و من خطبة له علیه السّلام
فى رسول اللّه و أهل بیته علیهم السّلام
این خطبه درباره رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و اهل بیت گرامى او سخن مىگوید.
خطبه در یک نگاه
همان گونه که در بحث سند خطبه آمده است این خطبه را امام علیه السّلام در آغاز خلافت خود بیان فرمود و در آن، نخست به حمد و ثناى الهى مىپردازد و از رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و خدمات برجسته آن حضرت و لزوم اطاعت و پیروى از وى سخن مىگوید.
سپس، با اشاره سربستهاى، به پیشگویى وضع خود و مردم عراق مىپردازد و مىفرماید: در آن زمان که همه تحت فرمان و رهبرى پیشوایتان در مىآیید متأسّفانه دوران او سپرى شده و مرگ او فرا مىرسد!
و در آخرین بخش از خطبه، درباره عظمت آل محمّد علیهم السّلام سخن مىگوید و از برکات وجودى آنها بحث مىکند و اینکه هدایتهاى آنها استمرار دارد و هر زمان یکى از آنان مىرود، دیگرى به جاى او مىنشیند.
بخش اوّل
الحمد للّه النّاشر فی الخلق فضله، و الباسط فیهم بالجود یده. نحمده فی جمیع أموره، و نستعینه على رعایة حقوقه، و نشهد أن لا إله غیره و أنّ محمّدا عبده و رسوله، أرسله بأمره صادعا، و بذکره ناطقا، فأدّى أمینا، و مضى رشیدا؛ و خلّف فینا رایة الحقّ، من تقدّمها مرق، و من تخلّف عنها زهق، و من لزمها لحق، دلیلها مکیث الکلام، بطیء القیام، سریع إذا قام، فإذا أنتم ألنتم له رقابکم، و أشرتم إلیه بأصابعکم، جاءه الموت فذهب به، فلبثتم بعده ما شاء اللّه حتّى یطلع اللّه لکم من یجمعکم و یضمّ نشرکم، فلا تطمعوا فی غیر مقبل، و لا تیأسوا من مدبر، فإنّ المدبر عسى أن تزلّ به إحدى قائمتیه، و تثبت الأخرى، فترجعا حتّى تثبتا جمیعا.
ترجمه
ستایش مخصوص خداوندى است که فضل و بخشش خود را در تمامى مخلوقات منتشر ساخته، و دست جود و سخایش را به سوى آنان گشوده است! او را در تمام کارهایش ستایش مىکنیم و براى رعایت حقوقش از او یارى مىطلبیم؛ و گواهى مىدهیم که جز او معبودى نیست و محمّد بنده و فرستاده اوست. او را فرستاد تا فرمان حق را آشکارا بیان کند، و به تبیین اوصافش بپردازد.
او با امانت رسالت خویش را ادا کرد و با راستى و درستى به راه خود ادامه داد و پرچم حق را در میان ما به یادگار گذارد. پرچمى که هر کس از آن پیشى گیرد از دین
خارج شود! و هر کس از آن عقب بماند، هلاک گردد! و آن کس که همراه و ملازم آن باشد (به سر منزل سعادت) مىرسد.
راهنماى این پرچم، با تأنّى سخن مىگوید و دیر به پا مىخیزد؛ امّا هنگامى که به پا خاست، با سرعت و قاطعیّت پیش مىرود. امّا زمانى که شما تحت فرمان او در آیید و با انگشت به سوى او اشاره کنید (و همه تسلیم فرمان او گردید) مرگ او فرا مىرسد و دورانش سپرى مىشود و بعد از او، مدتى در انتظار خواهید بود، تا خداوند شخصى را ظاهر کند که شما را جمع نماید و پراکندگیتان را به جمعیّت مبدّل سازد. بنا بر این، به چیزى که نیامده، دل نبندید و نسبت به آنچه گذشته، مأیوس و نگران نباشید! زیرا آن کس که پشت کرده، ممکن است یکى از پاهایش بلغزد و دیگرى برقرار ماند. سپس هر دو با هم، به جاى خود باز گردد و ثابت شود (و پیروزى بیافریند).
شرح و تفسیر
با پرچم حق همراه باشید
بىشک، هدف اصلّى خطبه، بیان اوصاف رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و خدمات آن حضرت و مقامات اهل بیت او است؛ ولى از آن جا که به مضمون حدیث معروف که: «إنّ کلّ خطبة لیس فیها تشهد فهى کالید الجذماء؛ هر خطبهاى که در آن شهادتین نباشد، مانند دست قطع شده است»(2) امام علیه السّلام سخن خود را با حمد و ثناى الهى و شهادت به الوهیّت پروردگار و نبوّت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آغاز مىکند، تا دلهاى شنوندگان در پرتو این دو شهادت، نور و صفا یابد و آماده پذیرش مطالب آینده خطبه شود. مىفرماید:
«ستایش مخصوص خداوندى است که فضل و بخشش خود را در تمامى
مخلوقات منتشر ساخته و دست جود و سخایش را به سوى آنان گشوده است».(2) (الحمد للّه النّاشر فی الخلق فضله، و الباسط فیهم بالجود یده).
