جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 138(1)

زمان مطالعه: 13 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

یومى‏ء فیها إلى ذکر الملاحم‏

از خطبه‏هاى امام علیه السّلام است که از حوادث مهم آینده پیشگویى مى‏کند.

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه در واقع از سه بخش تشکیل شده که همه مرتبط با یکدیگر است.

در بخش اوّل اشاره به یک مرد الهى مى‏کند که اساس کار خود را بر هدایتهاى قرآنى مى‏گذارد و در سایه آن پیش مى‏رود و غالب شارحان نهج البلاغه این مرد الهى را با توجه به اوصافى که در ادامه مى‏آید همان حضرت مهدى (عج) مى‏دانند.

در بخش دوّم به حوادث خونینى اشاره مى‏کند که با قیام آن مرد الهى براى اقامه حکومت عدل صورت مى‏گیرد پس آرامش و عدالت و غنا و بى نیازى صفحه زمین را پر مى‏کند.

در بخش سوّم به حوادث خونین دیگرى اشاره مى‏فرماید: که از شام برمى‏خیزد و مردم را شدیدا گرفتار مى‏کند (این بخش ممکن است اشاره به حکومت بعضى از «بنى مروان» بوده باشد و یا به ظهور افرادى مانند «سفیانى» قبل از قیام حضرت مهدى علیه السّلام).

بخش اوّل‏

یعطف الهوى على الهدى، إذا عطفوا الهدى على الهوى، و یعطف الرّأی على القرآن إذا عطفوا القرآن على الرّأی.

ترجمه‏

او خواسته‏هاى دل را پیرو هدایت قرار مى‏دهد در زمانى که مردم هدایت را پیرو خواسته‏هاى دل قرار داده‏اند، و رأى و فکر خود را پیرو قرآن مى‏سازد در آن زمان که مردم قرآن را تابع فکر خود قرار مى‏دهند.

شرح و تفسیر:

ویژگى حضرت مهدى علیه السّلام‏

همان گونه که در بالا اشاره شد این خطبه از حوادث آینده پیش‏گویى مى‏کند، و به سه حادثه مهم اشاره مى‏نماید که نخستین آن را غالب شارحان نهج البلاغه اشاره به حضرت مهدى علیه السّلام مى‏دانند؛ زیرا مى‏فرماید: «او خواسته‏هاى دل را پیرو هدایت قرار مى‏دهد در زمانى که مردم هدایت را پیرو خواسته‏هاى دل قرار داده‏اند، و رأى و فکر را پیرو قرآن مى‏سازد در آن زمان که مردم قرآن را تابع فکر خود قرار مى‏دهند» (یعطف(2) الهوى على الهدى، إذا

عطفوا الهدى على الهوى، و یعطف الرّأی على القرآن إذا عطفوا القرآن على الرّأی).

آیا این دو جمله داراى یک مفهوم و یک محتواست و در واقع تاکید یکدیگر است؟ یا این که جمله اوّل اشاره به هدایتهاى عقلانى و جمله دوّم ناظر به هدایتهاى قرآنى است؟

معنى دوّم صحیح‏تر به نظر مى‏رسد، یعنى در آن روز که مردم به خاطر هواپرستى منطق عقل و هدایتهاى خردمندانه را به فراموشى سپرده‏اند، پرده‏هاى هواپرستى را کنار مى‏زند و هدایتهاى عقلانى را حاکم مى‏کند، و آن روز که توجیه‏گران براى رسیدن به خواسته‏هاى نادرست خویش قرآن را از طریق تفسیر به رأى برخواسته‏هاى خویش تطبیق مى‏کنند او فرمان وحى را معیار سنجش و برنامه کار خویش قرار مى‏دهد و تفسیر به رأى و توجیه‏گرى را کنار مى‏زند.

اگر درست دقت کنیم ریشه همه بدبختى‏ها همین دو چیز است: حاکم کردن هواى نفس بر عقل و تطبیق خواسته‏هاى دل بر آیات قرآن از طریق تفسیر به رأى، و اگر این دو از میان برود جادّه براى رسیدن به حکومت عدل الهى هموار مى‏گردد.

تمام مسائلى که دامان مسلمین را از آغاز تاکنون گرفته بخاطر همین دو انحراف است و طریق اصلاح نیز اصلاح همین دو مى‏باشد.

