و من خطبة له علیه السّلام
فى ارکان الدّین
در این خطبه امام علیه السّلام از ارکان اسلام سخن مىگوید.
خطبه در یک نگاه
این خطبه در واقع از دو بخش تشکیل شده: در بخش اوّل، امام علیه السّلام بهترین اسباب تقرّب به خدا را که عبارت از ایمان، جهاد، اخلاص، نماز و زکات و مانند آن است، در ده عنوان بیان فرموده و فلسفه هر کدام را در عباراتى کوتاه و بسیار پر معنا ذکر مىکند.
در بخش دوّم، به جنبههاى عملى ایمان و طرق رسیدن به آن پرداخته و توصیه به ذکر خدا و اقتدا به هدایت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و پیروى از سنّت او و اهتمام به تعلّم قرآن و فهم آیات الهى مىکند.
در پایان خطبه نیز نکوهش شدیدى از عالم بىعمل- با ذکر مجازات سخت او- شده است.
بخش اوّل
إنّ أفضل ما توسّل به المتوسّلون إلى اللّه سبحانه و تعالى، الإیمان به و برسوله، و الجهاد فی سبیله، فإنّه ذروة الإسلام؛ و کلمة الإخلاص فإنّها الفطرة؛ و إقام الصلاة فإنّها الملّة؛ و إیتاء الزّکاة فإنّها فریضة واجبة؛ و صوم شهر رمضان فإنّه جنّة من العقاب؛ و حجّ البیت و اعتماره فإنّهما ینفیان الفقر و یرحضان الذّنب، و صلة الرّحم فإنّها مثراة فی المال، و منسأة فی الأجل؛ و صدقة السّرّ فإنّها تکفّر الخطیئة؛ و صدقة العلانیة فإنّها تدفع میتة السّوء؛ و صنائع المعروف فإنّها تقی مصارع الهوان.
ترجمه
برترین وسیلهاى که متوسّلان به خدا، به آن توسّل مىجویند ایمان به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اوست و جهاد در راه خدا که قلّه رفیع اسلام است و کلمه اخلاص (و شهادت به یگانگى خدا) که هماهنگ با فطرت انسانى است، و برپا داشتن نماز که حقیقت دین و آیین است، و اداى زکات که فریضهاى واجب است، و روزه ماه رمضان که سپرى در برابر عذاب الهى است، و حج و عمره خانه خدا که نابود کننده فقر و شستشو دهنده گناه است و صله رحم که سبب فزونى مال و طول عمر، و صدقه پنهانى که کفّاره گناهان است و صدقه آشکار که از مرگهاى بد پیشگیرى مىکند و خدمت به خلق که از لغزشها و شکستهاى خفّتبار جلوگیرى مىکند.
شرح و تفسیر
کار آمدترین وسیلهها
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه از بهترین چیزى که رهروان راه حق و سالکان طریق بندگى خدا مىتوانند به آن متوسّل شوند و به قرب پروردگار راه یابند سخن مىگوید و به ده موضوع مهم اشاره مىفرماید. نخست مىگوید: «برترین وسیلهاى که متوسّلان به خدا، به آن توسّل مىجویند ایمان به خدا و پیامبر اوست». (إنّ أفضل ما توسّل به المتوسّلون(2) إلى اللّه سبحانه و تعالى، الإیمان به و برسوله).
این تعبیر گویى اشاره به آیه شریفه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ»(3) و شرح و تفسیر آن مىباشد؛ زیرا خداوند در این آیه، نخست دستور به تقوا مىدهد و سپس دستور به انتخاب وسیله به سوى خداوند. و به این ترتیب، منظور از وسیله، ایمان و جهاد و سایر امورى است که در این خطبه آمده است.
این سخن منافات با تفسیر دیگر آیه که وسیله را شفاعت اولیاء اللّه مىشمرد، ندارد؛ زیرا همه این وسایل مىتواند در مفهوم آیه شریفه جمع باشد.
به هر حال نخستین وسیله ایمان ذکر شده، ایمان به خدا و پیامبر. زیرا، ریشه اصلّى تمام حرکتهاى سازنده و مثبت، ایمان است.
جالب اینکه در کلام امام علیه السّلام نسبت به تمام این واجبات «دهگانه» نکتهاى به عنوان تعلیل و فلسفه ذکر شده، جز مسئله ایمان به خدا و پیامبر. به خاطر اینکه این مسئله بىنیاز از ذکر دلیل است و به تعبیر دیگر: اساس و پایه تمام خوبىها و نیکىها ایمان است و بدون آن، هیچ گونه حرکتى به سوى فرایض الهى و واجبات دینى وجود نخواهد داشت و به قدرى این امر واضح و روشن است که نیازى به ذکر دلیل ندارد.
سپس به دومین واجب پرداخته مىفرماید: «و جهاد در راه او، چرا که جهاد قلّه رفیع اسلام است». (و الجهاد فی سبیله، فإنّه ذروة(4) الإسلام).
«جهاد» در اینجا معناى وسیعى دارد که علاوه بر جهاد نظامى و مقابله مسلّحانه با دشمن، شامل جهاد علمى و تبلیغى و امر به معروف و نهى از منکر و هر گونه تلاش و کوشش مفید و سازنده براى پیشبرد اهداف اسلامى و حتّى جهاد با نفس مىشود و تعبیر به «ذورة الإسلام» «قلّه رفیع اسلام» اشاره به این است که تا جهاد همه جانبه نباشد، کارى از پیش نخواهد رفت. امام علیه السّلام در تعبیر دیگرى که در اواخر نهج البلاغه آمده است و ناظر به بیان فلسفه احکام است درباره جهاد مىفرماید: «و الجهاد عزّ للإسلام؛ خداوند جهاد را براى عزّت و سربلندى اسلام و مسلمین قرار داده است».(5)
گرچه دشمنان اسلام سعى دارند با سوء استفاده و سوء تفسیر از واژه جهاد، اسلام را به خشونت متّهم سازند؛ ولى از این نکته غافلند که جهاد یعنى: «تلاش براى زنده ماندن در مقابل عوامل مزاحم» در نهاد و طبیعت هر موجود زندهاى افتاده است. در درون وجود ما اگر نیروهاى جهادگر، که کارشان دفاع از سلامت انسان در مقابل هزاران هزار میکروب مزاحم، که شب و روز از طرق مختلف وارد بدن انسان مىشود، نبودند؛ زندگى کردن حتّى یک روز براى ما مشکل بود و بیمارى «ایذر» که امروز خطرناکترین بیمارى شمرده مىشود، چیزى جز از کار افتادن نیروى دفاعى بدن نیست. جامعهاى که جهاد را از دست بدهد شبیه کسى است که به این بیمارى مبتلا شده و مورد تهاجم انواع مشکلات قرار مىگیرد.