توصیف پروردگار به این اوصاف، در واقع دلیلى است بر اختصاص او به هر گونه ستایش و حمد؛ آرى، کسى که این گونه فضل وجود و سخاى او همگان را فرا گرفته و خوان نعمت او همه جا گسترده شده، باید شایسته مدح و ستایش باشد، نه غیر او؛ چرا که همه ریزهخوار خوان او هستند.
سپس به گسترش دامنه حمد و ستایش او اشاره کرده، مىفرماید: «ما او را در تمام کارهایش ستایش مىکنیم، و براى رعایت حقوقش از او یارى مىطلبیم!». (نحمده فی جمیع أموره، و نستعینه على رعایة حقوقه).
تعبیر به «جمیع أمور» اشاره به آن است که نه تنها در نعمت و کامیابى و سلامت و رفاه او را حمد و سپاس مىگوییم؛ بلکه، در بلا و شدّت و مصیبت، و به هنگام هجوم طوفان حوادث نیز، شاکر و سپاسگزاریم. چرا که، اوّلا مىدانیم هر کارى مىکند، موافق حکمت و نهایت مصلحت است، حتّى مصایبى که براى آزمایش ما، یا به عنوان کفّاره گناهان ما، یا سبب بیدارى ما از خواب غفلت است.
و ثانیا، این حوادث، سبب مىشود که ما اجر صابران، و پاداش شاکران را ببریم و این خود نعمت دیگرى است.
و جمله «و نستعینه …» اشاره به این حقیقت است که براى اطاعت فرمان او، و رعایت حقوقش، نیز باید از او یارى بجوییم؛ که بدون یارى او، کارى از ما ساخته نیست و این همان چیزى است که شب و روز در نمازها مىگوییم: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ».
بعد از این حمد و ثنا، شهادت به الوهیّت او مىدهد و مىگوید: «گواهى مىدهیم،
جز او معبودى نیست». (و نشهد أن لا إله غیره).
زیرا هنگامى که پذیرفتیم همه نعمتها از سوى او است، عبودیّت و پرستش نیز تنها شایسته ذات پاک او خواهد بود.
سپس مىافزاید: «و گواهى مىدهیم که محمّد صلّى اللّه علیه و آله بنده و فرستاده اوست». (و أنّ محمّدا عبده و رسوله).
تکیه بر عبودیّت، قبل از رسالت، علاوه بر اینکه هر گونه شرک را از مؤمنان دور مىسازد، اشاره به این است که مقام عبودیّت، از مقام رسالت نیز برتر و بالاتر است! زیرا، بنده کامل و خاصّ خدا کسى است که تمام وجودش متعلّق به او باشد؛ به جز او نیندیشد و غیر از او را نخواهد و این، اوج تکامل انسان است و مقامى فراتر از آن نیست و همان است که شایستگى لازم براى رسالت را فراهم مىسازد.
به دنبال آن، در پنج جمله، اوصافى را براى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بیان مىکند که بسیار پر معنا و پربار است؛ مىفرماید: «او را فرستاد تا فرمان حق را آشکارا بیان کند، و به شرح و تبیین اوصافش بپردازد. او با امانت، رسالت خویش را ادا کرد؛ و با راستى و درستى به راه خود ادامه داد، و پرچم حق را در میان ما به یادگار گذارد». (أرسله بأمره صادعا(3)، و بذکره ناطقا، فأدّى أمینا، و مضى رشیدا؛ و خلّف فینا رایة الحقّ).
امام علیه السّلام در این چند جمله، به ابعاد خدمات پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله اشاره مىکند: از یک سو، اشاره به ابلاغ اوامر و نواهى حق مىفرماید؛ که به طور شفاف و روشن و آشکار و بدون پردهپوشى همه را بیان فرمود.
و از سوى دیگر، آنچه براى معرفة اللّه و شناخت پروردگار لازم بود، تشریح کرد.
از سوى سوم، در ابلاغ این مأموریّتها نهایت امانت را رعایت کرد.
و از سوى چهارم، خودش نیز در عمل، این راه را بپیمود و سرمشقى براى همگان شد.
و از سوى پنجم، به فکر نسلهاى آینده بود و پرچم حق را که همان کتاب و سنّت باشد، در میان مردم به یادگار گذاشت.
در تفسیر «رایة الحقّ» (پرچم حق) در میان مفسّران گفتگوست؛ بعضى آن را به قرآن مجید، و بعضى به کتاب و سنّت و بعضى به قرآن و عترت- که در حدیث ثقلین آمده است- تفسیر کردهاند.
ولى با توجه به جملههایى که از «دلیلها مکیث الکلام …» شروع مىشود، مناسبتر از همه آن است که «رایة حق» همان کتاب و سنّت باشد (زیرا کتاب اللّه، دعوت به سنّت هم نموده است).
