جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 133(1)

زمان مطالعه: 23 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

یعظّم اللّه سبحانه و یذکر القرآن و النبی صلّى اللّه علیه و آله و یعظ الناس‏

از خطبه امام علیه السّلام است که پیرامون عظمت خداوند و یاد آورى قرآن و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و اندرز مردم سخن مى‏گوید.

خطبه در یک نگاه‏

با یک نگاه اجمالى به خطبه روشن مى‏شود که از پنج بخش مهم تشکیل یافته است.

بخش اوّل از عظمت خداوند و قدرت مطلقه او و سجده تمام موجودات در برابر ذات پاکش سخن مى‏گوید.

در بخش دوّم به عظمت قرآن و دوام و بقاى آن اشاره مى‏فرماید.

بخش سوّم در مورد پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است که خداوند او را بعد از یک دوره فترت فرستاد. و نبوت را با او پایان داد.

در بخش چهارم سخن از کم ارزش بودن دنیا به میان آورده و همگان را به هوشیارى و شناخت دنیا و گرفتن زاد و توشه از آن دعوت مى‏فرماید.

در پنجمین و آخرین بخش، اندرزهاى شایسته و مؤثرى به همه مخاطبان مى‏دهد و بار دیگر به سراغ قرآن و عظمت آن و لزوم تدبّر در آیاتش باز مى‏گردد، و به این ترتیب یک نسخه کامل سعادت براى رهروان راه حق مى‏نویسد.

بخش اوّل‏

و انقادت له الدّنیا و الآخرة بأزمّتها، و قذفت إلیه السماوات و الأرضون مقالیدها، و سجدت له بالغدوّ و الآصال الأشجار النّاضرة، و قدحت له من قضبانها النّیران المضیئة، و آتت أکلها بکلماته الثّمار الیانعة.

ترجمه‏

دنیا و آخرت زمامهاى خود را به خداوند سپرده و مطیع او هستند، آسمانها و زمینها کلیدهاى خود را به دست قدرت او افکنده، و درختان سرسبز هر صبحگاهان و شامگاهان در برابر او سجده مى‏کنند و از شاخه‏هاى خود آتش‏هاى پر نور به فرمان او مى‏افروزند، و میوه‏هاى رسیده آنها به فرمان خدا (در هر زمان) غذاى (انسانها) را تقدیم داشته‏اند.

شرح و تفسیر

همه چیز این جهان به فرمان اوست‏

امام علیه السّلام در این بخش به بیان گوشه‏اى از اوصاف والاى خداوند پرداخته و در پنج جمله به نکته‏هاى دقیقى در این زمینه اشاره مى‏فرماید: نخست مى‏گوید: «دنیا و آخرت تمام زمامهاى خود را به او سپرده و مطیع او شده‏اند» (و انقادت له الدّنیا و الآخرة بأزمّتها(2)).

در حقیقت دنیا و آخرت را به حیوانهاى راهوار و رامى تشبیه فرموده که زمامش بدست اوست و مى‏برد هر جا که اراده او تقاضا کند.

در دوّمین جمله، همین معنا را به لباس دیگرى آراسته و چنین مى‏فرماید: «آسمانها و زمینها کلیدهاى خود را به دست قدرت او افکنده‏اند» (و قذفت إلیه السماوات و الأرضون مقالیدها(3)).

هر جا را اراده کند مى‏گشاید و هر جا را اراده کند قفل مى‏نماید و همه کارهاى او مطابق حکمت است.

و در سوّمین جمله به سجود درختان پر طراوت در برابر ذات پاک او اشاره کرده مى‏فرماید: «درختان سرسبز هر صبحگاهان و شامگاهان در برابر او سجده مى‏کنند». (و سر تسلیم فرو مى‏آورند) (و سجدت له بالغدوّ و الآصال(3) الأشجار النّاضرة).

بدیهى است تکیه بر اشجار ناضره (درختان سرسبز) به معنى انحصار نیست، بلکه نمونه‏اى از زیباترین موجودات زنده جهان آفرینش است، که هر ورقش دفترى است معرفت کردگار. و نیز صبح و شام اشاره به تمام اوقات است، همان گونه که گاه مى‏گوییم ما صبح و شام در خدمت اسلام هستیم یعنى در همه حال لذا قرآن مجید به طور مطلق مى‏گوید: «وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ

یَسْجُدانِ»(4) این احتمال نیز وجود دارد که آثار و عظمت خداوند در درختان به هنگام طلوع و غروب خورشید از هر زمان آشکارتر است.

این سجده ممکن است با زبان حال باشد چرا که نظام دقیق آفرینش آنها از علم و قدرت بى‏پایان آفریننده‏اش حکایت مى‏کند، و ممکن است به زبان قال باشد، بنابر این که همه ذرات موجودات جهان از علم و شعورى برخوردارند و خدا را آگاهانه تسبیح مى‏گویند و براى او سجده مى‏کنند.

در چهارمین جمله مى‏افزاید: «و از شاخه‏هاى خود آتش‏هاى نورانى به فرمان او بر مى‏افروزند» (و قدحت(5) له من قضبانها(6) النّیران المضیئة).

و این از عجایب قدرت خداست که از میان آب و خاک، مادّه‏اى ایجاد مى‏کند که کانون آتش و نورانیّت است، همان آتش و نورى که بسیارى از مشکلات انسانها در پرتو آن حل مى‏شود.

و در آخرین و پنجمین جمله مى‏فرماید: «میوه‏هاى رسیده آنها به فرمان خدا (در هر زمان) غذاى (انسانها) را تقدیم کرده‏اند» (و اتت أکلها بکلماته الثّمار الیانعة(7)).

نکته

بر هر چه نظر کردم سیماى تو مى‏بینم‏

جمله‏هاى پر معنى بالا که آثار توحید و عظمت خدا را در عبارات مختلف و

لباسهاى گوناگون بیان مى‏دارد، هماهنگ با آیات قرآن است.

