و من کلام له علیه السّلام
یذکر فضله و یعظ الناس
امام علیه السّلام در این گفتار، به بخشى از فضایل خود اشاره کرده، سپس به مردم اندرزهاى فراوان مىدهد.
خطبه در یک نگاه
آغاز این کلام اشارهاى به وجود درهاى علم و دانش نزد اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دارد، آنها هستند که تبلیغ رسالت و تفسیر کلمات خداوند را از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آموختهاند.
سپس امام علیه السّلام به نصایح بسیار سودمندى پرداخته و به مردم هشدار
مىدهد که از دیگران، پند بگیرند و از آتش سوزان الهى بترسند، و کارى کنند که بعد از مردن، مردم از آنها به نیکى یاد کنند، چرا که نام نیک بسیار برتر از اموالى است که انسان بعد از خود به یادگار مىگذارد، اموالى که معمولا وارثان قدر آن را نمىدانند و از گرد آورنده اصلى آن، تشکر نمىکنند.
تاللّه لقد علّمت تبلیغ الرّسالات، و إتمام العدات، و تمام الکلمات. و عندنا- أهل البیت- أبواب الحکم و ضیاء الأمر. ألا و إنّ شرائع الدّین واحدة، و سبله قاصدة. من أخذ بها لحق و غنم، و من وقف عنها ضلّ و ندم. اعملوا لیوم تذخر له الذّخائر، و تبلى فیه السّرائر و من لا ینفعه حاضر لبّه فعازبه عنه أعجز، و غائبه أعوز. و اتّقوا نارا حرّها شدید، و قعرها بعید، و حلیتها حدید، و شرابها صدید، ألا و إنّ اللّسان الصّالح یجعله اللّه تعالى للمرء فی النّاس، خیر له من المال یورثه من لا یحمده.
ترجمه
به خدا سوگند! تبلیغ رسالتها، و وفاى به وعدهها، و تفسیر کلمات الهى، به من آموخته شده است، و درهاى حکمت و احکام الهى، و اسباب روشنایى امور نزد ما اهل بیت است.
آگاه باشید! تعلیمات و قوانین دین، یکى است و راههاى آن مستقیم و نزدیک و سهل است. کسى که از آن راه برود به منزل مقصود مىرسد و غنیمت مىبرد، و آن کس که از آن باز ایستد گمراه و پشیمان مىگردد.
براى آن روز که ذخیرهها پسانداز مىشود و اسرار درون فاش مىگردد، عمل (صالح) انجام دهید، کسى که از عقل موجود خویش بهره نگیرد، در بهرهگیرى از مسائل عقلى دور دست ناتوانتر، و در استفاده از عقل پنهان (مسائل پیچیده) بىنصیبتر خواهد بود.
از آتشى که حرارتش شدید و عمق آن زیاد و زیورش غل و زنجیر آهنین است، و آشامیدنى آن آب جوشان است بپرهیزید!
آگاه باشید! نام نیکى که خداوند پس از درگذشت انسان، براى او در میان مردم قرار مىدهد بهتر از مالى است که انسان آن را به ارث براى کسانى مىگذارد که هرگز سپاسش را نمىگویند!
شرح و تفسیر
اندرزهاى پر ارزش
امام علیه السّلام در آغاز این خطبه، سخن از علومى به میان مىآورد که از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آموخته است مىفرماید: «به خدا سوگند، تبلیغ رسالتها و وفاى به وعدهها و تفسیر کلمات (الهى) به من آموخته شده است» (تاللّه لقد علّمت تبلیغ الرّسالات، و إتمام العدات، و تمام الکلمات).
منظور از «تبلیغ رسالات»، روشهاى تبلیغ معارف اسلامى و احکام دین از طرق مختلف به مردم است، اشاره به این که نه تنها رسالتهاى الهى را آموختهام بلکه روشهاى تبلیغ آن را نیز از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آموختهام و در همان مسیر پیوسته گام برمىدارم.
منظور از «اتمام العدات» (وفاى به پیمانها) همان وعدههایى است که خداوند، به طور عام نسبت به همه مؤمنان دارد و وعدههایى است که به طور خاص در مورد آن حضرت، بوده است همان گونه که در قرآن مجید آمده است: ««مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»؛ در میان مؤمنان، مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند، صادقانه ایستادهاند، بعضى پیمان خود را به آخر بردند و بعضى دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلى در عهد و پیمان خود ندادند»(2)
این وعده الهى مىتواند وعده شهادت در راه خدا بوده باشد، یا وعدههاى دیگر، مانند مبارزه با «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین» و یا غیر آنها.
