و من خطبه له علیه السلام
یعظ فیها و یزهد فی الدنیا
از خطبههاى امام علیه السّلام است که در آن پند و اندرز داده و تشویق به بىاعتنایى به زرق و برق دنیا مىکند.
خطبه در یک نگاه
این خطبه، همان گونه که در بالا اشاره شد، مشتمل بر «مواعظ» و پند و اندرز و توصیه به «زهد» در دنیاست. و به طور دقیقتر از چهار بخش تشکیل شده است:
1- حمد و ثناى الهى با ذکر اوصاف ویژهاى از خداوند و شهادت خالصانه به نبوت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله.
2- اشاره به فرا رسیدن پایان عمر، و جدا شدن انسان از تمام سرمایههاى زندگى دنیا.
3- لزوم عبرت گرفتن از زندگى پیشینیان، آنهایى که اموال و ثروتهاى فراوانى جمع کردند و سرانجام خانههایشان قبرشان شد، و اموال و همسرانشان به دست دیگران افتاد.
4- لزوم بهرهگیرى از فرصتهایى که در دنیا در دست داریم، براى فراهم ساختن زاد و توشه آخرت.
بخش اوّل
نحمده على ما أخذ و أعطى، و على ما أبلى و ابتلى. الباطن لکلّ خفیّة، و الحاضر لکلّ سریرة، العالم بما تکنّ الصّدور، و ما تخون العیون. و نشهد أن لا إله غیره، و أنّ محمّدا نجیبه و بعیثه، شهادة یوافق فیها السّرّ الإعلان، و القلب اللّسان.
ترجمه
ستایش مىکنیم او را بر آنچه گرفته و بخشیده، و بر نعمتهایى که عطا کرده و آزمونهایى که (به وسیله مشکلات) مقرّر داشته است. همان کسى که نزد هر چیز مخفى حاضر است (و از آن آگاهى دارد) و در درون (جانها) حضور دارد و از آنچه سینهها در خود پنهان داشتهاند و از خیانت چشمها با خبر است و گواهى مىدهیم که معبودى جز او نیست و محمّد صلّى اللّه علیه و آله برگزیده و فرستاده اوست گواهى و شهادتى که درون و برون، و قلب و زبان در آن هماهنگ باشد.
شرح و تفسیر
اوصاف ویژه پروردگار
امام علیه السّلام خطبه را با ستایش پروردگار و ذکر اوصاف ویژهاى آغاز مىکند مىفرماید: «ستایش مىکنیم او را بر آنچه گرفته و بخشیده و بر نعمتهایى که عطا کرده و آزمونهایى که (به وسیله مشکلات) مقرّر داشته است».
(نحمده على ما أخذ و أعطى، و على ما أبلى و ابتلى).
منظور از «أخذ» گرفتن نعمتها و مواهب الهى است و منظور از «أعطى» بخشیدن آنهاست و نیز منظور از «أبلى» دادن نعمت و منظور از «و ابتلى» آزمودن به وسیله گرفتن نعمتهاست و به همین دلیل بسیارى از شارحان نهج البلاغه این دو جمله را تفسیرى دانستهاند (یعنى اخذ را مساوى ابلى و اعطى را مساوى ابتلى ذکر کردهاند).
ولى احتمال دارد اوّلى اشاره به نعمتهاى مادى و دوّمى اشاره به نعمتهاى معنوى باشد؛ زیرا واژه اخذ بیشتر در امور مادى به کار مىرود.
به هر حال از تعبیرات بالا به خوبى استفاده مىشود که، ممکن است گرفتن نعمتها نیز خودش نعمتى باشد زیرا گاه وفور نعمت سبب غرور و دورى از خدا و بیگانگى از خلق مىگردد.
اضافه بر این حمد در برابر سلب نعمتها نشانه تسلیم مطلق در برابر مشیّت الهى است.
سپس به ذکر سه وصف دیگر از اوصاف پروردگار که در واقع هشدارى است به همه انسانها که مراقب خویش و اعمال و نیّات خویش باشند اشاره کرده، مىفرماید: «همان کسى که نزد هر چیز مخفى حاضر است (و از آن آگاهى دارد) و در درون (جانها) حضور دارد و از آنچه سینهها در خود پنهان داشته، و (نیز) از خیانت چشمها با خبر است» (الباطن لکلّ خفیّة(2)، و الحاضر لکلّ سریرة، العالم بما تکنّ الصّدور، و ما تخون العیون).
