جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 140(1)

زمان مطالعه: 11 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

فی النهی عن غیبة الناس‏

از سخنان امام علیه السّلام است که در آن مردم را از غیبت کردن نهى فرموده.

خطبه در یک نگاه‏

امام علیه السّلام در این خطبه، مردم را از غیبت و عیب‏جویى یکدیگر نهى کرده است، و دلایل مختلفى براى آن ذکر مى‏فرماید: نخست این که: آنها که از عیب و گناه پاکند باید شکر این نعمت را در پرهیز از غیبت و عیب‏جویى دیگران قرار دهند.

دیگر این که: اگر عیب‏جویان درست در خویش بنگرند، عیوبى همانند آنچه‏

بر دیگران خرده مى‏گیرند در خود مى‏یابند، با این حال چگونه مى‏توانند دیگران را بر آن عیوب ملامت کنند، در حالى که خود به آن گرفتارند.

سوّم این که: گاه ممکن است، انسان گناه کوچکى مرتکب شده باشد، و به گمان این که آلوده گناه بزرگى نیست به غیبت و عیب‏جویى دیگران پردازد، که خود بزرگترین گناه است افزون بر این، شخص عیب‏جو چه مى‏داند، شاید خداوند گناه کسى را که غیبتش مى‏کند بخشیده باشد، ولى گناه عیب‏جو بخشوده نشده باشد.

کوتاه سخن این که: امام علیه السّلام از طرق مختلف، راه را بر غیبت کنندگان و عیب‏جویان مى‏بندد، تا جامعه اسلامى را از این گناه بزرگ پاک سازد.

بخش اوّل‏

و إنّما ینبغی لأهل العصمة و المصنوع إلیهم فی السّلامة أن یرحموا أهل الذّنوب و المعصیة، و یکون الشّکر هو الغالب علیهم، و الحاجز لهم عنهم، فکیف بالعائب الّذی عاب أخاه و عیّره ببلواه! أما ذکر موضع ستر اللّه علیه من ذنوبه ممّا هو أعظم من الذّنب الّذی عابه به! و کیف یذمّه بذنب قد رکب مثله! فإن لم یکن رکب ذلک الذّنب بعینه فقد عصى اللّه فیما سواه، ممّا هو أعظم منه. وایم اللّه لئن لم یکن عصاه فی الکبیر، و عصاه فی الصّغیر، لجراءته على عیب النّاس أکبر.

ترجمه‏

سزاوار است، آنها که از عیوبى پاکند و از گناه، سالم نگه داشته شده‏اند، به گنهکاران و اهل معصیت ترحم کنند، و شکر و سپاس خدا، چنان بر وجود آنان غلبه کند که آنها را از عیب‏جویى و غیبت دیگران باز دارد. چگونه آن عیب‏جو بر برادر خود عیب مى‏گیرد، و او را به خاطر بلایى که گرفتار شده است سرزنش مى‏کند، (در حالى که خودش نیز خالى از عیب نیست و خداوند به لطفش، بر آن پرده افکنده است)، آیا به خاطر نمى‏آورد که آنچه را خدا از گناهان او مستور داشته، (گاه) بزرگتر از گناهى است که بر دیگران عیب مى‏گیرد، (راستى) چگونه دیگرى را مذمّت مى‏کند بر گناهى، که خود مثل آن را مرتکب شده است، و اگر به آن گناه آلوده نشده، (شاید) معصیت دیگرى کرده که از آن بزرگتر است، (پس چرا به اصلاح خویش نمى‏پردازد؟!) به خدا سوگند حتى اگر خدا را در گناهان کبیره عصیان نکرده، و تنها صغیره‏اى انجام داده، همین جرأتش بر

عیب‏جویى مردم گناه بزرگترى است!

شرح و تفسیر

با آن همه عیب، عیبجویى دیگران چرا؟

از آن جا که یکى از مشکلات بزرگ اجتماعى، غیبت و عیب‏جویى مردم از یکدیگر است، که روح بدبینى و نفاق را گسترش مى‏دهد، و پایه‏هاى اعتماد را لرزان مى‏سازد، و روح همکارى و اتحاد را از میان مى‏برد، اسلام به این موضوع اهمیّت فوق‏العاده داده، و غیبت را یکى از بزرگترین گناهان شمرده است.

