لمّا عزم على حرب الخوارج، و قیل له: إن القوم عبروا جسر النهروان
هنگامى که امام تصمیم گرفت با خوارج بجنگد به او گفته شد: آنها از پل نهروان گذشتهاند (و فرار کردهاند) امام این سخن را نپذیرفت و سپس گفتار کوتاه زیر را بیان فرمود:
«مصارعهم دون النّطفة، و اللّه لا یفلت منهم عشرة و لا یهلک منکم عشرة»
ترجمه
قتلگاه آنها (خوارج) در این طرف نهر است. به خدا سوگند از آنها ده نفر نجات نخواهد یافت و از شما ده نفر کشته نخواهد شد.
شرح و تفسیر
یک پیشگویى عجیب!
ماجرا و شأن ورود این سخن چنین است که هنگامى که شرارتها و شیطنتهاى خوارج بالا گرفت و هر روز مرتکب جنایتى مىشدند، امام علیه السّلام تصمیم گرفت کار آنها را یکسره کند و چون مرکز آنها نهروان در نزدیکى کوفه بود به آن سو حرکت
فرمود، هنگامى که به نزدیکى آن منطقه رسید مردى به خدمت حضرت آمد و عرض کرد: بشارت اى امیر مؤمنان! خوارج هنگامى که خبر ورود شما را به منطقه شنیدند از نهر عبور کردند و عقب نشینى نمودند. امام فرمود: «با چشم خودت دیدى که از نهر عبور کردند؟ عرض کرد: آرى. امام فرمود: به خدا عبور نکردهاند و عبور نخواهند کرد و قتلگاه آنها این طرف نهر است». و عجب این که جماعتى دیگر از یارانش یکى پس از دیگرى آمدند و همین خبر را به امام دادند و امام نپذیرفت، سپس شخصا بر مرکب سوار شد و به جایى رسید که لشکر خوارج نمایان بودند، غلافهاى شمشیر را شکسته و اسبها را از کار انداخته و همگى آماده پیکار با امام بودند (ظاهرا آن گروهى که این خبر دروغین را به امام دادند یا از افراد نفوذى خوارج بودند و یا افراد ساده لوحى بودند که تحت تأثیر یک فرد نفوذى واقع شده بودند و مىخواستند به این ترتیب خوارج را در مقابل ضربات امام حفظ کنند).
به هر حال در این ماجرا طبق بعضى از روایات، جوانى در لشکر على علیه السّلام بود که وقتى خبرهاى مربوط به عبور خوارج از نهر را شنید و اصرار آن حضرت را بر انکار این خبر مشاهده کرد در امامت امام شک نمود و با خود گفت: همراه او مىروم اگر خبر عبور راست بوده است در یک حمله غافلگیرانه ضربهاى بر چشم امام فرود مىآورم. او رفت و هنگامى که صدق کلام امام را مشاهده کرد از آن حضرت تقاضاى عفو و بخشش نمود.
به هر حال در این سخن دو خبر غیبى و پیشگویى مهم بیان شده است، نخست این که مىفرماید: «قتلگاه آنها در این طرف نهر است» (مصارعهم دون النّطفة) اشاره به این که آنها از نهر عبور نکرده و همچنان در این طرف آماده نبردند و ما با آنها نبرد مىکنیم و سرانجامش آن است که این سوى نهر اجساد بىجان آنها را در بر خواهد گرفت.
واژه «نطفه» در اصل به معنى آب صاف آمده است و گاه به معنى مروارید ذکر شده، شاید به تناسب صفا و درخششى که در مروارید وجود دارد و اطلاق این واژه
بر آب نطفه انسان یا سایر جانداران به خاطر آن است که این آب در واقع عصاره بدن و خالصترین ترشّحى است که در وجود انسان دیده مىشود.
به هر حال این واژه در کلام مورد بحث اشاره به نهرى است که از کنار نهروان عبور مىکرد و ظاهرا یکى از شاخههاى دجله بوده است و با توجه به تفاوتى که در بین آب فرات و دجله است که فرات غالبا گل آلود و دجله غالبا صاف است تعبیر بالا مىتواند اشاره به این نکته بوده باشد.
و در پیشگویى دوم مىفرماید: «به خدا سوگند از آنها ده نفر نجات نخواهد یافت و از شما ده نفر کشته نخواهد شد»! (و اللّه لا یفلت(2) منهم عشرة و لا یهلک منکم عشرة).
این پیشگویى با این صراحت و قاطعیت آمیخته با قسم به خوبى نشان مىدهد که قلب مولى با جاى دیگرى ارتباط داشته و آگاهىهاى خود را از آنجا مىگرفته است که در برابر مردم با این وضوح و صراحت از حادثه قریب الوقوعى که به هیچ وجه قابل پیشبینى نیست خبر مىدهد.