این اوصاف، به خوبى نشان مىدهد که علم پروردگار علم حضورى است یعنى او در هر کجا حاضر و ناظر است، پنهان و آشکار براى او مفهوم ندارد،
حضور و غیاب براى او یکسان است، اسرار درون سینهها را مىداند، گردش چشمهایى را که به خیانت مىگردد مىبیند و از باطن و درون هر کس و هر چیز آگاه است.
به راستى اگر انسان به هنگام حمد و ستایش پروردگار و ذکر این اوصاف در حقیقت آنها بیندیشد، و به آن ایمان راسخ داشته باشد همه عالم را محضر خدا بداند و خدا را در درون جان و روح و فکر خود حاضر ببیند، چگونه ممکن است آلوده گناه و یا حتّى فکر گناه شود.
سپس در پایان این فراز شهادت خالصانه به وحدانیّت حق و نبوّت پیامبر داده مىفرماید: «و گواهى مىدهیم که معبودى جز او نیست و محمّد صلّى اللّه علیه و آله برگزیده و فرستاده اوست گواهى و شهادتى که درون و برون، و قلب و زبان، در آن هماهنگ است» (و نشهد أن لا إله غیره، و أنّ محمّدا نجیبه(3) و بعیثه(4)، شهادة یوافق فیها السّرّ الإعلان، و القلب اللّسان).
بدیهى است گواهى به این دو اصل اساسى که پایههاى ایمان را تشکیل مىدهد، انسان را به نفى معبودهاى دیگر دعوت مىکند و از عبادت شیطان و هواى نفس امّاره، بر حذر مىدارد و گواهى به نبوّت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله او را به اطاعت فرمانهایش فرا مىخواند، به ویژه شهادتى که تنها بر زبان جارى نیست بلکه قلب و جان انسان نیز با آن هم صداست.
بخش دوّم
و منها: فإنّه و اللّه الجدّ لا اللّعب، و الحقّ لا الکذب. و ما هو إلّا الموت أسمع داعیه، و أعجل حادیه. فلا یغرّنّک سواد النّاس من نفسک، و قد رأیت من کان قبلک ممّن جمع المال و حذر الإقلال، و أمن العواقب- طول أمل و استبعاد أجل- کیف نزل به الموت فأزعجه عن وطنه، و أخذه من مأمنه، محمولا على أعواد المنایا یتعاطى به الرّجال الرّجال، حملا على المناکب و إمساکا بالأنامل. أما رأیتم الّذین یأملون بعیدا، و یبنون مشیدا، و یجمعون کثیرا! کیف أصبحت بیوتهم قبورا، و ما جمعوا بورا؛ و صارت أموالهم للوارثین، و أزواجهم لقوم آخرین؛ لا فی حسنة یزیدون، و لا من سیّئة یستعتبون!
ترجمه
به خدا سوگند این را که مىگویم جدّى است نه شوخى، واقعیت است نه دروغ، و آن این است که چیزى جز مرگ (در پایان کار) نیست (همان مرگى که) منادیش بانگ خود را به گوش (همگان) رسانده و ساربانش با آواز حدى (همه را) به سرعت پیش مىبرد، حال که چنین است انبوه زندگان تو را فریب ندهند و از خود غافل نسازند، با این که افرادى را پیش از خود به چشم دیدى، از کسانى که ثروتها جمعآورى کردند و از فقر و بیچارهگى پرهیز داشتند و بر اثر آرزوهاى طولانى و دور شمردن اجل خود را در امان دانستند، دیدى مرگ چه سان بر آنها فرود آمد و آنان را از وطنشان بیرون راند و از جایگاه امنشان برگرفت، این در حالى بود که آنها را بر چوبههاى مرگ (و تابوت) حمل مىکردند و مردان آنها را
دست به دست بر دوش مىبردند و با سرانگشتان نگاه مىداشتند (گویى از گرفتن تابوت آنها با تمام دست خود نفرت و وحشت داشتند) آیا ندیدید کسانى را که آرزوهاى دراز داشتند و کاخهاى (رفیع و) استوار بنا کردند و اموال فراوانى گرد آوردند چگونه خانههایشان گورستان شد و آنچه را جمع کرده بودند بر باد رفت و از چنگشان خارج گشت؟ اموالشان به دست وارثان افتاد و همسرانشان در اختیار دیگران قرار گرفتند (و از همه اسفناکتر این که) نه مىتوانند چیزى بر حسناتشان بیفزایند و نه از گناهان خود توبه کنند!
