و من کلام له علیه السّلام
قاله لبعض أصحابه لمّا عزم على المسیر الى الخوارجو قد قال له: ان سرت یا امیرالمؤمنین فی هذا الوقت خشیت ان لا تظفر بمرادک من طریق علم النّجوم. فقال علیه السّلام: …
هنگامى که امام علیه السّلام آماده حرکت براى نبرد با خوارج بود، یکى از یارانش عرض کرد: «اى امیرمؤمنان! از آن مىترسم که اگر در این ساعت حرکت کنى، به مراد خویش نرسى. این سخن را که مىگویم از طریق علم نجوم است» امام علیه السّلام در پاسخ چنین فرمود:
خطبه در یک نگاه
مورّخان درباره شأن ورود این سخن، چنین نقل کردهاند:
هنگامى که امیرمؤمنان على علیه السّلام تصمیم گرفت از کوفه براى خاموش کردن آتش فتنه خوارج، بیرون رود «ستارهشناسى» که در میان یاران او بود، نزد حضرت آمد و عرض کرد: «اى امیرمؤمنان! در این ساعت حرکت نکن! بلکه هنگامى که سه ساعت از روز گذشته باشد، حرکت کن، زیرا اگر الآن حرکت کنى هم به خودت و هم به یارانت ضرر شدیدى خواهد رسید و اگر در آن ساعت که من مىگویم حرکت کنى، پیروز خواهى شد و به تمام مقصود خود خواهى رسید.»
امام علیه السّلام فرمود: «آیا مىدانى در شکم اسب من چیست؟ آیا نر است یا ماده؟» منجّم گفت: «اگر حساب کنم مىدانم» على علیه السّلام فرمود: «کسى که تو را در این ادّعا تصدیق کند، قرآن را تکذیب کرده، خداوند مىفرماید: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ»، آگاهى از زمان قیام قیامت، مخصوص خداست و اوست که باران را نازل مىکند و آنچه را در رحمهاست مىداند(2)».
سپس فرمود: «محمّد صلّى اللّه علیه و آله چنین علمى را که تو ادّعا مىکنى ادّعا نمىکرد». آنگاه فرمود: «آیا تو گمان مىکنى، ساعتى را که هر کس در آن ساعت حرکت کند، پیروز مىشود، به مردم نشان مىدهى و از ساعتى که اگر کسى در آن حرکت کند، گرفتار زیان مىشود، بازمىدارى؟ کسى که به این سخن تو ایمان داشته باشد، ایمن نیستم از اینکه مانند مشرکان باشد. خداوندا! پیروزى و شکست به دست توست و معبودى جز تو نیست.» سپس فرمود: «ما آنچه را تو گفتهاى مخالفت خواهیم کرد (و خواهى دید که سخن تو درست نبوده است)».
سپس روى سخن را به مردم کرد و مردم را از این گونه افکار بر حذر داشت و به
شخص منجّم فرمود: «اگر به من خبر رسد که بعد از این، تو به این گونه مسایل نجومى، عمل مىکنى تو را به زندان ابد خواهم فرستاد و مادام که قدرت در دست من است، از بیت المال محرومت مىکنم».
سپس امام علیه السّلام در همان ساعتى که منجّم او را نهى کرده بود، حرکت کرد و پیروز شد و به مقصود خود رسید. بعد فرمود: «اگر ما در همان ساعت که منجّم سفارش کرده بود حرکت مىکردیم، مردم مىگفتند: به خاطر حرکت در آن ساعت که منجّم گفته بود پیروز شد، بدانید محمّد صلّى اللّه علیه و آله منجّم (و پیشگویى) نداشت و ما هم بعد از آن نداشتیم، با این حال خداوند سرزمینهاى کسرا و قیصر را براى ما گشوده. اى مردم! توکّل بر خدا کنید و بر او اعتماد نمایید، او شما را از غیر خود بىنیاز مىکند.» از آنچه در بالا گفته شد روشن مىشود که محتواى این خطبه به طور اجمال نفى صحّت پیشگویىهاى منجّمان است و آن را در تضادّ با توحید پروردگار مىشمرد و یا به تعبیر دیگر: ادّعاهایى را که منجّمان در پیشگویىهاى خود دارند در زمره مسایل خرافى شمرده و آن را در تضادّ با قرآن مىداند و مردم را از گرایش به چنین افکارى باز مىدارد و اساس پیروزى را توکّل بر خداوند و تکیه بر ذات پاک او ذکر مىکند.
