و من خطبة له علیه السّلام
و فیها یصف اللّه تعالى ثمّ یبیّن فضل الرّسول الکریم و أهل بیته ثمّ یعظ النّاس
امام علیه السّلام در این خطبه صفات خداوند، سپس فضیلت پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و اهل بیت گرامى آن حضرت را بیان کرده، آنگاه مردم را موعظه مىکند.
خطبه در یک نگاه
این خطبه عمدتا بر چهار محور دور مىزند: نخست، بیان بخشى از صفات
خداوند متعال است.
سپس، اشارهاى به آفرینش انبیا از صلب آدم علیه السّلام مىکند.
و در محور سوم، اشارهاى به پیدایش پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از نسل پاکان و نیکان مىکند و بخشى از فضایل و اوصاف برجسته آن حضرت را شرح مىدهد و عترت گرامى او را مىستاید.
و در آخرین محور، اندرزهاى مؤثّر و بیدارگر در عبارتهاى کوتاهى به مخاطبان مىدهد.
بخش اوّل
فتبارک اللّه الّذی لا یبلغه بعد الهمم، و لا یناله حدس الفطن، الأوّل الّذی لا غایة له فینتهی، و لا آخر له فینقضی.
ترجمه
پر برکت است خداوندى که افکار بلند، به اوج معرفت او راه نمىیابد و گمان زیرکان به مقام والایش نمىرسد، آغازى است که نهایتى ندارد تا به آن رسد، و آخرى ندارد تا پایان گیرد و سپرى شود.
شرح و تفسیر
هیچ فکرى به اوج معرفتش نمىرسد!
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه- مانند بسیارى از خطبههاى دیگر- نخست به مدح و ثناى پروردگار مىپردازد، تا بهترین آغاز براى سخن باشد و دلها را آماده براى سخنان آینده کند. در این چند جمله، چهار وصف از اوصاف الهى را بیان مىفرماید که در حقیقت به یک وصف باز مىگردد (و شبیه آن در نخستین خطبه نهج البلاغه در آغاز جلد اوّل این کتاب گذشت.) مىفرماید: «پر برکت است خداوندى که افکار بلند، به اوج معرفت او راه نمىیابد و گمان زیرکان به مقام والایش نمىرسد». (فتبارک اللّه الّذی لا یبلغه بعد الهمم، و لا یناله حدس الفطن).
«خداوندى که آغازى است که نهایت ندارد تا به آن رسد و آخرى ندارد تا پایانى
براى او باشد و سپرى شود». (الأوّل الّذی لا غایة له فینتهی، و لا آخر له فینقضی).
تمام این اوصاف چهارگانه، اشاره به نامحدود بودن ذات او در هر جهت مىکند؛ ذاتى که از نظر عظمت و علم و قدرت و آغاز و انجام نامحدود است: نه در فکر محدود انسانها مىگنجد و نه با گمانه زنىهاى زیرکان درک مىشود، نه اوّلى دارد، نه آخرى، نه هدفى براى ذات او است و نه غایتى؛ چرا که کمال مطلق است و هستى نامحدود و بىپایان.
در عین حال، این اوصاف چهارگانه از زاویههاى مختلفى به این حقیقت مىنگرد: در جمله اوّل، سخن از این است که افکار بلند انسانى و ارادههاى قوى و نیرومند هر اندازه تلاش و کوشش کند و مقدّمه چینى نماید، به کنه معرفت او نمىرسد!
ولى در جمله دوم، اشاره به حدس و گمان و انتقالهاى دفعى و سریع فکرى مىکند که در بسیارى از مسائل زندگى ممکن است راه گشا باشد؛ مىفرماید: حدس زیرکان نیز در اینجا کارآیى ندارد!
در جمله سوم، اشاره به این مىکند که خداوند بر خلاف موجودات امکانیّه- که هدف و مقصدى براى وجود آنهاست و هنگامى که به آن رسیدند و رسالت وجود خویش را ایفا کردند، پایان مىگیرند- نیست؛ در واقع، چیزى در بیرون هستى بى پایان او وجود ندارد، تا به آن برسد.
و در آخرین جمله، اشاره به این مىکند که او آخرى است که هرگز به پایان نمىرسد. به تعبیر دیگر: او آغاز و انجام هستى است، امّا نه آغازى که روزى به پایان رسد و نه انجامى که روزى سپرى شود؛ زیرا، این اوصاف در او به معناى نامتناهى بودن و ازلیّت و ابدیّت است.
ممکن است معناى اخیر در بدو نظر چنین نباشد؛ ولى با توجّه به جمله قبل و جملهاى مشابه آن در نهج البلاغه، مانند خطبه 85، آنچه گفتیم بسیار نزدیک به نظر مىرسد.
