جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه 79(1)

زمان مطالعه: 15 دقیقه

و من کلام له علیه السّلام

قاله لبعض أصحابه لمّا عزم على المسیر الى الخوارج‏و قد قال له: ان سرت یا امیرالمؤمنین فی هذا الوقت خشیت ان لا تظفر بمرادک من طریق علم النّجوم. فقال علیه السّلام: …

هنگامى که امام علیه السّلام آماده حرکت براى نبرد با خوارج بود، یکى از یارانش عرض کرد: «اى امیرمؤمنان! از آن مى‏ترسم که اگر در این ساعت حرکت کنى، به مراد خویش نرسى. این سخن را که مى‏گویم از طریق علم نجوم است» امام علیه السّلام در پاسخ چنین فرمود:

خطبه در یک نگاه‏

مورّخان درباره شأن ورود این سخن، چنین نقل کرده‏اند:

هنگامى که امیرمؤمنان على علیه السّلام تصمیم گرفت از کوفه براى خاموش کردن آتش فتنه خوارج، بیرون رود «ستاره‏شناسى» که در میان یاران او بود، نزد حضرت آمد و عرض کرد: «اى امیرمؤمنان! در این ساعت حرکت نکن! بلکه هنگامى که سه ساعت از روز گذشته باشد، حرکت کن، زیرا اگر الآن حرکت کنى هم به خودت و هم به یارانت ضرر شدیدى خواهد رسید و اگر در آن ساعت که من مى‏گویم حرکت کنى، پیروز خواهى شد و به تمام مقصود خود خواهى رسید.»

امام علیه السّلام فرمود: «آیا مى‏دانى در شکم اسب من چیست؟ آیا نر است یا ماده؟» منجّم گفت: «اگر حساب کنم مى‏دانم» على علیه السّلام فرمود: «کسى که تو را در این ادّعا تصدیق کند، قرآن را تکذیب کرده، خداوند مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ»، آگاهى از زمان قیام قیامت، مخصوص خداست و اوست که باران را نازل مى‏کند و آنچه را در رحم‏هاست مى‏داند(2)».

سپس فرمود: «محمّد صلّى اللّه علیه و آله چنین علمى را که تو ادّعا مى‏کنى ادّعا نمى‏کرد». آنگاه فرمود: «آیا تو گمان مى‏کنى، ساعتى را که هر کس در آن ساعت حرکت کند، پیروز مى‏شود، به مردم نشان مى‏دهى و از ساعتى که اگر کسى در آن حرکت کند، گرفتار زیان مى‏شود، بازمى‏دارى؟ کسى که به این سخن تو ایمان داشته باشد، ایمن نیستم از اینکه مانند مشرکان باشد. خداوندا! پیروزى و شکست به دست توست و معبودى جز تو نیست.» سپس فرمود: «ما آنچه را تو گفته‏اى مخالفت خواهیم کرد (و خواهى دید که سخن تو درست نبوده است)».

سپس روى سخن را به مردم کرد و مردم را از این گونه افکار بر حذر داشت و به‏

شخص منجّم فرمود: «اگر به من خبر رسد که بعد از این، تو به این گونه مسایل نجومى، عمل مى‏کنى تو را به زندان ابد خواهم فرستاد و مادام که قدرت در دست من است، از بیت المال محرومت مى‏کنم».

سپس امام علیه السّلام در همان ساعتى که منجّم او را نهى کرده بود، حرکت کرد و پیروز شد و به مقصود خود رسید. بعد فرمود: «اگر ما در همان ساعت که منجّم سفارش کرده بود حرکت مى‏کردیم، مردم مى‏گفتند: به خاطر حرکت در آن ساعت که منجّم گفته بود پیروز شد، بدانید محمّد صلّى اللّه علیه و آله منجّم (و پیشگویى) نداشت و ما هم بعد از آن نداشتیم، با این حال خداوند سرزمین‏هاى کسرا و قیصر را براى ما گشوده. اى مردم! توکّل بر خدا کنید و بر او اعتماد نمایید، او شما را از غیر خود بى‏نیاز مى‏کند.» از آنچه در بالا گفته شد روشن مى‏شود که محتواى این خطبه به طور اجمال نفى صحّت پیشگویى‏هاى منجّمان است و آن را در تضادّ با توحید پروردگار مى‏شمرد و یا به تعبیر دیگر: ادّعاهایى را که منجّمان در پیشگویى‏هاى خود دارند در زمره مسایل خرافى شمرده و آن را در تضادّ با قرآن مى‏داند و مردم را از گرایش به چنین افکارى باز مى‏دارد و اساس پیروزى را توکّل بر خداوند و تکیه بر ذات پاک او ذکر مى‏کند.