این خطبه در واقع از دو بخش تشکیل شده، که بخش اوّل خطاب به آن منجّم است و بخش دوم خطاب به مردم.
بخش اوّل
أتزعم أنّک تهدی إلى السّاعة الّتی من سار فیها صرف عنه السّوء؟ و تخوّف من السّاعة الّتی من سار فیها حاق به الضّرّ؟ فمن صدّقک بهذا فقد کذّب القرآن، و استغنى عن الاستعانة باللّه فی نیل المحبوب و دفع المکروه، و تبتغی فی قولک للعامل بأمرک أن یولیک الحمد دون ربّه، لأنّک- بزعمک- أنت هدیته إلى السّاعة الّتی نال فیها النّفع، و أمن الضّرّ!!
ترجمه
آیا گمان مىکنى که مىتوانى به آن ساعتى رهنمون شوى که هر گاه کسى در آن ساعت حرکت کند، با حادثه بدى روبهرو نخواهد شد؟ و از آن ساعت بر حذر دارى که هر کس در آن حرکت مىکند، زیان مىبیند؟ کسى که تو را در این گفتار تصدیق کند قرآن را تکذیب کرده (چرا که قرآن همه این امور را از سوى خدا مىداند) و از یارى جستن از خدا در رسیدن به هدفهاى مطلوب و مصون ماندن از حوادث ناخوشایند، خود را بىنیاز مىپندارد. تو مىخواهى با این ادّعا کسانى که به دستورت عمل مىکنند، تو را ستایش کنند نه پروردگار خود را، زیرا- به گمان خود- تو او را به ساعتى که در آن به مقصود مىرسد و از زیان برکنار مىماند، هدایت کردهاى! (چه پندار باطلى!)
شرح و تفسیر
خطاهاى منجمان
همان گونه که از بحثهاى گذشته روشن شد، این سخن در پاسخ مردى آمده است که هنگام عزیمت امام علیه السّلام براى نبرد با خوارج، امام را از حرکت در آن ساعت معیّن نهى کرد و گفت: من از طریق «نجوم» مىدانم که اگر در این ساعت حرکت کنى پیروز نخواهى شد! امام علیه السّلام بر آشفت و با شدّت سخن او را نفى فرمود و پیامدهاى نادرست و خطرناک این تفکّر را- که نجوم و ستارگان مىتوانند در سرنوشت انسانها مؤثّر باشند- برشمرد، هم به آن منجّم و هم به مردم در این رابطه هشدار داد.
نخست مىفرماید: «آیا گمان مىکنى که مىتوانى به آن ساعتى رهنمون شوى که اگر کسى در آن ساعت حرکت کند، با حادثه بدى روبهرو نخواهد شد؟ و از آن ساعت برحذر دارى که هر کس در آن حرکت کند زیان مىبیند؟!» «أتزعم أنّک تهدی إلى السّاعة الّتی من سار فیها صرف عنه السّوء؟ و تخوّف من السّاعة الّتی من سار فیها حاق(3) به الضّرّ؟».
روشن است که این استفهام، استفهام انکارى است! یعنى هرگز از طریق «علم نجوم» چنین آگاهىهایى بدست نمىآید.
سپس امام علیه السّلام در این بخش از سخنانش به دو قسمت از پیامدهاى سوء این اعتقاد اشاره کرده، مىفرماید: «کسى که تو را در این گفتار تصدیق کند قرآن را تکذیب کرده و از یارى جستن از خدا در رسیدن به هدفهاى مطلوب، و مصون ماندن از حوادث ناخوشایند، خود را بىنیاز مىپندارد» «فمن صدّقک بهذا فقد
کذّب القرآن، و استغنى عن الاستعانة باللّه فی نیل المحبوب و دفع المکروه).
دیگر اینکه: «تو با این ادّعا مىخواهى، کسانى که به دستورت عمل مىکنند تو را ستایش کنند، نه پروردگار خود را! زیرا به گمان خود، تو او را به ساعتى که در آن به مقصود مىرسد و از زیان بر کنار مىماند، هدایت کردهاى!» (و تبتغی فی قولک للعامل بأمرک أن یولیک الحمد دون ربّه، لأنّک- بزعمک- أنت هدیته إلى السّاعة الّتی نال فیها النّفع، و آمن الضّرّ!!).
