جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 124(1)

زمان مطالعه: 18 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

فی حثّ أصحابه على القتال‏

از سخنان امام علیه السّلام که در تشویق یارانش به جهاد ایراد فرموده‏

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه همان گونه که در عنوان آن آمده است به منظور تشویق یاران امام علیه السّلام به مسأله جهاد ایراد شده است زیرا به تصریح شارحان «نهج البلاغه» این خطبه قبل از جنگ «صفین» بیان گردیده، به همین دلیل به چند نکته مهم در این خصوص، اشاره شده است:

1- در آغاز خطبه، مطالب دقیق و حساب شده‏اى در مورد روش‏هاى جنگى و انتخاب بهترین روشها و طرز برخورد با دشمن به گونه‏اى که با کمترین ضایعات بیشترین نتیجه گرفته شود، ذکر فرموده است.

2- در بخش دیگرى از این خطبه امام علیه السّلام ضمن تعریف و تمجید رزمندگان سپاهش، آنها را از پذیرفتن ننگ فرار بر حذر مى‏دارد و مقامات شهدا و افتخارات آنها را یادآور مى‏شود.

3- در بخش سوّم به دشمنان لجوج و خیره سر، نفرین مى‏کند و دل‏هاى دوستان مجاهد را از این طریق نیز تقویت مى‏بخشد.

بخش اوّل‏

فقدّموا الدّارع، و أخّروا الحاسر، و عضّوا على الأضراس، فإنّه أنبى للسّیوف عن الهام؛ و التووا فی أطراف الرّماح، فإنّه أمور للأسنّة؛ و غضّوا الأبصار فإنّه أربط للجأش، و أسکن للقلوب؛ و أمیتوا الأصوات، فإنّه أطرد للفشل. و رایتکم فلا تمیلوها و لا تخلّوها، و لا تجعلوها إلّا بأیدی شجعانکم، و المانعین الذّمار منکم، فإنّ الصّابرین على نزول الحقائق هم الّذین یحفّون برایاتهم، و یکتنفونها: حفافیها، و وراءها، و أمامها؛ لا یتأخّرون عنها فیسلموها، و لا یتقدّمون علیها فیفردوها. أجزأ امرؤ قرنه، و آسى أخاه بنفسه، و لم یکل قرنه إلى أخیه فیجتمع علیه قرنه و قرن أخیه.

ترجمه‏

(در میدان نبرد) کسانى را که زره بر تن دارند پیشاپیش صفوف قرار دهید و آنها که زره ندارند پشت سر آنان قرار گیرند، دندانها را روى هم بفشارید که این کار تأثیر شمشیر را بر سر کمتر مى‏کند.

و در برابر نیزه‏هاى دشمن در پیچ و خم باشید که براى منحرف کردن نیزه‏ها مؤثرتر است.

نگاه چشمها را پایین بیاورید (و به انبوه و آخر دشمن نگاه نکنید) چرا که براى قوّت و قدرت قلب، بهتر و مایه آرامش بیشتر دل‏هاست. صدها را خاموش کنید (و کمتر سخن بگویید) چرا که سستى را دور مى‏سازد.

از پرچم خود به خوبى پاسدارى کنید و آن را به این طرف و آن طرف مایل نسازید و اطراف آن را خالى نکنید و جز به دست دلاوران و مدافعان‏

سرسخت خود، نسپارید، زیرا آنان که در حوادث سخت در برابر مشکلات ایستادگى مى‏کنند همانها هستند که از پرچمشان به خوبى پاسدارى مى‏نمایند، گرداگرد آن را مى‏گیرند و از چپ و راست و از پیش و پس مراقب آن هستند، نه از آن عقب مى‏مانند که تسلیم دشمنش کنند و نه از آن پیشى مى‏گیرند که رهایش سازند.

هر کس باید در برابر حریف خود بایستد و با برادر هم رزمش مواسات کند و هرگز حریف خود را به او وامگذارد که او در برابر دو حریف قرار گیرد حریف خودش و حریف برادرش.

شرح و تفسیر

آموزش فنون جنگ- هفت دستور مهم!

به گفته بعضى از محدّثان بزرگ این خطبه سرآغازى به این شرح داشته است: «إنّ اللّه عزّ و جلّ دلّکم على تجارة تنجیکم من عذاب ألیم و تشفی بکم على الخیر الإیمان باللّه و الجهاد فی سبیل اللّه و جعل ثوابه مغفرة للذنب و مساکن طیّبة فی جنّات عدن و قال عزّ و جلّ إنّ اللّه یحبّ الّذین یقاتلون فی سبیله صفّا کأنّهم بنیان مرصوص فسوّوا صفوفکم کالبنیان المرصوص فقدّموا الدّارع …؛

خداوند متعال شما را به تجارتى دعوت کرده است که سبب نجاتتان از عذاب دردناک الهى و نزدیک شدن به خیر و سعادت مى‏گردد و آن عبارت است از «ایمان به خدا» و «جهاد» در راهش و پاداش آن را آمرزش گناهان و قصرها و مسکن‏هایى پاکیزه در بهشت جاویدان قرار داده است و نیز فرموده: خداوند کسانى را دوست مى‏دارد که در راه او پیکار مى‏کنند در صفى، همچون بنیانى آهنین بنابر این صفوف خود را مرتب کنید همچون بنیانى آهنین و آنها را که‏

زره به تن دارند مقدّم دارید …»(2)

سپس در ادامه این سخن به هفت دستور مهم جنگى اشاره مى‏فرماید؛ دستوراتى که مى‏تواند ضایعات را به حدّ اقل برساند و پیروزیها را به حدّ أکثر.

