جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 98(1)

زمان مطالعه: 9 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

یشیر فیه إلى ظلم بنى أمیّة

امام علیه السّلام در این خطبه اشاره به ستم‏هاى بنى امیّه مى‏فرماید.

خطبه در یک نگاه‏

در این خطبه، امام علیه السّلام در جمله‏هاى کوتاهى از فاجعه حکومت بنى امیّه و ظلم و انحراف آنها سخن مى‏گوید و به قدرى رسا و گویا است که تمام مظالم و رسوایى‏هاى این قوم بى‏دادگر، در همین عبارات فشرده بیان شده است و نشان مى‏دهد که سستى مردم در مبارزه با آنها چه عواقب دردناکى براى خودشان و کلّ جامعه اسلامى در بر خواهد داشت.

تاریخ نیز نشان مى‏دهد که تمام پیش‏بینى‏هاى امام درست بود و عدم توجّه به این هشدارها، سرانجام کار خود را کرد و چنان ظلم و ستمى بر مسلمین رفت که در

تاریخ بشریّت کم سابقه، یا بى‏سابقه بود!

این خطبه، در ضمن پاسخى است دندان شکن به ساده اندیشانى که اصرار امام علیه السّلام را در جنگ با بنى‏امیّه زیر سؤال مى‏برند و مى‏گویند چرا مسلمان با مسلمان بجنگند؟

و اللّه لا یزالون حتّى لا یدعوا للّه محرّما إلّا استحلّوه، و لا عقدا إلّا حلّوه، و حتّى لا یبقى بیت مدر و لا وبر إلّا دخله ظلمهم و نبا به سوء رعیهم، و حتّى یقوم الباکیان یبکیان: باک یبکی لدینه، و باک یبکی لدنیاه، و حتّى تکون نصرة أحدکم من أحدهم کنصرة العبد من سیّده، إذا شهد أطاعه، و إذا غاب اغتابه، و حتّى یکون أعظمکم فیها عناء أحسنکم باللّه ظنّا، فإن أتاکم اللّه بعافیة فاقبلوا، و إن ابتلیتم فاصبروا، ف «إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ».

ترجمه‏

به خدا سوگند! آنها (بنى امیّه) همچنان به حکومت خود ادامه مى‏دهند، تا آنجا که حرامى را باقى نمى‏گذارند، مگر آن که حلال بشمارند و پیمانى (از پیمان‏هاى الهى و مردمى) نمى‏ماند مگر این که آن را مى‏شکنند. خانه و خیمه‏اى باقى نمى‏ماند، مگر اینکه ظلم و ستم‏شان در آن راه مى‏یابد، و فساد و سوء تدبیرشان مردم را از خانه‏هاى خویش فرارى مى‏دهد. کار حکومت آنها بدانجا مى‏رسد که مردم دو گروه مى‏شوند و هر دو گروه گریانند: گروهى براى دینشان، و گروهى براى دنیایشان! کار به قدرى سخت مى‏شود که شما همچون برده‏اى خواهید بود که به یارى ارباب (ظالم و ستمگرش) برمى‏خیزد؛ در حضور او ناگزیر از اطاعت است و در غیاب از او بدگویى مى‏کند. این حکومت ظالم و بیدادگر تا آنجا پیش مى‏رود که هر کس به خدا امیدوارتر (و نزدیک‏تر) است، بیش از همه رنج و مصیبت مى‏بیند. (در

آن حکومت خودکامه) اگر خداوند براى شما عافیت و سلامت پیش آورد (و از این امواج خطرناک در امان بودید، این نعمت الهى را) بپذیرید، (و خدا را شکر گویید!) و اگر (طوفان حوادث شما را گرفت و) به رنج و ناراحتى گرفتار شدید، شکیبا باشید، که «سرانجام نیک براى پرهیزکاران است!».

شرح و تفسیر

مظالم بى‏حساب بنى امیّه!

