و من خطبة له علیه السّلام
فی الاستسقاء
دعایى براى طلب باران
خطبه در یک نگاه
همانگونه که از عنوان این خطبه نمایان است، در واقع دعایى است براى نزول باران، در یکى از خشکسالیهاى دوران زندگى آن حضرت، خطبهاى است بسیار پر معنى و پر محتوا با تعبیراتى بسیار زیبا و عمیق، امام علیه السّلام در آغاز
خطبه، مشکلات ناشى از خشکسالى را بیان مىکند و ضمن شرح این معنى اشاره به این مىفرماید، که بسیارى از این گونه حوادث ناشى از گناهان و اعمال مردم است سپس دست به درگاه خدا بر مىدارد و با عبارات مختلف از پیشگاه قادر متعال، تقاضاى نزول باران مىکند. عبارات امام علیه السّلام در این زمینه به قدرى دلنشین است که انسان را در یک فضاى روحى مملوّ از معنویّت فرو مىبرد و چه خوب است از محتواى این خطبه در «نمازهاى باران» استفاده شود.
بخش اوّل
اللّهمّ قد انصاحت جبالنا، و اغبرّت أرضنا، و هامت دوابّنا، و تحیّرت فی مرابضها، و عجّت عجیج الثّکالى على أولادها، و ملّت التّردّد فی مراتعها، و الحنین إلى مواردها! اللّهمّ فارحم أنین الآنّة، و حنین الحانّة! اللّهم فارحم حیرتها فی مذاهبها، و أنینها فی موالجها! اللّهمّ خرجنا إلیک حین اعتکرت علینا حدابیر السّنین، و أخلفتنا مخایل الجود؛ فکنت الرّجاء للمبتئس، و البلاغ للملتمس. ندعوک حین قنط الأنام، و منع الغمام، و هلک السّوام، ألّا تؤاخذنا بأعمالنا، و لا تأخذنا بذنوبنا. و انشر علینا رحمتک بالسّحاب المنبعق، و الرّبیع المغدق، و النّبات المونق، سحّا و ابلا، تحیی به ما قد مات، و تردّ به ما قد فات.
ترجمه
بارالها! کوههاى ما از بى آبى از هم شکافته، زمین ما پر غبار و خشک و خالى از گیاه شده، چهارپایان ما سخت تشنه گشته و در آغلهاى خویش سرگردانند، همچون مادران فرزند مرده، ناله سرداده و از رفت و آمد زیاد به چراگاهها و روى آوردن به آبگاهها (و نیافتن آب و علف) خسته شدهاند.
بارخدایا! به ناله گوسفندان، و فریاد سوزناک شتران ما، رحم فرما!
بارالها! به سرگردانى آنها در راهها (از شدت گرسنگى و عطش) و نالههاشان در آغلها ترحم فرما!
خداوندا! هنگامى به سوى تو بیرون آمدیم که خشکسالىهاى پى در پى بر ما هجوم آورده، و ابرهاى پر باران به ما پشت کرده است.
تو مایه امید هر بیچاره، و حلّال مشکلات هر طلب کنندهاى، در این هنگام که یأس و نومیدى بر مردم چیره گشته، و ابرها از باریدن بازداشته شدهاند، و حیوانات بیابان رو به هلاکت مىروند، تو را مىخوانیم که ما را به اعمالمان مؤاخذه نکنى، و به گناهانمان مگیرى.
(بارالها!) رحمتت را به وسیله ابرهاى پر باران، و بهار پر آب و گیاه، و گیاهان سرسبز و پر طراوت بر ما بگستران؛ بارانى دانه درشت بر ما نازل کن آن چنان که زمینهاى مرده را با آن زنده کنى و آنچه را از دست رفته به ما باز گردانى!
شرح و تفسیر
در این خشکسالى تمام امید ما به توست
امام علیه السّلام در آغاز این بخش از خطبه وضع دردناکى را که بر اثر خشکسالى براى مردم پیدا شده، در ضمن عبارات کوتاه و پر معنایى بیان مىکند، و در شش جمله نخستین آن چنین عرض مىکند: «خداوند! کوههاى ما از بى آبى از هم شکافته، و زمین پر غبار و خشک و خالى از گیاه شده، چهارپایان ما سخت تشنه گشته، و در آغلهاى خویش متحیّرند، همچون مادران فرزند مرده، ناله سر دادهاند، و از رفت و آمد زیاد به چراگاهها و روى آوردن به آبگاهها (و نیافتن آب و علف) خسته شدهاند» (اللّهمّ قد انصاحت(2) جبالنا، و اغبرّت(3)
أرضنا، و هامت(4) دوابّنا، و تحیّرت فی مرابضها(5)، و عجّت(6) عجیج الثّکالى(7) على أولادها، و ملّت التّردّد فی مراتعها، و الحنین إلى مواردها).
امام علیه السّلام ترسیم دقیقى از خشکسالى شدید آن زمان، با فصیحترین عبارات نموده است و وضع کوهها و زمینها و مراتع و آبگاهها و حیوانات را به روشنى بیان فرموده است.
