و من کلام له علیه السّلام
فی حثّ أصحابه على القتال
از سخنان امام علیه السّلام که در تشویق یارانش به جهاد ایراد فرموده
خطبه در یک نگاه
این خطبه همان گونه که در عنوان آن آمده است به منظور تشویق یاران امام علیه السّلام به مسأله جهاد ایراد شده است زیرا به تصریح شارحان «نهج البلاغه» این خطبه قبل از جنگ «صفین» بیان گردیده، به همین دلیل به چند نکته مهم در این خصوص، اشاره شده است:
1- در آغاز خطبه، مطالب دقیق و حساب شدهاى در مورد روشهاى جنگى و انتخاب بهترین روشها و طرز برخورد با دشمن به گونهاى که با کمترین ضایعات بیشترین نتیجه گرفته شود، ذکر فرموده است.
2- در بخش دیگرى از این خطبه امام علیه السّلام ضمن تعریف و تمجید رزمندگان سپاهش، آنها را از پذیرفتن ننگ فرار بر حذر مىدارد و مقامات شهدا و افتخارات آنها را یادآور مىشود.
3- در بخش سوّم به دشمنان لجوج و خیره سر، نفرین مىکند و دلهاى دوستان مجاهد را از این طریق نیز تقویت مىبخشد.
بخش اوّل
فقدّموا الدّارع، و أخّروا الحاسر، و عضّوا على الأضراس، فإنّه أنبى للسّیوف عن الهام؛ و التووا فی أطراف الرّماح، فإنّه أمور للأسنّة؛ و غضّوا الأبصار فإنّه أربط للجأش، و أسکن للقلوب؛ و أمیتوا الأصوات، فإنّه أطرد للفشل. و رایتکم فلا تمیلوها و لا تخلّوها، و لا تجعلوها إلّا بأیدی شجعانکم، و المانعین الذّمار منکم، فإنّ الصّابرین على نزول الحقائق هم الّذین یحفّون برایاتهم، و یکتنفونها: حفافیها، و وراءها، و أمامها؛ لا یتأخّرون عنها فیسلموها، و لا یتقدّمون علیها فیفردوها. أجزأ امرؤ قرنه، و آسى أخاه بنفسه، و لم یکل قرنه إلى أخیه فیجتمع علیه قرنه و قرن أخیه.
ترجمه
(در میدان نبرد) کسانى را که زره بر تن دارند پیشاپیش صفوف قرار دهید و آنها که زره ندارند پشت سر آنان قرار گیرند، دندانها را روى هم بفشارید که این کار تأثیر شمشیر را بر سر کمتر مىکند.
و در برابر نیزههاى دشمن در پیچ و خم باشید که براى منحرف کردن نیزهها مؤثرتر است.
نگاه چشمها را پایین بیاورید (و به انبوه و آخر دشمن نگاه نکنید) چرا که براى قوّت و قدرت قلب، بهتر و مایه آرامش بیشتر دلهاست. صدها را خاموش کنید (و کمتر سخن بگویید) چرا که سستى را دور مىسازد.
از پرچم خود به خوبى پاسدارى کنید و آن را به این طرف و آن طرف مایل نسازید و اطراف آن را خالى نکنید و جز به دست دلاوران و مدافعان
سرسخت خود، نسپارید، زیرا آنان که در حوادث سخت در برابر مشکلات ایستادگى مىکنند همانها هستند که از پرچمشان به خوبى پاسدارى مىنمایند، گرداگرد آن را مىگیرند و از چپ و راست و از پیش و پس مراقب آن هستند، نه از آن عقب مىمانند که تسلیم دشمنش کنند و نه از آن پیشى مىگیرند که رهایش سازند.
هر کس باید در برابر حریف خود بایستد و با برادر هم رزمش مواسات کند و هرگز حریف خود را به او وامگذارد که او در برابر دو حریف قرار گیرد حریف خودش و حریف برادرش.
شرح و تفسیر
آموزش فنون جنگ- هفت دستور مهم!
به گفته بعضى از محدّثان بزرگ این خطبه سرآغازى به این شرح داشته است: «إنّ اللّه عزّ و جلّ دلّکم على تجارة تنجیکم من عذاب ألیم و تشفی بکم على الخیر الإیمان باللّه و الجهاد فی سبیل اللّه و جعل ثوابه مغفرة للذنب و مساکن طیّبة فی جنّات عدن و قال عزّ و جلّ إنّ اللّه یحبّ الّذین یقاتلون فی سبیله صفّا کأنّهم بنیان مرصوص فسوّوا صفوفکم کالبنیان المرصوص فقدّموا الدّارع …؛
خداوند متعال شما را به تجارتى دعوت کرده است که سبب نجاتتان از عذاب دردناک الهى و نزدیک شدن به خیر و سعادت مىگردد و آن عبارت است از «ایمان به خدا» و «جهاد» در راهش و پاداش آن را آمرزش گناهان و قصرها و مسکنهایى پاکیزه در بهشت جاویدان قرار داده است و نیز فرموده: خداوند کسانى را دوست مىدارد که در راه او پیکار مىکنند در صفى، همچون بنیانى آهنین بنابر این صفوف خود را مرتب کنید همچون بنیانى آهنین و آنها را که
زره به تن دارند مقدّم دارید …»(2)
سپس در ادامه این سخن به هفت دستور مهم جنگى اشاره مىفرماید؛ دستوراتى که مىتواند ضایعات را به حدّ اقل برساند و پیروزیها را به حدّ أکثر.