سپس مىافزاید: «پرچمى که هر کس از آن پیشى گیرد از دین خارج شود، و هر کس از آن عقب بماند هلاک گردد، و آن کس که ملازم آن باشد (به سر منزل سعادت) مىرسد». (من تقدّمها مرق(4)، و من تخلّف عنها زهق(5)، و من لزمها لحق).
جملههاى سهگانه بالا درباره نحوه برخورد گروههاى سهگانه مردم با حق و واقعیّت است: گروهى اهل افراطند و از حق پیشى مىگیرند و در بیراههها سرگردان و گمراه مىشوند؛ مانند خوارج که به گمان خود مىخواستند در عمل کردن به قرآن، از امام زمان خود پیشى بگیرند و با کارهاى احمقانه، گرفتار تضاد شدند. یا همچون کسانى که در عصر پیامبر هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در سفر روزه خود را افطار کرد، آنها گفتند: ما چنین نخواهیم کرد و احترام ماه رمضان را باید حفظ کنیم! که آنها به
نام «عصاة» (گردنکشان) نامیده شدند.(6)
گروه دیگر، تفریط کاران هستند که چند قدمى به دنبال حق مىروند و سپس تنبلى و سستى و هوا پرستى آنها را از ادامه پیروى از حق باز مىدارد.
گروه سوم، ملازمان حقّند؛ که نه بر آن پیشى مىگیرند و نه از آن عقب مىمانند؛ همیشه در ظلّ و سایه حق گام بر مىدارند و به سر منزل مقصود مىرسند.(7)
در ادامه سخن، به مسئله مهم دیگرى پرداخته مىفرماید: «راهنماى این پرچم (داراى این اوصاف است:) با تأنّى سخن مىگوید، و دیر به پا مىخیزد، امّا هنگامى که به پا خاست با سرعت و قاطعیّت پیش مىرود!». (دلیلها مکیث(8) الکلام، بطیء القیام، سریع إذا قام).
تعبیر به «دلیلها» آیا اشاره به کسى است که «حامل رایت»، یعنى پرچمدار است؟ و یا آن کس که پیشاپیش لشکر حرکت مىکند و آشنایى کامل به جاده دارد و آنها را در مسیر صحیح هدایت مىکند؟
احتمال اوّل نزدیکتر به نظر مىرسد؛ چرا که پرچمدار عهدهدار بخشى از راهنمایى نیز مىباشد و به هر جا مىرود آحاد لشکر موظّفند به دنبال او حرکت کنند.
ولى دلیل و راهنما (اگر نیازى به وجود او باشد،) دلیل و راهنماى لشکر و قافله است، نه راهنماى پرچم که در عبارت بالا آمد.
در هر حال، منظور از این تعبیر- به تصریح غالب شارحان نهج البلاغه- شخص امیر مؤمنان یا همه اهل بیت عصمت علیهم السّلام است؛ چرا که آنها به مقتضاى «حدیث ثقلین» همواره با قرآن بودند و قرآن با آنها و هیچگاه از هم جدا نمىشدند و
نمىشوند؛ و امیر مؤمنان على علیه السّلام همان کس است که به گواهى روایات شیعه و اهل سنّت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به او فرمود: «أنت مع الحقّ و الحقّ معک حیثما دار؛ تو با حق هستى و حق با توست، هر گونه گردش کند.»(9)
او کتاب ناطق بود و مفسّر قرآن مجید و بیانگر سنّت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله.
تعبیر به «مکیث الکلام» به این معنا نیست که او کم سخن مىگوید؛ بلکه مفهومش این است که با تأنّى و دقّت و تفکّر سخن مىگوید و به تعبیرى دیگر: همیشه سنجیده سخن مىگوید.
و توصیف او به «بطیء القیام، سریع إذا قام» تأکید بر این معنا است که اعمال او نیز، همچون گفتارش سنجیده است؛ شتابزده براى انجام کارى قیام نمىکند؛ امّا هر زمان، وقت کارى فراهم شد فرصت را از دست نمىدهد. قاطعانه بر مىخیزد و بدون تردید به انجام آن مىپردازد! هر کس با زندگى امیر مؤمنان على علیه السّلام آشنا باشد، وجود این اوصاف را آشکارا در حضرتش مىبیند. بارها بعد از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله افراد سرشناسى آمدند و حضرتش را دعوت به قیام کردند، امّا چون شرایط آماده نبود و دشمن سوء استفاده مىکرد، نپذیرفت؛ ولى در آن زمان که شرایط فراهم گشت، تردیدى به خود راه نداد.
در بیانات آن حضرت نیز شواهد روشنى بر این اوصاف دیده مىشود.(10)
سپس اضافه مىفرماید: «زمانى که شما تحت فرمان او در آیید، و با انگشت به سوى او اشاره کنید (و همه تسلیم فرمان او گردید،) مرگ او فرا مىرسد، و دورانش سپرى مىشود». (فإذا أنتم ألنتم له رقابکم، و أشرتم إلیه بأصابعکم، جاءه الموت فذهب به).
