و من خطبة له علیه السّلام
از خطبههاى امام علیه السّلام است که در مورد بعثت انبیا و فضل اهل بیت علیهم السّلام و هشدار به اهل ضلالت ایراد شده است.
خطبه در یک نگاه
امام علیه السّلام در این خطبه پیرامون سه محور سخن گفته است.
نخست درباره بعثت انبیا و رسالت آنان مطالب مهمى بیان فرموده است.
پس از آن بخشى از فضایل و برترى اهل بیت علیهم السّلام را ذکر مىفرماید.
و در بخش دیگرى اشارات پر معنایى به راه و رسم گمراهان و پایان کار آنها دارد.
بخش اوّل
بعث اللّه رسله بما خصّهم به من وحیه، و جعلهم حجّة له على خلقه. لئلّا تجب الحجّة لهم بترک الإعذار إلیهم، فدعاهم بلسان الصّدق إلى سبیل الحقّ. ألا إنّ اللّه تعالى قد کشف الخلق کشفة؛ لا أنّه جهل ما أخفوه من مصون أسرارهم و مکنون ضمائرهم؛ و لکن لیبلوهم أیّهم أحسن عملا، فیکون الثّواب جزاء، و العقاب بواء.
ترجمه
خداوند رسولان خود را با وحى، که ویژه پیامبران اوست مبعوث ساخت، و آنان را حجت خویش بر خلقش قرار داد، تا دلیلى (در برابر خداوند) به واسطه نفرستادن حجت و راهنما نداشته باشند، و به این ترتیب خلق خود را با زبان صدق و راستى به راه حق فرا خواند. آگاه باشید! خداوند پرده از اسرار درون بندگان خود (با آزمایشها) برداشته، نه به این سبب که از آنچه انسانها در درون پنهان دارند و اسرارى را که فاش نکردهاند بىخبر است، بلکه براى این است که مىخواهد آنها را امتحان کند تا آشکار شود کدام یک عمل نیکوتر انجام مىدهد تا ثواب و کیفر، پاداش و مجازات عمل باشد.
شرح و تفسیر
فلسفه آزمایشهاى الهى
جمعى از شارحان نهج البلاغه معتقدند که انگیزه امام علیه السّلام بر ایراد این خطبه،
این بوده است که در برابر بدخواهان و کسانى که فضایل آن حضرت را انکار مىکردند پاسخ روشنى بیان فرموده باشد، و البتّه بخشى از این خطبه ناظر به این معناست، هر چند بخشهاى دیگر جنبه کلى دارد.
به هر حال امام علیه السّلام در بخش اوّل این خطبه به دو چیز اشاره مىفرماید: فلسفه بعثت پیامبران و فلسفه آزمایشهاى الهى.
نخست مىفرماید: خداوند رسولان خود را با وحى که ویژه پیامبران اوست مبعوث ساخت، و آنان را حجت خویش بر خلقش قرار داد تا دلیلى (در برابر خداوند) به خاطر نفرستادن حجت و راهنما نداشته باشند، و به این ترتیب خلق خود را با زبان صدق و راستى به راه حق فرا خواند» (بعث اللّه رسله بما خصّهم به من وحیه، و جعلهم حجّة له على خلقه. لئلّا تجب الحجّة لهم بترک الإعذار(2) إلیهم، فدعاهم بلسان الصّدق إلى سبیل الحقّ).
این عبارت، اشاره به نکته مهمى است که کرارا در آیات قرآن آمده است و آن، این که خداوند تا پیامبرى مبعوث نکند و اوامر و نواهى خود را از طریق وحى بر او نازل نسازد، متخلفان را مجازات نخواهد کرد، در آیه 15 و 16 سوره اسراء مىخوانیم: ««وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً»؛ و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آن که پیامبرى مبعوث کرده باشیم، و هنگامى که بخواهیم شهر و دیارى را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را براى مترفین (و ثروتمندان مست شهوت) آن جا بیان مىداریم، سپس هنگامى که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند آنها را به شدت در هم مىکوبیم».
در این جا این سؤال پیش مىآید که با قبول استقلال حکم عقل، هر گاه
عقل انسان حسن و قبح چیزى را درک کند (مانند خوبى عدالت و زشتى ظلم) اتمام حجت بر انسانها مىشود، و حتى بدون بعثت انبیا مستحق ثواب یا عقاب خواهند شد، و این معنا با آنچه در این خطبه و در آیات متعدد قرآن آمده سازگار نیست.