نخست مىفرماید: «کسانى را که زره بر تن دارند پیشاپیش (صفوف) قرار دهید و آنها که زره ندارند پشت سر آنان قرار گیرند» (فقدّموا الدّارع(3) و أخّروا الحاسر(4)).
بدیهى است آنها که زره بر تن دارند آسیب کمترى از تیر و نیزه و شمشیر مىبینند و به همین دلیل، سلطه دشمن بر آنها کمتر خواهد بود و گروه بىزره مىتوانند از پشت سر آنها به حملات خود ادامه دهند.
از این تعبیر، استفاده مىشود که گروهى در میدان جنگ زره نداشتند یا به خاطر کمبودها و مشکلات جامعه اسلامى و یا به خاطر این که پوشیدن زره براى بعضى سخت و سنگین و مانع تحرّک بوده و زره را افراد نیرومندتر مىپوشیدند.
در دوّمین دستور مىفرماید: «دندانها را روى هم بفشارید که این کار تأثیر شمشیر را بر سر کمتر مىکند» (و عضّوا على الأضراس(5) فإنّه أنبى(6) للسّیوف عن الهام(7)).
همان گونه که در شرح خطبه یازدهم گفتیم این خطبه دو فایده دارد، نخست این که: ترس و وحشت را زایل مىکند یا به حدّ اقل مىرساند از همین رو انسان هنگامى که از ترس مىلرزد اگر دندانها را محکم بر هم بفشارد لرزش او کمتر یا ساکت مىشود، دیگر این که استخوانهاى سر را محکم نگه مىدارد و در برابر ضربات دشمن آسیب کمترى مىبیند.
در سوّمین دستور مىفرماید: «در برابر نیزههاى دشمن در پیچ و خم باشید چرا که براى منحرف کردن نیزهها مؤثّرتر است» (و التووا(8) فی أطراف الرّماح. فإنّه أمور(9) للأسنّة).
این دستور شبیه چیزى است که امروز مىگویند: هنگامى که کسى مىخواهد به سوى شما تیراندازى کند به چپ و راست حرکت کنید و به اصطلاح به صورت «زیگ زاگ» جاى خود را پیوسته تغییر دهید تا دشمن نتواند درست نشانهگیرى کند.
قابل توجه این که بعضى از شارحان «نهج البلاغه» چنین پنداشتهاند که منظور استفاده از پیچ و خم خوردن، هنگام حمله با نیزه به دشمن است که فشار نیزه را بر بدن دشمن بیشتر مىکند ولى با توجه به این که دستورات قبل از این دستور و بعد از این دستور فنون دفاع را بیان مىکند معنى اوّل بسیار مناسبتر است، مخصوصا تعبیر به «فى» چندان تناسبى با معنى دوّم ندارد و تعبیر به «امور» از مادّه «مور» به معنى اضطراب نیز تناسب با همین معنا دارد (دقّت بفرمایید).
در چهارمین دستور مىفرماید: «نگاه چشمها را پایین بیاورید (و به انبوه و آخر لشکر دشمن نگاه نکنید) چرا که براى قوت و قدرت قلب بهتر و مایه آرامش بیشتر دلهاست» (و غضّوا الأبصار فإنّه أربط للجأش(10)، و أسکن للقلوب).
این دستور، بر خلاف دستورات پیش جنبه روانى دارد و مىدانیم هر قدر روحیه سربازان در سطح بالاترى باشد، امید به پیروزى بیشتر است به همین دلیل امام علیه السّلام بارها بر این معنى تأکید مىفرمود، که نمونههاى آن در خطبههاى 11 و 66 گذشت.
در پنجمین دستور مىفرماید: «صداها را خاموش کنید (و کمتر سخن بگویید) چرا که سستى را دور مىسازد» (و أمیتوا الأصوات. فإنّه أطرد للفشل).
بدیهى است هنگامى که انسان مشغول سخن گفتن شود بخشى از نیروى فکرى و همچنین بخشى از نیروى جسمانى او در این راه مصرف مىشود و از تمرکز فکر و توجّه به حملات حساب شده دشمن مىکاهد.
به همین دلیل دشمنان خاموش و بى سر و صدا خطرناکتر به نظر مىرسند و لذا در ارتباط با جنگ «بدر» مىخوانیم: هنگامى که سپاه اسلام، در برابر سپاه کفر، قرار گرفت لشکر قریش از کمى نفرات لشکر اسلام تعجب کردند و فکر کردند لشکر بیش از آن است که مىبینند و احتمالا در پشت تپهها پنهان شدهاند که در موقع حساس وارد عمل شوند، لذا «عمیر بن وهب» را فرستادند که اطراف میدان را جستجو کند «عمیر» سوار اسب شد و در گرداگرد بیابان به جستجو پرداخت، چیزى ندید، به سوى لشکرگاه برگشت و گفت: سپاه اسلام، همین جمعیّتى که در حدود سیصد نفرند مىباشند و کمینى ندارند ولى چنان
قیافههایى دیدم که گمان مىکنم شتران آنها براى ما مرگ و نابودى همراه دارند و زهر کشنده در بار دارند سپس افزود: «امّا ترونهم خرسا لا یتکلّمون یتلمّذون تلمّذ الافاعیّ ما لهم ملجأ إلّا سیوفهم و ما أراهم یولّون حتّى یقتلوا و لا یقتلون حتّى یقتلوا بعددهم؛ آیا نمىبینید که آنها خاموشند و سخن نمىگویند و همچون افعیان خاموش، زبان در اطراف دهان مىگردانند آنها پناهگاهى جز شمشیرها ندارند و هرگز پشت به جنگ نمىکنند، مىایستند تا کشته شوند و کشته نمىشوند تا به شمار خود از دشمن بکشند».