امام علیه السّلام در خطبه بالا، به شدّت از این کار نهى مى‏کند، و دلایل مختلف و نکته‏هاى بسیار جالب در این باره بیان مى‏فرماید.

در واقع امام علیه السّلام مردم را به پنج گروه تقسیم مى‏کند. نخست گروهى که لطف الهى شامل آنها شده و آلوده گناه نگشتند، درباره این گروه مى‏فرماید: «سزاوار است آنها که از عیوبى پاکند، و از گناه سالم نگه داشته شده‏اند، به گناهکاران و اهل معصیت ترحم کنند، و شکر و سپاس خدا چنان بر وجود آنان غلبه کند، که آنها را از عیب‏جویى و غیبت دیگران باز دارد». (و إنّما ینبغی لأهل العصمة و المصنوع إلیهم فی السّلامة أن یرحموا أهل الذّنوب و المعصیة، و یکون الشّکر هو الغالب علیهم، و الحاجز لهم عنهم).

چه نعمتى از این بالاتر که، لطف الهى شامل حال انسانى گردد، و او را از آلودگى به گناه حفظ کند، و چه شکر و سپاسى از این بهتر که، انسان به شکرانه این نعمت بزرگ الهى، زبان از غیبت و عیب‏جویى دیگران بربندد.

گروه دوّم کسانى هستند که، خودشان داراى همان عیوبى مى‏باشند، که دیگران را نسبت به آن ملامت و غیبت مى‏کنند، یعنى حبّ ذات به آنها اجازه نمى‏دهد که عیوب خویش را ببینند، ولى نسبت به عیوب دیگران دقیق و

کنجکاوند، امام علیه السّلام درباره آنها مى‏فرماید: «چگونه آن عیب‏جو بر برادر خود عیب مى‏گیرد، و او را به خاطر بلایى که گرفتار شده است سرزنش مى‏کند، (در حالى که خودش کانون آن عیب‏هاست، و خدا به لطفش بر آن پرده افکنده است) آیا به خاطر نمى‏آورد که آنچه را خدا از گناهان او مستور داشته، (شاید) بزرگتر از گناهى است که بر دیگران عیب مى‏گیرد». (فکیف بالعائب الّذی عاب أخاه و عیّره ببلواه! أما ذکر موضع ستر اللّه علیه من ذنوبه ممّا هو أعظم من الذّنب الّذی عابه به!).

اشاره به این که انسان مؤمن باید پرتوى از صفات الهى در وجودش باشد، خداوند ستّار العیوب است، او نیز باید عیوب دیگران را بپوشاند و سرمایه معنوى و اجتماعى آنها را که بر محور آبروى آنها دور مى‏زند بر باد ندهد.

گروه سوّم کسانى هستند که خودشان مرتکب گناهى مى‏شوند، و دیگران را نسبت به آن عیب‏جویى مى‏کنند، در حالى که انسان به طور طبیعى نسبت به خویش دل سوزتر است، چگونه این انسان دلسوز و واقع بین، پیش از آن که به اصلاح عیوب خویش بپردازد، در فکر عیوب دیگران است، کدام عقل چنین اجازه‏اى را مى‏دهد که، انسان خویش را به کلّى رها سازد و در گرداب بدبختى گرفتار کند، و به دیگران بپردازد آن هم نه به قصد اصلاح، بلکه به قصد افساد، امام علیه السّلام درباره آنها مى‏فرماید:

«چگونه دیگرى را مذّمت مى‏کند بر گناهى که خود مثل آن را مرتکب شده است؟» (و کیف یذمّه بذنب قد رکب مثله!).

گروه چهارم کسانى هستند که مرتکب گناهى که دیگران نسبت به آن سرزنش و غیبت مى‏کنند، نشده‏اند، ولى اى بسا گناهان دیگرى دارند که از آن بزرگتر است، و نسبت به آن غافل و بى‏خبر، و یا بى‏تفاوتند، امام علیه السّلام درباره این گروه مى‏فرماید: «اگر به آن گناه آلوده نشده، (اى بسا) معصیت دیگرى کرده که‏

از آن بزرگتر است (پس چرا به اصلاح خویش نمى‏پردازد)» (فإن لم یکن رکب ذلک الذّنب بعینه فقد عصى اللّه فیما سواه، ممّا هو أعظم منه).