به هر حال، افکار محدود انسانها هرگز به کنه هستى آن کمال مطلق نمىرسد و معرفت ما از ذات پاک و صفات او، تنها یک معرفت اجمالى است که هر قدر روح انسان پاکتر و اندیشه، قوىتر گردد، این معرفت اجمالى رو به کمال مىرود؛ هر چند هیچ گاه به معرفت تفصیلى نخواهند رسید.
بخش دوم (و منها فی وصف الأنبیاء)
بخش دیگرى از این خطبه که بیان صفات پیامبران را مىکند.
فاستودعهم فی أفضل مستودع، و أقرّهم فی خیر مستقرّ، تناسختهم کرائم الأصلاب إلى مطهّرات الأرحام؛ کلّما مضى منهم سلف، قام منهم بدین اللّه خلف.
ترجمه
خداوند پیامبران را در برترین جایگاه قرار داد و در بهترین مکان مستقر ساخت و پیوسته آنها را از اصلاب با ارزش (پدران) به ارحام پاک (مادران) منتقل نمود؛ هر زمان یکى از آنها بدرود حیات گفت، دیگرى براى پیشبرد آیین خدا به جاى او برخاست!
شرح و تفسیر
موقعیّت ممتاز پیامبران
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه، اشاره به پیامبرانى مىکند که در طول تاریخ بشریّت یکى بعد از دیگرى ظاهر شدند، تا بحث توحید را با بحث نبوّت تکمیل کند. قرائن به خوبى نشان مىدهد که در میان این بخش و بخش اوّل خطبه، قسمتهایى حذف شده است و اینها، همه گزیدههایى است از خطبه طولانىترى که امام بیان فرموده است.
به هر حال، این بخش در واقع اشاره به چند نکته مهم دارد: نخست اینکه، سلسله پیامبران، تاریخ بشریّت را زیر پوشش خود قرار داده و یکى بعد از دیگرى به وظیفه ارشاد بر مىخاستند و دیگر اینکه، همه آنها هدف واحدى را دنبال مىکردند و نکته سوم، اینکه همواره در صلب پدران، با فضیلت و ارحام مادران پاک پرورش یافتند.
مىفرماید: «خداوند آنها را در برترین جایگاه، قرار داد و در بهترین مکان مستقر ساخت». (فاستودعهم فی أفضل مستودع، و أقرّهم فی خیر مستقرّ).
سپس به شرح این مجمل پرداخته، مىفرماید: «پیوسته اصلاب با ارزش (پدران) آنها را به ارحام پاک (مادران) منتقل نمود» (تناسختهم(2) کرائم الأصلاب إلى مطهّرات الأرحام).
در واقع «أفضل مستودع» همان صلب پدران با فضیلت است و «خیر مستقرّ» همان ارحام مادران پاک دامن مىباشد.
سپس به استمرار رسالت انبیا و تداوم آن اشاره کرده، مىفرماید: «هر زمان یکى از آنها بدرود حیات گفت، دیگرى براى پیشبرد آیین خدا به جاى او برخاست». (کلّما مضى منهم سلف، قام منهم بدین اللّه خلف).
در حقیقت باغستان زندگى انسانها هیچ گاه از شجره طیّبه و درخت پربار وجود آنان خالى نمانده؛ و همواره انسانها از این درختان پرثمر، که به مصداق «تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها»(3) نتایج وافر مىگرفتند و قوت جان و قوّت روان را از شاخههاى پربار آن مىچیدند، و از این بذرهاى اصلاح شده و درختان پرثمر بهرهها مىبردند.
مسأله پاکى پدران و مادران انبیا، مسأله مهمّى است که در روایات اسلامى و
زیارات بازتاب گستردهاى دارد. چرا که هم از نظر قانون وراثت داراى آثار عمیقى است و هم از نظر اجتماعى و اعتماد مردم و پیوند در میان امّتها و انبیا، آثار انکار ناپذیرى دارد.
به همین دلیل، در روایات اسلامى که مربوط به انتخاب و گزینش همسر است تأکید شده است که مردم به سراغ خانوادههاى پاکدامن و مشهور به تقوا بروند و زنان زیباى فریبندهاى که در خانوادههاى آلوده پرورش مىیابند، به گیاهان و گلهایى که بر مزبلهها مىرویند، تشبیه شدهاند.(4)
این نکته نیز قابل توجّه است که تعبیر «جانشینى انبیا نسبت به یکدیگر و نشستن خلف به جاى سلف» اشاره به این حقیقت است که آنها به مصداق «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ»(5) همه، برنامههاى واحد داشتند که در اصول یکسان بود؛ هر چند گاهى در بعضى از فروع به خاطر تفاوت زمانها و مکانها، متفاوت بود؛ همه دعوت به توحید و عدل و معاد داشتند و حتّى در اصول مسائل فرعیّه نیز یکسان بودند؛ همگى مردم را به نیایش و عبادت دعوت مىکردند و به فضایل و اخلاق سوق مىدادند و از صفات رذیله بر حذر مىداشتند؛ قانون را محترم مىشمردند و رعایت نظم را لازم مىدانستند.