قرآن مجید در یکجا مى‏فرماید: ««لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى‏ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»؛ ستایش براى اوست در این جهان و در جهان دیگر، حاکمیت نیز (در دو جهان) از آن اوست و همه شما به سوى او باز گردانده مى‏شوید»(8)

و در جاى دیگر مى‏فرماید: ««لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛ کلیدهاى آسمان و زمین از آن اوست»(9)

و در آیه دیگر مى‏خوانیم: ««أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ»؛ آیا ندیدى که تمام کسانى که در آسمانها و کسانى که در زمینند براى خدا سجده مى‏کنند، و (همچنین) خورشید و ماه و ستاره‏گان و کوهها و درختان و جنبدگان»(10)

و نیز مى‏فرماید: ««الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ»؛ همان خدایى که براى شما از درخت سبز آتش آفرید و شما به وسیله آن آتش مى‏افروزید»(11)

و نیز در جاى دیگر فرموده: ««وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ» «کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ»؛ او کسى است که باغهاى معروش (باغهایى که شاخه‏هاى درختانش روى دار بست‏هاست) و باغهاى غیر معروش آفرید، و همچنین نخل و انواع زراعت که از

نظر میوه و طعم با هم متفاوتند … از میوه‏هاى آن به هنگامى که به ثمر مى‏رسد بخورید …»(12)

به هر حال هر چه در آیات قرآن مجید و خطبه‏هایى همچون خطبه بالا دقت مى‏کنیم، عظمت و قدرت و نعمت خداوند بر ما آشکارتر مى‏شود و حس شکرگزارى، ما را به سوى او فرا مى‏خواند تا از چشمه زلال معرفتش سیراب شویم و به صفات جمال و جلالش آشنا گردیم.

بخش دوّم‏

منها: و کتاب اللّه بین أظهرکم ناطق لا یعیا لسانه، و بیت لا تهدم أرکانه، و عزّ لا تهزم أعوانه.

ترجمه‏

کتاب خداوند در میان شماست سخنگویى است که هرگز زبانش (از حق گویى) خسته نمى‏شود، و خانه‏اى است که پایه‏هایش هرگز فرو نمى‏ریزد، و قدرتى است که هیچ‏گاه یارانش شکست نمى‏خورند!

شرح و تفسیر

قرآن کتاب جاویدان‏

امام علیه السّلام در این بخش کوتاه از کلامش، به اهمیّت کلام اللّه، قرآن مجید مى‏پردازد و با سه جمله کوتاه و گویا، حق مطلب را ادا مى‏کند مى‏فرماید: «کتاب خداوند در میان شماست سخنگویى است که هرگز زبانش (از حق گویى) خسته نمى‏شود، و خانه‏اى است که پایه‏هایش هرگز فرو نمى‏ریزد، و قدرتى است که هیچ گاه یارانش شکست نمى‏خورند» (و کتاب اللّه بین أظهرکم(13) ناطق لا

یعیا(14) لسانه، و بیت لّاتهدم أرکانه، و عزّ لا تهزم أعوانه).

در جمله اوّل اشاره به هدایت قرآن در هر زمان و هر مکان و در هر شرایط و هر دوران مى‏نماید، گر چه ظاهرا خاموش است ولى با صد زبان، پیوسته سخن مى‏گوید و هر کس در کنار آن بنشیند و گوش هوش به آن بسپارد آواز قرآن را مى‏شنود که درس‏هاى زندگى سعادت بخش را پیوسته در گوش انسانها فرو مى‏خواند.

جمله «لا یعیا لسانه» (زبانش خسته و ناتوان نمى‏شود) ممکن است اشاره به این باشد که گذشت زمان هرگز حقایق قرآن را کهنه نمى‏کند، و چنانکه در روایات وارد شده همواره تازه و شاداب است(15)

و در جمله دوّم اشاره به نکته دیگرى مى‏کند و آن مسأله حافظیّت قرآن است، همان گونه که یک خانه مستحکم که داراى ستون‏هاى استوار است اهل خود را از گزند حوادث، گرما، سرما، حیوانات درنده و دشمنان و سارقان حفظ مى‏کند، قرآن مجید نیز پیروان خود را در چنبر تعلیمات خود گرفته و از انحراف و گمراهى و وسوسه خناسان و دستبرد شیاطین محفوظ مى‏دارد.

و در سوّمین جمله به این حقیقت اشاره مى‏فرماید که هر کس در سایه قرآن قرار گیرد و به یارى قرآن برخیزد، قدرتى شکست‏ناپذیر مى‏شود، چرا که قدرت هدایت قرآن از قدرت خداوند سرچشمه گرفته و قدرت خداوند شکست‏ناپذیر است، و به مصداق ««إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ»(16)؛ اگر

خدا شما را یارى کند هیچ کس بر شما چیره نمى‏شود»، آنان که مشمول یارى قرآن شوند از هیچ دشمنى شکست نمى‏خورند.

نکته

قرآن ناطق‏

ممکن است جمله‏اى که در فراز بالا آمد که از قرآن به ناطقى خستگى ناپذیر تعبیر فرموده، این سؤال را برانگیزد که چگونه این تعبیر با بیان دیگرى که از شخص امام علیه السّلام در خطبه 158 نقل شده سازگار است، آن جا که مى‏فرماید: «ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه؛ این قرآن است او را به نطق در آورید ولى او هرگز سخن نمى‏گوید اما من شما را از آن با خبر مى‏سازم».

و با جمله دیگرى که در خطبه 183 آمده است که مى‏فرماید: «فالقرآن آمر زاجر و صامت ناطق؛ قرآن امر و نهى مى‏کند و خاموش و گویاست».

آیا این تعبیرات با هم تضاد ندارد؟

پاسخ این سؤال با کمى دقت روشن مى‏شود. یا به تعبیر دیگر عبارات بالا یکدیگر را تفسیر مى‏کنند زیرا هنگامى که امام علیه السّلام در یک عبارت از قرآن تعبیر به صامت و ناطق مى‏کند، مفهومش این است که هر تعبیرى ناظر به چیزى است مثلا مى‏توان گفت: قرآن از نظر ظاهر خاموش است ولى در واقع با صداى رسا سخن مى‏گوید، یا این که در برابر افراد سطحى‏نگر خاموش است ولى براى اندیشمندان و متدّبران در قرآن به وضوح سخن مى‏گوید، و یا این که قرآن در ادامه راهکارهاى اصولى ناطق است ولى براى تطبیق آن بر مصادیق و استنباط احکام جزئى (مانند داستان تحکیم در جریان جنگ صفّین) باید مجتهدان‏

آگاه از آن سخن بگویند.

این احتمالات سه‏گانه منافاتى با هم ندارند و همه مى‏تواند در مفهوم جامع کلام امام علیه السّلام جمع شوند.

در ذیل همین خطبه توضیح بیشترى در این زمینه خواهد آمد.

بخش سوّم‏

منها: أرسله على حین فترة من الرّسل، و تنازع من الألسن، فقفّى به الرّسل، و ختم به الوحی، فجاهد فی اللّه المدبرین عنه، و العادلین به.

ترجمه‏

خداوند او (پیامبر اسلام) را پس از یک دوران فترت و فاصله از پیامبران پیشین فرستاد، به هنگامى که هر کسى به گونه‏اى (از مذهب خود) سخن مى‏گفت (و نزاع در میان آنها در گرفته بود) او را به دنبال رسولان (پیشین) فرستاد (تا برنامه‏هاى آنها را کامل کند) و وحى (خود) را با او پایان داد. و او در راه خدا با کسانى که به خدا پشت کرده و آنها که براى او همتایى قرار داده بودند به جهاد پرداخت.