سپس افزود: «درست در اطراف این مطلب دقت کنید که جنگ با آنها کار آسانى نیست»(11)
در ششمین دستور مىفرماید: «از پرچم خود به خوبى پاسدارى کنید و آن را به این طرف و آن طرف مایل نسازید و اطراف آن را خالى نگذارید و جز به دست دلاوران و مدافعان سرسخت خود نسپارید» (و رایتکم فلا تمیلوها و لا تخلّوها(12)، و لا تجعلوها إلّا بأیدی شجعانکم. و المانعین الذّمار(13) منکم).
سپس با یک استدلال منطقى این سخن را تکمیل مىفرماید، مىگوید: «زیرا آنان که در حوادث سخت در برابر مشکلات (میدان نبرد) ایستادگى مىکنند همانها هستند که از پرچمشان به خوبى پاسدارى مىنمایند، گرداگرد آن را مىگیرند و از چپ و راست، و از پس و پیش، مراقب آن هستند، نه از آن
عقب مىمانند که تسلیم دشمنش کنند و نه از آن پیشى مىگیرند که رهایش سازند!» (فإنّ الصّابرین على نزول الحقائق(14) هم الّذین یحفّون برایاتهم، و یکتنفونها؛ حفافیها(15)، و وراءها، و أمامها؛ لا یتأخّرون عنها فیسلموها، و لا یتقدّمون علیها فیفردوها).
در زمانهاى پیشین، پرچم در میدان جنگ، نقش بسیار مهمى داشت چرا که سبب ارتباط و بهم پیوستن صفوف بود، و هنگامى که جنگجویان در اطراف و وسط میدان به نبرد مىپرداختند در مواقع لزوم به سوى پرچم گرد مىآمدند تا صفوف خود را ترمیم کنند و به حملات مجدّد بپردازند، اگر پرچم سقوط مىکرد لشکر سرگردان مىشد و گاه متلاشى مىگشت، به همین دلیل طرف مقابل همیشه سعى داشت پرچم را به روى خاک بیفکند و مدافعان پرچم، با جان و دل از آن حمایت مىکردند و سقوط پرچم دلیل بر شکست بود، و در یک جمله بر پایى پرچم نشانه قدرت و سبب قوت قلب جنگجویان و حلقه اتصال آنها به یکدیگر بود، و دستورات فرماندهى در کنار پرچم صادر مىشد.
از همین رو امام علیه السّلام مؤکدترین دستورات را براى حفظ پرچم در جملههاى بالا داده است، از یکسو مىفرماید: محل پرچم باید ثابت باشد و پاسداران آن شجاعترین افراد باشند و از سوى دیگر توصیه مىکند که پاسداران پرچم هرگز آن را تنها نگذارند و از تمام اطراف مراقب آن باشند، نه پیشى بگیرند، و نه از آن عقب بیفتند، و این سنبل اقتدار و عظمت را از جان و دل نگهدارى کنند.
در داستان معروف جنگ «خیبر» که دهها روایت درباره آن در کتب شیعه و
اهل سنت نقل شده مىخوانیم که روز اوّل پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله پرچم را به دست «ابو بکر» داد او رفت و موفّق به فتح قلعههاى محکم خیبر نشد، روز دوّم به دست «عمر» داد باز توفیقى نصیب لشکر اسلام نگردید، در آن هنگام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «لأعطینّ الرّایة غدا رجلا یحبّ اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله کرّار غیر فرّار یفتح اللّه علیه؛ فردا پرچم را به دست مردى مىسپارم که خدا و رسولش را دوست مىدارد و خدا و رسولش نیز او را دوست مىدارند مردى که پیوسته به دشمن حمله مىکند و هرگز فرار نمىکند و خداوند این قلعههاى «خیبر» را به دست او مىگشاید»(16)
فردا صبح که شد گردنها از هر سو کشیده شد که آن شخص کیست و هر کسى (از شجاعان) آرزو مىکرد اى کاش! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرچم به او بسپارد ولى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله على علیه السّلام را صدا زد و پرچم را به او سپرد و در همان روز تمام قلعههاى «خیبر» گشوده شد و خیبریان بعد از جنگ نمایان على علیه السّلام، و لشکر اسلام تسلیم شدند.
این دلالت بر نهایت اهمیّت نقش پرچم و پرچمدار در جنگهاى آن زمان دارد.