همانگونه که در بالا اشاره شد، امام علیه السّلام در این سخن فشرده خود آینده بنى امیّه را شرح مى‏دهد و فجایع این حکومت ظالم و ستمگر را در پنج عنوان خلاصه مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «به خدا سوگند! آنها همچنان به حکومت خود ادامه مى‏دهند تا آنجا که حرامى را باقى نگذارند، مگر این که حلال بشمارند و پیمانى (از پیمان‏هاى الهى و مردمى) نمى‏ماند مگر اینکه آن را مى‏شکنند». (و اللّه لا یزالون(2) حتّى لا یدعوا للّه محرّما إلّا استحلّوه، و لا عقدا إلّا حلّوه).

بعضى از بزرگان، فهرستى از بدعت‏هاى بنى امیّه و حرام‏هایى را که آنها حلال کردند و پیمان‏هایى را که شکستند، گرد آورى نموده‏اند، که در بحث نکات خواهد آمد. از مطالعه آنها روشن مى‏شود که این قوم بیدادگر، چه بلایى بر سر اسلام آوردند.

در دومین فاجعه‏اى که آنها براى مسلمین به وجود مى‏آورند، اشاره به ظلم گسترده و فراگیر آنها کرده، مى‏فرماید: «خانه و خیمه‏اى باقى نمى‏ماند مگر اینکه ظلم و ستم‏شان در آن راه مى‏یابد و فساد و سوء تدبیرشان، مردم را از خانه‏هاى‏

خویش فرارى مى‏دهد». (و حتّى لا یبقى بیت مدر، و لا وبر إلّا دخله ظلمهم و نبابه سوء رعیهم).

«مدر» در لغت گاه به معناى گل‏هاى به هم فشرده و گاه به معناى خشت و گاه به معناى آجر و سنگ تشکیل شده؛ بنابر این، «بیت مدر» اشاره به خانه‏هایى است که در شهرها ساخته مى‏شود و «وبر» به معناى پشم شتر، اشاره به خانه‏هاى روستایى و بادیه‏نشینان است که در آن زمان و در میان اعراب به صورت خیمه‏هایى بنا مى‏شد. و این، بهترین تعبیر براى فراگیر بودن ظلم آنها است که هیچ کس از ظلم آنها در امان نبود. و این ظلم و ستم در بسیارى از اوقات سبب مى‏شد آنها از خانه‏هاى خود فرار کنند و در به در شوند.

سپس در بیان فاجعه سوم مى‏فرماید: «کار حکومت آنها بدانجا مى‏رسد که مردم دو گروه مى‏شوند و هر دو گروه گریانند: گروهى براى دینشان و گروهى براى دنیایشان!» (و حتّى یقوم الباکیان یبکیان: باک یبکی لدینه، و باک یبکی لدنیاه).

آرى! دین باوران به خاطر خطراتى که از سوى این گروه بازمانده جاهلى، متوجّه دین مى‏شوند اشک مى‏ریزند و دنیا طلبان به خاطر هجوم ظالمانه آنها به دنیاى مردم؛ چرا که آنها، هم عقاید مردم را غارت مى‏کردند و هم دنیایشان را.

در بیان چهارمین فاجعه مى‏فرماید: «در این حکومت خودکامه، کار به قدرى سخت مى‏شود که شما همچون برده‏اى خواهید بود که به یارى ارباب (ظالم و ستمگرش) برمى‏خیزد؛ در حضور ناگزیر از اطاعت است و در غیاب از او بدگویى مى‏کند!». (و حتّى تکون نصرة أحدکم من أحدهم کنصرة العبد من سیّده، إذا شهد أطاعه، و إذا غاب اغتابه).

اشاره به اینکه آنها مردم را به بردگى و عبودیّت مى‏کشند؛ نه عبودیّتى که حداقل توأم با رابطه عاطفى باشد و غلام مورد محبّت آقا و آقا مورد علاقه غلام قرار گیرد،

بلکه عبودیّتى توأم با ظلم و تحقیر! که گویى زنجیر بر گردن آنها نهاده‏اند و به هر جا مى‏خواهند مى‏کشند.

بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» در تفسیر این جمله گفته‏اند که منظور یارى طلبیدن مردم از آنهاست نه یارى کردن مردم نسبت به آنها (به اصطلاح «نصرة» اضافه به مفعول شده است، نه اضافه به فاعل؛) بنابر این، مفهوم جمله چنین مى‏شود که: «اگر از آنها یارى بطلبید همچون یارى طلبیدن غلام از ارباب ستمکار است، نه یارى طلبیدن دوست را دوست». ولى دو جمله «إذا شهد أطاعه …» گواه معناى اوّل است.

در بیان پنجمین و آخرین فاجعه مى‏فرماید: «این حکومت ظالم و بیدادگر تا آنجا پیش مى‏رود که هر کس به خدا امیدوارتر (و نزدیک‏تر) است، بیش از همه رنج و مصیبت مى‏بیند». (و حتّى یکون أعظمکم فیها عنآء أحسنکم باللّه ظنّا).

از یک حکومت جنایتکار و ستم پیشه و فاقد دین و اخلاق غیر از این انتظار نمى‏رود که هر کس پاک‏تر است در آن حکومت جام بلا و مصیبت بیشترى به او مى‏دهند.

در پایان اصحاب و یارانش خود را در برابر حوادث دردناکى که در پیش دارند با این جمله دلدارى مى‏دهد؛ مى‏فرماید: «اگر خداوند براى شما عافیت و سلامت پیش آورد (و از این امواج خطرناک در امان بودید، این نعمت الهى را) بپذیرید (و خدا را شکر گویید) و اگر (طوفان حوادث شما را گرفت و) به رنج و ناراحتى گرفتار شدید، شکیبا باشید! که «سرانجام نیک براى پرهیزکاران است!» (فإن أتاکم اللّه بعافیة فاقبلوا، و إن ابتلیتم فاصبروا، ف «إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ».

از این تعبیر استفاده مى‏شود که اگر چه در حکومت بنى امیّه اکثریت عظیم مردم در رنج و فشار و تعب بودند، ولى گروه اندکى از امواج این حوادث برکنار بودند و

امام علیه السّلام به هر دو گروه نصیحت مى‏کند؛ گروه اوّل را به صبر و شکیبایى و انتظار فرج و گروه دوم را به شکرگزارى در برابر حق!

نکته‏

فجایع بى‏سابقه بنى امیّه!

پیش بینى عجیبى که امام علیه السّلام در این خطبه از فجایع فراگیر بنى امیّه فرموده است- به گواهى تاریخ اسلام- همه بدون استثناء، به وقوع پیوست و این حکومت ظالم و جبّار و بیدادگر جاهلى، از هیچ ظلم و ستمى فروگذار نکرد و براى تحکیم پایه‏هاى قدرت خود، خون‏هاى زیادى ریخت و بى‏گناهان بسیارى را به زندان افکند و چنان وحشت و اضطراب بر مردم حاکم شد که حتّى در درون خانواده‏ها، گاه خویشاوندان نزدیک از هم مى‏ترسیدند.

مرحوم «علّامه امینى» در کتاب نفیس «الغدیر» با ذکر اسناد و مدارک روشن فجایعى را که شخص معاویه انجام داد، جمع آورى کرده است؛ در اینجا فهرست آن از نظر خوانندگان عزیز مى‏گذرد و شرح و تفصیل منابع آن را مى‏توانند در «الغدیر» جلد یازدهم مطالعه کنند.

این مرد محقّق مى‏نویسد:

«نخستین کسى که آشکارا به شرب خمر و خریدن آن اقدام کرد، معاویه بود.

نخستین کسى که در محیط اسلام فحشا را اشاعه داد، معاویه بود.

نخستین کسى که ربا را حلال شمرد، معاویه بود.

نخستین کسى که ازدواج با دو خواهر را در یک زمان اجازه داد، معاویه بود.

نخستین کسى که سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در باب دیات تغییر داد، معاویه بود.

نخستین کسى که لبّیک را (در مراسم زیارت خانه خدا) ترک کرد، معاویه بود.

نخستین کسى که از اجراى حدود الهى سر باز زد، معاویه بود.

نخستین کسى که اموالى را براى جعل حدیث اختصاص داد، معاویه بود.

نخستین کسى که به هنگام بیعت با مردم بیزارى از على علیه السّلام را شرط مى‏کرد، معاویه بود.