اشاره به اینکه: او زحمت فراوانى مىکشد، تا شما را زیر پرچم خویش گرد آورد و رهبرى او براى شما آن چنان مسلّم شود، که از هر سو به او اشاره کنید؛ ولى بعد از فراهم شدن مقدّمات پیروزى و اتّحاد شما، دست تقدیر او را از شما خواهد گرفت و شما بار دیگر پراکنده مىشوید و دشمنان مسلّط مىگردند.
جملههاى بالا مىتواند اشاره به همان چیزى باشد که قبلا در سند همین خطبه آوردیم، که اهل عراق در آن ماه که امام علیه السّلام شربت شهادت نوشید، بیش از هر زمان دیگر، گرد آن حضرت جمع شدند؛ به گونهاى که یک صد هزار لشکر، هر 10 هزار تن تحت فرماندهى یک نفر، آماده پیکار تحت فرمان آن حضرت با ستمگران شام شده بودند. ولى شهادت آن امام شیرازه آنها را در هم ریخت.
بعضى از شارحان نهج البلاغه تفسیر دیگرى براى این بخش از خطبه کردهاند و گفتهاند که اشاره به تمام دوران حضرت است؛ ولى این تفسیر، بسیار بعید به نظر مىرسد! چرا که تعبیرات قبل از این جمله، خلاف این معنا را مىرساند؛ به خصوص اینکه، این خطبه بعد از خلافت آن حضرت ایراد شده و اشاره به آینده مىکند.
امام علیه السّلام براى اینکه اصحاب و یارانش مأیوس نشوند، آنها را به پیروزىهاى آینده بشارت مىدهد و مىفرماید: «بعد از او مدّتى در انتظار خواهید بود، تا خداوند شخصى را ظاهر کند که شما را جمع نماید و پراکندگىتان را به جمعیّت مبدّل
سازد». (فلبثتم بعده ما شاء اللّه حتّى یطلع اللّه لکم من یجمعکم، و یضمّ نشرکم).
در اینکه این جملهها اشاره به قیام کیست؟ «مفسّران نهج البلاغه» دو احتمال دادهاند: بعضى آن را اشاره به قیام حضرت مهدى علیه السّلام مىدانند و بعضى دیگر، به قیام بنى عبّاس؛ که زندگى ننگین بنى امیّه را به طور کامل در هم پیچیدند و سایه شوم آن گروه ظالم و فاسد و مفسد را، از سر مسلمین کم کردند؛ هر چند خود آنها به شکل دیگرى جنایات را آغاز نمودند.
ولى تفسیر اوّل بسیار مناسبتر است؛ چرا که بنى عبّاس شایسته این تعبیرات در کلام امام علیه السّلام نبودند و مظالم آنها بر شیعیان على علیه السّلام و مردم عراق، کمتر از مظالم بنى امیّه نبود. اضافه بر این، سخن در کسى است که پرچمدار حق باشد و به یقین بنى عبّاس پرچمدار باطل بودند!
این احتمال نیز در تفسیر جمله بالا داده شده که منظور از اجتماع یاران حضرت بر گرد فرد یا افرادى در آینده، تنها اجتماعى سیاسى و نظامى نیست؛ بلکه اجتماع فکرى و فرهنگى را نیز شامل مىشود و این معنا در زمان امام باقر و امام صادق و امام على بن موسى الرضا علیهم السّلام تحقّق یافت و جملههاى آخر این خطبه را، گواهى بر این معنا گرفتهاند.
ولى با توجّه به ناهماهنگى این تفسیر با جملههاى پیشین که از اجتماع سیاسى و نظامى سخن مىگوید، این احتمال بعید به نظر مىرسد.
ولى به هر حال، هدف از بیان این جمله نفى آن چیزى است که غالبا بعد از شکستها بر افکار چیره مىشود و آن یأس و نومیدى و بدبینى است. مىفرماید: این موج به هر حال گذرا است و آیندهاى روشن براى جامعه اسلامى در پیش است؛ نگران نباشید!
در تأیید همین سخن، در جملههاى بعد مىافزاید: «بنابر این، به چیزى که نیامده
دل نبندید و نسبت به آنچه گذشته، مأیوس و نگران نباشید؛ زیرا آن کس که پشت کرده، ممکن است یکى از پاهایش بلغزد و دیگرى برقرار ماند؛ سپس هر دو با هم به جاى خود باز گردد، ثابت شود (و پیروزى بیافریند)». (فلا تطمعوا فی غیر مقبل، و لا تیأسوا من مدبر، فإنّ المدبر عسى أن تزلّ به إحدى قائمتیه، و تثبت الأخرى، فترجعا حتّى تثبتا جمیعا).
