و من خطبة له علیه السّلام
فی ذمّ الدّنیا
از خطبههاى امام امیر المؤمنین علیه السّلام است که درباره نکوهش دنیا ایراد فرموده است.
خطبه در یک نگاه
این خطبه به طور کلى- همان گونه که در بالا آمد- پیرامون نکوهش از دنیا سخن مىگوید، دنیایى که انسان در زرق و برق و لذات نامشروع و کامجویىهاى
بى حساب آن غرق مىشود و خدا و خلق و سرنوشت خویش را به دست فراموشى مىسپارد، دنیایى که ارزشها در آن نادیده گرفته مىشود و حلال و حرام و ظلم و عدالت در آن مفهومى ندارد.
در بخشى از این خطبه سخن از فریبندگى و زرق و برق دنیاست و ظاهرى که باطن ندارد.
و در بخش دیگر سخن از تحوّل و تغییر و دگرگونیهاى دنیا است سخن از نعمتهایى است که جاى خود را به نقمت مىدهد و کامیابىهایى که مبدّل به ناکامى مىشود.
در سومین بخش از ناپایدارى و فناء دنیا سخن مىگوید و با تعبیرات تکان دهندهاى حقیقت این امر را روشن مىسازد.
در بخش چهارم دست مردم را مىگیرد و به اعماق تاریخ گذشتگان فرو مىبرد، اقوامى که از قدرتمندترین مردم جهان بودند سرانجام دست اجل گریبان آنها را گرفت و از بالاى تخت قدرت به زیر آورده و بر خاک مذلّت کشاند.
و بالاخره در بخش پایانى از مرگ و مردگان و آنها که روزى در میان ما با شور و نشاط زندگى مىکردند و آوازه آنها همه جا پیچیده بود و اکنون خاک سیاه بالینشان شده و شور و نشاط آنان فرو نشسته و آوازههایشان خاموش شده است سخن مىگوید. امام علیه السّلام این بخشها را چنان با بیانات دقیق و حساب شده و مؤثّر ذکر مىکند که غافلترین افراد را از خواب غفلت بیدار مىسازد و ارواح خفته را بیدار مىکند.
بخش اوّل
أمّا بعد، فإنّی أحذّرکم الدّنیا، فإنّها حلوة خضرة، حفّت بالشّهوات، و تحبّبت بالعاجلة، و راقت بالقلیل، و تحلّت بالآمال، و تزیّنت بالغرور، لا تدوم حبرتها، و لا تؤمن فجعتها. غرّارة ضرّارة، حائلة زائلة، نافدة بائدة، أکّالة غوّالة. لا تعدو- إذا تناهت إلى أمنیّة أهل الرّغبة فیها و الرّضاء بها- أن تکون کما قال اللّه تعالى سبحانه: «کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِراً».
ترجمه
اما بعد (از حمد و ثناى الهى) شما را از دنیا برحذر مىدارم چرا که ظاهرش شیرین و با طراوت، و در لابهلاى شهوات پیچیده شده است، به خاطر نقد بودنش جلب توجه مىکند و با این که مواهب آن ناچیز است دلها را به سوى خود مىکشاند، آمال و آرزوهاى دنیاپرستان را در خود جمع کرده و خود را به آن آراسته و زیور فریب به خود پوشانده است، شادمانى و نعمت آن پایدار نیست و از دردها و مشکلاتش کسى در امان نمىباشد، سخت، مغرور کننده و زیانبار است و متغیّر و زوال پذیر، پایان گیرنده و نابود شدنى است و (سرانجام) ساکنان خود را مىخورد و هلاک مىکند و هر گاه که زندگى دنیا به حدّ اعلا رسد و به آرزوى دنیاپرستان جامه عمل بپوشاند و از آن راضى شوند بیش از آنچه خداوند متعال (در قرآن) فرموده، نخواهد بود که: «زندگى دنیا همچون آبى
است که از آسمان فرو مىفرستیم و به وسیله آن گیاهان، سر به هم مىآورند امّا چیزى نمىگذرد که خشک مىشود و بادها آنها را به هر سو پراکنده مىسازد، و خداوند بر همه چیز قادر است».
شرح و تفسیر
دنیاى فریبکار!
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه نخست همگان را از دنیاى فانى و فریبنده بر حذر مىدارد و سپس با ذکر هیجده وصف درباره دنیا و فریبندگى آن، ماهیّت واقعى آن را کاملا بر ملا مىسازد، مىفرماید:
«امّا بعد (از حمد و ثناى الهى) شما را از دنیا برحذر مىدارم، چرا که ظاهرش شیرین و با طراوت، و در لابهلاى شهوات پیچیده شده، به خاطر نقد بودنش جلب توجه مىکند و با این که مواهب آن ناچیز است دلها را به سوى خود مىکشاند، آمال و آرزوهاى دنیاپرستان را در خود جمع کرده و خود را به آن آراسته، و زیور فریب به خود پوشانده است» (أمّا بعد فإنّی احذّرکم الدّنیا، فإنّها حلوة خضرة، حفّت بالشّهوات و تحبّبت بالعاجلة و راقت(2) بالقلیل و تحلّت بالآمال و تزیّنت بالغرور).
امام علیه السّلام فریبندگى دنیا را از این نظر مىداند که ظاهرش شیرین و با طراوت است و انواع شهوات گرداگرد آن را فرا گرفته و چون نقد و آماده است، محبوب دلهاست (و این است معناى تحبّبت بالعاجلة).
تعبیر «راقت بالقلیل» اشاره به این است که دنیا متاع اندک خود را چنان تزیین مىکند که دلهاى دنیاپرستان را مجذوب خود مىسازد.
جمله «تحلّت بالآمال» اشاره به این است که زینت دنیا جنبه واقعى ندارد بلکه با پندارها و خیالها و آرزوها تزیین شده است؛ همان گونه که جمله «تزیّنت بالغرور» بر همین معنا تاکید مىکند، که فریب و نیرنگ، سرمایه اصلى دنیا و عامل تزیین آن است.
این مطلب هنگامى روشن مىشود که دورنماى کاخ شاهان و قدرت ظاهرى آنها و زرق و برق قصرهاى ثروتمندان و لباسها و مرکبها و وسایل زندگى زیبا و جذاب آنها را از دور ببینى؛ که دلها را سخت تکان مىدهد و به خود مشغول مىدارد؛ امّا هنگامى که نزدیک مىشویم و در اعماق زندگى آنها فرو مىرویم، چیزى جز بدبختى و گرفتارى، مشکلات و ناراحتىها و ترس از خطرات دشمن و توطئههاى حسودان و اختلافات دوستان نمىبینیم.
این تعبیرات در واقع برگرفته از آیات قرآن مجید است:
در دو آیه مىخوانیم: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ»؛ زندگى دنیا جز وسیله فریب نیست(3)».
در جاى دیگر مىفرماید: «إِنَّ هؤُلاءِ یُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ»؛ آنها زندگى زودگذر را دوست دارند(4)».
و در جاى دیگر مىفرماید: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ»؛ محبّت امور مادى از زنان و فرزندان و اموال هنگفت … در نظر مردم جلوه داده شده است(5)».
و در جاى دیگر مىفرماید: «ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ»؛ بگذار
بخورند و بهره گیرند و آرزوها آن را سرگرم و غافل سازد(6)».
و در ادامه این سخن مىفرماید: «شادمانى و نعمت آن پایدار نیست و از دردها و مشکلاتش کسى در امان نمىباشد، سخت مغرور کننده و زیانبار است، متغیّر و زوالپذیر و پایان گیرنده و نابود شدنى است و (سرانجام) ساکنان خود را مىخورد و هلاک مىکند» (لا تدوم حبرتها(7) و لا تومن فجعتها، غرّارة، ضرّارة حائلة(8) زائلة نافدة(9) بائدة(10) أکّالة غوّالة(11)).
امام علیه السّلام در این قسمت از سخن خود با تعبیرات بسیار حساب شده از ناپایدارى دنیا خبر مىدهد، نه زیباییهاى آن ادامه دارد نه قدرت، نه ثروت، نه جوانى و نه امنیّت، همه چیز آن در معرض زوال است و با نسیمى دفتر ایّام بر هم مىخورد و غافل و بى خبر کسانى هستند که با این حال بر آن تکیه مىکنند.