نکته‏

دانشمندان در بحث شناخت و معرفت از جمله حجابهاى معرفت را حجاب هواپرستى ذکر کرده‏اند، آن گونه که قرآن مجید مى‏فرماید: ««أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً»؛ آیا دیدى کسى که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر این امر که شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده افکنده است»(3)

چه زیبا فرمود امیر مؤمنان على علیه السّلام در خطبه نورانى 109: «من عشق شیئا أعشى بصره؛ کسى که به چیزى عشق ورزد چشم او را کم نور و یا بى‏نور مى‏کند».

تفسیر به رأى و تطبیق آیات الهى به رأى، یکى دیگر از دامهاى بزرگ شیطان است که جمله‏ها را از معنى واقعى خود تهى مى‏کند و به شکل دلخواه در مى‏آورد، و وحى الهى را به کلى از ارزش مى‏اندازد، به همین دلیل در احادیث اسلامى این کار به منزله کفر شناخته شده، امام صادق علیه السّلام مى‏فرماید: «من فسّر برأیه آیة من کتاب اللّه فقد کفر؛ کسى که یک آیه قرآن را تفسیر به رأى کند کافر شده»(4)

و از آن جا که مبارزه با این دو انحراف به طور قاطع از برنامه‏هاى حضرت مهدى ارواحنا فداه مى‏باشد، شارحان نهج البلاغه- چنانکه گذشت- معتقدند که ضمیر در عبارات بالا به حضرت مهدى علیه السّلام باز مى‏گردد.

بخش دوّم‏

و منها: حتّى تقوم الحرب بکم على ساق، بادیا نواجذها، مملوءة أخلافها، حلوا رضاعها، علقما عاقبتها. ألا و فی غد- و سیأتی غد بما لا تعرفون- یأخذ الوالی من غیرها عمّالها على مساوى‏ء أعمالها، و تخرج له الأرض أفالیذ کبدها، و تلقی إلیه سلما مقالیدها، فیریکم کیف عدل السّیرة، و یحیی میّت الکتاب و السّنّة.

ترجمه‏

(این وضع همچنان ادامه مى‏یابد) تا جنگ، همچون حیوان خطرناک و خشمگینى، روى پاهاى خود بایستد، در حالى که دندانهایش آشکار باشد، پستانهایش پر از شیر است و نوشیدنش شیرین، اما سرانجامش تلخ و ناگوار است!

آگاه باشید فردا- همان فردایى که حوادثى با خود مى‏آورد که شما نمى‏دانید- کسى بر شما حکومت خواهد کرد که از غیر آن طایفه (آتش افروزان جنگهاى خونین و ظالمانه) است و او عمّال حکومتهاى ظالم پیشین را بر اعمال بدشان کیفر مى‏دهد، در آن زمان زمین گنجهاى درونش را بیرون مى‏ریزد و کلیدهایش را تسلیم وى مى‏کند، آن وقت او روش عدالت‏گسترى را به شما نشان مى‏دهد که چگونه است؟ و آنچه را از کتاب و سنت مرده است زنده مى‏کند.

شرح و تفسیر

گوشه‏اى از حوادث هولناک آخر الزمان‏

این بخش از خطبه در واقع ادامه بخش پیشین است، و اشاره به حوادث‏

سخت آخر الزمان مى‏کند که نخست جنگهاى خونین و ویرانگر، جوامع بشرى را تحت شدیدترین فشارها قرار مى‏دهد و ظلم و جور همه جا را پر مى‏کند، سپس نماینده عدل الهى ظاهر مى‏گردد، به جنگها و ستیزها پایان مى‏بخشد، زمین را پر از عدل و داد مى‏کند، وسایل رفاه و بهزیستى را فراهم مى‏سازد.

مى‏فرماید: (این وضع همچنان ادامه مى‏یابد) «تا چنگ همچون حیوان خطرناک و خشمگینى روى پاهاى خود بایستد در حالى که دندانهایش آشکار باشد!» (حتّى تقوم الحرب بکم على ساق، بادیا نواجذها(5)).

سپس به پیروزیهاى آغاز جنگ و تلخیهاى سرانجام آن اشاره کرده، مى‏فرماید: «پستانهایش پر از شیر است و نوشیدنش شیرین، اما سرانجامش تلخ و ناگوار مى‏باشد!» (مملوءة أخلافها(6)، حلوا رضاعها، علقما(7) عاقبتها).