پس از آن دست به دعا بر مىدارد و به این صورت تقاضاى کمک مىکند: «بارخدایا! به ناله گوسفندان و فریاد سوزناک شتران رحم فرما!» (اللّهمّ فارحم أنین الآنّة(8)، و حنین الحانّة).
«بارالها! به سرگردانى آنان در راهها (از شدّت گرسنگى و عطش) و نالههاشان در آغلها ترحّم فرما!» (اللّهمّ فارحم حیرتها فی مذاهبها، و أنینها فی موالجها(9)).
«خداوندا! هنگامى به سوى تو برون آمدیم که خشکسالىهاى پى در پى بر ما هجوم آورده و ابرهاى پر باران، به ما پشت کردهاند» (اللّهمّ خرجنا إلیک
حین اعتکرت(10) علینا حدابیر السّنین(11)، و أخلفتنا(12) مخایل(13) الجود(14)).
تعبیرات بسیار حساب شدهاى که امام علیه السّلام در این دعا بکار برده، از یکسو شدّت سوز آن حضرت و مردم را بیان مىکند، و از سوى دیگر ترسیم دقیقى از حادثه را به همراه دارد زیرا «حدابیر» که جمع «حدبار» است در مورد شترى بکار مىرود که از شدّت لاغرى (به خاطر گرسنگى یا راه رفتن زیاد) استخوانهاى کوهانش کاملا نمایان گشته، و گوشتها از روى آن برچیده شده است، امام علیه السّلام در این تشبیه زیبا خشکسالىهاى پى در پى را به چنین شترى تشبیه فرموده که به یقین منظره آن اسفناک و سوار شدن بر آن بسیار مشکل و طاقت فرساست.
تعبیر به «آنّه» و «حانّه» که هر دو در مورد حیوانى که ناله سر داده است بکار مىرود یکى در مورد گوسفندان و دیگرى در مورد شتران اشاره به این است که تمام حیوانات در آن خشکسالى شدید نالان شده بودند.
و با توجّه به این که قسمت عمده سرزمین عراق در میان دو نهر عظیم «دجله» و «فرات» واقع شده که از پر آبترین نهرهاى منطقهاند معلوم مىشود خشکسالى در آن سالها به قدرى شدید بوده که حتّى مردم عراق را براى نیازهاى ابتدایى حیوانات، سخت در فشار قرار داده بود، (قراین نشان
مىدهد که امام علیه السّلام این خطبه را بعد از نماز باران در زمانى که در «کوفه» بود ایراد فرمودهاند).
سپس مىافزاید: «(خداوندا!) تو مایه امید هر بیچاره و حلّال مشکلات هر طلب کنندهاى، در این هنگام که یأس و نومیدى بر مردم چیره گشته، و ابرها از باریدن باز داشته شدهاند و حیوانات بیابان رو به هلاکت مىروند تو را مىخوانیم که ما را به اعمالمان مؤاخذه نکنى و به گناهانمان مگیرى!» (فکنت الرّجاء للمبتئس(15)، و البلاغ(16) للملتمس. ندعوک حین قنط الأنام، و منع الغمام، و هلک السّوام(17)، ألّا تؤاخذنا بأعمالنا، و لا تأخذنا بذنوبنا).
این تعبیر به خوبى نشان مىدهد که بسیارى از آفات و بلاها و تنگناها به خاطر گناهان مردم است و تا به درگاه خدا نروند توبه و تقاضاى عفو و بخشش نکنند مشکل آنها حل نمىشود.
این تعبیر شبیه تعبیرى است که «نوح» پیامبر علیه السّلام به هنگام شکایت بردن به درگاه خدا از قوم خود مىگوید: ««فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً»؛ به آنها گفتم: از گناهان خود در پیشگاه خدا استغفار کنید که خدا بسیار آمرزنده است، تا بارانهاى آسمان را پى در پى بر شما فرو فرستد»(18)
در سوره اعراف نیز مىخوانیم: ««وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»؛ اگر مردمى که در آبادىها زندگى مىکنند ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىکردند برکات فراوانى از آسمان
و زمین بر آنها مىگشودیم»(19)
سپس امام خواسته اصلى خود را به پیشگاه خدا چنین عرضه مىدارد: (بارالها!) رحمتت را به وسیله ابرهاى پر باران و بهار پر آب و گیاه و گیاهان سر سبز و پر طراوت بر ما بگستران، بارانى دانه درشت بر ما نازل کن، آن چنان که زمینهاى مرده را با آن زنده کنى و آنچه را از دست رفته به ما بازگردانى» (و انشر علینا رحمتک بالسّحاب المنبعق(20)، و الرّبیع المغدق(21)، و النّبات المونق(22)، سحّا(23) وابلا(24)، تحیی به ما قد مات، و تردّ به ما قد فات).