و ادامه داده مىفرماید: «آن گاه که زندگى دنیا به حدّ اعلا مىرسد و به آرزوى دنیاپرستان جامه عمل مىپوشاند و از آن راضى مىشوند، بیش از آنچه خداوند متعال (در قرآن) فرموده، نخواهد بود که: زندگى دنیا همچون آبى است که از آسمان فرو مىفرستیم و به وسیله آن گیاهان سر به هم آورند، اما چیزى نمىگذرد که خشک مىشوند و بادها آنها را به هر سو پراکنده مىسازد و خداوند بر همه چیز قادر است» (لا تعدو- اذا تناهت إلى امنیّة اهل الرّغبة
فیها و الرّضاء بها- أن تکون کما قال اللّه تعالى سبحانه: «کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیماً(12) تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ مُقْتَدِراً»(13)
امام علیه السّلام در این جا براى اثبات مقصود خود به مثال زیبا و گویایى که قرآن مجید در سوره «کهف» آورده است متوسّل مىشود دست انسانها را گرفته و به دشت و صحرا مىبرد، منظره بهار و پاییز را در نظر آنها مجسّم مىسازد که چگونه با نزول باران، زمین مىجنبد و گیاهان سر بر مىآورند درختان شکوفه مىکنند و گلها مىخندند و شاخهها پر برگ و سپس پر میوه مىشوند اما با گذشتن چند ماه برگها پژمرده، درختان افسرده، نغمههاى مرغان خاموش، شاخهها برهنه مىشوند و همه چیز پایان مىگیرد، آرى! چنین است وضع زندگى انسانها در این دنیاى فانى و ناپایدار و چه تشبیه جالب و گویایى!
بخش دوّم
لم یکن امرؤ منها فی حبرة إلّا أعقبته بعدها عبرة؛ و لم یلق فی سرّائها بطنا، إلّا منحته من ضرّائها ظهرا؛ و لم تطلّه فیها دیمة رخاء، إلّا هتنت علیه مزنة بلاء! و حریّ إذا أصبحت له منتصرة أن تمسی له متنکّرة، و إن جانب منها اعذوذب و احلولى، أمرّ منها جانب فأوبى! لا ینال امرؤ من غضارتها رغبا، إلّا أرهقته من نوائبها تعبا! و لا یمسی منها فی جناح أمن، إلّا أصبح على قوادم خوف! غرّارة، غرور ما فیها، فانیة، فان من علیها، لا خیر فی شیء من أزوادها إلّا التّقوى. من أقلّ منها استکثر ممّا یؤمنه! و من استکثر منها استکثر ممّا یوبقه، و زال عمّا قلیل عنه.
ترجمه
هیچ کس از دنیا شادمانى ندیده، جز این که به دنبال آن او را با اشک و آه رو به رو مىسازد، و هنوز با خوشىهایش روبه رو نشده که او را با ناراحتىهاى پشت کردن (نعمتها)، مبتلا مىکند و هنوز باران لطیف و ملایم راحتى و آسایش بر او نباریده که بلاها را سیل آسا بر سرش فرو مىبارد (به همین دلیل) جاى تعجب نیست که هر گاه صبحگاهان به یارى کسى بر خیزد شامگاهان خود را ناشناس و بیگانه نشان دهد و اگر در یک طرف، شیرینى و گوارایى داشته باشد در سوى دیگر تلخى به بار آورد و مرگ بیآفریند. هیچ کس از نعمتها و لذّات دنیا به آنچه خواسته است نمىرسد مگر این که (به زودى) مشکلات و سختىهایش او را به رنج مىافکند، و شبى را در زیر بال و پر امنیّت
به سر نمىبرد، جز این که صبحگاهان روى شهپرهاى لغزنده خوف قرار مىگیرد.
(آرى!) دنیا بسیار فریبنده است و آنچه در آن است فریب و نیرنگ است، فناپذیر است و هر کس در آن است نیز فانى مىشود، و همه زاد و توشههاى آن- جز زاد و توشه تقوا- بیهوده است. هر کس به مقدار کفایت از مواهب دنیا قانع شود، آرامش بیشترى بدست مىآورد و آن کس که از آن بسیار طلبد، وسیله نابودى خود را بیشتر فراهم ساخته است و آنچه را به دست آورده، به زودى از دستش مىرود.
شرح و تفسیر
هر روز چهره عوض مىکند! امام علیه السّلام در این بخش از خطبه، در ادامه نکوهش از زندگى دنیاى مادى نخست به یکى دیگر از ویژهگیهاى بارز آن که دگرگونى سریع و جابهجایى نعمتها و نقمتهاست، اشاره کرده مىفرماید: «هیچ کس از دنیا شادمانى ندیده جز این که به دنبال آن او را با اشک و آه رو به رو مىسازد، و هنوز با خوشىهایش مواجه شده که او را به ناراحتىهاى پشت کردن (نعمتها) مبتلا مىکند» (لم یکن امرء منها فی حبرة إلّا اعقبته بعدها عبرة، و لم یلق فی سرّائها بطنا إلّا منحته(14) من ضرّائها ظهرا).
سپس در تأکید این معنى مىافزاید: «هنوز باران لطیف و ملایم راحتى و آسایش، بر او نباریده که بلاها را سیل آسا بر سرش فرو مىبارد!» (و لم تطلّه(15)
فیها دیمة(16) رخاء إلّا هتنت(17) علیه مزنة(18) بلاء).
و به همین دلیل «جاى تعجب نیست که هر گاه صبحگاهان به یارى کسى برخیزد، شامگاهان خود را ناشناس و بیگانه نشان دهد و اگر در یک طرف شیرینى و گوارایى داشته باشد در سوى دیگر تلخى به بار مىآورد و مرگ مىآفریند» (و حرىّ إذا اصبحت له منتصرة ان تمسى له متنکّرة و إن جانب منها اعذوذب(19) و احلولى(20)، أمرّ منها جانب فأوبى(21)).
آرى! چنین است طبیعت زندگى این دنیاى مادّى، و همیشه چنین بوده و خواهد بود که تلخ و شیرین، پیروزى و شکست، زندگى و مرگ، به زودى جاى خود را با یکدیگر عوض مىکنند و هیچ قدرتى نمىتواند مانع این دگرگونیها گردد.
آن گاه در تأکید همین معنى مىفرماید: «هیچ کس از نعمتها و لذّات دنیا به آنچه خواسته است نمىرسد مگر این که (به زودى) مشکلات و سختىهایش او را به رنج مىافکند و شبى را در زیر بال و پر امنیّت به سر نمىبرد جز این که صبحگاهان، روى شهپرهاى لغزنده خوف قرار مىگیرد» (لا ینال امرؤ من غضارتها(22) رغبا إلّا أرهقته(23) من نوائبها تعبا! و لا یمسى منها فی جناح
أمن إلّا أصبح على قوادم(24) خوف).
آرى! فاصله زمانى و مکانى خوشبختى و بدبختى در دنیا بسیار کم است، گاه در آغاز شب بساط عیش و نوش را گسترده، غرق لذّت و شادى است ولى با گذشتن یک شب، صبحگاهان، فریاد شیون بر مرگ عزیزانش از همان خانه پر زرق و برق برمىخیزد و گاه به دست نزدیکترین دوستان و محافظانش جام تلخ و زهرآلود مرگ را سر مىکشد.
باز در ادامه این سخن، از فریب و فناى دنیا توصیف گویاترى فرموده مىگوید:
«دنیا بسیار فریبنده است و آنچه در آن است فریب و نیرنگ است، فناپذیر است و هر کس در آن است نیز فانى مىشود، و همه زاد و توشههاى آن، جز زاد و توشه تقوا، بیهوده است، هر کس به مقدار کفایت از مواهب دنیا قانع شود آرامش بیشترى به دست مىآورد، و آن کس که از آن بسیار طلبد وسیله نابودى خود را بیشتر فراهم ساخته است (اضافه بر این) آنچه را به دست آورده به زودى از دست او مىرود!» (غرّارة، غرور ما فیها، فانیة فان من علیها، لا خیر فی شیء من أزوادها إلّا التّقوى. من أقلّ منها استکثر ممّا یؤمنه و من استکثر منها استکثر ممّا یوبقه(25) و زال عمّا قلیل عنه).
