و من خطبة له علیه السّلام
فی اللّه و فى الرّسول الأکرم صلّى اللّه علیه و آله
از خطبه آن حضرت است که در آن از خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخن به میان آورده است.
خطبه در یک نگاه
امام علیه السّلام در این خطبه به طور عمده از دو چیز بحث مىفرماید: نخست، اشاره به قسمتى از اسماى حسناى خداوند مىنماید و او را به این اوصاف مدح و ستایش مىکند. سپس، به بیان بخشى از فضائل پیامبر گرامى اسلام پرداخته و از اصل و نسب شریف آن حضرت و سپس قیام شجاعانه او- که سبب خاموش شدن آتش فتنه و محو کینهها از سینهها گردید- سخن مىگوید.
بخش اوّل
الحمد للّه الأوّل فلا شیء قبله، و الآخر فلا شیء بعده، و الظّاهر فلا شیء فوقه، و الباطن فلا شیء دونه.
ترجمه
ستایش مخصوص خداوندى است که نخستین هستى است، و چیزى قبل از او نبوده است؛ و آخرین هستى است، و چیزى بعد از او نیست؛ او آشکار است، آن گونه که آشکارتر از او چیزى نیست؛ و باطن و مخفى است، که چیزى از او مخفىتر نتوان یافت.
شرح و تفسیر
آغاز و انجام او است!
همان گونه که در بالا اشاره شد، در بخش اوّل این خطبه، اشاره به بعضى از صفات پروردگار شده و عمدتا روى «اوّل» و «آخر» بودن خداوند و «ظاهر» و «باطن» بودن ذات پاکش، تکیه گردیده است: مىفرماید: «ستایش مخصوص خداوندى است که نخستین هستى است و چیزى قبل از او نبوده و آخرین هستى است و چیزى بعد از او نیست». (الحمد للّه الأوّل فلا شىء قبله، و الآخر فلا شىء بعده).
«او آشکار است، آن گونه که آشکارتر از او چیزى نیست، و باطن و مخفى است، که چیزى از او مخفىتر نتوان یافت». (و الظّاهر فلا شىء فوقه، و الباطن فلا شىء دونه).
اوّل و آخر بودن خداوند به معناى ازلیّت و ابدیّت ذات پاک اوست؛ زیرا اوّلیت او، نه به معناى آغازگر زمانى است؛ چرا که در این صورت محصور در دایره زمان مىشود و نه آغازگر از نظر مکان؛ چرا که محصور در دایره مکان مىگردد؛ بلکه آغازگر بودن او به این معناست که ذات پاک ازلى او، سرچشمه تمام هستىهاست و همه موجودات از او نشأت گرفتهاند.
همچنین پایان بودن او، به معناى پایان زمانى و مکانى نیست؛ بلکه مفهومش آن است که ذاتش ابدى مىباشد، و بقاى موجودات بسته به بقاى اوست و آنگاه که همه چیز فانى شود، او باقى است: «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ»(2)
کوتاه سخن اینکه: او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است و اوست که بعد از فناى جهان نیز خواهد بود.
توصیف او به «ظاهر» و «باطن»، تعبیر دیگرى از احاطه وجود بىپایان او نسبت به همه چیز است.
از همه چیز ظاهرتر است، چرا که آثارش تمام جهان را پر کرده؛ و از همه چیز مخفىتر است، چرا که کنه ذاتش ناشناخته است!
بعضى از «مفسّران نهج البلاغه» احتمالات دیگرى درباره ظاهر و باطن بودن خداوند دادهاند؛ از جمله اینکه: منظور از ظاهر این است که او بر همه چیز غالب است و چیزى بر او غلبه پیدا نمىکند و دیگر اینکه منظور از ظاهر این است که او برتر از همه اشیا مىباشد: ولى مطابق این دو تفسیر، مفهوم باطن به قرینه مقابله چندان روشن نیست و مناسبتر همان تفسیر اوّل است؛ که او از نظر آثار وجودیش بقدرى ظاهر و آشکار است که هیچ چیز مانند او نیست؛ زمین، آسمان، گیاهان،
حیوانات و انسانها، دریا و صحرا، همه مملوّ از آثار وجود اوست؛ ولى با این حال، کنه ذاتش چنان مخفى است که احدى به آن راه ندارد؛ زیرا انسان محدود، کنه آن وجود نامحدود را نمىتواند درک کند.