شرح و تفسیر

رسالت خاتم الأنبیا

به دنبال بخش اوّل و دوّم که سخن از صفات پروردگار و قرآن مجید مى‏گفت، امام علیه السّلام در این بخش، در چند جمله کوتاه و پر معنا از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «خداوند او (پیامبر اسلام) را پس از یک دوران فترت و فاصله، از پیامبران پیشین فرستاد، به هنگامى که هر کسى به گونه‏اى (از مذهب خود) سخن مى‏گفت (و نزاع در میان آنها در گرفته بود)» (أرسله على حین‏

فترة(17) من الرّسل، و تنازع من الألسن).

تعبیر به «تنازع من الألسن» اشاره به این است که گفتگوهاى پیروان مذاهب مختلف، اعم از بت‏پرستان و اهل کتاب و آنان که به هیچ مذهبى ایمان نداشتند، یک گفتگوى منطقى با محتواى فکرى و عقلى نبود، بلکه هر کدام براى اثبات حقانیّت خود الفاظى از روى تعصّب به هم مى‏بافتند، و همین نزاع و اختلافهاى لفظى گاه سرچشمه جنگها و خون‏ریزیهاى شدیدى مى‏شد.

سپس مى‏افزاید: «خداوند او را به دنبال رسولان (پیشین) فرستاد (تا برنامه‏هاى آنها را کامل کند) و وحى خود را به او پایان داد» (فقفّى(18) به الرّسل، و ختم به الوحی).

در این جا امام علیه السّلام، به دو نکته اشاره مى‏فرماید: نخست این که: پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مسیر پیامبران پیشین را ادامه داد، چرا که مسیر همه آنها از نظر کلى یکى است، و دیگر این که: برنامه‏هاى آنها را به کمال رسانید و نبوت را به او ختم کرد.

و در پایان این فراز مى‏فرماید: «پس او در راه خدا با کسانى که به خدا پشت کرده، و آنها که براى او همتایى قرار داده بودند به جهاد پرداخت» (فجاهد فی اللّه المدبرین عنه، و العادلین(19) به).

در واقع کافران دو گروه بودند: گروهى که به کلى خدا را به فراموشى سپرده و اعتقادى به حق نداشتند و گروه دیگرى که مشرک بوده و براى خداوند همتایانى قرار داده بودند. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با هر دو گروه جهاد کرد، نخست جهاد فرهنگى و تبلیغى؛ سیزده سال تمام به این جهاد پرداخت و گروه زیادى را از این طریق به آیین اسلام در آورد سپس هنگامى که مشاهده کرد گروه معاندان و بندگان زر و زور، سدّ راه مردم پاکدل و مانع پذیرش آیین خدا هستند، دست به جهاد نظامى زد تا مانع را از سر راه بر دارد، بى‏آن که کسى را مجبور به پذیرش آیین خود کند، چرا که «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ».

کوتاه سخن این که: امام علیه السّلام در این عبارت، تمام برنامه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را در جهاد خلاصه مى‏کند، جهادى که مفهوم وسیعى دارد و هر گونه تلاش و کوشش را براى پیشرفت آیین حق شامل مى‏شود.

تعبیر به «جاهد فی اللّه» اشاره لطیفى به این نکته است که او هرگز نه در بند مال بود، و نه مقام، و نه جاه، و نه جلال، بلکه، تنها براى خدا و نجات بندگان او تلاش و جهاد نمود.

بخش چهارم‏

منها: و إنّما الدّنیا منتهى بصر الأعمى، لا یبصر ممّا وراءها شیئا، و البصیر ینفذها بصره، و یعلم أنّ الدّار وراءها. فالبصیر منها شاخص، و الأعمى إلیها شاخص. و البصیر منها متزوّد، و الأعمى لها متزوّد.

ترجمه‏

به راستى که دنیا، منتهاى دید کوردلان است، و ما وراى آن، چیزى نمى‏بینند، در حالى که شخص بصیر و روشن ضمیر، دیدش در آن نفوذ مى‏کند و از آن مى‏گذرد، و مى‏داند که سراى جاویدان وراى آن است. از این رو، شخص بصیر و بینا، آماده کوچ کردن از دنیاست، حال آن که، کوردل اعمى، چشمش را به آن دوخته و به سوى آن حرکت مى‏کند، ولى انسان بصیر و بینا از آن، زاد و توشه بر مى‏گیرد، در حالى که کوردل، براى آن، زاد و توشه مى‏اندوزد!

شرح و تفسیر

دنیا آخرین نقطه دید کوردلان‏

– امام علیه السّلام در این بخش- آن گونه «شارح بحرانى» گفته، نکات لطیف و جالبى را در عین فشردگى عبارات بیان فرموده و به اصولى که رهگشاى زندگى انسانهاست توجه داده است:

نخست مى‏فرماید: «به راستى که دنیا منتهاى دید کوردلان است» (و إنّما الدّنیا منتهى بصر الأعمى).

و در توضیح و تکمیل آن مى‏افزاید: «و ما وراى آن چیزى نمى‏بینند در حالى که شخص بصیر و روشن ضمیر، دیدش در آن نفوذ مى‏کند و از آن مى‏گذرد، و مى‏داند که سراى جاودان، وراى آن است» (لا یبصر ممّا وراءها شیئا، و البصیر ینفذها بصره، و یعلم أنّ الدّار وراءها).

آرى دنیاپرستان، به خاطر دلباختگى و شیفتگى، نسبت به زرق و برق دنیا، همچون کسى هستند که در زندانى بدون روزنه، محبوس است، جز داخل زندان چیزى را نمى‏بینند، یا دید چشمشانشان ضعیف است و یا حجابها اطراف آنها را گرفته، و یا هر دو.

ولى حق جویان حق طلب، دیدشان نافذ و حجابى در برابر آنها نیست، به همین دلیل سراى آخرت را که منزلگاه جاودانى آنهاست، با چشم دل، به روشنى مى‏بینند، و تمام همّت خود را متوجّه آن مى‏سازند.

