و من کلام له علیه السّلام
فی الزهد
از سخنان امام علیه السّلام که درباره زهد فرموده است.
خطبه در یک نگاه
امام علیه السّلام در این خطبه، نخست به تعریف جامع و زیبایى از حقیقت زهد، مىپردازد و آن را در سه جمله کوتاه معرّفى مىکند، آن گاه به کسانى که خود را از رسیدن به این حقیقت، ناتوان مىبینند، توصیه مىکند که لااقل در برابر محرّمات الهى مقاوم و در برابر نعمتهاى او شکرگزار باشند، چرا که خداوند نسبت به همه شما با دلائلى روشن اتمام حجّت فرموده است.
أیّها النّاس، الزّهادة قصر الأمل، و الشّکر عند [عن] النّعم، و التّورّع عند المحارم، فإن عزب ذلک عنکم فلا یغلب الحرام صبرکم، و لا تنسوا عند النّعم شکرکم، فقد أعذر اللّه إلیکم بحجج مسفرة ظاهرة، و کتب بارزة العذر واضحة.
ترجمه
اى مردم! «زهد» همان کوتاهى آرزو، و شکر و سپاس در برابر نعمت، و پارسایى در برابر گناه است. و اگر نتوانستید همه این صفات را فراهم سازید، لااقل مراقب باشید حرام بر اراده و صبر شما چیره نگردد، و در برابر نعمتهاى الهى شکر خدا را به فراموشى مسپارید، چه اینکه خداوند با دلائل روشن و آشکار و کتب آسمانى واضح، اتمام حجّت کرده است! (و آنچه در باره زهد و شکر لازم بوده، به شما تعلیم داده است).
شرح و تفسیر
حقیقت زهد
در این سخن کوتاه و فشرده و در عین حال، پرمحتوا، امام علیه السّلام به تعریف حقیقت زهد مىپردازد و مىفرماید: «اى مردم! زهد همان کوتاهى آرزو، و شکر و سپاس در
برابر نعمت، و پارسایى در مقابل گناه است» أیّها النّاس! الزّهادة(2) قصر الأمل، و الشّکر عند النّعم، و التّورّع عند المحارم.
توضیحى که امام علیه السّلام با این سه جمله درباره زهد مىفرماید، در برابر تفسیرهاى غلطى است که از زهد مىشود و چه بسیارند کسانى که هرگز معناى زهد را نفهمیدهاند و خود را «زاهد» مىپندارند! تصوّر مىکنند «زهد» تنها پوشیدن لباسهاى ساده، یا عدم ورود در مسایل مهمّ اجتماعى و گوشهگیرى و جدایى از جامعه انسانى و بیگانگى نسبت به فعّالیّتهاى اقتصادى است، در حالى که هیچ یک از اینها دلیل بر زهد نیست.
حقیقت «زهد» که در برابر «رغبت» قرار دارد، همان بىاعتنایى نسبت به مواهب مادّى است و یا به تعبیر دیگر: «عدم وابستگى نسبت به دنیا و مظاهر دنیا مىباشد، هر چند امکانات وسیعى در اختیار داشته باشد.»
کسى که نسبت به امور مادّى بىاعتنا است، هرگز دنبال آرزوهاى دور و دراز نیست (آرزوهاى دور و دراز مخصوص دنیاپرستان است) و کسى که چنین است در برابر نعمتها سپاسگزار و در برابر گناهان خویشتندار است، زیرا نعمتها، او را به خود مشغول نمىدارد و از یاد خدا غافل نمىکند و گناهان، دل و دین او را نمىربایند.
در کلمات قصار مولا علیه السّلام نیز، تفسیر دیگرى از زهد شده که هر چند در ظاهر با این تفسیر متفاوت است، ولى در واقع به یک معنا بازمىگردند، مىفرماید: «الزّهد کلّه بین کلمتین من القرآن: قال اللّه سبحانه: «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» و من لم یأس على الماضی و لم یفرح بالآتی فقد أخذ الزّهد بطرفیه، تمام زهد در میان دو جمله از قرآن است، خداوند متعال مىفرماید: «تا بر گذشته تأسّف نخورید و نسبت به آینده شاد و دلبسته نباشید.» بنابراین آن کس که غم گذشته (و
آنچه را از دست داده) نمىخورد و نسبت به آینده (و آنچه در دست دارد) شاد و دلبسته نیست، هر دو جانب زهد را در اختیار گرفته است»(3)
این تعبیر اشاره است به اینکه حقیقت زهد، ترک وابستگىها و گسستن زنجیرهاى اسارت مربوط به گذشته و آینده است.