در پاسخ مىگوییم: درست است که از نظر عقل، استحقاق پاداش و کیفر در مستقلات عقلیه وجود دارد، امّا اراده حق تعالى از باب لطف به بندگان بر این قرار گرفته، که تا مستقلات عقل با واجبات و محرمات شرع که از طریق وحى نازل مىشود تأیید نگردد، بندگان خود را به عذابهاى فراگیر و سنگین مجازات نمىکند.
از این جا روشن مىشود نیازى به پاسخى که بعضى از شارحان دادهاند و مىگویند: «این آیه در حکم عموم است که قابل تخصیص به مستقلات عقلیه مىباشد، و به تعبیر دیگر خداوند بدون بعثت پیامبران و نزول وحى کسى را مجازات نمىکند مگر در مستقلات عقل، مانند زشتى ظلم و ستم و سرقت و قتل نفس»، نیست.
سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن به مطلب دیگرى مىپردازد و آن موضوع فلسفه آزمایشهاى الهى است، مىفرماید: «آگاه باشید! خداوند پرده از اسرار درون بندگان خود (با آزمایشها) برداشته، نه بخاطر این که از آنچه انسانها در درون پنهان داشتهاند و اسرارى را که فاش نکردهاند بىخبر است، بلکه براى این است که «مىخواهد آنها را امتحان کند، تا آشکار شود کدام یک عمل نیکوتر انجام مىدهند تا ثواب و کیفر، پاداش و مجازات عمل باشد» (ألا إنّ اللّه تعالى قد کشف الخلق کشفة؛ لا أنّه جهل ما أخفوه من مصون أسرارهم و مکنون ضمائرهم؛ و لکن لیبلوهم أیّهم أحسن عملا، فیکون
الثّواب جزاء، و العقاب بواء(3)).
امام علیه السّلام در این سخن کوتاه پرده از روى مسأله مهمى برداشته است؛ زیرا مفهوم آزمایش به آن گونه که در میان بندگان مطرح است براى خداوند معنا ندارد. آزمایشهاى بندگان براى رفع جهل و نادانى است. براى شناخت اشیا و اشخاص است، و این موضوع در مورد آن کس که عالم الغیب و الشهادة و آگاه از درون و برون است نمىتواند مفهومى داشته باشد، بلکه آزمایشهاى الهى براى این است که هر کس آنچه را در درون دارد آشکار کند، تا مسأله استحقاق ثواب و عقاب تحقق یابد، و به تعبیر روشنتر کسى را نمىتوان به خاطر نیّات خوب و بدى که در دل دارد پاداش یا کیفر داد، بلکه زمانى که آن را به صورت اعمال و افعال اظهار داشت مستحق پاداش یا کیفر مىشود.
این همان چیزى است که در یکى از کلمات قصار امام علیه السّلام به صورت واضحترى بیان شده، در آن جا امام علیه السّلام در تفسیر آیه ««وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ»(4)؛ بدانید که ثروتها و فرزندان شما اسباب آزمایش شما است»، مىفرماید: خداوند مردم را با اموال و اولاد آزمایش مىکند … هر چند خداوند به آنها از خودشان آگاهتر است، ولى هدف آن است که اعمالى که سبب استحقاق پاداش و کیفر مىشود ظاهر و آشکار گردد. (و لکن لتظهر الأفعال الّتی بها یستحقّ الثّواب و العقاب)(5)
نه در فقه اسلامى و نه در قوانین هیچ کشورى کسى را به خاطر نیّت قتل یا
سرقت مجازات نمىکنند، همان گونه که به خاطر نیّت خدمت پاداش نمىدهند، هر چند گاهى به عنوان تفضّل، این گونه افراد را مورد محبّت قرار مىدهند، و خداوند متعادل که از همه مهربانتر و بخشندهتر است نیز طبق روایات متعددى به نیّت خیر از باب تفضّل پاداش خیر مىدهد، ولى به نیّت شرّ کیفر نمىکند همان گونه که در حدیث آمده است: «من همّ بحسنة فلم یعملها کتبت له حسنة … و من همّ بسیّئة لم تکتب علیه؛ هر کس قصد کار نیکى کند هر چند آن را انجام ندهد براى او حسنهاى نوشته مىشود، و هر کس نیّت کار بدى کند (و آن را انجام ندهد) بر او نوشته نمىشود»(6)
بخش دوّم
أین الّذین زعموا أنّهم الرّاسخون فی العلم دوننا، کذبا و بغیا علینا، أن رفعنا اللّه و وضعهم، و أعطانا و حرمهم، و أدخلنا و أخرجهم. بنا یستعطى الهدى، و یستجلى العمى. إنّ الأئمّة من قریش غرسوا فی هذا البطن من هاشم؛ لا تصلح على سواهم، و لا تصلح الولاة من غیرهم.