نخست مى‏فرماید: «کسانى را که زره بر تن دارند پیشاپیش (صفوف) قرار دهید و آنها که زره ندارند پشت سر آنان قرار گیرند» (فقدّموا الدّارع(3) و أخّروا الحاسر(4)).

بدیهى است آنها که زره بر تن دارند آسیب کمترى از تیر و نیزه و شمشیر مى‏بینند و به همین دلیل، سلطه دشمن بر آنها کمتر خواهد بود و گروه بى‏زره مى‏توانند از پشت سر آنها به حملات خود ادامه دهند.

از این تعبیر، استفاده مى‏شود که گروهى در میدان جنگ زره نداشتند یا به خاطر کمبودها و مشکلات جامعه اسلامى و یا به خاطر این که پوشیدن زره براى بعضى سخت و سنگین و مانع تحرّک بوده و زره را افراد نیرومندتر مى‏پوشیدند.

در دوّمین دستور مى‏فرماید: «دندانها را روى هم بفشارید که این کار تأثیر شمشیر را بر سر کمتر مى‏کند» (و عضّوا على الأضراس(5) فإنّه أنبى(6) للسّیوف عن الهام(7)).

همان گونه که در شرح خطبه یازدهم گفتیم این خطبه دو فایده دارد، نخست این که: ترس و وحشت را زایل مى‏کند یا به حدّ اقل مى‏رساند از همین رو انسان هنگامى که از ترس مى‏لرزد اگر دندانها را محکم بر هم بفشارد لرزش او کمتر یا ساکت مى‏شود، دیگر این که استخوانهاى سر را محکم نگه مى‏دارد و در برابر ضربات دشمن آسیب کمترى مى‏بیند.

در سوّمین دستور مى‏فرماید: «در برابر نیزه‏هاى دشمن در پیچ و خم باشید چرا که براى منحرف کردن نیزه‏ها مؤثّرتر است» (و التووا(8) فی أطراف الرّماح. فإنّه أمور(9) للأسنّة).

این دستور شبیه چیزى است که امروز مى‏گویند: هنگامى که کسى مى‏خواهد به سوى شما تیراندازى کند به چپ و راست حرکت کنید و به اصطلاح به صورت «زیگ زاگ» جاى خود را پیوسته تغییر دهید تا دشمن نتواند درست نشانه‏گیرى کند.

قابل توجه این که بعضى از شارحان «نهج البلاغه» چنین پنداشته‏اند که منظور استفاده از پیچ و خم خوردن، هنگام حمله با نیزه به دشمن است که فشار نیزه را بر بدن دشمن بیشتر مى‏کند ولى با توجه به این که دستورات قبل از این دستور و بعد از این دستور فنون دفاع را بیان مى‏کند معنى اوّل بسیار مناسب‏تر است، مخصوصا تعبیر به «فى» چندان تناسبى با معنى دوّم ندارد و تعبیر به «امور» از مادّه «مور» به معنى اضطراب نیز تناسب با همین معنا دارد (دقّت بفرمایید).

در چهارمین دستور مى‏فرماید: «نگاه چشمها را پایین بیاورید (و به انبوه و آخر لشکر دشمن نگاه نکنید) چرا که براى قوت و قدرت قلب بهتر و مایه آرامش بیشتر دل‏هاست» (و غضّوا الأبصار فإنّه أربط للجأش(10)، و أسکن للقلوب).

این دستور، بر خلاف دستورات پیش جنبه روانى دارد و مى‏دانیم هر قدر روحیه سربازان در سطح بالاترى باشد، امید به پیروزى بیشتر است به همین دلیل امام علیه السّلام بارها بر این معنى تأکید مى‏فرمود، که نمونه‏هاى آن در خطبه‏هاى 11 و 66 گذشت.

در پنجمین دستور مى‏فرماید: «صداها را خاموش کنید (و کمتر سخن بگویید) چرا که سستى را دور مى‏سازد» (و أمیتوا الأصوات. فإنّه أطرد للفشل).

بدیهى است هنگامى که انسان مشغول سخن گفتن شود بخشى از نیروى فکرى و همچنین بخشى از نیروى جسمانى او در این راه مصرف مى‏شود و از تمرکز فکر و توجّه به حملات حساب شده دشمن مى‏کاهد.

به همین دلیل دشمنان خاموش و بى سر و صدا خطرناک‏تر به نظر مى‏رسند و لذا در ارتباط با جنگ «بدر» مى‏خوانیم: هنگامى که سپاه اسلام، در برابر سپاه کفر، قرار گرفت لشکر قریش از کمى نفرات لشکر اسلام تعجب کردند و فکر کردند لشکر بیش از آن است که مى‏بینند و احتمالا در پشت تپه‏ها پنهان شده‏اند که در موقع حساس وارد عمل شوند، لذا «عمیر بن وهب» را فرستادند که اطراف میدان را جستجو کند «عمیر» سوار اسب شد و در گرداگرد بیابان به جستجو پرداخت، چیزى ندید، به سوى لشکرگاه برگشت و گفت: سپاه اسلام، همین جمعیّتى که در حدود سیصد نفرند مى‏باشند و کمینى ندارند ولى چنان‏