اساسا اگر دنیا را آن چنان که هست، بشناسیم، ایمان به آخرت به دنبال آن خواهد بود، چرا که دنیا، منهاى آخرت، نامفهوم است، آیا خالق حکیم، ممکن است این همه تشکیلات وسیع جهان را بیافریند براى این که انسانها چند روزه، در آن بخورند و بنوشند، بخوابند و بیدار شوند و سرانجام بمیرند و خاک شوند و به فراموشى سپرده شوند؟ در حالى که قسمت آغاز این عمر کوتاه همانند قسمت پایانش، آمیخته با ضعف و ناتوانى است و قسمت میانى که قابل استفاده است توأم با انواع مشکلات و مصائب و درد و رنجهاست؟ کدام حکیم، چنین کار غیر حکیمانه‏اى انجام مى‏دهد؟!

به همین دلیل، قرآن مجید مى‏فرماید: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ»؛ آنها فقط ظاهرى از زندگى دنیا را مى‏دانند و از آخرت (و پایان کار) غافلند»(20)

در دوّمین نکته که در واقع جنبه نتیجه نسبت به نکته اوّل، دارد مى‏فرماید: «از این رو شخص بصیر و بینا آماده کوچ کردن از دنیاست، حال آن که کوردل اعمى، چشمش را به آن دوخته و به سوى آن حرکت مى‏کند» (فالبصیر منها شاخص، و الأعمى إلیها شاخص).

بنابر این تفسیر «شاخص» در دو معنا بکار رفته، و به اصطلاح مصداق «جناس تام» است؛ معنى اوّل از مادّه «شخوص» به معنى کوچ کردن و رخت بر بستن است، و معنى دوّم خیره شدن و چشم به جایى دوختن و از حرکت بازماندن، گویى چشم مى‏خواهد از حدقه بیرون آید و از آن جا رخت بربندد.

این عبارت تفسیر دوّمى دارد که بسیارى از شارحان نهج البلاغه فقط همان را ذکر کردند و آن این که «شاخص» در این جا به معنى کوچ کننده است منتها هنگامى که گفته شود: «منها شاخص» یعنى از آن کوچ مى‏کند و هنگامى که گفته شود «الیها شاخص» یعنى به سوى آن کوچ مى‏کند و فرق افراد بصیر و کوردل در همین است.

و در سوّمین و آخرین نکته مى‏فرماید: «انسان بصیر و بینا از آن (دنیا) زاد و توشه بر مى‏گیرد در حالى که کوردل براى آن، زاد و توشه مى‏اندوزد!» (و البصیر منها متزوّد، و الأعمى لها متزوّد).

در این تعبیر لطیف نیز «متزوّد» به معنى کسى است که زاد و توشه مى‏اندوزد، بینایان از آن براى سراى آخرت زاد و توشه مى‏اندوزند، همان گونه که قرآن مجید مى‏فرماید: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏»(21) ولى کوردلان براى زیستن و عیش و نوش در دنیا، زاد و توشه مى‏اندوزند؛ تفاوت این دو مسیر کاملا مختلف، فقط با کلمه «منها» و «لها» مشخص شده است.

نکته‏

همواره دو دیدگاه در میان انسان‏ها در مورد دنیا، وجود داشته است: پیروان ادیان آسمانى دنیا را به عنوان منزلگاهى مى‏دیدند که باید در مسیر آخرت از آن زاد و توشه برگیرند و به کمک این زاد و توشه به مقصد نهایى که سعادت جاویدان در سراى آخرت است برسند.

دیدگاه دوّم دیدگاه پیروان مکتب ماتریالیسم و مادیگرى (و مذاهبى که متمایل به آنها بودند) مى‏باشد که دنیا را تنها سرمایه انسان، و هدف نهایى و مقصد اصلى او مى‏پنداشتند و تمام نیروى، خود را براى نیل به آن به کار مى‏گرفتند.

پیروان دیدگاه اوّل، گاهى در عمل هماهنگ با پیروان دیدگاه دوّم مى‏شدند، یعنى با این که اعتقادشان نسبت به دنیا این بود که وسیله‏اى براى تحصیل آخرت است ولى عملشان نشان مى‏داد که آن اعتقاد، فراموش شده و دنیا را به عنوان یک هدف نهایى پذیرفته‏اند.

از همین رو پیشوایان بزرگ دین، با عبارات مختلف به آنها هشدار مى‏دادند تا در خواب نمانند و به بیراهه کشیده نشوند.

گاه مى‏فرمودند: «تجهّزوا رحمکم اللّه فقد نودی فیکم بالرّحیل؛ آماده حرکت شوید خدا شما را رحمت کند، به یقین فریاد «کوچ کنید» در میان شما بلند است»(22) و گاه مى‏فرمودند: «النّاس عبید الدّنیا و الدّین لعق على السنتهم؛ مردم (غافل) بندگان دنیایند و دین لقلقه زبان آنهاست»(23)

و گاه مى‏فرمودند: «الدّنیا تغرّ و تضرّ و تمرّ؛ دنیا مى‏فریبد و زیان مى‏رساند و مى‏گذرد»(24)

و گاه مانند خطبه بالا مى‏فرمودند: «دنیا منتهاى دید کوردلان است، در ما وراى آن، چیزى نمى‏بینند، ولى بینایان روشن ضمیر دیدشان در آن نفوذ کرده و از آن مى‏گذرد و جهان جاودانى را که وراى آن است را مى‏بینند».

و سخت‏ترین مانع، در مسیر انسانها، همین غفلت خطرناک است که دامان گروه زیادى را مى‏گیرد، و مهم‏ترین وظیفه رهبران الهى، توجه دادن مردم به این واقعیت است که، دنیا گذرگاه است نه اقامتگاه!

بخش پنجم‏

منها: و اعلموا أنّه لیس من شی‏ء إلّا و یکاد صاحبه یشبع منه و یملّه إلّا الحیاة فإنّه لا یجد فی الموت راحة. و إنّما ذلک بمنزلة الحکمة الّتی هی حیاة للقلب المیّت، و بصر للعین العمیاء، و سمع للأذن الصّمّاء، وریّ للظّمآن، و فیها الغنى کلّه و السّلامة. کتاب اللّه تبصرون به، و تنطقون به، و تسمعون به، و ینطق بعضه ببعض، و یشهد بعضه على بعض، و لا یختلف فی اللّه، و لا یخالف بصاحبه عن اللّه. قد اصطلحتم على الغلّ فیما بینکم، و نبت المرعى على دمنکم. و تصافیتم على حبّ الآمال، و تعادیتم فی کسب الأموال. لقد استهام بکم الخبیث، و تاه بکم الغرور، و اللّه المستعان على نفسی و أنفسکم.

ترجمه‏

بدانید در دنیا انسان ممکن است از هر چیزى سیر شود جز از حیات و زندگى (که انسان هرگز از آن سیر نخواهد شد)؛ چرا که در فقدان آن احساس راحتى نمى‏کند. این (حیات و زندگى) همانند علم و دانش است که حیات قلب مرده، و بینایى چشم نابینا، و شنوایى گوش ناشنوا، و مایه سیراب شدن تشنگان است، و بى‏نیازى و سلامت کامل، تنها در آن مى‏باشد.