این دو نتیجه خطرناک و شرکآلود را که امام علیه السّلام به ادّعاى آن منجّم نسبت مىدهد به خاطر نکته دقیقى است که در مسأله تفاوت میان حالات نجوم و احکام نجوم- به اعتقاد منجّمان پیشین- نهفته است.
توضیح اینکه: علم نجوم از قدیمترین ایّام در میان بشر وجود داشته است. شاید کسانى که قبل از تاریخ نیز زندگى مىکردند اطّلاعات و آگاهىهایى از نجوم داشتند ولى بعد از تاریخ و ظهور خطّ که علوم «سابقین» از طریق نوشتهها به «لاحقین» رسید و دامنه علم گسترده شد، علم نجوم مانند سایر علوم، به سرعت پیشرفت کرد و نظامات خاصّى که در میان ستارگان آسمان و حرکت سیّارات منظومه شمسى و حرکت گروهى و جمعى ستارگان ثوابت، وجود داشت یکى بعد از دیگرى کشف شد و «تقویم» بر اساس حرکت نجوم و ماه و خورشید به وجود آمد.
تقارن پارهاى از حرکات نجومى، با بعضى از حوادث زمینى، کمکم سبب شد که گروهى از منجّمان اعتقاد پیدا کنند که حرکات ستارگان در سرنوشت زمینیان مؤثّر است. این پندار به قدرى گسترده شد که تدریجا براى هر انسانى ستارهاى در آسمان قایل شدند و سرنوشت او را به حرکات آن ستاره گره زدند و کمکم علم تازهاى به عنوان علم «احکام نجوم» در کنار علم «احوال نجوم» شکل گرفت.
«احوال نجوم» تنها بر اساس مشاهدات و محاسباتى بود که درباره حرکات
ستارگان و طلوع و غروب و اوج و حضیض آنها صورت مىگرفت، ولى «احکام نجوم» مجموعه پندارهایى بود که حوادث روى زمین و سرنوشت ساکنان این کره خاکى را، به ستارگان آسمان پیوند مىداد.
چیزى نگذشت که بر اساس همین پندارها، گروهى به پرستش ستارگان پرداختند و حلّ مشکلات خود را از آنها مىخواستند و براى ستارگان الوهیّت قایل شدند، حتّى زمانى که اسلام ظهور کرد و برق توحید درخشید و پردههاى ظلمت شرک را شکافت، باز بقایاى این افکار در میان گروهى از منجّمان وجود داشت و بر اساس حرکات نجوم، پیشگویىهایى از حوادث آینده مىکردند که یک نمونه آن، همان چیزى است که در خطبه مورد بحث آمده که منجّمى در محضر امیرمؤمنان على علیه السّلام بر اساس مطالعه کواکب آسمان، پیشبینى کرد که اگر آن حضرت در فلان ساعت مخصوص، به سوى میدان جنگ «نهروان» حرکت کند شکست خواهد خورد و امام علیه السّلام ضمن محکوم ساختن این طرز فکر، براى ابطال عملى آن، در همان ساعت به سوى میدان جنگ حرکت کرد و پیروزى عظیمى به دست آورد.
شرح بیشتر این معنا را به خواست خدا بعد از پایان خطبه در بحث نکات خواهیم آورد.
بخش دوم
أیّها النّاس، إیّاکم و تعلّم النّجوم، إلّا ما یهتدى به فی برّ أو بحر، فإنّها تدعو إلى الکهانة، و المنجّم کالکاهن، و الکاهن کالسّاحر، و السّاحر کالکافر! و الکافر فی النّار! سیروا على اسم اللّه.
ترجمه
اى مردم! از فرا گرفتن علم نجوم (آنچه مربوط به پیشگویى به وسیله ستارگان است) بپرهیزید! جز به آن مقدار که در خشکى، یا دریا به وسیله آن هدایت حاصل مىشود، چرا که نجوم به کهانت دعوت مىکند و منجّم همچون کاهن است و کاهن همچون ساحر و ساحر همچون کافر است و کافر در آتش دوزخ است! حال که چنین است، به نام خدا به سوى مقصد حرکت کنید.