ترجمه
کجایند کسانى که ادعا مىکردند آنها راسخان در علمند، نه ما، و این ادعا را از طریق دروغ و ستم نسبت به ما، مطرح مىنمودند؟ (آنها کجا هستند تا ببینند که) خداوند ما را برترى داد و آنها را پایین آورد، به ما عطا کرد و آنها را محروم ساخت، ما را (در کانون نعمت خویش) داخل نمود و آنها را خارج ساخت. (مردم) به وسیله ما هدایت مىیابند و از نور وجود ما نابینایان روشنى مىجویند. به یقین امامان از قریش هستند و درخت وجودشان در سرزمین این نسل از «هاشم» غرس شده است، این مقام در خور دیگران نیست و زمامداران غیر از آنها، شایستگى ولایت و امامت را ندارند!
شرح و تفسیر
جایگاه اصیل ولایت
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه به پاسخ کسانى مىپردازد که ادعاهاى
بىاساس در زمینه علم و دانش اسلامى در برابر اهل بیت علیهم السّلام داشتند، و به دروغ خود را آگاهتر و عالمتر معرفى مىکردند، و سیاستمداران حرفهاى آن زمان به این ادعاها دامن مىزدند تا مسأله امامت و خلافت ائمه اهل بیت علیهم السّلام را تضعیف کنند و کم رنگ جلوه دهند، مىفرماید: «کجایند کسانى که ادّعا مىکردند آنها راسخان در علماند، نه ما، و این ادعا را از طریق دروغ و ستم نسبت به ما، مطرح مىنمودند». (أین الّذین زعموا أنّهم الرّاسخون فی العلم دوننا، کذبا و بغیا علینا).
سپس مىافزاید: «(آنها کجا هستند تا ببینند که) خداوند ما را برترى داد و آنها را پایین آورد، به ما عطا کرد و آنها را محروم ساخت، و ما را (در کانون نعمت خویش) داخل نمود و آنها را خارج ساخت». (أن رفعنا اللّه و وضعهم، و أعطانا و حرمهم، و أدخلنا و أخرجهم).
اشاره به این که پیشرو بودن ما در معارف اسلامى، و آگاهى بر قرآن و وحى و سنّت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله، چیزى نیست که بر کسى مخفى باشد، همیشه ما پناهگاه علمى امّت بودهایم، و حتى خلفا نیز در مشکلات و معضلات به ما پناه مىآوردند، این حقیقتى است که عیان است و حاجتى به بیان ندارد، و آنها که به خاطر مسائل سیاسى و حبّ و بغضهاى ناشى از علاقههاى مادّى به انکار این حقیقت برخاستهاند، خود را رسوا مىکنند.
در ادامه براى توضیح بیشتر مىفرماید: «مردم به وسیله ما هدایت مىیابند و از نور وجود ما، نابینایان، روشنى مىجویند». (بنا یستعطى الهدى، و یستجلى العمى).
این گفتار امام علیه السّلام شواهد زیادى از تاریخ و احادیث قطعى نبوى دارد که در پایان این بحث ضمن نکتهها بیان خواهد شد.
و در پایان این بخش از خطبه، امام علیه السّلام به حدیث معروف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله درباره انحصار امامت به قریش و فرزندان هاشم اشاره کرده، مىفرماید: «به یقین امامان از قریش هستند و درخت وجودشان در سرزمین این نسل از «هاشم» غرس شده است، این مقام در خور دیگران نیست و زمامداران غیر از آنها، شایستگى ولایت و امامت را ندارند». (إنّ الأئمّة من قریش غرسوا فی هذا البطن من هاشم؛ لا تصلح على سواهم، و لا تصلح الولاة من غیرهم).
امام علیه السّلام با این بیان که اشاره به حدیث معروف پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله دارد که مىفرماید: «الأئمّة من قریش؛ امامان از قریش هستند». و سپس آن را به شاخه خاص «بنى هاشم» منحصر مىکند، روشن مىسازد که مدعیان خلافت و امامت غیر از بنى هاشم شایستگى این مقام را ندارند، و براى پیدا کردن امامان واقعى باید هر زمان در بنى هاشم جستجو کرد.