در عصر خود على علیه السّلام نیز این معنى تکرار شد که «مالک اشتر» پرچمدار لشکر امیر مؤمنان على علیه السّلام مىخواست پرچم را به دست یکى از شجاعان بسپارد و خودش وارد کارزار شود، پرچم را به «حارث بن همام نخعى» که مرد
شجاعى بود سپرد و به او چنین گفت: من مىدانم که تو تا پاى جان ایستادهاى و اگر این صفت را در تو نمىدیدم پرچم را از تو مىگرفتم و این افتخار را نصیب تو نمىکردم، او هم در جواب گفت: «به خدا سوگند اى مالک من امروز تو را خوشحال خواهم کرد یا به شهادت نایل مىشوم»(17)
سپس امام علیه السّلام در هفتمین و آخرین دستور اشاره به یکى دیگر از تاکتیکهاى جنگ آن روز کرده مىفرماید: «هر کس باید در برابر حریف خود بایستد و با برادر هم رزمش مواسات کند و هرگز حریف خود را به او وامگذارد که او در برابر دو حریف قرار گیرد، حریف خودش و حریف برادرش!» (أجزأ امرؤ قرنه(18)، و آسى(19) أخاه بنفسه، و لم یکل قرنه إلى أخیه فیجتمع علیه قرنه و قرن أخیه).
مفهوم دقیق این سخن هنگامى آشکار مىشود که وضع جنگهاى آن زمان را بخوبى بدانیم در آن زمان جنگ به سه صورت، انجام مىشد (و حتى گاهى در یک میدان هر سه صورت تحقق مىیافت).
نخست: این که یکى از شجاعان لشکر به وسط میدان مىآمد و از شجاع دیگرى از لشکر دشمن دعوت به مبارزه مىکرد و این دو با هم مىجنگیدند تا یکى از دو نفر از پاى درآید.
و گاه چند نفر به میدان مىآمدند و هر کدام در برابر حریفى قرار مىگرفتند و به همان صورت پیکار شروع مىشد.
و گاه جنگ مغلوبه و به اصطلاح تن به تن مىشد و هر دو لشکر به هم مىریختند.
البته نوع چهارمى هم وجود داشت که جنگ ناجوانمردانه شمرده مىشد و آن این که: گروهى بر سر یک نفر مىریختند و او را از هر طرف زیر ضربات خود قرار مىدادند.
جمله بالا ظاهرا اشاره به همان قسم دوّم است که چند نفر جنگجو در مقابل چند حریف قرار مىگرفتند در این صورت نباید هیچ یک حریف خود را به دیگرى واگذارد، بلکه هر کدام باید به حریف خود بپردازد و مواسات و مساوات را برقرار سازند.
از این دستورات هفتگانه به خوبى استفاده مىشود که مدیریت امام علیه السّلام در مسأله جنگ، تا چه حدّ حساب شده بود که یاران و سربازان خود را پیش از جنگ با دقیقترین فنون جنگ آن روز آشنا مىساخت.
بخش دوّم
و ایم اللّه لئن فررتم من سیف العاجلة، لا تسلموا من سیف الآخرة، و أنتم لهامیم العرب، و السّنام الأعظم. إنّ فی الفرار موجدة اللّه، و الذّلّ اللّازم، و العار الباقی. و إنّ الفارّ لغیر مزید فی عمره، و لا محجوز بینه و بین یومه. من الرّائح إلى اللّه کالظّمان یرد الماء؟ الجنّة تحت أطراف العوالی! الیوم تبلى الأخبار! و اللّه لأنا أشوق إلى لقائهم منهم إلى دیارهم.
ترجمه
به خدا سوگند! اگر از شمشیر دنیا فرار کنید از شمشیر آخرت در امان نخواهید بود.
شما بزرگان و پیشگامان عرب، و شرافتمندان برجستهاید. به یقین در فرار غضب و خشم الهى، ذلت همیشگى و ننگ جاودان است. فرار کننده چیزى به عمر خود نمىافزاید و میان خود و مرگش حایلى ایجاد نمىکند. کیست که با سرعت و نشاط (با جهاد خود) به سوى خدا رود همچون تشنه کامى که به آب مىرسد؟ بهشت در سایه نیزههاست. امروز اخبار (و اعمال) هر کس آزموده مىشود (و مدعیان راستین و دروغین از هم شناخته مىشوند).
به خدا سوگند! من به مبارزه با آنها (شامیان) از آنها به خانههایشان شایقترم و عاشقانه به سوى میدان مىروم.
شرح و تفسیر
بهشت در سایه نیزههاست!
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه براى آماده ساختن اصحاب و یاران خود در میدان نبرد، به سه امر متوسّل مىشود: گاه آنها را تهدید نسبت به مسأله فرار از جنگ مىکند و گاه از آنها تعریف و تمجید کرده و نقاط مثبتى را که در آنها مىبیند بازگو مىکند و گاه آنها را به پاداشهاى الهى تشویق مىنماید، بنابر این این بخش از خطبه در سه چیز خلاصه مىشود: تهدید، تشویق و تمجید.
در قسمت اوّل مىفرماید: «به خدا سوگند اگر از شمشیر دنیا فرار کنید از شمشیر آخرت در امان نخواهید بود!» (و ایم اللّه لئن فررتم من سیف العاجلة، لا تسلموا من سیف الآخرة).