بخش سوّم
حتّى أفضت کرامة اللّه سبحانه و تعالى إلى محمّد صلّى اللّه علیه و آله؛ فأخرجه من أفضل المعادن منبتا، و أعزّ الأرومات مغرسا؛ من الشّجرة الّتی صدع منها أنبیاءه، و انتجب منها أمناءه. عترته خیر العتر، و أسرته خیر الأسر، و شجرته خیر الشّجر؛ نبتت فی حرم، و بسقت فی کرم؛ لها فروع طوال؛ و ثمر لا ینال؛ فهو إمام من اتّقى، و بصیرة من اهتدى، سراج لمع ضوؤه، و شهاب سطع نوره، و زند برق لمعه، سیرته القصد، و سنّته الرّشد، و کلامه الفصل، و حکمه العدل؛ أرسله على حین فترة من الرّسل، و هفوة عن العمل، و غباوة من الأمم.
ترجمه
عنایات خداوند متعال در جهت ارسال رسل همچنان ادامه یافت، تا نوبت به محمّد صلّى اللّه علیه و آله رسید؛ در این هنگام گوهر دانش را از بهترین معادن استخراج نمود و نهال وجودش را از اصیلترین و عزیزترین سرزمینها برآورد، و شاخه هستى او را از همان درختى که پیامبرانش را آفرید، و امینان درگاه خود را از آن برگزید، به وجود آورد. عترتش بهترین عترتها، خاندانش بهترین خاندانها، و درخت پربار وجودش بهترین درختان بود. درختى که در حرم (امن خداوند) رویید و در آسمان کرامت و فضیلت سر بر کشید، درختى با شاخههاى بلندى و میوههایى (بسیار شیرین و پر ارزش) که دست (فرومایگان) هرگز بدان نمىرسد.
به همین دلیل، او پیشواى پرهیزکاران و سبب بینایى، هدایت جویان است. چراغى است درخشان، و شهابى است پر فروغ، و آتش زنهاى است که برقش آشکار است. راه و رسم او معتدل، سنّت و روش او صحیح و متین، سخنش روشنگر حق از باطل، و حکمش عین عدالت است. خداوند هنگامى او را به رسالت برگزید که میان او و پیامبران پیشین، فاصله زیادى افتاده بود و جهانیان از نیکىها دورى گزیده، و منحرف گشته و امّتها به جهل و نادانى گراییده بودند.
شرح و تفسیر
ویژگىهاى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله
امام علیه السّلام در این بخش از خطبه، به دنبال اشارهاى که در بخش قبل درباره سلسله انبیا فرمود، به خاتم انبیا محمّد صلّى اللّه علیه و آله و فضائل و کمالات و صفات برجسته آن حضرت، در جهات مختلف اشاره مىکند.
نخست از اجداد پاک و ریشه پر برکت و با فضیلت خاندانش سخن مىگوید؛ سپس به شاخ و برگهاى شجره پربار وجود او، یعنى عترت و فرزندانش مىپردازد.
در مرحله سوم، شایستگىهاى او را براى رهبرى توصیف مىکند و در مرحله چهارم، از زمان ظهور و قیام او سخن مىگوید؛ که هر یک از این ابعاد چهارگانه مىتواند بخشى از عظمت آن حضرت را نمایان سازد.
در قسمت اوّل مىفرماید: «عنایات خداوند متعال در جهت ارسال رسل همچنان ادامه یافت، تا نوبت به محمّد صلّى اللّه علیه و آله رسید». (حتّى أفضت کرامة اللّه سبحانه و تعالى إلى محمّد صلّى اللّه علیه و آله).
«در این هنگام، او را از بهترین معادن استخراج کرد و نهال وجودش را از اصیلترین و عزیزترین سرزمینها برآورد و شاخه هستى او را از همان درختى که
پیامبرانش را از آن آفرید، به وجود آورد. از همان شجره (طیّبه) اى که امینان درگاه خود را از آن برگزید». (فأخرجه من أفضل المعادن منبتا، و أعزّ الأرومات(6) مغرسا؛ من الشّجرة الّتی صدع منها أنبیاءه، و انتجب منها أمناءه).
به یقین، یکى از ابعاد شخصیّت انسان را مسأله وراثت او تشکیل مىدهد و پدران پاک و با فضیلت و مادران با تقوا و صاحب شخصیّت، زمینههاى قداست فرزندان را به وجود مىآورند، (بى آن که اجبارى در کار باشد) و پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله از این نظر کاملا برجسته بود؛ از دودمان ابراهیم علیه السّلام و پیامبران بزرگى که از تبار او برخاستند، از صلب بنى هاشم که فداکارى و ایثار و بخشندگى جزء صفات برجسته آنان بود؛ از فرزندان عبد المطّلب که ایمان و عدالت و شجاعت در خمیره وجود او قرار داشت و در حقیقت آنچه خوبان همه داشتند او تنها داشت.
