جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 100(1)

زمان مطالعه: 18 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

فى رسول اللّه و أهل بیته علیهم السّلام‏

این خطبه درباره رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و اهل بیت گرامى او سخن مى‏گوید.

خطبه در یک نگاه‏

همان گونه که در بحث سند خطبه آمده است این خطبه را امام علیه السّلام در آغاز خلافت خود بیان فرمود و در آن، نخست به حمد و ثناى الهى مى‏پردازد و از رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و خدمات برجسته آن حضرت و لزوم اطاعت و پیروى از وى سخن مى‏گوید.

سپس، با اشاره سربسته‏اى، به پیشگویى وضع خود و مردم عراق مى‏پردازد و مى‏فرماید: در آن زمان که همه تحت فرمان و رهبرى پیشوایتان در مى‏آیید متأسّفانه دوران او سپرى شده و مرگ او فرا مى‏رسد!

و در آخرین بخش از خطبه، درباره عظمت آل محمّد علیهم السّلام سخن مى‏گوید و از برکات وجودى آنها بحث مى‏کند و اینکه هدایت‏هاى آنها استمرار دارد و هر زمان یکى از آنان مى‏رود، دیگرى به جاى او مى‏نشیند.

بخش اوّل‏

الحمد للّه النّاشر فی الخلق فضله، و الباسط فیهم بالجود یده. نحمده فی جمیع أموره، و نستعینه على رعایة حقوقه، و نشهد أن لا إله غیره و أنّ محمّدا عبده و رسوله، أرسله بأمره صادعا، و بذکره ناطقا، فأدّى أمینا، و مضى رشیدا؛ و خلّف فینا رایة الحقّ، من تقدّمها مرق، و من تخلّف عنها زهق، و من لزمها لحق، دلیلها مکیث الکلام، بطی‏ء القیام، سریع إذا قام، فإذا أنتم ألنتم له رقابکم، و أشرتم إلیه بأصابعکم، جاءه الموت فذهب به، فلبثتم بعده ما شاء اللّه حتّى یطلع اللّه لکم من یجمعکم و یضمّ نشرکم، فلا تطمعوا فی غیر مقبل، و لا تیأسوا من مدبر، فإنّ المدبر عسى أن تزلّ به إحدى قائمتیه، و تثبت الأخرى، فترجعا حتّى تثبتا جمیعا.

ترجمه‏

ستایش مخصوص خداوندى است که فضل و بخشش خود را در تمامى مخلوقات منتشر ساخته، و دست جود و سخایش را به سوى آنان گشوده است! او را در تمام کارهایش ستایش مى‏کنیم و براى رعایت حقوقش از او یارى مى‏طلبیم؛ و گواهى مى‏دهیم که جز او معبودى نیست و محمّد بنده و فرستاده اوست. او را فرستاد تا فرمان حق را آشکارا بیان کند، و به تبیین اوصافش بپردازد.

او با امانت رسالت خویش را ادا کرد و با راستى و درستى به راه خود ادامه داد و پرچم حق را در میان ما به یادگار گذارد. پرچمى که هر کس از آن پیشى گیرد از دین‏

خارج شود! و هر کس از آن عقب بماند، هلاک گردد! و آن کس که همراه و ملازم آن باشد (به سر منزل سعادت) مى‏رسد.

راهنماى این پرچم، با تأنّى سخن مى‏گوید و دیر به پا مى‏خیزد؛ امّا هنگامى که به پا خاست، با سرعت و قاطعیّت پیش مى‏رود. امّا زمانى که شما تحت فرمان او در آیید و با انگشت به سوى او اشاره کنید (و همه تسلیم فرمان او گردید) مرگ او فرا مى‏رسد و دورانش سپرى مى‏شود و بعد از او، مدتى در انتظار خواهید بود، تا خداوند شخصى را ظاهر کند که شما را جمع نماید و پراکندگیتان را به جمعیّت مبدّل سازد. بنا بر این، به چیزى که نیامده، دل نبندید و نسبت به آنچه گذشته، مأیوس و نگران نباشید! زیرا آن کس که پشت کرده، ممکن است یکى از پاهایش بلغزد و دیگرى برقرار ماند. سپس هر دو با هم، به جاى خود باز گردد و ثابت شود (و پیروزى بیافریند).

شرح و تفسیر

با پرچم حق همراه باشید

بى‏شک، هدف اصلّى خطبه، بیان اوصاف رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و خدمات آن حضرت و مقامات اهل بیت او است؛ ولى از آن جا که به مضمون حدیث معروف که: «إنّ کلّ خطبة لیس فیها تشهد فهى کالید الجذماء؛ هر خطبه‏اى که در آن شهادتین نباشد، مانند دست قطع شده است»(2) امام علیه السّلام سخن خود را با حمد و ثناى الهى و شهادت به الوهیّت پروردگار و نبوّت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آغاز مى‏کند، تا دل‏هاى شنوندگان در پرتو این دو شهادت، نور و صفا یابد و آماده پذیرش مطالب آینده خطبه شود. مى‏فرماید:

«ستایش مخصوص خداوندى است که فضل و بخشش خود را در تمامى‏

مخلوقات منتشر ساخته و دست جود و سخایش را به سوى آنان گشوده است».(2) (الحمد للّه النّاشر فی الخلق فضله، و الباسط فیهم بالجود یده).

