جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 99(1)

زمان مطالعه: 15 دقیقه

و من خطبة له علیه السّلام

فى التزهید من الدنیا

از خطبه‏هاى امام علیه السّلام است که پیرامون زهد در دنیا سخن مى‏گوید.

خطبه در یک نگاه‏

با توجه به اینکه امام علیه السّلام- طبق بعضى از روایات- این خطبه را به عنوان خطبه نماز جمعه ایراد فرموده است، سعى مى‏کند که در آن مردم را به زهد در دنیا ترغیب کند و چنان از بى‏وفایى دنیا و ناپایدارى آن سخن بگوید که طالبان و عاشقان دنیا از آن دلسرد شوند و فریب زرق و برق آن را نخورند؛ مخصوصا تصویر زنده‏اى از کسانى ارائه مى‏دهد که به خاطر از دست رفتن عزیزانشان، اشک مى‏ریزند و گروهى دیگر

آنها را تسلیت مى‏گویند و گروههاى دیگرى که در بستر بیمارى افتاده‏اند و با مرگ دست به گریبانند؛ تا غافلان را بیدار و مست‏هاى هوا و هوس را هوشیار کند و در مجموع، داروى شفابخشى است براى بیمار دلان دنیا پرست و غافلان مغرور و مست.

بخش اوّل‏

نحمده على ما کان، و نستعینه من أمرنا على ما یکون، و نسأله المعافاة فی الأدیان، کما نسأله المعافاة فی الأبدان.

ترجمه‏

ما خدا را بر آنچه رخ داده است، حمد و سپاس مى‏گوییم؛ و از او یارى مى‏طلبیم براى کارهایى که در پیش داریم، و از درگاهش سلامت در دین مى‏طلبیم، آنگونه که سلامت در بدن را تقاضا مى‏کنیم.

شرح و تفسیر

تقاضاى سلامت دین و تن‏

امام علیه السّلام در آغاز و مقدّمه این خطبه، به حمد و ثناى الهى مى‏پردازد، تا دلها آماده پذیرش سخنان آینده او شود و ضمن چهار جمله، گفتنى‏ها را مى‏گوید.

نخست مى‏فرماید: «ما خدا را بر آنچه رخ داده است، حمد و سپاس مى‏گوییم». (نحمده على ما کان).

مفهوم این سخن وسیع است: هم نعمت‏هایى را که از سوى خدا ارزانى شده، شامل مى‏شود و هم حوادث تلخ و دردناک را. چرا که بندگان خاصّ خدا هر چه را از سوى اوست، نعمت و رحمت مى‏شمرند و در برابر همه آنها سپاسگزارند.

سپس مى‏افزاید: «و از او یارى مى‏طلبیم، در همه کارهاى آینده خود». (و

نستعینه من أمرنا على ما یکون).

بدیهى است حمد و سپاس بر گذشته است و یارى طلبیدن براى آینده؛ و بندگان خالص و مخلص، در برخورد با حوادث گذشته و آینده چنین‏اند، که یکى را سپاس مى‏گویند و براى دیگرى از پروردگار یارى مى‏طلبند.

در سومین و چهارمین جمله، مى‏فرماید: «ما از او سلامت در دین مى‏طلبیم، آن گونه که سلامت در بدن‏ها را تقاضا مى‏کنیم!» (و نسأله المعافاة فی الأدیان، کما نسأله المعافاة فی الأبدان).

این عبارت اشاره به نکته لطیفى است و آن اینکه اگر مردم به همان اندازه که به عافیت و سلامت جسمانى اهمیّت مى‏دهند، به سلامت دینشان اهمیت مى‏دادند وضع خوبى داشتند. ولى افسوس! یک بیمارى مختصر جسمانى گاه انسان را به دنبال طبیبان متعدّد مى‏فرستد، در حالى که به خاطر ده‏ها بیمارى خطرناک معنوى و اخلاقى و دینى، حتّى به دنبال یک طبیب هم نمى‏رود!!.

بعضى از «شارحان نهج البلاغه» این سخن را از بعضى از متفکّران انسان شناس نقل کرده‏اند که: «اگر یک صدم اشکهایى که براى شکم‏هاى گرسنه و بدنهاى برهنه ریخته مى‏شود، براى ارواح گرسنه معرفت و برهنه از فضایل ریخته مى‏شد، هم گرسنگى‏ها و برهنگى‏هاى جسمانى از بین مى‏رفت و هم گرسنگى‏ها و برهنگى‏هاى روحى زایل مى‏گشت!».(2)

این نکته نیز قابل دقّت است که ذکر «ادیان» به صورت جمع، اشاره به دین باورى نفرات انسانهاست، نه ادیان مختلف؛ همانگونه که جمع آوردن «ابدان» به خاطر همین منظور است.