در واقع امام علیه السّلام به بیان دو قاعده کلّى مىپردازد که در پیشامدها و حوادث سخت باید به آن توجه داشت: نخست این که، نباید در این گونه مواقع گرفتار خوشبینى افراطى شد و دل به چیزى بست که هنوز مقدّمات آن فراهم نشده و به دنبال آن قیام نسنجیدهاى صورت گیرد. و دیگر این که، شکستها و مشکلات نیز نباید مایه یأس گردد و آن را امام علیه السّلام تشبیه به کسى مىکند که در جادّهاى حرکت مىکند و ناگهان یک پاى او مىلغزد؛ مردم خیال مىکنند براى همیشه سقوط کرد! ولى چیزى نمىگذرد که بر پاى دیگر تکیه مىکند و پاى اوّل را به جاى خود مىآورد و آماده حرکت مىشود.
بنابر این، در حوادث سخت اجتماعى، در برابر امواج خروشان حادثه، نباید مأیوس شد و نسبت به حرکات نسنجیده، نباید امیدوار بود.
جمعى از شارحان نهج البلاغه «غیر مقبل» را اشاره به امامان غیر از مهدى علیه السّلام از اهل بیت علیهم السّلام دانستهاند و این که مىفرماید:
در آنها طمع نداشته باشید، اشاره به این است که شرایط قیام براى آنها فراهم نیست و «مدبر» را اشاره به حضرت مهدى علیه السّلام دانستهاند که نباید از ظهورش در هیچ زمان مأیوس بود.
ولى این تفسیر، با جملههاى آخر این قسمت از خطبه ابدا سازگار نیست! چرا که لغزش یک پا و سپس تکیه کردن بر پاى دوم و بازگشتن پاى لغزیده به جاى خود، جز با تکلّف زیاد بر آن حضرت تطبیق نمىکند.
اضافه بر این، تعبیر به «مقبل» و «مدبر» به صورت نکره نشان مىدهد که منظور بیان یک قاعده کلى است، نه اشاره به یک مصداق شخصى و گرنه مناسب بود با الف و لام ذکر شود.
نکتهها
1- رهبران الهى باید چنین باشند!
ویژگىهایى که امام علیه السّلام درباره خودش به طور غیر مستقیم در عبارت بالا آورده است؛ در واقع اشاره به اوصافى است که در هر رهبر الهى مدیر و مدبّر و با اقتدار باید باشد.
نخست اینکه: باید سخنانش سنجیده و توأم با فکر و تروّى باشد. همان گونه که در روایت دیگرى از امام علیه السّلام در نهج البلاغه آمده است:
«لسان العاقل وراء قلبه، و قلب الأحمق وراء لسانه؛ زبان عاقل پشت قلب او قرار گرفته و قلب احمق پشت زبان او است.»(11)
یعنى خردمندان نخست مىاندیشند، سپس سخن مىگویند ولى سفیهان، نخست سخن مىگویند سپس پیرامون صحّت و بطلان کلام خود اندیشه مىکنند!!
دیگر اینکه: کارهایش سنجیده و همراه با تدبیر و عاقبت اندیشى است و پس از آگاهى از درستى کار، آن را قاطعانه انجام مىدهد.
در حدیثى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که فرمود: «إذا هممت بأمر فتدبّر عاقبته، فإن یک خیرا و رشدا فاتّبعه، و إن یک غیّا فاجتنبه؛ هنگامى که تصمیم بر کارى گرفتى به عاقبت آن نیک بیندیش! اگر خوب است و نیکى آن آشکار است، پیروى کن و اگر گمراهى است از آن بپرهیز.»(12)
2- شکستها پلهاى پیروزى است!
هنگام بروز حوادث سخت، گروهى ناگهان از همه چیز مأیوس مىشوند، یا به فعالیتهاى خام و ناپخته دست مىزنند و این یأس مانع مهمّى از فعّالیتهاى حساب شده آینده آنها خواهد شد؛ همان فعّالیتهایى که ممکن است شکست را به پیروزى مبدّل سازد و ناکامى را به کامیابى.
توجّه عمیق به دو نکتهاى که امام علیه السّلام در بالا فرمود مىتواند این حالت منفى را برطرف سازد. نخست این که، از کارهاى شتاب زده و دلبستگى به آنچه مقدّمات آن فراهم نشده است بپرهیزند و دیگر این که، از شکستهاى مقطعى و موردى مأیوس نشوند؛ چرا که مىشود با تجربههاى شکست، پل پیروزى ساخت.