توصیف پروردگار به این اوصاف، در واقع دلیلى است بر اختصاص او به هر گونه ستایش و حمد؛ آرى، کسى که این گونه فضل وجود و سخاى او همگان را فرا گرفته و خوان نعمت او همه جا گسترده شده، باید شایسته مدح و ستایش باشد، نه غیر او؛ چرا که همه ریزه‏خوار خوان او هستند.

سپس به گسترش دامنه حمد و ستایش او اشاره کرده، مى‏فرماید: «ما او را در تمام کارهایش ستایش مى‏کنیم، و براى رعایت حقوقش از او یارى مى‏طلبیم!». (نحمده فی جمیع أموره، و نستعینه على رعایة حقوقه).

تعبیر به «جمیع أمور» اشاره به آن است که نه تنها در نعمت و کامیابى و سلامت و رفاه او را حمد و سپاس مى‏گوییم؛ بلکه، در بلا و شدّت و مصیبت، و به هنگام هجوم طوفان حوادث نیز، شاکر و سپاسگزاریم. چرا که، اوّلا مى‏دانیم هر کارى مى‏کند، موافق حکمت و نهایت مصلحت است، حتّى مصایبى که براى آزمایش ما، یا به عنوان کفّاره گناهان ما، یا سبب بیدارى ما از خواب غفلت است.

و ثانیا، این حوادث، سبب مى‏شود که ما اجر صابران، و پاداش شاکران را ببریم و این خود نعمت دیگرى است.

و جمله «و نستعینه …» اشاره به این حقیقت است که براى اطاعت فرمان او، و رعایت حقوقش، نیز باید از او یارى بجوییم؛ که بدون یارى او، کارى از ما ساخته نیست و این همان چیزى است که شب و روز در نمازها مى‏گوییم: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ».

بعد از این حمد و ثنا، شهادت به الوهیّت او مى‏دهد و مى‏گوید: «گواهى مى‏دهیم،

جز او معبودى نیست». (و نشهد أن لا إله غیره).

زیرا هنگامى که پذیرفتیم همه نعمت‏ها از سوى او است، عبودیّت و پرستش نیز تنها شایسته ذات پاک او خواهد بود.

سپس مى‏افزاید: «و گواهى مى‏دهیم که محمّد صلّى اللّه علیه و آله بنده و فرستاده اوست». (و أنّ محمّدا عبده و رسوله).

تکیه بر عبودیّت، قبل از رسالت، علاوه بر اینکه هر گونه شرک را از مؤمنان دور مى‏سازد، اشاره به این است که مقام عبودیّت، از مقام رسالت نیز برتر و بالاتر است! زیرا، بنده کامل و خاصّ خدا کسى است که تمام وجودش متعلّق به او باشد؛ به جز او نیندیشد و غیر از او را نخواهد و این، اوج تکامل انسان است و مقامى فراتر از آن نیست و همان است که شایستگى لازم براى رسالت را فراهم مى‏سازد.

به دنبال آن، در پنج جمله، اوصافى را براى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بیان مى‏کند که بسیار پر معنا و پربار است؛ مى‏فرماید: «او را فرستاد تا فرمان حق را آشکارا بیان کند، و به شرح و تبیین اوصافش بپردازد. او با امانت، رسالت خویش را ادا کرد؛ و با راستى و درستى به راه خود ادامه داد، و پرچم حق را در میان ما به یادگار گذارد». (أرسله بأمره صادعا(3)، و بذکره ناطقا، فأدّى أمینا، و مضى رشیدا؛ و خلّف فینا رایة الحقّ).

امام علیه السّلام در این چند جمله، به ابعاد خدمات پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله اشاره مى‏کند: از یک سو، اشاره به ابلاغ اوامر و نواهى حق مى‏فرماید؛ که به طور شفاف و روشن و آشکار و بدون پرده‏پوشى همه را بیان فرمود.

و از سوى دیگر، آنچه براى معرفة اللّه و شناخت پروردگار لازم بود، تشریح کرد.

از سوى سوم، در ابلاغ این مأموریّت‏ها نهایت امانت را رعایت کرد.

و از سوى چهارم، خودش نیز در عمل، این راه را بپیمود و سرمشقى براى همگان شد.

و از سوى پنجم، به فکر نسل‏هاى آینده بود و پرچم حق را که همان کتاب و سنّت باشد، در میان مردم به یادگار گذاشت.

در تفسیر «رایة الحقّ» (پرچم حق) در میان مفسّران گفتگوست؛ بعضى آن را به قرآن مجید، و بعضى به کتاب و سنّت و بعضى به قرآن و عترت- که در حدیث ثقلین آمده است- تفسیر کرده‏اند.

ولى با توجه به جمله‏هایى که از «دلیلها مکیث الکلام …» شروع مى‏شود، مناسبتر از همه آن است که «رایة حق» همان کتاب و سنّت باشد (زیرا کتاب اللّه، دعوت به سنّت هم نموده است).

