جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 112(1)

زمان مطالعه: 6 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

ذکر فیها ملک الموت و توفیة النفس و عجز الخلق عن وصف اللّه‏

امام علیه السّلام در این خطبه پیرامون فرشته مرگ، و قبض روح توسط او، و ناتوانى بندگان از وصف خداوند سخن مى‏گوید.

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه، که قرائن نشان مى‏دهد بخشى از خطبه مفصّل‏ترى بوده، در واقع براى بیان این نکته است که: انسانها قادر به درک کنه ذات و صفات خدا نیستند زیرا هنگامى که آنها نتوانند فرشته مرگ و صفات و کارهاى او را دقیقا بشناسند چگونه مى‏توان انتظار داشت که ذات و صفات خالق را آن گونه که هست بدانند.

از کتاب «تمام نهج البلاغه» چنین استفاده مى‏شود که، این خطبه، بخشى از خطبه معروف «اشباح» است که امام علیه السّلام آن را در باره عجز انسان از درک کنه صفات الهى ایراد فرموده است و به یقین تعبیرات این خطبه، با تعبیرات خطبه اشباح متناسب است و هر گاه هر دو خطبه در کنار هم قرار گیرند، انسان مى‏تواند باور کند که امکان دارد خطبه مورد بحث، بخشى از آن باشد(2)

هل تحسّ به إذا دخل منزلا؟ أم هل تراه إذا توفّى أحدا؟ بل کیف یتوفّى الجنین فی بطن أمّه! أیلج علیه من بعض جوارحها أم الرّوح أجابته بإذن ربّها؟ أم هو ساکن معه فی أحشائها؟ کیف یصف إلهه من یعجز عن صفة مخلوق مثله!

ترجمه‏

آیا هنگامى که (فرشته مرگ) وارد منزلى مى‏شود، احساس مى‏کنید؟ و آیا وقتى کسى را قبض روح مى‏کند وى را مى‏بینید؟ از آن بالاتر (آیا مى‏دانید) چگونه (گاهى) جنین را در شکم مادر، قبض روح مى‏کند؟ آیا وارد شکم مادر از طریق بعضى اعضاء مى‏شود یا از برون، روح جنین را به سوى خود فرا مى‏خواند؟ و او به اذن پروردگار اجابت مى‏کند، یا با او در شکم مادر، همراه است؟! چگونه کسى که از توصیف و تعریف مخلوقى همانند خود، ناتوان است، مى‏تواند خالق و معبودش را توصیف کند؟!

شرح و تفسیر

سایه فرشته مرگ در همه جا

همان گونه که در بالا آمد این خطبه در واقع بخشى از خطبه‏اى است که صفات خدا در آن بیان شده و عجز انسانها را از درک کنه ذات و صفات او شرح مى‏دهد در این بخش از خطبه امام علیه السّلام با ذکر مثالى این واقعیت را مشخص ساخته است و نشان مى‏دهد که انسان از درک کنه ذات بسیارى از مخلوقات عاجز و ناتوان است بنابر این چگونه مى‏تواند انتظار داشته باشد کنه ذات و صفات‏

خالق بى‏همتا را درک کند، مى‏فرماید: «آیا هنگامى که (فرشته مرگ) وارد منزلى مى‏شود، احساس مى‏کنید؟ و آیا وقتى کسى را قبض روح مى‏کند وى را مى‏بینید؟» (هل تحسّ به إذا دخل منزلا؟ أم هل تراه إذا توفّى أحدا؟).

به یقین روح انسان به وسیله «ملک الموت» (فرشته مرگ) از بدن او جدا مى‏شود همان گونه که در آیات متعددى از قرآن به آن اشاره شده است در حالى که ما نه از ورود او براى قبض روح و نه از خروج او آگاه مى‏شویم و نه هنگامى که مشغول قبض روح است او را مى‏بینیم، با این که او مخلوقى از مخلوقات خداست و فرشتگان امثال او بسیارند و هیچ کدام را نمى‏بینیم.