شرح و تفسیر
از پیشگویىهاى منجّمان بپرهیزید
در این بخش از خطبه، امام علیه السّلام روى سخن را به عموم مردم متوجّه مىکند و درباره فراگیرى علم نجوم هشدار مىدهد و در واقع حساب «احوال نجوم» را از «احکام نجوم» جدا مىفرماید و به پیامدهاى سوء آن بخش از نجوم که اساس و پایهاى ندارد، اشاره پرمحتوایى مىکند، مىفرماید: «اى مردم! از فرا گرفتن علم نجوم (آنچه مربوط به پیشگویى به وسیله ستارگان است) بر حذر باشید! جز به آن مقدار که در خشکى و دریا به وسیله آن هدایت حاصل مىشود (و راه خود را از
بیراهه باز مىیابید)» (أیّها النّاس، إیّاکم و تعلّم النّجوم، إلّا ما یهتدى به فی برّ أو بحر).
بنابراین، ستارهشناسى و استفاده از وضع ستارگان در آسمان، براى پیدا کردن جادّهها در دریا و صحرا و همچنین امور دیگرى از این قبیل که بر واقعیتهاى اوضاع ستارگان بنا شده است، نه تنها ممنوع نیست، بلکه گاه جزء علوم «لازمالتّعلیم» محسوب مىشود، چرا که با نظام جامعه انسانى سر و کار دارد.
قرآن مجید نیز به این موضوع به عنوان یک نعمت مهمّ الهى و یکى از نشانههاى توحید اشاره کرده مىفرماید: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ»، و به وسیله ستارگان (به هنگام شب) هدایت مىشوند.»(4)
و در جایى دیگر مىفرماید: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»، او کسى است که ستارگان را براى شما قرار داد، تا در تاریکىهاى خشکى و دریا به وسیله آنها راهنمایى شوید. ما نشانهها (ى خود) را براى کسانى که آگاهند بیان داشتیم.»(5)
این تعبیرات نشان مىدهد که قرآن انسانها را براى فرا گرفتن این بخش از علم نجوم تشویق مىکند. آنچه ممنوع است همان چیزى است که به عنوان «احکام نجوم» معروف شده، یعنى از اوضاع کواکب و چگونگى تقارن و تباعد (دورى و نزدیکى) آنها مسایلى را کشف مىکنند و پیشگویىهایى نسبت به حال اشخاص، گروهها و جامعه بشرى مىنمایند که بخشى از آن، کلّى گویىهایى است که هر کس توانایى آن را دارد، بىآن که نگاهى در اوضاع کواکب کرده باشد، یا بیان جزئیّاتى است که با حدس و گمان همراه است و در بسیارى از مواقع خلاف آن ثابت مىشود همانگونه که در شأن ورود خطبه بالا، بیان شد.
به همین دلیل امام علیه السّلام در ذیل کلامش مىفرماید: «(این که شما را از فراگیرى
علم نجوم نهى کردم به خاطر این است که) نجوم به کهانت دعوت مىکند، و منجّم همچون کاهن است، و کاهن همچون ساحر، و ساحر همچون کافر است، و کافر در آتش دوزخ است! (بنابراین به پیشگویى این منجّم که گفت اگر در این ساعت حرکت کنى به مقصود نخواهى رسید، اعتناء نکنید) و به نام خدا به سوى مقصد حرکت کنید!» (فإنّها تدعو إلى الکهانة، و المنجّم کالکاهن، و الکاهن کالسّاحر، و السّاحر کالکافر! و الکافر فی النّار! سیروا على اسم اللّه.
منظور از «کهانت» خبر دادن از امور پنهانى و پیشگویى درباره مسایل آینده و ادّعاى آگاهى بر اسرار پنهان است و در لغت عرب «کاهن» به کسى گفته مىشود که مدّعى این امور باشد، و در عصر جاهلیّت افرادى بودند که چنین ادعاهایى را داشتند، مانند «شقّ» و «سطیح» و در میان کاهنان معمول بود که سخنان باطل و بىاساس خود را با سجع و قافیه مىآمیختند و با الفاظى جذّاب و پر طمطراق ادا مىکردند تا در دلها مؤثّرتر واقع شود و اگر مىبینیم پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را، مشرکان ناآگاه عرب، «کاهن» مىخواندند، به خاطر این بود که از طریق وحى پیشگویى مىکرد، به علاوه، آیات قرآن را که در نهایت فصاحت و بلاغت بود، بر آنها تلاوت مىفرمود و چون آنها نمىخواستند «حقیقت را ببینند، ره افسانه مىزدند.»