این کتاب خداست که به وسیله آن (حقایق را) مى‏بینید و با آن سخن مى‏گویید و به وسیله آن مى‏شنوید، بخشى از آن، از بخش دیگر سخن مى‏گوید، (و متشابهات در پرتو محکمات تفسیر مى‏شود) بعضى گواه بعضى دیگر است (و یکدیگر را تأیید مى‏کند). آنچه درباره خدا مى‏گوید، هماهنگ است (و اختلافى‏

در آن نیست) و آن کس را که دوست قرآن است از خدا جدا نمى‏سازد.

شما در میان خود بر خیانت و حسد و کینه ورزى توافق کرده‏اید، و گیاهان متعفن بر مزبله (افکار) شما روییده. در محبّت و دلبستگى به آرزوها هماهنگ شده‏اید، ولى در کسب اموال به دشمنى پرداخته‏اید. شیطان شما را سرگردان ساخته (و راه سعادت و نجات را گم کرده‏اید و) این فریبکار شما را به هلاکت افکنده است!

از خدا براى (نجات خویش) و شما یارى مى‏طلبم.

شرح و تفسیر

امام علیه السّلام در این بخش به مسائل مهم و نکات مختلفى اشاره مى‏کند که ظاهرا چندان ارتباط میان آنها نیست، و به همین دلیل بعضى از شارحان نهج البلاغه معتقدند این جملات گزیده‏هایى است که مرحوم «سیّد رضى» از سخن طولانى امام علیه السّلام که پیوند مطالب در آن، محفوظ بوده، بر گرفته است؛ چرا که در آن فصاحت و بلاغت بیشترى یافته و اگر رابطه روشنى در میان آنها نمى‏بینیم، به همین دلیل است ولى به هر حال هر نکته‏اى گوهر گرانبهایى است، و حکمت والایى در آن نهفته است.

نخست براى نشان دادن اهمیّت علم و دانش که حیات قلب آدمى است، به سراغ تشبیهى مى‏رود و مى‏فرماید: بدانید در دنیا انسان ممکن است از هر چیزى سیر شود جز از حیات و زندگى (که انسان هرگز از آن سیر نخواهد شد) چرا که در فقدان آن احساس راحتى نمى‏کند». (و اعلموا أنّه لیس من شی‏ء إلّا و یکاد صاحبه یشبع منه و یملّه إلّا الحیاة فإنّه لا یجد فی الموت راحة).

بسیارى از شارحان نهج البلاغه در این جا این سؤال را مطرح کرده‏اند، که: بیان فوق با آنچه از بعضى از آیات و روایات استفاده مى‏شود سازگار نیست، که مرگ براى اولیاء اللّه راحت و مطلوب است.

از جمله در سوره «جمعه» مى‏خوانیم: ««قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»؛ بگو اى یهودیان! اگر گمان مى‏کنید که فقط شما دوستان خدایید نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى‏گویید (تا به لقاى محبوبتان برسید)(25)» و در سوره «واقعه» مى‏خوانیم: ««فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ»؛ پس اگر او (کسى که در آستانه مرگ قرار گرفته) از مقربان باشد، در روح و ریحان و بهشت پر نعمت است»(26)

بدیهى است کسى که خود را در آستانه روح و ریحان و بهشت پر نعمت مى‏بیند، از مرگ کراهت نخواهد داشت، و در حدیث مشهورى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «لیس للمؤمن راحة دون لقاء اللّه؛ براى مؤمن در این جا راحتى غیر از لقاء اللّه (و شتافتن به دیار باقى) نیست»(27)، همین معنا با عبارت دیگرى از امام صادق علیه السّلام نقل شده است، فرمود: «لا راحة لمؤمن على الحقیقة إلّا عند لقاء اللّه؛ براى هیچ فرد با ایمانى حقیقتا (در دنیا) راحتى نیست مگر هنگام ملاقات پروردگار»(28)

و در دعاى معروف امام على بن الحسین علیه السّلام (دعاى روز سه‏شنبه) آمده‏

است: «و اجعل الحیاة زیادة لی فی کلّ خیر و الوفاة راحة لی من کلّ شرّ؛ زندگى این جهان را براى من سبب افزونى در هر نیکى قرار ده، و وفات را سبب راحتى از هر بدى».

در پاسخ این ایراد جوابهاى متعددى ذکر شده که از همه روشنتر این است که این تعبیر اشاره به توده مردم است، که غالبا از مرگ گریزانند، و اما خاصّان پروردگار حساب ویژه‏اى دارند.

این احتمال نیز وجود دارد که حتى اولیاء اللّه از این نظر که مرگ به دوران زاد و توشه گرفتن و پیمودن مسیر تکامل آنها پایان مى‏دهد از آن بیزارند.

به هر حال امام علیه السّلام این مقدمه را به عنوان یک نتیجه گیرى و تشبیه در مورد علم و دانش که هرگز انسان از آن سیراب نمى‏شود ذکر کرده است، مى‏فرماید: این (حیات و زندگى) همانند علم و دانش است که حیات قلب مرده، و بینایى چشم نابینا و شنوایى گوش ناشنوا، و مایه سیراب شدن تشنگان است و بى‏نیازى و سلامت کامل تنها در آن مى‏باشد» (و إنّما ذلک بمنزلة الحکمة الّتی هی حیاة للقلب المیّت، و بصر للعین العمیاء، و سمع للأذن الصّمّاء، وریّ(29) للظّمآن(30)، و فیها الغنى کلّه و السّلامة).

در واقع امام علیه السّلام مى‏فرماید: دو نوع حیات وجود دارد حیات مادى و جسمانى، که غالبا مردم از آن سیر نمى‏شوند و حیات معنوى و روحانى، که از آن برتر است و آن، علم و دانش مى‏باشد که خردمندان و آگاهان هیچ گاه از آن، سیر و ملول نخواهند شد.

بنابر این مشارّ الیه «ذلک» دقیقا همان چیزى است که قبل از آن وارد شده و

آن حیات مادى است که توده مردم از آن سیر نمى‏شوند.