نخستین کسى که سر یکى از اصحاب پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله (عمرو بن حمق) را جدا کرد و در شهرها گردش داد، معاویه بود.

نخستین کسى که خلافت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به سلطنت مبدّل ساخت، معاویه بود.

نخستین کسى که به دین خدا اهانت کرد و فرزند فاجرش را به خلافت برگزید، معاویه بود.

نخستین کسى که دستور داد مدینه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را غارت کنند، معاویه بود.

نخستین کسى که سبّ و ناسزاگویى به على علیه السّلام را رواج داد، معاویه بود.(3)

نخستین کسى که خطبه نماز عید را (بر خلاف دستور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله) بر نماز عید مقدّم داشت، تا در ضمن آن سبّ على علیه السّلام کند و مردم متفرّق نشوند، معاویه بود».(4)

این تنها بخشى از فجایع معاویه در زمینه تغییر احکام الهى و نقض سنّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و زیر پا نهادن دستورات خدا بود و اگر کسى تمام تاریخ زندگانى او و سایر بنى امیّه را بررسى کند، باز هم به نمونه‏هاى بیشترى دست مى‏یابد و به راستى اگر حکومت این ظالمان بیگانه از اسلام ادامه مى‏یافت، به یقین چیزى از اسلام باقى نمى‏ماند و این سخن با مدارک گسترده‏اى که در دست است، جاى انکار ندارد! و ما تعجّب مى‏کنیم چرا بعضى اصرار دارند چشم بر هم نهند و با این همه فجایع، باز معاویه و بنى امیّه را بستایند؛ براستى شگفت‏آور است.!!

2- گوشه دیگرى از فجایع بنى امیّه‏

«ابو الفرج اصفهانى» از مشاهیر علماى قرن چهارم هجرى در کتاب معروف «اغانى» مطالب عجیبى درباره بنى امیّه ذکر کرده است که انسان را در وحشت فرو مى‏برد! از جمله:

1- «خالد بن عبد اللّه قسرى» که از طرف «هشام بن عبد الملک» خلیفه اموى، والى کوفه بود خودش زندیق و مادرش نصرانى بود و در کارهایش نصارا و مجوس را بر مسلمانان ترجیح مى‏داد.(5)

2- او براى مادرش که نصرانى بود، در پشت قبله مسجد کوفه، کلیسا و عبادتگاهى ساخته بود و با کمال وقاحت، هنگامى که صداى مؤذّن در مسجد بلند مى‏شد، ناقوس کلیسا را مى‏نواختند!(6)

3- او، خلیفه (هشام) را- العیاذ باللّه- بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله ترجیح مى‏داد و به قدرى متملّق و چاپلوس بود که مى‏گفت: به خدا سوگند! اگر خلیفه به من دستور دهد، خانه کعبه را ویران مى‏کنم و سنگ‏هاى آن را یک به یک جدا مى‏سازم و به شام منتقل مى‏کنم!.(7)

و عجیب اینکه بعد از مدّتى «هشام» او را عزل کرد! نه به خاطر کارهایى که در بالا گفته شد؛ بلکه به خاطر اینکه از بنى امیّه در اواخر کار بدگویى مى‏کرد.(8)

«ابن ابى الحدید معتزلى(9)» در «شرح نهج البلاغه» از «ابو عثمان جاحظ» نقل مى‏کند که «بنى هاشم» بر «بنى امیّه» افتخار مى‏کردند که ما این کارها را انجام ندادیم:

الف- ویران کردن کعبه (اشاره به کارى است که «حجّاج» در زمان «عبد الملک» انجام داد).

ب- تغییر قبله (اشاره به نماز خواندن «ولید» به هنگام مستى به غیر قبله است، که مى‏گفت: «تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ».

ج- آنها پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را در مرتبه پایین‏تر از خلیفه قرار ندادند (اشاره به چیزى است که در بالا از کتاب «اغانى» نقل شد).

د- آنها مهر بر گردن مسلمین نزدند (اشاره به این است که بنى امیّه بر گردن گروهى از مسلمانها، به عنوان برده و غلام خود، مهر زدند؛ همانند مهرى که بر گردن اسبها مى‏زدند!).