قیافه‏هایى دیدم که گمان مى‏کنم شتران آنها براى ما مرگ و نابودى همراه دارند و زهر کشنده در بار دارند سپس افزود: «امّا ترونهم خرسا لا یتکلّمون یتلمّذون تلمّذ الافاعیّ ما لهم ملجأ إلّا سیوفهم و ما أراهم یولّون حتّى یقتلوا و لا یقتلون حتّى یقتلوا بعددهم؛ آیا نمى‏بینید که آنها خاموشند و سخن نمى‏گویند و همچون افعیان خاموش، زبان در اطراف دهان مى‏گردانند آنها پناهگاهى جز شمشیرها ندارند و هرگز پشت به جنگ نمى‏کنند، مى‏ایستند تا کشته شوند و کشته نمى‏شوند تا به شمار خود از دشمن بکشند».

سپس افزود: «درست در اطراف این مطلب دقت کنید که جنگ با آنها کار آسانى نیست»(11)

در ششمین دستور مى‏فرماید: «از پرچم خود به خوبى پاسدارى کنید و آن را به این طرف و آن طرف مایل نسازید و اطراف آن را خالى نگذارید و جز به دست دلاوران و مدافعان سرسخت خود نسپارید» (و رایتکم فلا تمیلوها و لا تخلّوها(12)، و لا تجعلوها إلّا بأیدی شجعانکم. و المانعین الذّمار(13) منکم).

سپس با یک استدلال منطقى این سخن را تکمیل مى‏فرماید، مى‏گوید: «زیرا آنان که در حوادث سخت در برابر مشکلات (میدان نبرد) ایستادگى مى‏کنند همانها هستند که از پرچمشان به خوبى پاسدارى مى‏نمایند، گرداگرد آن را مى‏گیرند و از چپ و راست، و از پس و پیش، مراقب آن هستند، نه از آن‏

عقب مى‏مانند که تسلیم دشمنش کنند و نه از آن پیشى مى‏گیرند که رهایش سازند!» (فإنّ الصّابرین على نزول الحقائق(14) هم الّذین یحفّون برایاتهم، و یکتنفونها؛ حفافیها(15)، و وراءها، و أمامها؛ لا یتأخّرون عنها فیسلموها، و لا یتقدّمون علیها فیفردوها).

در زمانهاى پیشین، پرچم در میدان جنگ، نقش بسیار مهمى داشت چرا که سبب ارتباط و بهم پیوستن صفوف بود، و هنگامى که جنگجویان در اطراف و وسط میدان به نبرد مى‏پرداختند در مواقع لزوم به سوى پرچم گرد مى‏آمدند تا صفوف خود را ترمیم کنند و به حملات مجدّد بپردازند، اگر پرچم سقوط مى‏کرد لشکر سرگردان مى‏شد و گاه متلاشى مى‏گشت، به همین دلیل طرف مقابل همیشه سعى داشت پرچم را به روى خاک بیفکند و مدافعان پرچم، با جان و دل از آن حمایت مى‏کردند و سقوط پرچم دلیل بر شکست بود، و در یک جمله بر پایى پرچم نشانه قدرت و سبب قوت قلب جنگجویان و حلقه اتصال آنها به یکدیگر بود، و دستورات فرماندهى در کنار پرچم صادر مى‏شد.

از همین رو امام علیه السّلام مؤکدترین دستورات را براى حفظ پرچم در جمله‏هاى بالا داده است، از یکسو مى‏فرماید: محل پرچم باید ثابت باشد و پاسداران آن شجاعترین افراد باشند و از سوى دیگر توصیه مى‏کند که پاسداران پرچم هرگز آن را تنها نگذارند و از تمام اطراف مراقب آن باشند، نه پیشى بگیرند، و نه از آن عقب بیفتند، و این سنبل اقتدار و عظمت را از جان و دل نگهدارى کنند.

در داستان معروف جنگ «خیبر» که ده‏ها روایت درباره آن در کتب شیعه و

اهل سنت نقل شده مى‏خوانیم که روز اوّل پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله پرچم را به دست «ابو بکر» داد او رفت و موفّق به فتح قلعه‏هاى محکم خیبر نشد، روز دوّم به دست «عمر» داد باز توفیقى نصیب لشکر اسلام نگردید، در آن هنگام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «لأعطینّ الرّایة غدا رجلا یحبّ اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله کرّار غیر فرّار یفتح اللّه علیه؛ فردا پرچم را به دست مردى مى‏سپارم که خدا و رسولش را دوست مى‏دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست مى‏دارند مردى که پیوسته به دشمن حمله مى‏کند و هرگز فرار نمى‏کند و خداوند این قلعه‏هاى «خیبر» را به دست او مى‏گشاید»(16)

فردا صبح که شد گردنها از هر سو کشیده شد که آن شخص کیست و هر کسى (از شجاعان) آرزو مى‏کرد اى کاش! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرچم به او بسپارد ولى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله على علیه السّلام را صدا زد و پرچم را به او سپرد و در همان روز تمام قلعه‏هاى «خیبر» گشوده شد و خیبریان بعد از جنگ نمایان على علیه السّلام، و لشکر اسلام تسلیم شدند.

این دلالت بر نهایت اهمیّت نقش پرچم و پرچمدار در جنگهاى آن زمان دارد.