بنابراین، علم نجوم (منظور علم احکام نجوم است) سر از کهانت در مىآورد و کارهاى کاهنان، شباهت زیادى به ساحران دارد، چرا که هر دو از طریق نیرنگ و تقلّب، به اغفال مردم سادهاندیش، دست مىزنند و ساحر همچون کافر است، چرا که بر خدا توکّل نمىکند و تکیهگاه او امور دیگرى است. خدا را عملا منشأ تأثیر در سرنوشت خود نمىداند، بلکه تأثیر را در امور دیگرى که سحر و جادو است، مىطلبد و سرنوشت همه این منحرفان آتش دوزخ است.
نکتهها
1- علم نجوم چیست؟ و چه بخشى از آن ممنوع است؟
نخستین سؤالى که در اینجا پیش مىآید این است: منظور از «علم نجوم» که در این خطبه شریفه، مورد نکوهش شدید امیرمؤمنان على علیه السّلام قرار گرفته و در نهایت، معادل با کفر شمرده شده و مردم از آن نهى شدید شدهاند، چیست؟
به یقین منظور از آن، علم به «احوال نجوم» و حرکات و نزدیکى و دورى آنها از یکدیگر و آگاهى بر اوضاع و احوال آنها نیست. زیرا همان گونه که قبلا نیز اشاره شد حرکات نجوم و اوضاع آنها در آسمانها از آیات الهى شمرده شده و مردم براى بهرهگیرى از آنها جهت پیدا کردن راهها در شبهاى ظلمانى، در دریا و صحرا تشویق شدهاند و در ذیل همین خطبه نیز، اشاره کوتاهى به این مسأله شده است.
اصولا آگاهى بر اسرار عالم آفرینش و تفکّر در خلقت آسمانها و زمین، چیزى نیست که مورد مذمّت قرار گیرد، بلکه یکى از برنامههاى «اولى الالباب» و صاحبان خرد و اندیشه است (إنّ فی خلق السّموات و الأرض و اختلاف اللّیل و النّهار لآیات الأولی الألباب(6)
بنابراین، آنچه با آن شدّت، مورد نهى و مذمّت قرار گرفته حتما چیز دیگر است و آن عبارت است از: «علم به احکام نجوم». یعنى مجموعه پندارها و خیالاتى که زندگى و سرنوشت انسانها را در این کره خاکى با اوضاع و احوال ستارگان پیوند مىداد و بوسیله اوضاع فلکى پیشگویىهایى نسبت به آینده، نه تنها در مسایل عمومى و اجتماعى، بلکه در مسایل شخصى و جزیى داشتند، به همین دلیل «سلاطین» و شاهان غالبا در دربار خود، براى دستیابى به حوادث آینده، «منجّمانى» استخدام مىکردند و بسیارى از آنها اوضاع کواکب را، مطابق آنچه میل سلطان بود
پیشبینى مىنمودند و حتّى تا این اواخر در تقویمها، هنگامى که منجّمان سنّتى، مىخواستند اوضاع کواکب را پیشبینى کنند، نخستین پیشبینى آنها این بود که:«اوضاع کواکب دلالت دارد بر سلامتى ذات اقدس ملوکانه، قدر قدرت و قوى شوکت» سپس به ذک کلّیاتى مىپرداختند که بدون مطالعه اوضاع کواکب نیز براى همه قابل پیشبینى بود، مانند: «از دست رفتن بعضى از بزرگان، اختلاف در بعضى از اصقاع عالم و گرانى بعضى از اشیا، آفت در بعضى از اشجار، سرد شدن هوا در زمستان و گرم شدن آن در تابستان، عزّت لحوم و دسوم در زمستان» و امثال آن. البتّه گاه انگشت روى موارد جزیى مىگذاشتند که در پارهاى از مواقع درست از آب در مىآمد و در پارهاى از مواقع غلط.
آنچه در روایات اسلامى و در خطبه بالا از آن نهى شده، همین پیشگویىها و ارتباطات است.