و منظور از «تمام الکلمات»، مىتواند اشاره به تفسیر آیات قرآن و تفسیر کلمات پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و تبیین و تکمیل همه سخنانى باشد که از کتاب و سنت رسیده است.
این احتمال نیز در تفسیر جملههاى بالا وجود دارد که امام علیه السّلام مىفرماید: من از همه شایستهتر به خلافت پیامبرم زیرا روش تبلیغ رسالات آن حضرت، و تحقق بخشیدن به وعدههاى آن بزرگوار، و تفسیر و تکمیل کلماتش به من آموخته شده است، بنابر این به خوبى مىتوانم وظیفه خلافت را انجام دهم.
در حدیث نبوى معروف نیز آمده است که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود: «انت وصیّی و اخی فی الدّنیا و الآخرة و تقضی دینی و تنجز عداتی؛ تو وصى من، و برادر من در دنیا و آخرتى، دین مرا ادا مىکنى و وعدههاى مرا وفا مىنمایى»(3)
احتمال سوّمى نیز در تفسیر این عبارت مىرود که امام علیه السّلام مىفرماید: من شایستگى خلافت را دارم چون هم رسالات الهى را مىتوانم تبلیغ کنم و هم وعدههایى را که مىدهم به انجام برسانم و هم سخنانى را که مىگویم به اتمام برسانم.
سپس در ادامه و تکمیل این سخن مىفرماید: «نزد ما اهل بیت، درهاى حکمت و احکام الهى و اسباب روشنایى امور است» (و عندنا- أهل البیت- أبواب الحکم و ضیاء الأمر).
«حکم» (به ضم حاء) به معنى «حکومت و داورى» است، بنابر این منظور از جمله، این است که طرق تدبیر حکومت و اقامه عدل و امنیّت نزد ما اهل
بیت است و «حکم» (به کسر حاء و فتح کاف) به معنى حکمتها و دانشهاست و به یقین ابواب حکمت و دانش نزد اهل بیت است، همان گونه که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنها را قرین قرآن مجید قرار داد و در حدیث معروف و مشهور ثقلین فرمود: «إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی …»(4)
امام علیه السّلام در ادامه سخن به پنج نصیحت سودمند که مایه نجات در دنیا و آخرت است مىپردازد و گویا چند جمله نخستین این خطبه براى این بیان شده که دلها را جهت پذیرش این نصایح آماده سازد و بگوید: آنچه مىگویم با آگاهى عمیق و دقیق از اسلام و تعالیم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.
و نخستین اندرز را از مسأله وحدت کلمه و اتحاد و اتفاق شروع مىکند چرا که بزرگترین دشمن سعادت بشر، اختلاف است مىفرماید:
«آگاه باشید! تعلیمات و قوانین دین یکى است و راههاى آن مستقیم و نزدیک و سهل است، کسى که از آن راه برود (به منزل مقصود) مىرسد، و غنیمت مىبرد، و آن کس که از آن باز ایستد، گمراه و پشیمان مىگردد» (ألا و إنّ شرائع الدّین واحدة، و سبله قاصدة. من أخذ بها لحق و غنم، و من وقف عنها ضلّ و ندم).
منظور از «شرایع دین»، تمام تعلیماتى است که در آیین خداوند وارد شده است اعم از معارف و اعتقادات و قانونها و برنامهها و دستورهاى اخلاقى، ریشه همه اینها در تمام ادیان آسمانى یکى است، هر چند به مقتضاى زمان و پیشرفت بشر، در شرح و تفصیلها، و شاخ و برگها تفاوتهایى وجود دارد.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از شرایع دین، جادّههاى مختلفى است که در دین اسلام به سوى خدا وجود دارد که همه اینها به یک شاهراه اصلى
منتهى مىشود و آن قرب إلى اللّه و سعادت جاویدان بشر است؛ نماز، روزه، جهاد، حج، زکات و همه این گونه تعلیمات، و تعلیمات عقیدتى و اخلاقى به نقطه واحدى مىرسند و تأکید مىفرماید که راه وصول به آن سهل و مستقیم و نزدیک است، بنا بر این اختلافات و پراکندگىها از آمیزش افکار باطل و هوا و هوسها و وسوسههاى نفس و شیطان به شرایع دین حاصل مىشود.
