و من کلام له علیه السّلام
قاله لأصحابه فی ساحة الحرب بصفّین
از سخنان امام است که در میدان نبرد «صفین» به یاران خود فرمود.
خطبه در یک نگاه
این، خطبه بخشى از خطبه طولانىترى است که مرحوم «سیّد رضى» قسمتهایى از آن را برگزیده است و در این قسمت به چند نکته مهم اشاره شده است:
1- کسانى که در جنگ، قدرت و جرأت بیشترى نصیبشان شده باید از افراد ضعیفتر حمایت و دفاع کنند.
2- کسانى که به خاطر ترس از مرگ، از جهاد فرار مىکنند در اشتباهند، زیرا
از مرگ نمىتوان فرار کرد چرا که انسان هر جا باشد دامن او را خواهد گرفت.
3- مرگى پر افتخارتر و گرامىتر، از شهادت نیست، هزار شمشیر بر بدن انسان وارد شود بهتر از آن است که در بستر بمیرد.
4- پیش بینى ذلت و زبونى مردم کوفه در آینده به خاطر سستى آنها در نبرد با ظالمان.
بخش اوّل
و أیّ امرىء منکم أحسّ من نفسه رباطة جأش عند اللّقاء. و رأى من أحد من إخوانه فشلا فلیذبّ عن أخیه بفضل نجدته الّتی فضّل بها علیه کما یذبّ عن نفسه. فلو شاء اللّه لجعله مثله. إنّ الموت طالب حثیث لا یفوته المقیم، و لا یعجزه الهارب. إنّ أکرم الموت القتل! و الّذی نفس ابن أبی طالب بیده، لألف ضربة بالسّیف أهون علیّ من میتة على الفراش فی غیر طاعة اللّه!
ترجمه
هر کدام از شما که در صحنه جنگ، قوت قلب بیشترى در خود احساس مىکند، و در ب عضى از برادرانش ضعف و سستى مىبیند، باید به شکرانه برترى و شجاعتى که خدا به او بخشیده است، از وى دفاع کند، آن گونه که از خود دفاع مىکند، چرا که اگر خدا مىخواست او را همانند برادرش، ضعیف قرار مىداد (حال که قوت و قدرت بیشترى به او بخشیده، باید شکر آن را ادا کند).
(بدانید!) مرگ طلب کننده سریعى است، که نه آنها که بر جاى خود ایستادهاند از چنگال او رهایى مىیابند، و نه آنها که فرار مىکنند مىتوانند از دستش بگریزند. به یقین بهترین مرگ، شهادت (در راه خدا) است. سوگند به آن کس که جان فرزند ابو طالب در دست اوست هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر است تا مرگ در بستر در غیر طاعت خدا!
شرح و تفسیر
شکرانه قدرت!
این کلام خواه در آستانه جنگ «صفّین» از سوى امام علیه السّلام ایراد شده باشد، همان گونه که در بالا اشاره شد، یا به گفته بعضى از محققان در آستانه جنگ «جمل» بعد از سر و صداهاى لشکر «عایشه»، و یا در هر دو ایراد شده باشد- چرا که تناسب با هر نبردى دارد- در هر حال مشتمل بر نکات مهمى است که سه نکته آن در این بخش از خطبه آمده است.
نخست، لزوم هماهنگى در میان نفرات لشکر، به گونهاى که قویترها از ضعیفترها حمایت کنند تا ضایعات به حدّ اقل برسد. مىفرماید: «هر کدام از شما که در صحنه جنگ قوت قلب بیشترى در خود احساس مىکند و در بعضى از برادرانش ضعف و سستى مىبیند باید به شکرانه برترى و شجاعتى که خدا به او بخشیده است، از وى دفاع و حمایت کند، آن گونه که از خود دفاع مىکند» (و أیّ امرىء منکم أحسّ من نفسه رباطة جأش(2) عند اللّقاء. و رأى من أحد من إخوانه فشلا فلیذبّ عن أخیه بفضل نجدته(3) الّتی فضّل بها علیه کما یذبّ عن نفسه).
سپس اضافه مىفرماید: «زیرا اگر خدا مىخواست او را همانند برادرش ضعیف قرار مىداد» (فلو شاء اللّه لجعله مثله).
حال که قوّت و قدرت به او بخشیده باید شکر آن را ادا کند.
اشاره به این که: افعال خداوند گر چه همه از روى حکمت است، با این حال کسى که از مواهب بیشترى برخوردار شده است، باید به شکرانه آن، دیگران را هم زیر چتر آن موهبت قرار دهد تا عملا شکر نعمت را به جاى آورده باشد.