این نکته نیز مسلّم است که فرزندان با شخصیّت و نوادههاى با فضیلت، دلیل دیگرى بر شخصیّت هر انسانى است! چرا که «از کوزه همان برون تراود که در او است». لذا امام علیه السّلام در بخش دیگر این خطبه مىفرماید: «عترت او بهترین عترتها، خاندانش بهترین خاندانها، و درخت پر بار وجودش بهترین درختان بود». (عترته(7) خیر العتر، و أسرته خیر الأسر، و شجرته خیر الشّجر).
«درختى که در حرم «امن خداوند» رویید، و در آسمان کرامت و فضیلت سر برکشید». (نبتت فی حرم؛ و بسقت فی کرم).
«این درخت، شاخههاى بلندى دارد و میوههایى (بسیار شیرین و پر ارزش،) که دست (فرومایگان) هرگز بدان نمىرسد».
(لها فروع طوال، و ثمر لا ینال).
امام علیه السّلام با این تعبیرات بسیار زیبا، حقّ سخن را درباره پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و عترت او ادا فرموده و عظمت و برکت این شجره طیّبه را روشن ساخته و با تشبیهات و تعبیراتى دلنشین، فضایل آنها را بیان فرموده است.
جمله «نبتت فی حرم» بنا به عقیده جمعى از «شارحان نهج البلاغه» اشاره به «حرم مکّه» است، که شجره وجودى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله از آن رویید و در آن پرورش یافت؛ ولى بعضى دیگر گفتهاند منظور از حرم در اینجا عزّت و حرمت است؛ یعنى درخت پربار وجود آن حضرت، در نهایت حرمت و عزّت رویید؛ ولى معناى اوّل مناسبتر به نظر مىرسد.
جمله «بسقت فی کرم» اشاره به این است که نه تنها پیامبر در سرزمین و خانواده آبرومندى متولّد شد، بلکه پرورش و نموّ و رشد او نیز، در محیطى مملوّ از کرامت و بزرگوارى تحقّق یافت؛ (چون «بسوق» در اصل به معناى بلند شدن و طولانى شدن شاخههاى درخت نخل است).
جمله «ثمر لا ینال» به این معنا نیست که هیچ کس دستش به ثمره این درخت پربار نمىرسد؛ چرا که این فضیلتى نیست! بلکه یا همان طور که در بالا گفتیم منظور این است فرومایگان و افراد نالایق دستشان به میوههاى این درخت فضیلت نمىرسد؛ یا آنکه منظور آن است که آنچنان میوههاى این شجره مبارکه پر ارزش است که احدى نمىتواند، همانند آنها شود.
از آنچه در بالا گفتیم معلوم شد که «شجره» در جمله اوّل اشاره به حضرت ابراهیم و انبیاى پیشین است و در جمله بعد اشاره به شجره وجود خود پیامبر است، که عترتش شاخههاى پربارش بودند.
در قسمت دیگرى از همین بخش، اوصاف مهم و پر ارزشى را از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله ضمن نه جمله کوتاه و بسیار گویا بیان مىفرماید. نخست مىگوید: «به همین دلیل او
پیشواى پرهیزکاران، و سبب بینایى هدایت جویان است» (فهو إمام من اتّقى و بصیرة من اهتدى).
«چراغى است که نورش درخشان، و شهابى است پر فروغ، و آتش زنهاى است که برقش آشکار است». (سراج لمع ضوؤه، و شهاب سطع نوره، و زند(8) برق لمعه).
«راه و رسم او معتدل، سنّت و روش او صحیح و متین، سخنش روشنگر حق از باطل، و حکمش عادلانه است!». (سیرته القصد، و سنّته الرّشد، و کلامه الفصل، و حکمه العدل).
تعبیر «إمام من التّقى …» شبیه «هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» درباره قرآن در آیه دوم سوره بقره است و منظور این است که تنها کسانى مىتوانند از این چراغ پر فروغ هدایت و پیشواى بزرگ و بىنظیر بهره بگیرند که چشمى بینا و روحى حقّ طلب و حقیقتجو، داشته باشند.
به تعبیر دیگر: حداقّل تقوا، یعنى آمادگى براى پذیرش حق در وجود آنها باشد؛ لذا جاى تعجّب نیست که افراد لجوج، متعصّب، کینهتوز و کور باطن از وجود او بهره نبرند؛ همان گونه که نابینا از نور آفتاب عالم تاب بهرهاى نمىبرد.
تعبیر به «سراج» و «شهاب» و «زند»، ممکن است تأکید بر مطلب واحدى باشد که همان نورانیّت وجود پیامبر اکرم و سخنان و افعال و افکار اوست و احتمال دارد که «سراج» اشاره به جنبه هدایت و «شهاب» اشاره به دفع شیاطین و مخالفان حق باشد (با توجّه به آیاتى از قرآن که «شهاب» را تیرى براى طرد شیاطین شمرده)(9) و «زند» (آتش زنه، یا چیزى که آتش با آن مىافروزد) اشاره به این باشد که وجود پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله جرقّههاى نخستین را در افرادى که قابلیّت دارند، مىزند و آنها را در مسیر تکامل به راه مىاندازد.