آنچه در این تعبیرات آمده تمام خواستههاى قحطى زدگان و گرفتار خشکسالى را منعکس مىکند، از یک سو تقاضاى ابرهاى پر باران و از سوى دیگر بهارى پر برکت و گیاهانى زیبا و پرطراوت و از سوى سوّم به سراغ نتیجه نهایى مىرود؛ بارانى که زمینهاى مرده را زنده کند و آنچه را از دست رفته باز گرداند؛ نه تنها آن سال سال پر برکتى باشد، بلکه سالى جبران کننده نسبت به سالهاى خشکسالى پیشین باشد.
بخش دوّم
اللّهمّ سقیا منک محییة مرویة، تامّة عامّة، طیّبة مبارکة، هنیئة مریعة، زاکیا نبتها، ثامرا فرعها، ناضرا و رقها، تنعش بها الضّعیف من عبادک، و تحیی بها المیّت من بلادک!
اللّهمّ سقیا منک تعشب بها نجادنا، و تجری بها و هادنا، و یخصب بها جنابنا، و تقبل بها ثمارنا، و تعیش بها مواشینا، و تندى بها أقاصینا، و تستعین بها ضواحینا؛ من برکاتک الواسعة، و عطایاک الجزیلة، على بریّتک المرملة، و وحشک المهملة. و أنزل علینا سماء مخضلة، مدرارا هاطلة، یدافع الودق منها الودق، و یحفز القطر منها القطر، غیر خلّب برقها، و لا جهام عارضها، و لا قزع ربابها، و لا شفّان ذهابها، حتّى یخصب لإمراعها المجدبون، و یحیا ببرکتها المسنتون، فإنّک (تنزل الغیث من بعد ما قنطوا، و تنشر رحمتک و أنت الولیّ الحمید).
ترجمه
بارالها! بارانى حیات بخش، سیراب کننده، کامل، همگانى پاکیزه، پر برکت، گوارا و خرّمى بخش از ناحیه خودت بر ما نازل فرما!، بارانى که گیاهان پر برکت با شاخههایى پر ثمر و برگهایى سر سبز و پر طراوت برویاند، آن گونه که بندگان ضعیفت را با آن توان بخشى و سرزمینهاى مرده را با آن زنده کنى.
خداوندا! بارانى ده! که تپّهها و کوههاى بلند ما را پر گیاه سازد، در دامنهها و دشتها جارى گردد، و به تمامى سرزمین ما نعمت فراوان بخشد، میوهها با آن
به ما روى آورد، چهارپایان ما با آن زندگى کنند، سرزمینهاى دورتر از ما نیز از آن بهرهمند شوند، و روستاهاى ما از آن مدد گیرند (همه اینها را) از برکات وسیع و گسترده و عطایاى فراوان خویش بر بندگان فقیر و حیوانات وحش بیابان عنایت فرما!
(خداوندا!) آسمانى مرطوب و پر باران، بارانى دانه درشت و پى در پى که قطرات آن بر اثر کثرت و شدّت، یکدیگر را به پیش رانند و از خود دور سازند، نه رعد و برق بىباران و ابر بى ثمر، و نه ابرهاى کوچک پراکنده و نه دانههاى ریز همراه بادهاى سرد.
(بارانى مرحمت کن که) قحطى زدهگان به نعمت فراوان رسند و از برکت آن گرفتاران خشکسالى زنده گردند، زیرا تویى که بعد از نومیدى آنها باران را فرو مىفرستى و رحمتت را گسترش مىدهى و تو سرپرستى هستى شایسته ستایش!
شرح و تفسیر
پروردگارا! بارانى با این ویژگیها بر ما فرست
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه، خواسته اصلى خودش و همراهانش را که نزول باران پر برکت است بیان کرده و بارانى از خدا مىخواهد که براى آن صفات بیستگانهاى بیان فرموده است که هر یک از این اوصاف، اشاره به نکته دقیقى است و چه جالب و شگفتانگیز است که امام علیه السّلام براى باران مطلوب، این همه اوصاف بیان مىکند، اوصافى که انسان را در برابر عظمت خالق، خاضع مىسازد و به شنوندگان مىفهماند که این قطرات باران چه برکات و آثارى مىتواند داشته باشد، عرضه مىدارد:
«بارالها! بارانى حیات بخش، سیراب کننده، کامل، همگانى، پاکیزه،
پر برکت، گوارا و خرّمى بخش از ناحیه خودت بر ما نازل فرما! بارانى که گیاهانى پر برکت با شاخههاى پر ثمر و برگهاى سر سبز و پر طراوات برویاند، آن گونه که بندگان ضعیفت را با آن توان بخشى و سرزمینهاى مرده را با آن زنده کنى!» (اللّهمّ سقیا منک محییة مرویة، تامّة عامّة، طیّبة مبارکة، هنیئة مریعة(25)، زاکیا نبتها، ثامرا(26) فرعها، ناضرا(27) ورقها، تنعش(28) بها الضّعیف من عبادک، و تحیی بها المیّت من بلادک).