تعبیر به «و الشّکر عند النّعم» که به عنوان دومین رکن، از ارکان سه گانه زهد شمرده شده، اشاره به این است که همواره نعمتها را از سوى خدا بداند، نه از سوى خود، تا همین سبب دلبستگىاش به خدا گردد، نه دلبستگى به خویشتن!
تعبیر به «التّورّع عند المحارم» اشاره به این است که ریشه اصلى گناه، دنیاپرستى است همانگونه که در حدیث معروف مىخوانیم:«حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة، علاقه و عشق به دنیا، ریشه و سرآغاز هر گناهى است»(4)
بنابراین کسى که: آرزوهایش کوتاه و در برابر نعمتهاى الهى شکرگزار و در برابر گناهان خویشتندار است، زاهد واقعى است، خواه فقیر باشد یا غنى، چرا که معیار زهد و وارستگى هرگز فقر نیست!
سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن مىفرماید: «اگر نتوانستید همه این صفات را فراهم سازید، لااقل مراقب باشید حرام، بر اراده و صبر شما چیره نگردد و در برابر نعمتهاى الهى شکر خدا را به فراموشى مسپارید، چه اینکه خداوند با دلائل روشن و آشکار و کتب آسمانى بارز واضح اتمام حجّت کرده است» (فإنّ عزب(5) ذلک عنکم، فلا یغلب الحرام صبرکم، و لا تنسوا عند النّعم شکرکم، فقد أعذر اللّه إلیکم بحجج)
مسفرة(6) ظاهرة، و کتب بارزة العذر واضحة).
با اینکه امام علیه السّلام در قسمت اخیر، بر دو قسمت از ارکان سه گانه زهد تأکید مىورزد (پرهیز از گناه و شکرگزارى در برابر نعمت) ولى تعبیراتى که در این چند جمله به کار رفته، نشان مىدهد که منظور امام علیه السّلام این است که اگر شکر نعمت را به طور کامل انجام نمىدهید، لااقل شکرگزارى را به فراموشى نسپارید و اگر ورع و پرهیز از گناه را در حدّ اعلا- که پرهیز از مشتبهات را هم شامل مىشود- ندارید، لااقل حرام، بر صبر شما غلبه نکند و این حدّ از تقوا را رعایت کنید.
جملههایى که مولا علیه السّلام در بیان علّت زهد ذکر فرموده، اشاره بر این است که این حدّ از زهد و تقوا، بر همه کس لازم است، چرا که خداوند اتمام حجّت کرده، از این رو هیچ کس در مخالفت با آن معذور نیست!
کوتاه سخن اینکه، پرهیز از گناه و شکر نعمت، داراى دو مرحله است: یک مرحله آن وظیفه همه مسلمانان و در واقع شرط ایمان است. و یک مرحله عالى دارد که آمیخته با پرهیز از مشتبهات و کوتاهى آرزوها است و این در خور زاهدان و شایسته پیشگامان از اهل ایمان است.
نکته
زهد آن است که امیر باشیم نه اسیر دنیا!
در خطبههاى نهج البلاغه درباره زهد در دنیا، سخن بسیار آمده است. گاهى با همین واژه زهد و گاه با عناوین و واژههاى دیگر. در آیات قرآنى نیز گرچه واژه زهد
کمتر دیده مىشود، امّا حقیقت و مفهوم و محتواى آن، در قرآن مجید بطور گسترده آمده است.
«زهد» در منطق ادیان الهى، همان وارستگى و بىاعتنایى به زرق و برق جهان مادّه است. زهد این نیست که انسان از مال و ثروت و مقامات و امکانات دنیا بىبهره باشد، زهد آن است که اسیر آنها نگردد، بلکه امیر بر آنها باشد. به همین دلیل «سلیمان» آن پیامبر بزرگ الهى که حکومت و اموال او ضربالمثل است با ردّ هدایاى گرانبهاى «ملکه سبا» نشان داد که امیر است نه اسیر.