و به این ترتیب امام علیه السّلام به دنبال آن توصیفهایى که درباره تغییر و تحوّل نعمتها و جابهجایى قدرتها و نابودى موفقیّتها بیان مىدارد نتیجه مىگیرد که
عاقل کسى است که از آن به مقدار کم (به اندازه کفاف) قناعت کند تا اسباب امنیّت خاطر فراهم سازد چرا که آنها که فزون طلبند براى حفظ این فزونى خود را در معرض آفات فراوان قرار داده و عوامل بدبختى و نابودى خویش را به دست خویش فراهم مىسازند.
بخش سوّم
کم من واثق بها قد فجعته، و ذی طمأنینة إلیها قد صرعته، و ذی أبّهة قد جعلته حقیرا، و ذی نخوة قد ردّته ذلیلا! سلطانها دوّل، و عیشها رنق، و عذبها أجاج، و حلوها صبر، و غذاؤها سمام، و أسبابها رمام! حیّها بعرض موت، و صحیحها بعرض سقم! ملکها مسلوب، و عزیزها مغلوب، و موفورها منکوب، و جارها محروب!
ترجمه
چه بسیار کسانى که بر آن (دنیا) تکیه کردند ناگهان آنها را به درد و رنج افکند، و چه بسیار افرادى که به آن اطمینان نمودند ولى آنها را بر زمین کوبید. چه افراد صاحب جاه و جلال که دنیا آنها را حقیر و کوچک ساخت، و متکبران فخرفروشى که بر خاک مذلّتشان افکند، حکومتش ناپایدار و همواره دست به دست مىگردد، زندگى گوارایش ناگوار، شیرینى آن تلخ، غذاى آن مسموم، و طنابهایش کهنه و پوسیده است زندگانش همواره در معرض مرگند، و تندرستانش در معرض بیمارى، حکومتش بر باد است، نیرومندانش مغلوب، صاحبان نعمتش رو به فنا، و همسایگانش غارت زدهاند.
شرح و تفسیر
دنیا تکیهگاهى بسیار سست!
امام علیه السّلام در این بخش از این خطبه به دو نکته مهم دیگر در باره وضع زندگى
دنیا و کم ارزش بودن مواهب مادى اشاره مىفرماید:
نخست این که، هیچ چیز در آن قابل اعتماد نیست، مىفرماید: «چه بسیار کسانى که بر آن (دنیا) تکیه کردند ناگهان آنها را به درد و رنج افکند، و چه بسیار افرادى که به آن اطمینان نمودند ولى آنها را بر زمین کوبید، چه افراد صاحب جاه و جلال که دنیا آنها را حقیر و کوچک ساخت و متکبران فخرفروشى که به خاک مذلّتشان انداخت» (کم من واثق بها قد فجعته، و ذی طمأنینة إلیها قد صرعته، و ذی ابّهة(26) قد جعلته حقیرا، و ذی نخوة قد ردّته ذلیلا).
آرى هیچ کس در هیچ پست و مقام و موقعیتى از حوادث دردناکى که به طور ناگهانى گریبان افراد را مىگیرد در امان نمىباشد، شاهان بزرگ، قهرمانان قوى پیکر، ثروتمندان پر تجربه، و جوانان شاداب و زیبا، همه و همه در معرض هجوم این حوادث ناگهانى هستند، حوادثى که یک شبه نعمتها را مىگیرد و عزیزترین عزیزان را بر خاک مذلّت مىنشاند و تاریخ پر است از این گونه حوادث.
طبرى در تاریخ خود مىنویسد: «سلیمان بن عبد الملک» روزى لباس گرانبها و عمامه سبز رنگى پوشید و نگاه در آیینه کرد (و از چهره خود لذّت برد، و از روى مباهات) گفت: «من پادشاه جوان جوانبختم ولى بعد از این ماجرا تنها یک هفته زنده بود»(27)
و به گفته شاعر:
بهار عمر بسى دلفریب و رنگین است
ولى چه سود که دارد خزان مرگ از پى
دیگر این که: تمام شیرینىهاى آن با تلخى آمیخته و پیروزیها با شکست
توأم است، مىفرماید: «حکومت دنیا ناپایدار و همواره دست به دست مىگردد، زندگى آن تیره، گوارایش، ناگوار، شیرینى آن تلخ، غذاى آن مسموم، و طنابهایش کهنه و پوسیده است!» (سلطانها دوّل(28) و عیشها رنق(29) و عذبها اجاج(30)، و حلوها صبر(31) و غذائها سمام(32) و أسبابها رمام(33)).
و در ادامه آن مىافزاید: «زندگانش همواره در معرض مرگند و تندرستانش در معرض بیمارى، حکومتش بر باد رفته، نیرومندانش مغلوب، صاحبان نعمتش رو به فنا، و همسایگانش غارت زدهاند!» (حیّها بعرض موت، و صحیحها بعرض سقم، ملکها مسلوب و عزیزها مغلوب، و موفورها(34) منکوب(35)، و جارها محروب(36)).
آرى لذات و مواهب دنیا حتى در زمانى که وجود دارد آمیخته با انواع درد و رنجهاست، حاکمان مقتدر را از دور مىبینیم و گاه بر قدرت و سطوت آنها غبطه
مىخوریم اما هنگامى که نزدیک مىشویم مىبینیم او حتى از نزدیکترین دوستانش در وحشت است و از این که نمىداند فردا چه مىشود سخت نگران است، به همان داستانى مىماند که شخصى آرزوى یک روز سلطنت و نشستن بر تخت پادشاهى کرده بود، به خواستهاش ترتیب اثر دادند، امّا بالاى سرش خنجر برنده سنگینى آویزان کرده بودند که به یک موى بسته بود، و او هر لحظه احتمال مىداد، آن مو پاره شود و خنجر بر فرقش فرود آید، پیوسته پابهپا مىکرد و آرزو مىکرد: هر چه زودتر آن روز تمام شود و از شر تخت و تاجى که با خطرات آن خنجر آمیخته است، رهایى یابد، و به تعبیر امام علیه السّلام همه طنابهاى به ظاهر محکم دنیا پوسیده است و بر هیچ یک نمىتوان اعتماد کرد.
بخش چهارم
أ لستم فی مساکن من کان قبلکم أطول أعمارا، و أبقى آثارا، و أبعد آمالا، و أعدّ عدیدا، و أکثف جنودا! تعبّدوا للدّنیا أیّ تعبّد، و آثروها أیّ إیثار، ثمّ ظعنوا عنها بغیر زاد مبلّغ و لا ظهر قاطع. فهل بلغکم أنّ الدّنیا سخت لهم نفسا بفدیة، أو أعالتهم بمعونة، أو أحسنت لهم صحبة! بل أرهقتهم بالقوادح، و أوهقتهم بالقوارع، و ضعضعتهم بالنّوائب، و عفّرتهم للمناخر، و وطئتهم بالمناسم، و أعانت علیهم «ریب المنون». فقد رأیتم تنکّرها لمن دان لها، و آثرها و أخلد إلیها، حین ظعنوا عنها لفراق الأبد. و هل زوّدتهم إلّا السّغب، أو أحلّتهم إلّا الضّنک، أو نوّرت لهم إلّا الظّلمة، أو أعقبتهم إلّا النّدامة! أفهذه تؤثرون، أم إلیها تطمئنّون، أم علیها تحرصون؟ فبئست الدّار لمن لم یتّهمها، و لم یکن فیها على و جل منها!
ترجمه
مگر شما در جایگاه پیشینیان خود زندگى نمىکنید همانها که عمرشان از شما طولانىتر و آثارشان پا بر جاتر و آرزوهاىشان درازتر، نفراتشان فزونتر و لشکرهایشان انبوهتر بود؟
آنها دنیا را پرستیدند، چه پرستیدنى! و آن را بر همه چیز مقدّم داشتند چه مقدّم داشتنى!، اما سرانجام بدون زاد و توشهاى که آنها را به منزلگاه (ابدىشان) برساند، و بدون مرکبى که با آن این راه (پر خوف و خطر) را بپیمایند از آن کوچ کردند.