جمله «سرته القصد» شبیه چیزى است که در قرآن آمده: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً».(10) و اشاره به اعتدال سیره پیامبر و دورى او از هر گونه افراط و تفریط در تمام زمینههاى عبادى و اخلاقى و سیاسى و اقتصادى بود.
ممکن است براى کسى این توهم ایجاد شود که جمله «و حکمه العدل؛ حکم او عین عدالت است» که با این حدیث معروف متضاد است؛ آنجا که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «إنّما أقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان، و بعضکم ألحن بحجّته من بعض؛ فأیّما رجل قطعته من مال أخیه شیئا، فإنّما قطعت له به قطعة من النّار؛ من در میان شما به وسیله شهود و قسم داورى مىکنم و ممکن است بعضى از شما در اقامه دلیل خود، از بعضى گویاتر باشد (و بتواند ادّعاى خود را در ظاهر ثابت کند و من مطابق آن حکم خواهم کرد،) ولى بدانید هر کسى که من بخشى از مال برادر مسلمانش را (بدین طریق) به او بدهم، بخشى از آتش دوزخ را به او دادهام!»(11)
چرا که مفهوم این حدیث این است که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله ممکن است، حکمى بر خلاف واقع بدهد.
ولى جواب این سخن روشن است؛ هیچ گاه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در مقام قضاوت از وحى الهى و جبرئیل کمک نمىگرفت؛ بلکه احکام او همیشه مطابق مدارک موجود بود؛ و این عین عدالت است که قاضى بر طبق مدارک موجود قضاوت کند؛ حال اگر شخصى نتواند مدارک خود را خوب ارائه دهد و یا مدارک خویش را بر اثر سهل انگارى و یا هر عامل دیگر از دست داده باشد و مظلوم واقع شود، هیچ گونه خدشهاى در حکم عادلانه قاضى وارد نمىشود و اگر غیر از این باشد، عادلانه نیست.
در آخرین قسمت از این بخش امام علیه السّلام به شرایط سخت و بحرانى عصر ظهور پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىپردازد، تا عظمت دعوت او و زحمات طاقت فرساى آن حضرت را
روشن کند. مىفرماید: «خداوند هنگامى او را به رسالت برگزید که میان او و پیامبران پیشین فاصله زیادى افتاده بود؛ (به همین دلیل، جهانیان) از عمل نیک دورى گزیده و منحرف گشته، و امّتها به جهل و نادانى گراییده بودند». (أرسله على حین فترة من الرّسل، و هفوة(12) عن العمل، و غباوة(13) من الأمم).
تاریخ جامعه بشریّت در آستانه ظهور پیامبر اسلام و مخصوصا جاهلیّت عرب، حقیقت جملههاى بالا را به خوبى تأیید مىکند.(14)
بدیهى است هر قدر شرایط نامساعدتر و حاکمیّت جهل و نادانى، قوىتر و گسترش دامنه فساد در جامعه بیشتر باشد، کار رهبران الهى و منادیان عدل و داد و اخلاق و فضیلت، سختتر و سنگینتر است به همین نسبت، عظمت مقام آنها به هنگام پیروزى بر مشکلات نمایانتر مىشود.
نکتهها
1- عظمت مقام پیامبر در نظر دیگران
آنچه در خطبه بالا درباره صفات و فضایل پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و برنامه هدایت آن حضرت آمده است، چیزى نیست که فقط امیر مؤمنان على علیه السّلام و دوستان و پیروان او مىگویند؛ بلکه مطلبى است که حتّى دور افتادگان و شخصیّتهاى غربى نیز بدان اعتراف دارند.
«برنارد شاو» فیلسوف انگلیسى در یکى از گفتههاى خود چنین مىگوید: دین محمّد صلّى اللّه علیه و آله تنها دینى است که این واقعیت از آن نمایان است که براى تمام اشکال زندگى انسانها شایستگى دارد، به گونهاى که مىتواند براى هر قوم و گروهى جاذبه داشته باشد …
باید محمّد صلّى اللّه علیه و آله را نجات دهنده بشر بنامیم و من معتقدم اگر کسى مانند او پیدا مىشد که رهبرى جهان امروز را بر عهده بگیرد بر همه مشکلات پیروز مىشد، به گونهاى که جهان را به سعادت و صلح سوق مىداد. محمّد صلّى اللّه علیه و آله کاملترین بشر از سابقین و حاضرین بوده است و در آینده نیز وجود شخصى همانند او تصوّر نمىشود.(15)
گواهىهاى زیادى از گروهى دیگر از دانشمندان غیر مسلمان، در این زمینه نقل شده که بعضى نویسندگان آن را جمع آورى کرده و به صورت کتاب منتشر کردهاند.(16) این نکته را با اشعارى در وصف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به پایان مىبریم:
اى از بر سدره شاهراهت
وى قبّه عرش تکیهگاهت
اى طاق نهم، رواق بالا
بشکسته ز گوشه کلاهت
هم عقل دویده در رکابت
هم شرع خزیده در پناهت
اى چرخ کبود، ژنده دلقى
در گردن پیر خانقاهت
مه، طاسک گردن سمندت
شب، طرّه پرچم سیاهت
جبریل، مقیم آستانت
افلاک، حریم بارگاهت
چرخ ار چه رفیع، خاک پایت
عقل ار چه بزرگ، طفل راهت
خوردست خدا ز روى تعظیم
سوگند به روى همچو ماهت!