شگفت‏آور است که در این جا شارحان نهج البلاغه هر کدام، احتمالى درباره جمله بالا ذکر کرده‏اند در حالى که تفسیرش روشن است و این شبیه چیزى است که در کلمات قصار امیر مؤمنان علیه السّلام آمده است که: «منهومان لا یشبعان طالب علم و طالب دنیا؛ دو گرسنه‏اند که هرگز سیر نمى‏شوند، طالب علم و طالب دنیا».(31)

به هر حال منظور از «حکمت» در عبارت فوق، علم و دانش است همان علم و دانشى که انسان را به خدا نزدیک کند، و امور زندگى مادى و معنوى را نظام بخشد، و از بیهوده کارى باز دارد، و در یک جمله، همان گونه که در قرآن مجید آمده است: خیر کثیر را عائد صاحبش بنماید؛ «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً»(32)

امام علیه السّلام در عبارت پر معنى بالا، اوصاف پنجگانه‏اى براى حکمت بیان مى‏کند، و موقعیت آن را در زندگى مادى و معنوى بشر روشن مى‏نماید، نخست مى‏فرماید: حکمت، حیات قلب مرده است یعنى ارواح و افکارى که بر اثر جهل همچون مردگان هیچ حرکت و اثر مثبتى ندارند، در پرتو علم و حکمت جان مى‏گیرند و زنده مى‏شوند و به حرکت در مى‏آیند.

دوّم و سوّم این که: حکمت، چشمان کوردلان و گوشهاى ناشنوایان را بینا و شنوا مى‏کند و حقایقى را که به خاطر فرو افتادن پرده‏هاى جهل بر چشم و گوش ناآگاهان قابل دیدن و شنیدن نبود براى آنها روشن مى‏سازد به گونه‏اى که چهره حق را در سرتاسر آفرینش مى‏بینند و آواى تسبیح موجودات را

مى‏شنوند و پیام رهبران الهى را درک مى‏کنند.

و در چهارمین و پنجمین وصف مى‏فرماید: تشنگان حق از سرچشمه حکمت سیراب مى‏شوند و تمام بى‏نیازى و سلامت را در آن مى‏یابند و به این ترتیب چیزى از خیر و برکت و سعادت و خوشبختى باقى نمى‏ماند، جز این که در حکمت و دانش نهفته است.

امام علیه السّلام در ادامه این سخن، بحث جالب و گویایى درباره قرآن مجید بیان مى‏کند که به عقیده بعضى از شارحان نهج البلاغه جمله‏هاى مستأنفه‏اى است که ارتباط آن با جمله‏هاى قبل، به خاطر جداسازى و گزینش سیّد رضى قطع شده است(33)، ولى همان گونه که مرحوم بحرانى در شرح خود بیان کرده، این جمله‏ها بى ارتباط با بحث سابق نیست چرا که یکى از سرچشمه‏هاى مهم حکمت را که قرآن مجید مى‏باشد بیان فرموده، یا به تعبیر دیگر انگشت روى مصداق کامل حکمت گذارده، و جالب این که اوصافى را که براى قرآن بیان مى‏کند شبیه اوصافى است که در جمله‏هاى بالا براى حکمت بیان فرمود.

به هر حال مى‏فرماید: «این کتاب خداست که به وسیله آن (حقایق را) مى‏بینید، و با آن سخن مى‏گویید، و به وسیله آن مى‏شنوید، بخشى از آن از بخشى دیگر سخن مى‏گوید (و متشابهات در پرتو محکمات تفسیر مى‏شود) و بعضى گواه بعض دیگر است (و یکدیگر را تأیید مى‏کنند) آنچه درباره خدا مى‏گوید هماهنگ است (و اختلافى در آن نیست) و کسى را که همنشین اوست از خدا جدا نمى‏سازد». (کتاب اللّه(34) تبصرون به، و تنطقون به، و تسمعون به،

و ینطق بعضه ببعض، و یشهد بعضه على بعض، و لا یختلف فی اللّه، و لا یخالف بصاحبه عن اللّه).

این اوصاف هفتگانه که امام علیه السّلام درباره قرآن بیان فرموده از جهاتى شبیه اوصاف پنجگانه‏اى است که براى حکمت به طور کلى بیان فرموده است.

جالب این که در بسیارى از آیات قرآن مجید کتاب و حکمت در کنار هم قرار گرفته‏اند(35) که نشان مى‏دهد رابطه تنگاتنگى در میان آنهاست و پیامبران الهى در سایه این دو (کتاب و حکمت پیش مى‏رفتند).

به هر حال اوصافى که براى قرآن در این عبارات آمده که مایه بینایى و شنوایى و سخن گفتن به حق است در آیات قرآن نیز به بعضى از آنها اشاره شده آن جا که مى‏فرماید: ««قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ»؛ آیاتى که باعث بصیرت شما مى‏شود از سوى خداوند به سراغ شما آمد»(36)

بى‏شک آن قدر آیات الهى و نشانه‏هاى حق، در قرآن مجید وارد شده که انسان به کمک آن مى‏تواند جمال حق را ببیند و با زبان گویا از آن دفاع کند و پیام خدا را از لابه‏لاى آن بشنود.

جمله «ینطق بعضه ببعض» با جمله: «یشهد بعضه على بعض» تفاوت روشنى دارد، زیرا در جمله نخست سخن از این است که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مى‏کند و متشابهات در پرتو محکمات تبیین مى‏شود، ولى جمله دوّم مى‏گوید آیات قرآن با یکدیگر هماهنگ است و هر کدام دیگرى را تقویت مى‏کند و بر آن گواهى مى‏دهد.

جمله «و لا یختلف فی اللّه» اشاره به این است که قرآن مجید در بیان‏

صفات جلال و جمال خدا و آیات عظمت او- که مهمترین مباحث قرآن است- اختلافى با یکدیگر ندارند و همه از آن ذات پاک جامع تمام کمالات و نامتناهى از هر جهت، سخن مى‏گویند.

و جمله «و لا یخالف بصاحبه عن اللّه» اشاره به این است که هیچ یک از آیات قرآن انسان را از مسیر حق دور نمى‏سازد بلکه به سوى او پیش مى‏برد. آن کس که تمسک به قرآن جوید هرگز گمراه نمى‏شود و هر کس امید به آن بندد ناامید نمى‏گردد.

قرآن مجید خود را این گونه معرفى مى‏کند: ««أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً»؛ آیا درباره قرآن نمى‏اندیشند، اگر از سوى غیر خدا بود اختلاف فراوانى در آن مى‏یافتند»(37)

سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن همچون طبیبى حاذق، و پزشکى ماهر، به بیان دردهاى معنوى مخاطبان خود مى‏پردازد و این نکته را به آنها گوشزد مى‏کند که چرا و به چه علت با داشتن چنین قرآنى نتوانستید راه خود را به سوى حق ادامه دهید!- بنابر این آنچه بعضى از شارحان پنداشته‏اند که: جمله‏هاى بعد ارتباطى به جمله‏هاى قبل ندارد صحیح به نظر نمى‏رسد-.