آیا هرگز به شما خبر رسیده که دنیا فدیهاى براى یکى از آنها داده باشد (تا او را از مرگ یا سکرات آن) رهایى ببخشد؟ یا کمکى به آنها در این مسیر کند؟ یا حدّاقل هم نشین خوبى براى آنان باشد؟ (نه، هرگز کمکى به فداییان خود نکرده) بلکه به عکس آنها را زیر آفتهاى گوناگون پوشانید و طوق حوادث دردناک کوبنده را بر گردنشان افکند و با انواع شدائد و مشکلات ذلیلشان نمود، و به صورت به خاک افکند و پایمالشان کرد، و به یارى گردش روزگار بر ضدّ آنها برخاست.
شما با چشم خود دیدید (و در تواریخ خواندید) که دنیا در برابر دنیاپرستان و کسانى که آن را بر همه چیز مقدّم مىداشتند و بر آن تکیه مىکردند هنگام کوچ همیشگى از آن چهره در هم کشید و خود را کاملا ناآشنا جلوه داد.
آیا دنیا براى دنیاپرستان زاد و توشهاى جز گرسنگى فراهم کرد؟ و جز فشار و تنگى محلّى براى آنها آماده ساخت؟ و جز ظلمت و تاریکى براى آنها نورى مهیّا نمود؟ (نه، هرگز، بلکه آنها را در گورهاى تاریک و تنگ و وحشتناک جاى داد) و آیا سرانجام جز ندامت چیزى براى آنها ببار آورد؟ آیا چنین دنیایى را بر همه چیز مقدّم مىشمرید؟ و بر آن تکیه مىکنید؟ و نسبت به آن حرص مىورزید؟! چه بد خانهاى است این دنیا براى کسى که نسبت به آن خوشبین باشد و در آن آسوده خاطر زندگى کند!!
شرح و تفسیر
کمى به گذشته بنگرید!
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه در ادامه نکوهش دنیاى فریبنده و زودگذر، دست مخاطبین خود را گرفته و به اعماق تاریخ گذشته مىبرد و زندگى قدرتمندان و زورمندان پر سر و صدا و صاحب اموال و آمال را به آنها نشان
مىدهد، مىفرماید: «مگر شما در جایگاه پیشینیان خود زندگى نمىکنید؟ همانها که عمرشان از شما طولانىتر و آثارشان پا بر جاتر و آرزوهایشان درازتر، و نفراتشان فزونتر و لشکرهایشان انبوهتر بود؟» (أ لستم فی مساکن من کان قبلکم اطول أعمارا و أبقى آثارا و ابعد آمالا و اعدّ عدیدا(37) و اکثف(38) جنودا).
در این بخش از خطبه امام به پنج امتیاز از پیشینیان اشاره مىکند: طول عمر، بقاى آثار، درازى آرزوها، فزونى جمعیّت و کثرت لشکرها. امتیازاتى که سبب برترى آشکار آنها مىشد ولى هیچ یک از این امور نتوانست از نفوذ سیل فنا به قصرها و خانههاى آنها جلوگیرى کند، سرانجام همچون برگهاى خشکیده درختان یا پرکاه، روى این سیلاب غلطیدند و رفتند.
امام علیه السّلام در همین راستا اضافه مىفرماید: «آنها دنیا را پرستیدند چه پرستیدنى، و آن را بر همه چیز مقدّم داشتند چه مقدّم داشتنى، اما سرانجام بدون زاد و توشهاى که آنها را به منزلگاه (ابدى) برساند و بدون مرکبى که این راه (پر خوف و خطر) را بپیمایند از آن کوچ کردند» (تعبّدوا للدّنیا أیّ تعبّد و آثروها أیّ ایثار، ثمّ ظعنوا عنها بغیر زاد مبلّغ و لا ظهر قاطع).
آرى! آنها با آن همه تلاش و کوشش در طریق بندگى دنیا و بکار گرفتن تمام نیروها و استعدادشان در این طریق، بهرهاى از آن نبردند و در راه طولانى آخرت که جز با زاد و توشه تقوا و مرکب ایمان قابل پیمودن نیست بىزاد و مرکب به راه افتادند.
سپس امام علیه السّلام یاران خود را مخاطب ساخته مىفرماید: «آیا هرگز به شما خبر رسیده که دنیا فدیهاى براى یکى از آنها داده باشد و (تا او را از مرگ یا سکرات آن) رهایى بخشیده باشد؟ یا کمکى به آنها در این مسیر کند؟ یا حدّ اقل همنشین خوبى براى آنان باشد» (فهل بلغکم أنّ الدّنیا سخت(39) لهم نفسا بفدیة، أو أعانتهم بمعونة، أو أحسنت لهم صحبة).
آرى نه نجات کامل یا کمکى در این راه، و نه حتّى مصاحبت شایسته با یک نفر هم از این همه، دنیا نداشته است، آیا این درس عبرت بزرگى براى همه شما نیست؟!
سپس مىافزاید: نه تنها به آنها کمکى نکرد و به فدائیان خود نظر مرحمتى ننمود «بلکه به عکس آنها را زیر آفتهاى گوناگون پوشانید و طوق حوادث دردناک و کوبنده را برگردنشان افکند و با انواع شدائد و مشکلات، آنها را ذلیل نمود و به صورت، به خاک افکند و پایمالشان کرد و به یارى گردش روزگار بر ضدّ آنها برخاست». (بل أرهقتهم(40) بالقوادح(41) و أوهقتهم(42) بالقوارع(43) وضعضعتهم(44) بالنّوائب و عفّرتهم(45) للمناخر و وطئتهم بالمناسم(46)
و أعانت علیهم ریب المنون(47)).
این تعبیرات حساب شده و کوبنده، اشاره به این است که دنیا، نه این که دنیاپرستان را به کمترین چیزى یارى نکرد، بلکه به عکس با تمام قوّت و قدرت براى کوبیدن و پایمال کردن و نابود ساختن آنها بپاخاست و هر چه در توان داشت بر ضدّ آنها بکار گرفت.
جالب، این که: در بیان کمکهاى دنیا از کمکهاى بزرگ شروع مىکند تا به کوچک مىرسد ولى در مورد زیانهایى که به دنیاپرستان رسانده از مراحل پایینتر گرفته و به آخرین مرحله که لگدمال کردن و نابود ساختن است مىرساند و این نهایت فصاحت و بلاغت در بیان حقایق تلخ و ناگوار را نشان مىدهد و نهایت بىوفایى و پستى دنیا را آشکار مىسازد.
سپس امام در یک نتیجهگیرى روشن مىفرماید: «شما با چشم خود دیدید (و در تواریخ خواندید) که دنیا در برابر دنیاپرستان و کسانى که آن را بر همه چیز مقدّم مىداشتند و بر آن تکیه مىکردند، هنگام کوچ همیشگى از آن چهره در هم کشید و خود را کاملا ناآشنا جلوه داد» (فقد رأیتم تنکّرها لمن دان لها و آثرها و أخلد(48) إلیها حین ظعنوا عنها لفراق الأبد).
«آیا دنیا براى دنیاپرستان زاد و توشهاى جز گرسنگى فراهم کرد؟ و جز فشار و تنگى محلّى براى آنها آماده ساخت؟ و جز ظلمت و تاریکى براى آنها نورى مهیّا نمود؟ (نه هرگز، بلکه آنها را در گورهایى تنگ و تاریک و وحشتناک جاى داد) و سرانجام آیا جز ندامت چیزى براى آنها ببار آورد» (و هل زوّدتهم إلّا
السّغب(49) أو احلّتهم إلّا الضّنک(50) أو نوّرت لهم إلّا الظّلمة أو أعقبتهم إلّا النّدامة).
چگونه بر دنیایى که جز بدبختى و شکست و ناکامى و ظلمت و تاریکى براى دوستدارانش نمىآفریند و سرانجام مایّه ندامت و پشیمانى است تکیه مىکنید؟ و خود را برده آن مىسازید و آن را بر همه مقدّم مىدارید.
در ادامه مىفرماید: «آیا چنین دنیایى را بر همه چیز مقدّم مىشمرید و بر آن تکیه مىکنید و نسبت به آن حرص مىورزید؟! چه بد خانهاى است این دنیا براى کسى که نسبت به آن بدگمان نباشد، در آن (آسوده خاطر زندگى کند و) خوفى نداشته باشد» (ا فهذه تؤثرون أم إلیها تطمئنّون أم علیها تحرصون؟ فبئست الدّار لمن لم یتّهمها و لم یکن فیها على و جل منها).