حقیقت این است آنها که جهاد اسلامى را نشانه گرفتهاند، به خوبى مىدانند تا این اصل در میان مسلمانان زنده است، سلطه بر آنان ممکن نیست و اگر جهاد تحت
عنوان «خشونت» حذف شود، مشکلى در برابر سلطهگران وجود نخواهد داشت. به همین دلیل، یکى از ویژگىهاى بعضى از مذاهب ساختگى، حذف جهاد از برنامه آنهاست.
به هر حال، اگر در بیان امام علیه السّلام، نخستین واجب از واجبات بعد از ایمان به خدا و پیامبر، جهاد شمرده شده، دلیلش همین است که بدون جهاد، حیات مکتب تضمین نمىشود.
در حدیثى از على علیه السّلام مىخوانیم: «و اللّه ما صلحت دنیا و لا دین إلّا به؛ به خدا سوگند! دنیا و دین بدون جهاد سامان نمىگیرد».(6)
در بیان سومین واجب مىفرماید: «همچنین کلمه اخلاص (و شهادت به یگانگى خدا) که هم آهنگ با فطرت انسانى است». (و کلمة الإخلاص فإنّها الفطرة).
منظور از «کلمه اخلاص» همان شهادت «لا اله الّا اللّه» است که عبودیّت و الوهیّت را مخصوص ذات پاک پروردگار مىکند و هر گونه شرک و بت پرستى را نفى مىنماید.
از بعضى از روایات استفاده مىشود که اخلاص جنبه عملى هم دارد و آن اینکه تنها به آستان حق روى آورد و از غیر او در عمل چشم بپوشد و از ارتکاب گناهان خوددارى نماید. در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «من قال لا إله إلّا اللّه مخلصا دخل الجنّة، و إخلاصه أن یحجزه لا إله إلّا اللّه عمّا حرّم اللّه؛ کسى که «لا اله الا اللّه» را با اخلاص بگوید وارد بهشت مىشود و اخلاصش آن است که «لا اله الا اللّه» او را از آنچه خدا بر او حرام کرده است، باز دارد».(7)
روشن است کسى که به سراغ گناهان مىرود، یا تسلیم شیطان شده، یا هواى نفس و هر کدام از این دو باشد نوعى شرک در عمل محسوب مىشود و با حقیقت اخلاص سازگار نیست.
در بیان چهارمین واجب مىفرماید: «و بر پا داشتن نماز که حقیقت دین و آیین است» (و إقام الصّلاة فإنّها الملّة).
«ملّت» در اینجا به معناى دین و آیین است و اینکه نماز را به عنوان جزء دین نشمرده، بلکه کلّ دین معرفى کرده، به خاطر آن است که نماز پایه اصلّى دین است؛ همانگونه که در حدیث معروف پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «ألصّلاة عماد الدّین، فمن ترک صلاته متعمّدا فقد هدم دینه؛ نماز ستون دین است کسى که عمدا آن را ترک کند، دین خود را ویران کرده است».(8) و در حدیث دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «مثل الصّلاة مثل عمود الفسطاط إذا ثبت العمود ثبتت الأطناب و الأوتاد و الغشاء، و إذا انکسر العمود لم ینفع طنب، و لا وتد و لا غشاء؛ نماز همچون ستون خیمه است هنگامى که ستون خیمه برقرار باشد، طنابها و میخها و پوشش خیمه برقرار و مفید است و هنگامى که ستون بشکند نه طنابها بدرد مىخورد و نه میخها و پوشش».(9)
در بیان پنجمین واجب مىفرماید: «و اداى زکات که فریضهاى واجب است». (و إیتاء الزّکاة فإنّها فریضة واجبة).
«فریضه» معمولا به معناى واجب است؛ بنابر این، ذکر واجب بعد از آن، نوعى تأکید محسوب مىشود. ولى فریضه معناى دیگرى دارد که با محل بحث ما متناسبتر است و آن، عبارت از قطع کردن و جدا کردن چیزى است و در اینجا، بخشى از مال است که براى هدفى جدا مىکنند. یا به تعبیر دیگر: مالیّاتى است که براى کمک به ضعیفان جامعه و تأمین هزینههاى حکومت اسلامى تعیین شده است.
در قرآن مجید درباره سهام ارث مىفرماید: «نَصِیباً مَفْرُوضاً».(10) و به همین جهت،
بسیارى از بزرگان در بحث ارث به جاى «کتاب الارث» «کتاب الفرائض» گفتهاند.
به هر حال، مسأله زکات بعد از نماز، از مهمترین ارکان اسلام است. در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم: «هنگامى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در مسجد بود، پنج نفر را صدا زد و فرمود برخیزید و از مسجد ما بیرون روید! «لا تصلّوا فیه و أنتم لا تزکّون؛ شما که زکات نمىدهید، در مسجد ما نماز نخوانید».(11)
در بیان ششمین رکن از ارکان اسلام به سراغ روزه مىرود و مىفرماید: «و روزه ماه رمضان که سپرى در برابر عقاب است». (و صوم شهر رمضان فإنّه جنّة من العقاب).
تعبیر به «جنّة» (سپر) درباره روزه ماه رمضان که یک وسیله مهم دفاعى در میدان مبارزه است، به خاطر آن است که سرچشمه اصلى گناهان وسوسههاى شیطان و ابزار شیطان، هواى نفس است. هنگامى که به وسیله روزه، شهوات در کنترل عقل در آیند انسان با این وسیله دفاعى، از حملات شیطان محفوظ مىماند.
در اینجا تعبیر «جنّة من العقاب» آمده، در حالى که در حدیث معروف دیگرى «جنّة من النّار»(12) ذکر شده که هر دو به یک معنا باز مىگردد.
و به هر حال، در فضیلت روزه همین بس که انسان را از جهان بهیمیّت به سوى جهان فرشتگان مىبرد و بر بساط قرب خداوند جاى مىدهد.
در بیان هفتمین رکن از ارکان اسلام مىفرماید: «و حج و عمره خانه خدا که نابود کننده فقر و شستشو دهنده گناه است». (و حجّ البیت و اعتماره فإنّهما ینفیان الفقر و یرحضان(13) الذّنب).