از سوى دیگر، اگر همکارى و هماهنگى تنگاتنگ در میان نفرات لشکر نباشد، همه آسیب مىبینند، زیرا دشمن به آن بخشى که احساس مىکند، ضعیفتر است حمله مىکند، هنگامى که آن را در هم شکست، دور مىزند و بقیه را در حلقه محاصره قرار مىدهد، بنابر این علاوه، بر مسأله شکرانه، سیاست جنگى نیز ایجاب مىکند که بخشهاى نیرومندتر لشکر، مراقب بخشهاى ضعیفتر باشند و در حمایت و دفاع از آنان، کوتاهى نکنند، که ضربات بر خود آنان وارد خواهد آمد، بخصوص این که: اگر دشمن بتواند بخشى از لشکر را از کار بیندازد، ضربه سنگینى بر روحیه دیگران وارد مىشود.
آن گاه به سراغ نکته دیگرى مىرود و مىفرماید: هیچ کس نباید تصور کند مىتواند از چنگال مرگ حتمى فرار کند، زیرا: «مرگ طلب کننده سریعى است، که نه آنها که بر جاى خود ایستادهاند از چنگال او رهایى مىیابند و نه آنها که فرار مىکنند مىتوانند از دست او بگریزند!» (إنّ الموت طالب حثیث(4) لا یفوته المقیم. و لا یعجزه الهارب).
در این جا سؤالى پیش مىآید و آن این که: مىدانیم مرگ دو گونه است: مرگ حتمى، و مرگ معلّق یا مشروط؛ آنچه قابل تغییر نیست مرگ حتمى است ولى مرگهاى مشروط قابل تغییر و دگرگونى با تغییر شرایط است و مرگهاى میدان نبرد ممکن است از مرگهاى حتمى نباشد پس چگونه امام علیه السّلام به
این مسأله استناد مىفرماید، که هیچ کس نمىتواند از چنگال مرگ فرار کند؟
این سؤال را مىتوان از دو جهت پاسخ گفت: نخست این که: امام علیه السّلام تنها ناظر به مرگهاى حتمى است که خواه در میدان نبرد باشد یا غیر میدان نبرد، قابل اجتناب نیست و سرآمد نهایى عمر است.
دیگر این که بر فرض که انسان بتواند از چنگال مرگهاى مشروط و معلّق بگریزد، ولى چه سود؟ سرانجام مرگ حتمى دامن هر انسانى را بدون استثنا مىگیرد، براى چند روز زنده ماندن، نباید انسان تن به ذلّت و تسلیم در برابر ظالمان بدهد(5)
سپس امام به نکته مهم و پرارزشى اشاره فرموده، مىگوید: «به یقین بهترین مرگ شهادت (در راه خدا) است، سوگند به آن کس که جان فرزند ابو طالب در دست اوست هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر است تا مرگ در بستر، در غیر طاعت خدا!» (إنّ أکرم الموت القتل! و الّذی نفس ابن أبی طالب بیده، لألف ضربة بالسّیف أهون علیّ من میتة(6) على الفراش فی غیر طاعة اللّه).
این تعبیر حکایت از عظمت مقام شهیدان و امر شهادت مىکند تا آن جا که امام علیه السّلام حاضر است هزار ضربه شمشیر را به جان بخرد ولى در بستر، به مرگ طبیعى نمیرد و این زبان قال یا حال همه مؤمنان مخلص و شجاع و پاکباختگان راه حق است.
در ضمن، معناى این سخن آن نیست که احساس درد و رنج ضربات شمشیر
را نمىکنم- آن گونه که بعضى از شارحان «نهج البلاغه» پنداشتهاند- بلکه، منظور این است از نظر معنوى و ارزشى سزاوار است که انسان به استقبال ضربات شمشیرها برود و در بستر، به مرگ طبیعى نمیرد زیرا افتخار شهادت، انسان را آماده تحمّل رنجها مىکند.
البتّه اگر انسان در بستر بمیرد و در مسیر طاعت حق باشد- از روایات اسلامى استفاده مىشود- که حکم شهادت را دارد و این همان چیزى است که در آخر عبارت، امام علیه السّلام به آن اشاره کرده است.
—
نکته
شهادت برترین افتخار!
در فرهنگ اسلامى شهادت به عنوان یکى از والاترین ارزشها، و شهیدان از بلند مرتبهترین انسانها هستند و مردان خدا همان گونه که امام علیه السّلام در این خطبه بیان مىفرماید: همواره آرزوى شهادت در سر مىپرورانند و از مرگ طبیعى در بستر بىزار بودند، و شهادت را هزار بار از آن برتر مىدانستند، و حاضر بودند، ضربات زیادى بر پیکرشان وارد شود و شربت شهادت بنوشند ولى در بستر نمیرند، چرا که جان انسان بزرگترین هدیه الهى است و چه بهتر که این هدیه الهى نثار راه او شود، نه این که در بستر مرگ به هدر رود.