در دعاى پربار و معروف امام حسین علیه السّلام (مشهور به دعاى عرفه) مىخوانیم: «متى غبت حتّى تحتاج إلى دلیل یدلّ علیک و متى بعدت حتّى تکؤن الآثار هی الّتی توصل إلیک، عمیت عین لا تراک علیها رقیبا.»
شاعر فارسى زبان همین مضمون را در اشعار لطیف خود بازگو کرده:
کى رفتهاى ز دل که تمنّا کنم تو را
کى گشتهاى نهفته که پیدا کنم تو را!
با صد هزار جلوه برون آمدى که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را!
بخش دوّم
و منها: فى ذکر الرسول صلّى اللّه علیه و آله
بخش دیگرى از این خطبه که درباره پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخن مىگوید:
مستقرّه خیر مستقرّ، و منبته أشرف منبت، فی معادن الکرامة، و مماهد السّلامة؛ قد صرفت نحوه أفئدة الأبرار، و ثنیت إلیه أزمّة الأبصار، دفن اللّه به الضّغائن، و أطفأ به الثّوائر، ألّف به إخوانا، و فرّق به أقرانا، أعزّ به الذّلّة، و أذلّ به العزّة، کلامه بیان، و صمته لسان.
ترجمه
جایگاه او بهترین جایگاه و محلّ رویش او شریفترین محلها بود. در کان بزرگوارى و شرف، و گاهواره سلامت، پرورش یافت. دلهاى نیکوکاران شیفته او گشت و چشمها (ى حق جویان) به سوى او متوجّه شد. خداوند به برکت وجود او، کینهها را مدفون ساخت و آتش دشمنىها را فرو نشاند؛ افراد دور افتاده را به وسیله او به هم نزدیک و برادر ساخت و نزدیکانى را (که در ایمان و هدف هماهنگ نبودند) از هم دور نمود. ذلیلان (پاکدل و محروم) را به وسیله او عزّت بخشید و عزیزان (خودخواه) را ذلیل ساخت. سخنش بیان بود و سکوتش زبان.
شرح و تفسیر
سخنانش بیان بود و سکوتش پر معنا
در این خطبه کوتاه، امام علیه السّلام اوصافى براى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بیان مىکند که هر
یک از دیگرى پر معناتر است. نخست از اساس و ریشه خانوادگى و جایگاه تولّد او شروع مىکند؛ مىفرماید: «جایگاه او بهترین جایگاه و محلّ رویش او شریفترین محلها بود؛ درکان بزرگوارى و شرف، و گاهواره سلامت، پرورش یافت». (مستقرّه خیر مستقرّ، و منبته أشرف منبت، فی معادن الکرامة، و مماهد(3) السّلامة).
منظور از «مستقرّ» و «منبت» رحم مادران پاک و صلب پدران موحّد و با ایمان بود. همانگونه که در زیارات معصومین نیز به آن اشاره شده است همان گونه که در زیارت امام حسین علیه السّلام، مشهور به «زیارت وارث» آمده: «أشهد أنّک کنت نورا فی الأصلاب الشّامخة، و الأرحام المطّهرة».
این سخن در مورد شخص پیامبر از زبان خودش نیز نقل شده است. همان گونه که «فخر رازى» در تفسیر آیه «وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ»(4) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «لم أزل أنقل من أصلاب الطّاهرین إلى أرحام الطّاهرات؛ پیوسته من از صلب پدران پاک، به رحم مادران پاکدامن انتقال مىیافتم».(5)
«معادن کرامت» و «مماهد سلامت» نیز تأکیدى بر آن است و یا اشاره به این است که پدران و اجداد و مادران پیامبر اسلام، علاوه بر پاکدامنى و ایمان، داراى فضایل انسانى، و از عیوب اخلاقى پاک بودند.
این احتمال نیز در تفسیر جملههاى بالا داده شده که منظور از «مستقرّ» مدینه است که قرارگاه پیامبر بود و منظور از «منبت» مکّه است که محلّ تولّد آن حضرت به شمار مىرود.
ولى تفسیر اوّل مناسبتر به نظر مىرسد؛ مخصوصا با توجّه به جمله «فی معادن
الکرامة، و مماهد السّلامة».