—
نکتهها
گوشهاى از احاطه علمى على علیه السّلام
سیاست بازان حرفهاى براى رسیدن به مقصود خود، گاهى واضحترین مسائل را انکار مىکنند یا با توجیهات نادرست از کنار آن مىگذرند، که یکى از مصداقهاى آن مسأله برترى بخشیدن بعضى از صحابه را بر على علیه السّلام باید شمرد، تا آن جا که «ابن عباس» را که به شاگردى على علیه السّلام در تفسیر افتخار مىکرد، بر او مقدّم داشتند!(7)، و «زید بن ثابت» را در آگاهى بر احکام میراث، و «ابى بن
کعب» را در قرائت!، و حدیث مجعولى نیز در این زمینه به پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله نسبت مىدهند.
مدارک روشنى در کتب فریقین (شیعه و اهل سنت) بر داناتر بودن على علیه السّلام نسبت به همه صحابه به طور عام داریم که جاى انکار نیست، از جمله:
1- حدیث ثقلین که از معروفترین احادیثى است که اهل سنت در کتابهاى خود آوردهاند،- و قبلا به اسناد آن اشاره کردیم-(8)، به روشنى مىگوید: که على علیه السّلام و اهل بیت علیهم السّلام هرگز از قرآن جدا نیستند و قرآن از آنها جدا نمىشود و همه باید به این دو تمسّک جویند و همه مىدانیم علوم دین و معارف اسلام از قرآن سرچشمه مىگیرد.
2- حدیث معروف «اقضاکم علیّ؛ قضاوت و داورى على علیه السّلام از همه شما بهتر است»(9) شاهد دیگرى بر این مقصود است، چرا که، قضاوت و داورى در مورد احکام اسلام نیاز به احاطه علمى به اصول و فروع اسلام دارد، و آن کس که از همه آگاهتر است، داورى او برتر است.
3- حدیث معروف على علیه السّلام که مىگوید: «علّمنی رسول اللّه ألف باب کلّ باب یفتح (منه) ألف باب؛ پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله هزار باب علم به من آموخت که از هر
باب، هزار باب دیگر گشوده مىشود».(10) دلیل روشنى است بر این که: کسى در میان امت از نظر علم و دانش به پاى آن حضرت نمىرسد، چرا که این حدیث درباره کسى جز او وارد نشده است.
4- در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در تفسیر آیه «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» مىخوانیم که فرمود: «إنّما هو علیّ؛ علم الکتاب نزد على بن ابى طالب است»(11)
توجه داشته باشید، که بنا به آیه 40 سوره نمل «آصف بن برخیا» که بخشى از علم کتاب را در اختیار داشت «الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ» توانست تخت بلقیس را از یمن به شام آورد، حال فکر کنید کسى که تمام علم کتاب نزد او است چه توانایىهایى دارد.
5- این سخن، معروف است که على علیه السّلام فرمود: «سلونی قبل أن تفقدونی؛ هر چه مىخواهید از من بپرسید پیش از آن که مرا از دست دهید». به گفته بزرگان اهل سنت کسى غیر از على علیه السّلام چنین ادعایى نکرد، مگر این که رسوا شد(12)
6- آگاهان از تاریخ اسلام در عصر خلفا مىدانند که على علیه السّلام همواره پناهگاه علمى امت بود، تا آن جا که بارها خلیفه دوّم این جمله را تکرار کرد: «لو لا علیّ لهلک عمر».
و در تعبیر دیگرى گفت: «اللّهمّ لا تبقنی لمعضلة لیس لها إبن أبیطالب؛ خداوندا! هر گاه مشکلى پیش آید و على علیه السّلام براى حل آن نباشد
مرا زنده مگذار».
و در تعبیر دیگر: «لا ابقانی اللّه بأرض لست فیها (یا) أبا الحسن؛ اى أبو الحسن! خداوند مراد در سرزمینى که تو در آن نیستى زنده مگذارد»(13)
این مطلب به اندازهاى واضح بود که به گفته «ذهبى» در «التفسیر و المفسّرون» این جمله به صورت ضرب المثلى در میان مردم در آمد که هر کجا در مطلبى در مىماندند و شخص مورد نظر براى حل نبود مىگفتند: «قضیّة و لا أبا حسن لها؛ این حادثهاى است که ابو الحسن براى حل آن نبود»(14)
—
روایت انّ الأئمّة علیهم السّلام من قریش
در خطبه بالا به این نکته اشاره شده بود که امامان علیهم السّلام از قریش و از نسل هاشمند، و دیگران صلاحیت امامت را ندارند، این سخن هماهنگ است با روایات متعددى که در معروفترین منابع اهل سنت آمده است. از جمله:
1- در «صحیح مسلم» از «جابر بن سمره» نقل شده که مىگوید: از پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم که مىفرمود: «لا یزال الإسلام عزیزا إلى اثنى عشر خلیفة- ثمّ قال کلمة لم أفهمها- فقلت لإبى ما قال؟ قال: فقال کلّهم من قریش؛ اسلام همواره عزیز خواهد بود تا 12 خلیفه بر مسلمانان حکومت کند- سپس سخنى گفت که من نفهمیدم- از پدرم سؤال کردم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چه فرمود؟ گفت: فرمود تمام آنها از قریشند»(15)
این روایات از طرق متعددى با مختصر تفاوتى نقل شده است.
