جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 110(1)

زمان مطالعه: 23 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

فى ارکان الدّین‏

در این خطبه امام علیه السّلام از ارکان اسلام سخن مى‏گوید.

خطبه در یک نگاه‏

این خطبه در واقع از دو بخش تشکیل شده: در بخش اوّل، امام علیه السّلام بهترین اسباب تقرّب به خدا را که عبارت از ایمان، جهاد، اخلاص، نماز و زکات و مانند آن است، در ده عنوان بیان فرموده و فلسفه هر کدام را در عباراتى کوتاه و بسیار پر معنا ذکر مى‏کند.

در بخش دوّم، به جنبه‏هاى عملى ایمان و طرق رسیدن به آن پرداخته و توصیه به ذکر خدا و اقتدا به هدایت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و پیروى از سنّت او و اهتمام به تعلّم قرآن و فهم آیات الهى مى‏کند.

در پایان خطبه نیز نکوهش شدیدى از عالم بى‏عمل- با ذکر مجازات سخت او- شده است.

بخش اوّل‏

إنّ أفضل ما توسّل به المتوسّلون إلى اللّه سبحانه و تعالى، الإیمان به و برسوله، و الجهاد فی سبیله، فإنّه ذروة الإسلام؛ و کلمة الإخلاص فإنّها الفطرة؛ و إقام الصلاة فإنّها الملّة؛ و إیتاء الزّکاة فإنّها فریضة واجبة؛ و صوم شهر رمضان فإنّه جنّة من العقاب؛ و حجّ البیت و اعتماره فإنّهما ینفیان الفقر و یرحضان الذّنب، و صلة الرّحم فإنّها مثراة فی المال، و منسأة فی الأجل؛ و صدقة السّرّ فإنّها تکفّر الخطیئة؛ و صدقة العلانیة فإنّها تدفع میتة السّوء؛ و صنائع المعروف فإنّها تقی مصارع الهوان.

ترجمه‏

برترین وسیله‏اى که متوسّلان به خدا، به آن توسّل مى‏جویند ایمان به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اوست و جهاد در راه خدا که قلّه رفیع اسلام است و کلمه اخلاص (و شهادت به یگانگى خدا) که هماهنگ با فطرت انسانى است، و برپا داشتن نماز که حقیقت دین و آیین است، و اداى زکات که فریضه‏اى واجب است، و روزه ماه رمضان که سپرى در برابر عذاب الهى است، و حج و عمره خانه خدا که نابود کننده فقر و شستشو دهنده گناه است و صله رحم که سبب فزونى مال و طول عمر، و صدقه پنهانى که کفّاره گناهان است و صدقه آشکار که از مرگ‏هاى بد پیشگیرى مى‏کند و خدمت به خلق که از لغزش‏ها و شکست‏هاى خفّت‏بار جلوگیرى مى‏کند.

شرح و تفسیر

کار آمدترین وسیله‏ها

امام علیه السّلام در این بخش از خطبه از بهترین چیزى که رهروان راه حق و سالکان طریق بندگى خدا مى‏توانند به آن متوسّل شوند و به قرب پروردگار راه یابند سخن مى‏گوید و به ده موضوع مهم اشاره مى‏فرماید. نخست مى‏گوید: «برترین وسیله‏اى که متوسّلان به خدا، به آن توسّل مى‏جویند ایمان به خدا و پیامبر اوست». (إنّ أفضل ما توسّل به المتوسّلون(2) إلى اللّه سبحانه و تعالى، الإیمان به و برسوله).

این تعبیر گویى اشاره به آیه شریفه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ»(3) و شرح و تفسیر آن مى‏باشد؛ زیرا خداوند در این آیه، نخست دستور به تقوا مى‏دهد و سپس دستور به انتخاب وسیله به سوى خداوند. و به این ترتیب، منظور از وسیله، ایمان و جهاد و سایر امورى است که در این خطبه آمده است.

این سخن منافات با تفسیر دیگر آیه که وسیله را شفاعت اولیاء اللّه مى‏شمرد، ندارد؛ زیرا همه این وسایل مى‏تواند در مفهوم آیه شریفه جمع باشد.

به هر حال نخستین وسیله ایمان ذکر شده، ایمان به خدا و پیامبر. زیرا، ریشه اصلّى تمام حرکت‏هاى سازنده و مثبت، ایمان است.

جالب اینکه در کلام امام علیه السّلام نسبت به تمام این واجبات «ده‏گانه» نکته‏اى به عنوان تعلیل و فلسفه ذکر شده، جز مسئله ایمان به خدا و پیامبر. به خاطر اینکه این مسئله بى‏نیاز از ذکر دلیل است و به تعبیر دیگر: اساس و پایه تمام خوبى‏ها و نیکى‏ها ایمان است و بدون آن، هیچ گونه حرکتى به سوى فرایض الهى و واجبات دینى وجود نخواهد داشت و به قدرى این امر واضح و روشن است که نیازى به ذکر دلیل ندارد.

سپس به دومین واجب پرداخته مى‏فرماید: «و جهاد در راه او، چرا که جهاد قلّه رفیع اسلام است». (و الجهاد فی سبیله، فإنّه ذروة(4) الإسلام).

«جهاد» در اینجا معناى وسیعى دارد که علاوه بر جهاد نظامى و مقابله مسلّحانه با دشمن، شامل جهاد علمى و تبلیغى و امر به معروف و نهى از منکر و هر گونه تلاش و کوشش مفید و سازنده براى پیشبرد اهداف اسلامى و حتّى جهاد با نفس مى‏شود و تعبیر به «ذورة الإسلام» «قلّه رفیع اسلام» اشاره به این است که تا جهاد همه جانبه نباشد، کارى از پیش نخواهد رفت. امام علیه السّلام در تعبیر دیگرى که در اواخر نهج البلاغه آمده است و ناظر به بیان فلسفه احکام است درباره جهاد مى‏فرماید: «و الجهاد عزّ للإسلام؛ خداوند جهاد را براى عزّت و سربلندى اسلام و مسلمین قرار داده است».(5)

گرچه دشمنان اسلام سعى دارند با سوء استفاده و سوء تفسیر از واژه جهاد، اسلام را به خشونت متّهم سازند؛ ولى از این نکته غافلند که جهاد یعنى: «تلاش براى زنده ماندن در مقابل عوامل مزاحم» در نهاد و طبیعت هر موجود زنده‏اى افتاده است. در درون وجود ما اگر نیروهاى جهادگر، که کارشان دفاع از سلامت انسان در مقابل هزاران هزار میکروب مزاحم، که شب و روز از طرق مختلف وارد بدن انسان مى‏شود، نبودند؛ زندگى کردن حتّى یک روز براى ما مشکل بود و بیمارى «ایذر» که امروز خطرناکترین بیمارى شمرده مى‏شود، چیزى جز از کار افتادن نیروى دفاعى بدن نیست. جامعه‏اى که جهاد را از دست بدهد شبیه کسى است که به این بیمارى مبتلا شده و مورد تهاجم انواع مشکلات قرار مى‏گیرد.