گویى جنگ شیرهاى شیرین و در عین حال مسمومى در پستان دارد، که افراد هوسباز را به امید پیروزى سریع به سوى خود مى‏کشد؛ ولى عاقبت آنها را زمین‏گیر و متلاشى مى‏سازد.

سپس به ظهور حکومت الهى اشاره کرده، مى‏فرماید: «آگاه باشید! فردا- همان فردایى که حوادثى با خود مى‏آورد که شما نمى‏دانید- کسى بر شما حکومت خواهد کرد که از غیر آن طایفه (آتش افروزان جنگ‏هاى خونین و

ظالمانه) است، و او عمّال حکومت‏هاى ظالم پیشین را بر اعمال بدشان کیفر مى‏دهد» (ألا و فی غد- و سیأتی غد بما لا تعرفون- یأخذ الوالی من غیرها عمّالها على مساوى‏ء أعمالها).

سپس به اوضاع رضایت بخش و پر خیر و برکتى که بعد از قیام او به وجود مى‏آید، اشاره کرده، مى‏فرماید: «در آن زمان، زمین گنجهاى درونش را بیرون مى‏ریزد و کلیدهایش را تسلیم وى مى‏کند، آن وقت او روش عدالت‏گسترى را به شما نشان مى‏دهد، که چگونه است و آنچه را از کتاب و سنت مرده است زنده مى‏کند!» (و تخرج له الأرض أفالیذ(8) کبدها، و تلقی إلیه سلما مقالیدها، فیریکم کیف عدل السّیرة، و یحیی میّت الکتاب و السّنّة).

از یکسو: در حکومت مهدى علیه السّلام معادن گرانبهاى درون زمین به آسانى کشف مى‏شود.

و از سوى دیگر: کلید این منابع و یا کلید حکومت سرتاسر زمین در اختیار او قرار مى‏گیرد.

و از سوى سوّم: با برخوردارى از آن منابع غنى و این حکومت فراگیر، آیین عدالت را در سراسر زمین گسترش مى‏دهد.

از سوى چهارم: تعلیمات و ارزشهاى فراموش شده قرآن و سنّت را احیا مى‏کند، و به این ترتیب مردم از نظر مادّى و معنوى در مسیر تکامل قرار مى‏گیرند، و آسوده خاطر در این راه پیش مى‏روند. در سایه حکومت مهدى علیه السّلام عقلها کامل مى‏شود و ارزشهاى انسانى زنده مى‏گردد و انواع مواهب الهى در

اختیار انسانها قرار مى‏گیرد و عوامل ظلم و ستم برچیده مى‏شود.

شبیه این تعبیرات در روایات مربوط به قیام مهدى علیه السّلام به روشنى دیده مى‏شود، در یکجا از امام باقر علیه السّلام نقل شده است که درباره حضرت مهدى علیه السّلام مى‏فرماید: «و تظهر له الکنوز و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب و یظهر اللّه دینه على الدّین کلّه و لوج کره المشرکون فلا یبقى على وجه الأرض خراب إلّا عمّر؛ گنجهاى درون زمین براى او آشکار مى‏شود و حکومت او شرق و غرب جهان را مى‏گیرد. و آیین او بر همه آیینها پیروز مى‏شود، هر چند مشرکان ناخوش داشته باشند و در آن زمان هیچ ویرانه‏اى بر صفحه زمین باقى نمى‏ماند مگر این که آباد مى‏شود»(9)

در جاى دیگر مى‏فرماید: «یملأ اللّه الأرض به عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا فیفتح اللّه له شرق الأرض و غربها … و تطوى له الأرض؛ زمین را به برکت او پر از عدل و داد مى‏کند آن گونه که از ظلم و جور پر شده است و خداوند شرق و غرب زمین را براى او فتح مى‏کند و زمین براى او پیچیده مى‏شود (با سرعت از نقطه‏اى به نقطه دیگر نقل مکان مى‏کند)(10)

بخش سوّم‏

منها: کأنّی به قد نعق بالشّام، و فحص برایاته فی ضواحی کوفان، فعطف علیها عطف الضّروس، و فرش الأرض بالرّؤوس. قد فغرت فاغرته، و ثقلت فی الأرض وطأته، بعید الجولة، عظیم الصّولة. و اللّه لیشرّدنّکم فی أطراف الأرض حتّى لا یبقى منکم إلّا قلیل، کالکحل فی العین، فلا تزالون کذلک، حتّى تؤوب إلى العرب عوازب أحلامها! فالزموا السّنن القائمة، و الآثار البیّنة، و العهد القریب الّذی علیه باقی النّبوّة. و اعلموا أنّ الشّیطان إنّما یسنّی لکم طرقه لتتّبعوا عقبه.