ایزد که رقیب جان، خرد کرد
نام تو ردیف نام خود کرد
2- شرافت خاندان پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله
نه تنها در خطبه بالا در کلام مبارک على علیه السّلام از عظمت خاندان پیغمبر یاد شده است، بلکه در روایاتى که از خود پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله در منابع شیعه و اهل سنّت آمده است، تعبیراتى دیده مىشود که رفعت مقام و عظمت جایگاه آنها را در پیشگاه خدا روشن مىسازد. از جمله در حدیثى مىخوانیم، که آن حضرت فرمود: «إنّ جبرائیل علیه السّلام قال لی: یا محمّد! قد طفت الأرض شرقا و غربا، فلم أجد فیها أکرم منک، و لا بیتا أکرم من بنی هاشم؛ شرق و غرب جهان را گشتم کسى را از تو گرامىتر و خاندانى را از بنى هاشم گرامىتر نیافتم»(17) و در حدیث دیگرى مىفرماید: «سادة أهل محشر سادة أهل الدّنیا: أنا و علىّ و حسن و حسین و حمزة و جعفر؛ سروران اهل محشر سروران اهل دنیا هستند: من و على و حسن و حسین و حمزه و جعفر»(17) و در حدیث سومى آمده است که فرمود: «إنّه لا یبغض أحد أهلی إلّا حرّمه اللّه الجنّة؛ هر کس با خاندان من دشمنى ورزد خداوند او را از بهشت محروم مىسازد».(18)
در حدیث دیگرى از عایشه نقل شده است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «جبرئیل به من گفت: اى محمّد! شرق و غرب زمین را جستجو کردم انسانهایى بهتر از بنى هاشم نیافتم»(19) و «صحیح مسلم» که از معروفترین منابع اهل سنّت است در بحث «فضائل الصحابه» در نقل داستان غدیر آمده است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در خطبه خود سه بار این جمله را تکرار کرد: «أذکّرکم اللّه فی أهل بیتی؛ به شما یاد آورى مىکنم که خدا را در مورد اهل بیت من فراموش نکنید (احترام و حق آنها را ضایع ننمایید)».(20)
جالب اینکه «الامام الحافظ ابو العباس احمد بن عمر بن ابراهیم القرطبى» از علماى معروف اهل سنّت در کتاب «المفهم» که در شرح «صحیح مسلم» نوشته است هنگامى که به این حدیث مىرسد چنین مىگوید: «جاى تعجّب است که با وجود این توصیههاى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله بنى امیّه به مخالفت به آن برخاستند و حقّ آنها را ضایع کردند؛ خونهاى اهل بیت را ریختند، زنان و کودکان آنها را اسیر کردند، خانههاشان ویران نمودند و سبّ و لعن آنها را مباح دانستند و بر خلاف وصیّت پیغمبر و آرزوى او رفتار کردند؛ واى از شرمسارى آنها و رسوائیشان در قیامت!!»(21)
و از آن شگفت انگیزتر کار بى خبرانى است که با این همه رسوایىهاى بنى امیّه باز هم ظالمان بىایمانى همچون معاویه را محترم مىشمرند و از او دفاع مىکنند.
به هر حال شجره طیّبه وجود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و شاخههاى پرثمر آن مصداق آیه شریفه 24 و 25 سوره «ابراهیم» است: «کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها»؛ همچون درخت پاکیزهاى که ریشه آن ثابت و شاخههاى آن در آسمان است و هر زمان به اذن پروردگار میوه خود را (در اختیار طالبان و جویندگان) قرار مىدهد».
این سخن را با اشعار پر معنایى در این زمینه پایان مىدهیم:
یا حبّذا دوحة فی الخلد نابتة
ما مثلها نبتت فی الخلد من شجر
ألمصطفى أصلها و الفرع فاطمة
ثمّ اللّقاح علىّ سیّد البشر
و الهاشمیّان سبطاه لها ثمر
و الشّیعة الورق الملتفّ بالثّمر
هذا مقال رسول اللّه جاء به
أهل الرّوایة فی العالی من الخبر
«آفرین بر آن درخت تناورى که در بهشت برین روییده که همانند آن، درختى در بهشت نیست.