حقیقت این است آنها که جهاد اسلامى را نشانه گرفته‏اند، به خوبى مى‏دانند تا این اصل در میان مسلمانان زنده است، سلطه بر آنان ممکن نیست و اگر جهاد تحت‏

عنوان «خشونت» حذف شود، مشکلى در برابر سلطه‏گران وجود نخواهد داشت. به همین دلیل، یکى از ویژگى‏هاى بعضى از مذاهب ساختگى، حذف جهاد از برنامه آنهاست.

به هر حال، اگر در بیان امام علیه السّلام، نخستین واجب از واجبات بعد از ایمان به خدا و پیامبر، جهاد شمرده شده، دلیلش همین است که بدون جهاد، حیات مکتب تضمین نمى‏شود.

در حدیثى از على علیه السّلام مى‏خوانیم: «و اللّه ما صلحت دنیا و لا دین إلّا به؛ به خدا سوگند! دنیا و دین بدون جهاد سامان نمى‏گیرد».(6)

در بیان سومین واجب مى‏فرماید: «همچنین کلمه اخلاص (و شهادت به یگانگى خدا) که هم آهنگ با فطرت انسانى است». (و کلمة الإخلاص فإنّها الفطرة).

منظور از «کلمه اخلاص» همان شهادت «لا اله الّا اللّه» است که عبودیّت و الوهیّت را مخصوص ذات پاک پروردگار مى‏کند و هر گونه شرک و بت پرستى را نفى مى‏نماید.

از بعضى از روایات استفاده مى‏شود که اخلاص جنبه عملى هم دارد و آن اینکه تنها به آستان حق روى آورد و از غیر او در عمل چشم بپوشد و از ارتکاب گناهان خوددارى نماید. در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «من قال لا إله إلّا اللّه مخلصا دخل الجنّة، و إخلاصه أن یحجزه لا إله إلّا اللّه عمّا حرّم اللّه؛ کسى که «لا اله الا اللّه» را با اخلاص بگوید وارد بهشت مى‏شود و اخلاصش آن است که «لا اله الا اللّه» او را از آنچه خدا بر او حرام کرده است، باز دارد».(7)

روشن است کسى که به سراغ گناهان مى‏رود، یا تسلیم شیطان شده، یا هواى نفس و هر کدام از این دو باشد نوعى شرک در عمل محسوب مى‏شود و با حقیقت اخلاص سازگار نیست.

در بیان چهارمین واجب مى‏فرماید: «و بر پا داشتن نماز که حقیقت دین و آیین است» (و إقام الصّلاة فإنّها الملّة).

«ملّت» در اینجا به معناى دین و آیین است و اینکه نماز را به عنوان جزء دین نشمرده، بلکه کلّ دین معرفى کرده، به خاطر آن است که نماز پایه اصلّى دین است؛ همانگونه که در حدیث معروف پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «ألصّلاة عماد الدّین، فمن ترک صلاته متعمّدا فقد هدم دینه؛ نماز ستون دین است کسى که عمدا آن را ترک کند، دین خود را ویران کرده است».(8) و در حدیث دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده است: «مثل الصّلاة مثل عمود الفسطاط إذا ثبت العمود ثبتت الأطناب و الأوتاد و الغشاء، و إذا انکسر العمود لم ینفع طنب، و لا وتد و لا غشاء؛ نماز همچون ستون خیمه است هنگامى که ستون خیمه برقرار باشد، طناب‏ها و میخ‏ها و پوشش خیمه برقرار و مفید است و هنگامى که ستون بشکند نه طناب‏ها بدرد مى‏خورد و نه میخ‏ها و پوشش».(9)

در بیان پنجمین واجب مى‏فرماید: «و اداى زکات که فریضه‏اى واجب است». (و إیتاء الزّکاة فإنّها فریضة واجبة).

«فریضه» معمولا به معناى واجب است؛ بنابر این، ذکر واجب بعد از آن، نوعى تأکید محسوب مى‏شود. ولى فریضه معناى دیگرى دارد که با محل بحث ما متناسب‏تر است و آن، عبارت از قطع کردن و جدا کردن چیزى است و در اینجا، بخشى از مال است که براى هدفى جدا مى‏کنند. یا به تعبیر دیگر: مالیّاتى است که براى کمک به ضعیفان جامعه و تأمین هزینه‏هاى حکومت اسلامى تعیین شده است.

در قرآن مجید درباره سهام ارث مى‏فرماید: «نَصِیباً مَفْرُوضاً».(10) و به همین جهت،

بسیارى از بزرگان در بحث ارث به جاى «کتاب الارث» «کتاب الفرائض» گفته‏اند.

به هر حال، مسأله زکات بعد از نماز، از مهمترین ارکان اسلام است. در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: «هنگامى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در مسجد بود، پنج نفر را صدا زد و فرمود برخیزید و از مسجد ما بیرون روید! «لا تصلّوا فیه و أنتم لا تزکّون؛ شما که زکات نمى‏دهید، در مسجد ما نماز نخوانید».(11)

در بیان ششمین رکن از ارکان اسلام به سراغ روزه مى‏رود و مى‏فرماید: «و روزه ماه رمضان که سپرى در برابر عقاب است». (و صوم شهر رمضان فإنّه جنّة من العقاب).

تعبیر به «جنّة» (سپر) درباره روزه ماه رمضان که یک وسیله مهم دفاعى در میدان مبارزه است، به خاطر آن است که سرچشمه اصلى گناهان وسوسه‏هاى شیطان و ابزار شیطان، هواى نفس است. هنگامى که به وسیله روزه، شهوات در کنترل عقل در آیند انسان با این وسیله دفاعى، از حملات شیطان محفوظ مى‏ماند.

در اینجا تعبیر «جنّة من العقاب» آمده، در حالى که در حدیث معروف دیگرى «جنّة من النّار»(12) ذکر شده که هر دو به یک معنا باز مى‏گردد.

و به هر حال، در فضیلت روزه همین بس که انسان را از جهان بهیمیّت به سوى جهان فرشتگان مى‏برد و بر بساط قرب خداوند جاى مى‏دهد.

در بیان هفتمین رکن از ارکان اسلام مى‏فرماید: «و حج و عمره خانه خدا که نابود کننده فقر و شستشو دهنده گناه است». (و حجّ البیت و اعتماره فإنّهما ینفیان الفقر و یرحضان(13) الذّنب).