2- چرا در ردیف کفر؟
اکنون سؤال دیگرى پیش مىآید و آن اینکه درست است که پندار ارتباط میان زندگى ما و ستارگان اساس و پایهاى ندارد و بر هیچ منطقى استوار نیست، ولى آن همه مذمّت و قراردادن آن در ردیف کفر، از کجا سرچشمه مىگیرد؟
براى روشن شدن پاسخ این سؤال، باید به این نکته توجّه داشت که طرفداران نظریه ارتباط به چند گروه تقسیم مىشدند:
1- کسانى که اعتقاد به ازلیّت و الوهیّت ستارگان داشتند و آنها را مؤثّر در عالم هستى و حیات بشر و حوادث زمینى مىدانستند.
2- آنها که معتقد بودند ستارگان موجوداتى مدیر و مدبّر عالم هستى هستند، هر
چند این کار به «اذن اللّه» و نه از روى استقلال، صورت مىگیرد.
3- کسانى که معتقد بودند آنها تأثیرات طبیعى در کره زمین دارند و همانگونه که حرارت آفتاب سبب رویش درختان و برگ و بار آنها مىشود، اوضاع کواکب نیز تأثیراتى در سایر شؤون زندگى بشر دارد که قسمتى از آن براى ما کشف شده و بخشى در پرده ابهام است.
4- گروه دیگرى معتقد بودند که آنها تأثیرى در زندگى بشر ندارند، ولى مىتوانند از حوادث حال و گذشته خبر دهند و به تعبیر دیگر: آنها امارات و نشانههایى بر حوادثند نه علل و اسباب.
گروه اوّل بىشکّ، در زمره کفّارند حتّى اگر اعتقاد به خدا نیز داشته باشند، چرا که آنها مشرکند و غیر از خداوند متعال، قایل به الوهیّت کواکب آسمان نیز مىباشند.
گروه دوم، گر چه در زمره کفّار نیستند، ولى از دو نظر در اشتباهند، نخست اینکه: ادّعاى آنها بر تأثیر کواکب در زندگى انسانها سخنى است بدون دلیل، و قولى است بدون علم و ادّعایى است بدون مدرک.
دیگر اینکه: این سخن مخالف ظواهر آیات قرآن و روایات قطعى اسلامى است که هیچ یک از این آثار- مخصوصا شعور و حیات و تدبیر آفرینش را- به آنها نسبت نمىدهد، بلکه آفرینش و مرگ و رزق و تدبیر عالم را به خداوند متعال نسبت مىدهد و اگر سخنى از اجرام سماوى و نجوم و خورشید و ماه مىگوید، تنها به این عنوان است که آنها آیات و نشانههاى حق است. اگر واقعا آنها داراى علم و حیات و قدرت و تدبیر و تصرّف در عالم بودند، حد اقّل مىبایست اشارهاى به آن در این همه آیات و روایات مىشد. آرى آنها مسخّر فرمان حقّاند و هر کدام وظیفه خاص خود را انجام مىدهند، خورشید نور افشانى مىکند، ماه چراغ شبهاى تاریک است و …
گروه سوم، که معتقدند کواکب آسمان از طریق آثار طبیعى در اوضاع زمین تأثیر دارند، به یقین این سخنى بر خلاف واقع نیست و امّا محدوده این تأثیر کجا است؟ و تا چه حدّ است؟ دقیقا بر ما روشن نیست. ما مىدانیم تابش خورشید در همه چیز مؤثّر است، کره ماه در جزر و مدّ تأثیر دارد، نور ستارگان نیز بىاثر نیست، امّا آیا اینها در حوادث زندگى ما نیز مؤثرند یا نه؟ آیا مثلا آتشفشانهاى خورشید در هیجانات فکرى انسانها که در روى زمین زندگى مىکنند و در نتیجه در بروز جنگها و نزاعها مؤثّر است یا نه؟ و مسایلى دیگر از این قبیل، آنها بر ما پوشیده است و حکم قطعى در این باره، از قبیل قول به غیر علم است و سخن بدون دلیل، بنابراین چنین سخنى شرعا مجاز نیست، مگر این که با دلایل علمى و قطعى، این تأثیرات و مانند آن ثابت شود.
به تعبیرى دیگر: آنچه از تأثیرات طبیعى اوضاع فلکى در زمین و زندگى انسانها ثابت شده اخبار از آن مانعى ندارد و آنچه مشکوک است تنها به صورت احتمال مىتوان از آنها سخن گفت و حکم قطعى جایز نیست و در هر حال اعتقاد به چنین تأثیرى به صورت اجمالى نه کفر است و نه خلاف شرع و روایات نهى از فراگرفتن علم نجوم، هرگز ناظر به آن نیست و منجّمین پیشین نیز، در احکامشان ناظر به این امور نبودند.