مصطفى ریشه آن، فاطمه شاخه آن و على علیه السّلام- آقاى انسانها- مایه بارورى آن است.
و آن دو هاشمى (حسن و حسین علیهما السّلام) نوههاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، میوه آن هستند و شیعیان برگهایى هستند که اطراف میوهها را گرفتهاند.
این سخن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله است که راویان در اخبار معتبر آن را آوردهاند.»(22)
بخش چهارم
اعملوا رحمکم اللّه، على أعلام بیّنة، فالطّریق نهج یدعو إلى دار السّلام، و أنتم فی دار مستعتب على مهل و فراغ، و الصّحف منشورة، و الأقلام جاریة، و الأبدان صحیحة، و الألسن مطلقة، و التّوبة مسموعة، و الأعمال مقبولة.
ترجمه
به عمل بپردازید خدا شما را رحمت کند! و باید اعمال شما بر طبق نشانههاى روشن (کتاب خدا و سنّت معصومین علیهم السّلام) بوده باشد؛ راه روشن است و شما را به خانه امن و امان (بهشت و سعادت جاویدان) دعوت مىکند. شما در سرایى هستید که مىتوانید از خطاهاى خود (در پیشگاه خداوند) عذرخواهى کنید و رضایت او را جلب نمایید و مهلت کافى و فراغت خاطر دارید؛ پروندههاى اعمال گشوده و قلمها آماده نوشتن است؛ بدنهاى شما سالم و زبانها آزاد است؛ توبه پذیرفته مىشود و اعمال مقبول مىگردد.
شرح و تفسیر
تا مىتوانید عمل کنید!
امام علیه السّلام در آخرین بخش این خطبه، به نتیجهگیرى عملى و اخلاقى مىپردازد و طىّ بیانى کوتاه و بسیار پر محتوا، تذکّراتى بسیار آموزنده بیان مىفرماید.
نخست مىگوید: «به عمل بپردازید خدا شما را رحمت کند!» (إعملوا، رحمکم اللّه).
سپس به مسیر اشاره کرده، مىفرماید: «و باید اعمال شما بر طبق نشانههاى روشن (کتاب خدا و سنّت معصومین علیهم السّلام) بوده باشد». (على أعلام بیّنة).
سپس این نکته را یاد آورى مىکند که تشخیص این راه و مقصد آن کار مشکلى نیست: «راه، روشن است و شما را به خانه امن و امان (بهشت و سعادت جاویدان) دعوت مىکند». (فالطّریق نهج یدعو الى دار السّلام).
آنگاه به فرصتهاى بسیار گرانبهایى که مردم در اختیار دارند و غالبا به آن توجّه ندارند، اشاره کرده و طىّ هشت جمله، جوانب مختلف این فرصتهاى گرانبها را روشن مىسازد. نخست مىفرماید: «شما در سرایى هستید که مىتوانید از خطاهاى خود، (از پیشگاه خداوند) عذرخواهى کنید و رضایت او را جلب نمایید». (و أنتم فی دار مستعتب).(23)
«مهلت کافى و فراغت خاطر (براى انجام حسنات و کسب فضایل) دارید». (على مهل و فراغ).
«پروندههاى اعمال گشوده، و قلمها آماده نوشتن است (و این، فرصت گرانبهایى است که نباید آن را از دست دهید)». (و الصّحف منشورة و الأقلام جاریة).
«بدنهاى شما سالم و زبانها آزاد است (و آماده انجام هر کار خیر، و بیان هر سخن نیکى هستید)». (و الأبدان صحیحة و الألسن مطلقة).
«توبه پذیرفته مىشود، و اعمال مقبول مىگردد». (و التّوبة مسموعة، و الأعمال مقبولة).
از یک سو، وسایل سعادت فراهم؛ و از سوى دیگر، موانع راه قابل برطرف کردن است؛ اگر از این فرصتها استفاده نشود، به راستى جاى تأسّف است! به خصوص
اینکه، هیچ تضمینى سپرده نشده که این فرصت گرانبها تا کى پایدار مىماند؛ ممکن است در یک لحظه کوتاه، همه چیز پایان گیرد؛ درهاى توبه بسته شود، پروندههاى اعمال مختومه گردد، قلمها از نوشتن حسنات باز ایستد، بدنها علیل و ناتوان به بستر بیمارى افتد، زبانها از کار بیفتد و هیچ گونه راه بازگشتى وجود نداشته باشد!
قرآن مجید بارها هشدار داده و همگان را به این حقیقت توجّه مىدهد که بعد از مرگ، پشیمانى و ندامت سودى ندارد و تقاضاى بازگشت به دنیا و جبران تقصیرات به جایى نمىرسد. مىفرماید: «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ»؛ از آنچه به شما روزى دادهایم انفاق کنید پیش از آن که مرگ یکى از شما فرا رسد و بگوید: پروردگار را چرا مرگ مرا مدّت کمى به تأخیر نینداختى تا در راه خدا صدقه دهم و از صالحان باشم!» و بلافاصله مىافزاید: «وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»؛(24) خداوند هرگز مرگ کسى را هنگامى که اجلش فرا رسد، به تأخیر نمىاندازد و خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است.»