تعبیر به «سیف الآخرة» (شمشیر آخرت)، اشاره به عذابهاى الهى است که دامان فرارکنندگان از میدان جهاد را مىگیرد و بى شک فرار از جهاد از بزرگترین گناهان است چرا که گاه فرار چند نفر سبب شکست لشکر عظیمى مىگردد و تمدن درخشانى به سقوط کشانده مىشود و یا ضربات سنگینى جبران ناپذیرى بر پیکر اسلام وارد مىشود.
سپس به تمجید آنها پرداخته مىفرماید: «شما بزرگان و پیشگامان عرب و شرافتمندان برجستهاید، به یقین در فرار، غضب و خشم الهى، ذلّت همیشگى و ننگ جاودان است، فرار کننده چیزى به عمر خویش نمىافزاید و میان خود و روز مرگش حایلى ایجاد نمىکند» (و أنتم لهامیم(20) العرب، و السّنام(21)
الأعظم. إنّ فی الفرار موجدة(22) اللّه و الذّلّ اللّازم. و العار الباقی. و إنّ الفارّ لغیر مزید فی عمره. و لا محجوز(23) بینه و بین یومه).
از یکسو آنها را به عنوان پیشگامان و شخصیتهاى برتر عرب که چشمها به سوى آنها دوخته شده است مىشمرد، و از سوى دیگر آثار نکبت بار فرار را به آنها یادآور مىشود که خشم و غضب الهى و ذلت همیشگى و ننگ جاودانه است و از سوى سوّم این نکته را به آنها یادآور مىشود که اگر هدف از فرار عمر بیشتر و زندگى طولانىتر است این هدف با فرار حاصل نمىشود زیرا آن روزى که براى مرگ در سرنوشت انسان رقم زده شده است قابل تغییر نیست.
آرى ممکن است انسان تصوّر کند که با فرار عمر طولانىترى خواهد داشت، به فرض که چنین باشد آیا به این عواقب سهگانه، خشم خدا، ذلّت و ننگ ابدى مىارزد.
قرآن مجید، به آنها از شرکت در میدان جهاد نگران بودند که جان آنها در خطر مرگ است مىفرماید: «قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الّذین کتب علیهم القتل إلى مضاجعهم؛ بگو اگر در خانههاى خود بودید آنهایى که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود قطعا به سوى آرامگاه خود مىرفتند و (در همان خانههایشان) به قتل مىرسیدند(24)».
امام علیه السّلام در آخرین جمله از این فراز آنها را با عباراتى کوتاه و پر معنى تشویق به جهاد با دشمن مىکند:
نخست مىگوید: «کیست که با سرعت و نشاط (با جهاد خود) به سوى خدا رود، همچون تشنه کامى که به آب مىرسد؟!» (من الرّائح(25) إلى اللّه کالظّمآن یرد الماء).
سپس مىافزاید: «بهشت در سایه نیزههاست» (الجنّة تحت أطراف العوالی)(26)
و در پایان مىفرماید: «امروز اخبار (و اعمال) هر کس آزموده مىشود (و مدعیان راستین و دروغین از هم شناخته مىشوند) (الیوم تبلى الأخبار).
جمله «من الرّائح إلى اللّه …» اشاره به کسانى است که از روى اراده و علاقه و عشق به سوى شهادت، گام بر مىدارند همچون عشق و علاقه تشنگان به آب زلال و گوارا. شبیه همین معنا را امام علیه السّلام در وصایاى قبل از شهادت و بعد از ضربت خوردنش بیان فرموده، مىفرماید: «و ما کنت إلّا کقارب ورد و طالب وجد؛ من نسبت به شهادت، همچون طالب آبى هستم که به چشمه آب مىرسد و جویندهاى هستم که گم شده خود را پیدا کرده است»(27)
و جمله «الیوم تبلى الأخبار» در واقع برگرفته از آیه 31 سوره محمّد صلّى اللّه علیه و آله است که مىفرماید: «و لنبلونّکم حتّى نعلم المجاهدین منکم و الصّابرین و نبلوا أخبارکم؛ به یقین ما همه شما را آزمایش مىکنیم تا معلوم شود، مجاهدین واقعى و صابران از میان شما کیانند و اخبار شما را بیازماییم».
تعبیر به «اخبار» یا به معنى «اعمال» است یا به معنى «سخنان و ادّعاها» که همگى در میدان جهاد به آزمون گذاشته مىشوند.
جمله «الجنّة تحت أطراف العوالی» شبیه چیزى است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در میدان جنگ «احد» فرمود: «الجنّة تحت ظلال السّیوف؛ بهشت در سایه شمشیرهاست».
جالب این که: یکى از «طایفه انصار» که این سخن را از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شنید در حالى که چند خرما به دست داشت و مشغول خوردن آن (براى نیرو گرفتن) بود گفت: به به، میان من و بهشت جز این چند خرما نیست، سپس باقى مانده خرماها را افکند و غلاف شمشیرش را شکست و به لشکر قریش حمله کرد آن قدر جنگید تا کشته شد(28)
و در آخرین جمله این فراز براى تشویق یارانش به جهاد مىفرماید: «به خدا سوگند! من به مبارزه با آنها (شامیان) از آنها به خانههاشان شایقترم!» (و اللّه لأنا أشوق إلى لقائهم منهم إلى دیارهم).