ترجمه‏

گویا او را مى‏بینم که نعره‏اش از «شام» بلند است، و پرچم‏هایش را در اطراف «کوفه» به اهتزاز در آورده! همانند شترى خشمگین و خطرناک به سوى آن مى‏آید، و زمین‏ها را با سرها فرش مى‏کند! دهانش را باز کرده (و همه چیز را فرو مى‏بلعد). گام‏هایش بر زمین سنگین است (و همه مناطق را زیر نفوذ خود مى‏گیرد) جولان او وسیع و حمله‏اش عظیم است.

به خدا سوگند! شما را در اطراف زمین پراکنده مى‏کند تا آن جا که جز تعداد کمى از شما- همچون بقایاى سرمه در چشم- باقى نماند!.

این وضع همچنان ادامه مى‏یابد، تا زمانى که عقل و فکر از دست رفته عرب، به او باز گردد (و در سایه عقل و درایت، دست اتّحاد به هم دهند و بر ستمگران شورند) سپس با سنّت‏هاى جاودانه اسلام و آثار آشکار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و پیمان نزدیکى که نشانه میراث نبوّت بر آن باقى است، همراه و همگام باشید، و بدانید

شیطان راههاى خویش را براى شما آسان جلوه مى‏دهد، تا از او پیروى کنید!

شرح و تفسیر

ویژگیهاى آن حاکم خونخوار!

امام علیه السّلام در این بخش خطبه، اشاره به حاکم خونخوار و سنگدل و پر قدرتى مى‏کند که در آینده از «شام» سر بر مى‏آورد، و تمام کشور اسلام را به زور شمشیر زیر سیطره خود قرار مى‏دهد و اوصاف نه گانه‏اى را براى او مى‏شمرد.

نخست مى‏فرماید: «گویا او را مى‏بینم که نعره‏اش از «شام» بلند شده است» (کأنّی به قد نعق(11) بالشّام).

«و پرچم‏هایش را در اطراف «کوفه» به اهتزاز در آورده است» (و فحص(12) برایاته فی ضواحی(13) کوفان(14)).

«و همانند شترى خشمگین و خطرناک به سوى آن مى‏آید» (فعطف علیها عطف الضّروس(15)).

«و زمین را با سرها فرش مى‏کند!» (و فرش الأرض بالرّؤوس).

«دهانش را باز کرده (و همه چیز را فرو مى‏بلعد) (قد فغرت(16) فاغرته).

«گام‏هایش بر زمین سنگین است (و همه مناطق را زیر نفوذ خود مى‏گیرد)». (و ثقلت فی الأرض وطأته).

«جولان او وسیع» (بعید الجولة(17)).

«و حمله‏اش عظیم است» (عظیم الصّولة(18)).

و سرانجام مى‏افزاید: «به خدا سوگند شما را در اطراف زمین پراکنده مى‏سازد تا آن جا که جز تعداد کمى از شما- همچون بقایاى سرمه در چشم- باقى نماند!» (و اللّه لیشرّدنّکم(19) فی أطراف الأرض حتّى لا یبقى منکم إلّا قلیل، کالکحل فی العین).

این تعبیرات نه گانه که معرفى کاملى از آن حاکم خونخوار، پر قدرت و بى‏رحم را در بردارد، نشان مى‏دهد که او چنان اهل ایمان را در هم مى‏کوبد که جز اندکى از آنها باقى نمى‏ماند. نفس‏ها را در سینه‏ها حبس مى‏کند، و قیام‏ها را در نطفه خفه مى‏نماید، و با خون‏ریزى گسترده از «شام» تا «کوفه» و از «کوفه» تا مناطق دیگر را زیر سیطره خود قرار مى‏دهد.