در واقع علیه السّلام امام از پیشگاه حق تقاضاى بارانى مىکند که شرائط در آن جمع باشد و موانع از آن دور، زیرا بسیار دیده شده که بارانهاى سیل آسا مىبارد ولى همه چیز را ویران مىکند، یا در نقطه خاصّى متمرکز مىشود و نفع آن عام نیست و یا همراه با سردى شدید هوا و یخبندان مىشود که آثار منفى بجا مىگذارد و یا موانعى همچون بادهاى گرم، طوفانهاى شدید، آفات گیاهى ملخ و حشرات موذّى و امثال آن، آثار باران را از میان مىبرد، امام علیه السّلام تمام این جوانب را در نظر مىگیرد و جمع همه شرایط و دفع همه موانع را از خدا مىطلبد.
—
و در ادامه این دعا هفت وصف دیگر، بیان مىکند که با اوصاف سیزدهگانه قبل، عدد بیست را کامل مىسازد، عرضه مىدارد «خداوندا! بارانى ده! که تپّهها و کوههاى بلند ما را پر گیاه سازد و در دامنهها و دشتها جارى گردد، به تمامى سرزمین ما نعمت فراوان بخشد، میوهها با آن به ما روى آورند، چهارپایان
ما با آن زندگى کنند و سرزمینهاى دورتر از ما نیز از آن بهرهمند شوند، و روستاهاى ما از آن مدد گیرند (همه اینها را) از برکات واسع و عطایاى فراوان خویش بر بندگان فقیر و حیوانات وحش بیابان عنایت فرما!» (اللّهمّ سقیا منک تعشب(29) بها نجادنا(30)، و تجری بها و هادنا(31)، و یخصب(32) بها جنابنا(33)، و تقبل بها ثمارنا، و تعیش بها مواشینا، و تندى(34) بها أقاصینا(35)، و تستعین بها ضواحینا(36)؛ من برکاتک الواسعة، و عطایاک الجزیلة، على بریّتک المرملة(37)، و وحشک المهملة).
امام علیه السّلام سعه صدر و وسعت نظر و رحمت عام خود را در این دعا نشان مىدهد، چرا که مناطق دور و نزدیک را در نظر گرفته، چهارپایان و حتى حیوانات وحشى بیابان را از نظر دور نمىدارد، دعاى او همگان را شامل مىشود و تقاضاى او همه را در بر مىگیرد و این است معنى لطف و مرحمت عام امام علیه السّلام پیشواى بزرگ اسلام!
سپس امام علیه السّلام در ادامه تقاضاهاى خود در مورد نزول بارانهاى پر برکت چنین عرضه مىدارد (خداوندا!) آسمانى مرطوب و پر باران، بارانى دانه درشت و پى در پى که قطراتش (بر اثر کثرت و شدّت) یکدیگر را به پیش رانند، و از خود دور سازند» (و أنزل علینا سماء مخضلة(38)، مدرارا هاطلة(39)، یدافع الودق منها الودق(40)، و یحفز(41) القطر منها القطر).
و در توصیف بیشتر مىافزاید: «نه رعد و برق بىباران و ابر بىثمر، و نه ابرهاى کوچک پراکنده، و نه دانههاى ریز، همراه بادهاى سرد» (غیر خلّب(42) برقها، و لا جهام(43) عارضها، و لا قزع(44) ربابها(45)، و لا شفّان(46) ذهابها(47)).
«(بارانى مرحمت کن که) قحطى زدگان، به نعمت فراوان رسند و از برکت آن گرفتاران خشکسالى، زنده گردند، زیرا توئى که بعد از نومیدى آنها، باران را فرو مىفرستى و رحمتت را گسترش مىدهى و تو سرپرستى هستى شایسته ستایش»(48) (حتّى یخصب لإمراعها(49) المجدبون(50)، و یحیا ببرکتها المسنتون(51)، فإنّک تنزل الغیث من بعد ما قنطوا، و تنشر رحمتک و أنت الولیّ الحمید).
امام علیه السّلام در این قسمت از خطبه، اوصاف نه گانه دیگرى، براى بارانهاى مفید و سودمند و پر برکت بیان فرموده که به ضمیمه اوصاف گذشته، بالغ بر 29 وصف مىشود، راستى عجیب است تقاضاى باران که معمولا تقاضا کنندگان حدّ اکثر، آن را به یک یا دو وصف توصیف مىکنند و عرضه مىدارند: «خداوندا! بارانى پر برکت به ما مرحمت کن»، امام علیه السّلام آن را با این همه اوصاف دقیق و ریزهکاریهاى لطیف و تعبیراتى شیرین و بسیار متنوّع، به صورت 29 وصف بیان مىکند که انسان در آن حیران مىماند.
امام علیه السّلام نهایت فصاحت و بلاغت بىنظیر خود را در این خطبه بیان کرده و تقاضاى خویش را در محضر پروردگار، آن چنان شرح داده که مردم را به الطاف الهى آشنا سازد، و به آنها بگوید در مسیر نعمت، موانع زیادى است که اگر لطف خداوند شامل حال آنها نگردد هرگز به کمال مطلوب نمىرسند و به یقین
چنین بیانى از کسى که «مؤید من عند اللّه» نیست و روح القدس او را یارى نمىدهد امکانپذیر نمىباشد.