بخش دوم‏

عباد اللّه، أوصیکم بالرّفض لهذه الدّنیا التّارکة لکم و إن لم تحبّوا ترکها، و المبلیة لأجسامکم و إن کنتم تحبّون تجدیدها، فإنّما مثلکم و مثلها کسفر، سلکوا سبیلا فکأنّهم قد قطعوه، و أمّوا علما فکأنّهم قد بلغوه. و کم عسى المجری إلى الغایة أن یجری إلیها حتّى یبلغها! و ما عسى أن یکون بقاء من له یوم لا یعدوه، و طالب حثیث من الموت یحدوه و مزعج فی الدّنیا حتّى یفارقها رغما! فلا تنافسوا فی عزّ الدّنیا و فخرها، و لا تعجبوا بزینتها و نعیمها، و لا تجزعوا من ضرّائها و بؤسها، فإنّ عزّها و فخرها إلى انقطاع، و إنّ زینتها و نعیمها إلى زوال، و ضرّاءها و بؤسها إلى نفاد، و کلّ مدّة فیها إلى انتهاء، و کلّ حیّ فیها إلى فناء.

ترجمه‏

اى بندگان خدا! شما را به ترک این دنیایى که سرانجام شما را ترک مى‏گوید توصیه مى‏کنم؛ هر چند ترک آن را دوست نداشته باشید! دنیایى که جسم‏هاى شما را کهنه و فرسوده مى‏سازد، با اینکه دوست دارید همواره تازه و نو گردد! شما نسبت به دنیا به مسافرانى مى‏مانید که وقتى گام در جادّه نهاده‏اند، احساس مى‏کنند به پایان راه رسیده‏اند و تا قصد رسیدن به نشانه‏اى در وسط راه کرده‏اند، گویى بلافاصله در کنار آن قرار گرفته‏اند.

(آرى، دنیا به سرعت پایان مى‏یابد!) کسى که (در این دنیا) به سوى مقصد پیش‏

مى‏رود چه زود به آن مى‏رسد! و چگونه مى‏تواند امید به بقا داشته باشد آن کس که روز معیّنى در پیش دارد، که از آن نمى‏تواند فراتر برود، مرگ به سرعت او را دنبال مى‏کند و به پیش مى‏راند و اجل او را به زور و بر خلاف میلش به جدایى از دنیا وادار مى‏سازد. حال که چنین است، براى به دست آوردن عزّت و افتخارات (موهوم) سر و دست نشکنید؛ و به زینت و نعمت‏هایش فریفته نشوید؛ و از رنج و ناراحتى‏هاى آن بى‏تابى نکنید! چرا که عزّت و افتخاراتش به زودى پایان مى‏گیرد؛ زینت و نعمت‏هایش زایل مى‏گردد و رنج و ناراحتى‏هایش تمام مى‏شود (و در یک کلمه) دوران هر چیز سپرى مى‏گردد و هر موجود زنده‏اى به سوى فنا پیش مى‏رود!

شرح و تفسیر

به سرعت همه چیز دنیا پایان مى‏یابد

در این بخش از خطبه، امام علیه السّلام بعد از حمد و ثناى الهى- که در بخش پیشین گذشت- مردم را با عباراتى بسیار مؤثّر و نافذ، به زهد در دنیا ترغیب مى‏کند و بى‏اعتبارى دنیا را در لابه‏لاى عباراتى لطیف و پویا مجسّم مى‏سازد. مى‏فرماید: «اى بندگان خدا! شما را به ترک این دنیایى که سرانجام رهایتان مى‏سازد توصیه مى‏کنم، هر چند شما ترک آن را دوست نداشته باشید!» (عباد اللّه! أوصیکم بالرّفض(3) لهذه الدّنیا التّارکة لکم و إن لم تحبّوا ترکها).

چه دردناک است که انسان دنبال معشوقى بدود که او با تمام قدرت از وى فرار مى‏کند! امام علیه السّلام مى‏فرماید حال که دنیا چنین است شما هم آن را ترک کنید، هر چند بر خلاف امیال و هوس‏هاى شما باشد؛ چرا که به مصداق آیه شریفه: «وَ عَسى‏»

«أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ»(4) ممکن است امورى باشد که انسان ظاهر بین آن را دوست داشته باشد، ولى در درونش سمّ جانگدازى نهفته باشد!

سپس مى‏افزاید: «دنیایى که جسم‏هاى شما را کهنه و فرسوده کند، با اینکه شما دوست دارید همواره تازه و نو گردد!». (و المبلیة(5) لأجسامکم و إن کنتم تحبّون تجدیدها).