سپس مى‏افزاید: «پرچمى که هر کس از آن پیشى گیرد از دین خارج شود، و هر کس از آن عقب بماند هلاک گردد، و آن کس که ملازم آن باشد (به سر منزل سعادت) مى‏رسد». (من تقدّمها مرق(4)، و من تخلّف عنها زهق(5)، و من لزمها لحق).

جمله‏هاى سه‏گانه بالا درباره نحوه برخورد گروههاى سه‏گانه مردم با حق و واقعیّت است: گروهى اهل افراطند و از حق پیشى مى‏گیرند و در بیراهه‏ها سرگردان و گمراه مى‏شوند؛ مانند خوارج که به گمان خود مى‏خواستند در عمل کردن به قرآن، از امام زمان خود پیشى بگیرند و با کارهاى احمقانه، گرفتار تضاد شدند. یا همچون کسانى که در عصر پیامبر هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در سفر روزه خود را افطار کرد، آنها گفتند: ما چنین نخواهیم کرد و احترام ماه رمضان را باید حفظ کنیم! که آنها به‏

نام «عصاة» (گردنکشان) نامیده شدند.(6)

گروه دیگر، تفریط کاران هستند که چند قدمى به دنبال حق مى‏روند و سپس تنبلى و سستى و هوا پرستى آنها را از ادامه پیروى از حق باز مى‏دارد.

گروه سوم، ملازمان حقّند؛ که نه بر آن پیشى مى‏گیرند و نه از آن عقب مى‏مانند؛ همیشه در ظلّ و سایه حق گام بر مى‏دارند و به سر منزل مقصود مى‏رسند.(7)

در ادامه سخن، به مسئله مهم دیگرى پرداخته مى‏فرماید: «راهنماى این پرچم (داراى این اوصاف است:) با تأنّى سخن مى‏گوید، و دیر به پا مى‏خیزد، امّا هنگامى که به پا خاست با سرعت و قاطعیّت پیش مى‏رود!». (دلیلها مکیث(8) الکلام، بطی‏ء القیام، سریع إذا قام).

تعبیر به «دلیلها» آیا اشاره به کسى است که «حامل رایت»، یعنى پرچمدار است؟ و یا آن کس که پیشاپیش لشکر حرکت مى‏کند و آشنایى کامل به جاده دارد و آنها را در مسیر صحیح هدایت مى‏کند؟

احتمال اوّل نزدیکتر به نظر مى‏رسد؛ چرا که پرچمدار عهده‏دار بخشى از راهنمایى نیز مى‏باشد و به هر جا مى‏رود آحاد لشکر موظّفند به دنبال او حرکت کنند.

ولى دلیل و راهنما (اگر نیازى به وجود او باشد،) دلیل و راهنماى لشکر و قافله است، نه راهنماى پرچم که در عبارت بالا آمد.

در هر حال، منظور از این تعبیر- به تصریح غالب شارحان نهج البلاغه- شخص امیر مؤمنان یا همه اهل بیت عصمت علیهم السّلام است؛ چرا که آنها به مقتضاى «حدیث ثقلین» همواره با قرآن بودند و قرآن با آنها و هیچگاه از هم جدا نمى‏شدند و

نمى‏شوند؛ و امیر مؤمنان على علیه السّلام همان کس است که به گواهى روایات شیعه و اهل سنّت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به او فرمود: «أنت مع الحقّ و الحقّ معک حیثما دار؛ تو با حق هستى و حق با توست، هر گونه گردش کند.»(9)

او کتاب ناطق بود و مفسّر قرآن مجید و بیانگر سنّت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله.

تعبیر به «مکیث الکلام» به این معنا نیست که او کم سخن مى‏گوید؛ بلکه مفهومش این است که با تأنّى و دقّت و تفکّر سخن مى‏گوید و به تعبیرى دیگر: همیشه سنجیده سخن مى‏گوید.

و توصیف او به «بطی‏ء القیام، سریع إذا قام» تأکید بر این معنا است که اعمال او نیز، همچون گفتارش سنجیده است؛ شتابزده براى انجام کارى قیام نمى‏کند؛ امّا هر زمان، وقت کارى فراهم شد فرصت را از دست نمى‏دهد. قاطعانه بر مى‏خیزد و بدون تردید به انجام آن مى‏پردازد! هر کس با زندگى امیر مؤمنان على علیه السّلام آشنا باشد، وجود این اوصاف را آشکارا در حضرتش مى‏بیند. بارها بعد از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله افراد سرشناسى آمدند و حضرتش را دعوت به قیام کردند، امّا چون شرایط آماده نبود و دشمن سوء استفاده مى‏کرد، نپذیرفت؛ ولى در آن زمان که شرایط فراهم گشت، تردیدى به خود راه نداد.

در بیانات آن حضرت نیز شواهد روشنى بر این اوصاف دیده مى‏شود.(10)

سپس اضافه مى‏فرماید: «زمانى که شما تحت فرمان او در آیید، و با انگشت به سوى او اشاره کنید (و همه تسلیم فرمان او گردید،) مرگ او فرا مى‏رسد، و دورانش سپرى مى‏شود». (فإذا أنتم ألنتم له رقابکم، و أشرتم إلیه بأصابعکم، جاءه الموت فذهب به).