در عصر خود على علیه السّلام نیز این معنى تکرار شد که «مالک اشتر» پرچمدار لشکر امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏خواست پرچم را به دست یکى از شجاعان بسپارد و خودش وارد کارزار شود، پرچم را به «حارث بن همام نخعى» که مرد

شجاعى بود سپرد و به او چنین گفت: من مى‏دانم که تو تا پاى جان ایستاده‏اى و اگر این صفت را در تو نمى‏دیدم پرچم را از تو مى‏گرفتم و این افتخار را نصیب تو نمى‏کردم، او هم در جواب گفت: «به خدا سوگند اى مالک من امروز تو را خوشحال خواهم کرد یا به شهادت نایل مى‏شوم»(17)

سپس امام علیه السّلام در هفتمین و آخرین دستور اشاره به یکى دیگر از تاکتیکهاى جنگ آن روز کرده مى‏فرماید: «هر کس باید در برابر حریف خود بایستد و با برادر هم رزمش مواسات کند و هرگز حریف خود را به او وامگذارد که او در برابر دو حریف قرار گیرد، حریف خودش و حریف برادرش!» (أجزأ امرؤ قرنه(18)، و آسى(19) أخاه بنفسه، و لم یکل قرنه إلى أخیه فیجتمع علیه قرنه و قرن أخیه).

مفهوم دقیق این سخن هنگامى آشکار مى‏شود که وضع جنگهاى آن زمان را بخوبى بدانیم در آن زمان جنگ به سه صورت، انجام مى‏شد (و حتى گاهى در یک میدان هر سه صورت تحقق مى‏یافت).

نخست: این که یکى از شجاعان لشکر به وسط میدان مى‏آمد و از شجاع دیگرى از لشکر دشمن دعوت به مبارزه مى‏کرد و این دو با هم مى‏جنگیدند تا یکى از دو نفر از پاى درآید.

و گاه چند نفر به میدان مى‏آمدند و هر کدام در برابر حریفى قرار مى‏گرفتند و به همان صورت پیکار شروع مى‏شد.

و گاه جنگ مغلوبه و به اصطلاح تن به تن مى‏شد و هر دو لشکر به هم مى‏ریختند.

البته نوع چهارمى هم وجود داشت که جنگ ناجوانمردانه شمرده مى‏شد و آن این که: گروهى بر سر یک نفر مى‏ریختند و او را از هر طرف زیر ضربات خود قرار مى‏دادند.

جمله بالا ظاهرا اشاره به همان قسم دوّم است که چند نفر جنگجو در مقابل چند حریف قرار مى‏گرفتند در این صورت نباید هیچ یک حریف خود را به دیگرى واگذارد، بلکه هر کدام باید به حریف خود بپردازد و مواسات و مساوات را برقرار سازند.

از این دستورات هفتگانه به خوبى استفاده مى‏شود که مدیریت امام علیه السّلام در مسأله جنگ، تا چه حدّ حساب شده بود که یاران و سربازان خود را پیش از جنگ با دقیق‏ترین فنون جنگ آن روز آشنا مى‏ساخت.

بخش دوّم‏

و ایم اللّه لئن فررتم من سیف العاجلة، لا تسلموا من سیف الآخرة، و أنتم لهامیم العرب، و السّنام الأعظم. إنّ فی الفرار موجدة اللّه، و الذّلّ اللّازم، و العار الباقی. و إنّ الفارّ لغیر مزید فی عمره، و لا محجوز بینه و بین یومه. من الرّائح إلى اللّه کالظّمان یرد الماء؟ الجنّة تحت أطراف العوالی! الیوم تبلى الأخبار! و اللّه لأنا أشوق إلى لقائهم منهم إلى دیارهم.

ترجمه‏

به خدا سوگند! اگر از شمشیر دنیا فرار کنید از شمشیر آخرت در امان نخواهید بود.

شما بزرگان و پیشگامان عرب، و شرافتمندان برجسته‏اید. به یقین در فرار غضب و خشم الهى، ذلت همیشگى و ننگ جاودان است. فرار کننده چیزى به عمر خود نمى‏افزاید و میان خود و مرگش حایلى ایجاد نمى‏کند. کیست که با سرعت و نشاط (با جهاد خود) به سوى خدا رود همچون تشنه کامى که به آب مى‏رسد؟ بهشت در سایه نیزه‏هاست. امروز اخبار (و اعمال) هر کس آزموده مى‏شود (و مدعیان راستین و دروغین از هم شناخته مى‏شوند).

به خدا سوگند! من به مبارزه با آنها (شامیان) از آنها به خانه‏هایشان شایقترم و عاشقانه به سوى میدان مى‏روم.

شرح و تفسیر

بهشت در سایه نیزه‏هاست!

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه براى آماده ساختن اصحاب و یاران خود در میدان نبرد، به سه امر متوسّل مى‏شود: گاه آنها را تهدید نسبت به مسأله فرار از جنگ مى‏کند و گاه از آنها تعریف و تمجید کرده و نقاط مثبتى را که در آنها مى‏بیند بازگو مى‏کند و گاه آنها را به پاداش‏هاى الهى تشویق مى‏نماید، بنابر این این بخش از خطبه در سه چیز خلاصه مى‏شود: تهدید، تشویق و تمجید.

در قسمت اوّل مى‏فرماید: «به خدا سوگند اگر از شمشیر دنیا فرار کنید از شمشیر آخرت در امان نخواهید بود!» (و ایم اللّه لئن فررتم من سیف العاجلة، لا تسلموا من سیف الآخرة).