هر کس با گذشت زمان، آثار پیرى و فرسودگى را در خود ملاحظه مى‏کند: از بین رفتن طراوت پوست بدن، سست شدن استخوانها، کم نور شدن چشم، سنگینى گوش، لکنت زبان، خمیدگى قامت، ضعف عضلات و اعصاب و مانند آن؛ و به یقین هر کس از مشاهده آنها نگران و متأسّف مى‏شود و گاه تلاش و کوشش مى‏کند که این حرکت طبیعى برگشت ناپذیر را، با وسایلى برگرداند! ولى به یقین، اگر موفقیّت جزیى نصیب او شود، سرانجام این مسیر را خواه ناخواه طى مى‏کند. آیا سزاوار است با مشاهده این امور باز هم انسان به آن دل ببندد؟

قابل توجّه اینکه دنیا نه تنها موجودات زنده و بخصوص جسم انسان‏ها را کهنه و فرسوده مى‏کند، بلکه قانون فرسودگى بر تمام جهان مادّه، از کهکشان‏ها گرفته تا اتم‏ها حاکم است. حتّى این آفتاب عالمتاب و خورشید درخشان نیز، تدریجا کهنه و فرسوده مى‏شود و روزى به کلّى نابود خواهد شد. نه تنها قرآن سخن از «تکویر شمس» (تاریکى خورشید) مى‏گوید، بلکه علم امروز هم با صراحت به این معنا اشاره دارد.

در ادامه سخن امام علیه السّلام با ذکر تشبیهى، وضع ساکنان دنیا را روشن مى‏سازد. مى‏فرماید: «شما نسبت به دنیا، به مسافرانى مى‏مانید که وقتى گام در جاده نهاده‏اند، احساس مى‏کنند به آخر رسیده‏اند؛ و تا قصد رسیدن به نشانه‏اى در (وسط راه)

کرده‏اند، گویى بلافاصله در کنار آن قرار گرفته‏اند؛ (آرى، دنیا آنچنان به سرعت مى‏گذرد که تا چشم بر هم مى‏زنند همه چیز پایان مى‏یابد)». (فإنّما مثلکم و مثلها کسفر(6) سلکوا سبیلا فکأنّهم قد قطعوه، و أمّوا(7) علما فکأنّهم قد بلغوه).

در ادامه این سخن و تأکید بر مطلب بالا مى‏افزاید: «چه نزدیک است کسى که (در این دنیا) به سوى مقصد پیش مى‏رود، به محض حرکت، به آن برسد!». (و کم عسى المجری(8) إلى الغایة أن یجری إلیها حتّى یبلغها!).

و در تعبیر و تأکید دیگرى اضافه مى‏فرماید: «چگونه مى‏تواند امید به بقاء داشته باشد آن کس که روز معیّنى در پیش دارد که از آن نمى‏تواند فراتر برود، و مرگ به سرعت او را دنبال مى‏کند، و به پیش مى‏راند، و اجل او را به زور و بر خلاف میلش به جدایى از دنیا وادار مى‏سازد!». (و ما عسى أن یکون بقاء من له یوم لا یعدوه، و طالب حثیث(9) من الموت یحدوه(10)، و مزعج(11) فی الدّنیا حتّى یفارقها رغما!(12)).

این تعبیرهاى چهارگانه، که هر یک در قالب الفاظى نوریخته شده، یک حقیقت را بیان مى‏کند و آن ناپایدارى دنیا و بى‏اعتبارى آن است. حقیقتى که غالب انسانها از آن غافل و بى‏خبرند و همین غفلت، بلاى سعادت و خوشبختى آنها است.

سپس امام علیه السّلام از این بحث (ناپایدارى و بى‏اعتبارى دنیا) نتیجه‏گیرى مى‏کند و در بیانى زنده و گویا مى‏فرماید: «حال که چنین است براى به دست آوردن عزّت و

افتخارات (موهوم) دنیا، سر و دست نشکنید و به زینت و نعمتهایش فریفته نشوید و از رنج و ناراحتى‏هاى آن جزع و بى‏تابى نکنید!». (فلا تنافسوا(13) فی عزّ الدّنیا و فخرها، و لا تعجبوا بزینتها و نعیمها، و لا تجزعوا من ضرّائها و بؤسها).

«چرا که عزّت و افتخاراتش به زودى پایان مى‏گیرد، زینت و نعمتهایش زایل مى‏گردد، و رنج و ناراحتى‏هایش تمام مى‏شود و (در یک کلمه) دوران هر چیز، سپرى مى‏شود و هر موجود زنده‏اى به سوى فنا پیش مى‏رود!». (فإنّ عزّها و فخرها إلى انقطاع، و إنّ زینتها و نعیمها إلى زوال، و ضرّاءها و بؤسها إلى نفاد(14)، و کلّ مدّة فیها إلى انتهاء، و کلّ حیّ فیها إلى فناء).