اشاره به اینکه: او زحمت فراوانى مى‏کشد، تا شما را زیر پرچم خویش گرد آورد و رهبرى او براى شما آن چنان مسلّم شود، که از هر سو به او اشاره کنید؛ ولى بعد از فراهم شدن مقدّمات پیروزى و اتّحاد شما، دست تقدیر او را از شما خواهد گرفت و شما بار دیگر پراکنده مى‏شوید و دشمنان مسلّط مى‏گردند.

جمله‏هاى بالا مى‏تواند اشاره به همان چیزى باشد که قبلا در سند همین خطبه آوردیم، که اهل عراق در آن ماه که امام علیه السّلام شربت شهادت نوشید، بیش از هر زمان دیگر، گرد آن حضرت جمع شدند؛ به گونه‏اى که یک صد هزار لشکر، هر 10 هزار تن تحت فرماندهى یک نفر، آماده پیکار تحت فرمان آن حضرت با ستمگران شام شده بودند. ولى شهادت آن امام شیرازه آنها را در هم ریخت.

بعضى از شارحان نهج البلاغه تفسیر دیگرى براى این بخش از خطبه کرده‏اند و گفته‏اند که اشاره به تمام دوران حضرت است؛ ولى این تفسیر، بسیار بعید به نظر مى‏رسد! چرا که تعبیرات قبل از این جمله، خلاف این معنا را مى‏رساند؛ به خصوص اینکه، این خطبه بعد از خلافت آن حضرت ایراد شده و اشاره به آینده مى‏کند.

امام علیه السّلام براى اینکه اصحاب و یارانش مأیوس نشوند، آنها را به پیروزى‏هاى آینده بشارت مى‏دهد و مى‏فرماید: «بعد از او مدّتى در انتظار خواهید بود، تا خداوند شخصى را ظاهر کند که شما را جمع نماید و پراکندگى‏تان را به جمعیّت مبدّل‏

سازد». (فلبثتم بعده ما شاء اللّه حتّى یطلع اللّه لکم من یجمعکم، و یضمّ نشرکم).

در اینکه این جمله‏ها اشاره به قیام کیست؟ «مفسّران نهج البلاغه» دو احتمال داده‏اند: بعضى آن را اشاره به قیام حضرت مهدى علیه السّلام مى‏دانند و بعضى دیگر، به قیام بنى عبّاس؛ که زندگى ننگین بنى امیّه را به طور کامل در هم پیچیدند و سایه شوم آن گروه ظالم و فاسد و مفسد را، از سر مسلمین کم کردند؛ هر چند خود آنها به شکل دیگرى جنایات را آغاز نمودند.

ولى تفسیر اوّل بسیار مناسبتر است؛ چرا که بنى عبّاس شایسته این تعبیرات در کلام امام علیه السّلام نبودند و مظالم آنها بر شیعیان على علیه السّلام و مردم عراق، کمتر از مظالم بنى امیّه نبود. اضافه بر این، سخن در کسى است که پرچمدار حق باشد و به یقین بنى عبّاس پرچمدار باطل بودند!

این احتمال نیز در تفسیر جمله بالا داده شده که منظور از اجتماع یاران حضرت بر گرد فرد یا افرادى در آینده، تنها اجتماعى سیاسى و نظامى نیست؛ بلکه اجتماع فکرى و فرهنگى را نیز شامل مى‏شود و این معنا در زمان امام باقر و امام صادق و امام على بن موسى الرضا علیهم السّلام تحقّق یافت و جمله‏هاى آخر این خطبه را، گواهى بر این معنا گرفته‏اند.

ولى با توجّه به ناهماهنگى این تفسیر با جمله‏هاى پیشین که از اجتماع سیاسى و نظامى سخن مى‏گوید، این احتمال بعید به نظر مى‏رسد.

ولى به هر حال، هدف از بیان این جمله نفى آن چیزى است که غالبا بعد از شکست‏ها بر افکار چیره مى‏شود و آن یأس و نومیدى و بدبینى است. مى‏فرماید: این موج به هر حال گذرا است و آینده‏اى روشن براى جامعه اسلامى در پیش است؛ نگران نباشید!

در تأیید همین سخن، در جمله‏هاى بعد مى‏افزاید: «بنابر این، به چیزى که نیامده‏

دل نبندید و نسبت به آنچه گذشته، مأیوس و نگران نباشید؛ زیرا آن کس که پشت کرده، ممکن است یکى از پاهایش بلغزد و دیگرى برقرار ماند؛ سپس هر دو با هم به جاى خود باز گردد، ثابت شود (و پیروزى بیافریند)». (فلا تطمعوا فی غیر مقبل، و لا تیأسوا من مدبر، فإنّ المدبر عسى أن تزلّ به إحدى قائمتیه، و تثبت الأخرى، فترجعا حتّى تثبتا جمیعا).