اشاره به این که آنها انگیزهاى براى جهاد ندارند و علاقه دارند هر چه زودتر به خانههاشان بازگردند ولى من شوق جهاد با دشمنان حق و عدالت در دل دارم، یعنى شما نیز عاشقانه به میدان جهاد بیایید و بدانید در برابر دشمنان بىانگیزه پیروزى با شماست.
بخش سوّم
اللّهمّ فإن ردّوا الحقّ فافضض جماعتهم، و شتّت کلمتهم، و أبسلهم بخطایاهم. إنّهم لن یزولوا عن مواقفهم دون طعن دراک: یخرج منهم النّسیم؛ و ضرب یفلق الهام، و یطیح العظام، و یندر السّواعد و الأقدام؛ و حتّى یرموا بالمناسر تتبعها المناسر؛ و یرجموا بالکتائب تقفوها الحلائب؛ و حتّى یجرّ ببلادهم الخمیس؛ یتلوه الخمیس؛ و حتّى تدعق الخیول فی نواحر أرضهم؛ و بأعنان مساربهم و مسارحهم.
ترجمه
خداوندا! اگر آنها حق را نپذیرند (و دست از ظلم و کشتار و فساد برندارند) جماعتشان را در هم بشکن و متفرق کن، و اتحادشان را به پراکندگى مبدّل ساز، و به خاطر گناهانشان آنها را تسلیم هلاکت کن.
(بدانید) آنها هرگز از جاى خود برکنده نمىشوند تا این که نیزهداران، با نیزههاى پى در پى بدنشان را سوراخ کنند آن گونه که نسیم از آن بگذرد، و شمشیر زنان ضربههایى بر آنان وارد سازند که سر آنها را بشکافد و استخوانها را خرد کند و دستها و پاها را جدا سازد، آنها باید پیوسته مورد تهاجم قرار گیرند و گروهها پشت سر هم آنان را تیرباران کنند و گروهى از لشکر به یارى گروه دیگر بشتابد و آنها را آماج حملات خود سازد و لشکرهاى سواره نظام یکى پس از دیگرى آنان را تا شهرهایشان تعقیب کنند، تا زمانى که سمّ اسبهاى شما آخرین نقطه سرزمین آنها را بکوبد و مسیر رفت و آمد و جادّهها و چراگاههاى آنها را از هر سو اشغال کند.
شرح و تفسیر
آخرین سنگرهاى دشمن را در هم بشکنید!
امام علیه السّلام در این بخش- که بخشى پایانى خطبه است- به دو چیز مىپردازد: نخست دشمنان را مورد نفرین قرار مىدهد، نفرینى که شکست و عذاب الهى را براى آنها به ارمغان آورد و دل دوستان را محکم و اراده آنها را قوى و نیرومند مىسازد. عرضه مىدارد:
«خداوندا! اگر آنها حق را نپذیرند جماعتشان را در هم بشکن و متفرق کن و اتحادشان را به پراکندگى مبدّل ساز، و به خاطر گناهانشان آنها را تسلیم هلاکت کن» (اللّهمّ فإن ردّوا الحقّ فافضض(29) جماعتهم. و شتّت کلمتهم، و أبسلهم(30) بخطایاهم).
شایان توجه این که امام علیه السّلام نفرین خود را مشروط مىکند به عدم پذیرش حق، چرا که هدف نهایى از این جنگ و مبارزه، استیلاى بر دشمن و حکومت کردن نبوده است بلکه هدف امام علیه السّلام چیزى جز پذیرش حق نیست اگر آن را پذیرا شوند جنگى در کار نخواهد بود و چنین است جنگ و ستیز تمام حق طلبان و افراد با ایمان در تمام طول تاریخ.
نکته دیگر این که: امام علیه السّلام در ضمن این نفرین اختلاف کلمه را به عنوان وسیلهاى براى تفرقه و شکست معرفى مىکند و گناهان را، از اسباب بدبختى و ناکامى. و به این ترتیب نفرین او هم درس است نه یک درس، بلکه درسها.
در قسمت دیگرى از این بخش از خطبه، به یک دستور مهم جنگى دیگر، اشاره کرده و به آنها مىگوید: اگر مىخواهید پیروز شوید باید ضربات همه جانبه، بر آنها وارد کنید و هر بخش از لشکر مأموریت خاص خود را انجام دهد و دشمن را به هنگام شکست تا آخرین مرحله تعقیب کنید، تا پیروزى همه جانبه حاصل شود و در شرح این دستور، چنین مىفرماید:
«آنها- یعنى دشمنان- هرگز از جاى خود برکنده نمىشوند، تا این که نیزهداران با نیزههاى پى در پى بدنشان را سوراخ کنند آن گونه که نسیم از آن بگذرد و شمشیر زنان ضربههایى بر آنها وارد سازند که سر آنها را بشکافد و استخوانها را خرد کند و دستها و پاها را جدا سازد» (إنّهم لن یزولوا عن مواقفهم دون طعن دراک(31): یخرج منهم النّسیم؛ و ضرب یفلق الهام، و یطیح(32) العظام. و یندر(33) السّواعد و الأقدام).