—
تفسیر ما فی هذه الخطبة من الغریب
تفسیر و توضیح بعضى از لغات پیچیده این خطبه
در پایان این خطبه چنین مىخوانیم:
قال السّید الشّریف رضى اللّه عنه؛ قوله علیه السّلام: (انصاحت جبالنا) أی تشقّقت من المحول، یقال: انصاح الثّوب إذا انشق و یقال أیضا: انصاح النّبت و صاح و صوّح إذا جفّ و یبس کلّه بمعنى و قوله: (و هامت دوابّنا) أی عطشت و الهیام: العطش. و قوله (حدابیر السّنین) جمع حدبار، و هی الناقة الّتی انضاها السّیر، فشبّه بها السنة الّتی فشا فیها الجدب، قال ذو الرّمّة:
حدابیر ما تنفکّ إلّا مناخة
على الخسف أو نرمى بها بلدا فقرا
و قوله: (و لا قزع ربابها)، القزع: القطع الصّغار المتفرّقة من السّحاب.
و قوله: (و لا شفّان ذهابها) فانّ تقدیره: و لا ذات شفّان ذهابها. و الشّفّان: الرّیح الباردة، و الذّهاب الامطار اللّیّنة. فحذف (ذات) لعلم السّامع به.
ترجمه
سیّد شریف رضى رحمه اللّه در پایان این خطبه چنین مىگوید: جمله امام علیه السّلام «إنصاحت جبالنا» یعنى «کوهها از شدت خشکسالى از هم شکافته است» زیرا تعبیر: «إنصاح الثّوب» زمانى گفته مىشود که لباس از هم شکافته شده باشد. «إنصاح النّبت و صاح وصوّح» هنگامى گفته مىشود که گیاه خشک گردد و این چند واژه همه به یک معنى است و جمله «و هامت دوابّنا» از ماده
«هیام» (بر وزن غلام) به معنى عطش است(52) و «حدابیر السّنین» جمع «حدبار» (بر وزن معیار) به معنى شترى است که بر اثر راه رفتن لاغر و تکیده شده در واقع امام علیه السّلام سالهاى قحطى را به چنین شترى تشبیه کرده است. شاعر معروف «ذو الرمة» مىگوید: شتران لاغرى که هیچ گاه از هم جدا نمىگردند جز در خوابگاههاى خالى از علف یا این که آنها را در سرزمین بىآب و علفى قرار دهیم.
و جمله «و لا قزع ربابها» یعنى از قطعات کوچک و پراکنده ابر نباشد (بلکه ابرهایى باشد متراکم و پر باران) و جمله «و لا شفان ذهابها» در تقدیر «و لا ذات شفان ذهابها» است و «شفان» به معنى باد سرد و «ذهاب» به معنى بارانهاى نرم است و کلمه «ذات» به خاطر روشن بودن براى شنونده، حذف شده است (و معنى جمله در مجموع چنین است: خداوندا بارانهاى ملایم و آمیخته با بادهاى سرد که آثار آن را ممکن است از بین ببرد براى ما مفرست بلکه بارانى درشت دانه در هوایى ملایم نصیب بفرما).
—
نکتهها
1- نماز باران (صلاة الاستسقاء)
از دستورات جالب در اسلام نماز «استسقاء» است که همه فقهاى اسلام، اعم از شیعه و اهل سنت آن را در کتب فقهى خود آوردهاند.
طبق آنچه در منابع پیروان اهل بیت علیهم السّلام آمده است یکى از آداب آن، این
است که مردم سه روز روزه بگیرند و در روز سوّم در حالى که همه روزه دارند به بیرون شهر مىروند و دو رکعت نماز همانند نماز «عید فطر و قربان» به جا مىآورند که در رکعت اوّل، پنج قنوت دارد و در رکعت دوّم چهار قنوت و در قنوتها به جاى دعایى که در قنوت نماز «عید» خوانده مىشود دعاهایى در زمینه باران و طلب رحمت از پروردگار مىخوانند و قبل از هر دعا درود بر محمّد و آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله مىفرستند و هنگامى که امام علیه السّلام از نماز فراغت یافت، عباى خود را به امید نزول باران پشت و رو مىکند و رو به قبله کرده یکصد بار با صداى بلند تکبیر مىگوید (و مردم نیز با او تکبیر مىگویند) پس از آن به طرف مردم رو کرده به سوى راست متوجه مىشود و صدبار با صداى بلند سبحان اللّه مىگوید آن گاه به سمت چپ رو کرده و یک صدبار با صداى بلند لا إله إلا اللّه مىگوید، سپس رو به مردم کرده یکصد بار با صداى بلند حمد خدا مىگوید و مردم هم چنین مىکنند، آن گاه امام دست به سوى آسمان بلند کرده به اتفاق مردم دعا مىکند و تضرع و زارى نموده از خدا تقاضاى رحمت مىکنند و مردم دعاى امام را آمین مىگویند.