به راستى تعبیراتى از این گویاتر و رساتر درباره بىاعتبارى دنیا و سرانجام وحشتناک دنیاپرستان پیدا نمىشود، هدف امام علیه السّلام از این تأکیدهاى پىدرپى و تعبیرات بیدارگر و هشدار دهنده آن است که در برابر موج دنیاپرستى که به خاطر وفور نعمتهاى بدست آمده از فتوحات اسلامى، براى گروه زیادى پیدا شده بود و یک باره غرق ناز و نعمت شده بودند و ارزشهاى الهى را فراموش کرده، به خواب و خور و لذّات مادى چسبیده بودند، به پا خیزد و خفتگان را بیدار کند و ارزشهاى از دست رفته اسلام را زنده نماید و مردم را- که مخصوصا از زمان عثمان به این طرف به بیراهه کشیده بودند- به راه باز گرداند.
چه زیبا و جالب است این گونه مواعظ و اندرزهاى گویا و رسا براى
دنیاپرستان عصر ما که آنها نیز در همان شرایط بلکه بدتر از آن گرفتار شدهاند که اگر به هوش نیایند نه دینى باقى مىماند و نه دنیاى معقولى.
این تعبیرات هماهنگ با آیات و روایاتى است که در قرآن مجید و کلمات پیامبر و معصومین دیگر آمده است:
در سوره روم آیه 9 مىخوانیم: «أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»؛ آیا در زمین گردش نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنان بودند چگونه بود؟ آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را (براى زراعت و آبادى) بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند (اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند) خداوند هرگز به آنان ستم نکرد آنها به خودشان ستم مىکردند».
و در سوره یونس آیه 7- 8 مىفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»؛ آنها که ایمان به ملاقات ما (و روز رستاخیز) ندارند و به زندگى دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند و آنها که از آیات ما غافلند جایگاهشان آتش است به خاطر کارهایى که انجام مىدادند».
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «من زهد فی الدّنیا أثبت اللّه الحکمة فی قلبه و أنطق بها لسانه و بصّره عیوب الدّنیا دائها و دوائها و أخرجه من الدّنیا سالما؛ کسى که نسبت به (زرق و برق) دنیا بىاعتنا باشد خداوند حکمت را در دل او برقرار مىسازد و زبانش به آن گویا مىشود و عیوب دنیا را به او نشان مىدهد، دردهاى آن و داروهاى آن، و او را از دنیا با
سلامت (دین و ایمان) بیرون مىبرد»(51)
در حدیث دیگرى از آن حضرت علیه السّلام آمده است: «من أصبح و أمسى و الدّنیا اکبر هّمّه جعل اللّه تعالى الفقر بین عینیه و شتّت أمره و لم ینل من الدّنیا إلّا ما قسّم اللّه له و من أصبح و أمسى و الآخرة اکبر همّه جعل اللّه الغنى فی قلبه و جمع له أمره؛ کسى که صبح و شام، دنیا مهمترین خواسته و مقصود او باشد خداوند متعال فقر را پیش روى او قرار مىدهد و امور او را پراکنده مىکند و از دنیا بهرهاى نمىبرد جز آنچه براى او مقدّر شده، و کسى که صبح و شام، آخرت، مهمترین مطلوب و مقصود او باشد خداوند غنا و بىنیازى را در قلب او قرار مىدهد و امور او را جمع مىکند و سامان مىبخشد»(52)
بخش پنجم
فاعلموا- و أنتم تعلمون- بأنّکم تارکوها و ظاعنون عنها، و اتّعظوا فیها بالّذین قالوا: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً»: حملوا إلى قبورهم فلا یدعون رکبانا، و أنزلوا الأجداث فلا یدعون ضیفانا، و جعل لهم من الصّفیح أجنان، و من التّراب أکفان، و من الرّفات جیران، فهم جیرة لا یجیبون داعیا، و لا یمنعون ضیما، و لا یبالون مندبة. إن جیدوا لم یفرحوا، و إن قحطوا لم یقنطوا. جمیع و هم آحاد، و جیرة و هم أبعاد. متدانون لا یتزاورون، و قریبون لا یتقاربون. حلماء قد ذهبت أضغانهم، و جهلاء قد ماتت أحقادهم. لا یخشى فجعهم، و لا یرجى دفعهم، استبدلوا بظهر الأرض بطنا، و بالسّعة ضیقا، و بالأهل غربة، و بالنّور ظلمة، فجاؤوها کما فارقوها، حفاة عراة، قد ظعنوا عنها بأعمالهم إلى الحیاة الدّائمة و الدّار الباقیة، کما قال سبحانه و تعالى: «کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ».
ترجمه
بدانید!- و به یقین مىدانید- که سرانجام، همه شما دنیا را ترک مىگویید و از آن کوچ مىکنید، از کسانى که (پیش از شما در دنیا بودند و) مىگفتند: «چه کسى از ما نیرومندتر است»، پند گیرید (آرى) آنها را به سوى قبرشان بردند، در حالى که اختیارى از خود نداشتند، و در درون قبرهایشان جاى دادند، در حالى که مهمان نبودند در دل سنگهاى گسترده، خانههاى قبر براى آنان ساخته شد، و از خاک کفنهایى، و از استخوانهاى پوسیده همسایگانى داشتند، همسایگانى
که هیچ ندایى را پاسخ نمىگویند و در برابر هجوم ستمگران کمکى به همسایه خود نمىکنند و به گریهها اعتنایى ندارند، نه از بارش باران خوشحال مىشوند، نه از قحطى مأیوس و ناراحت، همه گرد هم هستند ولى تنهایند همسایگان نزدیکند ولى از هم دورند، در کنار همند ولى هیچگاه به دیدار هم نمىروند نزدیکند اما با هم تماس نمىگیرند. عاقلانى هستند که دشمنىها از دل آنها رخت بربسته، و جاهلانى که آتش کینه در دل آنها فرو مرده، نه از زیان آنها ترسى است و نه به دفاع آنها امیدى، برون زمین را به درون آن تبدیل کردهاند، و خانه تنگ و تاریک را به جاى خانههاى وسیع، غربت را به جاى دیدار اهل و عیال و ظلمت را به جاى نور، پذیرفتهاند (آرى در قیامت) آنها به سوى زمین باز مىگردند، همان گونه که در آغاز از زمین (و خاک) جدا شدند. این در حالى است که همگى پا برهنه و عریانند آنها از روى زمین با اعمال خویش به سوى حیات ابدى و سراى جاودانى کوچ کردهاند، آن گونه که خداوند فرموده: «همان طور که آفرینش را آغاز کردیم، آن را باز مىگردانیم، این وعدهاى است قطعى که آن را انجام مىدهیم».
شرح و تفسیر
سرى به وادى خاموشان بزنید!
امام علیه السّلام در این بخش از این خطبه بیدارگر که آخرین بخش خطبه است بار دیگر یاران خود را مخاطب ساخته و آخرین اندرزها را در باره بىوفایى دنیا و سرنوشت انسانها در آن، بیان مىکند، مىفرماید: «بدانید!- و به یقین مىدانید- که سرانجام همگى دنیا را ترک مىگویید و از آن کوچ مىکنید» (فاعلموا- و أنتم تعلمون- بأنکم تارکوها و ظاعنون(53) عنها).
آرى! ««کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»، هر انسانى طعم مرگ را مىچشد»(54) و «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ»؛ «تمام آنها که روى زمین زندگى مىکنند سرانجام فانى مىشوند و جز ذات پاک خدا باقى نمىماند»(55) و در هر چیز، انسان شک کند در مرگ، جاى شکّ و تردید نیست: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»(56)».
و در ادامه سخن مىافزاید: «از کسانى که (پیش از شما در دنیا بودند و) مىگفتند: «چه کسى از ما نیرومندتر است» پند گیرید، (آرى) آنها را به سوى قبرشان بردند در حالى که اختیارى از خود نداشتند و در درون قبرهایشان وارد ساختند در حالى که مهمان نبودند» (و اتّعظوا فیها بالّذین قالوا: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً»(57)، حملوا إلى قبورهم فلا یدعون رکبانا(58)، و أنزلوا الأجداث(59) فلا یدعون ضیفانا).