بى‏شک، زیارت خانه خدا، هم برکات مادى دارد و هم برکات معنوى و روحانى که در اینجا به هر دو اشاره شده که خلاصه آن در آیه شریفه 28 سوره حج دیده مى‏شود؛ آنجا که مى‏فرماید: «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ».

اما تأثیر آن در شستشوى گناه از این نظر است که حج و عمره تحوّلى در روح و جان انسان ایجاد مى‏کند و حتّى قلوب سنگدلان را نرم مى‏سازد و به بازنگرى اعمال پیشین و توبه از گناهان وامى‏دارد. همان گونه که در حدیثى وارد شده است که: مانند روزى که از مادر متولّد شده از گناهان خود پاک مى‏شود: (یخرج من ذنوبه کهیئة یوم ولدته أمّه)(14)

و اما تأثیر آن در زدودن آثار فقر و تنگدستى- علاوه بر برکات الهى حج در نفى فقر- از این نظر است که مسلمانان مى‏توانند در کنار مراسم حج، بازارهاى خوبى جهت مبادلات اقتصادى به وجود آورند و نوعى تجارت جهانى در میان خود دائر سازند؛ آن گونه که در اعصار نخستین به صورت محدودترى در میان قبایل عرب وجود داشت و اگر مسلمین امروز از این فرصت براى تقویت بنیه‏هاى اقتصادى کشورهاى اسلامى استفاده کنند، به یقین موفقیت‏هاى خوبى از جهت فقر زدایى نصیب آنان خواهد گشت. در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «ما رأیت شیئا أسرع غنى و لا أنفى للفقر من إدمان حجّ البیت؛ چیزى را سریع‏تر در جلب بى‏نیازى و نفى فقر از تداوم حج، ندیدم».(15)

در بیان هشتمین رکن مى‏فرماید: «و صله رحم که سبب فزونى مال و تأخیر اجل (و طول عمر) است». (و صلة الرّحم فإنّها مثراة(16) فی المال، و منسأة(17) فی الأجل).

تأثیر صله رحم در فزونى مال- علاوه بر الطاف الهى که در جنبه‏هاى مادّى شامل حال این دسته از نیکوکاران مى‏شود- این است که پیوندهاى خانوادگى غالبا سبب همکارى‏هاى دسته جمعى اقتصادى مى‏شود و معمولا کارهاى گروهى در مسایل اقتصادى سود آورتر است.

و تأثیر آن در طول عمر ممکن است از این جهت باشد که ارحام به یکدیگر دعا مى‏کنند و همین دعا سبب طول عمر آنها مى‏شود؛ به علاوه، هنگامى که روابط خوبى با هم داشته باشند، در مشکلات و از جمله بیمارى‏ها به یارى هم مى‏شتابند و همین امر باعث طول عمر آنها مى‏شود. اضافه بر این، صله رحم، غم و اندوه را کم مى‏کند و نشاط و شادابى- که از عوامل طول عمر است- مى‏آفریند.

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «صلة الأرحام تزکّی الأعمال، و تنمنی الأموال، و تدفع البلوى، و تسیّر الحساب، و تنسى‏ء فی الأجل؛ صله رحم اعمال را پاک مى‏کند و اموال را رشد و نموّ مى‏دهد و بلا را دفع، و حساب را آسان، و أجل را به تأخیر مى‏اندازد».(18)

پر واضح است که تحلیل‏هاى منطقى که ما براى رابطه عبادات و کارهاى نیک با آثار مادّى داریم، به این مفهوم نیست که ارتباطات معنوى و الهى آنها را که از چشم ما پوشیده است، نادیده بگیریم.

در بیان نهمین رکن از ارکان اسلام مى‏فرماید: «و صدقه پنهانى که کفّاره گناهان است و صدقه آشکار که از مرگ‏هاى بد پیشگیرى مى‏کند». (و صدقة السّرّ فإنّها تکفّر الخطیئة، و صدقة العلانیة فإنّها تدفع میتة السّوء).

منظور از «صدقه سرّ» کمک‏هایى است که انسان به افراد نیازمند و آبرومند

مى‏کند که هم خلوص نیّت بیشترى و هم حفظ آبروى افراد نیازمند در آن است و به همین دلیل، برکات فراوانى دارد و این تعبیر هم شامل صدقات واجبه مانند کفّارات و نذورات مى‏شود و هم صدقات مستحبّه و انفاقات.

و منظور از «صدقه علانیه» کمک‏هایى است که آشکارا انجام مى‏شود و یکى از آثار و برکات آن تشویق دیگران به کار خیر و دعاى مردم در حق صدقه دهنده است. این سخن در واقع برگرفته از آیه شریفه «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»؛ آنان که اموال خود را در شب روز، پنهان و آشکار انفاق مى‏کنند، پاداششان نزد پروردگارشان است؛ نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مى‏شوند».(19)

در روایات متعدّدى که در منابع معروف اهل سنّت و شیعه وارد شده، آمده است(20) که: این آیه هنگامى نازل شد که على علیه السّلام چهار درهم داشت یکى را در شب و یکى را در روز، یکى را آشکار و یکى را پنهان، در راه خدا انفاق کرد.

البتّه «صدقه» در فقه اسلامى معمولا در مورد کمک به نیازمندان که با قصد قربت انجام مى‏شود اطلاق مى‏گردد؛ ولى صدقه مفهوم وسیع‏ترى دارد که شامل هر کار خیر اجتماعى مانند بناى مساجد و مدارس و جادّه‏ها و بیمارستانها و کارهاى فرهنگى مى‏گردد و لذا در روایتى از امام کاظم علیه السّلام وارد شده: «عونک للضّعیف من أفضل الصّدقة؛ کمک کردن تو به ضعیفان از بالاترین صدقات است».(21) و بى‏شک بناى بیمارستان‏ها و مدارس و مانند آن مصداق «عون الضعیف» است.

در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کلّ معروف صدقة؛ هر کار نیکى صدقه محسوب مى‏شود».(22)

و نیز در حدیث دیگرى از همان بزرگوار مى‏خوانیم: «ألکلمة الطّیّبة صدقة؛ هر سخن پاکیزه‏اى صدقه است».(23)

و امام صادق علیه السّلام مى‏فرماید: «إسماع الأصمّ من غیر تزجّر صدقة هنئة؛ رساندن مطلب بدون اظهار ناراحتى به گوش افرادى که شنوایى آنها ضعیف است، صدقه گوارایى است».(24)

این سخن را با حدیث دیگرى از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله پایان مى‏دهیم. روزى آن حضرت فرمود: «بر هر مسلمانى لازم است که در هر روز صدقه‏اى بدهد». کسى عرض کرد: «همه، توانایى این کار را ندارند». پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: «إماطتک الأذى عن الطّریق صدقة، و إرشادک الرّجل إلى الطّریق صدقة و عیادتک المریض صدقة، و أمرک بالمعروف صدقة، و نهیک عن المنکر صدقة، و ردّک السّلام صدقة؛ کنار زدن موانع از سر راه و جادّه‏ها صدقه است؛ راهنمایى افراد به مقصد مورد نظر آنها صدقه است؛ عیادت مریض صدقه است؛ امر به معروف صدقه است؛ نهى از منکر صدقه است و جواب سلام نیز صدقه است».(25)

منظور از «میتة السّوء» مرگ و میرهایى است که با شکنجه و ناراحتى شدید واقع مى‏شود؛ مانند سوختن در آتش و بیمارى‏هاى جانکاه و مشقّت‏بار و تصادف‏هاى شدید به هنگام رانندگى.