1) سند خطبه: نویسنده «مصادر نهج البلاغه» معتقد است آنچه در اینجا آمده بخشى از خطبه مشهورى است که آغاز آن: «ألحمد للّه الواحد الأحد المنفرد …» بوده است که مرحوم «کلینى» در کتاب «کافى» بعد از آن که بخشى از این خطبه را در مورد توحید نقل کرده چنین مىگوید: «این خطبه از خطبههاى مشهورى است که در میان مردم دست به دست مىگشت» (کافى، جلد اوّل، صفحه 136).مرحوم «صدوق» مىافزاید: «به فرموده امام صادق علیه السّلام این خطبه را امیر مؤمنان على علیه السّلام هنگامى بیان کرد که مىخواست براى دومین بار مسلمانان را براى جنگ با معاویه آماده کند». (توحید صدوق، صفحه 41، باب التوحید و نفى التشبیه، حدیث 3).«ابن عبد ربّه مالکى» نیز در کتاب «عقد الفرید» آن را در جلد چهارم با کمى تفاوت تحت عنوان «خطبته الغّراء» آورده است. نویسنده مصادر بعد از نقل مطالب بالا مىگوید: «مطابق روایت «ابن عبد ربّه» سخنى از اهل بیت در این خطبه نیامده است؛ شاید دست امانتدارى! آن را حذف نموده، آن گونه که «خطبه شقشقیّه» را از کتاب «عقد الفرید» حذف کرده است؛ در حالى که ثابت کردیم «خطبه شقشقیّه» در «عقد الفرید» وجود داشته». به هر حال، (بسیارى از) کسانى که این خطبه را نقل کردهاند قبل از «سیّد رضى» مىزیستهاند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 185).
2) «تناسخ» از مادّه «نسخ» در اصل به معناى زایل کردن و جا به جا نمودن چیزى است و در اینجا به معناى انتقال نطفه پدران به رحم مادران است.
3) سوره ابراهیم، آیه 25.
4) پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «أیّها النّاس إیّاکم و خضراء الدّمن! قیل: یا رسول اللّه! و ما خضراء الدّمن؟ قال: المرأة الحسناء فی منبت السّوء». (وسائل الشیعه، جلد 14، صفحه 29، حدیث 4).
5) سوره بقره، آیه 285.
6) «أرومات» جمع «أرومه» به معناى اصل و اساس چیزى است و به ریشه درخت نیز اطلاق مىشود.
7) «عترت» از ماده «عتر» (بر وزن سطر) به معناى فرزندان و نوهها و عشیره است و معناى اصلى آن همان اصل و ریشه است.
8) «زند» به معناى چیزى است که با آن آتش مىافروزند؛ مانند کبریت و سنگ چخماق، یا وسایل دیگرى که در قدیم با آن آتش مىافروختند.
9) سوره حجر، آیات 17- 18.
10) سوره بقره، آیه 142.
11) وسائل الشیعه، جلد 18، صفحه 169، حدیث 1.
12) «هفوه» از مادّه «هفو» (بر وزن هفت) به معناى لغزش است.
13) «غباوه» به معناى کند ذهنى و کودنى است.
14) در جلد اوّل این شرح، ذیل خطبه اوّل، صفحه 228 به بعد، بحث گویایى در این زمینه داشتیم.
15) محمّد جواد مغنیه، فى ظلال نهج البلاغه، جلد 1، صفحه 63.
16) یکى از نویسندگان (مرحوم حسین عبد اللّهى خوروش) کتابى محقّقانه در این زمینه نگاشته به نام «فرهنگ اسلام شناسان خارجى» که گواهى بیش از دو هزار نفر از دانشمندان و محقّقان و خاورشناسان و استادان مهم دانشگاههاى جهان- که پیرامون اسلام و پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله کتاب یا مقالهاى نوشتهاند- در آن گرد آورى شده است.
17) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 7، صفحه 63.
18) همان، صفحه 64.
19) عمده ابن بطریق، صفحه 273. همین مضمون در کتاب «فضائل الصحابة» احمد بن حنبل، جلد 2، صفحه 628 آمده است.
20) صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 1873، (کتاب فضائل الصحابه حدیث 36).
21) المفهم، جلد 6، صفحه 304.
22) منهاج البراعه، جلد 7، صفحه 110.
23) «مستعتب» از مادّه «عتب» (بر وزن حتم) در اصل به معناى ناراحتى درونى است و هنگامى که به باب «استفعال» برده شود به معناى زائل کردن ناراحتى است. به همین دلیل، «استعتاب» به معناى رضایت طلبیدن است.
24) سوره منافقون، آیات 10- 11.