بىشک، زیارت خانه خدا، هم برکات مادى دارد و هم برکات معنوى و روحانى که در اینجا به هر دو اشاره شده که خلاصه آن در آیه شریفه 28 سوره حج دیده مىشود؛ آنجا که مىفرماید: «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ».
اما تأثیر آن در شستشوى گناه از این نظر است که حج و عمره تحوّلى در روح و جان انسان ایجاد مىکند و حتّى قلوب سنگدلان را نرم مىسازد و به بازنگرى اعمال پیشین و توبه از گناهان وامىدارد. همان گونه که در حدیثى وارد شده است که: مانند روزى که از مادر متولّد شده از گناهان خود پاک مىشود: (یخرج من ذنوبه کهیئة یوم ولدته أمّه)(14)
و اما تأثیر آن در زدودن آثار فقر و تنگدستى- علاوه بر برکات الهى حج در نفى فقر- از این نظر است که مسلمانان مىتوانند در کنار مراسم حج، بازارهاى خوبى جهت مبادلات اقتصادى به وجود آورند و نوعى تجارت جهانى در میان خود دائر سازند؛ آن گونه که در اعصار نخستین به صورت محدودترى در میان قبایل عرب وجود داشت و اگر مسلمین امروز از این فرصت براى تقویت بنیههاى اقتصادى کشورهاى اسلامى استفاده کنند، به یقین موفقیتهاى خوبى از جهت فقر زدایى نصیب آنان خواهد گشت. در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «ما رأیت شیئا أسرع غنى و لا أنفى للفقر من إدمان حجّ البیت؛ چیزى را سریعتر در جلب بىنیازى و نفى فقر از تداوم حج، ندیدم».(15)
در بیان هشتمین رکن مىفرماید: «و صله رحم که سبب فزونى مال و تأخیر اجل (و طول عمر) است». (و صلة الرّحم فإنّها مثراة(16) فی المال، و منسأة(17) فی الأجل).
تأثیر صله رحم در فزونى مال- علاوه بر الطاف الهى که در جنبههاى مادّى شامل حال این دسته از نیکوکاران مىشود- این است که پیوندهاى خانوادگى غالبا سبب همکارىهاى دسته جمعى اقتصادى مىشود و معمولا کارهاى گروهى در مسایل اقتصادى سود آورتر است.
و تأثیر آن در طول عمر ممکن است از این جهت باشد که ارحام به یکدیگر دعا مىکنند و همین دعا سبب طول عمر آنها مىشود؛ به علاوه، هنگامى که روابط خوبى با هم داشته باشند، در مشکلات و از جمله بیمارىها به یارى هم مىشتابند و همین امر باعث طول عمر آنها مىشود. اضافه بر این، صله رحم، غم و اندوه را کم مىکند و نشاط و شادابى- که از عوامل طول عمر است- مىآفریند.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «صلة الأرحام تزکّی الأعمال، و تنمنی الأموال، و تدفع البلوى، و تسیّر الحساب، و تنسىء فی الأجل؛ صله رحم اعمال را پاک مىکند و اموال را رشد و نموّ مىدهد و بلا را دفع، و حساب را آسان، و أجل را به تأخیر مىاندازد».(18)
پر واضح است که تحلیلهاى منطقى که ما براى رابطه عبادات و کارهاى نیک با آثار مادّى داریم، به این مفهوم نیست که ارتباطات معنوى و الهى آنها را که از چشم ما پوشیده است، نادیده بگیریم.
در بیان نهمین رکن از ارکان اسلام مىفرماید: «و صدقه پنهانى که کفّاره گناهان است و صدقه آشکار که از مرگهاى بد پیشگیرى مىکند». (و صدقة السّرّ فإنّها تکفّر الخطیئة، و صدقة العلانیة فإنّها تدفع میتة السّوء).
منظور از «صدقه سرّ» کمکهایى است که انسان به افراد نیازمند و آبرومند
مىکند که هم خلوص نیّت بیشترى و هم حفظ آبروى افراد نیازمند در آن است و به همین دلیل، برکات فراوانى دارد و این تعبیر هم شامل صدقات واجبه مانند کفّارات و نذورات مىشود و هم صدقات مستحبّه و انفاقات.
و منظور از «صدقه علانیه» کمکهایى است که آشکارا انجام مىشود و یکى از آثار و برکات آن تشویق دیگران به کار خیر و دعاى مردم در حق صدقه دهنده است. این سخن در واقع برگرفته از آیه شریفه «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»؛ آنان که اموال خود را در شب روز، پنهان و آشکار انفاق مىکنند، پاداششان نزد پروردگارشان است؛ نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مىشوند».(19)
در روایات متعدّدى که در منابع معروف اهل سنّت و شیعه وارد شده، آمده است(20) که: این آیه هنگامى نازل شد که على علیه السّلام چهار درهم داشت یکى را در شب و یکى را در روز، یکى را آشکار و یکى را پنهان، در راه خدا انفاق کرد.
البتّه «صدقه» در فقه اسلامى معمولا در مورد کمک به نیازمندان که با قصد قربت انجام مىشود اطلاق مىگردد؛ ولى صدقه مفهوم وسیعترى دارد که شامل هر کار خیر اجتماعى مانند بناى مساجد و مدارس و جادّهها و بیمارستانها و کارهاى فرهنگى مىگردد و لذا در روایتى از امام کاظم علیه السّلام وارد شده: «عونک للضّعیف من أفضل الصّدقة؛ کمک کردن تو به ضعیفان از بالاترین صدقات است».(21) و بىشک بناى بیمارستانها و مدارس و مانند آن مصداق «عون الضعیف» است.