سپس در ادامه سخن به سراغ مورد خاصّى از قبض روح مى‏رود که مسأله بسیار پیچیده‏تر است و آن قبض روح جنین در شکم مادر مى‏باشد مى‏فرماید: «از آن بالاتر (آیا مى‏دانید) چگونه جنین را در شکم مادر قبض روح مى‏کند؟ آیا وارد شکم مادر از طریق بعضى از اعضا مى‏شود؟ یا از برون، روح جنین را به سوى خود فرا مى‏خواند؟ و او به اذن پروردگار اجابت مى‏کند؟ یا با او در شکم مادر، همراه است؟» (بل کیف یتوفّى الجنین فی بطن أمّه! أیلج(3) علیه من بعض جوارحها أم الرّوح أجابته بإذن ربّها؟ أم هو ساکن معه فی أحشائها؟).

بدیهى است پاسخ این سؤالات سه‏گانه و انتخاب یکى از آنها بر هر دانشمندى سنگینى مى‏کند و دلیل براى هیچ کدام به طور معیّن در دست نیست بنابر این مسأله قبض روح به وسیله ملک الموت خود، مسأله بسیار پیچیده‏اى است که انسان از درک آن عاجز است تا چه رسد به مسأله قبض روح بعضى از جنین‏ها در شکم مادر.

و سرانجام چنین نتیجه مى‏گیرد: «چگونه کسى که از توصیف و تعریف مخلوقى همانند خود ناتوان است مى‏تواند خالق و معبودش را توصیف کند؟» (کیف یصف إلهه من یعجز عن صفة مخلوق مثله!).

آرى! در این جهان هزاران هزار، مخلوق، موجود است که انسانها حتى بعد از گسترش جهان علم و دانش از درک آن عاجزند؛ حقیقت روح چیست؟ و رابطه آن با بدن چگونه است؟ چگونه از بدن جدا مى‏شود؟ و بعد از جدایى به کجا مى‏رود؟ حقیقت حیات و زندگى چیست؟ چرا دانشمندان تمام ترکیباتى که در یک سلول زنده موجود است به طور مصنوعى در آزمایشگاه جمع مى‏کنند و شکل مى‏دهند اما از دمیدن حیات در آن عاجزند؟!

حقیقت زمان و مکان چیست؟ امواج جاذبه چگونه است که شرق و غرب عالم را به هم پیوند مى‏دهد؟ و صدها سؤال دیگر مانند آن.

هنگامى که ما از توصیف این مخلوقات که با ما جهات مشترک زیادى دارد عاجزیم چگونه انتظار داریم خدایى را که هیچ جهت مشترکى با ما ندارد توصیف کنیم؟! آرى! ما نسبت به وجود او و صفات او علم اجمالى داریم، مى‏دانیم که هست و فلان صفت را اجمالا دارد ولى از گام نهادن در میدان علم تفصیلى همه عاجزند، حتى پیامبران بزرگ خدا؟

نکته‏ها

1- فرشته مرگ، یا فرشتگان مرگ‏

آیا ملک الموت یکى است یا گروهى؟ این سؤالى است که بسیارى از خود مى‏کنند.

در بعضى از آیات قرآن قبض ارواح به خدا نسبت داده شده: ««اللَّهُ یَتَوَفَّى

الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها»؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏کند»(4) ولى در آیات دیگرى از قرآن این کار به فرشتگان نسبت داده شده؛ گاه به فرشته مرگ و گاه به فرشتگان. در سوره سجده آیه 11 مى‏فرماید: ««قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ»؛ بگو فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، قبض روح شما مى‏کند» و در سوره نحل آیه 28 مى‏فرماید: ««الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ»؛ کسانى که فرشتگان قبض روح آنها را مى‏کنند».

کسانى که با آیات قرآن و تفسیر آن سر و کار دارند به خوبى مى‏دانند که هیچ منافاتى بین این آیات سه‏گانه، نیست براى این که سنّت پروردگار بر این جارى شده که براى اجراى امور در جهان آفرینش مأموریت را به فرشتگان مى‏دهد و لذا این کار از یکسو فعل خداست چرا که او فرمان داده، و از یکسو فعل فرشتگان، چرا که مباشر عمل آنها هستند، مثلا گفته مى‏شود «فلان زمامدار مسجد الحرام را در فلان تاریخ بناى جدید نمود» یعنى به مهندسان و معماران و بنا کنندگان، دستور این عمل را داد این، از یکسو.

از سوى دیگر: ملک الموت و فرشته مرگ. معنى جنس دارد و مى‏دانیم جنس در مفهوم عموم و معنى جمعى نیز بکار مى‏رود.