در واقع امام علیه السّلام به بیان دو قاعده کلّى مى‏پردازد که در پیشامدها و حوادث سخت باید به آن توجه داشت: نخست این که، نباید در این گونه مواقع گرفتار خوش‏بینى افراطى شد و دل به چیزى بست که هنوز مقدّمات آن فراهم نشده و به دنبال آن قیام نسنجیده‏اى صورت گیرد. و دیگر این که، شکست‏ها و مشکلات نیز نباید مایه یأس گردد و آن را امام علیه السّلام تشبیه به کسى مى‏کند که در جادّه‏اى حرکت مى‏کند و ناگهان یک پاى او مى‏لغزد؛ مردم خیال مى‏کنند براى همیشه سقوط کرد! ولى چیزى نمى‏گذرد که بر پاى دیگر تکیه مى‏کند و پاى اوّل را به جاى خود مى‏آورد و آماده حرکت مى‏شود.

بنابر این، در حوادث سخت اجتماعى، در برابر امواج خروشان حادثه، نباید مأیوس شد و نسبت به حرکات نسنجیده، نباید امیدوار بود.

جمعى از شارحان نهج البلاغه «غیر مقبل» را اشاره به امامان غیر از مهدى علیه السّلام از اهل بیت علیهم السّلام دانسته‏اند و این که مى‏فرماید:

در آنها طمع نداشته باشید، اشاره به این است که شرایط قیام براى آنها فراهم نیست و «مدبر» را اشاره به حضرت مهدى علیه السّلام دانسته‏اند که نباید از ظهورش در هیچ زمان مأیوس بود.

ولى این تفسیر، با جمله‏هاى آخر این قسمت از خطبه ابدا سازگار نیست! چرا که لغزش یک پا و سپس تکیه کردن بر پاى دوم و بازگشتن پاى لغزیده به جاى خود، جز با تکلّف زیاد بر آن حضرت تطبیق نمى‏کند.

اضافه بر این، تعبیر به «مقبل» و «مدبر» به صورت نکره نشان مى‏دهد که منظور بیان یک قاعده کلى است، نه اشاره به یک مصداق شخصى و گرنه مناسب بود با الف و لام ذکر شود.

نکته‏ها

1- رهبران الهى باید چنین باشند!

ویژگى‏هایى که امام علیه السّلام درباره خودش به طور غیر مستقیم در عبارت بالا آورده است؛ در واقع اشاره به اوصافى است که در هر رهبر الهى مدیر و مدبّر و با اقتدار باید باشد.

نخست اینکه: باید سخنانش سنجیده و توأم با فکر و تروّى باشد. همان گونه که در روایت دیگرى از امام علیه السّلام در نهج البلاغه آمده است:

«لسان العاقل وراء قلبه، و قلب الأحمق وراء لسانه؛ زبان عاقل پشت قلب او قرار گرفته و قلب احمق پشت زبان او است.»(11)

یعنى خردمندان نخست مى‏اندیشند، سپس سخن مى‏گویند ولى سفیهان، نخست سخن مى‏گویند سپس پیرامون صحّت و بطلان کلام خود اندیشه مى‏کنند!!

دیگر اینکه: کارهایش سنجیده و همراه با تدبیر و عاقبت اندیشى است و پس از آگاهى از درستى کار، آن را قاطعانه انجام مى‏دهد.

در حدیثى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم که فرمود: «إذا هممت بأمر فتدبّر عاقبته، فإن یک خیرا و رشدا فاتّبعه، و إن یک غیّا فاجتنبه؛ هنگامى که تصمیم بر کارى گرفتى به عاقبت آن نیک بیندیش! اگر خوب است و نیکى آن آشکار است، پیروى کن و اگر گمراهى است از آن بپرهیز.»(12)

2- شکست‏ها پل‏هاى پیروزى است!

هنگام بروز حوادث سخت، گروهى ناگهان از همه چیز مأیوس مى‏شوند، یا به فعالیت‏هاى خام و ناپخته دست مى‏زنند و این یأس مانع مهمّى از فعّالیت‏هاى حساب شده آینده آنها خواهد شد؛ همان فعّالیت‏هایى که ممکن است شکست را به پیروزى مبدّل سازد و ناکامى را به کامیابى.

توجّه عمیق به دو نکته‏اى که امام علیه السّلام در بالا فرمود مى‏تواند این حالت منفى را برطرف سازد. نخست این که، از کارهاى شتاب زده و دلبستگى به آنچه مقدّمات آن فراهم نشده است بپرهیزند و دیگر این که، از شکست‏هاى مقطعى و موردى مأیوس نشوند؛ چرا که مى‏شود با تجربه‏هاى شکست، پل پیروزى ساخت.