سپس به جاذبههاى اخلاقى پیامبر پرداخته، مىفرماید: «دلهاى نیکوکاران، شیفته او گشت و چشمها (ى حق جویان) به سوى او متوجّه شد». (قد صرفت نحوه أفئدة الأبرار، و ثنیت(6) إلیه أزمّة الأبصار).
به راستى پیامبر اسلام چنین بود! جاذبههاى اخلاقى او: تواضع، محبّت، مهربانى، عفو و گذشت آمیخته با شجاعت و شهامت، دلها را به سوى خود جذب مىکرد و تلاش فوق العاده او در طریق هدایت و اصلاح مردم، چشمها را به او متوجّه مىساخت.
سپس در سومین مرحله به بخشى از برنامههاى اجتماعى آن حضرت اشاره کرده، مىفرماید: «خداوند به برکت وجود او، کینهها را مدفون ساخت و آتش فتنهها و دشمنىها را خاموش نمود». (دفن اللّه به الضّغائن(7)، و أطفأبه الثّوائر(8)).
«افراد دور افتاده را به وسیله او به هم نزدیک و برادر ساخت و (گاه) نزدیکانى را (که در ایمان و هدف هماهنگ نبودند) از هم دور نمود». (ألّف به إخوانا، و فرّق به أقرانا).
همان گونه که قرآن مجید در آیه 62 و 63 سوره «انفال» مىفرماید: «هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ»؛ او همان کسى است که تو را با یارى خود و مؤمنان تقویت کرد و دلهاى آنان را با هم الفت داد». در آیه 103 «سوره آل عمران» مىفرماید: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً»، و همگى به ریسمان خدا (- قرآن و
اسلام) چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهاى شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید».
سپس به یکى دیگر از الطاف الهى به برکت وجود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اشاره کرده، مىفرماید: «خداوند ذلیلان پاکدل و (محروم) را به وسیله او عزّت بخشید و عزیزان (خودخواه) را ذلیل ساخت». (أعزّ به الذّلّة، و أذلّ به العزّة).
افراد با ایمان و با شخصیّت که به خاطر تهیدستى در چنگال زورمندان بىایمان گرفتار بودند، خداوند آنها را به برکت وجود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عزیز ساخت و مدیریتهاى مهمّ جامعه اسلامى را به آنها سپرد و زورمندان فاسد و بىمنطق را از صحنه اجتماع بیرون راند.
در پایان خطبه، به یکى از برجستهترین صفات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اشاره کرده مىفرماید: «سخنش بیان بود و سکوتش زبان». (کلامه بیان، و صمته لسان).
هر زمان، زبان به سخن مىگشود اسرار حکمت از زبانش فرو مىریخت و حقایق وحى را تبیین مىکرد؛ راه نجات را نشان مىداد و پرتگاهها را مشخّص مىنمود و اگر گاهى سکوت مىکرد، سکوتش پر معنا و پر مفهوم بود. ناراحتىها و نگرانىها و عدم رضایت خود را از پارهاى کارها با سکوت نشان مىداد و نادرست بودن سؤالات بیجا را، از همین طریق پاسخ مىگفت و در برابر جاهلان بد زبان، از همین سلاح یارى مىجست و گاه با سکوت (با قرائن حالیّه) کارهایى را تقریر و امضا مىکرد.
1) سند خطبه: در مورد این خطبه، سندى غیر از آنچه در نهج البلاغه آمده است، به نظر نرسیده است.
2) سوره الرّحمن، آیات 26- 27.
3) «مماهد» جمع «ممهد» (بر وزن مکتب) در اصل از «مهد» به معناى گاهواره گرفته شده؛ سپس به هر جایى که انسان در آن استراحت کند، یا آرامش روح در آن داشته باشد، اطلاق شده است.
4) سوره شعراء، آیه 219.
5) تفسیر کبیر فخر رازى، جلد 24، صفحه 174، مرحوم «علّامه مجلسى» در «بحار الانوار» نیز روایات متعدّدى در این زمینه نقل کرده است (بحار جلد 15، صفحه 3 به بعد).
6) «ثنیت» از مادّه «ثنى» (بر وزن سنگ) به معناى باز گرداندن است و در جمله بالا به معناى توجه آمده است.
7) «ضغائن» جمع «ضغینه» به معناى کینه و عداوت است.
8) «ثوائر» جمع «ثائره» به معناى فتنه و عداوت است.