گروه پنجم کسانى هستند که شاید گناه کبیره‏اى همچون کسانى که مورد غیبت آنها قرار مى‏گیرند مرتکب نشده باشند، تنها گناهان کوچکترى از آنها صادر شده، ولى آن گناه را کوچک مى‏شمرند و با جرأت و جسارت به غیبت دیگران مى‏پردازند. امام علیه السّلام درباره آنها مى‏فرماید: «به خدا سوگند حتى اگر خدا را در گناهان کبیره عصیان نکرده، و تنها صغیره‏اى انجام داده، همین جرأتش بر عیب‏جویى مردم گناه بزرگترى است!» (و ایم اللّه لئن لم یکن عصاه فی الکبیر، و عصاه فی الصّغیر، لجراءته على عیب النّاس أکبر).

به این ترتیب، امام علیه السّلام تمام راه‏ها را بر عیب جویان و غیبت کنندگان مى‏بندد، و هر گونه بهانه‏اى را از دست آنها مى‏گیرد، و عواقب شوم عمل زشتشان را به آنها گوشزد مى‏کند، تا از وسوسه‏هاى شیاطین بر کنار بمانند و هواى نفس اعمال زشت آنها را در نظرشان تزیین نکند.

بخش دوّم‏

یا عبد اللّه، لا تعجل فی عیب أحد بذنبه، فلعلّه مغفور له، و لا تأمن على نفسک صغیر معصیة، فلعلّک معذّب علیه. فلیکفف من علم منکم عیب غیره لما یعلم من عیب نفسه، و لیکن الشّکر شاغلا له على معافاته ممّا ابتلى به غیره.

ترجمه‏

اى بنده خدا! در عیب‏جویى هیچ کس نسبت به گناهى که انجام داده است شتاب مکن، شاید او آمرزیده شده باشد، و بر گناه کوچکى که خود انجام داده‏اى ایمن مباش، شاید به خاطر آن مجازات شوى، بنابر این، هر کدام از شما از عیب دیگرى آگاه شود، به سبب آنچه از عیب خود مى‏داند، از عیب‏جویى او خوددارى کند، و اگر کسى از عیب و گناهى پاک است، باید شکر و سپاس بر این نعمت، او را از عیب‏جویى کسى که به آن عیب و گناه مبتلا شده است، باز دارد.

شرح و تفسیر

عیب‏جویى ناسپاسى بزرگى است!

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه بر همان اصولى که در بخش نخست بیان فرمود، پافشارى مى‏کند، و همه بندگان خدا را از عیب‏جویى و غیبت بر حذر مى‏دارد، و با دلایل منطقى این بحث را تعقیب مى‏کند، مى‏فرماید: «اى بنده خدا! در عیب‏جویى هیچ کس نسبت به گناهى که انجام داده است شتاب مکن، شاید او آمرزیده شده باشد، و بر گناه کوچکى که خود انجام داده‏اى ایمن مباش،

شاید به خاطر آن مجازات شوى». (یا عبد اللّه، لا تعجل فی عیب أحد بذنبه، فلعلّه مغفور له، و لا تأمن على نفسک صغیر معصیة، فلعلّک معذّب علیه).

اشاره به این که گناه دیگرى، هر قدر بزرگ باشد ممکن است به خاطر توبه یا شفاعت معصومین علیهم السّلام یا انجام کارهاى خیر جبران کننده، بخشوده شده باشد، و گناه خود انسان هر قدر کوچک باشد، ممکن است بر اثر غرور و غفلت و اصرار، مشمول عفو الهى نشده باشد، بنابر این چگونه شخص گنهکار مى‏تواند به خود اجازه دهد، که دیگران را بر گناهانشان سرزنش و ملامت، و یا عیب‏جویى و غیبت کند.

در ادامه این سخن به بیان دیگرى مى‏پردازد، مى‏فرماید: «هر کدام از شما از عیب دیگرى آگاه شود، به سبب آنچه از عیب خود مى‏داند، از عیب‏جویى او خوددارى کند». (فلیکفف من علم منکم عیب غیره لما یعلم من عیب نفسه).

اشاره به این که بى‏عیب خداست، و پاکدامن از هر گونه گناه تنها معصومانند، و هیچ کس را نزیبد که دعواى بى‏گناهى کند، بنابر این عقل اجازه نمى‏دهد دیگرى را با تیرهاى غیبت و ملامت هدف قرار دهیم، در حالى که خودمان عیوب بسیارى داریم.