اضافه بر این، گاه الطاف خفیّه الهى شامل حال انسان مى‏شود و وسایل پیروزى را آماده مى‏سازد. در حدیثى از امام امیر المؤمنین علیه السّلام طبق روایتى که شیخ صدوق در امالى نقل کرده، چنین مى‏خوانیم که فرمود:

«کن لما لا ترجو أرجى منک لما ترجو؛ نسبت به چیزى که امیدوار نیستى از چیزى که امید بدان دارى، امیدوارتر باش (نه نسبت به اوّلى مأیوس باش و نه دلبستگى به دومى داشته باش.)» سپس امام علیه السّلام با ذکر سه مثال جالب، این مسأله را روشن مى‏سازد؛ نخست مى‏فرماید: «موسى بن عمران براى آوردن مقدارى آتش در بیابان سینا به راه افتاد، ولى خداوند با او سخن گفت و به مقام نبوّت رسید. و ملکه سبا براى دیدار سلیمان آمد، امّا به افتخار اسلام و ایمان با سلیمان مفتخر شد، و ساحران فرعون، به امید تقرّب به او به مبارزه با موسى علیه السّلام برخاستند، ولى سرانجام به موسى علیه السّلام ایمان آوردند.»(13)

بخش دوم‏

ألا إنّ مثل آل محمّد، صلّى اللّه علیه و آله کمثل نجوم السّماء: إذا خوى نجم طلع نجم، فکأنّکم قد تکاملت من اللّه فیکم الصّنائع، و أراکم ما کنتم تأملون.

ترجمه‏

آگاه باشید! آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله همانند ستارگان آسمانند که هر گاه یکى از آنها غروب کند، دیگرى طلوع مى‏کند. گویا (مى‏بینم در پرتو خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) نعمت‏هاى الهى بر شما کامل شده، و آنچه را آرزو داشته‏اید، خدا به شما ارزانى داشته است.

شرح و تفسیر

در پرتو آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله‏

در قسمت پایانى این خطبه، امام علیه السّلام همه مخاطبان خود را که منحصر به معاصران خویش نیست، مخاطب ساخته و مقام و موقعیّت اهل بیت را در عباراتى کوتاه، امّا بسیار پر معنا براى آنها شرح مى‏دهد. مى‏فرماید: «آگاه باشید! آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله همانند ستارگان آسمانند که هرگاه یکى از آنها غروب کند، دیگرى طلوع مى‏کند». (ألا إنّ مثل آل محمّد، صلّى اللّه علیه و آله کمثل نجوم السّماء: إذا خوى(14) نجم طلع نجم).

سپس در تکمیل این سخن مى‏افزاید: «گویا (مى‏بینم) در پرتو خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، نعمت‏هاى الهى بر شما کامل شده و آنچه را آرزو داشته‏اید خداوند به شما ارزانى داشته است». (فکأنکم قد تکاملت من اللّه فیکم الصّنائع،(15) و أراکم ما کنتم تأملوون).

امام علیه السّلام در این سخن کوتاه، به چند نکته اشاره فرموده؛ نخست اینکه: آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله همانند ستارگانند که قرآن مجید درباره آنها مى‏فرماید: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ»؛ آنها به وسیله ستارگان هدایت مى‏شوند».(16) و در جایى دیگر مى‏فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»؛ خداوند کسى است که ستارگان را براى شما قرار داد؛ تا در تاریکى‏هاى صحرا و دریا بوسیله آنها هدایت شوید».(17)

در زمان‏هاى قدیم که قطب نما اختراع نشده بود و جادّه‏ها به صورت امروز نبود، قافله‏ها در صحراها، و کشتى‏ها در دریاها، در شب‏هاى تاریک به وسیله ستارگان آسمان راه را پیدا مى‏کردند و به منزل مقصود مى‏رسیدند و از ظلمات برّ و بحر رهایى مى‏یافتند.

نجات در دنیا و آخرت و راهیابى به سعادت دارین نیز در پرتو هدایت آل محمّد علیهم السّلام امکان پذیر است.

مطلب دیگر اینکه: آسمان، شب خالى از ستاره نمى‏شود؛ هر زمان ستارگانى آرام و آهسته غروب مى‏کنند، ستارگان دیگرى در افق مشرق ظاهر مى‏شوند؛ اهل بیت پیامبر علیهم السّلام نیز چنین هستند؛ هر امامى چشم از جهان فرو مى‏بندد، امام دیگرى جاى او را مى‏گیرد تا نوبت به حضرت مهدى علیه السّلام رسد و با قیام خود جهان را پر از عدل و داد کند.

این تعبیر به خوبى نشان مى‏دهد که سلسله امامت گسستنى و تعطیل بردار نیست. یا به تعبیر دیگر: روى زمین از حجّت خدا، هرگز خالى نمى‏ماند و تعجّب در این است که بعضى از «شارحان نهج البلاغه» (مانند ابن ابى الحدید) هنگامى که جمله‏هاى پیشین این خطبه را تفسیر مى‏کند، مى‏گوید: اشاره به ظهور حضرت مهدى علیه السّلام است که به عقیده طرفداران مذهب ما، در آخر الزمان متولّد مى‏شود و قیام به عدالت مى‏کند.

اگر این گوینده در جمله‏هاى محل بحث- که در ذیل خطبه آمده- دقّت مى‏کرد، به اشتباه خود در این سخن پى مى‏برد؛ ولى افسوس! که گاهى تعصّب‏ها اجازه نمى‏دهد تا قرینه‏اى به این روشنى مورد توجّه قرار گیرد.

آخرین مطلب اینکه: امام علیه السّلام مى‏فرماید: پیروى از آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله سبب مى‏شود که به تمام آرزوهاى خویش برسید و نعمت‏هاى خداوند بر شما به کمال خود برسد و این دلیل بر نقش مؤثّر اهل بیت در تکامل دینى و دنیوى در همه زمانهاست و اینکه بعضى از شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به زمان ظهور حضرت مهدى علیه السّلام دانسته‏اند، سخنى است بدون دلیل.