جالب این که در یکى از طرق این حدیث در «صحیح مسلم» مىخوانیم که «جابر» در ذیل حدیث مىگوید: «فقال صلّى اللّه علیه و آله کلمة أصمّنیها النّاس فقلت لأبی ما قال؟ قال: کلّهم من قریش؛ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخنى گفت که بر اثر سر و صداهاى مردم، من آن را نفهمیدم، به پدرم گفتم: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چه فرمود؟ گفت: فرمود: همه آنها از قریشند».
در تعبیر دیگرى مىخوانیم پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «لا یزال الدّین قائما حتّى تقوم السّاعة أو یکون علیکم إثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش».
این تعبیر نشان مىدهد که عمر خلفاى دوازدگانه تا پایان جهان ادامه خواهد یافت، و این سخن کاملا هماهنگ با عقیده شیعه است.
2- در «صحیح بخارى» مىخوانیم که «جابر» مىگفت: از پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم که مىفرمود: «یکون إثنى عشر أمیرا فقال کلمة لم أسمعها فقال أبی انّه قال کلّهم من قریش؛ بعد از من 12 امیر خواهد بود سپس سخنى فرمود: که آن را نشنیدم، پدرم گفت: حضرت فرمود: همه آنها از قریشند»(16)
3- همین مضمون در «صحیح ترمذى» با تفاوت مختصرى آمده است و بعد از آن مىگوید: «هذا حدیث حسن صحیح؛ این حدیث خوب صحیحى است»(17)
4- در «صحیح ابى داود» نیز همین مضمون آمده است و تعبیر حدیث نشان مىدهد که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن را در میان جمعیّت فرمود: زیرا در آن وارد شده است که وقتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: همواره این دین، عزیز و نیرومند است تا 12 خلیفه بر آن حکومت کند، مردم با صداى بلند تکبیر گفتند(18)
5- در «مسند احمد حنبل» نیز این حدیث در چند مورد آمده است(19)
بعضى از محققان شماره طرق آن را در این کتاب (مسند احمد) 34 طریق دانستهاند(20)
بارها با علماء اهل سنّت درباره تفسیر احادیث فوق که در معروفترین منابع آنها آمده است، سخن گفته شده است، ولى هیچ کدام تفسیر قانع کنندهاى درباره 12 خلیفه و یا 12 امیر ارائه ندادهاند؛ چرا که مطابق اعتقاد آنها عدد 12 براى آنها قابل تطبیق نیست، تنها طبق اعتقاد پیروان اهل بیت مىتوان آن را تفسیر کرد.
—
موقعیّت بنى هاشم در اسلام
در خطبه بالا اشارهاى به موقعیّت بنى هاشم در میان قریش شده بود، و این در واقع بر گرفته از کلمات پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است، از جمله در حدیثى که در کتاب «فضایل الصحابة احمد بن حنبل» از «عایشه» نقل شده، چنین مىخوانیم: «قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله قال لی جبرئیل: یا محمّد قلّبت الأرض مشارقها و مغاربها فلم أجد ولد أب خیرا من بنی هاشم؛ پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: جبرئیل به من چنین گفت: اى محمّد! شرق و غرب جهان را زیر و رو کردم و فرزندانى بهتر از بنى هاشم نیافتم»(21)
روشن است همه بنى هاشم در این حد از مقام نیستند، و ظاهرا حدیث بیشتر ناظر به ائمّه معصومین علیهم السّلام است.
بخش سوّم
منها: آثروا عاجلا و أخّروا آجلا، و ترکوا صافیا، و شربوا آجنا. کأنّی أنظر إلى فاسقهم و قد صحب المنکر فألفه، و بسىء به و وافقه، حتّى شابت علیه مفارقه، و صبغت به خلائقه، ثمّ أقبل مزبدا کالتّیّار لا یبالی ما غرّق، أو کوقع النّار فی الهشیم لا یحفل ما حرّق!
ترجمه
آنها (حامیان باطل) دنیا را مقدّم داشتند، و آخرت را عقب انداختند، آب گوارا و صاف (نعمتهاى جاویدان) را رها کردند، و آبهاى متعفن (هوسهاى زودگذر دنیا) را نوشیدند.