در بعضى از روایات آمده است که پیرمردان و پیر زنان و کودکان و حتى حیوانات تشنه و گرسنه را با خود به بیابان آورند و بچهها را از مادران جدا کنند تا گریه آنها دلهاى همگان را تکان دهد و توجه آنها به خدا بیشتر شود(53)
و در صورتى که نتوانند تمام این مراسم را انجام دهند از گناهان خویش توبه مىکنند و دست به دعا برمىدارند و به صورت دسته جمعى دعا مىکنند.
این مراسم اثر عجیبى دارد و به راستى حالت تضرع و دعا در همه ایجاد مىکند حالتى که انسانها را به ذات بىمثال خداوند رحمان و رحیم مرتبط مىسازد و سبب نزول رحمت او مىشود.
این نماز آثار جنبى خوبى در تربیت نفوس و توبه از گناه و بازگشت به پاکىها و نیکىها دارد که گاه اثر جنبى آن از نزول باران بیشتر و پر برکتتر است.
از روایات اسلامى استفاده مىشود که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که مردم از خشکسالى شدید به حضرتش شکایت کردند نماز و دعاى باران خواند، و چنان بارانى نازل شد که مردم به زحمت افتادند و خواستار پایان باران شدند(54)
قرائن نشان مىدهد که امام امیر المؤمنین علیه السّلام نیز خطبه بالا را بعد از نماز باران خوانده است زیرا در بعضى از روایات که این خطبه را به طور کاملترى نقل مىکند جمله: «اللّهمّ إنّا خرجنا إلیک» آمده است که نشان مىدهد حضرت به اتفاق مردم به بیابان رفتهاند، و این کار معمولا براى خواندن نماز باران است و در بعضى از روایات آمده است که على علیه السّلام در آخر این خطبه گریه کرد و با عباراتى بسیار سوزناک از خداوند متعال تقاضاى باران نمود.
در زمینه نماز استسقا در خطبه 143 نهج البلاغه نیز مطالبى خواهد آمد.
—
2- گناه و بر چیده شدن برکات
درباره فلسفه «آفات و بلاها» بحثهاى زیادى در کتب فلسفى و کلامى و تفسیرى آمده است از قرآن مجید، به خوبى استفاده مىشود که همراه ظهور پیامبران الهى خداوند، مشکلاتى براى امّتها فراهم مىکرد تا آنها را بیدار کند.
قرآن مجید مىفرماید: ««وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ»؛ در هیچ شهر و آبادى پیامبرى نفرستادیم مگر این که اهل آن را به سختى و رنج گرفتار کردیم، شاید به سوى خدا باز گردند و تضرّع کنند»(55)
این تعبیر نشان مىدهد که این یک قانون عمومى و همیشگى بوده است و هدف آمادگى براى پذیرش دعوت انبیا بوده است.
حوادث دردناک در طول تاریخ امّتها و هنگام بروز غفلتها از سوى خداوند پیش مىآمده، تا پردههاى غفلت را کنار بزند و امتها بیدار شوند.
و گاه این حوادث سخت و دردناک نتیجه گناهان مردم بوده که باز هدف را توبه و انابه و بازگشت به سوى خداوند تشکیل مىداده است، آن گونه که در آیه دیگرى از قرآن مىخوانیم: ««ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»؛ فساد در خشکى و دریا به خاطر کارهایى که مردم انجام دادهاند آشکار شده است خدا مىخواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند شاید (به سوى حق) بازگردند»(56)
به این ترتیب به خوبى روشن مىشود که یکى از طرق تربیت الهى همین حوادث ناگوار طبیعى یا اجتماعى است، مسأله خشکسالى نیز مىتواند یکى از آنها بوده باشد، همان گونه که در خطبه بالا به آن اشاره شده است امام علیه السّلام در این خطبه مىفرماید: «ندعوک حین قنط الأنام، و منع الغمام، و هلک السّوام، ألّا تؤاخذنا بأعمالنا، و لا تأخذنا بذنوبنا؛ در این هنگام که یأس و نومیدى بر مردم چیره گشته و ابرها از باریدن بازداشته شدهاند و حیوانات
بیابان رو به هلاکت گذاردهاند تو را مىخوانیم که ما را به اعمالمان مؤاخذه مکنى و به گناهانمان مگیرى».
در خطبه 143 همین مطلب، با بیان روشنترى آمده است که به هنگام خشکسالى به مردم هشدار داد که از گناهانشان توبه کنند و از خطا باز ایستند و متذکّر شوند و به سوى خدا باز گردند سپس به آیات سوره «نوح» در این زمینه استدلال فرمود که شرح آن إن شاء اللّه خواهد آمد.