در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم:«الزّهادة فی الدّنیا لیست بتحریم الحلال، و لا إضاعة المال، و لکن الزّهادة فی الدّنیا أن لا تکون بما فی یدیک أوثق منک بما فی ید اللّه، زهد در دنیا به این نیست که حلال را بر خود حرام کنى، یا مال و ثروت خویش را ضایع سازى (و به دور افکنى) بلکه زهد در دنیا به این است که: اطمینان و علاقه تو به آنچه در دستدارى، از آنچه به دست خدا است بیشتر نباشد (به فرمان خدا و براى جلب رضاى او از آنچه دارى بگذرى)»(7)
از اینجا روشن مىشود که «زهد اسلامى» هیچ ارتباطى با «رهبانیّت مسیحى» ندارد. «زهد اسلامى» به معناى سادگى زندگى و حذف تجمّلات و عدم اسارت در چنگال شهوات و مال و مقام است، در حالى که «رهبانیّت» به معناى جدایى و بیگانگى از زندگى اجتماعى است.
در حدیثى مىخوانیم: هنگامى که فرزند «عثمان بن مظعون» از دنیا رفت، وى بسیار غمگین شد و به اصطلاح به «زهد» روى آورد، خانهاش را مسجد قرار داد و مشغول عبادت گشت (و همه کار، جز عبادت را ترک گفت).
هنگامى که این خبر به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسید او را احضار کرد و فرمود:«یا عثمان! إنّ اللّه تبارک و تعالى لم یکتب علینا الرّهبانیّة إنّما رهبانیّة أمّتی، الجهاد فی سبیل اللّه،اى عثمان! خداوند متعال رهبانیّت را بر ما مقرّر نفرموده، رهبانیّت امّت من، جهاد در راه خدا است»(8)
اشاره به این که اگر مىخواهى به زندگى مادّى، پشت پا بزنى این کار را به صورت منفى و انزواى اجتماعى انجام نده، بلکه آن را در یک مسیر مثبت، یعنى جهاد در راه خدا جستجو کن.
سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بحث مشروحى درباره فضیلت نماز جماعت براى او بیان فرمود، تا بداند روح اسلام، جمعگرایى و نفى رهبانیّت و عزلت گزینى است.
نقطه مقابل «زهد»، «رغبت» (توجّه و دلبستگى به دنیا) و «تنافس» در دنیا، یعنى: با اصرار، دنبال آن دویدن است، که در اسلام بسیار از آن نکوهش شده است.
«زهد» آثار فراوانى در زندگى فردى و اجتماعى انسان دارد، که مىتوان آن را به وسیله این آثار شناخت، کوتاهى آرزوها، شکر نعمتهاى الهى، پرهیز از گناه- که در خطبه بالا آمد- از ارکان یا نشانههاى آن است.
هرگز نباید «زهد» را مساوى فقر و نیازمندى دانست، زهد به معناى بىنیازى درون و سیراب بودن روح انسان به وسیله معنویّات و ترک دلبستگىهاى مادّى است و نشانه آن پرهیز از تجمّل و لذّتگرایى مىباشد.
یکى از متفکّران اسلامى (رحمة اللّه علیه) درباره انگیزههاى زهد مىنویسد:زاهد از آن جهت بىتکلّف و در کمال قناعت زندگى مىکند، تا دیگران را به آسایش برساند، او از اینکه نیازمندان بخورند و بپوشند، بیش از آن لذّت مىبرد که خود
بخورد و بپوشد، شعار «ألجار ثمّ الدّار» که در اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسم جارى بوده، اشاره به همین نکته است.
«همدردى» و شرکت عملى در غم محرومان و مستمندان، یکى دیگر از انگیزههاى زهد است، آنجا که اجتماع به دو گروه تقسیم شود: «مرفّه» و «محروم»، مردان خدا در درجه اوّل مىکوشند که وضع نابسامان مستمندان را سامان دهند، ولى اگر امکانات اجازه نداد، سعى مىکنند به صورت محرومترین افراد جامعه زندگى کنند، تا از رنج و آلام محرومان، بکاهند و براى آنها مقبولیت اجتماعى به بار آورند، تا در نتیجه کسانى که جامه کهنه در تن دارند، احساس حقارت نکنند و آنها که در سفره خود جز نان خشک نمىبینند، تحقیر نشوند، همانگونه که از امیرمؤمنان على علیه السّلام درباره جامه کهنهاش سؤال کردند، فرمود:«یخشع له القلب، و تذلّ به النّفس، و یقتدی به المؤمنون، قلب به خاطر آن خاضع مىشود و نفس به سبب آن رام مىگردد و مؤمنان از آن پیروى مىکنند»(9)
«آزادگى» یکى دیگر از انگیزههاى زهد است، زیرا مىدانیم:
آنچه شیران را کند روبه مزاج
احتیاج است احتیاج است احتیاج!