در این که این شخص با این اوصاف کیست؟ شارحان نهج البلاغه دو نظر مختلف دارند: گروهى آن را اشاره به «عبد الملک بن مروان» مى‏دانند که‏

پنجمین خلیفه اموى بوده و مردى بسیار خونخوار و جبّار بود.

با لشکر کشى عظیم خود از «شام»، «مصعب بن زبیر» را که «در کوفه» حکومت مى‏کرد از میان برداشت و لشکر او را در هم کوبید، و بر «کوفه» و «عراق» مسلّط شد، سپس لشکر عظیمى به سرگردگى «حجّاج» به سوى «حجاز» فرستاد و «عبد اللّه بن زبیر» را که در آن جا سر بر آورده بود به قتل رسانید، و «مکه» و «مدینه» را نیز تحت سلطه خود در آورد، و حتى بخشى از خانه کعبه را که گروهى از لشکریان «عبد اللّه بن زبیر» به آن پناه برده بودند ویران ساخت.

گروه دیگرى از شارحان معتقدند این شخص کسى جز «سفیانى» نیست، که قبل از قیام حضرت مهدى علیه السّلام از «شام» ظاهر مى‏شود و خون‏هاى بسیارى مى‏ریزد و مردم را به سوى خود فرا مى‏خواند، و با توجه به این که بخش‏هاى گذشته این خطبه درباره ظهور حضرت مهدى علیه السّلام بود به نظر مى‏رسد این بخش هم درباره ظهور اوست و جمله‏هاى بالا اشاره به ظهور «سفیانى» است.

در حدیثى از «حذیفة بن یمان» از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: اشاره به فتنه‏اى که میان اهل شرق و غرب ظاهر مى‏شود فرمود، سپس افزود: در این حال «سفیانى» خروج مى‏کند تا به «دمشق» وارد مى‏شود، لشکرى به شرق مى‏فرستد و لشکرى به «مدینه» تا به سرزمین «بابل» و «بغداد» مى‏رسند، بیش از سه هزار نفر را به قتل مى‏رسانند و بیش از یک صد زن را مورد هتک قرار مى‏دهند سپس به سوى «کوفه» سرازیر مى‏شوند و اطراف آن را خراب مى‏کنند، آن گاه به «شام» باز مى‏گردند، در این هنگام پرچم هدایتى از «کوفه» ظاهر مى‏شود و با لشکرى به سوى لشکر «سفیانى» حرکت مى‏کند، آنها را به قتل مى‏رساند، تنها یک نفر که خبر آنها را به جاى دیگر مى‏برد باقى مى‏ماند (به‏

این ترتیب آتش فتنه خاموش مى‏شود).

مرحوم «علّامه مجلسى» بعد از نقل این حدیث مى‏گوید: اصحاب ما همانند این حدیث را از امام باقر علیه السّلام و امام صادق علیه السّلام در ضمن احادیث مهدى علیه السّلام نقل کرده‏اند(20)

ولى قسمت پایانى این خطبه ناهماهنگى‏هایى با این تفسیر دارد.

سپس امام علیه السّلام در قسمت پایانى این خطبه مى‏فرماید: «این وضع ناگوار، (خونریزى‏ها و ناامنى‏ها و تبعیدها و پراکندگى‏ها) همچنان ادامه مى‏یابد، تا زمانى که عقل و فکر از دست رفته عرب، به او باز گردد (و در سایه عقل و درایت اختلاف‏ها را دور بریزند و دست اتّحاد را به هم دهند، مردم را از خواب بیدار کنند و بر ستمگران بشورند)» (فلا تزالون کذلک، حتّى تؤوب(21) إلى العرب عوازب(22) أحلامها(23)!).

سپس چهار دستور به مردم مى‏دهد که در سایه آن مى‏توانند، بر حاکمان ظالم پیروز شوند و سلامت و امنیّت را به اجتماعشان باز گردانند. مى‏فرماید: «با سنّت‏هاى جاودانه اسلام و آثار آشکار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و پیمان نزدیکى که میراث نبوّت بر آن باقى است، همراه و همگام باشید و بدانید شیطان راههاى خویش را براى شما آسان جلوه مى‏دهد تا از او پیروى کنید!» (فالزموا السّنن القائمة، و الآثار البیّنة، و العهد القریب الّذی علیه باقی النّبوّة. و اعلموا أنّ‏

الشّیطان إنّما یسنّی(24) لکم طرقه لتتّبعوا عقبه).