گویا فاسق آنان را مىبینم که با زشتیها همنشین شده، و با آن انس گرفته است، آن چنان با آن هماهنگ گشته که موهاى او در این راه سفید شده، و خلق و خوى او به رنگ گناه در آمده است.
سپس همچون سیلى خروشان حرکت کرده (و همه چیز را در کام خود فرو مىبرد)، بى آن که به آنچه غرق مىکند اعتنایى داشته باشد، و یا همچون شعله آتشى در گیاهان خشک است که براى آن تفاوت نمىکند که چه چیز را مىسوزاند!
شرح و تفسیر
این خودکامگان خشک و تر را مىسوزانند!
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه اشاره به کسانى مىفرماید که در برابر امامان و پیشوایان حق ایستادند و براى حکومت چند روزه دنیا، حق را زیر پا نهادند، مىگوید: «آنها دنیا را مقدّم داشتند و آخرت را عقب انداختند، آب گوارا و صاف (نعمتهاى اخروى) را رها کردند، و آبهاى متعفن (هوسرانى دنیا) را نوشیدند» (آثروا عاجلا و أخّروا آجلا، و ترکوا صافیا، و شربوا آجنا(22)).
سپس مىافزاید: «گویا فاسق آنان را مىبینم که با زشتىها همنشین شده، و با آن انس گرفته است، آن چنان با آن هماهنگ گشته که موهاى او در این راه سفید شده، و خلق و خوى او به رنگ گناه در آمده است!» (کأنّی أنظر إلى فاسقهم و قد صحب المنکر فألفه، و بسىء به(23) و وافقه، حتّى شابت علیه مفارقه، و صبغت به خلائقه(24)).
و در ادامه مىافزاید: «سپس همچون سیلى خروشان حرکت کرده (و همه چیز را در کام خود فرو مىبرد)، بى آن که به آنچه غرق مىکند اعتنایى داشته باشد، و یا همچون شعله آتشى در گیاهان خشک است، که براى آن تفاوت نمىکند چه چیز را مىسوزاند». (ثمّ أقبل مزبدا(25) کالتّیّار(26) لا یبالی ما غرّق،
أو کوقع النّار فی الهشیم(27) لا یحفل(28) ما حرّق!)
در این که ضمیرها در عبارات فوق به چه شخص و یا اشخاصى بر مىگردد، در میان شارحان گفتگوهاى فراوانى است. بعضى آن را اشاره به خلفاى نخستین مىدانند، و بعضى به گروهى از صحابه که راه خطا را پیمودند. و بعضى براى آن یک مفهوم عام قائلند، نه اشخاص معیّن. و بعضى اشاره به «بنى امیه» مىدانند.
و احتمال اخیر از همه مناسبتر است؛ زیرا آنها به وضوح دنیا را بر آخرت مقدّم داشتند، و چشمه زلال حق را رها کرده و به لجن دنیاى متعفن رو آوردند.
و بنابر این تفسیر جمله «کأنّی أنظر إلى فاسقهم»، اشاره به «عبد الملک بن مروان» مىباشد، که از چهرههاى بسیار کثیف «بنى امیه» بود، و جنایات زیادى را مرتکب شد، که خودش مستقیما متولى آن بود، و چه جنایات وحشتناکى که به توسّط فرماندار خونخوارش «حجّاج» انجام شد. او سیل ویرانگر و آتش سوزانى بود که هر چیزى را بر سر راه خود مىدید به نابودى مىکشاند. تعبیر «کأنّی أنظر إلى فاسقهم؛ گویا فاسق آنها را مىبینم ..».، نشان مىدهد که اشاره به فردى است که در آینده پیدا مىشود و تطبیق آن بر گذشتگان و یا معاصران حضرت جز با تکلّف ممکن نیست.
بخش چهارم
أین العقول المستصبحة بمصابیح الهدى، و الأبصار اللّامحة إلى منار التّقوى! أین القلوب الّتی وهبت للّه، و عوقدت على طاعة اللّه! ازدحموا على الحطام. و تشاحّوا على الحرام؛ و رفع لهم علم الجنّة و النّار، فصرفوا عن الجنّة وجوههم، و أقبلوا إلى النّار بأعمالهم؛ و دعاهم ربّهم فنفروا و ولّوا، و دعاهم الشّیطان فاستجابوا و أقبلوا!
ترجمه
کجایند آن عقلها که از چراغ هدایت نور مىگیرند، و آن چشمها که به منارهها و نشانههاى تقوا دوخته شدهاند؟ کجایند آن دلها که به خدا بخشیده شده، و با یکدیگر پیمان اطاعت خدا را بستهاند.