شرح و تفسیر
دیدى چه سان مرگ بر آنها فرود آمد؟
امام علیه السّلام در این بخش از کلمات پر معنى خود در این خطبه همگان را هشدار مىدهد که این زندگى به هر حال پایان مىگیرد و دیر یا زود- که در هر حال زود است- باید از این جهان رخت بر بندد و به سراى جاویدان عزیمت کند و در برابر اعمال خویش، قرار گیرد مىفرماید:
«به خدا سوگند این را که مىگویم جدّى است نه شوخى و بازى، واقعیت است، نه دروغ، و آن این که چیزى جز مرگ (در پایان کار) نیست (همان مرگى که) منادیش بانگ خود را به گوش (همگان) رسانده و ساربانش با آواز حدى (همه را) به سرعت پیش مىبرد». (فإنّه و اللّه الجدّ لا اللّعب، و الحقّ لا الکذب. و ما هو إلّا الموت أسمع داعیه(5)، و أعجل حادیه(6)).
از آن جا که مرگ براى همه انسانها یک واقعیت اجتناب ناپذیر و قطعى است امام علیه السّلام سخنش را در این جا با انواع تأکیدها- که به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه به ده نوع مىرسد- مؤکد ساخته است(7)، و به این ترتیب مىفرماید: صداى منادى مرگ از هر سو به گوش مىرسد، و بانگ «الرحیل» فضاى جهان را پر کرده، و فرشته مرگ پیر و جوان و کودک را نمىشناسد و در کنار همه کمین کرده و در انتظار فرمان خداست.
سپس مىفرماید: «حال که چنین است انبوه زندگان تو را فریب ندهند و از خود غافل نسازند، با این که افرادى را پیش از خود به چشم دیدى، از کسانى که ثروتها جمعآورى کردند و از فقر و بیچارگى پرهیز داشتند و بر اثر آرزوهاى طولانى و دور شمردن اجل، خود را در امان دانستند، دیدى مرگ چه سان بر آنها فرود آمد و آنان را از وطنشان بیرون راند و از جایگاه امنشان برگرفت؟!» (فلا یغرّنّک سواد النّاس من نفسک، و قد رأیت من کان قبلک ممّن جمع المال و حذر الإقلال، و أمن العواقب- طول أمل و استبعاد أجل- کیف نزل به الموت فأزعجه(8) عن وطنه، و أخذه من مأمنه).
جمله «فلا یغرّنّک سواد النّاس»، دو معنا مىتواند داشته باشد: نخست این که: اگر تودههاى مردم را مىبینى که زنده و سالمند، تو را فریب ندهند و از مرگ غافل نسازند، دیگر این که: تودههاى مردم تو را وسوسه نکنند و فریب ندهند که به فکر زندگى باش، نه به فکر مرگ.
مفهوم جمله «حذر الإقلال»، در این جا این است که: با جمع کردن اموال خود را از فقر (به گمان خویش) دور ساختند.
و جمله «أمن العواقب»، مفهومش این است که: به خاطر آرزوهاى دور و دراز و این که هنوز براى مردن زود است خود را از عاقبت کار در امان مىپنداشتند، ولى على رغم همه این آرزوها و پندارها ناگهان مرگ بر سر آنها فرود آمد و با شتاب و شدّت آنها را از وطن مألوفشان خارج ساخت، و از جایگاه امنشان بیرون راند.
در ادامه این سخن، مىفرماید: «این در حالى بود که آنها را بر چوبههاى مرگ (و تابوت) حمل مىکردند و مردان، آنها را دست به دست، بر دوش مىبردند و با سرانگشتان نگاه مىداشتند». (گویى از گرفتن تابوت آنها با تمام دست خود نفرت و وحشت داشتند!) (محمولا على أعواد المنایا یتعاطى به الرّجال، الرّجال حملا على المناکب و إمساکا بالأنامل).