در فضیلت شهادت، همین بس که در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: مشاهده کرد کسى دعا مىکند و عرض مىکند: «اللّهمّ إنّی أسألک خیر ما تسئل فاعطنی أفضل ما تعطی؛ خداوندا من بهترین چیزى که بندگانت از تو مىخواهند را از تو مىطلبم، پس بهترین عطایت را به من ارزانى دار».
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «إن استجیب لک اهریق دمک فی سبیل اللّه؛ هر گاه دعاى تو مستجاب شود در راه خدا شهید خواهى شد»(7)
در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است: «ما من أحد یدخل الجنّة فیتمنّى أن یخرج منها إلّا الشّهید فإنّه یتمنّى أن یرجع فیقتل عشر مرّات ممّا یرى من کرامة اللّه؛ هیچ کس وارد بهشت نمىشود که آرزو کند از آن خارج شود، مگر شهید که آرزو مىکند باز گردد و دوباره در راه خدا شهید شود، به خاطر این که الطاف الهى را نسبت به خود بسیار زیاد مىبیند»(8)
آرى مقام شهدا، در فرهنگ اسلام فوق العاده زیاد است و همانها بودند که در هنگام خطر، اسلام را بیمه کردند، و اگر فداکاریهاى شهدایى همچون شهداى «بدر» و «احد» یا «شهیدان کربلا» نبود، شاید امروز خبرى از اسلام نبود.
امروز نیز دشمنان اسلام بیشترین وحشت را از فرهنگ شهادت و شهادت طلبى دارند چرا که گاه یکى از شهادت طلبان نقشههاى پیچیده و پر خرج آنها را نقش بر آب مىکند، این در حالى است که آنها توان مقابله به مثل، نسبت به فرهنگ شهادت را ندارند و سلاحى که بتوان از آن در برابر این فرهنگ دفاع کرد در خود نمىبینند.
شنیده شد که اخیرا به خاطر عاجز ماندن در برابر قیام مردم فلسطین و عجز اشغالگران در مقابل آنها تأکید کردهاند باید ریشه فرهنگ شهادت طلبى خشکانده شود، باید واژه شهادت از کتب درسى دبستانها و دبیرستانها حذف گردد، باید در کتب دروس دینى آیات مربوط به جهاد و شهادت درج نشود و مؤکدا کشورهاى دست نشانده خود را که متأسفانه در ممالک اسلامى کم
نیستند به این امر توصیه کردهاند و براى ایجاد نفرت نسبت به آن، شهادت طلبى را انتحار و خودکشى مىنامند و شهادت طلبان را تروریست.
اما خوشبختانه این فرهنگ آن چنان گسترش یافته و ریشه دوانیده که با این گونه تبلیغات نمىتوان جلو آن را گرفت و جوانان و نوجوانان اعم از پسر و دختر وارد این صحنه شدهاند و این بلاى وحشتناکى است براى دشمنان اسلام، امیدواریم که مسلمین جهان روز به روز به این فرهنگ پر افتخار آشناتر شوند و راه شهیدان روز به روز پر رهروتر گردد.
بخش دوّم
و منه: و کأنّی أنظر إلیکم تکشّون کشیش الضّباب: لا تأخذون حقّا، و لا تمنعون ضیما. قد خلّیتم و الطّریق، فالنّجاة للمقتحم، و الهلکة للمتلوّم.
ترجمه
گویا مىبینم (در آینده نه چندان دور) در صحنه نبرد از برابر دشمن فرار مىکنید، و صداى همهمه شما هنگام فرار، همچون صداى سوسماران به هنگام حرکت است، نه قادر بر گرفتن حقى هستید، و نه توان جلوگیرى از ظلم و ستمى دارید، این شما و این راه راست، نجات براى کسى است که خود را به میدان افکند (و از حوادث نترسد) و هلاکت و بدبختى نصیب کسى است که سستى و تنبلى کند.
شرح و تفسیر
آینده شما تاریک است!
این بخش از خطبه، به عقیده جمعى از شارحان «نهج البلاغه» کلام مستقلى است، و به همین دلیل تحت شماره مستقلى آن را ذکر کردهاند و به عقیده بعضى دیگر، دنباله گفتار سابق است. آنها که آن را جدا شمردهاند تصورشان این است که پیوند آشکارى میان این بخش و بخش سابق نیست چه این که، در بخش سابق امام علیه السّلام اصحاب و یاران خود را تشویق به جهاد و پیکار شجاعانه کرده است در حالى که در این بخش، سخن از شکست و فرار است و این دو با یکدیگر هماهنگ نیست ولى با توجه به این که این بخش، از آینده
خبر مىدهد همان آیندهاى که امام علیه السّلام در میان آنها وجود ندارد و آنان گرفتار تفرقه و پراکندگى و ضعف و زبونى مىشوند، بنابر این ارتباط این بخش، با بخش سابق نیز امکانپذیر است.
