جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 135(1)

زمان مطالعه: 7 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

و قد وقعت مشاجرة بینه و بین عثمان فقال المغیرة بن الأخنس لعثمان: أنا أکفیکه، فقال علی علیه السّلام للمغیرة:

از سخنان امام علیه السّلام است این سخن را زمانى امام علیه السّلام ایراد فرمود که میان آن حضرت و عثمان مشاجره‏اى روى داد و «مغیره بن اخنس» به «عثمان» گفت من به حساب او مى‏رسم و جلوى او را خواهم گرفت!

خطبه در یک نگاه‏

گر چه از تعبیرات بالا استفاده مى‏شود که: این گفتگو و مشاجره در حضور «عثمان» بوده، ولى «ابن ابى الحدید» و دیگران نقل کرده‏اند که این مشاجره در حضور «عثمان» واقع نشده است، و جریان چنین بوده: هنگامى که «عمّار» از وفات «ابوذرّ» در «ربذه» با خبر شد، در حضور «عثمان» به «ابوذر» درود

و رحمت فرستاد، «عثمان» خشمگین شد و گفت: او را به همان محلّ «ابوذر» تبعید کنید، «عمّار» گفت: هم‏نشینى با سگها و خوکها براى من از هم‏نشینى با تو محبوب‏تر است، این سخن را گفت و از نزد «عثمان» خارج شد، در حالى که «عثمان» تصمیم بر تبعید او داشت، طایفه «بنى مخزوم» که با «عمّار» پیمان داشتند، نزد «على علیه السّلام» آمدند و گفتند: «عثمان» یک بار «عمّار» را کتک زده، و بار دیگر او را گرفتار فتق نموده و الآن تصمیم دارد او را تبعید کند، و تقاضا کردند حضرت، «عثمان» را ملاقات کند، تا از این کار منصرف شود، و إلّا فتنه عظیمى واقع خواهد شد. امام علیه السّلام نزد «عثمان» رفت و فرمود: «ابوذر» را تبعید کردى در حالى که از برترین صحابه بود، تا زمانى که در غربت از دنیا رفت و این سبب شد تا توده مسلمین از تو روى‏گردان شوند، و الآن مى‏خواهى «عمّار» را تبعید کنى (و آن سبب بدنامى بیشتر تو مى‏شود) از خدا بترس!

«عثمان» خشمگین شد و گفت: اوّل باید تو را تبعید کنم تا امثال «عمّار» جرأت پیدا نکنند، و فساد آنها از ناحیه توست.

«على علیه السّلام» فرمود: تو قدرت بر این کار ندارى و فساد امثال «عمّار» از اعمال توست نه از من، تو بر خلاف دین عمل مى‏کنى و آنها بر تو خرده مى‏گیرند، این را فرمود و از نزد «عثمان» خارج شد، مردم اطراف «على علیه السّلام» را گرفتند و گفتند: خوب است «عثمان» همه ما را تبعید کند تا دور از خانواده خود بمیریم. امام علیه السّلام فرمود: به «عمّار» بگویید در خانه خود بنشیند و تکان نخورد، طایفه «بنى مخزوم» از حمایت «على علیه السّلام» مطمئن شدند و گفتند: اگر تو با ما باشى «عثمان» نمى‏تواند به ما زیانى برساند. این سخن به «عثمان» رسید و او شکایت امام علیه السّلام را به مردم کرد، «زید بن ثابت» گفت: اگر اجازه‏

دهید على علیه السّلام را ملاقات کنم، در این هنگام او و «مغیره بن اخنس»(2) و جمعیّتى نزد عثمان رفتند.- «زید بن ثابت» که از پیروان و خاصّان «عثمان» بود- بعد از حمد و ثناى الهى چنین گفت: اگر موافق باشید من ناراحتى تو را به على علیه السّلام منتقل کنم، عثمان گفت: مانعى ندارد «زید» به همراهى «مغیره بن اخنس» و طایفه «بنى زهره» و عمّه عثمان با جماعتى خدمت على علیه السّلام رسیدند، زید بعد از حمد و ثناى الهى خطاب به على علیه السّلام گفت: خداوند سابقه خوبى در اسلام براى تو قرار داد، و مقام خاصّى نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داشتى، تو شایسته هر کار نیکى، «عثمان» پسر عموى تو و حاکم این امّت است، و دو حقّ برگردن تو دارد: یکى حقّ حکومت و دیگرى حقّ خویشاوندى، او به ما شکایت کرده که على علیه السّلام متعرض من مى‏شود، و اوامر من را ردّ مى‏کند و ما به عنوان خیرخواهى نزد تو آمده‏ایم، و از این ناراحتیم که میان تو و پسر عمویت جریانى پیش آید که براى هیچ کدام خوشایند نیست.