امام علیه السّلام در این تعبیرات صریح و گویا و تکان دهنده، پایان زندگى ثروتمندان بىخیال و مغروران جاه و جلال را، مخصوصا به هنگام مرگ ناگهانى، به بهترین وجهى ترسیم فرموده، تعبیراتى که پردههاى غفلت را از مقابل چشم انسان دور مىسازد، و هر شنوندهاى را از خواب بىخبرى بیدار مىکند، و به راستى اگر هادیان راه و معلّمان انسانها، گهگاه با این گونه عبارات بانگ بیدار باش سر ندهند معلوم نیست عاقبت کار انسان به کجا برسد.
سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن، همین معنا را در لباس جالب دیگرى پوشانده، و به همگان چنین مىفرماید: «آیا ندیدید کسانى را که آرزوهاى دراز داشتند و کاخهاى (رفیع) و استوار بنا کردند، و اموال فراوانى گرد آوردند، چگونه خانههایشان گورستان شد و آنچه را جمع کرده بودند بر باد رفت (و از چنگشان
خارج شد؟) اموالشان به دست وارثان افتاد، و همسرانشان در اختیار دیگران قرار گرفتند!» (أما رأیتم الّذین یأملون بعیدا، و یبنون مشیدا(9)، و یجمعون کثیرا! کیف أصبحت بیوتهم قبورا، و ما جمعوا بورا؛ و صارت أموالهم للوارثین، و أزواجهم لقوم آخرین).
سپس مىفرماید: «(و از همه اسفناکتر این که) نه مىتوانند چیزى بر حسنات خود بیفزایند، و نه از گناهان خود توبه کنند!» (لا فی حسنة یزیدون، و لا من سیّئة یستعتبون!).
آرى! هنگامى انسان از خواب غفلت بیدار مىشود که سیلى اجل بر صورت او نواخته شود، و در آن لحظه پروندههاى اعمال را به کلّى مىبندند، نه چیزى بر حسنات، مىتوان افزود و نه چیزى از سیئات، مىتوان کاست. اگر تمام زندگى انسان را از او مىگرفتند ولى پروندههاى اعمال گشوده بود و راه براى جبران باز بود غصّهاى نداشت؛ غم و اندوه بىپایان، آن زمان وجود انسان را فرا مىگیرد که راه را براى جبران گذشته، به کلّى بسته ببیند.
بخش سوّم
فمن أشعر التّقوى قلبه برّز مهله، و فاز عمله. فاهتبلوا هبلها، و اعملوا للجنّة عملها: فإنّ الدّنیا لم تخلق لکم دار مقام، بل خلقت لکم مجازا لتزوّدوا منها الأعمال إلى دار القرار. فکونوا منها على أوفاز. و قرّبوا الظّهور للزّیال.
ترجمه
هر کس تقوا را در کانون قلب خویش قرار دهد کارهاى نیک او ظاهر مىشود، و عملش به پیروزى مىرسد، پس براى تحصیل تقوا فرصت را غنیمت شمرید، و براى بهشت (جاویدان) عمل شایسته آن را انجام دهید، (بدانید) دنیا به عنوان اقامتگاه همیشگى شما خلق نشده، بلکه به عنوان گذرگاه شما آفریده شده است تا از آن زاد و توشه اعمال صالح براى سراى جاودانى برگیرید، اکنون که چنین است به سرعت آماده کوچ کردن از آن باشید و مرکبها را براى ترک دنیا آماده کنید!
شرح و تفسیر
گذرگاهى به نام دنیا
امام علیه السّلام بعد از مقدمات حساب شدهاى که در آغاز و بخش میانه این خطبه در مورد علم و آگاهى خداوند نسبت به همه چیز مخصوصا نسبت به اعمال و نیّات بندگان، و همچنین نزدیک بودن مرگ و عبرتانگیز بودن سرگذشت پیشینیان، بیان فرمود، چنین نتیجهگیرى مىفرماید: «بنابر این هر کس تقوا را در کانون قلب خویش قرار دهد کارهاى نیک او ظاهر مىشود، و عملش به
پیروزى مىرسد» (فمن أشعر التّقوى قلبه برّز(10) مهله(11)، و فاز عمله).