این خطبه در واقع از دو بخش تشکیل شده، که بخش اوّل خطاب به آن منجّم است و بخش دوم خطاب به مردم.

بخش اوّل‏

أتزعم أنّک تهدی إلى السّاعة الّتی من سار فیها صرف عنه السّوء؟ و تخوّف من السّاعة الّتی من سار فیها حاق به الضّرّ؟ فمن صدّقک بهذا فقد کذّب القرآن، و استغنى عن الاستعانة باللّه فی نیل المحبوب و دفع المکروه، و تبتغی فی قولک للعامل بأمرک أن یولیک الحمد دون ربّه، لأنّک- بزعمک- أنت هدیته إلى السّاعة الّتی نال فیها النّفع، و أمن الضّرّ!!

ترجمه‏

آیا گمان مى‏کنى که مى‏توانى به آن ساعتى رهنمون شوى که هر گاه کسى در آن ساعت حرکت کند، با حادثه بدى روبه‏رو نخواهد شد؟ و از آن ساعت بر حذر دارى که هر کس در آن حرکت مى‏کند، زیان مى‏بیند؟ کسى که تو را در این گفتار تصدیق کند قرآن را تکذیب کرده (چرا که قرآن همه این امور را از سوى خدا مى‏داند) و از یارى جستن از خدا در رسیدن به هدف‏هاى مطلوب و مصون ماندن از حوادث ناخوشایند، خود را بى‏نیاز مى‏پندارد. تو مى‏خواهى با این ادّعا کسانى که به دستورت عمل مى‏کنند، تو را ستایش کنند نه پروردگار خود را، زیرا- به گمان خود- تو او را به ساعتى که در آن به مقصود مى‏رسد و از زیان برکنار مى‏ماند، هدایت کرده‏اى! (چه پندار باطلى!)

شرح و تفسیر

خطاهاى منجمان‏

همان گونه که از بحثهاى گذشته روشن شد، این سخن در پاسخ مردى آمده است که هنگام عزیمت امام علیه السّلام براى نبرد با خوارج، امام را از حرکت در آن ساعت معیّن نهى کرد و گفت: من از طریق «نجوم» مى‏دانم که اگر در این ساعت حرکت کنى پیروز نخواهى شد! امام علیه السّلام بر آشفت و با شدّت سخن او را نفى فرمود و پیامدهاى نادرست و خطرناک این تفکّر را- که نجوم و ستارگان مى‏توانند در سرنوشت انسانها مؤثّر باشند- برشمرد، هم به آن منجّم و هم به مردم در این رابطه هشدار داد.

نخست مى‏فرماید: «آیا گمان مى‏کنى که مى‏توانى به آن ساعتى رهنمون شوى که اگر کسى در آن ساعت حرکت کند، با حادثه بدى روبه‏رو نخواهد شد؟ و از آن ساعت برحذر دارى که هر کس در آن حرکت کند زیان مى‏بیند؟!» «أتزعم أنّک تهدی إلى السّاعة الّتی من سار فیها صرف عنه السّوء؟ و تخوّف من السّاعة الّتی من سار فیها حاق(3) به الضّرّ؟».

روشن است که این استفهام، استفهام انکارى است! یعنى هرگز از طریق «علم نجوم» چنین آگاهى‏هایى بدست نمى‏آید.

سپس امام علیه السّلام در این بخش از سخنانش به دو قسمت از پیامدهاى سوء این اعتقاد اشاره کرده، مى‏فرماید: «کسى که تو را در این گفتار تصدیق کند قرآن را تکذیب کرده و از یارى جستن از خدا در رسیدن به هدف‏هاى مطلوب، و مصون ماندن از حوادث ناخوشایند، خود را بى‏نیاز مى‏پندارد» «فمن صدّقک بهذا فقد

کذّب القرآن، و استغنى عن الاستعانة باللّه فی نیل المحبوب و دفع المکروه).

دیگر اینکه: «تو با این ادّعا مى‏خواهى، کسانى که به دستورت عمل مى‏کنند تو را ستایش کنند، نه پروردگار خود را! زیرا به گمان خود، تو او را به ساعتى که در آن به مقصود مى‏رسد و از زیان بر کنار مى‏ماند، هدایت کرده‏اى!» (و تبتغی فی قولک للعامل بأمرک أن یولیک الحمد دون ربّه، لأنّک- بزعمک- أنت هدیته إلى السّاعة الّتی نال فیها النّفع، و آمن الضّرّ!!).