در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کلّ معروف صدقة؛ هر کار نیکى صدقه محسوب مىشود».(22)
و نیز در حدیث دیگرى از همان بزرگوار مىخوانیم: «ألکلمة الطّیّبة صدقة؛ هر سخن پاکیزهاى صدقه است».(23)
و امام صادق علیه السّلام مىفرماید: «إسماع الأصمّ من غیر تزجّر صدقة هنئة؛ رساندن مطلب بدون اظهار ناراحتى به گوش افرادى که شنوایى آنها ضعیف است، صدقه گوارایى است».(24)
این سخن را با حدیث دیگرى از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله پایان مىدهیم. روزى آن حضرت فرمود: «بر هر مسلمانى لازم است که در هر روز صدقهاى بدهد». کسى عرض کرد: «همه، توانایى این کار را ندارند». پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: «إماطتک الأذى عن الطّریق صدقة، و إرشادک الرّجل إلى الطّریق صدقة و عیادتک المریض صدقة، و أمرک بالمعروف صدقة، و نهیک عن المنکر صدقة، و ردّک السّلام صدقة؛ کنار زدن موانع از سر راه و جادّهها صدقه است؛ راهنمایى افراد به مقصد مورد نظر آنها صدقه است؛ عیادت مریض صدقه است؛ امر به معروف صدقه است؛ نهى از منکر صدقه است و جواب سلام نیز صدقه است».(25)
منظور از «میتة السّوء» مرگ و میرهایى است که با شکنجه و ناراحتى شدید واقع مىشود؛ مانند سوختن در آتش و بیمارىهاى جانکاه و مشقّتبار و تصادفهاى شدید به هنگام رانندگى.
در بیان دهمین و آخرین رکن از ارکان اسلام مىافزاید: «و کارهاى خوب (مخصوصا خدمت به خلق) که از لغزشها و شکستهاى خفّت بار جلوگیرى مىکند». (و صنائع(26) المعروف فإنّها تقی مصارع(27) الهوان).
تعبیر به «صنائع المعروف» که هر کار نیکى را شامل مىشود، از قبیل ذکر عام بعد از خاص است. در واقع در هر یک از جملههاى قبل، انگشت روى یکى از کارهاى مهمّ خیر گذارده شده، ولى در اینجا کارهاى خیر به طور عام آمده است. این احتمال نیز وجود دارد که منظور از «صنائع المعروف» کمک به بندگان خداست. کمکهایى که در امور سابق نمىگنجد.
منظور از «مصارع الهوان» شکستهایى است که در زندگى براى انسان پیش مىآید و توأم با خوارى و ذلّت است؛ که در واقع، دو شکست محسوب مىشود: شکست از ناحیه از دست دادن امکانات و شکستى از ناحیه آبرو و حیثیّت. زیرا همه شکستها توأم با خفّت و ذلّت نیست. به همین دلیل، بعضى از آنها قابل تحمّل است؛ ولى شکست آمیخته با خفّت و ذلّت بسیار دردناک است و کارهاى خیر- مخصوصا خدمت به نیازمندان، خواه خدمات فردى باشد یا اجتماعى- سبب پیشگیرى از این گونه شکستها مىشود.
در روایات متعدّدى که از معصومین علیهم السّلام نقل شده، روى مسئله «صنایع معروف» (کارهاى خیر) تأکید فراوانى دیده مىشود. از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که فرمود: «أوّل من یدخل الجنّة أهل المعروف؛ نخستین کسانى که وارد بهشت مىشوند کسانى هستند که اهل کارهاى خیر و خدمت به خلق هستند».(28)
و در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان على علیه السّلام مىخوانیم: «علیکم بصنائع المعروف فإنّها نعم الزّاد إلى المعاد؛ بر شما باد! به کارهاى نیک و خدمت به خلق که بهترین زاد و توشه براى معاد است».(29) در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام آمده است که اصحاب و یاران خود را تشویق به معروف و کارهاى خیر کرد؛ سپس فرمود: «بهشت درى دارد به نام «معروف» تنها کسانى از آن در وارد مىشوند که در دنیا «صنایع معروف» (کارهاى خیر) داشتهاند» و در پایان مىافزاید: «إنّ العبد لیمشی فی حاجة أخیه المؤمن، فیوکّل اللّه عزّ و جلّ به
ملکین: واحدا عن یمینه، و واحدا عن شماله، یستغفرون له ربّه و یدعوان بقضاء حاجته؛ بندهاى که در طریق بر آوردن حاجت برادر مؤمنش گام بر مىدارد خداوند دو فرشته را مأمور مىکند: یکى از طرف چپ با او مىروند و پیوسته براى او استغفار مىکنند و بر آوردن حاجات او را از خدا مىخواهند»(30)
نکته
فلسفه احکام
بسیار مىشود که طبیبان آگاه، بیماران خود را از آثار مهمّ داروهاى شفابخش و غذاهاى تقویتى که درمان بیمارىها را تسریع مىکند با خبر مىسازند؛ تا با شوق و علاقه بیشتر داروهاى تلخ را تحمّل کنند و دستورات طبیب را دقیقا بکار بگیرند.
طبیبان روحانى نیز دقیقا همین مسیر را مىپیمایند و فلسفه تشریع احکام و آثار حیات بخش برنامههاى دینى را براى مردم شرح مىدهند تا آتش اشتیاق را در دل آنها شعلهور سازند و با عزمى راسخ به دنبال انجام برنامهها بفرستند.
بیان فلسفه احکام که نمونه روشنى از آن در خطبه بالا دیده مىشود، علاوه بر اینکه شوق و علاقه مردم را براى انجام وظائف دینى افزون مىکند و تحمّل ناراحتى را براى انجام پارهاى از وظایف سخت و سنگین آسان مىسازد، چند فایده دیگر نیز دارد:
1- به همه مردم هشدار مىدهد که باید در چه مسیرى حرکت کنند تا فلسفه حکم پیاده شود؛ مثلا هنگامى که مىگوید: «فرض اللّه … الحجّ تشییدا للدّین؛ خداوند حج را سبب قدرت و قوّت اسلام قرار داده است».(31) مفهومش این است که مراسم حج را آنچنان با شکوه برگزار کنند که به این هدف والا برسند، نه اینکه تنها به آداب صورى حج و تشریفات ظاهرى آن قناعت کنند.
2- دیگر اینکه: بدانند آثار و برکات این اعمال به خود ما باز مىگردد. در واقع ما با انجام این اعمال، خدمتى به خویش مىکنیم؛ منّتى بر خدا نداریم و باید بسیار ممنون باشیم. همانگونه که قرآن در مورد اصل ایمان و اسلام مىگوید: ««یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»؛ گروهى بر تو منّت مىگذارند که مسلمان شدهاند! بگو خداوند بر شما منّت مىگذارد که شما را به سوى اسلام هدایت کرده است، اگر در ادّعاى اسلام راست مىگویند».(32)
3- سرانجام اینکه: مىتوانیم با توجّه به فلسفه احکام اعمال خود را ارزیابى کنیم، که تا چه اندازه مقبول درگاه خداوند است و چه اندازه از آن دور مىباشد. مثلا وقتى مىفرماید: «فلسفه روزه تقوا و فلسفه نماز نهى از فحشا و منکر است» باید ملاحظه کنیم که آیا بعد از انجام روزه و نماز، روح تقوا و پرهیز از گناه در ما حاصل شده است، یا نه؟ و به این ترتیب، ارزش عبادات و اعمال خود را به دست آوریم.