امام علیه السّلام در این عبارات زیبا، نخست انگشت روى عزّتها و افتخارات، نعمت‏ها و زینت‏ها و درد و رنجهاى دنیا مى‏گذارد و همه را فانى و ناپایدار معرّفى مى‏کند و بعد به صورت یک قانون کلّى مى‏فرماید: «همه چیز این دنیا پایان مى‏پذیرد و همه زندگان بدون استثناء به سوى مرگ پیش مى‏روند؛ حال که چنین است این همه دعوا و کشمکش و قال و غوغا و بى‏تابى و زارى براى چیست؟» به گفته یکى از «شارحان نهج البلاغه»، پیشینیان، رفتند و خاک شدند و ما از روى آنها عبور مى‏کنیم و ما هم به زودى خاک مى‏شویم و آیندگان از روى ما مى‏گذرند، ولى باز هم بیدار نمى‏شویم!!

جالب اینکه امام باقر علیه السّلام در حدیثى زرق و برق نعمت‏هاى دنیا را تشبیه به مالى مى‏کند که انسان در خواب پیدا مى‏کند، ولى هنگامى که بیدار شد چیزى در دست خود نمى‏بیند: «أو کمال وجدته فی منامک، فاستیقظت و لیس معک منه شى‏ء(15)».

و به گفته شاعر عرب:

«ألا إنّما الدّنیا کمنزل راکب

أناخ عشیّا و هو فی الصّبح راحل‏

و کلّ شباب، أو جدید إلى البلاء

و کلّ امرء یوما إلى اللّه صائر».

«آگاه باشید! دنیا همچون منزل مسافرى است که شب هنگام در آنجا توقّف مى‏کند و صبحگاهان از آن کوچ مى‏نماید.

هر جوان، یا نوى به سوى پیرى و فرسودگى پیش مى‏رود و هر انسانى روزى به سوى خدا (و عالم آخرت) مى‏شتابد».

بخش سوم‏

أو لیس لکم فی آثار الأوّلین مزدجر، و فی آبائکم الماضین تبصرة و معتبر، إن کنتم تعقلون! أو لم تروا إلى الماضین منکم لا یرجعون، و إلى الخلف الباقین لا یبقون! أو لستم ترون أهل الدّنیا یصبحون و یمسون على أحوال شتّى: فمیّت یبکى، و آخر یعزّى، و صریع مبتلى، و عائد یعود، و آخر بنفسه یجود، و طالب للدّنیا و الموت یطلبه، و غافل و لیس بمغفول عنه؛ و على أثر الماضی ما یمضی الباقی!

ترجمه‏

آیا اگر درست بیندیشید براى شما در آثار پیشینیان عامل باز دارنده‏اى نیست؟ و در نیاکان گذشته شما وسیله بینایى و عبرت وجود ندارد؟ آیا نمى‏دانید که گذشتگانتان باز نمى‏گردند و بازماندگان شما باقى نمى‏مانند؟! آیا اهل دنیا را مشاهده نمى‏کنید که صبح و شام حالات گوناگونى دارند: یکى مى‏میرد، و بر او مى‏گریند، و دیگرى مى‏ماند و به او تسلیت مى‏گویند؛ یکى در بستر بیمارى افتاده، و دیگرى به عیادت او مى‏رود، و یکى دیگر، در حال جان کندن است. یکى به دنبال دنیا مى‏رود، در حالى که مرگ در پى او در حرکت است؛ دیگرى در عالم غفلت فرو رفته، در حالى که مرگ از او غافل نیست (آرى!) بدین گونه، بازماندگان به دنبال گذشتگان در حرکتند!

شرح و تفسیر

صحنه‏هاى عبرت‏انگیز دنیا!

امام علیه السّلام این معلّم بزرگ جهان انسانیّت، براى بیدار ساختن ارواح خفته، به دنبال بحثهاى بیدارگر گذشته در زمینه ناپایدارى دنیا، در این فراز چنین مى‏افزاید: «(به گذشته تاریخ باز گردید)، آیا اگر درست بیندیشید براى شما در آثار پیشینیان عامل بازدارنده‏اى نیست، و در نیاکان گذشته شما وسیله بینایى و عبرت وجود ندارد؟!» (أو لیس لکم فی آثار الأوّلین مزدجر(16)، و فی آبائکم الماضین تبصرة و معتبر، إن کنتم تعقلون!).

در توضیح این سخن مى‏فرماید: «آیا نمى‏دانید که گذشتگانتان باز نمى‏گردند و بازماندگان باقى نمى‏مانند؟!». (أولم تروا إلى الماضین منکم لا یرجعون، و إلى الخلف الباقین لا یبقون).