این دو نتیجه خطرناک و شرک‏آلود را که امام علیه السّلام به ادّعاى آن منجّم نسبت مى‏دهد به خاطر نکته دقیقى است که در مسأله تفاوت میان حالات نجوم و احکام نجوم- به اعتقاد منجّمان پیشین- نهفته است.

توضیح اینکه: علم نجوم از قدیم‏ترین ایّام در میان بشر وجود داشته است. شاید کسانى که قبل از تاریخ نیز زندگى مى‏کردند اطّلاعات و آگاهى‏هایى از نجوم داشتند ولى بعد از تاریخ و ظهور خطّ که علوم «سابقین» از طریق نوشته‏ها به «لاحقین» رسید و دامنه علم گسترده شد، علم نجوم مانند سایر علوم، به سرعت پیشرفت کرد و نظامات خاصّى که در میان ستارگان آسمان و حرکت سیّارات منظومه شمسى و حرکت گروهى و جمعى ستارگان ثوابت، وجود داشت یکى بعد از دیگرى کشف شد و «تقویم» بر اساس حرکت نجوم و ماه و خورشید به وجود آمد.

تقارن پاره‏اى از حرکات نجومى، با بعضى از حوادث زمینى، کم‏کم سبب شد که گروهى از منجّمان اعتقاد پیدا کنند که حرکات ستارگان در سرنوشت زمینیان مؤثّر است. این پندار به قدرى گسترده شد که تدریجا براى هر انسانى ستاره‏اى در آسمان قایل شدند و سرنوشت او را به حرکات آن ستاره گره زدند و کم‏کم علم تازه‏اى به عنوان علم «احکام نجوم» در کنار علم «احوال نجوم» شکل گرفت.

«احوال نجوم» تنها بر اساس مشاهدات و محاسباتى بود که درباره حرکات‏

ستارگان و طلوع و غروب و اوج و حضیض آنها صورت مى‏گرفت، ولى «احکام نجوم» مجموعه پندارهایى بود که حوادث روى زمین و سرنوشت ساکنان این کره خاکى را، به ستارگان آسمان پیوند مى‏داد.

چیزى نگذشت که بر اساس همین پندارها، گروهى به پرستش ستارگان پرداختند و حلّ مشکلات خود را از آنها مى‏خواستند و براى ستارگان الوهیّت قایل شدند، حتّى زمانى که اسلام ظهور کرد و برق توحید درخشید و پرده‏هاى ظلمت شرک را شکافت، باز بقایاى این افکار در میان گروهى از منجّمان وجود داشت و بر اساس حرکات نجوم، پیشگویى‏هایى از حوادث آینده مى‏کردند که یک نمونه آن، همان چیزى است که در خطبه مورد بحث آمده که منجّمى در محضر امیرمؤمنان على علیه السّلام بر اساس مطالعه کواکب آسمان، پیش‏بینى کرد که اگر آن حضرت در فلان ساعت مخصوص، به سوى میدان جنگ «نهروان» حرکت کند شکست خواهد خورد و امام علیه السّلام ضمن محکوم ساختن این طرز فکر، براى ابطال عملى آن، در همان ساعت به سوى میدان جنگ حرکت کرد و پیروزى عظیمى به دست آورد.

شرح بیشتر این معنا را به خواست خدا بعد از پایان خطبه در بحث نکات خواهیم آورد.

بخش دوم‏

أیّها النّاس، إیّاکم و تعلّم النّجوم، إلّا ما یهتدى به فی برّ أو بحر، فإنّها تدعو إلى الکهانة، و المنجّم کالکاهن، و الکاهن کالسّاحر، و السّاحر کالکافر! و الکافر فی النّار! سیروا على اسم اللّه.

ترجمه‏

اى مردم! از فرا گرفتن علم نجوم (آنچه مربوط به پیشگویى به وسیله ستارگان است) بپرهیزید! جز به آن مقدار که در خشکى، یا دریا به وسیله آن هدایت حاصل مى‏شود، چرا که نجوم به کهانت دعوت مى‏کند و منجّم همچون کاهن است و کاهن همچون ساحر و ساحر همچون کافر است و کافر در آتش دوزخ است! حال که چنین است، به نام خدا به سوى مقصد حرکت کنید.