منظور از «سنن قائمه» ضروریات و برنامه‏هاى جاویدان اسلام است که در هر زمان باید محور همه فعالیّت‏هاى سیاسى و اجتماعى و فردى بوده باشد.

و منظور از «آثار بیّنه» آثار و روایاتى است که از طرق معتبر ثابت شده و بخش عظیمى از تعلیمات و برنامه‏هاى اسلام در آن نهفته است.

و منظور از «عهد قریب» وصیّت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله درباره ولایت على علیه السّلام است که میراث پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را با خود داشت.

و منظور از «و اعلموا ….» این است که در انجام امور بالا مراقب وسوسه‏هاى شیاطین باشند، چرا که شیطان، راههاى خود را آسان جلوه مى‏دهد، تا افراد را از پیمودن راه اطاعت خدا و پیشوایان معصوم- که به هر حال خالى از مشکلاتى نیست- باز مى‏دارد.

کسانى که بخش اخیر خطبه را مربوط به حکومت «عبد الملک بن مروان» مى‏دانند، در این جا گرفتار دو اشکال شده‏اند.

نخست این که: مفهوم گفتار بالا این است که ساقط کردن حکومت بنى امیه و روى کار آمدن حکومت بنى عباس، در سایه عقل و درایت عرب، و بازگشت به راه صحیح بوده است، در حالى که مى‏دانیم بنى عباس نیز جنایات بنى امیّه را ادامه دادند و حکومت‏هاى خود کامه آنان دست کمى از بنى امیه نداشت؛ مگر این که گفته شود، سقوط بنى امیه و آغاز حرکت بنى عباس حساب شده و عاقلانه بود، هر چند در ادامه راه از مسیر منحرف شدند.

مشکل دیگر این که: ظهور بنى عباس بلا فاصله بعد از مرگ‏

«عبد الملک» نبود، بلکه دهها سال طول کشید که فرزندان «عبد الملک» حکومت کردند و سپس سقوط بنى امیه آغاز شد؛ مگر این که در پاسخ این اشکال گفته شود که حکومت فرزندان «عبد الملک» نیز ادامه حکومت خود او بود.

ولى کسانى که بخش اخیر را اشاره به خروج «سفیانى» قبل از قیام مهدى علیه السّلام مى‏دانند، جمله‏هاى بالا را چنین تفسیر مى‏کنند که بعد از خونریزى‏هاى بى‏حساب در آخر زمان، و فساد و تباهى‏هایى که با خروج «سفیانى» صورت مى‏گیرد، پرده‏هاى غفلت کنار مى‏رود، عقل‏ها بیدار مى‏شوند و مردم آماده پذیرش حکومت الهى حضرت مهدى علیه السّلام مى‏گردند، و در آن شرایط براى فراهم شدن آمادگى بیشتر باید سنّت‏هاى اسلامى را حفظ کنند و نسبت به ولایت وفادار باشند.

در شرح خطبه 101 که تعبیراتى شبیه به این خطبه بود نیز، بحث‏هایى درباره تطبیق آن، بر حکومت «عبد الملک» آمده است.


1) «سند خطبه» در «مصادر نهج البلاغه» تنها بخشى از این خطبه را از «آمدى» در «غرر الحکم» نقل کرده، و مى‏افزاید: با توجه به این که شارحان نهج البلاغه، بخش اوّل این خطبه را اشاره به قیام حضرت مهدى (عج) مى‏دانند معلوم مى‏شود خطبه را از جاى دیگرى گرفته‏اند که اشاراتى به قیام مهدى (عج) در آن بوده است. (مصادر، جلد 2، صفحه 312).ولى به اعتقاد ما این استنباط چندان موجّه به نظر نمى‏رسد، ممکن است آن را از روى قراینى که در خود خطبه است استنباط کرده باشند.

2) «یعطف» از مادّه «عطف» (بر وزن فتح) به معنى تمایل پیدا کردن یا مایل ساختن به چیزى است.این واژه گاهى به صورت متعدى بکار مى‏رود که به معنى مایل ساختن است و گاه با «إلى» متعدى مى‏شود که به معنى مایل شدن به چیزى است و گاه با «على» متعدى مى‏شود که به معنى بازگشت به چیزى است و گاه با «عن» که به معنى انصراف از چیزى است.