و در پایان خطبه به همان مطلبى اشاره مى‏فرماید که در بخش نخست خطبه نیز آمده بود، ولى با تعبیر دیگر؛ مى‏فرماید: «اگر کسى از عیب و گناهى پاک است، باید شکر و سپاس بر این نعمت، او را از عیب‏جویى کسى که به آن عیب و گناه مبتلا شده است، باز دارد». (و لیکن الشّکر شاغلا له على معافاته ممّا ابتلی به غیره).

اشاره به این که فرض مى‏کنیم کسى از هر عیب، و یا از عیوب خاصّى، پاک و منزّه باشد، این نعمتى است بسیار بزرگ که باید خدا را بر آن شکر گذارد، و لطف الهى را در مورد خود احساس کند، به یقین این شکرگزارى چنان او را به خود مشغول مى‏دارد که فرصتى براى عیب‏جویى دیگران نخواهد داشت.

آرى، این معلّم بزرگ آسمانى براى از میان بردن صفت رذیله غیبت و عیب‏جویى، به انواع دلایل منطقى که هر انسان حق طلبى را قانع مى‏سازد متوسّل مى‏شود، و راه را بر بهانه‏جویان مى‏بندد.

نکته

غیبت و عیب‏جویى بلاى بزرگ جوامع انسانى‏

«غیبت» یعنى افشاى عیوب و گناهان پنهانى افراد، که متأسفانه در اکثر جوامع متداول است، بى‏شک آثار زیانبار و بسیار منفى، هم از نظر اخلاقى و هم از نظر اجتماعى دارد؛ چرا که سرمایه اصلى هر کس در اجتماع، آبروى اوست و غیبت، آبروها را بر باد مى‏دهد، و افراد جامعه را نسبت به یکدیگر بدبین مى‏سازد، و پایه‏هاى اعتماد را که خمیر مایه همکارى و تعاون اجتماعى است، سست مى‏کند، به همین دلیل در اسلام به عنوان یکى از زشت‏ترین و بزرگترین گناهان محسوب شده است، که قرآن مجید آن را تشبیه به خوردن گوشت برادر مرده خود مى‏نماید.

پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در خطبه «حجّة الوداع» که خطبه بسیار حساسى است، فرمود: «أیّها النّاس إنّ دماءکم و أموالکم و اعراضکم علیکم حرام کحرمة یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هذا إنّ اللّه حرّم الغیبة کما حرّم المال و الدّم؛ اى مردم! خون شما و اموال شما و آبروى شما بر شما محترم‏

است، مانند احترام این روز و این ماه و این شهر (مکّه)، خداوند غیبت (و ضایع کردن آبروى مردم) را حرام کرده، همان گونه که مال و خون شما را بر یکدیگر حرام نموده است»(2)

در زشتى غیبت همین بس که در حدیث قدّسى مى‏خوانیم، خداوند به «موسى بن عمران» علیه السّلام خطاب کرد و فرمود: «من مات تائبا من الغیبة فهو آخر من یدخل الجنّة و من مات مصرّا علیها فهو أوّل من یدخل النّار؛ کسى که بمیرد در حالى که از غیبت توبه کرده باشد، آخرین کسى است که وارد بهشت مى‏شود، و کسى که بمیرد و از غیبت توبه نکند و بر آن اصرار ورزد، نخستین کسى است که وارد دوزخ مى‏شود»(3)

در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «من مشى فی غیبة أخیه و کشف عورته کان أوّل خطوة خطاها وضعها فی جهنّم؛ کسى که در طریق غیبت برادر مسلمانش و کشف عیوب پنهانى او گام بردارد، نخستین گامى را که بر مى‏دارد در جهنم مى‏گذارد»(4)

در حدیث دیگرى از همان بزرگوار مى‏خوانیم: «ما عمّر مجلس بالغیبة إلّا خرّب بالدّین؛ هیچ مجلسى با غیبت آباد نمى‏شود، مگر این که از نظر دین ویران مى‏گردد»(5)

احادیث در این باره بسیار زیاد و تکان دهنده است، که در این مختصر نمى‏گنجد. به ذکر حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام اکتفا مى‏کنیم، و خوانندگان‏