در بیان دهمین و آخرین رکن از ارکان اسلام مى‏افزاید: «و کارهاى خوب (مخصوصا خدمت به خلق) که از لغزش‏ها و شکست‏هاى خفّت بار جلوگیرى مى‏کند». (و صنائع(26) المعروف فإنّها تقی مصارع(27) الهوان).

تعبیر به «صنائع المعروف» که هر کار نیکى را شامل مى‏شود، از قبیل ذکر عام بعد از خاص است. در واقع در هر یک از جمله‏هاى قبل، انگشت روى یکى از کارهاى مهمّ خیر گذارده شده، ولى در اینجا کارهاى خیر به طور عام آمده است. این احتمال نیز وجود دارد که منظور از «صنائع المعروف» کمک به بندگان خداست. کمک‏هایى که در امور سابق نمى‏گنجد.

منظور از «مصارع الهوان» شکست‏هایى است که در زندگى براى انسان پیش مى‏آید و توأم با خوارى و ذلّت است؛ که در واقع، دو شکست محسوب مى‏شود: شکست از ناحیه از دست دادن امکانات و شکستى از ناحیه آبرو و حیثیّت. زیرا همه شکست‏ها توأم با خفّت و ذلّت نیست. به همین دلیل، بعضى از آنها قابل تحمّل است؛ ولى شکست آمیخته با خفّت و ذلّت بسیار دردناک است و کارهاى خیر- مخصوصا خدمت به نیازمندان، خواه خدمات فردى باشد یا اجتماعى- سبب پیشگیرى از این گونه شکست‏ها مى‏شود.

در روایات متعدّدى که از معصومین علیهم السّلام نقل شده، روى مسئله «صنایع معروف» (کارهاى خیر) تأکید فراوانى دیده مى‏شود. از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: «أوّل من یدخل الجنّة أهل المعروف؛ نخستین کسانى که وارد بهشت مى‏شوند کسانى هستند که اهل کارهاى خیر و خدمت به خلق هستند».(28)

و در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان على علیه السّلام مى‏خوانیم: «علیکم بصنائع المعروف فإنّها نعم الزّاد إلى المعاد؛ بر شما باد! به کارهاى نیک و خدمت به خلق که بهترین زاد و توشه براى معاد است».(29) در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام آمده است که اصحاب و یاران خود را تشویق به معروف و کارهاى خیر کرد؛ سپس فرمود: «بهشت درى دارد به نام «معروف» تنها کسانى از آن در وارد مى‏شوند که در دنیا «صنایع معروف» (کارهاى خیر) داشته‏اند» و در پایان مى‏افزاید: «إنّ العبد لیمشی فی حاجة أخیه المؤمن، فیوکّل اللّه عزّ و جلّ به‏

ملکین: واحدا عن یمینه، و واحدا عن شماله، یستغفرون له ربّه و یدعوان بقضاء حاجته؛ بنده‏اى که در طریق بر آوردن حاجت برادر مؤمنش گام بر مى‏دارد خداوند دو فرشته را مأمور مى‏کند: یکى از طرف چپ با او مى‏روند و پیوسته براى او استغفار مى‏کنند و بر آوردن حاجات او را از خدا مى‏خواهند»(30)

نکته

فلسفه احکام‏

بسیار مى‏شود که طبیبان آگاه، بیماران خود را از آثار مهمّ داروهاى شفابخش و غذاهاى تقویتى که درمان بیمارى‏ها را تسریع مى‏کند با خبر مى‏سازند؛ تا با شوق و علاقه بیشتر داروهاى تلخ را تحمّل کنند و دستورات طبیب را دقیقا بکار بگیرند.

طبیبان روحانى نیز دقیقا همین مسیر را مى‏پیمایند و فلسفه تشریع احکام و آثار حیات بخش برنامه‏هاى دینى را براى مردم شرح مى‏دهند تا آتش اشتیاق را در دل آنها شعله‏ور سازند و با عزمى راسخ به دنبال انجام برنامه‏ها بفرستند.

بیان فلسفه احکام که نمونه روشنى از آن در خطبه بالا دیده مى‏شود، علاوه بر اینکه شوق و علاقه مردم را براى انجام وظائف دینى افزون مى‏کند و تحمّل ناراحتى را براى انجام پاره‏اى از وظایف سخت و سنگین آسان مى‏سازد، چند فایده دیگر نیز دارد:

1- به همه مردم هشدار مى‏دهد که باید در چه مسیرى حرکت کنند تا فلسفه حکم پیاده شود؛ مثلا هنگامى که مى‏گوید: «فرض اللّه … الحجّ تشییدا للدّین؛ خداوند حج را سبب قدرت و قوّت اسلام قرار داده است».(31) مفهومش این است که مراسم حج را آنچنان با شکوه برگزار کنند که به این هدف والا برسند، نه اینکه تنها به آداب صورى حج و تشریفات ظاهرى آن قناعت کنند.

2- دیگر اینکه: بدانند آثار و برکات این اعمال به خود ما باز مى‏گردد. در واقع ما با انجام این اعمال، خدمتى به خویش مى‏کنیم؛ منّتى بر خدا نداریم و باید بسیار ممنون باشیم. همانگونه که قرآن در مورد اصل ایمان و اسلام مى‏گوید: ««یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»؛ گروهى بر تو منّت مى‏گذارند که مسلمان شده‏اند! بگو خداوند بر شما منّت مى‏گذارد که شما را به سوى اسلام هدایت کرده است، اگر در ادّعاى اسلام راست مى‏گویند».(32)

3- سرانجام اینکه: مى‏توانیم با توجّه به فلسفه احکام اعمال خود را ارزیابى کنیم، که تا چه اندازه مقبول درگاه خداوند است و چه اندازه از آن دور مى‏باشد. مثلا وقتى مى‏فرماید: «فلسفه روزه تقوا و فلسفه نماز نهى از فحشا و منکر است» باید ملاحظه کنیم که آیا بعد از انجام روزه و نماز، روح تقوا و پرهیز از گناه در ما حاصل شده است، یا نه؟ و به این ترتیب، ارزش عبادات و اعمال خود را به دست آوریم.