ولى آنها (دنیاپرستان) گرد متاع پست دنیا ازدحام کردهاند، و براى به دست آوردن حرام به نزاع با یکدیگر برخاستهاند، پرچم بهشت و دوزخ در برابر آنها بر افراشته شده، اما از بهشت روى برگردانده و با اعمال خود به آتش دوزخ روى آوردهاند!
(آرى) پروردگارشان آنها را فراخوانده، اما رویگردان شده و پشت کردهاند، (ولى) شیطان آنها را به سوى خود دعوت کرده، دعوتش را پذیرفته و به او روى آوردهاند!
شرح و تفسیر
حق طلبان و پیروان شیطان
امام علیه السّلام در بخش آخر این خطبه از دو گروه سخن مىگوید: گروه خردمند و عاقل و با تقوا و مطیع فرمان حقّ، و گروه دیگرى که ازدحام بر متاع پست دنیا کرده و براى به چنگ آوردن اموال حرام بر یکدیگر سبقت مىگیرند، مىفرماید: «کجایند آن عقلها که از چراغ هدایت نور مىگیرند؟ و آن چشمها که به منارهها و نشانههاى تقوا دوخته شدهاند؟ کجایند آن دلها که به خدا بخشیده شده و یا یکدیگر پیمان اطاعت خدا را بستهاند» (أین العقول المستصبحة بمصابیح الهدى، و الأبصار اللّامحة(29) إلى منار التّقوى! أین القلوب الّتی وهبت للّه، و عوقدت على طاعة اللّه).
اشاره به این که گروه زیادى از مردم به راه خلاف گام نهادهاند، و نیکان چنان در اقلیّت قرار گرفتهاند که گویى امام علیه السّلام به دنبال آنها گردش مىکند تا آنها را پیدا کند.
سپس در ادامه سخن مىفرماید: «(ولى آن گروه دنیاپرست) گرد متاع پست دنیا ازدحام کردهاند، و براى بدست آوردن حرام به نزاع با یکدیگر برخاستهاند، پرچم بهشت و دوزخ در برابر آنها برافراشته شده، اما از بهشت روى بر گردانده و با اعمال خود به آتش دوزخ روى آوردهاند، (آرى) پروردگارشان آنها را فراخوانده، اما روى گردان شده و پشت کردهاند، (ولى) شیطان آنان را به سوى خود دعوت کرده، دعوتش را پذیرفته و به او روى آوردهاند» (ازدحموا على
الحطام(30) و تشاحّوا(31) على الحرام؛ و رفع لهم علم الجنّة و النّار، فصرفوا عن الجنّة وجوههم، و أقبلوا إلى النّار بأعمالهم؛ و دعاهم ربّهم فنفروا(32) و ولّوا، و دعاهم الشّیطان فاستجابوا و أقبلوا).
به نظر مىرسد این دو گروه را که امام علیه السّلام در این بخشى از خطبه به آنها اشاره فرمود، همانها هستند که در بخشهاى قبل به آنها اشاره شد، گروهى که در برابر امامت امامان راستین سر تسلیم فرو آوردند، و خضوع کردند، و گروه دیگرى که در برابر آنها به پا خاستند و سعى در خاموش کردن نور هدایت آنان داشتند، آنها خودکامگانى بودند دنیاپرست، که حلال و حرام برایشان مطرح نبود، و در پیروى و اطاعت شیطان بر یکدیگر سبقت مىگرفتند.
1) «سند خطبه» بخشهایى از این خطبه را «آمدى» در کتاب «غرر الحکم» آورده، و اضافاتى بر نهج البلاغه دارد که نشان مىدهد خطبه را از منبع دیگرى غیر از نهج البلاغه گرفته است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 322).
2) «اعذار» مصدر باب افعال از مادّه «عذر» به معنى اتمام حجت است.
3) «بواء» در اصل به معنى بازگشت کردن و منزل گرفتن است سپس به کیفر و مجازات مستمر و مداوم اطلاق شده است و در خطبه بالا به همین معناست.
4) انفال، آیه 28.
5) کلمات قصار، کلمه 93.
6) وسایل الشیعه، جلد 1، صفحه 36، باب 6 از ابواب مقدمة العبادات، حدیث 6.