و در ادامه مىفرماید: «آنها باید پیوسته مورد تهاجم قرار گیرند و گروهها پشت سر هم آنان را تیرباران کنند. و گروهى از لشکر به یارى گروه دیگر بشتابد و آنها را آماج حملات خود سازد و لشکرهاى سواره نظام یکى پس از دیگرى آنان را تا شهرهایشان تعقیب کنند، تا زمانى که سم اسبهاى شما آخرین نقطه سرزمین آنها را بکوبد و مسیر رفت و آمد و جادّهها و چراگاههاى آنها را از هر سو
اشغال کند» (و حتّى یرموا بالمناسر(34) تتبعها المناسر؛ و یرجموا بالکتائب(35) تقفوها الحلائب(36)؛ و حتّى یجرّ ببلادهم الخمیس(37) یتلوه الخمیس؛ و حتّى تدعق(38) الخیول فی نواحر(39) أرضهم. و بأعنان(40) مساربهم(41) و مسارحهم(41)).
امام علیه السّلام در بخش نخستین این خطبه، آداب فردى جنگ را به سربازان خود مىآموزد و در این بخش اخیر، آداب گروهى را که چگونه گردانها و لشگرها، سواره نظام و پیاده نظام با هماهنگى دقیق در برابر دشمن عمل کنند و با استفاده از روشهاى کار آمد، آنها را در هم بکوبند.
از نکات مهمى که امام علیه السّلام در این بخش از خطبه به آن پرداخته، این است
که پیروزى بر دشمن را نیمه کاره نگذارند اى بسا عقبنشینىها جنبه غافلگیرانه دارد، و هدف، حملات سختترى است، باید دشمن را تا اقصى نقاط شهرهایش تعقیب کنند و همه جا را تحت اشغال خود در آورند تا احتمال حمله مجدّد به کلّى از میان برود.
اگر لشکر امام علیه السّلام در «صفّین» که این خطبه، قبل از جنگ «صفّین» ایراد شده، همین یک دستور را عمل مىکردند فتنه بنى امیّه براى همیشه خاموش مىشد و بساط ظلمشان برچیده و سایه حکومت شومشان از سر مسلمانان کوتاه مىگشت ولى با نهایت تأسّف همه این دستورات امام علیه السّلام را شنیدند ولى به هنگام عمل کنار گذاشتند و طعم تلخ آن را نیز چشیدند.
—
مرحوم سیّد رضى رحمه اللّه در پایان این خطبه به شرح چند لغت پیچیده آن پرداخته مىگوید:
الدّعق: الّدّق، ای تدقّ الخیول بحوافرها أرضهم، و نواحر أرضهم: متقابلاتها و یقال: منازل بنی فلان تتناحر أی تتقابل؛ «دعق» به معنى کوبیدن است یعنى سواران با سمّ اسبها سرزمین آنها را مىکوبند و تعبیر به «نواحر أرضهم» به معنى بخشهاى مقابل یکدیگر است، گفته مىشود: منزلهاى فلان قبیله «تناحر دارند یعنى مقابل و قرینه یکدیگرند» (پایان کلام سیّد رضى).
—
ولى بسیارى از ارباب لغت «نواحر» را به معنى مناطق دور دست تفسیر کردهاند و مناسب خطبه بالا همین معناست.
1) «سند خطبه» از کسانى که این خطبه را نقل کردهاند «نصر بن مزاحم» (متوفاى 202 قمرى) در کتاب «صفین» است. مورخ مشهور «طبرى» نیز در تاریخ خود آن را در حوادث سال 37 هجرى از «ابو مخنف» نقل مىکند. این خطبه در کتاب «الجهاد کافى» و کتاب «الفتوح ابن اعثم کوفى» نیز آمده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 277).
2) کافى، جلد 5، صفحه 39، حدیث 4.
3) «دارع» به معنى کسى است که زره پوشیده، از مادّه «درع» (بر وزن فعل) به معنى زره گرفته شده است.
4) «حاسر» به معنى کسى است زره ندارد از مادّه «حسر» (بر وزن عصر) به معنى برهنگى گرفته شده است.
5) «اضراس» جمع «ضرس» (بر وزن حرص) گاه به معنى دندان و گاه به معنى خصوص دندانهاى آسیابى یا دندان عقل آمده است.
6) «انبى» از مادّه «نبو» (بر وزن عفو) به معنى کارگر نشدن و پیشرفت نکردن است.
7) «هام» جمع «هامه» (بر وزن قامه) به معنى سر انسان یا سر هر موجود ذى روحى است.
8) «التووا» از مادّه «التواء» به معنى پیچیدن یا به این طرف و آن طرف مایل شدن است.
9) «امور» از مادّه «مور» (بر وزن غور) که گاه به معنى جریان سریع و گاه به معنى رفت و آمد و اضطراب و تموّج است گرفته شده، و در خطبه بالا معنى دوّم منظور است.
10) دو واژه «أربط للجأش» در خطبه قبل تفسیر شد.
11) منتهى الآمال، جلد اوّل وقایع سال دوّم هجرى.
12) «لا تخلّوا» از مادّه «تخلیه» گرفته شده که به معنى خالى کردن و رها نمودن است بنابر این صحیح آن است که «خ» در آن مفتوح باشد چرا که از باب تفعیل است.