این سخن اشاره به آیه 15 سوره «فصّلت» است که مىفرماید: «فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً»؛ قوم عاد به ناحق در زمین تکبّر ورزیدند و گفتند: چه کسى از ما نیرومندتر است؟» (زیرا آنها داراى جثّههاى قوى و پولادین و خانه و کاخها در دل کوهها بودند و همین آنها
را سخت مغرور کرده بود ولى به هنگامى که فرمان عذاب صادر شد تندبادهاى سخت، جثّههاى آنها را مانند پر کاه با خود برد و به هر سو پراکنده کرد).
این که مىفرماید: «به آنها راکب نمىگویند»، به خاطر این است که آنها را بىاختیار بر دوشها مىبرند، و این که مىفرماید: «در قبر به آنها مهمان گفته نمىشود»، به خاطر آن است مهمان کسى است که با میل و اراده خود به جایى که از او پذیرایى مىکنند وارد شود.
شبیه همین معنا را امام در خطبه 188 فرموده: «حملوا إلى قبورهم غیر راکبین و انزلوا فیها غیر نازلین».
و در ادامه این سخن مىفرماید: «در دل سنگهاى گسترده خانههاى قبر براى آنان ساخته شد و از خاک کفنهایى و از استخوانهاى پوسیده همسایگانى داشتند!» (و جعل لهم من الصّفیح(60) اجنان(61)، و من التّراب اکفان و من الرّفات(62) جیران).
اشاره به این که، خانه قبر نه بنایى دارد نه سقف و ستونى و نه درها و پنجرهها، بلکه چیزى جز یک مشت سنگ و خاک گسترده نیست، و تعبیر به کفن در مورد خاکها به خاطر آن است که همچون کفن بدن را مىپوشاند، به علاوه کفن موقّتى است و به زودى مىپوسد، آنچه به صورت کفن در دراز مدّت باقى مىماند همان خاکهاست.
جالب این که: امام در ادامه بحث به شرح حال این همسایگان یعنى استخوانهاى پوسیده مىپردازد و با تعبیرات بسیار ظریف و آموزندهاى آن را توضیح مىدهد.
مىفرماید: «آنها همسایگانى هستند که هیچ صدایى را پاسخ نمىگویند و در برابر هجوم ستمگران کمکى براى نجات همسایه خود نمىکنند؛ و به گریهها اعتنا ندارند!» (فهم جیرة لا یجیبون داعیا و لا یمنعون ضیما(63) و لا یبالون مندبة(64)).
اضافه بر این چنان نسبت به همه چیز بىتفاوتند که «نه از بارش باران خوشحال مىشوند، نه از قحطى مأیوس و ناراحت، همه گرد هماند ولى تنهایند؛ همسایگان نزدیکند ولى از هم دورند، در کنار هماند ولى هیچگاه به دیدار هم نمىروند؛ نزدیکند، اما با هم تماس نمىگیرند» (إن جیدوا(65) لم یفرحوا و ان قحطوا لم یقنطوا جمیع و هم آحاد، و جیرة(66) و هم ابعاد، متدانون لا یتزاورون، و قریبون لا یتقاربون).
به راستى وضع آنها عبرتانگیز است، همه چیز آنها با مردم دنیا متفاوت است؛ تا دیروز با هم بودند و به کمک هم برمىخاستند و به استقبال سالهاى پر نعمت مىرفتند و از خشکسالى در وحشت بودند و از راههاى دور و نزدیک به دیدار هم مىشتافتند ولى امروز خبرى نیست. در کنار هماند اما کمترین خبرى از یکدیگر ندارند، قبرهاى آنها به هم چسبیده، اما گویى فاصلهها از مشرق تا به
مغرب است. آنها که در عذاب برزخى هستند اگر شب و روز ناله و فریاد سر دهند، همسایه دیوار به دیوارشان، نه ناله آنها را مىشنود و نه در صورت شنیدن، کمکى از او برخاسته است.
در همین زمینه اشعارى که امام سجاد علیه السّلام به هنگام گریه زمزمه مىکردند، جلب توجه مىکند که در واقع شرحى براى کلام مولاست آن جا که مىفرماید:
و اضحوا رمیما فی التّراب و اقفرت
مجالس منهم عطّلت و مقاصر
و حلّوا بدار لا تزاور بینهم
و أنّى لسکّان القبور تزاور
فما ان ترى إلّا جثى قد تووا بها
مسنّمة تسفى علیه الاعاصر:
«آنها در دل خاک به صورت استخوانهاى پوسیدهاى درآمدند و مجالس و قصرهاى آنها خالى و بىصاحب ماند.
و در خانهاى فرود آمدند که هیچ دیدارى در میان ساکنان آنان نیست مگر صاحبان قبرها مىتوانند از یکدیگر دیدار کنند!
آرى در آن جا چیزى جز بدنهاى بىجانى که در قبر جاى گرفتهاند دیده نمىشود همان قبرهاى خاموش و برجستهاى که پیوسته بادها بر آن مىوزد»(67)
در ادامه این سخن در جملههاى تکان دهنده دیگرى مىفرماید: «آنها عاقلانى هستند که دشمنىها از دل آنان رخت بربسته، و بىخبرانى هستند که آتش کینه در دل آنها فرو مرده، نه از زیان آنها ترسى است و نه به دفاع آنها امیدى، برون زمین را به درون آن تبدیل کردهاند و خانه تنگ و تاریک را به
جاى خانههاى وسیع، غربت را به جاى دیدار اهل و عیال و ظلمت را به جاى نور پذیرفتهاند» (حلماء قد ذهبت اضغانهم و جهلاء قد ماتت احقادهم. لا یخشى فجعهم و لا یرجى دفعهم إستبدلوا بظهر الأرض بطنا، و بالسّعة ضیقا، و بالأهل غربة و بالنّور ظلمة).
عجب این که در یک جمله، آنها را به عنوان عاقلان توصیف مىکند و در جمله بعد به عنوان جاهلان، در واقع، جثّههاى بىجانى هستند که نه عالمند و نه جاهل؛ بلکه وضع حال آنها در یکجا شباهت به عاقلان دارد، چرا که عداوتى در میان آنها نیست و در جاى دیگر به جاهلان بىخبرى شباهت دارد که آتش حسد در آنها فرو مرده است؛ همه چیز آنها در یک لحظه دگرگون شده، از روى زمین به درون زمین خزیدهاند؛ خانه وسیع و نورانى و پر از اهل و عیال را به گور تنگ و تاریک و ظلمانى، و خاموش و تنها مبدّل ساختهاند.
و در پایان این سخن مىفرماید: «آنها (انسانها) به سوى زمین باز مىگردند همانگونه که در آغاز از زمین جدا شدند این در حالى است که همگى پا برهنه و عریانند!» (فجاءؤوها کما فارقوها حفاة عراة)(68)
این سخن اشاره به همان چیزى است که قرآن مجید بیان فرموده که: ««مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْرى»؛ ما شما را از زمین آفریدیم و به زمین باز مىگردانیم و بار دیگر شما را از آن (در قیامت) بیرون مىآوریم»(69)
آرى! همانگونه که آدم هنگامى که از خاک آفریده شد همچنین فرزندان او به هنگام تولّد پا برهنه و عریانند به هنگام بازگشت به زمین نیز چنین خواهند
بود و اگر کفنى با خود مىبرند این کفن، کفش و لباسى محسوب نمىشود به علاوه به زودى مىپوسد و از میان مىرود و سرانجام انسان با تمام اموالى که گرد آورده و کاخها و باغها و مرکبها و زینتها و امکانات دیگر، وداع مىگوید و تهى دست و عریان و پا برهنه در گودال تنگ و تاریکى که نامش قبر است مىخزد. تنها چیزى که با خود مىبرد اعمال اوست که گاه بزرگترین بلاى جان او مىشود همانگونه که امام علیه السّلام مىفرماید: «آنها از روى زمین با اعمال خویش به سوى حیات ابدى و سراى جاودانى کوچ کردند» آن گونه که خداوند متعال مىفرماید: «همان طورى که آفرینش را آغاز کردیم آن را باز مىگردانیم، این وعدهاى است قطعى که به یقین آن را انجام مىدهیم!»(70) (قد ظعنوا عنها بأعمالهم إلى الحیاة الدّائمة و الدّار الباقیة، کما قال سبحانه و تعالى: «کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ»).