این احتمال نیز در تفسیر جمله بالا وجود دارد، که امام علیه السّلام مى‏فرماید: خداوند همه وسایل سعادت را براى شما فراهم کرده، که یکى از آنها وجود آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله است.

نکته‏ها

1- یک حدیث پر معنا

آنچه امام علیه السّلام در این بخش از خطبه، در مورد آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله و تشبیه آنها به ستارگان آسمان بیان فرموده، در واقع اقتباسى است از حدیث معروف پیامبر

اکرم صلّى اللّه علیه و آله که درباره آنها فرموده است: «ألنّجوم أمان لأهل الأرض من الغرق، و أهل بیتی أمان لأمّتی من الإختلاف؛ ستارگان، مایه امنیّت و نجات از غرق شدن براى اهل زمین هستند (زیرا در مسافرت‏هاى دریایى، با کمک ستارگان به مقصد مى‏رسیدند) و اهل بیت من، سبب امان و نجات امّتم از اختلافات هستند.» این حدیث را «حاکم نیشابورى» از علماى معروف اهل سنّت در کتاب «مستدرک» از «ابن عبّاس» نقل مى‏کند و به دنبال آن مى‏گوید:

«هذا حدیث صحیح الإسناد؛ این حدیثى است که سندش صحیح است».(18) عدّه دیگرى از معاریف اهل سنّت نیز، این حدیث یا شبیه آن را از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل کرده‏اند؛ از جمله «حموینى» در «فرائد السمطین» «ابن حجر» در «صواعق»، «محمّد بن صبان» در «اسعاف الراغبین» و غیر آنان بود.(19)

مرحوم «علّامه مجلسى» در بحث امامت «بحار الأنوار» بابى تحت عنوان «إنّهم أمان لأهل الأرض من العذاب» ذکر کرده، که در آن احادیث متعدّدى از طرق اهل بیت علیهم السّلام آورده و در ضمن تصریح مى‏کند که «احمد بن حنبل» نیز در مسندش این حدیث را از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل کرده است.(20)

روشن است که تشبیه اهل بیت علیهم السّلام به ستارگان، به دلالت التزامى بر آنچه که امام علیه السّلام در خطبه بالا فرموده نیز دلالت دارد؛ چرا که طبیعت ستارگان آسمان چنین است که هر زمان یکى از آنها در افق مغرب غروب کند، دیگرى در افق مشرق طلوع مى‏کند. اضافه بر این، تعبیر «أمّتی» که در حدیث آمده، نشان مى‏دهد که تمام امّت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در طول زمان مى‏توانند از هدایت‏هاى اهل بیت علیهم السّلام بهره‏مند شوند در نتیجه، همیشه امامى از اهل بیت علیهم السّلام در میان امّت خواهد بود.

2- آخرین مرحله تکامل نعمت‏هاى الهى‏

این نکته نیز قابل توجّه است که تکامل نعمت‏هاى الهى در پرتو اهل بیت علیهم السّلام در هر زمان خواهد بود، ولى نهایت کمال آن در عصر ظهور حضرت مهدى علیه السّلام ارواحنا فداه است. همان گونه که در حدیثى که مرحوم «ابن میثم» در شرح خطبه بالا نقل کرده است، استفاده مى‏شود. او مى‏گوید: من در خطبه‏اى از آن حضرت سخنى یافتم که در واقع مى‏تواند شرح خطبه مورد بحث باشد؛ آنجا که مى‏گوید:

«یا قوم اعلموا علما یقینا! إنّ الّذی یستقبل قائمنا من أمر جاهلیّتکم لیس بدون ما استقبل الرّسول من أمر جاهلیّتکم … و لعمری لینزعنّ عنکم قضاة السّوء، و لیقبضنّ عنکم المراضین (المرائین) و لیعزلنّ عنکم أمراء الجور، و لیطهّرنّ الأرض من کلّ غاشّ و لیعملنّ فیکم بالعدل، و لیقومنّ فیکم بالقسطاس المستقیم؛ اى مردم! به یقین بدانید جاهلیّتى که امام قائم، ما با آن رو به رو مى‏شود، کمتر از جاهلیتى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله با آن رو به رو شد، نخواهد بود … و به جان خودم سوگند! که او تمام قضات فاسد را از جامعه شما دور مى‏کند و امتیاز طلبان و سازشکاران (یا ریاکاران) را بر مى‏گیرد و حاکمان جور را معزول مى‏سازد و زمین را از هر خیانتکارى پاک مى‏کند و در میان شما به عدل رفتار مى‏نماید و معیارهاى صحیح را در میان شما بر پا مى‏دارد.»(21)