اشاره به اینکه قانون مرگ و فنا قانونى است فراگیر و شامل، که هیچ گونه استثنایى نمى‏پذیرد. آنها که رفتند باز نمى‏آیند و آنها که هستند، به دنبال آنها در حرکتند و همه در این قافله شرکت دارند. با این تفاوت که بعضى در صفوف مقدّم‏اند و بعضى در صفوف مؤخّر؛ همانگونه که امام در جاى دیگر- هنگامى که ارواح خفتگان در خاک را در پشت دروازه کوفه مخاطب مى‏سازد- مى‏گوید: «أنتم لنا فرط سابق، و نحن لکم تبع لاحق؛ شما پیشگامان این قافله بودید و ما دنباله‏رو و تابع شما».(17)

باز در شرح این سخن، به تحلیل دقیق‏تر و گویاترى پرداخته و حال مردم دنیا را که در چنگال حوادث گوناگون گرفتارند، در یک تقسیم‏بندى هفتگانه چنین بیان مى‏کند. مى‏فرماید: «آیا اهل دنیا را مشاهده نمى‏کنید! که صبح و شام حالات‏

گوناگونى دارند: یکى مى‏میرد، و بر او مى‏گریند، دیگرى مى‏ماند و به او تسلیت مى‏گویند، یکى در بستر بیمارى افتاده، و دیگرى به عیادت او مى‏رود، و یکى دیگر در حال جان کندن است؛ یکى به دنبال دنیا مى‏رود، در حالى که مرگ (همچون سایه) در پى او در حرکت است، دیگرى در عالم غفلت فرو رفته، در حالى که مرگ از او غافل نیست؛ و بدین گونه، بازماندگان به دنبال گذشتگان در حرکتند!». (أولستم ترون أهل الدّنیا یصبحون و یمسون على أحوال شتّى: فمیّت یبکى، و آخر یعزّى و صریع مبتلى، و عائد(18) یعود، و آخر بنفسه یجود،(19) و طالب للدّنیا و الموت یطلبه، و غافل و لیس بمغفول عنه؛ و على أثر الماضی ما یمضی الباقی!).

این تجزیه و تحلیل چقدر جالب، گویا و فراگیر است که اگر کسى صحنه‏هاى آن را بتواند مجّسم کند و انسانها پشت سر هم، این صحنه‏ها را ببینید چقدر مؤثّر خواهد بود: در جایى کسى از دنیا رفته و بر او اشک مى‏ریزند! در جایى دیگر مجلس عزا و یاد بود برپاست و مردم گروه گروه به بازماندگان تسلیت مى‏گویند!

در جاى دیگر، گروهى در بستر بیمارى ناله مى‏کنند و به خود مى‏پیچند و جمعى از دوستان و آشنایان در گرد بستر آنها، به عنوان عیادت حلقه زده‏اند!.

در جاى دیگر، کسانى آخرین ساعات عمر خود را طى مى‏کنند و در حال جان کندن هستند و کارى از دست هیچ کس براى آنها بر نمى‏آید!

در صحنه دیگرى، افرادى با تمام قدرت به دنبال دنیا مى‏دوند و بدون توجّه به حلال و حرام، مشروع و ممنوع، در پى به چنگ آوردن آن هستند؛ ولى حوادث مرگبار به دنبال آنها و در کمین آنهاست؛ ناگهان در یک لحظه آنها و مرکبشان را به درون درّه‏اى واژگون مى‏کند و همه چیز پایان مى‏یابد!

و بالأخره؛ در جاى دیگر، گروهى غافل، مشغول عیش و نوش و مست باده غرورند و فریاد شادى آنها به آسمان بلند است، در حالى که مرگ در کمین آنهاست؛ ناگهان یکى را از آن میان در یک لحظه مى‏گیرد و مجلس شادى‏شان به عزا مبدّل مى‏شود و یا سقف بر آنها فرود مى‏آید، و تمام مجلس تعطیل مى‏شود.

اینها صحنه‏هایى است که همیشه در تاریخ بشر بوده و همیشه خواهد بود و چقدر عبرت‏انگیز و آموزنده است، افسوس که عبرت‏گیران و فرهیختگان کم‏اند!!

بخش چهارم‏

ألا فاذکروا هاذم اللّذّات، و منغّص الشّهوات، و قاطع الأمنیات، عند المساورة للأعمال القبیحة؛ و استعینوا اللّه على أداء واجب حقّه، و ما لا یحصى من أعداد نعمه و إحسانه.