13) «ذمار» (بر وزن فشار) به معنى چیزى است که باید آن را حفظ کرد و پاسدارى نمود.
14) «حقایق» جمع «حاقّه» (بر وزن جادّه) به معنى حادثه شدید و سخت است.
15) «حفافى» تثنیه «حفاف» (بر وزن کتاب) به معنى طرف چیزى است و «حفافیها» در این جا اشاره به دو طرف پرچم است سمت راست و چپ.
16) کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 219 و تفسیر ثعلبى (مطابق نقل غایه المرام صفحه 467) و صحیح مسلم، جلد 4، کتاب فضائل الصحابه حدیث 32 و صحیح بخارى، جلد 5، صفحه 171 باب غزوه خیبر (البتّه در صحیح بخارى و مسلم فقط جمله اخیر درباره على علیه السّلام ذکر شده است).
17) شرح نهج البلاغه علامه تسترى، جلد 13، صفحه 558.
18) «قرن» به معنى هماورد و کسى که همطراز انسان در شجاعت در میدان نبرد و گاه به هر کسى که همطراز باشد قرن گفته مىشود و در اصل از واژه «قرن» به فتح قاف و اقتران گرفته شده که به معنى نزدیک شدن دو چیز یا چند چیز به یکدیگر است و زمان طولانى را از این جهت قرن مىگویند که گروهى از نسلها در آن در کنار یکدیگر قرار مىگیرند.
19) «آسى» از مادّه «وسى» (بر وزن مشى) به معنى کمک کردن گرفته شده است و مواسات به معنى معاضدت و یارى کردن یکدیگر مىآید.
20) «اللهامیم» جمع «لهموم» (بر وزن حلقوم) انسانهاى با شخصیت و اسبهاى چابک و پیشتاز است.
21) «سنام» در اصل به معنى کوهان شتر است و بعد به هر چیز برجستهاى اطلاق شده.
22) «موجده» از مادّه «وجد» (بر وزن نجد) به معنى خشم و غضب و گاه به معنى اندوه آمده است. و در این جا به معنى اوّل است.
23) «محجوز» از مادّه «حجز» به معنى منع کردن است.
24) آل عمران آیه 154.
25) «رائح» از مادّه «رواح» به معنى با سرعت دنبال چیزى رفتن است.
26) «عوالى» جمع «عالیه» در اصل به معنى نوک نیزه است. و گاه به تمام نیزه اطلاق مىشود.
27) «نهج البلاغه» بخش نامهها، شماره 23.
28) شرح ابن ابى الحدید، جلد 8 صفحه 6 حدیث «الجنّة تحت ظلال السّیوف»، در بحار الأنوار، جلد 97، صفحه 13 نیز نقل شده است.
29) «افضض» از مادّه «فضّ» (بر وزن حظّ) به معنى شکستن است.
30) «أبسل» از مادّه «ابسال» (بر وزن نسل) به معهى نگاهدارى و منع کردن از چیزى با قهر و غلبه است و «ابسال» به معنى تسلیم کردن کسى به هلاکت آمده است و جمله بالا اشاره به همین معناست.
31) «دراک» از مادّه «درک» به معنى چیزى است که پى در پى بوده باشد و گویى یکى از آنها دیگرى را درک مىکند و به آن مىرسد. بنابر این «طعن الدراک» به معنى نیزههایى است که یکى پشت دیگرى بر پیکر دشمن وارد مىشود.
32) «یطیح» از مادّه «اطاحه» به معنى افکندن است.
33) «یندر» از مادّه «اندار» به معنى به زمین انداختن اسب و گاهى به کم کردن چیزى از حساب نیز اطلاق مىشود.
34) «مناسر» جمع «منسر» (بر وزن محفل) به معنى گروهى از لشکر است که در پیشاپیش لشکر حرکت مىکند و به آن طلیعه گفته مىشود. «و منسر» (بر وزن منبر) به معنى منقار پرندگان گوشتخوار است.
35) «کتائب» جمع «کتیبه» به معنى گروهى از لشکر (مانند گردان) است.
36) «حلائب» جمع «حلیبه» یا «حلوبه» به معنى جمعیّتى است که از هر سو گرد هم مىآیند و به بخش سواره نظام لشکر نیز اطلاق مىشود.
37) «خمیس» به معنى یک لشکر کامل مىباشد که از پنج بخش تشکیل شده است: مقدّمه، میمنه، میسره، قلب و ساقه.
38) تفسیر «تدعق» در کلام سیّد رضى خواهد آمد.
39) تفسیر «نواحر» در کلام سیّد رضى خواهد آمد.
40) «اعنان» به گفته لسان العرب جمع «عنن» (بر وزن کفن) به معنى نواحى و اطراف چیزى است.
41) «مسارب» جمع «مسربه» به معنى چراگاه و «مسارح» جمع «مسرح» آن هم به معنى چراگاه است ولى بعضى از شارحان نهج البلاغه گفتهاند: «مسارح» به چراگاههایى گفته مىشود که در اوّل روز حیوان را در آن جا به چرا مىبرند ولى «مسارب» مفهوم عامى دارد (شرح ابن ابى الحدید، جلد 8، صفحه 9).