شرح و تفسیر

از پیشگویى‏هاى منجّمان بپرهیزید

در این بخش از خطبه، امام علیه السّلام روى سخن را به عموم مردم متوجّه مى‏کند و درباره فراگیرى علم نجوم هشدار مى‏دهد و در واقع حساب «احوال نجوم» را از «احکام نجوم» جدا مى‏فرماید و به پیامدهاى سوء آن بخش از نجوم که اساس و پایه‏اى ندارد، اشاره پرمحتوایى مى‏کند، مى‏فرماید: «اى مردم! از فرا گرفتن علم نجوم (آنچه مربوط به پیشگویى به وسیله ستارگان است) بر حذر باشید! جز به آن مقدار که در خشکى و دریا به وسیله آن هدایت حاصل مى‏شود (و راه خود را از

بیراهه باز مى‏یابید)» (أیّها النّاس، إیّاکم و تعلّم النّجوم، إلّا ما یهتدى به فی برّ أو بحر).

بنابراین، ستاره‏شناسى و استفاده از وضع ستارگان در آسمان، براى پیدا کردن جادّه‏ها در دریا و صحرا و همچنین امور دیگرى از این قبیل که بر واقعیت‏هاى اوضاع ستارگان بنا شده است، نه تنها ممنوع نیست، بلکه گاه جزء علوم «لازم‏التّعلیم» محسوب مى‏شود، چرا که با نظام جامعه انسانى سر و کار دارد.

قرآن مجید نیز به این موضوع به عنوان یک نعمت مهمّ الهى و یکى از نشانه‏هاى توحید اشاره کرده مى‏فرماید: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ»، و به وسیله ستارگان (به هنگام شب) هدایت مى‏شوند.»(4)

و در جایى دیگر مى‏فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»، او کسى است که ستارگان را براى شما قرار داد، تا در تاریکى‏هاى خشکى و دریا به وسیله آنها راهنمایى شوید. ما نشانه‏ها (ى خود) را براى کسانى که آگاهند بیان داشتیم.»(5)

این تعبیرات نشان مى‏دهد که قرآن انسانها را براى فرا گرفتن این بخش از علم نجوم تشویق مى‏کند. آنچه ممنوع است همان چیزى است که به عنوان «احکام نجوم» معروف شده، یعنى از اوضاع کواکب و چگونگى تقارن و تباعد (دورى و نزدیکى) آنها مسایلى را کشف مى‏کنند و پیشگویى‏هایى نسبت به حال اشخاص، گروهها و جامعه بشرى مى‏نمایند که بخشى از آن، کلّى گویى‏هایى است که هر کس توانایى آن را دارد، بى‏آن که نگاهى در اوضاع کواکب کرده باشد، یا بیان جزئیّاتى است که با حدس و گمان همراه است و در بسیارى از مواقع خلاف آن ثابت مى‏شود همان‏گونه که در شأن ورود خطبه بالا، بیان شد.

به همین دلیل امام علیه السّلام در ذیل کلامش مى‏فرماید: «(این که شما را از فراگیرى‏

علم نجوم نهى کردم به خاطر این است که) نجوم به کهانت دعوت مى‏کند، و منجّم همچون کاهن است، و کاهن همچون ساحر، و ساحر همچون کافر است، و کافر در آتش دوزخ است! (بنابراین به پیشگویى این منجّم که گفت اگر در این ساعت حرکت کنى به مقصود نخواهى رسید، اعتناء نکنید) و به نام خدا به سوى مقصد حرکت کنید!» (فإنّها تدعو إلى الکهانة، و المنجّم کالکاهن، و الکاهن کالسّاحر، و السّاحر کالکافر! و الکافر فی النّار! سیروا على اسم اللّه.

منظور از «کهانت» خبر دادن از امور پنهانى و پیشگویى درباره مسایل آینده و ادّعاى آگاهى بر اسرار پنهان است و در لغت عرب «کاهن» به کسى گفته مى‏شود که مدّعى این امور باشد، و در عصر جاهلیّت افرادى بودند که چنین ادعاهایى را داشتند، مانند «شقّ» و «سطیح» و در میان کاهنان معمول بود که سخنان باطل و بى‏اساس خود را با سجع و قافیه مى‏آمیختند و با الفاظى جذّاب و پر طمطراق ادا مى‏کردند تا در دلها مؤثّرتر واقع شود و اگر مى‏بینیم پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را، مشرکان ناآگاه عرب، «کاهن» مى‏خواندند، به خاطر این بود که از طریق وحى پیشگویى مى‏کرد، به علاوه، آیات قرآن را که در نهایت فصاحت و بلاغت بود، بر آنها تلاوت مى‏فرمود و چون آنها نمى‏خواستند «حقیقت را ببینند، ره افسانه مى‏زدند.»