ترجمه‏

به هوش باشید! در آن هنگام که با شتاب به سراغ اعمال زشت مى‏روید، نابود کننده لذّات و بر هم زننده خواسته‏ها و قطع کننده آرزوها را به یاد آورید؛ و براى اداى حقّ واجب خداوند، و نعمت‏هاى بى‏شمار و احسان‏هاى بى‏پایانش، از او یارى بطلبید.

شرح و تفسیر

درهم کوبنده لذّات‏

امام علیه السّلام در پایان این خطبه بلیغ و فصیح و نافذ، اشاره به دو نکته مى‏فرماید که بحثهاى گذشته را کامل و جامع مى‏سازد:

نخست، اشاره به مرگ است که یاد آورى آن از عوامل بسیار مهم بیدارى انسانهاست. مى‏فرماید: «به هوش باشید! در آن زمان که با شتاب به سراغ اعمال قبیح مى‏روید نابود کننده لذّات و بر هم زننده خواسته‏ها و قطع کننده آرزوها را به‏

یاد آورید! (ألا فاذکروا هاذم اللّذّات، و منغّص(20) الشّهوات، و قاطع الأمنیات، عند المساورة(21) للأعمال القبیحة).

در این جا، امام علیه السّلام از مرگ به سه عنوان یاد کرده است: نخست «نابود کننده لذّتها؛» چرا که بسیارى از مردم، یک عمر زحمت مى‏کشند تا وسایل زندگى و عیش و نوش و لذّت را از هر جهت فراهم سازند و درست این در زمانى است که نشانه‏هاى مرگ به صورت انواع بیماریها ظاهر شده است. اضافه بر این، بسیار دیده شده است که مجالس عیش و نوش، در یک لحظه، با یک حادثه به مجلس عزا مبدّل گشته است و عجب اینکه هیچ تضمینى درباره هیچ کس درباره این خطرها وجود ندارد.

دیگر: «گلوگیر کننده شهوات و خواستها»؛ چرا که مرگ- همان مرگى که تاریخ و زمان معیّنى ندارد و به هیچ وجه قابل پیش بینى نیست- در آن لحظه که انسان جرعه شهوات و کامیابى‏ها را سر مى‏کشد، گلویش را مى‏فشارد و به همه چیز پایان مى‏دهد.

سوّم: «قطع کننده آرزوها»؛ چرا که آروزهاى انسان به قدرى دامنه‏دار است که هرگز پایان نمى‏پذیرد؛ بلکه گاه با گذشت عمر- همانند سایه‏هایى که نزدیکى غروب آفتاب گسترده‏تر مى‏شود- دامنه‏دارتر مى‏گردد و تنها چیزى که آروزها را قطع مى‏کند، مرگ است و مرگ!

این تعبیرات به قدر کوبنده و هشدار دهنده است که هر انسانى را تحت تأثیر قرار مى‏دهد و جالب اینکه مى‏فرماید: «از مرگ زمانى یاد کنید که به اعمال قبیح‏

حمله‏ور مى‏شوید» (زیرا کلمه «مساوره» از مادّه «سور» (بر وزن غور) به معناى پریدن و حمله کردن است) اشاره به اینکه بسیار مى‏شود که زشتى‏ها آن چنان زرق و برق دارد و هواى نفس آن را تزیین مى‏کند که انسان مانند جانور درنده‏اى که به صید خود حمله مى‏کند و بر آن مى‏پرد به سراغ آن مى‏رود و در این لحظه یاد مرگ مى‏تواند عامل بازدارنده‏اى باشد.

و در دومین نکته، همگان را توصیه مى‏کند که به یاد نعمت‏هاى خدا باشند که آن، عامل بازدارنده دیگرى است در برابر گناه؛ مى‏فرماید: «براى اداى حقّ واجب خداوند و نعمت‏هاى بى‏شمار و احسان‏هاى بى‏پایانش، از او یارى بطلبید!» (و استعینوا اللّه على أداء واجب حقّه، و ما لا یحصى من أعداد نعمه و إحسانه).

شکر منعم (سپاسگزارى در برابر بخشنده نعمت‏ها) نه تنها انسان را به معرفة اللّه رهنمون مى‏شود؛ بلکه در اداى واجبات و ترک محرّمات نیز، عامل مؤثّرى است.

نکته‏ها

1- دنیا آن قدر هم فریبنده نیست‏

بسیارى از مردم مى‏گویند زرق و برق دنیا فریبنده است و در تعبیرات آیات قرآن و روایات، اشاراتى به این معنا شده. ولى اگر خوب بیندیشیم این فریبندگى براى ساده اندیشان و کودک صفتان است و اگر کمى دقّت کنیم کمتر چیزى از دنیا در نظر ما فریبنده خواهد بود و این همان چیزى است که امام علیه السّلام در خطبه بالا به آن اشاره کرده است، چرا که در هر گوشه و کنارى از دنیا، صدها و هزارها نشانه بى‏وفایى دنیا و ناپایدارى و بى‏محتوایى آن به چشم مى‏خورد.