اضافه بر این، گاه الطاف خفیّه الهى شامل حال انسان مىشود و وسایل پیروزى را آماده مىسازد. در حدیثى از امام امیر المؤمنین علیه السّلام طبق روایتى که شیخ صدوق در امالى نقل کرده، چنین مىخوانیم که فرمود:
«کن لما لا ترجو أرجى منک لما ترجو؛ نسبت به چیزى که امیدوار نیستى از چیزى که امید بدان دارى، امیدوارتر باش (نه نسبت به اوّلى مأیوس باش و نه دلبستگى به دومى داشته باش.)» سپس امام علیه السّلام با ذکر سه مثال جالب، این مسأله را روشن مىسازد؛ نخست مىفرماید: «موسى بن عمران براى آوردن مقدارى آتش در بیابان سینا به راه افتاد، ولى خداوند با او سخن گفت و به مقام نبوّت رسید. و ملکه سبا براى دیدار سلیمان آمد، امّا به افتخار اسلام و ایمان با سلیمان مفتخر شد، و ساحران فرعون، به امید تقرّب به او به مبارزه با موسى علیه السّلام برخاستند، ولى سرانجام به موسى علیه السّلام ایمان آوردند.»(13)
بخش دوم
ألا إنّ مثل آل محمّد، صلّى اللّه علیه و آله کمثل نجوم السّماء: إذا خوى نجم طلع نجم، فکأنّکم قد تکاملت من اللّه فیکم الصّنائع، و أراکم ما کنتم تأملون.
ترجمه
آگاه باشید! آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله همانند ستارگان آسمانند که هر گاه یکى از آنها غروب کند، دیگرى طلوع مىکند. گویا (مىبینم در پرتو خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) نعمتهاى الهى بر شما کامل شده، و آنچه را آرزو داشتهاید، خدا به شما ارزانى داشته است.
شرح و تفسیر
در پرتو آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله
در قسمت پایانى این خطبه، امام علیه السّلام همه مخاطبان خود را که منحصر به معاصران خویش نیست، مخاطب ساخته و مقام و موقعیّت اهل بیت را در عباراتى کوتاه، امّا بسیار پر معنا براى آنها شرح مىدهد. مىفرماید: «آگاه باشید! آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله همانند ستارگان آسمانند که هرگاه یکى از آنها غروب کند، دیگرى طلوع مىکند». (ألا إنّ مثل آل محمّد، صلّى اللّه علیه و آله کمثل نجوم السّماء: إذا خوى(14) نجم طلع نجم).
سپس در تکمیل این سخن مىافزاید: «گویا (مىبینم) در پرتو خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، نعمتهاى الهى بر شما کامل شده و آنچه را آرزو داشتهاید خداوند به شما ارزانى داشته است». (فکأنکم قد تکاملت من اللّه فیکم الصّنائع،(15) و أراکم ما کنتم تأملوون).
امام علیه السّلام در این سخن کوتاه، به چند نکته اشاره فرموده؛ نخست اینکه: آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله همانند ستارگانند که قرآن مجید درباره آنها مىفرماید: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ»؛ آنها به وسیله ستارگان هدایت مىشوند».(16) و در جایى دیگر مىفرماید: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»؛ خداوند کسى است که ستارگان را براى شما قرار داد؛ تا در تاریکىهاى صحرا و دریا بوسیله آنها هدایت شوید».(17)
در زمانهاى قدیم که قطب نما اختراع نشده بود و جادّهها به صورت امروز نبود، قافلهها در صحراها، و کشتىها در دریاها، در شبهاى تاریک به وسیله ستارگان آسمان راه را پیدا مىکردند و به منزل مقصود مىرسیدند و از ظلمات برّ و بحر رهایى مىیافتند.
نجات در دنیا و آخرت و راهیابى به سعادت دارین نیز در پرتو هدایت آل محمّد علیهم السّلام امکان پذیر است.
مطلب دیگر اینکه: آسمان، شب خالى از ستاره نمىشود؛ هر زمان ستارگانى آرام و آهسته غروب مىکنند، ستارگان دیگرى در افق مشرق ظاهر مىشوند؛ اهل بیت پیامبر علیهم السّلام نیز چنین هستند؛ هر امامى چشم از جهان فرو مىبندد، امام دیگرى جاى او را مىگیرد تا نوبت به حضرت مهدى علیه السّلام رسد و با قیام خود جهان را پر از عدل و داد کند.
این تعبیر به خوبى نشان مىدهد که سلسله امامت گسستنى و تعطیل بردار نیست. یا به تعبیر دیگر: روى زمین از حجّت خدا، هرگز خالى نمىماند و تعجّب در این است که بعضى از «شارحان نهج البلاغه» (مانند ابن ابى الحدید) هنگامى که جملههاى پیشین این خطبه را تفسیر مىکند، مىگوید: اشاره به ظهور حضرت مهدى علیه السّلام است که به عقیده طرفداران مذهب ما، در آخر الزمان متولّد مىشود و قیام به عدالت مىکند.
اگر این گوینده در جملههاى محل بحث- که در ذیل خطبه آمده- دقّت مىکرد، به اشتباه خود در این سخن پى مىبرد؛ ولى افسوس! که گاهى تعصّبها اجازه نمىدهد تا قرینهاى به این روشنى مورد توجّه قرار گیرد.
آخرین مطلب اینکه: امام علیه السّلام مىفرماید: پیروى از آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله سبب مىشود که به تمام آرزوهاى خویش برسید و نعمتهاى خداوند بر شما به کمال خود برسد و این دلیل بر نقش مؤثّر اهل بیت در تکامل دینى و دنیوى در همه زمانهاست و اینکه بعضى از شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به زمان ظهور حضرت مهدى علیه السّلام دانستهاند، سخنى است بدون دلیل.