آرى! ما خدا را حکیم مى‏دانیم و حکمت او ایجاب مى‏کند که هیچ دستورى را بدون هدف و نتیجه بیان نفرماید و چه بى‏خبرند آن جاهلان ناآگاه که مى‏گویند افعال خداوند معلّل به اغراض نیست؛ یعنى هیچ هدفى در کارها و برنامه‏ها و تشریعات او وجود ندارد! آنها با این سخن زشت و ناپسند خود، حکیم بودن خداوند را زیر سؤال مى‏برند و چنین مى‏پندارند که به حقیقت توحید نزدیک شده‏اند در حالى که مصداق این آیه شریفه‏اند که: ««قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»؛ بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها چه کسانى هستند؟ آنها که تلاش‏هایشان در زندگى دنیا کم (و نابود) شده، با این حال مى‏پندارند کار نیک انجام مى‏دهند».(33)

آرى! افعال خدا معلّل به اغراض نیست؛ یعنى هدفهایى که به خود او بازگشت کند. زیرا، او بى‏نیاز از همه چیز و همه کس مى‏باشد؛ ولى افسوس که این ناآگاهان‏

این سخن را نمى‏گویند، بلکه مى‏گویند ضرورتى ندارد که نتیجه افعال و دستورات خداوند به بندگان برگردد و این نهایت بى‏خبرى است!!!

به هر حال، امیر مؤمنان على علیه السّلام در خطبه بالا بخش‏هاى جالبى از فلسفه احکام را بیان فرموده، که با مطالعه آن، آتش شوق انجام این برنامه‏هاى حساب شده الهى، در دل‏ها زبانه مى‏کشد و با طیب خاطر به دنبال آن حرکت مى‏کنند.

بخش دوّم‏

أفیضوا فی ذکر اللّه، فإنّه أحسن الذّکر. و ارغبوا فیما وعد المتقین فإنّ وعده أصدق الوعد. و اقتدوا بهدى نبیّکم فإنّه أفضل الهدی. و استنّوا بسنّته فإنّها اهدى السّنن. و تعلّموا القرآن فإنّه أحسن الحدیث، و تفقّهوا فیه فإنّه ربیع القلوب، و استشفوا بنوره فإنّه شفاء الصّدور، و أحسنوا تلاوته فإنّه أنفع القصص، و إنّ العالم بغیر علمه کالجاهل الحائر الّذی لا یستفیق من جهله؛ بل الحجّة علیه أعظم، و الحسرة له ألزم، و هو عند اللّه ألوم.

ترجمه‏

پیوسته به یاد خدا باشید که بهترین یادهاست! و به آنچه خداوند به پرهیزکاران وعده داده است، علاقه‏مند باشید که وعده او صادق‏ترین وعده‏هاست! به راه و رسم پیامبرتان اقتدا کنید، که بهترین راه و رسم‏هاست! دستورها و سنّت او را به کار بندید که هدایت کننده‏ترین سنّت‏هاست! قرآن را فرا گیرید که بهترین گفته‏هاست! و در آن بیندیشید که بهار قلب‏هاست! از نور آن شفا و درمان بطلبید که شفاى دلها (ى بیمار) است! و آن را به نیکوترین وجه تلاوت کنید، که نیکوترین سخن‏هاست.

به یقین، عالمى که به غیر علمش عمل مى‏کند، همچون جاهل سرگردانى است که هرگز از جهل خویش بیرون نمى‏آید؛ بلکه حجّت بر او عظیم‏تر، حسرتش پایدارتر، و سرزنش او در پیشگاه خدا سزاوارتر است!

شرح و تفسیر

از این راه به سوى خدا آیید

امام علیه السّلام بعد از بیان ارکان اسلام و ذکر اسرار و فلسفه احکام، مخاطبان خود را به‏

انجام دستوراتى در طریق پیاده کردن آن ارکان، تشویق و هدایت مى‏کند. نخست مى‏فرماید: «پیوسته به یاد خدا باشید، که بهترین یادهاست!» (أفیضوا فی ذکر اللّه فإنّه أحسن الذّکر).

تعبیر به «افاضه» که در اصل به معناى خروج آب با کثرت و فزونى است در اینجا به معناى توجّه فراوان به ذکر خدا و همواره به یاد او بودن است.

تعبیر به «أحسن الذّکر» به خاطر آن است که تمام برکات معنوى و مادّى از آن سرچشمه مى‏گیرد.

در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم که فرمود: «لیس عمل أحبّ إلى اللّه تعالى، و لا أنجى لعبد من کلّ سیّئة فی الدّنیا و الآخرة، من ذکر اللّه. قیل: و لا القتال فی سبیل اللّه؟ قال: لو لا ذکر اللّه لم یؤمر بالقتال؛ هیچ عملى در نزد خداوند متعال و نجات بخش‏تر براى بندگان از هر گناهى در دنیا و آخرت، محبوب‏تر از ذکر خداوند وجود ندارد! کسى پرسید: حتّى جهاد در راه خدا؟ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اگر به خاطر ذکر خدا نبود، دستور به جهاد داده نمى‏شد».(34)

سپس امام علیه السّلام در ادامنه این سخن مى‏فرماید: «به آنچه خداوند به پرهیزکاران وعده داده است، علاقه‏مند باشید؛ که وعده او صادق‏ترین وعده‏هاست». (و ارغبوا فیما وعد المتقین فإنّ وعده أصدق الوعد).

«و به راه و رسم پیامبرتان اقتدا کنید! که بهترین راه و رسم‏هاست؛ دستورات و سنّت او را به کار بندید، که هدایت کننده‏ترین سنّت‏هاست». (و اقتدوا بهدی نبیّکم فإنّه أفضل الهدی، و استنّوا بسنّته فإنّها اهدى السّنن).

بى‏شک وعده‏هاى الهى به مطیعان و مؤمنان نیکوکار، صادق‏ترین وعده‏هاست. زیرا، کسى تخلّف از وعده مى‏کند که یا عاجز و ناتوان باشد و یا بخیل و یا نادان؛ که بدون آگاهى وعده‏اى داده و بعدا از آن سرباز مى‏زند. اما کسى که قدرت، علم وجودش بى‏پایان است، تخلّف از وعده درباره او محال است.

منظور از «هدى» (بر وزن منع) به معناى راه و رسم و طریقه و روش است و

«سنّت» به معناى دستوراتى است که در زمینه‏هاى مختلف صادر فرموده است و با توجّه به اینکه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله خاتم انبیاست، طبیعى است که راه و رسم و سنّت او برترین راه و رسم و سنّت‏ها بوده باشد.

سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن در مورد قرآن، تأکید مى‏کند و چهار دستور درباره آن، بیان مى‏فرماید. مى‏گوید: «قرآن را فرا گیرید که بهترین گفته‏هاست! و در آن بیندیشید که بهار قلب‏هاست! از نور آن، شفا و درمان بطلبید که شفاى دل‏ها (ى بیمار) است! و آن را به نیکوترین وجه تلاوت کنید، که نافع‏ترین سخن‏هاست!» (و تعلّموا القرآن فإنّه أحسن الحدیث، و تفقّهوا فیه فإنّه ربیع القلوب، و استشفوا بنوره فإنّه شفاء الصّدور، و أحسنوا تلاوته فإنّه أنفع القصص).

امام علیه السّلام در واقع چهار مرحله مختلف را که به طور طبیعى، یکى بر دیگرى تقدّم دارد، ذکر فرموده:

در مرحله نخست، دستور به فراگرفتن قرآن مى‏دهد و آن را «احسن الحدیث» مى‏شمرد؛ چرا که جامع‏ترین دستور سعادت انسان‏هاست.

در مرحله بعد، به تفکّر و اندیشه در معنا و محتواى آن، دستور مى‏دهد، چرا که بهار دل‏هاست؛ همان گونه که در فصل بهار، شکوفه‏ها و گل‏ها و سبزه‏ها همه جا مى‏روید، به برکت قرآن مجید نیز گل‏هاى فضایل اخلاق و شکوفه‏هاى معارف الهیّه بر صفحه دل ظاهر مى‏شود و آن کس که حیات انسانى از آن نگیرد، همچون درخت خشکیده‏اى است که در فصل بهار، تکان نمى‏خورد (هر درختى که به نوروز بجنبد حطب است).

در مرحله سوم، دستور به عمل مى‏دهد و مى‏فرماید: از نور آیات الهى شفا بگیرید؛ همان گونه که بسیارى از بیماران از پرتو نور آفتاب، سلامتى خود را باز مى‏یابند و محیط زندگى آنها با تابش نور آفتاب از عوامل بیمارى پاک‏سازى مى‏شود، که گفته‏اند: «آنجا که آفتاب بتابد طبیب نیاید».

و در مرحله چهارم، با جمله «أحسنوا تلاوته؛ قرآن را به نیکوترین وجه، تلاوت کنید» تا دل‏هاى مشتاقان به سوى آن جذب شود و دور افتادگان، به آن نزدیک‏

گردند، وظیفه تبلیغ صحیح قرآن را گوشزد مى‏نماید.

امام علیه السّلام با این چهار دستور، وظیفه مردم را در برابر قرآن مجید مشخّص کرده و اى کاش تنها به تلاوت و تجوید و زیبایى صوت و قرائت، قناعت نمى‏شد و مراحل دیگر که هدف اصلى را تشکیل مى‏دهد، درباره قرآن پیاده مى‏گشت.

در جمله اوّل درباره قرآن مجید تعبیر به «احسن الحدیث» و در جمله آخر به «انفع القصص» شده است و با توجّه به اینکه حدیث به معناى هر کلامى است که از سخنگویى صادر مى‏شود (زیرا حدیث از مادّه «حدوث» است و به کلام، حدیث گفته مى‏شود به خاطر اینکه پى در پى حادث مى‏گردد) مفهوم آن این است که قرآن برترین کلامى است که در میان انسان‏ها وجود دارد: هم از نظر فصاحت و بلاغت و هم از نظر محتوا. و در واقع، اشاره به آیه شریفه «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ»؛ خداوند بهترین سخن را نازل کرده است؛ کتابى که آیاتش (در لطف و زیبایى و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است؛ آیاتى مکرّر دارد».(35)

ولى «أنفع القصص» (با توجّه به اینکه «قصص» در اصل به معناى جستجو کردن چیزى است و به هر کلامى اطلاق مى‏شود، زیرا هر سخنى چیزى را جستجو و بیان مى‏کند و به همین دلیل بعضى از مفسّران تصریح کرده‏اند که «أحسن القصص» اشاره به مجموعه قرآن است) ناظر به آثار و نتایج عملى قرآن است که در سایه پیاده کردن دستورات آن حاصل مى‏شود.

از این جهت، در پایان خطبه به نکته بسیار مهمّى در رابطه با عالم بى‏عمل و آنان که قرآن را مى‏خوانند و عمل نمى‏کنند اشاره کرده و مى‏فرماید: «به یقین، عالمى که به غیر علمش عمل مى‏کند همچون جاهل سرگردانى است که هرگز از جهل خویش به خود نمى‏آید! بلکه حجّت بر او عظیم‏تر و حسرتش پایدارتر و سرزنش او در

پیشگاه خدا سزاوارتر است!» (و إنّ العالم العامل بغیر علمه کالجاهل الحائر الّذی لا یستفیق(36) من جهله؛ بل الحجّة علیه أعظم، و الحسرة له ألزم، و هو عند اللّه ألوم(37)).

در این عبارت امام علیه السّلام نخست تشبیه جالبى درباره عالم بى عمل (یا به تعبیر امام علیه السّلام: عالمى که به غیر علمش عمل مى‏کند) فرموده، که نشان مى‏دهد چنین عالمى از حدّ یک جاهل معمولى هم پایین‏تر است. به جاهل سرگردانى مى‏ماند که هرگز از جهل خود بیدار نمى‏شود و امیدى به هدایت او نیست؛ چرا که آگاهانه در راه خلاف گام نهاده و به همین جهت، خداوند توفیق هدایت را از او سلب مى‏کند؛ نیروهاى خود را در این سرگردانى از دست مى‏دهد و هرگز به ساحل نجات نمى‏رسد و در گرداب‏هاى هلاکت گرفتار مى‏شود.

سپس از این مرحله پا را فراتر مى‏نهد و بدبختى بیشتر چنین عالمى را نسبت به جاهل سرگردان در سه جمله کوبنده بیان مى‏دارد. نخست مى‏فرماید: «حجّت بر او عظیم است!» چرا که جاهل مى‏تواند جهل خود را عذر قرار دهد (هر چند واقعا جهل عذر نیست) ولى عالم بى عمل چه عذرى خواهد داشت؟!

دیگر اینکه: «حسرت او پایدارتر است!» زیرا با داشتن اسباب و وسایل سعادت از این قافله عقب مانده و در بیابان زندگى گرفتار سرگردانى شده است.