آرى! ما خدا را حکیم مىدانیم و حکمت او ایجاب مىکند که هیچ دستورى را بدون هدف و نتیجه بیان نفرماید و چه بىخبرند آن جاهلان ناآگاه که مىگویند افعال خداوند معلّل به اغراض نیست؛ یعنى هیچ هدفى در کارها و برنامهها و تشریعات او وجود ندارد! آنها با این سخن زشت و ناپسند خود، حکیم بودن خداوند را زیر سؤال مىبرند و چنین مىپندارند که به حقیقت توحید نزدیک شدهاند در حالى که مصداق این آیه شریفهاند که: ««قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»؛ بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها چه کسانى هستند؟ آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا کم (و نابود) شده، با این حال مىپندارند کار نیک انجام مىدهند».(33)
آرى! افعال خدا معلّل به اغراض نیست؛ یعنى هدفهایى که به خود او بازگشت کند. زیرا، او بىنیاز از همه چیز و همه کس مىباشد؛ ولى افسوس که این ناآگاهان
این سخن را نمىگویند، بلکه مىگویند ضرورتى ندارد که نتیجه افعال و دستورات خداوند به بندگان برگردد و این نهایت بىخبرى است!!!
به هر حال، امیر مؤمنان على علیه السّلام در خطبه بالا بخشهاى جالبى از فلسفه احکام را بیان فرموده، که با مطالعه آن، آتش شوق انجام این برنامههاى حساب شده الهى، در دلها زبانه مىکشد و با طیب خاطر به دنبال آن حرکت مىکنند.
بخش دوّم
أفیضوا فی ذکر اللّه، فإنّه أحسن الذّکر. و ارغبوا فیما وعد المتقین فإنّ وعده أصدق الوعد. و اقتدوا بهدى نبیّکم فإنّه أفضل الهدی. و استنّوا بسنّته فإنّها اهدى السّنن. و تعلّموا القرآن فإنّه أحسن الحدیث، و تفقّهوا فیه فإنّه ربیع القلوب، و استشفوا بنوره فإنّه شفاء الصّدور، و أحسنوا تلاوته فإنّه أنفع القصص، و إنّ العالم بغیر علمه کالجاهل الحائر الّذی لا یستفیق من جهله؛ بل الحجّة علیه أعظم، و الحسرة له ألزم، و هو عند اللّه ألوم.
ترجمه
پیوسته به یاد خدا باشید که بهترین یادهاست! و به آنچه خداوند به پرهیزکاران وعده داده است، علاقهمند باشید که وعده او صادقترین وعدههاست! به راه و رسم پیامبرتان اقتدا کنید، که بهترین راه و رسمهاست! دستورها و سنّت او را به کار بندید که هدایت کنندهترین سنّتهاست! قرآن را فرا گیرید که بهترین گفتههاست! و در آن بیندیشید که بهار قلبهاست! از نور آن شفا و درمان بطلبید که شفاى دلها (ى بیمار) است! و آن را به نیکوترین وجه تلاوت کنید، که نیکوترین سخنهاست.
به یقین، عالمى که به غیر علمش عمل مىکند، همچون جاهل سرگردانى است که هرگز از جهل خویش بیرون نمىآید؛ بلکه حجّت بر او عظیمتر، حسرتش پایدارتر، و سرزنش او در پیشگاه خدا سزاوارتر است!
شرح و تفسیر
از این راه به سوى خدا آیید
امام علیه السّلام بعد از بیان ارکان اسلام و ذکر اسرار و فلسفه احکام، مخاطبان خود را به
انجام دستوراتى در طریق پیاده کردن آن ارکان، تشویق و هدایت مىکند. نخست مىفرماید: «پیوسته به یاد خدا باشید، که بهترین یادهاست!» (أفیضوا فی ذکر اللّه فإنّه أحسن الذّکر).
تعبیر به «افاضه» که در اصل به معناى خروج آب با کثرت و فزونى است در اینجا به معناى توجّه فراوان به ذکر خدا و همواره به یاد او بودن است.
تعبیر به «أحسن الذّکر» به خاطر آن است که تمام برکات معنوى و مادّى از آن سرچشمه مىگیرد.
در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که فرمود: «لیس عمل أحبّ إلى اللّه تعالى، و لا أنجى لعبد من کلّ سیّئة فی الدّنیا و الآخرة، من ذکر اللّه. قیل: و لا القتال فی سبیل اللّه؟ قال: لو لا ذکر اللّه لم یؤمر بالقتال؛ هیچ عملى در نزد خداوند متعال و نجات بخشتر براى بندگان از هر گناهى در دنیا و آخرت، محبوبتر از ذکر خداوند وجود ندارد! کسى پرسید: حتّى جهاد در راه خدا؟ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اگر به خاطر ذکر خدا نبود، دستور به جهاد داده نمىشد».(34)
سپس امام علیه السّلام در ادامنه این سخن مىفرماید: «به آنچه خداوند به پرهیزکاران وعده داده است، علاقهمند باشید؛ که وعده او صادقترین وعدههاست». (و ارغبوا فیما وعد المتقین فإنّ وعده أصدق الوعد).
«و به راه و رسم پیامبرتان اقتدا کنید! که بهترین راه و رسمهاست؛ دستورات و سنّت او را به کار بندید، که هدایت کنندهترین سنّتهاست». (و اقتدوا بهدی نبیّکم فإنّه أفضل الهدی، و استنّوا بسنّته فإنّها اهدى السّنن).
بىشک وعدههاى الهى به مطیعان و مؤمنان نیکوکار، صادقترین وعدههاست. زیرا، کسى تخلّف از وعده مىکند که یا عاجز و ناتوان باشد و یا بخیل و یا نادان؛ که بدون آگاهى وعدهاى داده و بعدا از آن سرباز مىزند. اما کسى که قدرت، علم وجودش بىپایان است، تخلّف از وعده درباره او محال است.
منظور از «هدى» (بر وزن منع) به معناى راه و رسم و طریقه و روش است و
«سنّت» به معناى دستوراتى است که در زمینههاى مختلف صادر فرموده است و با توجّه به اینکه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله خاتم انبیاست، طبیعى است که راه و رسم و سنّت او برترین راه و رسم و سنّتها بوده باشد.
سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن در مورد قرآن، تأکید مىکند و چهار دستور درباره آن، بیان مىفرماید. مىگوید: «قرآن را فرا گیرید که بهترین گفتههاست! و در آن بیندیشید که بهار قلبهاست! از نور آن، شفا و درمان بطلبید که شفاى دلها (ى بیمار) است! و آن را به نیکوترین وجه تلاوت کنید، که نافعترین سخنهاست!» (و تعلّموا القرآن فإنّه أحسن الحدیث، و تفقّهوا فیه فإنّه ربیع القلوب، و استشفوا بنوره فإنّه شفاء الصّدور، و أحسنوا تلاوته فإنّه أنفع القصص).
امام علیه السّلام در واقع چهار مرحله مختلف را که به طور طبیعى، یکى بر دیگرى تقدّم دارد، ذکر فرموده:
در مرحله نخست، دستور به فراگرفتن قرآن مىدهد و آن را «احسن الحدیث» مىشمرد؛ چرا که جامعترین دستور سعادت انسانهاست.
در مرحله بعد، به تفکّر و اندیشه در معنا و محتواى آن، دستور مىدهد، چرا که بهار دلهاست؛ همان گونه که در فصل بهار، شکوفهها و گلها و سبزهها همه جا مىروید، به برکت قرآن مجید نیز گلهاى فضایل اخلاق و شکوفههاى معارف الهیّه بر صفحه دل ظاهر مىشود و آن کس که حیات انسانى از آن نگیرد، همچون درخت خشکیدهاى است که در فصل بهار، تکان نمىخورد (هر درختى که به نوروز بجنبد حطب است).
در مرحله سوم، دستور به عمل مىدهد و مىفرماید: از نور آیات الهى شفا بگیرید؛ همان گونه که بسیارى از بیماران از پرتو نور آفتاب، سلامتى خود را باز مىیابند و محیط زندگى آنها با تابش نور آفتاب از عوامل بیمارى پاکسازى مىشود، که گفتهاند: «آنجا که آفتاب بتابد طبیب نیاید».
و در مرحله چهارم، با جمله «أحسنوا تلاوته؛ قرآن را به نیکوترین وجه، تلاوت کنید» تا دلهاى مشتاقان به سوى آن جذب شود و دور افتادگان، به آن نزدیک
گردند، وظیفه تبلیغ صحیح قرآن را گوشزد مىنماید.
امام علیه السّلام با این چهار دستور، وظیفه مردم را در برابر قرآن مجید مشخّص کرده و اى کاش تنها به تلاوت و تجوید و زیبایى صوت و قرائت، قناعت نمىشد و مراحل دیگر که هدف اصلى را تشکیل مىدهد، درباره قرآن پیاده مىگشت.
در جمله اوّل درباره قرآن مجید تعبیر به «احسن الحدیث» و در جمله آخر به «انفع القصص» شده است و با توجّه به اینکه حدیث به معناى هر کلامى است که از سخنگویى صادر مىشود (زیرا حدیث از مادّه «حدوث» است و به کلام، حدیث گفته مىشود به خاطر اینکه پى در پى حادث مىگردد) مفهوم آن این است که قرآن برترین کلامى است که در میان انسانها وجود دارد: هم از نظر فصاحت و بلاغت و هم از نظر محتوا. و در واقع، اشاره به آیه شریفه «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ»؛ خداوند بهترین سخن را نازل کرده است؛ کتابى که آیاتش (در لطف و زیبایى و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است؛ آیاتى مکرّر دارد».(35)
ولى «أنفع القصص» (با توجّه به اینکه «قصص» در اصل به معناى جستجو کردن چیزى است و به هر کلامى اطلاق مىشود، زیرا هر سخنى چیزى را جستجو و بیان مىکند و به همین دلیل بعضى از مفسّران تصریح کردهاند که «أحسن القصص» اشاره به مجموعه قرآن است) ناظر به آثار و نتایج عملى قرآن است که در سایه پیاده کردن دستورات آن حاصل مىشود.
از این جهت، در پایان خطبه به نکته بسیار مهمّى در رابطه با عالم بىعمل و آنان که قرآن را مىخوانند و عمل نمىکنند اشاره کرده و مىفرماید: «به یقین، عالمى که به غیر علمش عمل مىکند همچون جاهل سرگردانى است که هرگز از جهل خویش به خود نمىآید! بلکه حجّت بر او عظیمتر و حسرتش پایدارتر و سرزنش او در
پیشگاه خدا سزاوارتر است!» (و إنّ العالم العامل بغیر علمه کالجاهل الحائر الّذی لا یستفیق(36) من جهله؛ بل الحجّة علیه أعظم، و الحسرة له ألزم، و هو عند اللّه ألوم(37)).
در این عبارت امام علیه السّلام نخست تشبیه جالبى درباره عالم بى عمل (یا به تعبیر امام علیه السّلام: عالمى که به غیر علمش عمل مىکند) فرموده، که نشان مىدهد چنین عالمى از حدّ یک جاهل معمولى هم پایینتر است. به جاهل سرگردانى مىماند که هرگز از جهل خود بیدار نمىشود و امیدى به هدایت او نیست؛ چرا که آگاهانه در راه خلاف گام نهاده و به همین جهت، خداوند توفیق هدایت را از او سلب مىکند؛ نیروهاى خود را در این سرگردانى از دست مىدهد و هرگز به ساحل نجات نمىرسد و در گردابهاى هلاکت گرفتار مىشود.
سپس از این مرحله پا را فراتر مىنهد و بدبختى بیشتر چنین عالمى را نسبت به جاهل سرگردان در سه جمله کوبنده بیان مىدارد. نخست مىفرماید: «حجّت بر او عظیم است!» چرا که جاهل مىتواند جهل خود را عذر قرار دهد (هر چند واقعا جهل عذر نیست) ولى عالم بى عمل چه عذرى خواهد داشت؟!
دیگر اینکه: «حسرت او پایدارتر است!» زیرا با داشتن اسباب و وسایل سعادت از این قافله عقب مانده و در بیابان زندگى گرفتار سرگردانى شده است.