این احتمال نیز در تفسیر جمله بالا وجود دارد، که امام علیه السّلام مىفرماید: خداوند همه وسایل سعادت را براى شما فراهم کرده، که یکى از آنها وجود آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله است.
نکتهها
1- یک حدیث پر معنا
آنچه امام علیه السّلام در این بخش از خطبه، در مورد آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله و تشبیه آنها به ستارگان آسمان بیان فرموده، در واقع اقتباسى است از حدیث معروف پیامبر
اکرم صلّى اللّه علیه و آله که درباره آنها فرموده است: «ألنّجوم أمان لأهل الأرض من الغرق، و أهل بیتی أمان لأمّتی من الإختلاف؛ ستارگان، مایه امنیّت و نجات از غرق شدن براى اهل زمین هستند (زیرا در مسافرتهاى دریایى، با کمک ستارگان به مقصد مىرسیدند) و اهل بیت من، سبب امان و نجات امّتم از اختلافات هستند.» این حدیث را «حاکم نیشابورى» از علماى معروف اهل سنّت در کتاب «مستدرک» از «ابن عبّاس» نقل مىکند و به دنبال آن مىگوید:
«هذا حدیث صحیح الإسناد؛ این حدیثى است که سندش صحیح است».(18) عدّه دیگرى از معاریف اهل سنّت نیز، این حدیث یا شبیه آن را از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل کردهاند؛ از جمله «حموینى» در «فرائد السمطین» «ابن حجر» در «صواعق»، «محمّد بن صبان» در «اسعاف الراغبین» و غیر آنان بود.(19)
مرحوم «علّامه مجلسى» در بحث امامت «بحار الأنوار» بابى تحت عنوان «إنّهم أمان لأهل الأرض من العذاب» ذکر کرده، که در آن احادیث متعدّدى از طرق اهل بیت علیهم السّلام آورده و در ضمن تصریح مىکند که «احمد بن حنبل» نیز در مسندش این حدیث را از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل کرده است.(20)
روشن است که تشبیه اهل بیت علیهم السّلام به ستارگان، به دلالت التزامى بر آنچه که امام علیه السّلام در خطبه بالا فرموده نیز دلالت دارد؛ چرا که طبیعت ستارگان آسمان چنین است که هر زمان یکى از آنها در افق مغرب غروب کند، دیگرى در افق مشرق طلوع مىکند. اضافه بر این، تعبیر «أمّتی» که در حدیث آمده، نشان مىدهد که تمام امّت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در طول زمان مىتوانند از هدایتهاى اهل بیت علیهم السّلام بهرهمند شوند در نتیجه، همیشه امامى از اهل بیت علیهم السّلام در میان امّت خواهد بود.
2- آخرین مرحله تکامل نعمتهاى الهى
این نکته نیز قابل توجّه است که تکامل نعمتهاى الهى در پرتو اهل بیت علیهم السّلام در هر زمان خواهد بود، ولى نهایت کمال آن در عصر ظهور حضرت مهدى علیه السّلام ارواحنا فداه است. همان گونه که در حدیثى که مرحوم «ابن میثم» در شرح خطبه بالا نقل کرده است، استفاده مىشود. او مىگوید: من در خطبهاى از آن حضرت سخنى یافتم که در واقع مىتواند شرح خطبه مورد بحث باشد؛ آنجا که مىگوید:
«یا قوم اعلموا علما یقینا! إنّ الّذی یستقبل قائمنا من أمر جاهلیّتکم لیس بدون ما استقبل الرّسول من أمر جاهلیّتکم … و لعمری لینزعنّ عنکم قضاة السّوء، و لیقبضنّ عنکم المراضین (المرائین) و لیعزلنّ عنکم أمراء الجور، و لیطهّرنّ الأرض من کلّ غاشّ و لیعملنّ فیکم بالعدل، و لیقومنّ فیکم بالقسطاس المستقیم؛ اى مردم! به یقین بدانید جاهلیّتى که امام قائم، ما با آن رو به رو مىشود، کمتر از جاهلیتى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله با آن رو به رو شد، نخواهد بود … و به جان خودم سوگند! که او تمام قضات فاسد را از جامعه شما دور مىکند و امتیاز طلبان و سازشکاران (یا ریاکاران) را بر مىگیرد و حاکمان جور را معزول مىسازد و زمین را از هر خیانتکارى پاک مىکند و در میان شما به عدل رفتار مىنماید و معیارهاى صحیح را در میان شما بر پا مىدارد.»(21)
1) سند خطبه: «ابن ابى الحدید» در شأن ورود این خطبه سخنانى دارد که نشان مىدهد به منبع دیگرى غیر از «نهج البلاغه» در مورد این خطبه دست یافته است. مىگوید: این خطبه را على علیه السّلام در سومین جمعه خلافتش بیان فرمود و به طور کنایه از آینده خود خبر داد و به آنها گوشزد کرد که در آن زمان که اجتماعات عظیم گرد آن حضرت را مىگیرد، از این جهان چشم خواهد پوشید و همین گونه هم شد! زیرا نوشتهاند که اهل عراق در آن ماه که حضرت شربت شهادت نوشید، بیش از هر زمان بر گرد آن حضرت جمع شده بودند؛ به گونهاى که یک لشکر ده هزار نفرى، به فرزندش امام حسن علیه السّلام سپرد و لشکر ده هزار نفرى دیگرى به أبو أیّوب انصارى و همچنین به دیگران، تا آن که یکصد هزار شمشیر زن آماده حرکت براى در هم کوبیدن ظالمان و غارتگران شام شدند؛ ولى درست در همین زمان، «ابن ملجم» ملعون حضرت را با ضربه شمشیر خود شهید کرد و آن جمعیت عظیم پراکنده شدند. (اقتباس از: مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 198).