روشن است اگر تقواى الهى در اعماق دل انسان ریشه بدواند، شاخ و برگ و میوههایش از دست و زبان و چشم و گوش او ظاهر مىشود، چرا که تقوا همان حالت خدا ترسى درون است که انگیزهاى است نیرومند براى اعمال نیک و عامل باز دارندهاى است در برابر گناه.
سپس مىافزاید: «پس براى تحصیل تقوا فرصت را غنیمت شمرید و براى بهشت (جاویدان) عمل شایسته آن را انجام دهید» (فاهتبلوا هبلها(12)، و اعملوا للجنّة عملها).
اشاره به این که: بهشت و سعادت را رایگان به کسى نمىدهند، و با گمان و پندار و ادعاهاى تو خالى حاصل به دست نمىآید، کلید بهشت همان اعمال صالح است و اعمال صالح از تقوا بر مىخیزد.
و در ادامه، اشاره به وضع دنیا و آخرت و موقعیت هر کدام از این دو گروه مىفرماید: «(بدانید) دنیا به عنوان اقامتگاه همیشگى شما خلق نشده، بلکه به عنوان گذرگاه شما آفریده شده است تا از آن زاد و توشه اعمال صالح براى سراى جاودانى برگیرید» (فإنّ الدّنیا لم تخلق لکم دار مقام، بل خلقت لکم مجازا لتزوّدوا منها الأعمال إلى دار القرار).
جهانبینى اسلامى که بارها در قرآن و در نهج البلاغه آمده است دنیا را یک گذرگاه، یک پل، یک میدان تمرین، و سرانجام یک بازار تجارت و مقدمهاى براى آخرت که جایگاه اصلى انسان است معرفى مىکند، و اگر با این دیدگاه به دنیا بنگریم همه چیز در نظر ما رنگ دیگرى به خود مىگیرد و ما را از آلودگى به گناه و ظلم و ستم باز مىدارد و به سوى نیکیها دعوت مىکند.
ولى پیروان مکتبهاى مادى که دنیا و مواهب آن را هدف نهایى خود مىپندارند و از سراى آخرت به کلى غافلند، آلودگى به گناهان و کشمکشهاى پایان ناپذیر براى جلب اموال و دست آوردن مقامات ظاهرى در انتظار آنهاست، هرگز آتش جنگ در میانشان فروکش نمىکند و درگیریها در میان آنان پایان نمىپذیرد.
و در آخرین جمله این خطبه در یک نتیجهگیرى کوتاه و زیبا و پر معنا مىفرماید: «اکنون که چنین است، به سرعت آماده کوچ کردن از آن باشید و مرکبها را براى ترک دنیا آماده کنید» (فکونوا منها على أوفاز(13)، و قرّبوا الظّهور للزّیال(14)).
اشاره به این که: وقت بسیار تنگ است و موانع فراوان، و زمان کوچ کردن کاملا نامعلوم است، نه تنها پیران که جوانان نیز باید همیشه به حالت آماده باش، باشند. چه بسیار پدران پیر و رنجور و ناتوان ماندند و جوانان سالم و نیرومند رفتند.
نکته
نتیجه خطبه
امام علیه السّلام در این خطبه به نکتههاى مهمّى اشاره مىکند که به طور خلاصه چنین است:
1- در آغاز خطبه همه را توجه به حضور خداوند در همه جا و آگاهى او از اسرار درون وجود انسان جلب مىکند، تا همگان مراقب اعمال خویش باشند.
2- گواهى حقیقى بر وحدانیّت حق و نبوت پیامبر را آن آگاهى مىشمرد که درون و برون با هم هماهنگ باشد و از هر گونه نفاق و دو رویى جدا گردد.
3- توجه همگان را به نزدیک بودن مرگ و کوچ از دنیا که سبب بیدارى و آگاهى است جلب مىکند.
4- مخاطبان خود را به مطالعه تاریخ گذشتگان در کتابها و در آثارى که از آنها در شهرها و بیابانها باقى مانده، دعوت مىنماید، تا بدانند هر که باشند و به هر جا برسند سرانجام چنین سرنوشتى را دارند.
5- به دنبال این اندرزها همه را به تقوا فرا مىخواند، همان تقوایى که در درون قلب انسان جاى گیرد و آثارش در تمام اعمال او ظاهر شود.