بنابراین، علم نجوم (منظور علم احکام نجوم است) سر از کهانت در مى‏آورد و کارهاى کاهنان، شباهت زیادى به ساحران دارد، چرا که هر دو از طریق نیرنگ و تقلّب، به اغفال مردم ساده‏اندیش، دست مى‏زنند و ساحر همچون کافر است، چرا که بر خدا توکّل نمى‏کند و تکیه‏گاه او امور دیگرى است. خدا را عملا منشأ تأثیر در سرنوشت خود نمى‏داند، بلکه تأثیر را در امور دیگرى که سحر و جادو است، مى‏طلبد و سرنوشت همه این منحرفان آتش دوزخ است.

نکته‏ها

1- علم نجوم چیست؟ و چه بخشى از آن ممنوع است؟

نخستین سؤالى که در اینجا پیش مى‏آید این است: منظور از «علم نجوم» که در این خطبه شریفه، مورد نکوهش شدید امیرمؤمنان على علیه السّلام قرار گرفته و در نهایت، معادل با کفر شمرده شده و مردم از آن نهى شدید شده‏اند، چیست؟

به یقین منظور از آن، علم به «احوال نجوم» و حرکات و نزدیکى و دورى آنها از یکدیگر و آگاهى بر اوضاع و احوال آنها نیست. زیرا همان گونه که قبلا نیز اشاره شد حرکات نجوم و اوضاع آنها در آسمان‏ها از آیات الهى شمرده شده و مردم براى بهره‏گیرى از آنها جهت پیدا کردن راهها در شب‏هاى ظلمانى، در دریا و صحرا تشویق شده‏اند و در ذیل همین خطبه نیز، اشاره کوتاهى به این مسأله شده است.

اصولا آگاهى بر اسرار عالم آفرینش و تفکّر در خلقت آسمانها و زمین، چیزى نیست که مورد مذمّت قرار گیرد، بلکه یکى از برنامه‏هاى «اولى الالباب» و صاحبان خرد و اندیشه است (إنّ فی خلق السّموات و الأرض و اختلاف اللّیل و النّهار لآیات الأولی الألباب(6)

بنابراین، آنچه با آن شدّت، مورد نهى و مذمّت قرار گرفته حتما چیز دیگر است و آن عبارت است از: «علم به احکام نجوم». یعنى مجموعه پندارها و خیالاتى که زندگى و سرنوشت انسانها را در این کره خاکى با اوضاع و احوال ستارگان پیوند مى‏داد و بوسیله اوضاع فلکى پیشگویى‏هایى نسبت به آینده، نه تنها در مسایل عمومى و اجتماعى، بلکه در مسایل شخصى و جزیى داشتند، به همین دلیل «سلاطین» و شاهان غالبا در دربار خود، براى دستیابى به حوادث آینده، «منجّمانى» استخدام مى‏کردند و بسیارى از آنها اوضاع کواکب را، مطابق آنچه میل سلطان بود

پیش‏بینى مى‏نمودند و حتّى تا این اواخر در تقویم‏ها، هنگامى که منجّمان سنّتى، مى‏خواستند اوضاع کواکب را پیش‏بینى کنند، نخستین پیش‏بینى آنها این بود که:«اوضاع کواکب دلالت دارد بر سلامتى ذات اقدس ملوکانه، قدر قدرت و قوى شوکت» سپس به ذک کلّیاتى مى‏پرداختند که بدون مطالعه اوضاع کواکب نیز براى همه قابل پیش‏بینى بود، مانند: «از دست رفتن بعضى از بزرگان، اختلاف در بعضى از اصقاع عالم و گرانى بعضى از اشیا، آفت در بعضى از اشجار، سرد شدن هوا در زمستان و گرم شدن آن در تابستان، عزّت لحوم و دسوم در زمستان» و امثال آن. البتّه گاه انگشت روى موارد جزیى مى‏گذاشتند که در پاره‏اى از مواقع درست از آب در مى‏آمد و در پاره‏اى از مواقع غلط.

آنچه در روایات اسلامى و در خطبه بالا از آن نهى شده، همین پیشگویى‏ها و ارتباطات است.