2) شرح نهج البلاغه مرحوم علّامه خویى، جلد 7، صفحه 157.
3) «صادع» از مادّه «صدع» به معناى شکافتن است و از آنجا که با شکافتن چیزى درونش آشکار مىشود، این واژه به معناى اظهار و افشا نیز آمده است و در جمله بالا به همین معنا است و اینکه به دردسرهاى شدید «صداع» گفته مىشود، به این دلیل است که گویى مىخواهد سر را بشکافد.
4) «مرق» از مادّه «مروق» (بر وزن غروب) به معناى خارج شدن تیر از کمان است و بر همین اساس، به «خوارج» که از ایمان خارج شدند، «مارقین» گفته مىشود.
5) «زهق» از مادّه «زهوق» به معناى اضمحلال و هلاکت و نابودى است.
6) وسائل الشیعه، جلد 7، صفحه 125، حدیث 7. (ابواب من یصحّ منه الصوم).
7) مفعول «لحق» مىتواند «کتاب اللّه» یا «رسول اللّه» یا «حق» و یا همه اینها بوده باشد.
8) «مکیث» از مادّه «مکث» به معناى ماندن و توقّف توأم با انتظار است و «مکیث» به کسى گفته مىشود که عاقل و هوشیار است و حساب شده سخن مىگوید و حرکت مىکند.
9) این حدیث و شبیه آن، به طرق مختلف از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به وسیله «امّ سلمه» نقل شده است. از جمله «ابن عساکر» در «تاریخ دمشق» و «ابو بکر بغدادى» در «تاریخ بغداد» و «حموینى» در «فرائد السمطین» و کتب دیگر نقل کردهاند. در «صحیح ترمذى» نیز به این عبارت نقل شده است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «أللّهمّ أدر الحقّ معه حیثما دار؛ خداوندا حق را با او قرار ده، هر گونه گردش مىکند». (براى شرح بیشتر به کتاب احقاق الحق، جلد پنجم، صفحه 623 به بعد، و الغدیر، جلد 3، صفحه 176 به بعد مراجعه شود).جالب اینکه «فخر رازى» در تفسیر سوره «حمد» در مورد جهر به «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» (بلند خواندن «بِسْمِ اللَّهِ» از «بیهقى» دانشمند معروف اهل سنّت، از «ابو هریره» نقل مىکند که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جهر به «بِسْمِ اللَّهِ» مىکرد؛ سپس مىافزاید: عمر، ابن عبّاس، عبد اللّه بن عمر و عبد اللّه بن زبیر نیز، همگى جهر به «بِسْمِ اللَّهِ» مىکردند؛ امّا على علیه السّلام به تواتر ثابت شده است که همواره جهر به «بِسْمِ اللَّهِ» مىکرد و هر کس در دینش به على اقتدا کند، به راه هدایت رفته و دلیل بر آن، حدیث پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است که فرمود: «أللّهمّ أدر الحقّ مع علىّ حیث دار» (تفسیر کبیر فخر رازى، جلد اوّل، صفحه 204 و 205).
10) به شرح خطبه پنجم و ششم نهج البلاغه، در جلد اوّل از این کتاب مراجعه شود.
11) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 40.
12) شرح نهج البلاغه علّامه خوئى، جلد 7، صفحه 159.
13) امالى صدوق، صفحه 150، حدیث 7.
14) «خوى» از مادّه «خوى» (بر وزن هوا) به معناى غروب کردن و سقوط نمودن است.
15) «صنایع» جمع «صنیعه» در این گونه موارد به معناى نعمت و احسان است.
16) سوره نحل، آیه 16.
17) سوره انعام، آیه 97.
18) مستدرک حاکم، جلد 3، صفحه 149. (طبق نقل إحقاق الحق، جلد 9، صفحه 294).
19) براى آگاهى بیشتر به احقاق الحق، جلد 9، صفحه 294 تا 296 مراجعه شود.
20) بحار الانوار، جلد 27، صفحه 308 به بعد.
21) شرح نهج البلاغه ابن میثم، جلد 3، صفحه 9.