محترم را به جلد سوّم کتاب «اخلاق در قرآن» بحث غیبت و کتاب «جامع السعادات» جلد دوّم و «وسایل الشیعه» جلد هشتم ارجاع مى‏دهیم. امام صادق علیه السّلام فرمود: «الغیبة حرام على کلّ مسلم و أنّها تأکل الحسنات کما تأکل النّار الحطب؛ غیبت بر هر مسلمانانى حرام است، و حسنات را از میان مى‏برد همان گونه که آتش، هیزم را مى‏خورد و نابود مى‏کند»(6)

حقیقت این است که اسلام براى آبروى مسلمان احترامى به اندازه خون او قائل است، و عرض و دم، (آبرو و خون) در روایات اسلامى در کنار هم قرار مى‏گیرد، بنابر این کسى که شخصیت اجتماعى دیگرى را با ریختن آبروى او از طریق غیبت مى‏کشد، گویى شخص او را کشته است، و به همین دلیل در روایات به طور مکرّر آمده است که شخص غیبت کننده، باید بهاى سنگینى در قیامت در برابر غیبت‏هایى که کرده است بپردازد، و براى جبران آن از حسنات او بر مى‏دارند و بر حسنات غیبت شونده مى‏افزایند، و اگر حسناتى نداشته باشد از سیئات غیبت شونده بر مى‏دارند و بر سیئات غیبت کننده اضافه مى‏کنند.

آرى غیبت حق الناس است، همان گونه که قتل نفس و مجروح ساختن افراد از حق الناس محسوب مى‏شود. به همین دلیل، اگر افراد با ایمان از تبعات و آثار سوء این گناه مطابق آنچه در روایات اسلامى وارد شده آگاه شوند، کمتر کسى جرأت مى‏کند به سراغ آن برود.

از این رو امام علیه السّلام در خطبه بالا با دلایل منطقى متعدد، اثرات سوء این گناه را بیان فرموده و همه مردم را از آن بر حذر داشته است.

بحث درباره غیبت، آن گونه که علماى اخلاق نوشته‏اند بسیار گسترده است، ما در این مختصر به ذکر چند نکته بسنده مى‏کنیم:

1- قبل از هر چیز باید به سراغ انگیزه‏هاى غیبت برویم، زیرا از زشتى انگیزه‏ها به زشتى نتیجه‏ها مى‏توان پى برد؛ انگیزه غیبت عمدتا حسد، خودخواهى، غرور و کبر، کینه‏توزى، دنیاپرستى، ریاکارى، انتقام جویى، سخریّه و استهزاى دیگران و امور مانند آن است، و افراد آلوده به این امور تلاش مى‏کنند از طریق غیبت، به این مقاصد شوم برسند، و با توجه به این که انگیزه‏هاى مزبور همه از گناهان کبیره است، مى‏توان به زشتى غیبت پى برد.

2- مهمترین سرمایه یک جامعه که مردم را با یکدیگر متّحد مى‏سازد، و در مسیر اهداف بزرگ به راه مى‏اندازد، همان اعتماد عمومى است و نخستین پیامد شوم غیبت از میان بردن این سرمایه است؛ چرا که هر کسى غالبا عیب یا عیوبى دارد که اگر پنهان بماند به دیگران لطمه نمى‏زند، و خوش بینى و اعتماد مردم به یکدیگر باقى مى‏ماند، ولى کشف این عیوب از طریق عیب‏جویى و غیبت و نکوهش یکدیگر، جامعه را به جهنم سوزانى از بدبینى‏ها مبدّل مى‏سازد، که همگى نسبت به یکدیگر بدبین هستند و نفرت دارند و در نتیجه غیبت، نظم و انسجام عمومى جامعه را متزلزل مى‏سازد.

به تعبیر دیگر، همان گونه که غارت اموال و ریختن خون بى‏گناهان امنیّت عمومى را از میان مى‏برد، غارت و دزدى آبروها از طریق غیبت همین ناامنى را به بار مى‏آورد، زیرا همان طور که در روایت بالا از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله خواندیم، تعریض نسبت به آبروى مردم همچون تعرض نسبت به جان و مال آنهاست.

غیبت‏ها غالبا مکتوم نمى‏ماند، و بر صاحبان آنها فاش مى‏شود، و آتش کینه‏ها را در آنها شعله‏ور مى‏سازد، کینه‏هایى که مى‏تواند اسباب خونریزى و مشکلات عظیم دیگر گردد.