2- چرا در ردیف کفر؟

اکنون سؤال دیگرى پیش مى‏آید و آن اینکه درست است که پندار ارتباط میان زندگى ما و ستارگان اساس و پایه‏اى ندارد و بر هیچ منطقى استوار نیست، ولى آن همه مذمّت و قراردادن آن در ردیف کفر، از کجا سرچشمه مى‏گیرد؟

براى روشن شدن پاسخ این سؤال، باید به این نکته توجّه داشت که طرفداران نظریه ارتباط به چند گروه تقسیم مى‏شدند:

1- کسانى که اعتقاد به ازلیّت و الوهیّت ستارگان داشتند و آنها را مؤثّر در عالم هستى و حیات بشر و حوادث زمینى مى‏دانستند.

2- آنها که معتقد بودند ستارگان موجوداتى مدیر و مدبّر عالم هستى هستند، هر

چند این کار به «اذن اللّه» و نه از روى استقلال، صورت مى‏گیرد.

3- کسانى که معتقد بودند آنها تأثیرات طبیعى در کره زمین دارند و همانگونه که حرارت آفتاب سبب رویش درختان و برگ و بار آنها مى‏شود، اوضاع کواکب نیز تأثیراتى در سایر شؤون زندگى بشر دارد که قسمتى از آن براى ما کشف شده و بخشى در پرده ابهام است.

4- گروه دیگرى معتقد بودند که آنها تأثیرى در زندگى بشر ندارند، ولى مى‏توانند از حوادث حال و گذشته خبر دهند و به تعبیر دیگر: آنها امارات و نشانه‏هایى بر حوادثند نه علل و اسباب.

گروه اوّل بى‏شکّ، در زمره کفّارند حتّى اگر اعتقاد به خدا نیز داشته باشند، چرا که آنها مشرکند و غیر از خداوند متعال، قایل به الوهیّت کواکب آسمان نیز مى‏باشند.

گروه دوم، گر چه در زمره کفّار نیستند، ولى از دو نظر در اشتباهند، نخست اینکه: ادّعاى آنها بر تأثیر کواکب در زندگى انسانها سخنى است بدون دلیل، و قولى است بدون علم و ادّعایى است بدون مدرک.

دیگر اینکه: این سخن مخالف ظواهر آیات قرآن و روایات قطعى اسلامى است که هیچ یک از این آثار- مخصوصا شعور و حیات و تدبیر آفرینش را- به آنها نسبت نمى‏دهد، بلکه آفرینش و مرگ و رزق و تدبیر عالم را به خداوند متعال نسبت مى‏دهد و اگر سخنى از اجرام سماوى و نجوم و خورشید و ماه مى‏گوید، تنها به این عنوان است که آنها آیات و نشانه‏هاى حق است. اگر واقعا آنها داراى علم و حیات و قدرت و تدبیر و تصرّف در عالم بودند، حد اقّل مى‏بایست اشاره‏اى به آن در این همه آیات و روایات مى‏شد. آرى آنها مسخّر فرمان حقّ‏اند و هر کدام وظیفه خاص خود را انجام مى‏دهند، خورشید نور افشانى مى‏کند، ماه چراغ شب‏هاى تاریک است و …

گروه سوم، که معتقدند کواکب آسمان از طریق آثار طبیعى در اوضاع زمین تأثیر دارند، به یقین این سخنى بر خلاف واقع نیست و امّا محدوده این تأثیر کجا است؟ و تا چه حدّ است؟ دقیقا بر ما روشن نیست. ما مى‏دانیم تابش خورشید در همه چیز مؤثّر است، کره ماه در جزر و مدّ تأثیر دارد، نور ستارگان نیز بى‏اثر نیست، امّا آیا اینها در حوادث زندگى ما نیز مؤثرند یا نه؟ آیا مثلا آتشفشان‏هاى خورشید در هیجانات فکرى انسانها که در روى زمین زندگى مى‏کنند و در نتیجه در بروز جنگ‏ها و نزاع‏ها مؤثّر است یا نه؟ و مسایلى دیگر از این قبیل، آنها بر ما پوشیده است و حکم قطعى در این باره، از قبیل قول به غیر علم است و سخن بدون دلیل، بنابراین چنین سخنى شرعا مجاز نیست، مگر این که با دلایل علمى و قطعى، این تأثیرات و مانند آن ثابت شود.

به تعبیرى دیگر: آنچه از تأثیرات طبیعى اوضاع فلکى در زمین و زندگى انسانها ثابت شده اخبار از آن مانعى ندارد و آنچه مشکوک است تنها به صورت احتمال مى‏توان از آنها سخن گفت و حکم قطعى جایز نیست و در هر حال اعتقاد به چنین تأثیرى به صورت اجمالى نه کفر است و نه خلاف شرع و روایات نهى از فراگرفتن علم نجوم، هرگز ناظر به آن نیست و منجّمین پیشین نیز، در احکامشان ناظر به این امور نبودند.