تعبیر به «سیف الآخرة» (شمشیر آخرت)، اشاره به عذابهاى الهى است که دامان فرارکنندگان از میدان جهاد را مى‏گیرد و بى شک فرار از جهاد از بزرگترین گناهان است چرا که گاه فرار چند نفر سبب شکست لشکر عظیمى مى‏گردد و تمدن درخشانى به سقوط کشانده مى‏شود و یا ضربات سنگینى جبران ناپذیرى بر پیکر اسلام وارد مى‏شود.

سپس به تمجید آنها پرداخته مى‏فرماید: «شما بزرگان و پیشگامان عرب و شرافتمندان برجسته‏اید، به یقین در فرار، غضب و خشم الهى، ذلّت همیشگى و ننگ جاودان است، فرار کننده چیزى به عمر خویش نمى‏افزاید و میان خود و روز مرگش حایلى ایجاد نمى‏کند» (و أنتم لهامیم(20) العرب، و السّنام(21)

الأعظم. إنّ فی الفرار موجدة(22) اللّه و الذّلّ اللّازم. و العار الباقی. و إنّ الفارّ لغیر مزید فی عمره. و لا محجوز(23) بینه و بین یومه).

از یکسو آنها را به عنوان پیشگامان و شخصیتهاى برتر عرب که چشمها به سوى آنها دوخته شده است مى‏شمرد، و از سوى دیگر آثار نکبت بار فرار را به آنها یادآور مى‏شود که خشم و غضب الهى و ذلت همیشگى و ننگ جاودانه است و از سوى سوّم این نکته را به آنها یادآور مى‏شود که اگر هدف از فرار عمر بیشتر و زندگى طولانى‏تر است این هدف با فرار حاصل نمى‏شود زیرا آن روزى که براى مرگ در سرنوشت انسان رقم زده شده است قابل تغییر نیست.

آرى ممکن است انسان تصوّر کند که با فرار عمر طولانى‏ترى خواهد داشت، به فرض که چنین باشد آیا به این عواقب سه‏گانه، خشم خدا، ذلّت و ننگ ابدى مى‏ارزد.

قرآن مجید، به آنها از شرکت در میدان جهاد نگران بودند که جان آنها در خطر مرگ است مى‏فرماید: «قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الّذین کتب علیهم القتل إلى مضاجعهم؛ بگو اگر در خانه‏هاى خود بودید آنهایى که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود قطعا به سوى آرامگاه خود مى‏رفتند و (در همان خانه‏هایشان) به قتل مى‏رسیدند(24)».

امام علیه السّلام در آخرین جمله از این فراز آنها را با عباراتى کوتاه و پر معنى تشویق به جهاد با دشمن مى‏کند:

نخست مى‏گوید: «کیست که با سرعت و نشاط (با جهاد خود) به سوى خدا رود، همچون تشنه کامى که به آب مى‏رسد؟!» (من الرّائح(25) إلى اللّه کالظّمآن یرد الماء).

سپس مى‏افزاید: «بهشت در سایه نیزه‏هاست» (الجنّة تحت أطراف العوالی)(26)

و در پایان مى‏فرماید: «امروز اخبار (و اعمال) هر کس آزموده مى‏شود (و مدعیان راستین و دروغین از هم شناخته مى‏شوند) (الیوم تبلى الأخبار).

جمله «من الرّائح إلى اللّه …» اشاره به کسانى است که از روى اراده و علاقه و عشق به سوى شهادت، گام بر مى‏دارند همچون عشق و علاقه تشنگان به آب زلال و گوارا. شبیه همین معنا را امام علیه السّلام در وصایاى قبل از شهادت و بعد از ضربت خوردنش بیان فرموده، مى‏فرماید: «و ما کنت إلّا کقارب ورد و طالب وجد؛ من نسبت به شهادت، همچون طالب آبى هستم که به چشمه آب مى‏رسد و جوینده‏اى هستم که گم شده خود را پیدا کرده است»(27)

و جمله «الیوم تبلى الأخبار» در واقع برگرفته از آیه 31 سوره محمّد صلّى اللّه علیه و آله است که مى‏فرماید: «و لنبلونّکم حتّى نعلم المجاهدین منکم و الصّابرین و نبلوا أخبارکم؛ به یقین ما همه شما را آزمایش مى‏کنیم تا معلوم شود، مجاهدین واقعى و صابران از میان شما کیانند و اخبار شما را بیازماییم».

تعبیر به «اخبار» یا به معنى «اعمال» است یا به معنى «سخنان و ادّعاها» که همگى در میدان جهاد به آزمون گذاشته مى‏شوند.

جمله «الجنّة تحت أطراف العوالی» شبیه چیزى است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در میدان جنگ «احد» فرمود: «الجنّة تحت ظلال السّیوف؛ بهشت در سایه شمشیرهاست».

جالب این که: یکى از «طایفه انصار» که این سخن را از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شنید در حالى که چند خرما به دست داشت و مشغول خوردن آن (براى نیرو گرفتن) بود گفت: به به، میان من و بهشت جز این چند خرما نیست، سپس باقى مانده خرماها را افکند و غلاف شمشیرش را شکست و به لشکر قریش حمله کرد آن قدر جنگید تا کشته شد(28)

و در آخرین جمله این فراز براى تشویق یارانش به جهاد مى‏فرماید: «به خدا سوگند! من به مبارزه با آنها (شامیان) از آنها به خانه‏هاشان شایق‏ترم!» (و اللّه لأنا أشوق إلى لقائهم منهم إلى دیارهم).