7) دکتر «ذهبى» در کتاب خود «التفسیر و المفسرون» از ابن عباس چنین نقل مىکند: «ما اخذت من تفسیر القرآن إلّا من علیّ ابن أبیطالب: آنچه را از تفسیر قرآن فرا گرفتم از على ابن ابیطالب بود» (جلد 1، صفحه 89) و نیز از ابن عباس نقل شده است که مىگوید: «و ما علمی و علم اصحاب محمّد فی علم علیّ إلّا کقطرة فی سبعة أبحر؛ علم و دانش من و تمام اصحاب محمّد صلّى اللّه علیه و آله در برابر علم على علیه السّلام مانند قطرهاى است در برابر هفت دریا»! (الغدیر، جلد 2، صفحه 45 در شرح دیوان حسان).
8) اسناد حدیث ثقلین را در «پیام قرآن» جلد 9 به طور مشروح از صفحه 62 تا 71 آوردهایم.
9) این حدیث را جمعى از حفاظ اهل سنت مانند «ابن عبد البر» در «استیعاب» و «قاضى» در «مواقف» و «ابن ابى الحدید» در شرح نهج البلاغه و «ابن طلحه شافعى» در «مطالب السئول» (الغدیر، جلد 3 صفحه 96) و «ابن عساکر» در «تاریخ مختصر دمشق» (جلد 17 صفحه 301) آوردهاند.
10) این حدیث را «کنز العمال» در جلد 13 صفحه 114 آورده است. (شماره 36372).
11) مدارک این حدیث را از کتب اهل سنت در احقاق الحق، جلد 3 صفحه 280 مطالعه فرمایید. در شواهد التنزیل حاکم حسکانى، جلد 1 صفحه 307 تا 310 روایاتى در این زمینه آمده است.
12) شرح این مطلب را در جلد 4 همین کتاب در ذیل خطبه 93 آوردهایم.
13) مرحوم «علامه امینى» این تعبیرات را از کتب اهل سنت با مدارک دقیق نقل فرموده است. (الغدیر، جلد 3 صفحه 97 تحت عنوان آراى صحابه درباره على علیه السّلام).
14) التفسیر و المفسّرون، جلد 1 صفحه 89.
15) صحیح مسلم، جلد 3 صفحه 1453 طبع بیروت دار التراث العربى.
16) صحیح بخارى، جلد 3 جزء 9 صفحه 101 طبع دار الجیل بیروت.
17) صحیح ترمذى، جلد 4 صفحه 501 طبع دار التراث الاحیاء العربى بیروت.
18) صحیح ابى داود، جلد 4 صفحه 106 (کتاب المهدى).
19) مسند احمد، جلد 5 صفحه 89- 90- 101.
20) به کتاب منتخب الاثر صفحه 12 و احقاق الحق جلد 13 مراجعه شود.
21) فضایل الصحابه، جلد 2، صفحه 628، حدیث 1073.
22) «آجن» از مادّه «اجن» (بر وزن فجر) به معنى تغییر کردن بو و رنگ و طعم آب است.
23) «بسىء به» از مادّه «بسوء» به معنى انس گرفتن و هماهنگ شدن با چیزى است.
24) «خلائق» گاهى جمع «خلق» به معنى مخلوق است و گاه جمع «خلیقه» به معنى خلق و خو است و در خطبه بالا در معنى دوّم به کار رفته است.
25) «مزبد» از مادّه «زبد» به معنى کف روى آب و مانند آن گرفته شده و «مزبد» اسم فاعل آن است.
26) «تیّار» در اصل به معنى امواج شدیدى است که آب را به بیرون دریا پرتاب مىکند و گاه به هر گونه موج اطلاق مىشود.
27) «الهشیم» از مادّه «هشم» (بر وزن پشم) به گیاهان خشکیده در هم شکسته اطلاق مىشود.
28) «لا یحفل» از مادّه «حفول» به معنى اعتنا کردن به چیزى گرفته شد بنابر این «لا یحفل» یعنى اعتنا نمىکند.
29) «لامحه» از مادّه «لمح» (بر وزن لمس) در اصل به معنى درخشیدن برق است سپس به معنى نگاه کردن سریع آمده است و گاه به معنى چشم دوختن به چیزى نیز آمده که در خطبه بالا همین معنا اراده شده است.
30) «حطام» به معنى چیز شکسته و بىارزش است و اموال دنیا را به دلیل بىارزش بودن «حطام دنیا» مىگویند.
31) «تشاحوا» از مادّه «تشاح» و از ریشه «شح» به معنى بخل توأم با حرص گرفته شده و «تشاح» در جایى گفته مىشود که دو نفر یا دو گروه براى به دست آوردن چیزى به منازعه برمىخیزند.
32) «نفروا» از مادّه «نفر» و «نفور» به معنى دور شدن و فرار کردن از چیزى است.