قرآن مجید مىگوید: ««شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ»؛ خداوند آیینى براى شما تشریع کرد که به «نوح» توصیه کرده بود و آنچه را بر تو وحى فرستادیم و به «ابراهیم» و «موسى» و «عیسى» سفارش کردیم این بود که: دین را بر پا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید»(5)
در دوّمین اندرز مىفرماید: «براى آن روز که ذخیرهها پسانداز مىشود و اسرار درون فاش مىگردد عمل کنید» (اعملوا لیوم تذخر له الذّخائر، و تبلى فیه السّرائر).
جمله اوّل اشاره به آیه ««ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»؛ آنچه نزد شماست فانى مىشود و آنچه نزد خداست باقى مىماند»(6) و جمله دوّم اشاره به آیه ««یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»؛ آن روز که اسرار درون فاش مىگردد»(7) مىباشد.
بدیهى است انسان نیروى محدودى دارد که باید آن را در بهترین راه مصرف کند؛ عقل مىگوید: چرا نیروى خود را در طریقى مصرف کنى که محصول آن چند صباحى بیشتر با تو نیست؛ چرا در طریقى مصرف نکنى که یک عمر
جاویدان همواره با توست. به علاوه، روزى است که اسرار درون و اعمال پنهانى انسانها فاش مىشود و براى ناپاکان روز رسوایى بزرگ است.
و در سوّمین اندرز مىفرماید: «کسى که از عقل موجود خویش بهره نگیرد، در بهرهگیرى از مسائل عقلى دور دست ناتوانتر و در استفاده از عقل پنهان (و مسائل پیچیده) بى نصیبتر خواهد بود» (و من لا ینفعه حاضر لبّه فعازبه(8) عنه أعجز، و غائبه أعوز(9)).
در واقع، حضرت با این عبارت، مىخواهد دلایل عقلى را با نقلى بیامیزد و همه را براى پیگیرى راه حق بسیج کند.
در این جا امام علیه السّلام سه نوع عقل و اندیشه براى انسان قائل شده است: عقل حاضر؛ عقل دور؛ و عقل غایب.
اوّلى ممکن است اشاره به مسائل واضح و روشن عقلى باشد، و دوّمى به مطالب نظرى، که انسان از راه استدلالهاى روشن به آن مىرسد و سومى اشاره به مطالب پیچیدهاى است که دست یافتن به آن از راه استدلال هم آسان نیست.
بدیهى است آنها که از مسائل مسلّم و ضرورى فکر خود بهره نمىگیرند، چگونه مىتوانند از مطالب نظرى و پیچیده و دور از فکر بهره گیرند؟
در مسائل نظرى شناخت خداوند، و روز قیامت (مبدأ و معاد) بسیار آشکار است؛ زیرا نشانههاى او تمام جهان را پر کرده، و قیامت که دادگاه عدل اوست، به
حکم عقل ثابت است و در مسائل عملى حسن عدل و قبح ظلم و ارزش صدق و راستى، پاکى و تقوا براى همه مسلّم است. ولى گاه تعصّبهاى کورکورانه و هوا و هوسها به انسان اجازه نمىدهد از این یافتههاى روشن عقل، بهرهگیرد؛ چنین کسى چگونه مىتواند در مسائل نظرى و پیچیده صاحب نظر باشد و به مقصد برسد.
امام علیه السّلام در چهارمین اندرز، به صورت یک انذار کننده آگاه، مخاطبان خود را مورد خطاب قرار داده مىفرماید: «از آتشى که حرارتش شدید و عمق آن زیاد و زیورش (غل و زنجیر) آهنین است و آشامیدنى آن آب جوشان است بپرهیزید» (و اتّقوا نارا حرّها شدید، و قعرها بعید، و حلیتها حدید، و شرابها صدید(10)).
این تعبیرات تکان دهنده درباره آتش دوزخ که هر یک به تنهایى براى بازداشتن انسان از گناه، کافى است برگرفته از آیات قرآن مجید و روایات نبوى است. در یکجا مىخوانیم: ««قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا»؛ بگو آتش دوزخ از گرماى تابستان داغ و سوزان دنیا حرارتش بیشتر است»(11)
در آیه دیگر مىفرماید: ««یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ»؛ روزى که به دوزخ مىگوییم آیا (با ورود این همه گنهکار) پر شدهاى؟ در پاسخ مىگوید: آیا افزون بر این هم هست»(12) (یعنى به قدرى وسیع و عمیق است که به آسانى پر نمىشود).