در این هنگام على علیه السّلام پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین فرمود: به خدا سوگند من دوست ندارم به او اعتراض کنم و گفته‏هاى او را ردّ نمایم، مگر این که گامى بر خلاف حق بردارد که من راهى جز گفتن حق ندارم. به خدا سوگند تا آن جا که من احساس مسئولیت نکنم متعرّض او نخواهم شد.

در این جا «مغیره بن اخنس» که مرد وقیحى بود و از فداییان عثمان محسوب مى‏شد گفت: به خدا سوگند اگر دست از عثمان برندارى، جلوى تو را خواهیم گرفت؛ چرا که قدرت او از تو بیشتر است … این جا بود که على علیه السّلام سخن‏

بالا را خطاب به «مغیره» بیان فرمود(3)

بنابر این خلاصه این کلام در یک نگاه اعتراض شدید به «مغیره بن اخنس» است، که سخنى بزرگتر از دهان خود گفت و ابراز وجودى بیش از ارزش خود نمود.

یا بن اللّعین الأبتر، و الشّجرة الّتی لا أصل لها و لا فرع أنت تکفینی؟ فو اللّه ما أعزّ اللّه من أنت ناصره، و لا قام من أنت منهضه. اخرج عنّا أبعد اللّه نواک، ثمّ ابلغ جهدک، فلا أبقى اللّه علیک إن أبقیت!

ترجمه‏

اى پسر ملعون ابتر! و اى فرزند درخت بى‏ریشه و شاخه! تو به حساب من مى‏رسى؟! به خدا سوگند! هرگز خداوند کسى را که تو یاورش باشى عزّت نمى‏دهد؛ و آن کس که تو دستش را بگیرى به پا نمى‏خیزد! از نزد ما بیرون شو! خدا مقصد تو را دور کند (و هرگز به مقصود نرسى) برو هر چه در توان دارى به کارگیر، خدا تو را زنده نگذارد اگر آنچه را در توان دارى به کار نگیرى!

شرح و تفسیر

برو، کارى از تو ساخته نیست!

على علیه السّلام در دوران خلافت خلفاى سه‏گانه پناهگاهى براى مظلومان و محرومان بود، مخصوصا در دوران عثمان که اطرافیان او ظلم و ستم را از حدّ گذراندند، نه به صغیر رحم کردند نه به کبیر، على علیه السّلام فریادگرى بود که صداى مظلومان را به گوش خلیفه مى‏رساند و طبیعى است که براى او ناخوشایند بود و اطرافیانش از این اعتراضها سخت ناراحت بودند، چرا که افکار عمومى را بر ضدّ آنان بسیج مى‏کرد.

امام علیه السّلام در این بیان که در پاسخ به تهدید «مغیره بن اخنس» بیان شده، در مقام نکوهش و تحقیر او بر مى‏آید، نخست به ریشه فاسد وراثت او اشاره‏

مى‏کند و بعد به نقطه‏هاى ضعف خود او و سرانجام نتیجه مى‏گیرد که هیچ کارى از دست تو ساخته نیست.

مى‏فرماید: «اى پسر ملعون ابتر! و اى فرزند درخت بى‏ریشه و شاخه! تو (براى حمایت از عثمان) به حساب من مى‏رسى؟!» (یا بن اللّعین الأبتر، و الشّجرة الّتی لا أصل لها و لا فرع أنت تکفینی؟).

تعبیر به «لعین» درباره «اخنس بن شریق» (پدر مغیره) به خاطر این است که او از سران منافقین بود، که روز فتح مکه ظاهرا مسلمان شد، در حالى که در دل، اسلام را قبول نداشت، و پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله براى جلب قلب او به اسلام مقدار قابل ملاحظه‏اى از غنایم «حنین» را به او بخشید، و یکى از برادران «مغیره» که «ابو الحکم» نام داشت، در روز جنگ «احد» در صف کفّار بود و به دست على علیه السّلام کشته شد. به همین جهت «مغیره»، کینه آن حضرت را در دل داشت(4)

و اما این که حضرت از پدرش تعبیر به «ابتر» مى‏کند، نه به خاطر این است که فرزندى نداشت، بلکه ابتر در این جا به معنى بریده از خیر و سعادت است، یا بریده از حیث نسب؛ به خاطر این که فرزندانش افراد فاسد و نالایقى بودند، که در حکم عدم بودند.