در حقیقت امام علیه السّلام در پایان این خطبه به دو نکته اشاره مىکند: یکى به مسأله بازگشت انسان به زمین همانگونه که از زمین آفریده شد، و دیگر به مسأله حیات نوین در قیامت، آن گونه که حیات نخستین به او عنایت فرمود، و براى این که هیچ شک و تردیدى باقى نماند مىفرماید: «آن کس که حیات نخستین داد و انسان را از خاک آفرید بار دیگر او را از خاک مبعوث مىکند و حیات جاویدان به او مىبخشد و او مىماند و پاداش و کیفر اعمالش.
—
نکتهها
1- راههاى ستیز با دنیاپرستى
از آن جا که «حبّ دنیا» سرچشمه همه یا غالب گناهان است، و از آن جا که
«دنیاپرستى» و فریفته زرق و برق دنیاى مادى شدن، انسان را از خدا و روز رستاخیز غافل مىکند و این غفلت عامل مهمّ دیگرى براى فرو غلطیدن در بستر گناه است و از آن جا که مخصوصا در عصر امام امیر مؤمنان على علیه السّلام فراوانى و مال و ثروت به خاطر پیشرفت سریع اسلام و غنائم جنگى و غیر آن، توجّه گروه عظیمى از مسلمین به دنیا زیاد شده بود که یک نمونه آن فساد عظیم مالى عصر «عثمان» بود، امام علیه السّلام در جاى جاى خطبههاى «نهج البلاغه» داد سخن را در نکوهش دنیاى غافل کننده و گناه آلود، مىدهد و با بیانى صریح و گویا و تکان دهنده که بالاتر از آن تصوّر نمىشود، به نکوهش شدید دنیا مىپردازد، مخصوصا در خطبه بالا که گویى آنچه را قرآن در مذّمت دنیا دارد امام علیه السّلام همه را در این خطبه گردآورى فرموده و معجونى ساخته که هر غافلى را بیدار و هر مستى را هشیار مىکند.
امام علیه السّلام براى بیان این مقصود از طرق مختلفى، این موضوع را دنبال فرمود:
1- «نخست» از «بى وفایى و ناپایدارى دنیا» سخن مىگوید که چگونه همه را به خود مشغول مىکند، ناگهان آنها را رها کرده و در کام بدبختىها فرو مىبرد.
2- گاه از «دگرگونى سریع دنیا» سخن مىگوید که یک شبه قدرتها جا به جا مىشوند و پیروزیها به شکست، مىانجامد، سلامتى جاى خود را به بیمارى و غنا و ثروت، جاى خود را به فقر و بدبختى مىدهد.
3- گاه از آمیخته بودن همه این مواهب به درد و رنجها، نوشها با نیشها و گلها در کنار خارها و گنجها در کنار افعىها، خبر مىدهد، تا کسى دل بر آن نبندد و دورنماى دلانگیزش او را نفریبد.
4- گاه دست یاران خود را گرفته و نمونه عینى این بىوفایى و ناپایدارى
و بىاعتبارى را بر جاى جاى تاریخ بشر را، به آنها نشان مىدهد و مىفرماید: ببینید دنیا بر سر کسانى که از شما قدرتمندتر و ثروتمندتر و داراى جمعیّتهائى فزونتر و لشکریانى انبوهتر بودند چه آورد، تا چه کند با تو دگر روزگار.
5- گاه همچون نقّاشى چیرهدست، قلم به دست گرفته و حالات هولانگیز انسان را در آستانه مرگ و جدایى از دوستان و بستگان، اموال و ثروتها و مقامات مورد علاقهاش، در یک تابلوى گویا، ترسیم مىکند و در برابر دیدگان آنها مىگذارد تا همه چیز را با چشم خود ببینند و عبرت بگیرند.
6- گاه ترسیم گویاى دیگرى از قبرهاى تنگ و تاریک، که آخرین منزلگاه هستى دنیا، این است، از تنهایى انسان، همسایگان خاموش، که هرگز به دیدار هم نمىآیند و از یکدیگر خبر نمىگیرند و جدایى از زن و فرزند، برهنگى و درماندگى انسان، نشان مىدهد.
و جالب این که: در تمام این مباحث در سایه آیات قرآن حرکت مىکند، گاه صریحا به آیات اشاره مىفرماید، و گاه تعبیراتى است برگرفته از آیات قرآن، و این امر، نورانیّت و روحانیّت و جاذبه بیشترى به کلام امام علیه السّلام مىدهد و تأثیر آن را فزونتر مىسازد.
اى کاش! دنیاپرستان مغرور، و فریفته شدگان این دار تزویر و غرور، حدّاقل براى یک بار در عمرشان، این خطبه بیدار کننده را مىخواندند و در جمله؟ جمله آن تأمّل و دقّت مىکردند و چه خوب است همه ما گهگاه، به سراغ این خطبه و مانند آن در «نهج البلاغه» بیاییم و از آن شناخت بیشترى در باره دنیا و روح تازهاى براى اطاعت فرمان حق و پرهیز از گناه پیدا کنیم.
بسیارى از سخنپردازان و شعراى ما نیز در سایه این آیات و روایات حرکت
کرده و اشعار نغز و هشدار دهندهاى سرودهاند، از جمله شاعر توانا و بىنظیر «حافظ شیرازى» در باره سرعت زوال نعمتها مىگوید:
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس، فریاد مىدارد که بر بندید محملها!
و نیز در باره بىوفایى دنیا چنین مىسراید:
برو از خانه گردون به در، و نان مطلب
کاین سیه کاسه، در آخر بکشد مهمان را!
هر که را خوابگه آخر به دو مشتى خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشى ایوان را
و نیز در باره آمیخته بودن راحتىها با درد و رنجها مىگوید:
که شنیدى که در این بزم دمى خوش بنشست؟
که نه در آخر صحبت، به ندامت برخاست؟
و سرانجام در باره دگرگونیهاى سریع و ناگهانى دنیا چنین مىسراید:
بیدار شواى دیده که ایمن نتوان بود
زین سیل دمادم که در این منزل خواب است!
سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سر آبى که جهان جمله سراب است!
—
2- پاسخ به یک سؤال
هنگامى که کلام امام علیه السّلام را در این خطبه، پیرامون «اهل قبور» مىخوانیم که آنها همسایگانى هستند که از یکدیگر با خبر نیستند و به سراغ هم نمىروند این سؤال مطرح مىشود که در روایات متعدّدى آمده که «اهل قبور» گاه دور
هم جمع مىشوند و از حال یکدیگر آگاه مىگردند. و براى خود مجالسى دارند. از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که:
وادى السلام در پشت کوفه است «کأنّی بهم حلق حلق قعود یتحدّثون، گویا آنها را مىبینم گروه گروه، حلقه زده نشستهاند و با هم سخن مىگویند»(71)
این روایات با آنچه در خطبه بالا آمده چگونه سازگار است؟
ولى توجّه به این نکته که روایات مزبور در باره مؤمنان و صاحبان اعمال صالح است و آنچه در خطبه بالا آمده در باره دنیاپرستان غافل و بىخبر مىباشد، پاسخ این سؤال را روشن مىسازد.
1) سند خطبه:این خطبه را گروهى از دانشمندان بزرگ که قبل از مرحوم «سیّد رضى» و بعد از او مىزیستهاند در کتابهاى خود نقل کردهاند از جمله:«ابن شعبه حرّانى» در «تحف العقول» و «ابن طلحه شافعى» در «مطالب السؤول» و «محمّد بن عمران مرزبانى» در «موفق» آوردهاند و «ابن اثیر» در «نهایه» لغات پیچیده آن را تفسیر کرده است ولى نقل او در بسیارى از موارد تفاوتهایى با تعبیرات این خطبه دارد (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 244).و «ابن ابى الحدید» در پایان شرح این خطبه مىگوید: «از کسانى که این خطبه را نقل کردهاند، «ابو عثمان جاحظ» در کتاب «البیان و التبیین» است (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 7، صفحه 236).
2) «راقت» از مادّه «روق» (بر وزن ذوق) به معنى سرور ساختن و در شگفتى فرو بردن است.
3) آل عمران، آیه 185 و حدید، آیه 20.
4) انسان، آیه 27.
5) آل عمران، آیه 14.
6) حجر، آیه 3.
7) «حبره» از مادّه «حبر» (بر وزن ابر) به معنى اثر مطلوب و جالب است.
8) «حائلة» از مادّه «حول» (بر وزن قول) گرفته شده و به معنى متغیّر است.