6- این نکته را به همه مخاطبان یاد آور مىشود که بهشت را بى حساب و کتاب به کسى نمىدهند، به بها مىدهند، به بهانه، نمىدهند.
7- سرانجام این نکته مهم را یاد آور مىشود که دنیا گذرگاهى است نه جایگاه اقامت، بازار تجارتى است که باید همه از آن زاد و توشه بر گیرند و در هر زمان آماده رحیل و حرکت باشند.
1) «سند خطبه»«آمدى» از علماى قرن پنجم، قسمتهایى از این خطبه را در کتاب «الغرر» به صورت پراکنده آورده است و از تفاوتهاى میان آن و آنچه در نهج البلاغه است، مىتوان دانست که مدرک او کتاب دیگرى غیر از نهج البلاغه بوده است. «ابن اثیر» (متوفاى 606) در «نهایه» در موارد مختلف نیز به جملههایى از این خطبه اشاره کرده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 298).
2) «لام» در «لکلّ خفیّة» به معنى «فى» یا به معنى «مع» است همچنین «لام» در «لکلّ سریرة».
3) «نجیب» از مادّه «نجابت» به معنى شىء یا انسان برگزیده و نفیس و برتر است.
4) «بعیث» از مادّه «بعثت» به معنى مبعوث شده است.
5) «أسمع» فعل است و «داعى» فاعل و ضمیر آن به «موت» بر مىگردد و مفعول آن «جمیع الناس» است که محذوف مىباشد یعنى دعوت کننده و منادى مرگ صداى خود را به گوش همگان رسانده است.
6) «حادى» از مادّه «حداء» به معنى کسى است که با آواز مخصوص خود شتران را سرگرم مىکند و به حرکت سریع وامىدارد و این جمله نیز شامل فعل و فاعل و همچنین مفعول محذوف است (مانند جمله سابق).
7) این ده نوع تأکید عبارت است از «انّ»، ضمیر شأن (اگر بپذیریم ضمیر در «انّه» ضمیر شأن است) جمله اسمیه، قسم جلاله، جدّ، الف و لامى که بر سر آن آمده، «لا اللعب»، «الحقّ»، «لا الکذب» و استفاده از «حصر» در جمله «ما هو إلّا …».
8) «ازعج» از مادّه «ازعاج» به معنى از جا کندن و بیرون راندن است.
9) «مشید» از مادّه «شید» (بر وزن بید) به دو معنا آمده است: نخست به معنى ارتفاع و دیگرى به معنى گچ، از همین رو به قصرهاى مرتفع و بلند و سر به آسمان کشیده قصر مشید مىگویند و همچنین به قصرهایى که بسیار محکم مىسازند تا از حوادث روزگار مصون بماند (در مقابل خانههاى مستضعفین که غالبا از گل ساخته مىشود) قصر مشید گفته مىشود.
10) «برّز» از مادّه «بروز» به معنى ظهور و آشکار شدن و به معنى پیشى گرفتن است. توضیح این که این واژه، گاه به صورت ثلاثى مجرّد (برز بر وزن ضرب) به معنى آشکار شدن و گاه به صورت باب تفعیل (برّز بر وزن صرّف) به معنى پیشى گرفتن آمده است و در متن بالا به صورت دوّم بکار رفته است هر چند در بعضى از نسخ به صورت ثلاثى مجرّد است.
11) «مهل» معنى اسم مصدرى دارد و به معنى «وفق» و مداراست این واژه در معنى فرصت براى انجام عمل صالح نیز بکار مىرود.
12) «هبل» گاه معنى هلاکت و از دست دادن چیزى است و گاه به معنى غنیمت آمده، و اهتبال گاه به معنى خدعه کردن و گاه به معنى غنیمت گرفتن و به چنگ آوردن چیزى است و در خطبه بالا به معنى دوّم است.
13) «اوفاز» جمع «وفز» (بر وزن نبض) به معنى سرعت کردن و عجله نمودن و آماده سفر گشتن است.
14) «زیال» به معنى «مفارقت» است و جمله «قرّبوا الظهور للزیال» مفهومش این است که مرکبها را آماده کنید براى کوچ کردن از دنیا و لازمه آن انجام اعمال صالح و توبه از گناه و اداى حقوق خلق و خالق است.