این سخن را با حدیثى از امام صادق علیه السّلام پایان مىدهیم (هر چند ناگفتهها در این زمینه بسیار است) فرمود: «إذا فشت أربعة ظهرت أربعة إذا فشت الزّنا ظهرت الزّلازل و إذا امسکت الزّکاة هلکت الماشیة و إذا جار الحکام فی القضاء أمسک القطر من السّماء و إذا خفرت الذمّة نضر المشرکون على المسلمین؛ هنگامى که چهار گناه شایع بشود چهار بلا دامنگیر مردم مىشود هنگامى که «زنا» شایع شود زلزلهها آشکار مىگردد و هنگامى که مردم از دادن زکات امساک کنند مرگ و میر در چهارپایان مىافتد و هنگامى که حاکمان در قضا ستم کنند آسمان از باریدن باران باز مىایستد و هنگامى که پیمانها شکسته شود مشرکان بر مسلمین پیروز مىشوند»(57)
در حدیث معتبر و معروف «ابو ولّاد» نیز مىخوانیم: هنگامى که امام صادق علیه السّلام فتواى نادرست «ابو حنیفه» را در بعضى از مسائل قضایى شنید فرمود: «فی مثل هذا القضاء و شبهه تحبس السّماء ماءها و تمنع الأرض برکتها؛ به جهت این گونه قضاوتها و مانند آن آسمان آب خود را حبس مىکند و زمین برکت خود را منع مىنماید»(58)
1) سند خطبه:از کسانى که این خطبه را قبل از سیّد رضى نقل کردهاند مرحوم صدوق در «من لا یحضره الفقیه» است که در آداب نماز باران، آن را با تفاوت فراوانى آورده است و اضافاتى دارد که نشان مىدهد سیّد رضى آنچه را در نهج البلاغه آمده، از آن خطبه گزینش کرده است (من لا یحضره الفقیه، جلد 1، صفحه 335) مرحوم شیخ طوسى در تهذیب، جلد 3، صفحه 151 و در «مصباح المتهجد» در آداب نماز استسقا نیز آن را نقل کرده که با نقل سیّد رضى در نهج البلاغه تفاوتهایى دارد و نشان مىدهد شیخ مطرح دیگرى در اختیار داشت. از دانشمندان اهل سنت «زمخشرى» در کتاب «ربیع الأبرار» نیز بخشى از این خطبه را آورده و در «نهایه ابن اثیر» نیز در چندین جا به لغات پیچیده این خطبه و تفسیر آن اشاره کرده است (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 256).
2) «انصاحت» از مادّه «صوح» (بر وزن صوم) به معنى شکافتن گرفته شده و گاه گفتهاند به معنى خشکیدن و شکافتن و متلاشى شدن است که لازم ملزوم همند.
3) «اغبرت» از مادّه «غبار» گرفته شده و در این جا اشاره به خشکسالى است که سبب خشکیدن زمینها و پر غبار شدن مىگردد.
4) «هامت» از مادّه «هیم» (بر وزن حیف) به معنى سر گردانى گرفته شده و گاه این تعبیر در مورد انسان یا حیوانى که از شدّت عطش نمىداند کجا مىرود استعمال مىشود.
5) «مرابض» جمع «مربض» به معنى آغل و جایگاه چهارپایان است.
6) «عجّت» از مادّه «عجیج» به معنى فریاد کشیدن گرفته شده است.
7) «ثکالى» جمع «ثکلى» به معنى زن فرزند مرده است.
8) «آنّه» از مادّه «أنین» به معنى ناله سر دادن گرفته شده و معمولا «آنّه» به گوسفندى گفته مىشود که ناله مىکند و «حانّه» از مادّه «حنین» به شترى اطلاق مىشود که ناله سر داده است.
9) «موالج» جمع «مولج» به معنى مدخل چیزى است.
10) «اعتکرت» از مادّه «عکر» (بر وزن مکر) به معنى حمله کردن شدید گرفته شده است.
11) «سنین» اسم جمع است و به معنى سالها مىآید ولى معمولا در تعبیراتى مثل جمله بالا به معنى خشکسالى و قحطى است (در قاموس اللغه براى «سنه» دو معنى ذکر کرده: یکى سال و دیگرى قحطى است).
12) «أخلفتنا» از مادّه «خلاف» به معنى تخلّف کردن گرفته شده است.
13) «مخایل» جمع «مخیله» (بر وزن قبیله) به معنى ابرى است که انسان امید باران از آن دارد.
14) «جود» به فتح جیم جمع «جائد» به معنى باران پر پشت و «جود» به ضمّ جیم به معنى بخشش است.
15) «مبتئس» از مادّه «بؤس» (بر وزن قرص) به معنى فقر و شدّت حاجت گرفته شده است.
16) «بلاغ» به معنى کفایت و حلّ مشکل است.
17) «سوام» و «سائمه» به معنى حیوانى است که در بیابان چرا مىکند.
18) نوح، آیه 10- 11.
19) اعراف، آیه 96.
20) «منبعق» از مادّه «انبعاق» به معنى انشقاق گرفته شده و از آن جا که به هنگام بارش باران گویى ابرها شکافته مىشوند و باران از آنها جارى مىشود این واژه در مورد نزول باران به کار مىرود.
21) «مغدق» از ریشه «غدق» (بر وزن شفق) به معنى آب فراوان گرفته شده و به صورت کنایه براى سالهاى پر نعمت به کار مىرود.
22) «مونق» از ریشه «انق» (بر وزن شفق) به معنى خوشحال شدن و اعجاب نسبت به چیزى گرفته شده است.