سوم این که: «او در نزد خدا بیش از جاهل سرگردان مستحق سرزنش و ملامت است!» چون حجّت الهى و عقلى از هر نظر بر او تمام بوده و چنین کسى از هر نظر، مستحقّ ملامت است. به همین دلیل، در روایات اسلامى مىخوانیم که امام صادق علیه السّلام فرمود: «یغفر للجاهل سبعون ذنبا قبل أن یغفر للعالم ذنب واحد؛ هفتاد گناه جاهل بخشوده مىشود، پیش از آنکه یک گناه عالم بخشوده شود!»(38) بلکه قبول توبه چنین عالم بىعمل، بسیار مشکل است زیرا قرآن مىگوید: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ»
«لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ»؛ توبه تنها براى کسانى است که کار بدى را از روى جهالت انجام دادهاند».(39) (اشاره به این که توبه عالم، سخت پذیرفته مىشود).
نکته
سرنوشت عالمان بىعمل!
مردم چند گروهند: عالم، جاهل قاصر، جاهل مقصّر بسیط، و جاهل مرکّب.
«عالم» کسى است که مطلبى را به طور اجمال یا به طور تفصیل مىداند. یعنى نسبت به چیزى گاه علم اجمالى دارد و گاه علم تفصیلى. مثلا اجمالا مىداند شراب، حرام است و زیانهایى براى جسم و روح انسان دارد. یا به طور تفصیل دلایل حرمت شراب و مدارک آن را دیده و آثار زیانبار آن را در هر یک از اعضا مورد بررسى دقیق قرار داده است.
«جاهل قاصر» کسى است که نمىداند؛ ولى دسترسى به علم هم ندارد، یا به خاطر دور بودن از مراکز علم و یا فرو رفتن در غفلت و سهو و خطا.
«جاهل مقصّر» کسى است که دسترسى به اسباب علم دارد، اما بر اثر سستى و تنبلى و سهل انگارى به سراغ علم نرفته و در جهل و بىخبرى مانده است؛ ولى با این حال از جهل خود با خبر است! یعنى مىداند که نمىداند.
اما «جاهل مرکّب» کسى است که واقعا در جهل فرو رفته و از حق و واقعیت به دور افتاده؛ امّا از جهل خود خبرى ندارد؛ بلکه به عکس خیال مىکند آگاه و با خبر است و آنچه را فهمیده، عین واقعیّت مىباشد و به تعبیر دیگر: نمىداند که نمىداند.
در میان این گروهها خطر و مسئولیّت جاهل قاصر از همه کمتر است و بعد از آن، جاهل مقصّر قرار دارد و سپس جاهل مرکّب؛ که ممکن است به خاطر جهل مرکّبش خطراتى براى خود و دیگران ایجاد کند. امّا از همه خطرناکتر عالم بىعمل است. آن کس که آگاهانه راه خلاف مىرود و همچون دزدى است که با چراغ آمده، به کاهدان نمىزند، بلکه کالاى گزیدهتر را مىبرد. تمام بدبختىهایى که بشر در طول تاریخ
داشته، به خاطر همین عالمان بىعمل بوده. سرچشمه تمام جنگها و نابسامانىها در جامعه بشرى چه در گذشته. و چه امروز از همین گروه است.
آنها هستند که خطرناکترین سلاحهاى کشتار جمعى براى محو و نابودى انسانهاى بىگناه مىسازند. آنها هستند که نقشههاى شیطانى براى استثمار و استعمار ملّتها مىکشند. آنها هستند که براى حفظ منافع شوم و نامشروعشان آتش جنگ به پا مىکنند و بالأخره آنها هستند که براى دست یافتن به منافع بیشتر، مراکز حسّاس تبلیغاتى را به دست مىگیرند. چهره حقایق را مىپوشانند و با دروغ و تزویر، انسانها را در بىخبرى فرو مىبرند.
قرآن مجید آنها را به سگ هارى تشبیه کرده که عطش نامحدود و پایان ناپذیرى بر او غلبه نموده، در هیچ حال سیراب نمىشود. اگر به او حمله کنى دهانش باز و زبانش بیرون است و اگر او را به حال خود واگذارى باز چنین است: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ».(40)
تعبیرى که امام علیه السّلام در خطبه بالا درباره عالم بىعمل و سرنوشت او بیان فرموده، تعبیرى است بسیار رسا و گویا. او در عمل همچون جاهل مرکّب است که به راه خطا مىرود و گاه به آن هم افتخار مىکند و در حساب روز جزا و مجازات آخرت و دنیا، کیفر او از همه شدیدتر و مسئولیّتش بیشتر و حسابش سنگینتر است.
راستى چه مىشود که انسان با علم و آگاهى در راه خطا گام مىگذارد و این تضادّ علم و عمل از کجا سرچشمه مىگیرد؟
جواب این سؤال روشن است. گاه این عالم واقعا پایههاى ایمانش سست و ضعیف است گرچه در ظاهر مسلمان است، ولى در باطن، «یقولون إنّ اللّه خالق جنّة و نار و تعذیب و غلّ یدین»(41) مىگوید.
و گاه در عین ایمان به خدا، آنچنان غلبه هواى نفس بر او شدید است که سدّ
ایمانش را که معمولا چندان محکم نیست مىشکند و سیلاب هوا و هوس تمام وجودش را فرا مىگیرد و به قعر درّه هولناک ضلالت و گمراهى پرتاب مىکند.
این سخن را با حدیث زیبایى از على علیه السّلام پایان مىدهیم، مىفرماید: «تورات با پنج جمله پایان یافته که من دوست دارم در آغاز هر روز آنها را از نظر بگذرانم». سپس آنها را به این صورت بیان مىفرماید:
«ألاوّل: العالم الّذی لا یعمل بعلمه فهو و إبلیس سواء».
«و الثّانی: سلطان لا یعدل برعیّته فهو و فرعون سواء».
«و الثّالث: فقیر یتذلّل لغنىّ طمعا فی ماله فهو و الکلب سواء».
«و الرّابع: غنّى لا ینتفع بماله فهو و الأجیر سواء».
«و الخامس: امرأة تخرج من بیتها بغیر ضرورة فهی و الأمة سواء».
«اوّل عالمى که به علمش عمل نکند، با شیطان مساوى است».
«دوم زمامدارى که عدالت را درباره مردم رعایت نکند، با فرعون مساوى است».
«سوم فقیرى که در برابر غنى به خاطر طمع در اموال او ذلیلانه خضوع مىکند، با سگ مساوى است».
«چهارم ثروتمندى که از مالش (براى خود و کمک به دیگران) بهره نمىگیرد، با فقیر اجیر مساوى است».