از کلمات منجّمین پیشین استفاده مىشود که آنها براى ستارگان طبایعى قایل بودند، بعضى داراى طبیعت گرم، بعضى داراى طبیعت سرد و مانند اینها. بىشک قایل شدن به وجود این طبایع براى ستارگان ناشى از استحسانات و پندارها بود ولى بر اساس آن احکامى صادر مىکردند و مىگفتند چون در این ماه، فلان ستاره، با فلان ستاره نزدیک شده و طبیعت این دو، چنین اقتضاء مىکند، پس فلان حوادث در روى زمین هماهنگ با آن طبایع، ظهور و بروز خواهد کرد که چون بر پایه پندار و استحسان بود، به هیچ وجه نمىتوانست دلیلى بر حکم قطعى در این امور
شود و شاید به همین دلیل «منجّمین اسلامى» در غالب این موارد تکیه بر احتمال مىکردند و مىگفتند: «احتمال بروز چنین حوادثى وجود دارد.»
گروه چهارم، که حالات کواکب و ستارگان را نشانهها و علاماتى براى حوادث آینده مىدانستند، یا این که مىگفتند سنّت الهى بر این جارى شده که به هنگام ظهور کیفیّات فلکى و تغییرات ستارگان، فلان حادثه در کره زمین رخ دهد بىآن که قایل به تأثیر یا الوهیّت و ربوبیّت براى کواکب آسمان باشند، اعتقادشان موجب کفر نبود، امّا چون سخنى بدون دلیل و قولى بدون علم داشتند و بر استنباطهاى ظنّى یا وهمى تکیه مىکردند، کارشان حرام بود، زیرا مىدانیم در اسلام هر سخنى که بدون علم و یقین و بدون حجّت شرعیّه از انسان صادر شود، حرام و گناه است. قرآن مجید مىفرماید: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»، از آنچه علم به آن ندارى پیروى نکن.(7)» و نیز به عنوان نکوهش مىفرماید: «أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»؛ آیا درباره خدا چیزى مىگویید که نمىدانید.»(8) در جاى دیگر درباره گروهى از کفّار مىفرماید: «وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً»، آنها هرگز به این سخنى که مىگویند علم ندارند تنها از گمان (بىپایه) پیروى مىکنند و گمان، هرگز انسان را از حقّ بىنیاز نمىکند(9)».
از سوى دیگر مىدانیم علم غیب، مخصوص به خدا است، او است که مىداند هر کسى سرانجام به سوى کدام مسیر حرکت مىکند و آینده او چگونه است، در چه زمان و زمینى از جهان چشم مىپوشد و در جوامع انسانى چه حوادثى روى مىدهد.البتّه «اولیاء اللّه» با تعلیم الهى به قسمتى از این امور آگاهى دارند، ولى از بعضى حوادث مانند «قیام قیامت» یا «ظهور مصلح جهانى» آگاه نیستند، ولى غیر از معصومین علیهم السّلام هر کس ادّعاى علم غیب کند قابل قبول نیست، خواه این ادّعا از
طریق علم نجوم باشد یا ارتباط با ارواح یا اخبار جنّ و یا غیر آنها.
از آنچه در بالا گفته شد به خوبى روشن مىشود که چرا امام علیه السّلام در این خطبه شریفه، علم نجوم را سرچشمه کهانت و منجّم را به منزله کاهن و کاهن را بمنزله ساحر و ساحر را همانند کافر شمرده است و نیز روشن مىشود چگونه تصدیق منجّمان سبب تکذیب قرآن است و چگونه تکیه بر سخن آنان سبب بىنیاز شمردن خویشتن از توکّل بر خدا و استعانت به ذات پاک او است.
در واقع سخن امام علیه السّلام ناظر به گروههاى مختلفى از منجّمان است که یا اعتقاد به تأثیر استقلالى نجوم داشتند، یا به دلالت و حکایت اوضاع نجوم، از حوادث زمین معتقد بودند و یا مانند آن.
اسلام بر این بخش از علم نجوم، که پایه و مایهاى نداشت و متّکى بر اوهام و پندارها بود، خط بطلان کشید، ولى علم نجوم به معناى: «آگاهى بر آثار و اسرار ستارگان» را محترم شمرد و مسلمانان را به فراگیرى آن دعوت کرد.