3) جاثیه، آیه 23.

4) تفسیر برهان، جلد 1، صفحه 19.

5) «نواجذ» جمع «ناجذ» به معنى دندانهاى آسیاب که بعد از «انیاب» (نیشها) واقع شده است مى‏باشد و گاه آن را به معنى همه دندانها تفسیر کرده‏اند و در خطبه بالا مناسب همین معناست.

6) «اخلاف» جمع «خلف» (بر وزن جلف) به معناى نوک پستان شتر ماده است و گاه به معناى نوک پستان سایر حیوانات مانند گاو و گوسفند نیز گفته مى‏شود.

7) «علقما» بوته‏اى است بسیار تلخ که به آن «حنظل» نیز گفته مى‏شود. این واژه به هر چیز تلخى نیز اطلاق مى‏شود.

8) «افالیذ» جمع «افلاذ» و آن جمع «فلذ» (بر وزن فکر) به معناى کبد شتر، یا کبد هر انسان یا حیوانى است و «فلذة» به معناى قطعه‏اى از کبد مى‏آید و در عبارت بالا منظور اشیاى گرانقیمت و گنج‏ها و معادن گرانبهایى است که در درون زمین نهفته است.

9) شرح نهج البلاغه خویى، جلد 8، صفحه 353.

10) بحار الانوار، جلد 52، صفحه 390.

11) «نعق» از مادّه «نعق» (بر وزن کعب) در اصل به معنى صدا کردن کلاغ و یا صدایى که چوپان به هنگام حرکت دادن گوسفندان سر مى‏دهد، گرفته شده و در این جا اشاره به نعره‏هاى حاکم ظالمى است که از شام سر بر مى‏آورد.

12) «فحص» از مادّه «فصح» (بر وزن بحث) در اصل به معنى جستجو کردن است و گاه به معنى بسط و گسترش دادن آمده و در خطبه بالا همین مراد است.

13) «ضواحى» جمع «ضاحیه» از مادّه «ضحو» (بر وزن سهو) به معنى قرار گرفتن در مقابل آفتاب مى‏باشد و «ضواحى» به مناطق باز در اطراف شهرها گفته مى‏شود.

14) «کوفان»: نام دیگرى از کوفه است و در اصل به معنى تپه‏هاى شن دایره مانند و سرخ است.

15) «ضروس» از مادّه «ضرس» (بر وزن ترس) به معنى دندان گذاردن بر چیزى و فشار دادن است. و «ضروس» به شتر کج خلقى مى‏گویند که افراد را گاز مى‏گیرد.

16) «فغرت» از مادّه «فغر» (بر وزن فقر) به معنى گشودن دهان است و در این جا کنایه از حرص و آز براى به چنگ آوردن همه چیز است. و «فاغر» اسم فاعل از همین مادّه است.

17) «جوله» از مادّه «جول» (بر وزن قول) به معنى حرکت کردن و گردش گرد مکانى است این تعبیر کنایه از تلاش و کوشش و فعالیتهاى پى در پى مى‏باشد.

18) «صوله» و «صول» (بر وزن قول) به معنى حمله کردن در جنگ و یا پریدن بر چیزى است.

19) «لیشردنّکم» از مادّه «تشرید» به معنى تبعید کردن و طرد نمودن و پراکنده ساختن است.

20) بحار الانوار، جلد 52، صفحه 186- 187 (با تلخیص).

21) «تؤب» از مادّه «أوب» به معنى بازگشت از سفر و یا هر گونه بازگشت است.

22) «عوازب» جمع «عازبه» در اصل از مادّه «عزبه» (بر وزن لقمه) و «عزوبت» گرفته شده که به معنى ازدواج نکردن است و «عزب» به افرادى که فاقد همسرند اطلاق مى‏شود. ولى گاه به معنى پنهان شدن و دور گشتن نیز آمده است و در خطبه بالا منظور همین است.

23) «احلام» جمع «حلم» (بر وزن شتر) به معنى عقل است.

24) «یسنّى» از مادّه «سنو» (بر وزن سرو) در اصل به معنى سیراب کردن زمین از سوى ابرها است و سپس به معنى هر گونه تسهیل براى انجام کارى استعمال شده است.