اشاره به این که آنها انگیزه‏اى براى جهاد ندارند و علاقه دارند هر چه زودتر به خانه‏هاشان بازگردند ولى من شوق جهاد با دشمنان حق و عدالت در دل دارم، یعنى شما نیز عاشقانه به میدان جهاد بیایید و بدانید در برابر دشمنان بى‏انگیزه پیروزى با شماست.

بخش سوّم‏

اللّهمّ فإن ردّوا الحقّ فافضض جماعتهم، و شتّت کلمتهم، و أبسلهم بخطایاهم. إنّهم لن یزولوا عن مواقفهم دون طعن دراک: یخرج منهم النّسیم؛ و ضرب یفلق الهام، و یطیح العظام، و یندر السّواعد و الأقدام؛ و حتّى یرموا بالمناسر تتبعها المناسر؛ و یرجموا بالکتائب تقفوها الحلائب؛ و حتّى یجرّ ببلادهم الخمیس؛ یتلوه الخمیس؛ و حتّى تدعق الخیول فی نواحر أرضهم؛ و بأعنان مساربهم و مسارحهم.

ترجمه‏

خداوندا! اگر آنها حق را نپذیرند (و دست از ظلم و کشتار و فساد برندارند) جماعتشان را در هم بشکن و متفرق کن، و اتحادشان را به پراکندگى مبدّل ساز، و به خاطر گناهانشان آنها را تسلیم هلاکت کن.

(بدانید) آنها هرگز از جاى خود برکنده نمى‏شوند تا این که نیزه‏داران، با نیزه‏هاى پى در پى بدنشان را سوراخ کنند آن گونه که نسیم از آن بگذرد، و شمشیر زنان ضربه‏هایى بر آنان وارد سازند که سر آنها را بشکافد و استخوانها را خرد کند و دستها و پاها را جدا سازد، آنها باید پیوسته مورد تهاجم قرار گیرند و گروهها پشت سر هم آنان را تیرباران کنند و گروهى از لشکر به یارى گروه دیگر بشتابد و آنها را آماج حملات خود سازد و لشکرهاى سواره نظام یکى پس از دیگرى آنان را تا شهرهایشان تعقیب کنند، تا زمانى که سمّ اسبهاى شما آخرین نقطه سرزمین آنها را بکوبد و مسیر رفت و آمد و جادّه‏ها و چراگاههاى آنها را از هر سو اشغال کند.

شرح و تفسیر

آخرین سنگرهاى دشمن را در هم بشکنید!

امام علیه السّلام در این بخش- که بخشى پایانى خطبه است- به دو چیز مى‏پردازد: نخست دشمنان را مورد نفرین قرار مى‏دهد، نفرینى که شکست و عذاب الهى را براى آنها به ارمغان آورد و دل دوستان را محکم و اراده آنها را قوى و نیرومند مى‏سازد. عرضه مى‏دارد:

«خداوندا! اگر آنها حق را نپذیرند جماعتشان را در هم بشکن و متفرق کن و اتحادشان را به پراکندگى مبدّل ساز، و به خاطر گناهانشان آنها را تسلیم هلاکت کن» (اللّهمّ فإن ردّوا الحقّ فافضض(29) جماعتهم. و شتّت کلمتهم، و أبسلهم(30) بخطایاهم).

شایان توجه این که امام علیه السّلام نفرین خود را مشروط مى‏کند به عدم پذیرش حق، چرا که هدف نهایى از این جنگ و مبارزه، استیلاى بر دشمن و حکومت کردن نبوده است بلکه هدف امام علیه السّلام چیزى جز پذیرش حق نیست اگر آن را پذیرا شوند جنگى در کار نخواهد بود و چنین است جنگ و ستیز تمام حق طلبان و افراد با ایمان در تمام طول تاریخ.

نکته دیگر این که: امام علیه السّلام در ضمن این نفرین اختلاف کلمه را به عنوان وسیله‏اى براى تفرقه و شکست معرفى مى‏کند و گناهان را، از اسباب بدبختى و ناکامى. و به این ترتیب نفرین او هم درس است نه یک درس، بلکه درسها.

در قسمت دیگرى از این بخش از خطبه، به یک دستور مهم جنگى دیگر، اشاره کرده و به آنها مى‏گوید: اگر مى‏خواهید پیروز شوید باید ضربات همه جانبه، بر آنها وارد کنید و هر بخش از لشکر مأموریت خاص خود را انجام دهد و دشمن را به هنگام شکست تا آخرین مرحله تعقیب کنید، تا پیروزى همه جانبه حاصل شود و در شرح این دستور، چنین مى‏فرماید:

«آنها- یعنى دشمنان- هرگز از جاى خود برکنده نمى‏شوند، تا این که نیزه‏داران با نیزه‏هاى پى در پى بدنشان را سوراخ کنند آن گونه که نسیم از آن بگذرد و شمشیر زنان ضربه‏هایى بر آنها وارد سازند که سر آنها را بشکافد و استخوانها را خرد کند و دستها و پاها را جدا سازد» (إنّهم لن یزولوا عن مواقفهم دون طعن دراک(31): یخرج منهم النّسیم؛ و ضرب یفلق الهام، و یطیح(32) العظام. و یندر(33) السّواعد و الأقدام).