غیبت یکى از اسباب اشاعه فحشاست، و عامل مهمّى جهت سوءظنّ به‏

علاوه گنهکاران را در گناهانشان جسور مى‏سازد، زیرا هنگامى که گناه مستور باشد گنهکار جانب احتیاط را از دست نمى‏دهد، اما هنگامى که پرده‏ها کنار برود شرم و حیا نیز از میان خواهد رفت.

3- غیبت، «حق الناس» است؛ مسأله مهم در مورد غیبت این است که، تنها گناهى نیست که میان انسان و پروردگارش صورت گرفته باشد، و با آب ندامت و توبه شستشو شود، بلکه همان گونه که ریختن خون مردم و غصب اموال آنها بدون قصاص یا دیه و پرداختن خسارت مالى جبران نمى‏شود، ضایع کردن آبروى مردم نیز بدون جبران بخشوده نخواهد شد، مخصوصا اگر غیبت شونده از دنیا برود و دست انسان از دامان او کوتاه گردد، و کار او به قیامت بیفتد، یعنى در جایى که راهى براى جبران نیست جز این که حسناتش را به او دهد یا سیّئات او را بپذیرد، و این مصیبت بسیار بزرگى است.

4- بهترین راه درمان غیبت همان است که مولاى موّحدان امیر مؤمنان علیه السّلام در کلام بالا بیان فرموده است، که انسان به این حقیقت توجه کند که اگر عیب و گناهى را که به دیگرى نسبت مى‏دهد در خودش وجود ندارد، به شکرگزارى خدا پردازد، شکرى که او را از عیب‏جویى دیگران باز دارد و اگر گناهى همانند او کرده سزاوار نیست عیب خود را نادیده بگیرد و به دیگران پردازد، و اگر گناه کوچکترى انجام داده به این معنا بیندیشد که شاید گناه بزرگتر آن شخص بخشوده شده و گناه کوچکتر او مشمول عفو نگردیده است، بلکه جرأت او بر عیب‏جویى مردم از گناه او- هر چه باشد- بزرگتر است.

افزون بر این، همان گونه که بیمارى‏هاى جسمانى تا ریشه‏هاى آن از بین نرود درمان کامل نخواهد شد، در بیماریهاى روحانى همچون غیبت نیز باید به سراغ‏

ریشه‏ها رفت، و با از بین بردن آنها تمایل به غیبت را در دل نابود کرد.

5- استماع غیبت نیز یکى از گناهان است- همان گونه که در خطبه بعد شرح آن خواهد آمد- چرا که شنونده در تضییع آبروى مسلمانى شرکت جسته و معاون جرم است، مخصوصا اگر با روى گشاده و باز استماع کند، که سبب جرأت و جسارت غیبت کننده شود.

6- راه توبه از غیبت، تنها استغفار نیست، بلکه علاوه بر ندامت و پشیمانى و تقاضاى عفو و بخشش از درگاه خداوند باید به نوعى، آبروى از دست رفته غیبت شونده را جبران کند، اگر ممکن است از او و لو به صورت سربسته حلّیت بطلبد، و اگر این کار مفسده‏اى دارد یا غیبت شونده از دست رفته است، آن قدر کار خوب براى او انجام دهد که او راضى شود.

تمام این امور نشان مى‏دهد که گناه غیبت تا چه حد سنگین و مشکل آفرین است.

براى توضیح بیشتر درباره مسائل مربوط به غیبت، از جمله مستثنیات آن به جلد سوّم کتاب «اخلاق در قرآن» صفحه 107 تا 133 مراجعه فرمایید.


1) «سند خطبه» «آمدى» در کتاب «غرر الحکم» بخش‏هایى از این خطبه را آورده که با آنچه در نهج البلاغه است تفاوت‏هاى قابل ملاحظه‏اى دارد و این، نشان مى‏دهد که مدرک او غیر از نهج البلاغه بوده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 314).در بعضى از منابع، خطبه فوق به عنوان جزئى از خطبه معروف به دیباج نقل شده است. (کتاب تمام نهج البلاغه، صفحه).

2) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 9، صفحه 162.

3) جامع السعادات، جلد 3، صفحه 302 و بحار الانوار، جلد 72، صفحه 257.

4) همان مدرک، صفحه 303.

5) بحار الانوار، جلد 75، صفحه 259.

6) جامع السعادت، جلد 3، صفحه 305.