«پنجم زنى که براى هواى نفس و بدون نیاز از منزل خارج مىشود، او با کنیز برده یکسان است. (چرا که او هم برده هوسهاست)».(42)
بارالها! اکنون که در پرتو هدایتهاى نهج البلاغه امیر مؤمنان على علیه السّلام علم و دانشى را به ما موهبت فرمودى توفیق عمل و بهرهگیرى از آن مرحمت فرما و ما را از همسویى و همرنگى با شیطان رهایى ببخش و عاقبت امر ما را ختم به خیر بگردان!
پایان جلد چهارم پیام امام امیر المؤمنین علیه السّلام
11/ 10/ 1380 مطابق 17 شوّال 1422
1) سند خطبه: به گفته نویسنده «مصادر نهج البلاغه» آغاز این خطبه: «الحمد للّه فاطر الخلق، و خالق الأشباح» بوده و این خطبهاى است که در میان اهل قبل از مرحوم سیّد رضى و بعد از او معروف و مشهور بوده و به نام خطبه «دیباج» شناخته مىشده است. از کسانى که قبل از «سیّد رضى» آن را نقل کرده است مرحوم «صدوق» در «من لا یحضره الفقیه» (جلد 1، صفحه 131) مىباشد که آن را به صورت مسند با تفاوتهایى آورده است و همچنین در کتاب «علل الشرایع» و نیز در کتاب «تحف العقول» که نویسنده آن نیز قبل از «سیّد رضى» مىزیسته آمده است و در کتاب «محاسن» هم ذکر شده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 238).ولى آنچه در «تحف العقول» آمده از «ألحمد للّه فاطر الخلق، و خالق الإصباح» شروع مىشود؛ سپس خطبه را بسیار مشروحتر از آنچه «سیّد رضى» آورده است، بیان مىکند و معروف بودن آن را به عنوان خطبه «دیباج» ذکر مىنماید (تحف العقول صفحه 104- 107).
2) «متوسّلون» از مادّه «وسیله» که به گفته راغب به معناى رسیدن به چیزى توأم با میل و رغبت است.
3) سوره مائده، آیه 35.
4) «ذروه» (بر وزن قبله، و بر وزن قدوه) به معناى قسمت بالاى هر چیزى است و به کوهان شتر و قلّه کوهها اطلاق مىشود.
5) نهج البلاغه، حکمت 252.
6) وسائل الشیعه، جلد 1، صفحه 9.
7) بحار الانوار، جلد 8، صفحه 359.
8) جامع الاخبار (طبق نقل بحار الانوار، جلد 79، صفحه 202).
9) منهاج البراعه، جلد 7، صفحه 398. و بحار الانوار، جلد 79، صفحه 218.
10) سوره نساء، آیه 7.
11) شرح نهج البلاغه مرحوم شوشترى، جلد 13، صفحه 102.
12) کافى، جلد 4، صفحه 62، حدیث 1.
13) «یرحضان» از مادّه «رحض» (بر وزن محض) به معناى شستن است. اشاره به اینکه حج و عمره آثار گناه را از صحنه عمل، یا از صحنه دل مىشوید.
14) بحار الانوار، جلد 96، صفحه 26.
15) بحار الانوار، جلد 66، صفحه 406.
16) «مثراة» از مادّه «ثرى»، و «ثروت» به معناى فزونى یافتن است. لذا مال فراوان را «ثروت» مىگویند و «مثرات» مصدر میمى به معناى اسم فاعل است، یعنى: «سبب فزونى».
17) «منسأة» از مادّه «نسأ» (بر وزن نسخ) به معناى تأخیر انداختن است و «منسأة» مصدر میمى به معناى اسم فاعل، یعنى «سبب تأخیر» مىباشد و به عصا «منسأة» مىگویند، زیرا با نوک آن، اشیاى مزاحم به کنار رانده مىشود.
18) کافى، جلد 2، صفحه 150.
19) سوره بقره، آیه 274.
20) به احقاق الحق، جلد 3، صفحه 246 تا 251 مراجعه شود.
21) تحف العقول، کلمات قصار امام کاظم (ع).
22) خصال، جلد 1، صفحه 134.
23) بحار الانوار، جلد 80، صفحه 369.
24) بحار الانوار، جلد 71، صفحه 388.
25) بحار الانوار، جلد 72، صفحه 50، حدیث 4.
26) «صنایع» از مادّه «صنع» (بر وزن قفل) به معناى ساختن و ابداع چیزى است و در لغت عرب به کارهاى خوب و نیکوکارى «صنایع» جمع «صنیعه» گفته مىشود. (نقل از المعجم الوسیط).
27) «مصارع» جمع «مصرع» به معناى محل افکندن و زمین افتادن است و به قتلگاه، «مصرع» گفته مىشود و به کشتى گرفتن «مصارعه» مىگویند، چون هر یک از دو طرف مىخواهد دیگرى را به زمین بیفکند.
28) میزان الحکمه، جلد 3، صفحه 1931، شماره 12611.
29) غرر الحکم، شماره 6166.
30) کافى، جلد 2، صفحه 195، حدیث 10.
31) خطبه حضرت زهرا علیها السّلام، احتجاج طبرسى، جلد 1، صفحه 258، چاپ انتشارات اسوه.- قریب به همین معنا، از على علیه السّلام در کلمات قصار (کلمه 252) نقل شده است.
32) سوره حجرات، آیه 17.
33) سوره کهف، آیات 103- 104.
34) کنز العمّال، شماره 3931.
35) سوره زمر، آیه 23.
36) «یستفیق» از مادّه «استفاقه» به معناى بهبودى یافتن از بیمارى و یا هوشیار شدن بعد از مستى و یا بیدار شدن بعد از خواب است و در خطبه بالا، مناسب، معناى سوم است.
37) «ألوم» از مادّه «لوم» (بر وزن قوم) به معناى سرزنش گرفته شده و با توجّه به اینکه «ألوم» صیغه افعل تفضیل است، در اینجا به معناى «سزاوارتر به ملامت» است.
38) کافى، جلد 1، صفحه 47، حدیث 1.
39) سوره نساء، آیه 17.
40) سوره اعراف، آیه 176.
41) این شعر از «عمر سعد» نقل شده که به هنگام پیشنهاد رویارویى با امام حسین علیه السّلام در میدان کربلا وعده حکومت «رى» را به او دادند و او مدّتى در فکر فرو رفت و بعد اشعارى خواند که یک بیتش همین بیت بالاست و مضمونش این است که: «مىگویند خدایى هست و بهشت و دوزخ و عذاب و کیفرى دارد!».
42) اثنى عشریّه، صفحه 206.