نخست مى‏فرماید: (گویى) «شما در میان خود بر خیانت و حسد و کینه‏ورزى توافق کرده‏اید» (قد اصطلحتم على الغلّ(38) فیما بینکم).

سپس مى‏افزاید: «و گیاهان متعفن بر مزبله (افکار) شما روییده» (و نبت‏

المرعى على دمنکم(39)).

اشاره به این که اعمال ناصواب شما از افکار آلوده شما نشأت مى‏گیرد.

و در بیان سوّمین و چهارمین نقطه ضعف آنها مى‏فرماید: «در محبّت و دلبستگى به آرزوها با هم توافق کرده‏اید، ولى در کسب اموال به دشمنى پرداخته‏اید» (و تصافیتم على حبّ الآمال، و تعادیتم فی کسب الأموال).

نقطه اشتراک شما گرفتار شدن در چنگال آرزوهاى دور و دراز است، و نقطه اختلافتان در کسب مال، که هر کدام مى‏خواهید مالى را که در چنگ دیگرى است از او بربائید.

در واقع نقاط ضعف آنها را مى‏توان در چهار کلمه خلاصه کرد: کینه و حسد، ریا کارى ظاهر سازى، آرزوهاى دور و دراز و جنگ و ستیز براى کسب اموال، و به یقین جامعه‏اى که این چهار صفت رذیله بر آن حاکم باشد هرگز روى آسایش و آرامش را نخواهد دید، پیوسته نزاع و کشمکش و جنگ و دعوا و انواع تنشها بر آن حاکم است و در چنین شرایطى در برابر دشمنان خارجى سخت ضعیف و زبون و ناتوانند، آنها اگر اتفاق و اتحادى با هم داشته باشند در دنیاپرستى و آرزوهاى دور و دراز است.

اگر منظره زیبایى در میان آنها دیده شود همچون منظره گلهاى زیبایى است که بر مزبله بروید و ریشه آنها متعفن است.

در واقع گویا امام علیه السّلام مى‏خواهد این نکته را به آنها بفهماند که همان اصول حاکم بر جامعه جاهلى قبل از اسلام که در صدر همین خطبه به آن اشاره شد، امروز در میان شما بار دیگر زنده شده است.

سپس امام علیه السّلام در پایان خطبه به یکى از ریشه‏هاى مهم انحراف آنها که همان وسوسه‏هاى شیاطین باشد اشاره کرده، و در تعبیر زیبایى مى‏فرماید: «شیطان شما را سرگردان ساخته (و راه سعادت و نجات را گم کرده‏اید) و این فریبکار شما را به هلاکت افکنده، از خدا براى (نجات) خویش و شما یارى مى‏طلبم» (لقد استهام بکم الخبیث، و تاه(40) بکم الغرور(41)، و اللّه المستعان على نفسی و أنفسکم).

قرآن مجید مى‏گوید: ««وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى‏ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً»؛ اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود هرگز احدى از شما پاک نمى‏شد».(42) و نیز مى‏گوید: ««وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلَّا قَلِیلًا»؛ اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود جز عده کمى همگى از شیطان پیروى مى‏کردید»(43)

«إستهام» از مادّه «هیام» (بر وزن قیام) به معنى راه رفتن بدون هدف است و کسى که بدون هدف راه مى‏رود حیران و سرگردان است و هرگز به مقصدى نمى‏رسد و از آن جا که شخص عاشق در زندگى خود سرگردان است این واژه به‏

عشق شدید نیز اطلاق شده است.

به هر حال شیطان، انسان را به پوچى و بى‏هدفى تشویق مى‏کند که نتیجه آن، سرگردانى است و هم او انسان سرگردان را به بیراهه مى‏کشد و به هلاکت مى‏افکند و اگر یارى خداوند نباشد کسى به جایى نمى‏رسد.

نتیجه این که: صفات درونى زشت آنها از یک سو، و آسیب پذیر بودن در برابر وسوسه‏هاى شیاطین از سوى دیگر، اسباب بدبختى آنها را فراهم ساخته و چشم بینا و گوش شنوا و زبان گویا و فهم صحیح را از آنها گرفته بود.

و به این ترتیب این طبیب بزرگ الهى ریشه‏هاى درد و طرق درمان را در یک خطبه بیان فرمود.

نکته‏ها

اهمیّت قرآن و نقش دنیاپرستى در جنگها و نزاعها

امام علیه السّلام در بخش اخیر این خطبه به نکات مهمّى اشاره کرده، از جمله:

1- قرآن مجید مایه بینایى و شنوایى و گویایى است ولى با این حال گروهى از آن بهره نمى‏گیرند چرا که محجوبند و حجاب آنها فساد درون و آلودگى باطن و آزروهاى دور و دراز و دنیاپرستى است، و مى‏دانیم که اینها مهمترین حجابهاى شناخت مى‏باشند.

آرى کتب آسمانى هر قدر مملوّ از حکمت باشد و رهبران الهى هر اندازه دانا و گویا باشند تا قابلیّتى در قابل نباشد سودى نمى‏بخشد؛ خورشید، که در نورانیّتش همیشه و همه جا ضرب المثل است براى چشم اعمى فایده‏اى ندارد، و باران، که در لطافت طبعش کلام نیست در همه جا گل و لاله نمى‏رویاند.

2- سرچشمه اصلى جنگها، کشمکشها و نزاعها حبّ مال و ثروت اندوزى‏

است، نه تنها در گذشته، امروز نیز این معنا به وضوح در همه جا دیده مى‏شود، دولتهاى زورمند با صراحت و بدون پرده‏پوشى مى‏گویند: «ما براى حفظ منافعمان به فلان جنگ دست زده‏ایم» یا «در فلان نقطه دنیا منافعى داریم (البتّه منافع نامشروع) باید در آن جا حضور نظامى داشته باشیم و منافعمان را حفظ کنیم» و با نهایت تأسّف روز به روز چهره دنیا خشن‏تر و زندگى در آن ناامن‏تر مى‏شود و دلیل آن همان چیزى است که مولى در بالا فرمود: «و تعادیتم فی کسب الأموال».