9) «نافدة» از مادّه «نفاد» به معنى فنا و نابودى و پایان یافتن گرفته شده.
10) «بائدة» از مادّه «بید» (بر وزن صید) گرفته شده که به معنى هلاکت و نابودى است.
11) «غوّالة» از مادّه «غول» (بر وزن قول) گرفته شده که به معنى ترور و هلاک کردن غافلگیرانه است.
12) «هشیما» از مادّه «هشم» (بر وزن خشم) در اصل به معناى شکستن اشیاء سست است لذا به گیاهان خشک شده خرد شده «هشیم» گفته مىشود.
13) کهف، آیه 45.
14) «منحت» از مادّه «منح» (بر وزن مدح) به معنى عطا و بخشش است.
15) «تطلّه» از ماده «طلّ» (بر وزن تلّ) به معنى باران نرم و ملایم است در مقابل «وابل» که به باران شدید گفته مىشود.
16) «دیمة» از مادّه «دوام» به معنى بارانى است که به طور مستمرّ و آرام و خالى از رعد و برق فرو مىبارد.
17) «هتنت» از مادّه «هتن» (بروزن حتم) به معنى فرو باریدن پى در پى است.
18) «مزنة» به معنى قطعه ابر روشن و باران زاست.
19) «اعذوذب» از مادّه «عذب» به معنى گوارائى است.
20) «احلولى» از مادّه «حلو» به معنى شیرینى است.
21) «أوبى» از مادّه «وبى» به معنى بیمارى و هلاکت است.
22) «غضارة» از مادّه «غضر» (بروزن نذر) (به معنى فراوان ساختن نعمت) به معنى فراوانى نعمت و راحت بودن زندگى است.
23) «أرهقت» از مادّه «رهق» (بروزن شفق) به معنى پوشاندن چیزى با قهر و غلبه است.
24) «قوادم» جمع «قادمه» به معنى شهپرهایى است که در قسمت جلو بال پرندهگان قرار دارد و معمولا بسیار لغزنده است.
25) «یوبق» در اصل از مادّه «وبوق» (بر وزن نبوغ) به معنى هلاکت است بنا بر این یوبق یعنى هلاک مىکند.
26) «ابهّة»: به معنى عظمت و بزرگى است و در اصل از مادّه «ابه» (بر وزن ابر) بمعنى زیرکى گرفته شده و از آن جایى که افراد زیرک به بزرگى مىرسند این واژه در این جا به کار رفته.
27) طبرى، جلد 5، صفحه 305.
28) «دول» به معنى چیزى است که دست به دست مىگردد و از آن جا که حکومتها پیوسته دست به دست مىگردند به آنها دولت مىگویند.
29) «رنق» صفت مشبهه از مادّه «رنق» به معنى کدر است.
30) «اجاج» به معنى شور یا تلخ است که حرارت آن دهان را مىسوزاند.
31) «صبر»: جمع «صبرة» (بر وزن کلمه) یا جمع «صبر» (بر وزن فقر) به معنى شیره درخت تلخى است. و گاه به خود آن درخت اطلاق شده است.
32) «سمام»: جمع «سمّ» به چیزهائى گفته مىشود که وقتى داخل بدن انسان مىشود دستگاه حیاتى را مختل مىکند.
33) «رمام»: جمع «رمّه» به معنى استخوان یا طناب پوسیده است تعبیر بالا شبیه چیزى است که در ضرب المثلهاى فارسى مىگوییم، با طناب پوسیده فلانى نمىتوان به چاه رفت یعنى قابل اعتماد نیست.
34) «موفور»: از مادّه «وفور» به معنى شخص یا چیزى است که کامل و فراوان شده.
35) «منکوب» به معنى: مصیبت زده است در اصل از مادّه «نکبت» گرفته شده.
36) «محروب» به معنى غارت زده از مادّه «حرب» به معنى جنگ و غارت است.
37) «عدید» به معنى «عدد» است و گاه به معنى شبیه و مانند نیز آمده و در خطبه بالا به همان معنى اوّل مىباشد.
38) «اکثف» افعل تفضیل از «کثیف» به معنى زیاد و پر پشت است.
39) «سخت» از مادّه «سخاوت» به معنى بخشش است.
40) «ارهقت» از مادّه «ارهاق» به معنى پوشانیدن چیزى با قهر و غلبه است.
41) «قوادح» جمع «قادحة» به معنى آفت است.
42) «أوهقت» از مادّه «وهق» (بروزن رمق) گرفته شده که به معنى طوقى است که بر گردن حیوان مىاندازند.
43) «قوارع» جمع «قارعه» به معنى حوادث سخت و کوبنده است.
44) «ضعضعت» از مادّه «ضعضعة» به معنى خوار و ذلیل کردن و گاه به معنى نابود ساختن است.
45) «عفّرت» از مادّه «تعفیر» به معنى خاک مال کردن و به خاک افکندن است.
46) «المناسم» جمع «منسم» (به کسر میم) به معنى قسمت پایین پاى شتر است.
47) «ریب المنون»: «ریب» به معنى شکّى است که سرانجام پرده از روى آن برداشته شود و به یقین برسد و «منون» به معنى مرگ است و «ریب المنون» به معنى مرگ احتمالى و گاه به معنى حوادث سخت روزگار، مىآید که در آغاز مشکوک است و بعد به یقین مىپیوندد.
48) «أخلد» از مادّه «اخلاد» و از ریشه «خلود» گرفته شده است و جمله «أخلد الیها» به این معناست که دنیاپرستان نهایت تمایل به دنیا را دارند و گویى به آن چسبیدهاند.
49) «سغب» به معنى گرسنگى است. و به سالهاى قحطى «ذو مسغبه» گفته مىشود چرا که مردم در آن گرسنهاند.
50) «ضنک» به معنى سختى و تنگى است و این کلمه همیشه به صورت مفرد به کار مىرود.
51) اصول کافى، جلد 2، صفحه 128.
52) اصول کافى، جلد 2، صفحه 319.
53) «ظاعنون» از مادّه «ظعن» (بر وزن دفن) به معناى کوچ کردن است.
54) عنکبوت، آیه 57.
55) رحمن، آیه 27 و 28.
56) حجر، آیه 99.
57) فصّلت، آیه 15.
58) «رکبانا» بعضى از شارحان «نهج البلاغه» گفتهاند که عادت عرب بر این بوده، کسانى را که سوار بر مرکب مىشدند، رکبان (سواران) مىنامیدند و هنگامى که پیاده مىشدند «ضیفان» (مهمانان). ولى مردگانى را که به سوى قبرهایشان مىبرند و سپس وارد قبر مىشوند، نه رکبانند و نه ضیفان.
59) «اجداث»، جمع «جدث» (بروزن قفس) به معناى قبر است.
60) «صفیح» در این جا به معناى «صفحه» زمین است. از مادّه «صفح» (بروزن مدح) گرفته شده است.
61) «اجنان» جمع «جنن» (بر وزن کفن) به معنى قبر است و ریشه اصلى آن به معنى پوشانیدن است و چون قبر بدن آدمى را مىپوشاند به آن «جنن» گفته مىشود.
62) «رفات» به معنى هر چیز کهنه و پوسیده و متلاشى شده است و به استخوانهاى پوسیده و پراکنده «رفات» گفته مىشود.
63) «ضیم» مفهوم مصدرى و اسم مصدرى دارد و به معنى ظلم است.
64) «مندبه» از مادّه «ندبه» به معنى گریه است.
65) «جیدوا» از مادّه «جود» (بروزن قوم) به معنى ریزش فراوان باران است.
66) «جیره» جمع «جار» به معنى همسایه است و غالبا به «جیران» جمع بسته مىشود.
67) «منهاج البراعه»، جلد 8، صفحه 25. در پاورقى «بحار الأنوار»، این اشعار از «البدایة و النهایة» «ابن کثیر» شامى، به عنوان مناجاتى از امام سجاد علیه السّلام نقل شده است. (بحار الأنوار، جلد 46، صفحه 84).
68) در تفسیر این قسمت از کلام امام علیه السّلام شارحان نهج البلاغه احتمالات متعدد دادهاند ولى آنچه ما در بالا آوردیم از همه متناسبتر به نظر مىرسد.
69) طه، آیه 55.
70) انبیاء، آیه 104.
71) بحار الأنوار، جلد 6، صفحه 268.