از کلمات منجّمین پیشین استفاده مى‏شود که آنها براى ستارگان طبایعى قایل بودند، بعضى داراى طبیعت گرم، بعضى داراى طبیعت سرد و مانند اینها. بى‏شک قایل شدن به وجود این طبایع براى ستارگان ناشى از استحسانات و پندارها بود ولى بر اساس آن احکامى صادر مى‏کردند و مى‏گفتند چون در این ماه، فلان ستاره، با فلان ستاره نزدیک شده و طبیعت این دو، چنین اقتضاء مى‏کند، پس فلان حوادث در روى زمین هماهنگ با آن طبایع، ظهور و بروز خواهد کرد که چون بر پایه پندار و استحسان بود، به هیچ وجه نمى‏توانست دلیلى بر حکم قطعى در این امور

شود و شاید به همین دلیل «منجّمین اسلامى» در غالب این موارد تکیه بر احتمال مى‏کردند و مى‏گفتند: «احتمال بروز چنین حوادثى وجود دارد.»

گروه چهارم، که حالات کواکب و ستارگان را نشانه‏ها و علاماتى براى حوادث آینده مى‏دانستند، یا این که مى‏گفتند سنّت الهى بر این جارى شده که به هنگام ظهور کیفیّات فلکى و تغییرات ستارگان، فلان حادثه در کره زمین رخ دهد بى‏آن که قایل به تأثیر یا الوهیّت و ربوبیّت براى کواکب آسمان باشند، اعتقادشان موجب کفر نبود، امّا چون سخنى بدون دلیل و قولى بدون علم داشتند و بر استنباطهاى ظنّى یا وهمى تکیه مى‏کردند، کارشان حرام بود، زیرا مى‏دانیم در اسلام هر سخنى که بدون علم و یقین و بدون حجّت شرعیّه از انسان صادر شود، حرام و گناه است. قرآن مجید مى‏فرماید: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»، از آنچه علم به آن ندارى پیروى نکن.(7)» و نیز به عنوان نکوهش مى‏فرماید: «أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»؛ آیا درباره خدا چیزى مى‏گویید که نمى‏دانید.»(8) در جاى دیگر درباره گروهى از کفّار مى‏فرماید: «وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً»، آنها هرگز به این سخنى که مى‏گویند علم ندارند تنها از گمان (بى‏پایه) پیروى مى‏کنند و گمان، هرگز انسان را از حقّ بى‏نیاز نمى‏کند(9)».

از سوى دیگر مى‏دانیم علم غیب، مخصوص به خدا است، او است که مى‏داند هر کسى سرانجام به سوى کدام مسیر حرکت مى‏کند و آینده او چگونه است، در چه زمان و زمینى از جهان چشم مى‏پوشد و در جوامع انسانى چه حوادثى روى مى‏دهد.البتّه «اولیاء اللّه» با تعلیم الهى به قسمتى از این امور آگاهى دارند، ولى از بعضى حوادث مانند «قیام قیامت» یا «ظهور مصلح جهانى» آگاه نیستند، ولى غیر از معصومین علیهم السّلام هر کس ادّعاى علم غیب کند قابل قبول نیست، خواه این ادّعا از

طریق علم نجوم باشد یا ارتباط با ارواح یا اخبار جنّ و یا غیر آنها.

از آنچه در بالا گفته شد به خوبى روشن مى‏شود که چرا امام علیه السّلام در این خطبه شریفه، علم نجوم را سرچشمه کهانت و منجّم را به منزله کاهن و کاهن را بمنزله ساحر و ساحر را همانند کافر شمرده است و نیز روشن مى‏شود چگونه تصدیق منجّمان سبب تکذیب قرآن است و چگونه تکیه بر سخن آنان سبب بى‏نیاز شمردن خویشتن از توکّل بر خدا و استعانت به ذات پاک او است.

در واقع سخن امام علیه السّلام ناظر به گروههاى مختلفى از منجّمان است که یا اعتقاد به تأثیر استقلالى نجوم داشتند، یا به دلالت و حکایت اوضاع نجوم، از حوادث زمین معتقد بودند و یا مانند آن.

اسلام بر این بخش از علم نجوم، که پایه و مایه‏اى نداشت و متّکى بر اوهام و پندارها بود، خط بطلان کشید، ولى علم نجوم به معناى: «آگاهى بر آثار و اسرار ستارگان» را محترم شمرد و مسلمانان را به فراگیرى آن دعوت کرد.