مردگانى که مردم براى آنها اشک مى‏ریزند؛ نه تنها پیران، بلکه جوانان و کودکان نیز به دلائل گوناگون رهسپار دار آخرت مى‏شوند. بیمارانى که در خانه‏ها یا در

بسترها، یا بیمارستانها خفته‏اند و آنها که در اطاق‏هاى عمل تحت سخت‏ترین جرّاحى‏ها قرار دارند.

آنها که تمام زندگى خود را در حوادث ناگهانى، یا ورشکستگى‏هاى تجارى به کلّى از دست داده‏اند، آنها که یک روز، عزیزترین مردم بودند و الان ذلیل‏ترین آنها هستند؛ همه اینها، نشانه‏هاى ناپایدارى و بى‏وفایى دنیا است.

آیا دنیایى که این همه صحنه‏هاى دردناک در هر زمان و هر مکان آن دیده مى‏شود، فریبنده است؟

لذا امیر مؤمنان على علیه السّلام در «کلمات قصار» به کسى که از فریبندگى دنیا مى‏گفت فرمود: «اى کسى که دنیا را مذمّت مى‏کنى و گمان مى‏کنى فریبنده است؛ کجاى دنیا فریبنده است؟ آیا قبرهاى پدرانت در دل خاک، یا خوابگاه مادرانت در زیر زمین تو را فریب داده؟ فراموش کرده‏اید که بارها در کنار بستر بیماران نشسته بودید و شفاى آنها را طلب مى‏کردید و از طبیبان براى آنها دارو طلب نمى‏نمودید؟ در آن لحظاتى که نه دارو براى آنها اثرى داشت و نه گریه تو داراى فایده بود … دنیا خود را با این وضع براى تو مجسّم ساخته و با قربانگاه‏هاى دیگران، قربانگاه تو را نشان داده است».(22)

چه زیبا است که دنیا در روایات اسلامى به مار خوش خط و خال تشبیه شده.(23) چه کسى فریب مار خوش خط و خال را مى‏خورد، جز کودکان، به یقین انسان‏ها از مار مى‏گریزند، چه خوش خط و خال باشد، یا نه و به گفته شاعر نکته‏دان:

زندگى نقطه مرموزى نیست

غیر تبدیل شب و روزى نیست‏

تلخ و شورى که به نام «عمر» است

راستى آش دهن سوزى نیست!

2- هوشیارترین مردم!

در بعضى از احادیث اسلامى مى‏خوانیم که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پرسیدند: «هوشیارترین مؤمنان کیست؟» فرمود: «أکیس المؤمنین أکثرهم ذکرا للموت، و أشدّهم له استعدادا؛ هوشیارترین مردم کسى است که از همه بیشتر به یاد مرگ باشد و براى آن خود را مهیّا کند».(24)

در حدیث دیگرى از همان حضرت این روایت به عنوان: «أکیس النّاس و أحزمهم؛ هوشیارترین مردم و دوراندیش‏ترین آنها» یاد شده و در آخر همین روایت آمده: «أولئک الأکیاس ذهبوا بشرف الدّنیا و کراهة الآخرة؛ هوشیاران واقعى آنها هستند که هم شرف دنیا را براى خود فراهم کرده‏اند و هم کرامت آخرت را».(25)

دلیل آن هم روشن است؛ زیرا یاد مرگ و پایان زندگى، عامل بازدارنده مهمّى در برابر گناهان- که معمولا از حبّ دنیا سرچشمه مى‏گیرد و تلاشهاى بیهوده آمیخته با حرص و طمع که معمولا از فراموشى مرگ حاصل مى‏گردد- محسوب مى‏شود.

بگذریم از آن گروهى که به مضمون آیه شریفه: «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ»؛(26) هنگامى که گرفتار طوفانهاى بلا مى‏شوند به یاد قیامت مى‏افتند، همین که طوفان نشست همه چیز را فراموش مى‏کنند». این گروه یقینا نابخردترین مردم دنیا هستند.

از جمله امورى که در اسلام به مسلمانها دستور داده شده، زیارت اهل قبور است که از یک سو، احترامى است به ارواح گذشتگان از مؤمنان و از سوى دیگر، یکى از عوامل مهم بیدارى است، چرا که هر کس در آنجا با زبانحال این شعر را زمزمه مى‏کند:

هر که باشى و به هر جا برسى آخرین منزل هستى این است.