بنا بر این قبض کنندگان ارواح گروهى از فرشتگان هستند که به فرمان خدا به این کار دست مى‏زنند و بزرگ آنها فرشته‏اى به نام «عزرائیل» است.

بعضى معتقدند همان دو فرشته‏اى که مأمور ثبت اعمال انسان هستند در پایان عمر مأمور قبض روح انسان خواهند شد و شاید تعبیر به ««وُکِّلَ بِکُمْ»» (فرشته‏اى که مأمور شماست) اشاره‏اى به این معنى داشته باشد.

از آن جا که نیکان و پاکان همه چیزشان با بدان و آلوده‏گان فرق دارد ممکن‏

است مأموران قبض روح آنها هم مختلف باشند و براى قبض روح انسان بسیار والایى، همچون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شخص عزرائیل که فرشته بزرگ مرگ است اقدام کند(5)

2- چگونگى قبض ارواح‏

همان گونه که ورود روح در بدن بر ما مبهم است مسأله قبض روح نیز چندان روشن است، همین اندازه مى‏دانیم که به هنگام قبض روح رابطه روح از جسم بریده مى‏شود اما چگونه و به چه صورت؟ دقیقا روشن نیست.

آنچه در روایات اسلامى آمده است به نظر مى‏رسد تشبیهات و اشاراتى باشد و گر نه براى ما زندانیان عالم ماده درک این گونه مسائل که به عالم ماوراء طبیعت ارتباط دارد مشکل است.

آیا فرشته مرگ در جایى قرار گرفته- همان گونه که در بعضى از روایات آمده- و تمام دنیا براى او مانند کف دست است و هر کس فرمان مرگ او صادر شده از میان جمعیّت مى‏گیرد و قبض روح مى‏کند، یا این که فرشتگان قبض ارواح در جهان پراکنده‏اند و به موقع به سراغ شکارهاى خود مى‏روند؟

در خطبه بالا در خصوص بچّه‏هایى که در دوران جنینى قبض روح مى‏شوند سه احتمال ذکر شده بود: نخست این که فرشته مرگ وارد شکم مادر مى‏شود، دیگر این که از بیرون، روح جنین را به سوى خود فرا مى‏خواند و سوّم این که از آغاز در کنار جنین در شکم مادر ساکن است و این که امام هیچ احتمال را بر دیگرى ترجیح نداده اشاره به این حقیقت است که درک جزئیات این امور براى‏

ما که در جهان ماده قرار داریم آسان نیست.

بعضى از شارحان نهج البلاغه از میان این سه احتمال، احتمال دوّم را ترجیح داده‏اند، شاید به این دلیل که در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که از «ملک الموت» سؤال کرده‏اند تو چگونه در یک لحظه قبض ارواحى مى‏کنى که بعضى در مغرب و بعضى در مشرق هستند در پاسخ گفت من آنها را صدا مى‏زنم و اجابت دعوت من مى‏کنند و به سوى من مى‏آیند. سپس افزود: دنیا در برابر من همچون یک کاسه است که در برابر یکى از شما باشد از هر گوشه‏اى از آن بخواهد چیزى را برمى‏گیرد(6)


1) سند خطبه:در «مصادر نهج البلاغه» آمده است که نویسنده کتاب «عیون الحکم و المواعظ» «على بن محمّد لیثى» این خطبه را با کمى تفاوت در کتاب خود آورده و «ابن میثم بحرانى» هنگام شرح این خطبه مى‏گوید: «این خطبه بخشى از خطبه طولانى‏ترى بوده که امام علیه السّلام در باره توحید و تنزیه خداوند متعال بیان فرموده است» این تعبیر نشان مى‏دهد که او اصل خطبه را در جاى دیگرى غیر از «نهج البلاغه» مشاهده کرده است (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 244).

2) تمام نهج البلاغه، صفحه 65.

3) «یلج» از مادّه «ولوج» (بر وزن خروج) به معنى ورود و دخول است.

4) زمر، آیه 42.

5) در حدیثى از على علیه السّلام به این معنا اشاره شده است (بحار الأنوار، جلد 6، صفحه 142، حدیث 6).

6) من لا یحضره الفقیه، جلد 1، صفحه 80، حدیث 12.