سوم این که: «او در نزد خدا بیش از جاهل سرگردان مستحق سرزنش و ملامت است!» چون حجّت الهى و عقلى از هر نظر بر او تمام بوده و چنین کسى از هر نظر، مستحقّ ملامت است. به همین دلیل، در روایات اسلامى مى‏خوانیم که امام صادق علیه السّلام فرمود: «یغفر للجاهل سبعون ذنبا قبل أن یغفر للعالم ذنب واحد؛ هفتاد گناه جاهل بخشوده مى‏شود، پیش از آنکه یک گناه عالم بخشوده شود!»(38) بلکه قبول توبه چنین عالم بى‏عمل، بسیار مشکل است زیرا قرآن مى‏گوید: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ»

«لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ»؛ توبه تنها براى کسانى است که کار بدى را از روى جهالت انجام داده‏اند».(39) (اشاره به این که توبه عالم، سخت پذیرفته مى‏شود).

نکته

سرنوشت عالمان بى‏عمل!

مردم چند گروهند: عالم، جاهل قاصر، جاهل مقصّر بسیط، و جاهل مرکّب.

«عالم» کسى است که مطلبى را به طور اجمال یا به طور تفصیل مى‏داند. یعنى نسبت به چیزى گاه علم اجمالى دارد و گاه علم تفصیلى. مثلا اجمالا مى‏داند شراب، حرام است و زیان‏هایى براى جسم و روح انسان دارد. یا به طور تفصیل دلایل حرمت شراب و مدارک آن را دیده و آثار زیانبار آن را در هر یک از اعضا مورد بررسى دقیق قرار داده است.

«جاهل قاصر» کسى است که نمى‏داند؛ ولى دسترسى به علم هم ندارد، یا به خاطر دور بودن از مراکز علم و یا فرو رفتن در غفلت و سهو و خطا.

«جاهل مقصّر» کسى است که دسترسى به اسباب علم دارد، اما بر اثر سستى و تنبلى و سهل انگارى به سراغ علم نرفته و در جهل و بى‏خبرى مانده است؛ ولى با این حال از جهل خود با خبر است! یعنى مى‏داند که نمى‏داند.

اما «جاهل مرکّب» کسى است که واقعا در جهل فرو رفته و از حق و واقعیت به دور افتاده؛ امّا از جهل خود خبرى ندارد؛ بلکه به عکس خیال مى‏کند آگاه و با خبر است و آنچه را فهمیده، عین واقعیّت مى‏باشد و به تعبیر دیگر: نمى‏داند که نمى‏داند.

در میان این گروهها خطر و مسئولیّت جاهل قاصر از همه کمتر است و بعد از آن، جاهل مقصّر قرار دارد و سپس جاهل مرکّب؛ که ممکن است به خاطر جهل مرکّبش خطراتى براى خود و دیگران ایجاد کند. امّا از همه خطرناکتر عالم بى‏عمل است. آن کس که آگاهانه راه خلاف مى‏رود و همچون دزدى است که با چراغ آمده، به کاه‏دان نمى‏زند، بلکه کالاى گزیده‏تر را مى‏برد. تمام بدبختى‏هایى که بشر در طول تاریخ‏

داشته، به خاطر همین عالمان بى‏عمل بوده. سرچشمه تمام جنگ‏ها و نابسامانى‏ها در جامعه بشرى چه در گذشته. و چه امروز از همین گروه است.

آنها هستند که خطرناکترین سلاح‏هاى کشتار جمعى براى محو و نابودى انسان‏هاى بى‏گناه مى‏سازند. آنها هستند که نقشه‏هاى شیطانى براى استثمار و استعمار ملّت‏ها مى‏کشند. آنها هستند که براى حفظ منافع شوم و نامشروعشان آتش جنگ به پا مى‏کنند و بالأخره آنها هستند که براى دست یافتن به منافع بیشتر، مراکز حسّاس تبلیغاتى را به دست مى‏گیرند. چهره حقایق را مى‏پوشانند و با دروغ و تزویر، انسان‏ها را در بى‏خبرى فرو مى‏برند.

قرآن مجید آنها را به سگ هارى تشبیه کرده که عطش نامحدود و پایان ناپذیرى بر او غلبه نموده، در هیچ حال سیراب نمى‏شود. اگر به او حمله کنى دهانش باز و زبانش بیرون است و اگر او را به حال خود واگذارى باز چنین است: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ».(40)

تعبیرى که امام علیه السّلام در خطبه بالا درباره عالم بى‏عمل و سرنوشت او بیان فرموده، تعبیرى است بسیار رسا و گویا. او در عمل همچون جاهل مرکّب است که به راه خطا مى‏رود و گاه به آن هم افتخار مى‏کند و در حساب روز جزا و مجازات آخرت و دنیا، کیفر او از همه شدیدتر و مسئولیّتش بیشتر و حسابش سنگین‏تر است.

راستى چه مى‏شود که انسان با علم و آگاهى در راه خطا گام مى‏گذارد و این تضادّ علم و عمل از کجا سرچشمه مى‏گیرد؟

جواب این سؤال روشن است. گاه این عالم واقعا پایه‏هاى ایمانش سست و ضعیف است گرچه در ظاهر مسلمان است، ولى در باطن، «یقولون إنّ اللّه خالق جنّة و نار و تعذیب و غلّ یدین»(41) مى‏گوید.

و گاه در عین ایمان به خدا، آنچنان غلبه هواى نفس بر او شدید است که سدّ

ایمانش را که معمولا چندان محکم نیست مى‏شکند و سیلاب هوا و هوس تمام وجودش را فرا مى‏گیرد و به قعر درّه هولناک ضلالت و گمراهى پرتاب مى‏کند.

این سخن را با حدیث زیبایى از على علیه السّلام پایان مى‏دهیم، مى‏فرماید: «تورات با پنج جمله پایان یافته که من دوست دارم در آغاز هر روز آنها را از نظر بگذرانم». سپس آنها را به این صورت بیان مى‏فرماید:

«ألاوّل: العالم الّذی لا یعمل بعلمه فهو و إبلیس سواء».

«و الثّانی: سلطان لا یعدل برعیّته فهو و فرعون سواء».

«و الثّالث: فقیر یتذلّل لغنىّ طمعا فی ماله فهو و الکلب سواء».

«و الرّابع: غنّى لا ینتفع بماله فهو و الأجیر سواء».

«و الخامس: امرأة تخرج من بیتها بغیر ضرورة فهی و الأمة سواء».

«اوّل عالمى که به علمش عمل نکند، با شیطان مساوى است».

«دوم زمامدارى که عدالت را درباره مردم رعایت نکند، با فرعون مساوى است».

«سوم فقیرى که در برابر غنى به خاطر طمع در اموال او ذلیلانه خضوع مى‏کند، با سگ مساوى است».

«چهارم ثروتمندى که از مالش (براى خود و کمک به دیگران) بهره نمى‏گیرد، با فقیر اجیر مساوى است».