1) سند خطبه: از کسانى که قبل از مرحوم «سیّد رضى» و گرد آورى نهج البلاغه، این خطبه را نقل کرده‏اند، «زید بن وهب» است (او از صحابه امیر مؤمنان على علیه السّلام است که بخش قابل ملاحظه‏اى از خطبه‏هاى آن حضرت را در کتابى به عنوان «خطب امیر المؤمنین على المنابر فى الجمع و الأعیاد و غیرهما» جمع آورى کرده و این نخستین کتابى است که در این زمینه نگاشته شده است.) مرحوم «محدّث نورى» در «مستدرک الوسائل» این خطبه را از آن کتاب آورده است که با خطبه مورد بحث اندک تفاوتى دارد. مرحوم «صدوق»- که او هم قبل از «سیّد رضى» مى‏زیسته است- در دو کتاب خود: «معانى الأخبار» و «من لا یحضره الفقیه» تمام یا بخشى از آن را با تفاوت مختصرى ذکر کرده است. افراد متعدّد دیگرى که بعد از «سیّد رضى» مى‏زیستند نیز، آن را در کتاب‏هاى خود آورده‏اند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 196).

2) شرح نهج البلاغه علّامه جعفرى، جلد 18، صفحه 9.

3) «رفض» در اصل به معناى ترک کردن چیزى است و «شیعه» را از آن جهت «رافضه» نامیدند که خلفاى سه‏گانه را ترک کرده‏اند و بعضى گفته‏اند اوّلین بار در زمان «زید بن على» این عنوان براى شیعه مطرح شد؛ چرا که «زید» آنها را از بدگویى به «شیخین» نهى کرده بود و همین سبب شد که «زید» را رها کنند.

4) سوره بقره، آیه 216.

5) «مبلیه» از مادّه «بلا» به معناى کهنگى و پوسیدن است.

6) «سفر» جمع «سافر» به معناى مسافر است.

7) «أمّوا» از مادّه «امّ» (بر وزن غم) به معناى قصد کردن است.

8) «مجرى» از مادّه «اجراء» در اینجا کنایه از مسافر است و در تفسیر جمله بالا، نظرات مختلفى از سوى مفسّران اظهار شده است و آنچه در بالا گفتیم از همه مناسب‏تر به نظر مى‏رسد.

9) «حثیث» از مادّه «حثّ» (به فتح حاء) به معناى تحریک کردن و به سرعت دنبال کارى رفتن است.

10) «یحدو» از مادّه «حدى» به معناى راندن شتر همراه با آوازى است که ساربانها مى‏خوانند؛ سپس به معناى هر گونه راندن و سوق دادن به کار رفته است.

11) «مزعج» از مادّه «ازعاج» به معناى بیرون راندن و مضطرب ساختن و ریشه‏کن کردن است.

12) «رغم» به معناى مجبور ساختن است و گاهى اضافه به «انف» مى‏شود که مى‏گویند به «رغم انف» یعنى بینى کسى را به خاک مالیدن.

13) «تنافسوا» از مادّه «تنافس» به معناى تلاش دو انسان است که هر کدام مى‏خواهند چیز نفیسى را که در میان آن دو است، به چنگ آورند.

14) «نفاد» به معناى فنا و نابودى و پایان یافتن است.

15) بحار الانوار، جلد 70، صفحه 36.

16) «مزدجر» از مادّه «زجر» به معناى عامل بازدارنده است و «زجر» در اصل به معناى دور ساختن و طرد کردن با صداى بلند است و «مزدجر» در جمله فوق، مصدر میمى به معناى اسم فاعل است.

17) کلمات قصار، شماره 130.

18) «عائد» در اینجا به معناى عیادت کننده است.

19) «یجود» از مادّه «جود» به معناى سخاوت است ولى این واژه در مورد جان کندن نیز به کار مى‏رود، که گویى انسان نفیس‏ترین امور، یعنى جان خود را مى‏بخشد و مى‏رود!.

20) «منغّص» از مادّه «نغص» (بر وزن نقص) به معناى ناگوار بودن است و نیز به معناى گلوگیر شدن آب آمده است؛ سپس به زندگى ناگوار و ناراحت کننده و مانند آن اطلاق شده است.

21) «مساورة» از مادّه «سور» (بر وزن غور) به معناى پریدن بر چیزى و حمله کردن است. این واژه در مورد کسى که خشمگین مى‏شود نیز به کار مى‏رود و به کار رفتن آن در جمله بالا به خاطر آن است که افراد هواپرست، هنگامى که به سراغ کارهاى زشت مى‏روند، سر از پا نمى‏شناسند و همچون حیوان درنده‏اى که بر شکار خود مى‏پرد، به آن حمله مى‏کنند.

22) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 131.

23) همان مدرک، شماره 119.

24) میزان الحکمه، جلد 3، حدیث 18013.

25) همان مدرک، شماره 18014.

26) سوره عنکبوت، آیه 65.