بنابراین، زهد و قناعت، از آنجا که نیازها را کم مىکند، آدمى را از قید اسارت در برابر اشخاص و اشیا رها مىسازد، مىتوان گفت، گرایش انسان آگاه به زهد، ریشهاى در «آزادمنشى» او دارد:
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است
زاهدان واقعى، هم شجاعت بیشترى دارند و هم هوشیارى و آگاهى فزونتر، از اینجاست که جنبشهاى آزادىبخش جهان، غالبا از کسانى سرچشمه گرفته که روح زهد بر آنها حاکم بوده است(10)».
این سخن را با دو روایت نورانى، درباره ارزش زهد پایان مىدهیم:
در روایتى آمده است که رسول خدا به على علیه السّلام فرمود:«یا علیّ! إنّ اللّه تعالى زیّنک بزینة لم یزیّن العباد بزینة هى أحبّ إلیه منها: زهّدک فیها و بغّضها إلیک و حبّب إلیک الفقراء، فرضیت بهم اتّباعا و رضوا بک إماما، اى على! خداوند متعال تو را به زیورى آراسته است که هرگز بندگان به زیورى بهتر از آن آراسته نشدند: خداوند زهد در دنیا را نصیب تو کرده و دنیا را در نظر تو منفور ساخته و فقرا را محبوب، به همین جهت، تو از چنین پیروانى خشنودن هستى و آنان از چنین پیشوایى»(11)
در حدیث پرمعناى دیگرى، مىخوانیم: «مرد عربى، خدمت امیرمؤمنان علیه السّلام رسید و از او تقاضایى کرد، حضرت به وکیل خود فرمود: «یک هزار به او بده!» وکیل عرض کرد: «یک هزار دینار طلا بدهم، یا یک هزار درهم نقره؟! فرمود: «هر دو در نظر من همچون دو قطعه سنگ است، آنچه را براى او نافعتر است به او بده»(کلاهما عندی حجران فأعط الأعرابیّ أنفعهما له)(12)
1) سند خطبه: بخش اوّل خطبه مزبور را، مرحوم «صدوق» پیش از «سیّد رضى» در کتاب «معانى الاخبار» و در «خصال» نقل کرده است، و بخش دوم آن را، مرحوم «برقى» در کتاب «محاسن» با تفاوت مختصرى آورده است و بعد از «سیّد رضى» نیز گروهى از بزرگان این خطبه را با کمى تفاوت آوردهاند، از جمله آنان نویسندگان «غررالحکم» و «روضة الواعظین» و «مشکوة الانوار» مىباشند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 88- 89).
2) «زهادة» (بر وزن شهادت) به معناى بىاعتنایى به زرق و برق دنیاست، گاه در مورد افراد تنگنظر یا کج خلق نیز این واژه به کار مىرود، ولى معناى معروف و مشهور آن همان اوّل است و لازمه آن کوتاهى آرزوها و پرهیز از گناه و مانند آن است.
3) نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 439.
4) کافى، جلد 2، صفحه 131، حدیث شماره 11.
5) «عزب» از مادّه «عزوب» (بر وزن غروب) در اصل به معناى دور شدن و کنارهگیرى کردن است و به همین مناسبت به معناى ترک ازدواج نیز آمده است و به کسى که تشکیل خانواده نداده است، «عزب» مىگویند.
6) «مسفره» از مادّه «سفور» (بر وزن قبور) در اصل به معناى پرده برداشتن و بىحجاب شدن است، بنابر این «مسفره» در خطبه بالا به معناى دلائلى است که نقاب از چهره حقیقت برمىدارد.
7) کنز العمّال، جلد 3، صفحه 181، حدیث شماره 6059.
8) بحار الانوار، جلد 70، صفحه 114.
9) نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 103.
10) اقتباس از «سیرى در نهج البلاغه» مرحوم آیت الله شهید مطهرى، صفحه 211 به بعد.
11) بحارالانوار، جلد 40، صفحه 330، حدیث 13.
12) بحارالانوار، جلد 41، صفحه 32.