«پنجم زنى که براى هواى نفس و بدون نیاز از منزل خارج مى‏شود، او با کنیز برده یکسان است. (چرا که او هم برده هوسهاست)».(42)

بارالها! اکنون که در پرتو هدایت‏هاى نهج البلاغه امیر مؤمنان على علیه السّلام علم و دانشى را به ما موهبت فرمودى توفیق عمل و بهره‏گیرى از آن مرحمت فرما و ما را از همسویى و همرنگى با شیطان رهایى ببخش و عاقبت امر ما را ختم به خیر بگردان!

پایان جلد چهارم پیام امام امیر المؤمنین علیه السّلام

11/ 10/ 1380 مطابق 17 شوّال 1422


1) سند خطبه: به گفته نویسنده «مصادر نهج البلاغه» آغاز این خطبه: «الحمد للّه فاطر الخلق، و خالق الأشباح» بوده و این خطبه‏اى است که در میان اهل قبل از مرحوم سیّد رضى و بعد از او معروف و مشهور بوده و به نام خطبه «دیباج» شناخته مى‏شده است. از کسانى که قبل از «سیّد رضى» آن را نقل کرده است مرحوم «صدوق» در «من لا یحضره الفقیه» (جلد 1، صفحه 131) مى‏باشد که آن را به صورت مسند با تفاوتهایى آورده است و همچنین در کتاب «علل الشرایع» و نیز در کتاب «تحف العقول» که نویسنده آن نیز قبل از «سیّد رضى» مى‏زیسته آمده است و در کتاب «محاسن» هم ذکر شده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 238).ولى آنچه در «تحف العقول» آمده از «ألحمد للّه فاطر الخلق، و خالق الإصباح» شروع مى‏شود؛ سپس خطبه را بسیار مشروح‏تر از آنچه «سیّد رضى» آورده است، بیان مى‏کند و معروف بودن آن را به عنوان خطبه «دیباج» ذکر مى‏نماید (تحف العقول صفحه 104- 107).

2) «متوسّلون» از مادّه «وسیله» که به گفته راغب به معناى رسیدن به چیزى توأم با میل و رغبت است.

3) سوره مائده، آیه 35.

4) «ذروه» (بر وزن قبله، و بر وزن قدوه) به معناى قسمت بالاى هر چیزى است و به کوهان شتر و قلّه کوهها اطلاق مى‏شود.

5) نهج البلاغه، حکمت 252.

6) وسائل الشیعه، جلد 1، صفحه 9.

7) بحار الانوار، جلد 8، صفحه 359.

8) جامع الاخبار (طبق نقل بحار الانوار، جلد 79، صفحه 202).

9) منهاج البراعه، جلد 7، صفحه 398. و بحار الانوار، جلد 79، صفحه 218.

10) سوره نساء، آیه 7.

11) شرح نهج البلاغه مرحوم شوشترى، جلد 13، صفحه 102.

12) کافى، جلد 4، صفحه 62، حدیث 1.

13) «یرحضان» از مادّه «رحض» (بر وزن محض) به معناى شستن است. اشاره به اینکه حج و عمره آثار گناه را از صحنه عمل، یا از صحنه دل مى‏شوید.

14) بحار الانوار، جلد 96، صفحه 26.

15) بحار الانوار، جلد 66، صفحه 406.

16) «مثراة» از مادّه «ثرى»، و «ثروت» به معناى فزونى یافتن است. لذا مال فراوان را «ثروت» مى‏گویند و «مثرات» مصدر میمى به معناى اسم فاعل است، یعنى: «سبب فزونى».

17) «منسأة» از مادّه «نسأ» (بر وزن نسخ) به معناى تأخیر انداختن است و «منسأة» مصدر میمى به معناى اسم فاعل، یعنى «سبب تأخیر» مى‏باشد و به عصا «منسأة» مى‏گویند، زیرا با نوک آن، اشیاى مزاحم به کنار رانده مى‏شود.

18) کافى، جلد 2، صفحه 150.

19) سوره بقره، آیه 274.

20) به احقاق الحق، جلد 3، صفحه 246 تا 251 مراجعه شود.

21) تحف العقول، کلمات قصار امام کاظم (ع).

22) خصال، جلد 1، صفحه 134.

23) بحار الانوار، جلد 80، صفحه 369.

24) بحار الانوار، جلد 71، صفحه 388.

25) بحار الانوار، جلد 72، صفحه 50، حدیث 4.

26) «صنایع» از مادّه «صنع» (بر وزن قفل) به معناى ساختن و ابداع چیزى است و در لغت عرب به کارهاى خوب و نیکوکارى «صنایع» جمع «صنیعه» گفته مى‏شود. (نقل از المعجم الوسیط).

27) «مصارع» جمع «مصرع» به معناى محل افکندن و زمین افتادن است و به قتلگاه، «مصرع» گفته مى‏شود و به کشتى گرفتن «مصارعه» مى‏گویند، چون هر یک از دو طرف مى‏خواهد دیگرى را به زمین بیفکند.

28) میزان الحکمه، جلد 3، صفحه 1931، شماره 12611.

29) غرر الحکم، شماره 6166.

30) کافى، جلد 2، صفحه 195، حدیث 10.

31) خطبه حضرت زهرا علیها السّلام، احتجاج طبرسى، جلد 1، صفحه 258، چاپ انتشارات اسوه.- قریب به همین معنا، از على علیه السّلام در کلمات قصار (کلمه 252) نقل شده است.

32) سوره حجرات، آیه 17.

33) سوره کهف، آیات 103- 104.

34) کنز العمّال، شماره 3931.

35) سوره زمر، آیه 23.

36) «یستفیق» از مادّه «استفاقه» به معناى بهبودى یافتن از بیمارى و یا هوشیار شدن بعد از مستى و یا بیدار شدن بعد از خواب است و در خطبه بالا، مناسب، معناى سوم است.

37) «ألوم» از مادّه «لوم» (بر وزن قوم) به معناى سرزنش گرفته شده و با توجّه به اینکه «ألوم» صیغه افعل تفضیل است، در اینجا به معناى «سزاوارتر به ملامت» است.

38) کافى، جلد 1، صفحه 47، حدیث 1.

39) سوره نساء، آیه 17.

40) سوره اعراف، آیه 176.

41) این شعر از «عمر سعد» نقل شده که به هنگام پیشنهاد رویارویى با امام حسین علیه السّلام در میدان کربلا وعده حکومت «رى» را به او دادند و او مدّتى در فکر فرو رفت و بعد اشعارى خواند که یک بیتش همین بیت بالاست و مضمونش این است که: «مى‏گویند خدایى هست و بهشت و دوزخ و عذاب و کیفرى دارد!».

42) اثنى عشریّه، صفحه 206.