مورّخان نوشتهاند هنگامى که خوارج کشته شدند مسلّم شد که نه نفر از آنها از مرگ نجات یافته و فرار کردهاند و همین نه نفر در بلاد اسلام پراکنده شدند، دو نفر به سوى عمان رفتند و دو نفر به کرمان و دو نفر به سیستان و دو نفر به جزیره(3) و یک نفر به تلّ موزون (در خوزستان) و همانها بودند که گروههایى از ناآگاهان لجوج را دور خود جمع کردند و پایه فتنههایى را نهادند و از یاران امام امیر المؤمنین علیه السّلام در این جنگ هشت نفر به شهادت رسیدند.
ابن ابى الحدید در ذیل این سخن مىگوید پیشگویىها و اخبار غیبیه بر دو گونه است بعضى به صورت کلّى و مبهم ادا مىشود که نمىتواند بیانگر معجزهاى باشد،
ولى گاه انگشت روى خصوصیات و جزئیات و عدد گذارده مىشود، مانند آنچه در سخن بالا آمده است، این گونه امور جز از طریق علم پروردگار که به پیامبرش آموخته و پیامبر آن را در اختیار على علیه السّلام قرار داده امکان پذیر نیست بىشک هیچ انسانى بدون امداد الهى قادر بر درک چنین امورى قبل از وقوعش نیست و هر جا چنین امرى یافت شود معجزه الهى خواهد بود.
سپس به سخنى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم اشاره مىکند که خطاب به على علیه السّلام فرمود: «و الّذى نفسى بیده لو لا انّى اشفق ان یقول طوائف من امّتی فیک ما قالت النّصارى فى ابن مریم لقلت الیوم فیک مقالا لا تمرّ بملأ من النّاس الّا أخذوا التّراب من تحت قدمیک للبرکة» «قسم به کسى که جانم در دست قدرت او است اگر نمىترسیدم از این که گروههایى از امّت من در باره تو همان را بگویند که مسیحیان در باره عیسى بن مریم گفتند، امروز در باره تو سخنى مىگفتم که از هیچ کجا نگذرى مگر این که مردم خاک زیر پاى تو را براى تبرّک بردارند».(4)
مرحوم سید رضى در پایان این خطبه مىفرماید: «یعنى «بالنطفة» ماء النهر، و هى افصح کنایة عن الماء و إن کان کثیرا جمّا و قد اشرنا الى ذلک فیما تقدم عند مضىّ ما اشبهه» «منظور امام از نطفه (در کلام بالا) آب نهر است و این فصیحترین کنایهاى است که در باره آب گفته مىشود هر چند آب فراوان و بسیار بوده باشد و نیز ما به این سخن در گذشته (خطبه 48)، هنگامى که شبیه این سخن مطرح بود اشاره کردیم.
نکته
آیا آگاهى بر غیب ممکن است؟
شک نیست که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و امامان معصوم علیهم السّلام کرارا از امور پنهانى مربوط به حال یا آینده خبر دادهاند، و به تعبیر دیگر داراى علم غیب بودند، قرآن
مجید نیز در باره حضرت مسیح مىگوید که یکى از معجزاتش آگاهى بر غیب و امور پنهانى بود: «وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ» «من از آنچه مىخورید و در خانههاى خود ذخیره مىکنید به شما خبر مىدهم(5)» و در پایان همین آیه آن را یکى از نشانههاى خدا و صدق دعوى نبوّتش مىشمرد.
در نهج البلاغه، در کلام مورد بحث و دیگر سخنان حضرت نیز، کرارا پیشگویىهاى مهمى به چشم مىخورد.
در این که چگونه ممکن است از غیب آگاه شد، حدود علم غیب معصومین علیه السّلام چه اندازه بوده است؟ و ظاهر آیاتى را که مىگوید: «علم غیب مخصوص خداست» چگونه باید تفسیر کرد؟ و روایاتى که در این زمینه وارد شده است چه مفهوم و معنایى دارد؟ سخن بسیار است که به خواست خدا در شرح خطبه صد و بیست و هشتم بیان خواهد شد.
1) سند این سخن در ذیل خطبه شماره 60 خواهد آمد زیرا هر دو مربوط به یک ماجراست.
2) «یفلت» از ماده «إفلات» به معنى خلاصى یافتن و خلاص کردن، هر دو آمده است. بعضى نیز گفتهاند به معنى خلاصى یافتن با سرعت است.
3) «جزیره» نامى است که گاه به تمام بخشهایى که در میان رود دجله و فرات در عراق قرار گرفته اطلاق مىشده، و گاه به معنى بخشى از شهر اهواز آمده است که در میان دو شاخه رود کارون قرار دارد و تعبیر بالا ظاهرا اشاره به معنى دوم است.
4) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 5، صفحه 4.
5) سوره آل عمران، آیه 49.