و در آیه دیگر مىفرماید: ««خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ»؛ او را بگیرید و در بند و زنجیرش کنید سپس او را در دوزخ بیفکنید آن گاه او را با زنجیرى که هفتاد ذراع است ببندید»(13)
و در آیه دیگر مىخوانیم: ««مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ»؛ به دنبال او جهنم خواهد بود و از آب بدبوى متعفنى به او مىنوشانند»(14)
به یقین، هر کس ایمان به آخرت و دادگاه عدل الهى و حتى گوشهاى از این عذابهاى دردناک و وحشتناک، داشته باشد هوا و هوسهاى خویش را کنترل مىکند، و از ظلم و ستم و هر گونه گناه پرهیز دارد، ولى آنها که هیچ گونه ایمانى به آن حساب و کتاب و پاداش و کیفر ندارند دلیلى ندارد که هوسهاى خویش را کنترل کنند و دست از تعدّى به حقوق دیگران بردارند.
درست است که «وجدان اخلاقى» ممکن است افرادى را تا حدى کنترل کند، ولى به یقین جنبه عمومى و همگانى ندارد و تأثیر آن نیز محدود است، به علاوه اگر «نهال وجدان» با آب تعلیمات انبیا، پرورش نیابد به زودى مىخشکد، یا پژمرده مىشود.
در پنجمین و آخرین اندرز، به نکته بسیار مهمى اشاره کرده مىفرماید: «آگاه باشید نام نیکى که خداوند پس از درگذشت انسان براى او در میان مردم قرار مىدهد، بهتر از مالى است که انسان آن را به ارث براى کسانى مىگذارد که هرگز سپاسش را نمىگویند!» (ألا و إنّ اللّسان الصّالح یجعله اللّه تعالى للمرء فی النّاس، خیر له من المال یورثه من لا یحمده).
بسیارى از مردم، به خاطر عشق و علاقهاى که به فرزندان و همسران خود دارند، تلاش فراوانى براى تأمین آینده آنان مىکنند و بخش عظیمى از عمر خود را در این راه مصرف مىکنند، و گاه حلال و حرام را به هم مىآمیزند، ولى از این نکته غافلند که تجربهها و مشاهدهها نشان داده کمتر وارثى گذشتگان خویش را به خاطر ارثى که براى او گذاردهاند، ستایش کرده باشد، بلکه غالبا این اموال سرچشمه اختلافات و کشمکشها مىشود چرا که هر که مىخواهد سهم بیشتر را به خود اختصاص دهد، تا آن جا که گفتهاند: «مرگ غنى آغاز جنگ وارث است».
و گاه در این جرّ و بحثها، میراث گذارنده را دشنام مىدهند و ملامت مىکنند که چرا آنها را گرفتار این دردسرها کرد.
ولى اگر انسان در حال حیات حدّ اقل، بخشى از اموال خود را به صورت صدقات جاریه و خدمات انسانى و فرهنگى به جامعه تحویل دهد نام نیک او در میان مردم باقى خواهد ماند، و همواره به یاد او هستند و تقاضاى غفران پروردگار، براى او مىکنند، این پاداشى است که در دنیا دارند و پاداش آخرت آنها ناگفته پیداست.
1) سند خطبه:در کتاب «مصادر نهج البلاغه» آمده است که قسمت اوّل این کلام را «سلیم بن قیس» که قبل از سیّد رضى مىزیسته در کتاب خود نقل کرده، و بقیه آن به صورت پراکنده در کتاب «غرر الحکم» آمده است و از آن جا که در بعضى از تعبیرات با آن متفاوت است نشان مىدهد از کتاب دیگرى غیر از نهج البلاغه گرفته است، همچنین «ابن ابى الحدید» در شرح بعضى از جملههاى این کلام مىگوید: «گروهى آن را طور دیگرى نقل کردهاند» و این نشان مىدهد که او هم منبع دیگرى در اختیار داشته است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 264).
2) احزاب، آیه 23.
3) بحار الانوار، جلد 36، صفحه 311.
4) براى آگاهى از مصادر و منابع این حدیث به کتاب «پیام قرآن»، جلد 9، صفحه 62 تا 71 مراجعه کنید.
5) شورى، آیه 13.
6) نحل، آیه 96.
7) طارق، آیه 9.
8) «عازب» از مادّه «عزوب» به معنى دور شدن گرفته شده است و «عازب» به معنى دور است.
9) «اعوز» از مادّه «عوز» (بر وزن مرض) به معنى کمیاب و نایاب شدن چیزى به هنگام حاجت است.
10) «صدید» به معنى آب جوشان و نیز به معنى چرک و خونى که از زخم خارج مىشود آمده است.
11) توبه، آیه 81.
12) ق، آیه 30.
13) حاقه، آیات 30 تا 32.
14) ابراهیم، آیه 16.