3- چگونگى پیدایش پیش‏گویى‏هاى نجومى‏

در اینکه انگیزه پیدایش علم نجوم به معناى خرافى آن- نه به معناى علمى آن- چه بوده؟ دقیقا روشن نیست، ولى امورى را مى‏توان به عنوان احتمال قابل ملاحظه، در این مسأله مؤثّر دانست:

1- تقارن اتّفاقى بعضى از حوادث زمینى با اوضاع فلکى.

2- استحسانات و تخیّلاتى که در بسیارى از مسایل اجتماعى پایه تحلیل‏ها قرار مى‏گیرند.

3- اصرار بشر- مخصوصا سلاطین و صاحبان قدرت- براى دانستن حوادث آینده و آن چه مربوط به آنها بود.

4- استفاده از آن براى توجیه مکتب جبر، به این گونه که بگویند: حوادث زندگى ما، معلول اوضاع افلاک است، چه بخواهیم یا نخواهیم این حوادث صورت مى‏گیرد.

5- توجیه مسایل سیاسى مورد نظر، از طریق اینکه اوضاع افلاک چنین دلالت مى‏کند و کسى نمى‏تواند با آن مقابله نماید، براى کوبیدن افکار مخالفان سیاسى.

در اینجا سؤال دیگرى مطرح است و آن اینکه در بعضى از روایات اسلامى درباره پرهیز از عقد ازدواج در هنگامى که قمر در عقرب است (ماه مقابل صورت فلکى عقرب قرار گرفته است) دستوراتى وارد شده، آیا این دلیل بر آن نیست که اوضاع افلاک در زندگى انسانها تأثیر طبیعى دارد؟

پاسخ این سؤال، چندان پیچیده نیست. زیرا ما تأثیر طبیعى اوضاع فلکى را در زندگى انسانها انکار نکردیم، چرا که تمام اجزاى جهان، یک واحد به هم پیوسته است و در یکدیگر تأثیر دارد. آنچه ما گفتیم این بود که اثبات تأثیر طبیعى اوضاع افلاک در زندگى انسانها در هر مورد و بدون استثنا، نیاز به دلیل و برهان دارد و با خیال و پندار و استحسان نمى‏توان چیزى را اثبات کرد، حال اگر از طریق معصومین علیهم السّلام مطلبى در این زمینه ثابت شود، به همان مقدار که ثابت شده قابل قبول و مورد پذیرش است.

بنابراین روایات «قمر در عقرب» ناقض بحث‏هاى بالا نیست.


1) سند خطبه: جمعى از محدّثان و مورّخان که قبل از مرحوم «سیّد رضى» مى‏زیسته‏اند این خطبه را در کتابهاى خود نقل کرده‏اند. از جمله نویسنده کتاب «صفّین»، «ابراهیم بن الحسن بن دیزیل» و شیخ صدوق در «عیون اخبار الرضا» آن را به سه سند نقل کرده و همچنین در کتاب «امالى» در مجلس «شصت و چهارم» آورده، در کتاب «عیون الجواهر» نیز این خطبه ذکر شده است.نویسنده کتاب «مصادر نهج البلاغه» بعد از نقل کتاب‏هاى فوق مى‏افزاید: «ما نیازى نداریم کسانى را که بعد از «سید رضى رحمه اللّه» این خطبه را آورده‏اند نام ببریم چرا که این سخن مشهورى است که راویان شیعه و اهل سنّت به طرق مختلف و اشکال گوناگون که گاه کمى با روایت «سیّد رضى» متفاوت است، آن را نقل کرده‏اند» (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 82).

2) سوره لقمان، آیه 34.

3) سوره نحل، آیه 16.

4) «حاق» از مادّه «حیق» (بر وزن حیف) به معناى فراگرفتن و برخوردن و نازل شدن و احاطه پیدا کردن است و در مورد نزول عذاب یا تأثیر ضربات شمشیر نیز به کار مى‏رود، چرا که در آن هم، نوعى فراگیرى و احاطه وجود دارد. بعضى گفته‏اند که «حاق» در اصل از مادّه «حقّ» به معناى تحقّق یافتن، گرفته شده است که «قاف» اوّل تبدیل به «واو» و سپس تبدیل به «الف» شده است.

5) سوره انعام، آیه 97.

6) سوره آل عمران، آیه 190.

7) سوره اسراء، آیه 36.

8) سوره یونس، آیه 68.

9) سوره نجم آیه 28.