و امّا تعبیر به درختى که نه ریشه دارد و نه شاخه، کنایه از حقارت این دودمان، و سقوط آنها از درجه اعتبار و بى‏ارزش بودن در انظار عمومى است. و در واقع کلام مولا علیه السّلام از آیه شریفه قرآن گرفته شده که مى‏فرماید: ««وَ مَثَلُ

کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ»؛ خداوند سخن ناپاک را به درخت ناپاکى تشبیه کرده، که از روى زمین برکنده شده، و قرار و ثباتى ندارد»(5)

و در ادامه سخن مى‏فرماید: «به خدا سوگند! هرگز خداوند کسى را که تو یاورش باشى عزّت نمى‏دهد، و آن کس که تو دستش را بگیرى به پا نمى‏خیزد». (فو اللّه ما أعزّ اللّه من أنت ناصره، و لا قام من أنت منهضه(6)).

عزت و قدرت به دست خداست و به مقتضاى ««إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ»؛ اگر (آیین) خدا را یارى کنید، خدا شما را یارى مى‏کند و قدمهاى شما را ثابت مى‏دارد».(7)

و نیز به مقتضاى: ««إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ»؛ ما به یقین پیامبران خود و کسانى را که ایمان آورده‏اند در زندگى دنیا و در روزى که گواهان به پا مى‏خیزند یارى مى‏دهیم».(8)، عزّت از آن یاران خداست، نه براى کسانى که تفاله‏هاى منافقین به یارى آنها برخیزند و دست آنها را بگیرند.

و در آخرین جمله، امام علیه السّلام «مغیره» را به شدّت تحقیر کرد و فرمود: «از نزد ما بیرون شو! خدا مقصد تو را دور کند (و هرگز به مقصود نرسى) سپس هر چه در توان دارى به کار گیر، خدا به تو رحم نکند اگر آنچه را در توان دارى بکار

نگیرى». (اخرج عنّا أبعد اللّه نواک(9)، ثمّ ابلغ جهدک، فلا أبقى اللّه علیک(10) إن أبقیت!).

اشاره به این که تو کوچک‏تر از آن هستى که على علیه السّلام را تهدید کنى، هر چه در توان دارى بکارگیر تا بدانى کارى از تو ساخته نیست، و بیچاره و بدبخت کسانى که حامیانى همچون تو دارند.

نکته

روش امام در برابر افراد بى‏منطق‏

هر گاه در شأن ورود این گفتار مولا على علیه السّلام دقّت کنیم و مسیر تاریخى آن را دقیقا دنبال نماییم، مى‏بینیم امام علیه السّلام چگونه با انحرافات عصر خلفا مخصوصا عثمان برخورد منطقى داشت، و براى جلوگیرى از هر گونه تنش، و ناآرامى به حدّ اقل تذکّرات لازم قناعت کرده، از نصیحت و تذکّر و اخطار فروگذار نمى‏کرد، ولى هنگامى که در برابر منافقان زورگو و ناآگاهان بى‏منطق قرار مى‏گرفت، با قاطعیّت تمام در برابر آنها مى‏ایستاد تا هرگز خیال دست زدن به کارهاى بى‏رویّه و خطرناک، در سر نپرورانند. و صدر و ذیل داستان بالا شاهد هر دو مدّعاست.


1) «سند خطبه» صاحب کتاب «مصادر در نهج البلاغه» تنها مأخذى که در این جا براى خطبه بالا نقل کرده، کتاب «الفتوح» «احمد بن اعثم کوفى» است ولى پیش از آن توضیحاتى در مورد شأن ورود خطبه از کتاب شرح نهج البلاغه «ابن ابى الحدید» آورده است.

2) توجّه داشته باشید، «مغیره بن اخنس» که فرزند یکى از منافقان است، با «مغیره بن شعبه» که او هم از منافقان و دشمنان اهل بیت در زمان عمر بود، جداست.

3) شرح ابن ابى الحدید، جلد 8، صفحه 301- 302 و فتوح ابن اعثم کوفى، جلد 1، صفحه 16 مطابق نقل شرح نهج البلاغه مرحوم تسترى، جلد 9، صفحه 261.

4) .

5) إبراهیم، آیه 26.

6) «منهض» از مادّه «نهوض» به معنى از جا برخاستن گرفته شده و «منهض» از باب افعال به معنى کسى است که به دیگرى کمک مى‏کند تا از جا برخیزد.

7) محمد، آیه 7.

8) غافر، آیه 51.

9) «نواک» از «نوا» گرفته شده (و کاف ضمیر به آن متصل گشته است) و در اصل به معنى مقصد مسافر است خواه دور باشد یا نزدیک.

10) جمله «لا ابقى اللّه علیک» در جایى گفته مى‏شود که بخواهند به کسى نفرین کنند تا از رحمت و عنایت الهى دور شود و جمله «ان بقیت» به این معناست که اگر تو به من رحم کنى مشمول عنایت حق نباشى و در واقع تحقیر مخاطب است که هر کار مى‏خواهى بکن که کارى از تو ساخته نیست.