تو نمىدانى بعد از تو چهها کردند! آنها به عقب برگشتند (و به سنن جاهلیّت روى آوردند(30)) (جمله «ارتدوا» قابل دقّت است).
قابل توجه این که در «صحیح بخارى» چندین روایت در همین زمینه و در همین باب نقل شده است. که همه نشان مىدهد پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از اعمال گروهى از اصحاب خود بعد از رحلتش نگران بود و این تایید روشنى است بر آنچه در خطبه بالا پیرامون حوادث دردناک بعد از رحلت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده است.
در واقع پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله با این بیان مىخواهد به یاران خود هشدار دهد که مراقب باشند هر گونه تخلفى، در قیامت مجازات دارد و سعى کنند جزء آن گروه متخلف نباشند.
حسن ختام:
جلد پنجم این کتاب با خطبه صد و پنجاهم پایان مىیابد، پایانى جالب و
زیبا چرا که در ایّام ولایت از مسأله ولایت اهل بیت علیهم السّلام سخن مىگوید همان ولایتى که صراط مستقیم و طریق نجات و باز دارنده از هر گونه انحراف و خطاست.
خداوند! ما را بر ولایت آنها پایدار بدار! و با ولایت آنها محشور بگردان! و ما را از رهروان راستین راه آنها قرار ده! إنک حمید مجید و بالاجابة جدیر و على کلّ شیء قدیر!
پایان جلد پنجم
محرم 1424
اسفند ماه 1381
1) «سند خطبه» تنها سندى که در کتاب مصادر نهج البلاغه براى این خطبه آمده است کتاب المسترشد طبرى است که بخشهایى از آخر این خطبه را با تفاوتهایى نقل کرده و از روایت طبرى چنین بر مىآید که این خطبه طولانىتر از آنچه مرحوم سیّد رضى نقل کرده، بوده است و مرحوم سیّد طبق برنامهاى که دارد تنها به ذکر بخشهایى بسنده کرده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2 صفحه 337).
2) «مرصد» از مادّه «رصد» (بر وزن صمد) در اصل به معنى مراقبت از چیزى است و «مرصد» به چیزى گفته مىشود که مورد مراقبت و انتظار قرار گرفته است.
3) «تباشیر» به معنى بشارت و آغاز هر چیزى است (که در واقع بشارت ورود آن را مىدهد) و «تباشیر صبح» به معنى اوایل آن است. بعضى تباشیر را جمع تبشیر مىدانند ولى از تعبرات عدهاى استفاده مىشود که مفرد است یا جمعى است که مفرد ندارد.
4) «ابّان» به معنى آغاز و ابتدا و وقت هر چیزى است.
5) «یحذو» از مادّه «حذو» (بروزن حذف) به معنى پیروى و همانند ساختن گرفته شده است.
6) «ریق» به معنى طنابى است که در آن گرههاى متعددى باشد و هر گرهى را «ربقه» مىگویند و در جمله بالا به معنى گرههاى مشکلات است.
7) «یصدع» از مادّه «صدع» در لغت به معنى شکافتن به طور مطلق و یا شکافتن اجسام محکم است و از آن جا که با شکافتن چیزى درونش آشکار مىشود این کلمه به معنى «اظهار و افشا و آشکار کردن» نیز آمده است.
8) «شعب» به معنى گروه عظیمى از مردم است و در ادبیات امروز به معنى ملت به کار مىرود.
9) «قائف» از مادّه «قوف» (بر وزن خوف) به معنى جستجوى آثار چیزى است و «قائف» به کسى مىگویند که جستجوگرى در آثار اشیا یا افراد مىکند. قیافهشناسى هم در اصل به همین معناست.
10) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 9 صفحه 128.
11) «لیشحذنّ» از مادّه «شحذ» در اصل به معنى تیز کردن چاقوست ولى این واژه به معنى تیز کردن هوش و آماده ساختن نیز به کار مىرود.
12) «قین» به معنى آهنگر است. این واژه معنى مصدرى هم دارد یعنى آهنگرى و آماده کردن و مرتب ساختن.
13) «یغبقون» از «غبوق» گرفته شده که به معنى نوشابهاى است که در عصر مىنوشند در مقابل «صبوح» که به معنى نوشابه صبح است و مصدر آن «غبق» (بر وزن غبن) مىباشد.
14) شرح ابن ابى الحدید، جلد 9 صفحه 129.
15) از جمله کتابى است که دانشمند معروف «شوکانى» به عنوان «التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظر …» نگاشته است (براى توضیح بیشتر به کتاب «پیام قرآن» جلد 10 صفحه 423 مراجعه کنید).
16) مسند احمد، جلد 3 صفحه 36.
17) سنن ابى داود، جلد 4 صفحه 152.
18) «غیر» جمع «غیره» (مثل سیر جمع سیره) به معنى دگرگونىها و حوادث روزگار است که موجب تغییراتى در نعمتها مىشود و بعضى گفتهاند: «غیر» مفرد است نه جمع.
19) «اخلولق» از ریشه «خلق» که یکى از معانى آن کهنگى است گرفته شده، و در این جا به معنى پایان یافتن و به انتها رسیدن است زیرا لازمه کهنگى پایان یافتن عمر چیزى است.
20) «اشالوا» از ریشه «شول» (بر وزن قول) گرفته شده و در اصل به معنى بالا بردن چیزى است مانند بالا بردن حیوان دم خود را، و در این جا به معنى دست برداشتن از مبارزه است.
21) «لقاح» در اصل به معنى باردار ساختن است و در این جا به معنى آغاز کردن جنگ است.
22) «غالتهم» از مادّه «غول» (بر وزن قول) در اصل به معنى فسادى است که به طور پنهانى در چیزى نفوذ مىکند و لذا به قتلهاى مخفى و ترور «غیلة» گفته مىشود. این واژه به معنى هلاک کردن و نابود ساختن با عوامل پنهانى مىآید و از آن جا که گمراهى، هلاکت معنوى است به این معنى نیز آمده است و در خطبه بالا به همین معنا مىباشد.
23) «ولائج» جمع «ولیجة» به معنى محرم اسرار و نیز به معنى نظیر و مثل و مانند آمده است.
24) شورى، آیه 23.
25) «رصّ» به معنى چسباندن چیزى به چیز دیگر است و «مرصوص» به هر بناى محکمى اطلاق مىشود. در جمله بالا «رصّ» به معنى مرصوص است و تعبیر امام علیه السّلام به «رص اساسه» از قبیل اضافه صفت به موصوف مىباشد یعنى اساس محکم ولایت.
26) «غمرة» از ریشه «غمر» (بر وزن امر) به معنى از بین بردن آثار چیزى گرفته شده سپس به آب فراوانى که چیزى را بپوشاند و آثار آن را از بین ببرد اطلاق شده است و در خطبه بالا اشاره به کسانى است که در غفلت و گمراهى فرو رفتهاند.
27) «ماروا» از مادّه «مور» (بر وزن فور) به معنى جریان سریع و موّاج شدن است.
28) قصص، آیه 4.
29) شرح کلام «ابن ابى الحدید» و اعترافات و توجیهات ضعیف او را مىتوانید در جلد 9 شرح نهج البلاغه او صفحه 134 به بعد مطالعه فرمایید.
30) صحیح بخارى، جلد 8 صفحه 217 حدیث 165 (باب ما جاء فی حوض النبیّ صلّى اللّه علیه و آله).