ولى به هر حال، چه بخش مستقلى باشد و چه بخش مرتبطى، کلام امام علیه السّلام است و خبر از آینده تلخ کسانى مىدهد که عافیت طلبى را بر جهاد مقدّم مىشمرند مىفرماید: «گویا مىبینم که در صحنه نبرد از برابر دشمن فرار مىکنید و صداى همهمه شما هنگام فرار همچون صداى ازدحام سوسماران به هنگام حرکت است!» (و کأنّی أنظر إلیکم تکشّون کشیش الضّباب)(9)
این تعبیر، ممکن است اشاره به این باشد که سوسمارها هنگامى که به طور گروهى حرکت مىکنند به هم مىخورند و از برخورد آنها به یکدیگر صدایى بر مىخیزد، یعنى هنگام فرار آن چنان دستپاچه و وحشت زدهاید که بىاختیار به هم مىخورید و صداى به هم خوردن شما به گوش مىرسد.
سپس مىافزاید: «نه قادر برگرفتن حقى هستید و نه توان دارید از ظلم و ستمى جلوگیرى کنید» (لا تأخذون حقّا و لا تمنعون ضیما)(10)
چه حالى از این بدتر که انسان به قدرى ضعیف و ناتوان گردد که نتواند از حق خود یا دوستان و بستگان و برادران دینى دفاع کند و نه در برابر ظلم و ستم نسبت به خویش و دیگران، بایستد و چنین حالتى به راستى دردناک و ذلت بار است.
و در پایان مىفرماید: «این شما و این راه راست، نجات براى کسى است که خود را به میدان افکند (و از حوادث نترسد) و هلاکت و بدبختى نصیب کسى است که سستى و تنبلى کند» (قد خلّیتم و الطّریق، فالنّجاة للمقتحم. و الهلکة للمتلوّم)(11)
جمله «قد خلّیتم و الطّریق»، اشاره به اتمام حجت کامل است، چرا که جاده روشن به سوى مقصد از طرف رهبرى آگاه نشان داده شده، و موانع پیمودن آن از میان رفته با این حال اگر در پیمودن راه کوتاهى کنند، عذر و بهانهاى ندارند. لذا رهروان این راه را به سعادت و نجات نوید مىدهد و کندروان و منحرفان را به هلاکت تهدید مىکند.
1) این کلام را به صورت پراکنده در کتب دیگر، مىتوان یافت از جمله:1- «کافى» فی باب «فضل الجهاد».2- «عقد الفرید» «ابن عبد ربّه».3- «الجمل» «مفید» به نقل از کتاب «الجمل واقدى».4- «ارشاد» شیخ مفید.5- «تجارب الأمم» «ابن مسکویه» طبق نقل «تأسیس الشیعه».6- «امالى شیخ طوسى رحمه اللّه».(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 273).
2) «رباطه» از «ربط» به معنى محکم بستن چیزى است و «جأش» (بر وزن عرش) به معنى قلب و سینه است و هنگامى که این دو واژه با هم استعمال مىشود به معنى قوت قلب و شجاعت مىباشد.
3) «نجدة» به معنى شجاعت از «نجد» (بر وزن مجد) به معنى غلبه گرفته شده است.
4) «حثیث» به معنى سریع از مادّه «حث» (بر وزن مسّ) به معنى برانگیختن و تحریک کردن گرفته شده است.
5) درباره مرگ حتمى و معلّق در جلد 3 همین کتاب صفحه 26 بحث کافى کردهایم.
6) «میتة» (با کسر میم) به معنى چگونگى و کیفیت مردن است و «میتة» (با فتح میم) به معنى شخص مرده است (توجه داشته باشید که میّت مذکر و میتة مؤنث است).
7) مستدرک الوسائل، جلد 11، صفحه 13، حدیث 21.
8) همان مدرک، حدیث 20.
9) «کشیش» به معنى صدایى است که زیاد بلند نباشد، و به صداى «قورباغه» و «سوسمار» و صداى آهسته شتر اطلاق مىشود و «ضباب» جمع «ضب» (بر وزن ضد) به معنى سوسمار است.
10) «ضیم» به معنى ظلم و کم گذاردن حق است.
11) «متلوم» از مادّه «تلوم» به معنى انتظار کشیدن و امروز و فردا کردن، و سستى نمودن است.