3- چگونگى پیدایش پیشگویىهاى نجومى
در اینکه انگیزه پیدایش علم نجوم به معناى خرافى آن- نه به معناى علمى آن- چه بوده؟ دقیقا روشن نیست، ولى امورى را مىتوان به عنوان احتمال قابل ملاحظه، در این مسأله مؤثّر دانست:
1- تقارن اتّفاقى بعضى از حوادث زمینى با اوضاع فلکى.
2- استحسانات و تخیّلاتى که در بسیارى از مسایل اجتماعى پایه تحلیلها قرار مىگیرند.
3- اصرار بشر- مخصوصا سلاطین و صاحبان قدرت- براى دانستن حوادث آینده و آن چه مربوط به آنها بود.
4- استفاده از آن براى توجیه مکتب جبر، به این گونه که بگویند: حوادث زندگى ما، معلول اوضاع افلاک است، چه بخواهیم یا نخواهیم این حوادث صورت مىگیرد.
5- توجیه مسایل سیاسى مورد نظر، از طریق اینکه اوضاع افلاک چنین دلالت مىکند و کسى نمىتواند با آن مقابله نماید، براى کوبیدن افکار مخالفان سیاسى.
در اینجا سؤال دیگرى مطرح است و آن اینکه در بعضى از روایات اسلامى درباره پرهیز از عقد ازدواج در هنگامى که قمر در عقرب است (ماه مقابل صورت فلکى عقرب قرار گرفته است) دستوراتى وارد شده، آیا این دلیل بر آن نیست که اوضاع افلاک در زندگى انسانها تأثیر طبیعى دارد؟
پاسخ این سؤال، چندان پیچیده نیست. زیرا ما تأثیر طبیعى اوضاع فلکى را در زندگى انسانها انکار نکردیم، چرا که تمام اجزاى جهان، یک واحد به هم پیوسته است و در یکدیگر تأثیر دارد. آنچه ما گفتیم این بود که اثبات تأثیر طبیعى اوضاع افلاک در زندگى انسانها در هر مورد و بدون استثنا، نیاز به دلیل و برهان دارد و با خیال و پندار و استحسان نمىتوان چیزى را اثبات کرد، حال اگر از طریق معصومین علیهم السّلام مطلبى در این زمینه ثابت شود، به همان مقدار که ثابت شده قابل قبول و مورد پذیرش است.
بنابراین روایات «قمر در عقرب» ناقض بحثهاى بالا نیست.
1) سند خطبه: جمعى از محدّثان و مورّخان که قبل از مرحوم «سیّد رضى» مىزیستهاند این خطبه را در کتابهاى خود نقل کردهاند. از جمله نویسنده کتاب «صفّین»، «ابراهیم بن الحسن بن دیزیل» و شیخ صدوق در «عیون اخبار الرضا» آن را به سه سند نقل کرده و همچنین در کتاب «امالى» در مجلس «شصت و چهارم» آورده، در کتاب «عیون الجواهر» نیز این خطبه ذکر شده است.نویسنده کتاب «مصادر نهج البلاغه» بعد از نقل کتابهاى فوق مىافزاید: «ما نیازى نداریم کسانى را که بعد از «سید رضى رحمه اللّه» این خطبه را آوردهاند نام ببریم چرا که این سخن مشهورى است که راویان شیعه و اهل سنّت به طرق مختلف و اشکال گوناگون که گاه کمى با روایت «سیّد رضى» متفاوت است، آن را نقل کردهاند» (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 82).
2) سوره لقمان، آیه 34.
3) سوره نحل، آیه 16.
4) «حاق» از مادّه «حیق» (بر وزن حیف) به معناى فراگرفتن و برخوردن و نازل شدن و احاطه پیدا کردن است و در مورد نزول عذاب یا تأثیر ضربات شمشیر نیز به کار مىرود، چرا که در آن هم، نوعى فراگیرى و احاطه وجود دارد. بعضى گفتهاند که «حاق» در اصل از مادّه «حقّ» به معناى تحقّق یافتن، گرفته شده است که «قاف» اوّل تبدیل به «واو» و سپس تبدیل به «الف» شده است.
5) سوره انعام، آیه 97.
6) سوره آل عمران، آیه 190.
7) سوره اسراء، آیه 36.
8) سوره یونس، آیه 68.
9) سوره نجم آیه 28.