و در ادامه مى‏فرماید: «آنها باید پیوسته مورد تهاجم قرار گیرند و گروهها پشت سر هم آنان را تیرباران کنند. و گروهى از لشکر به یارى گروه دیگر بشتابد و آنها را آماج حملات خود سازد و لشکرهاى سواره نظام یکى پس از دیگرى آنان را تا شهرهایشان تعقیب کنند، تا زمانى که سم اسبهاى شما آخرین نقطه سرزمین آنها را بکوبد و مسیر رفت و آمد و جادّه‏ها و چراگاههاى آنها را از هر سو

اشغال کند» (و حتّى یرموا بالمناسر(34) تتبعها المناسر؛ و یرجموا بالکتائب(35) تقفوها الحلائب(36)؛ و حتّى یجرّ ببلادهم الخمیس(37) یتلوه الخمیس؛ و حتّى تدعق(38) الخیول فی نواحر(39) أرضهم. و بأعنان(40) مساربهم(41) و مسارحهم(41)).

امام علیه السّلام در بخش نخستین این خطبه، آداب فردى جنگ را به سربازان خود مى‏آموزد و در این بخش اخیر، آداب گروهى را که چگونه گردانها و لشگرها، سواره نظام و پیاده نظام با هماهنگى دقیق در برابر دشمن عمل کنند و با استفاده از روشهاى کار آمد، آنها را در هم بکوبند.

از نکات مهمى که امام علیه السّلام در این بخش از خطبه به آن پرداخته، این است‏

که پیروزى بر دشمن را نیمه کاره نگذارند اى بسا عقب‏نشینى‏ها جنبه غافلگیرانه دارد، و هدف، حملات سخت‏ترى است، باید دشمن را تا اقصى نقاط شهرهایش تعقیب کنند و همه جا را تحت اشغال خود در آورند تا احتمال حمله مجدّد به کلّى از میان برود.

اگر لشکر امام علیه السّلام در «صفّین» که این خطبه، قبل از جنگ «صفّین» ایراد شده، همین یک دستور را عمل مى‏کردند فتنه بنى امیّه براى همیشه خاموش مى‏شد و بساط ظلمشان برچیده و سایه حکومت شومشان از سر مسلمانان کوتاه مى‏گشت ولى با نهایت تأسّف همه این دستورات امام علیه السّلام را شنیدند ولى به هنگام عمل کنار گذاشتند و طعم تلخ آن را نیز چشیدند.

مرحوم سیّد رضى رحمه اللّه در پایان این خطبه به شرح چند لغت پیچیده آن پرداخته مى‏گوید:

الدّعق: الّدّق، ای تدقّ الخیول بحوافرها أرضهم، و نواحر أرضهم: متقابلاتها و یقال: منازل بنی فلان تتناحر أی تتقابل؛ «دعق» به معنى کوبیدن است یعنى سواران با سمّ اسبها سرزمین آنها را مى‏کوبند و تعبیر به «نواحر أرضهم» به معنى بخشهاى مقابل یکدیگر است، گفته مى‏شود: منزلهاى فلان قبیله «تناحر دارند یعنى مقابل و قرینه یکدیگرند» (پایان کلام سیّد رضى).

ولى بسیارى از ارباب لغت «نواحر» را به معنى مناطق دور دست تفسیر کرده‏اند و مناسب خطبه بالا همین معناست.


1) «سند خطبه» از کسانى که این خطبه را نقل کرده‏اند «نصر بن مزاحم» (متوفاى 202 قمرى) در کتاب «صفین» است. مورخ مشهور «طبرى» نیز در تاریخ خود آن را در حوادث سال 37 هجرى از «ابو مخنف» نقل مى‏کند. این خطبه در کتاب «الجهاد کافى» و کتاب «الفتوح ابن اعثم کوفى» نیز آمده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 277).

2) کافى، جلد 5، صفحه 39، حدیث 4.

3) «دارع» به معنى کسى است که زره پوشیده، از مادّه «درع» (بر وزن فعل) به معنى زره گرفته شده است.

4) «حاسر» به معنى کسى است زره ندارد از مادّه «حسر» (بر وزن عصر) به معنى برهنگى گرفته شده است.

5) «اضراس» جمع «ضرس» (بر وزن حرص) گاه به معنى دندان و گاه به معنى خصوص دندانهاى آسیابى یا دندان عقل آمده است.

6) «انبى» از مادّه «نبو» (بر وزن عفو) به معنى کارگر نشدن و پیشرفت نکردن است.

7) «هام» جمع «هامه» (بر وزن قامه) به معنى سر انسان یا سر هر موجود ذى روحى است.

8) «التووا» از مادّه «التواء» به معنى پیچیدن یا به این طرف و آن طرف مایل شدن است.

9) «امور» از مادّه «مور» (بر وزن غور) که گاه به معنى جریان سریع و گاه به معنى رفت و آمد و اضطراب و تموّج است گرفته شده، و در خطبه بالا معنى دوّم منظور است.

10) دو واژه «أربط للجأش» در خطبه قبل تفسیر شد.

11) منتهى الآمال، جلد اوّل وقایع سال دوّم هجرى.