1) «سند خطبه» نویسنده «مصادر نهج البلاغه» سند دیگرى براى این خطبه نیافته است، جز این که گفتار «ابن ابى الحدید» را که مى‏گوید: «آنچه در این خطبه آمده است بخشهایى است که «سیّد رضى» از خطبه طولانى برگزیده است» دلیل بر این مى‏داند که او اصل خطبه را دیده، هر چند به مدرک آن اشاره نکرده است. ولى این احتمال نیز وجود دارد که گفتار «ابن ابى الحدید» استنباطى از همین خطبه موجود نهج البلاغه باشد چرا که «سیّد رضى» با تعبیر «منها و منها» که در این خطبه مکرّر آمده، نشان داده است که خطبه را به اصطلاح تقطیع کرده است و عدم پیوند میان این بخشها نیز نشان مى‏دهد که اصل خطبه بسیار مفصّل‏تر بوده است.نویسنده مصادر بعد از بیان بالا مى‏افزاید: («آمدى» (از علماى قرن پنجم) نیز در «غرر» این خطبه را با تفاوتهایى ذکر کرده که نشان مى‏دهد احتمالا آن را از منبع دیگرى گرفته است).

2) «ازمّه» جمع «زمام» به معنى مهار و افسار است.

3) .

4) الرحمن، آیه 6.

5) «قدحت» از مادّه «قدح» (بر وزن مدح) به معنى زدن سنگ و چخماق به یکدیگر براى تولید جرقّه آتش است، که در قدیم معمول بوده است سپس به معنى برافروختن آتش آمده است.

6) «قضبان» جمع «قضیب» به معنى شاخه درخت است و «قضب» (بر وزن نبض) به معنى میوه‏هاى بوته‏اى نیز آمده است.

7) «یانعه» از مادّه «ینع» (بر وزن منع) به معنى رسیدن و شاداب شدن میوه است.

8) قصص، آیه 70.

9) زمر، آیه 63.

10) حج، آیه 18.

11) یس، آیه 80.

12) انعام، آیه 141.

13) «اظهر» جمع «ظهر» به معنى پشت هر چیزى است و تعبیر به «بین اظهرکم» در بسیارى از موارد به معنى دفاع کردن از چیزى بکار مى‏رود، چرا که هنگامى که افراد، بخواهند مثلا از شهرى دفاع کنند پشت به آن شهر کرده و اطراف آن حلقه مى‏زنند و رو به سوى دشمن مى‏کنند. سپس این تعبیر در مواردى که شخص یا چیزى در میان جمعیّتى قرار دارد اعم از این که پشتیبان او باشند یا نباشند بکار رفته است و در خطبه بالا به همین معناست.

14) «یعیى» از مادّه «عىّ» (بر وزن حىّ) به معنى خسته شدن و ناتوان گشتن است و به گفته «راغب» در «مفردات» در اصل به معنى ناتوانى و عجزى است که بر اثر راه رفتن زیاد به جسم انسان عارض مى‏شود سپس به هر نوع عجز و ناتوانى و تعب اطلاق شده است.

15) این سخن در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که فرمود: «هو فی کلّ زمان جدید و عند کلّ قوم غضّ إلى یوم القیامة». (بحار الانوار، جلد 2، صفحه 280).

16) آل عمران، آیه 160.

17) «فترة و فتور» در اصل به معنى سکون و آرامش است و گاه به معنى ضعف و سستى مى‏آید و به فاصله میان دو حرکت یا دو حادثه یا دو انقلاب نیز گفته مى‏شود و به همین مناسبت از فاصله‏هاى میان ظهور انبیاى بزرگ به دوران فترت تعبیر مى‏کنند.

18) «قفّى» از مادّه «قفا» به معنى پشت آمده است. این تعبیر در مورد پشت سر چیز دیگرى در آمدن به کار مى‏رود.

19) «عادلین» جمع «عادل» از مادّه «عدل» (بر وزن فکر) است به معنى معادل و شبیه و همتا قرار دادن مى‏باشد و هر گاه از مادّه «عدل» (بر وزن نظم) گرفته شود به معنى عدالت و دادگرى است و اگر از مادّه «عدول» باشد به معنى منحرف شدن و بازگشت از چیزى است بنابر این واژه «عادل» در سه معنا به کار مى‏رود ولى در خطبه بالا به همان معنى اوّل یعنى همتا قرار دادن آمده است. (توجه کنید معنى اوّل معمولا به وسیله «باء» متعدى مى‏شود و معنى سوّم به وسیله «عن»).

20) روم، آیه 7.

21) بقره، آیه 197.

22) نهج البلاغه، خطبه 204.

23) بحار الانوار، جلد 44، صفحه 383.

24) نهج البلاغه، کلمات قصار شماره 415.

25) جمعه، آیه 6.

26) واقعه، آیات 88- 89.

27) شرح نهج البلاغه ابن میثم، جلد 3، صفحه 157.

28) بحار الانوار، جلد 69 صفحه 69.

29) «رىّ» معنى مصدرى دارد و به معنى سیراب شدن است.

30) «ظمآن» از مادّه «ظمأ» (بر وزن طمع) به معنى تشنه است.

31) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 457.

32) بقره، آیه 269.

33) این احتمال را «ابن ابى الحدید» و «مرحوم شارح خویى» و «محمّد عبده» برگزیده‏اند.

34) «کتاب اللّه» در این جا خبر مبتداى محذوف است و در اصل «هذا کتاب اللّه» بوده است. بعضى نیز احتمال داده‏اند که خبر دوّم براى «ذلک» و یا عطف بیان براى خبر «ذلک» بوده باشد ولى این دو احتمال بسیار بعید است.

35) رجوع شود به بقره، آیات 129، 151، 231 و آل عمران، آیات 48، 81 و ….

36) انعام، آیه 104.

37) نساء، آیه 82.

38) «غلّ» از مادّه «غلول» یا «غلل» (بر وزن افول و اجل) در اصل به معنى نفوذ تدریجى و مخفیانه آب در ریشه درختان است، سپس از آن جا که خیانت به صورت مخفیانه و تدریجى حاصل مى‏شود به آن «غلّ» (که معنى اسم مصدرى دارد) اطلاق مى‏شود.

39) «دمن» جمع «دمنه» (بر وزن فتنه) به معنى سرگین و مزبله است و به کینه‏هاى درونى و قدیمى نیز اطلاق مى‏شود.

40) «تاه» از مادّه «تیه» به معنى سرگردانى است و از مادّه «توه» (بر وزن لوح) به معنى هلاکت است و معنى دوّم در عبارت بالا مناسب‏تر به نظر مى‏رسد.

41) «غرور» اگر به ضم غین خواند شود به معنى فریب و نیرنگ است و اگر به فتح خوانده شود مفهوم وصفى دارد و به معنى شخص فریب کار است که در آیات قرآن بر شیطان اطلاق شده است.در نسخه معروف «صبحى صالح» که متن بالا از آن گرفته شده به صورت اوّل آمده است ولى در بسیارى از نسخ به صورت دوّم مى‏باشد و با توجه به هماهنگى جمله‏ها صورت دوّم مناسب‏تر به نظر مى‏رسد.

42) نور، آیه 21.

43) نساء، آیه 83.