1) سند خطبه: «ابن ابى الحدید» در شأن ورود این خطبه سخنانى دارد که نشان مى‏دهد به منبع دیگرى غیر از «نهج البلاغه» در مورد این خطبه دست یافته است. مى‏گوید: این خطبه را على علیه السّلام در سومین جمعه خلافتش بیان فرمود و به طور کنایه از آینده خود خبر داد و به آنها گوشزد کرد که در آن زمان که اجتماعات عظیم گرد آن حضرت را مى‏گیرد، از این جهان چشم خواهد پوشید و همین گونه هم شد! زیرا نوشته‏اند که اهل عراق در آن ماه که حضرت شربت شهادت نوشید، بیش از هر زمان بر گرد آن حضرت جمع شده بودند؛ به گونه‏اى که یک لشکر ده هزار نفرى، به فرزندش امام حسن علیه السّلام سپرد و لشکر ده هزار نفرى دیگرى به أبو أیّوب انصارى و همچنین به دیگران، تا آن که یکصد هزار شمشیر زن آماده حرکت براى در هم کوبیدن ظالمان و غارتگران شام شدند؛ ولى درست در همین زمان، «ابن ملجم» ملعون حضرت را با ضربه شمشیر خود شهید کرد و آن جمعیت عظیم پراکنده شدند. (اقتباس از: مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 198).

2) شرح نهج البلاغه مرحوم علّامه خویى، جلد 7، صفحه 157.

3) «صادع» از مادّه «صدع» به معناى شکافتن است و از آنجا که با شکافتن چیزى درونش آشکار مى‏شود، این واژه به معناى اظهار و افشا نیز آمده است و در جمله بالا به همین معنا است و اینکه به دردسرهاى شدید «صداع» گفته مى‏شود، به این دلیل است که گویى مى‏خواهد سر را بشکافد.

4) «مرق» از مادّه «مروق» (بر وزن غروب) به معناى خارج شدن تیر از کمان است و بر همین اساس، به «خوارج» که از ایمان خارج شدند، «مارقین» گفته مى‏شود.

5) «زهق» از مادّه «زهوق» به معناى اضمحلال و هلاکت و نابودى است.

6) وسائل الشیعه، جلد 7، صفحه 125، حدیث 7. (ابواب من یصحّ منه الصوم).

7) مفعول «لحق» مى‏تواند «کتاب اللّه» یا «رسول اللّه» یا «حق» و یا همه اینها بوده باشد.

8) «مکیث» از مادّه «مکث» به معناى ماندن و توقّف توأم با انتظار است و «مکیث» به کسى گفته مى‏شود که عاقل و هوشیار است و حساب شده سخن مى‏گوید و حرکت مى‏کند.

9) این حدیث و شبیه آن، به طرق مختلف از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به وسیله «امّ سلمه» نقل شده است. از جمله «ابن عساکر» در «تاریخ دمشق» و «ابو بکر بغدادى» در «تاریخ بغداد» و «حموینى» در «فرائد السمطین» و کتب دیگر نقل کرده‏اند. در «صحیح ترمذى» نیز به این عبارت نقل شده است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «أللّهمّ أدر الحقّ معه حیثما دار؛ خداوندا حق را با او قرار ده، هر گونه گردش مى‏کند». (براى شرح بیشتر به کتاب احقاق الحق، جلد پنجم، صفحه 623 به بعد، و الغدیر، جلد 3، صفحه 176 به بعد مراجعه شود).جالب اینکه «فخر رازى» در تفسیر سوره «حمد» در مورد جهر به «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» (بلند خواندن «بِسْمِ اللَّهِ» از «بیهقى» دانشمند معروف اهل سنّت، از «ابو هریره» نقل مى‏کند که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جهر به «بِسْمِ اللَّهِ» مى‏کرد؛ سپس مى‏افزاید: عمر، ابن عبّاس، عبد اللّه بن عمر و عبد اللّه بن زبیر نیز، همگى جهر به «بِسْمِ اللَّهِ» مى‏کردند؛ امّا على علیه السّلام به تواتر ثابت شده است که همواره جهر به «بِسْمِ اللَّهِ» مى‏کرد و هر کس در دینش به على اقتدا کند، به راه هدایت رفته و دلیل بر آن، حدیث پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است که فرمود: «أللّهمّ أدر الحقّ مع علىّ حیث دار» (تفسیر کبیر فخر رازى، جلد اوّل، صفحه 204 و 205).

10) به شرح خطبه پنجم و ششم نهج البلاغه، در جلد اوّل از این کتاب مراجعه شود.

11) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 40.

12) شرح نهج البلاغه علّامه خوئى، جلد 7، صفحه 159.

13) امالى صدوق، صفحه 150، حدیث 7.

14) «خوى» از مادّه «خوى» (بر وزن هوا) به معناى غروب کردن و سقوط نمودن است.

15) «صنایع» جمع «صنیعه» در این گونه موارد به معناى نعمت و احسان است.

16) سوره نحل، آیه 16.

17) سوره انعام، آیه 97.

18) مستدرک حاکم، جلد 3، صفحه 149. (طبق نقل إحقاق الحق، جلد 9، صفحه 294).

19) براى آگاهى بیشتر به احقاق الحق، جلد 9، صفحه 294 تا 296 مراجعه شود.

20) بحار الانوار، جلد 27، صفحه 308 به بعد.

21) شرح نهج البلاغه ابن میثم، جلد 3، صفحه 9.