12) «لا تخلّوا» از مادّه «تخلیه» گرفته شده که به معنى خالى کردن و رها نمودن است بنابر این صحیح آن است که «خ» در آن مفتوح باشد چرا که از باب تفعیل است.

13) «ذمار» (بر وزن فشار) به معنى چیزى است که باید آن را حفظ کرد و پاسدارى نمود.

14) «حقایق» جمع «حاقّه» (بر وزن جادّه) به معنى حادثه شدید و سخت است.

15) «حفافى» تثنیه «حفاف» (بر وزن کتاب) به معنى طرف چیزى است و «حفافیها» در این جا اشاره به دو طرف پرچم است سمت راست و چپ.

16) کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 219 و تفسیر ثعلبى (مطابق نقل غایه المرام صفحه 467) و صحیح مسلم، جلد 4، کتاب فضائل الصحابه حدیث 32 و صحیح بخارى، جلد 5، صفحه 171 باب غزوه خیبر (البتّه در صحیح بخارى و مسلم فقط جمله اخیر درباره على علیه السّلام ذکر شده است).

17) شرح نهج البلاغه علامه تسترى، جلد 13، صفحه 558.

18) «قرن» به معنى هماورد و کسى که همطراز انسان در شجاعت در میدان نبرد و گاه به هر کسى که همطراز باشد قرن گفته مى‏شود و در اصل از واژه «قرن» به فتح قاف و اقتران گرفته شده که به معنى نزدیک شدن دو چیز یا چند چیز به یکدیگر است و زمان طولانى را از این جهت قرن مى‏گویند که گروهى از نسلها در آن در کنار یکدیگر قرار مى‏گیرند.

19) «آسى» از مادّه «وسى» (بر وزن مشى) به معنى کمک کردن گرفته شده است و مواسات به معنى معاضدت و یارى کردن یکدیگر مى‏آید.

20) «اللهامیم» جمع «لهموم» (بر وزن حلقوم) انسانهاى با شخصیت و اسبهاى چابک و پیشتاز است.

21) «سنام» در اصل به معنى کوهان شتر است و بعد به هر چیز برجسته‏اى اطلاق شده.

22) «موجده» از مادّه «وجد» (بر وزن نجد) به معنى خشم و غضب و گاه به معنى اندوه آمده است. و در این جا به معنى اوّل است.

23) «محجوز» از مادّه «حجز» به معنى منع کردن است.

24) آل عمران آیه 154.

25) «رائح» از مادّه «رواح» به معنى با سرعت دنبال چیزى رفتن است.

26) «عوالى» جمع «عالیه» در اصل به معنى نوک نیزه است. و گاه به تمام نیزه اطلاق مى‏شود.

27) «نهج البلاغه» بخش نامه‏ها، شماره 23.

28) شرح ابن ابى الحدید، جلد 8 صفحه 6 حدیث «الجنّة تحت ظلال السّیوف»، در بحار الأنوار، جلد 97، صفحه 13 نیز نقل شده است.

29) «افضض» از مادّه «فضّ» (بر وزن حظّ) به معنى شکستن است.

30) «أبسل» از مادّه «ابسال» (بر وزن نسل) به معهى نگاهدارى و منع کردن از چیزى با قهر و غلبه است و «ابسال» به معنى تسلیم کردن کسى به هلاکت آمده است و جمله بالا اشاره به همین معناست.

31) «دراک» از مادّه «درک» به معنى چیزى است که پى در پى بوده باشد و گویى یکى از آنها دیگرى را درک مى‏کند و به آن مى‏رسد. بنابر این «طعن الدراک» به معنى نیزه‏هایى است که یکى پشت دیگرى بر پیکر دشمن وارد مى‏شود.

32) «یطیح» از مادّه «اطاحه» به معنى افکندن است.

33) «یندر» از مادّه «اندار» به معنى به زمین انداختن اسب و گاهى به کم کردن چیزى از حساب نیز اطلاق مى‏شود.

34) «مناسر» جمع «منسر» (بر وزن محفل) به معنى گروهى از لشکر است که در پیشاپیش لشکر حرکت مى‏کند و به آن طلیعه گفته مى‏شود. «و منسر» (بر وزن منبر) به معنى منقار پرندگان گوشتخوار است.

35) «کتائب» جمع «کتیبه» به معنى گروهى از لشکر (مانند گردان) است.

36) «حلائب» جمع «حلیبه» یا «حلوبه» به معنى جمعیّتى است که از هر سو گرد هم مى‏آیند و به بخش سواره نظام لشکر نیز اطلاق مى‏شود.

37) «خمیس» به معنى یک لشکر کامل مى‏باشد که از پنج بخش تشکیل شده است: مقدّمه، میمنه، میسره، قلب و ساقه.

38) تفسیر «تدعق» در کلام سیّد رضى خواهد آمد.

39) تفسیر «نواحر» در کلام سیّد رضى خواهد آمد.

40) «اعنان» به گفته لسان العرب جمع «عنن» (بر وزن کفن) به معنى نواحى و اطراف چیزى است.

41) «مسارب» جمع «مسربه» به معنى چراگاه و «مسارح» جمع «مسرح» آن هم به معنى چراگاه است ولى بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته‏اند: «مسارح» به چراگاه‏هایى گفته مى‏شود که در اوّل روز حیوان را در آن جا به چرا مى‏برند ولى «مسارب» مفهوم عامى دارد (شرح ابن ابى الحدید، جلد 8، صفحه 9).