23) «سحّ» به معنى فرو ریختن آب فراوان و پشت سر هم است.
24) «وابل» به معنى باران شدید و دانه درشت است.
25) «مریع» از مادّه «مرع» (بر وزن فرح) به معنى پر گیاه شدن گرفته شده است.
26) «ثامر» به معنى «ذو ثمر» و داراى میوه مىباشد.
27) «ناضر» به معنى «ذو نضره» یعنى داراى خرمى و طراوت است.
28) «تنعش» از مادّه «نعش» (بر وزن فرش) به معنى برانگیختن و بر پا داشتن گرفته شده است.
29) «تعشب» از مادّه «عشب» (بر وزن شرف) به معنى رویش گیاه گرفته شده است.
30) «نجاد» از مادّه «نجود» (بر وزن سجود) به معنى مرتفع شدن است و عرب سرزمین مرتفع را «نجد» مىگوید.
31) «و هاد» جمع «و هدة» (بر وزن غفلة) به معنى زمین منخفض و پست است.
32) «یخصب» از ریشه «خصب» (بر وزن فکر) به معنى پر گیاه شدن گرفته شده است.
33) «جناب» به معنى اطراف خانه یا محله یا شهر است.
34) «تندى» از مادّه «نداوة» به معنى رطوبت گرفته شده و معمولا در این گونه موارد کنایه از جود و سخاوت است.
35) «اقاصى» جمع «أقصى» به معنى نقطه دور دست است.
36) «ضواحى» جمع «ضاحیه» به معنى منطقه خارج از شهر است.
37) «مرمله» از مادّه «ارمال» به معنى تمام شدن زاد و توشه و فقیر شدن، گرفته شده است و مرمله به معنى فقیر و ارامل نیز به افراد فقیر گفته مىشود.
38) «مخضله» از مادّه «خضل» (بر وزن عمل) به معنى رطوبت گرفته شده است و به عنوان کنایه از سالهاى پر باران و پر برکت بکار مىرود.
39) «هاطله» از مادّه «هطل» (بر وزن سطل) به معنى سیلان گرفته شده و در مورد بارانهاى دانه درشت بکار مىرود.
40) «ودق» به معنى دانه باران است و گاه به ذرّات بسیار کوچک آب که به صورت غبار هنگام نزول باران در فضا پراکنده مىشود نیز گفته شده است و در این جا مناسب معنى اوّل است.
41) «یحفز» از مادّه «حفز» (بر وزن نبض) به معنى پیش راندن به شدّت است.
42) «خلّب» به معنى فریبنده، از مادّه «خلابه» به معنى فریبندگى گرفته شده است و در این جا اشاره به ابرى است که رعد و برق از آن ظاهر مىشود ولى نمىبارد.
43) «جهام» به ابرى گفته مىشود که آبى در آن نیست (ابر پوششى) و در اصل از مادّه «جهامة» به معنى قیافه در هم کشیدن گرفته شده است.
44) «قزع» به هر چیز پراکنده گفته مىشود و در این جا منظور ابرهاى پراکنده است.
45) «رباب» به معنى ابر سفید رنگى است (که باران ندارد).
46) «شفّان» به معنى بادهاى سرد یا هواى سرد توأم با رطوبت است (لسان العرب و دهخدا) ریشه اصلى آن «شفون» (بر وزن فنون) به معنى نگاه کردن با گوشه چشم یا نگاه کردن اعتراض آمیز است و اطلاق این واژه بر بادهاى سرد شاید به خاطر آن است که سبب ناراحتى طرف مقابل مىشود.
47) «ذهاب» جمع «ذهبه» به معنى باران کم پشت است.
48) اقتباس از آیه شریفه و هو الّذی ینزّل الغیث من بعد ما قنطوا و ینشر رحمته و هو الولیّ الحمید (شورى، آیه 28).
49) «امراع» به معنى پر برکت بودن است.
50) «مجدب» از مادّه «جدب» به معنى خشک شدن به جهت قطع آب است و به کسى که گرفتار خشکسالى شده است مجدب گفته مىشود.
51) «مسنت» به کسى گفته مىشود که گرفتار خشکسالى شده است.
52) بعضى از ارباب لغت «هیام» را به معنى بیمارى عطش که به شتر عارض مىشود (که گویى بر اثر آن حال جنون به او دست مىدهد) تفسیر کردهاند. این تعبیر در مورد عشقهاى سوزان و عاشقهاى بىقرار هم به کار مىرود.
53) آداب نماز باران در بسیارى از منابع فقهى و حدیثى از جمله «جواهر الکلام» جلد 12، صفحه 127 و «تحریر الوسیله» امام خمینى قدس سرّه جلد اوّل و «وسائل الشیعه» جلد پنجم، صفحه 162 آمده است.
54) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 7، صفحه 272 و بحار الانوار، جلد 88، صفحه 329.
55) اعراف، آیه 94.
56) روم، آیه 41.
57) بحار الانوار، جلد 76، صفحه 21، حدیث 13.
58) وسائل الشیعه، جلد 13، صفحه 256.