ه- آنها حرم پیامبر را غارت نکردند و حرمت زنان مسلمان را در آن حرم مقدّس بر باد ندادند (اشاره به داستان «مسلم بن عقبه» است که از طرف یزید مأمور حمله به مدینه شد، و جنایاتى آفرید که تاریخ بشریّت را سیاه کرد و به راستى زبان از ذکر آن عاجز و قلم از بیانش شرم دارد).

«پیش از آن «بسر بن أرطاة» از سوى معاویه مأموریت یافت به مدینه حمله کند و او در مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مردم را مجبور به بیعت با معاویه کرد؛ درهاى مسجد را بست و گفت اگر بیعت نکنید همه شما را از دم تیغ مى‏گذرانم؛ خانه‏هایتان را ویران و اموالتان را غارت مى‏کنیم!».(10)

فجایع بنى امیّه (معاویه و اعقابش) بیش از آن است که در این مختصر بگنجد. کلام خود را در اینجا با سخنى از «ابن عساکر» مورّخ معروف اهل سنّت، پایان مى‏دهیم. او در کتاب «تاریخ دمشق» مى‏گوید: «عبد اللّه بن حنظله» که از بزرگان اصحاب پیامبر بود (فرزند حنظله غسیل الملائکه) در آن روز که «مسلم بن عقبه» از

طرف یزید به مدینه حمله کرد، خطاب به مردم چنین گفت: اى مردم! تقواى خداوند یگانه یکتا را پیشه کنید؛ به خدا سوگند! ما در برابر یزید قیام نکردیم مگر زمانى که ترسیدیم اگر سکوت کنیم، خداوند سنگهاى آسمانى را بر سر ما فرو فرستد؛ آیا در برابر مردى که با مادر و خواهر و دختر خود عمل منافى عفّت انجام مى‏دهد! شراب مى‏نوشد! نماز را رها مى‏کند! مى‏توان در برابر او سکوت کرد؟ به خدا سوگند! که اگر هیچ کس با من نباشد، من وظیفه خود را انجام مى‏دهم.(11)

اینجاست که به عمق کلام امیر مؤمنان على علیه السّلام واقف مى‏شویم که فرمود: «لکلّ أمّة آفة، و آفة هذه الأمّة بنو أمیّة؛ هر امتى را آفتى است؛ و آفت این امّت بنى امیّه است»(12) و چه بى‏خبر و بى‏نوا هستند کسانى که با این همه فجایع، باز دم از مجد بنى امیّه و صداقت معاویه مى‏زنند؛ راستى عجیب است!!!


1) سند خطبه: به گفته نویسنده «مصادر نهج البلاغه» این خطبه را «ابن قتیبه» در کتاب «الامامة و السیاسه» نقل کرده و از تعبیرات او چنین بر مى‏آید که امام علیه السّلام این سخن را بعد از خطبه 123 بیان فرموده است (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 193).بعضى از محقّقان این خطبه را از «تذکرة الخواص ابن جوزى» و «ارشاد مفید» نیز نقل کرده‏اند (نهج البلاغه چاپ جامعه مدرّسین، تحقیق مرحوم حجة الاسلام دشتى، ذیل خطبه مورد بحث).

2) جمعى از شارحان گفته‏اند که: جمله «لا یزالون» محذوفى دارد و در تقدیر «لا یزالون ظالمین» مى‏باشد ولى ظاهر این است که «لا یزالون حاکمین» مى‏باشد، تا متناسب با جمله‏هاى بعد باشد.

3) براى توضیح بیشتر به کتاب نفیس الغدیر جلد 11، صفحه 71 به بعد مراجعه شود.

4) الغدیر، جلد 11، صفحه 72.

5) اغانى، جلد 22، صفحه 23.

6) همان مدرک، صفحه 22.

7) همان مدرک، صفحه 25.

8) همان مدرک، صفحه 33.

9) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 15، صفحه 240 و 242.

10) ابن ابى الحدید، جلد 2، صفحه 11.

11) تاریخ دمشق، ابن عساکر، جلد 12، صفحه 127.

12) کنزل العمّال، جلد 11، صفحه 364، حدیث 31755.