جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه پنجاه و چهارم(1)

زمان مطالعه: 9 دقیقه

«و فیها یصف اصحابه بصفّین حین طال منعهم له من قتال اهل الشام»

«در این خطبه امام علیه السّلام حال یاران خود را، در آن هنگام که آنها براى مدتى طولانى امام علیه السّلام را از جنگ با شامیان نهى مى‏کردند، توضیح مى‏دهد».

خطبه در یک نگاه‏

در مورد این که امام علیه السّلام در چه زمانى این خطبه را ایراد فرمود و ناظر به کدام حادثه است در میان مفسّران نهج البلاغه گفتگوى زیادى است.

نویسنده «مصادر نهج البلاغه» مى‏نویسد: هنگامى که «عمرو بن عاص» بر مصر غلبه یافت و نماینده امام علیه السّلام «محمد بن ابى بکر» را به شهادت رسانید گروهى از آن حضرت خواستند که نظر خود را در مورد خلفاى پیشین بیان دارد، امام در جواب آنها فرمود: آیا از فتنه‏گرى‏هاى «عمرو عاص» فارغ شده‏اید که چنین سؤالى را طرح مى‏کنید در حالى که مصر را از شما گرفته‏اند و شیعیان مرا به شهادت رسانده‏اند، سپس فرمود: به زودى نامه‏اى خواهم نوشت و پاسخ سؤال شما را در آن خواهم‏

داد و نامه همانست که در بالا اشاره شد».

صاحب مصادر مى‏افزاید: بعید نیست که امام بعضى از بخشهاى این خطبه را بیش از یک بار (و در موارد مختلف) ایراد فرموده باشد.

بعضى نیز احتمال داده‏اند که آغاز خطبه مربوط به زمان بیعت با آن امام بوده باشد و ذیل آن مربوط به داستان صفّین.

این احتمال نیز داده شده که تمام آن مربوط به زمان بیعت بوده و منظور از جنگ همان جنگ جمل و مانند آن است که مقدماتش در همان زمان فراهم مى‏شد.

ولى همه این احتمالات بعید به نظر مى‏رسد ظاهر این است که کلّ خطبه مربوط به یک داستان است و آن داستان جنگ صفّین است و ناظر به زمانى است که اصحاب و یاران او با بى‏صبرى از امام علیه السّلام مى‏خواستند که اقدام به جنگ کند و کار را یکسره نماید شاهد این سخن گفتارى است که مرحوم «بحرانى» و شارح «خوئى» در شأن ورود این خطبه نوشته و مى‏گویند: «اشاره به حال اصحاب امام در صفّین است زمانى که ایشان را از جنگ با شامیان منع مى‏فرمود، به این منظور که شوقشان به جهاد بیشتر گردد (یا به خاطر این که تا ممکن است کار بدون خونریزى فیصله یابد و دشمن از راه انحرافى باز گردد(2))».

البته این سخن با عنوانى که در نسخه نهج البلاغه «صبحى صالح» آمده، متفاوت است چرا که او مى‏گوید: «اصحاب حضرت، طرفدار عدم پیکار بوده‏اند». ولى این سخن بسیار بعید به نظر مى‏رسد، همچنین با چیزى که در خطبه آینده مى‏آید که مى‏گوید: «در صفین یاران حضرت از تأخیر جنگ ناراحت بودند» سازگار نیست.

کوتاه سخن این که هنگامى که فشار زیادى از سوى اصحاب و یاران بر امام وارد شد که کار جنگ صفین را یکسره کند، امام فرمود: «من پس از بررسى زیاد در باره این جنگ و مطالعه در تمام جوانب آن به اینجا رسیدم که پیشنهاد شما را بپذیرم نه به خاطر فشارهایى که از سوى شما بر من وارد مى‏شود، بلکه به خاطر این که بر سر

دو راهى قرار گرفته‏ام: یا تمام باورهاى اسلامى خود را انکار کنم و یا براى حفظ آنها دست به شمشیر ببرم و بى‏شک من دومى را ترجیح مى‏دهم هر چند جان من به خطر بیفتد».

به هر حال: خطبه در یک نگاه اشاره به فشار زیادى دارد که در امر بیعت یا در امر جنگ با شامیان بر امام وارد شده و سرانجام امام تصمیم نهایى خود را بر جنگ بیان مى‏دارد، تصمیمى آمیخته با دوراندیشى و اعتماد به نفس و دور از هر گونه شتابزدگى و یکسونگرى.

بخش اول‏

فتداکّوا علیّ تداکّ الإبل الهیم یوم وردها و قد أرسلها راعیها، و خلعت مثانیها، حتّى ظننت أنّهم قاتلیّ أو بعضهم قاتل بعض لدیّ. و قد قلّبت هذا الأمر بطنه و ظهره حتّى منعنی النّوم، فما وجدتنی یسعنی إلّا قتالهم أو الجحود بما جاء به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فکانت معالجة القتال أهون علیّ من معالجة العقاب و موتات الدّنیا أهون علیّ من موتات الآخرة.

ترجمه‏

«مردم (هنگام بیعت یا هنگام اصرار بر شروع جنگ صفّین) همچون شتران تشنه کامى که به آب برسند و ساربان آنها را رها کند و پاى بند و عقال از آنها بر گیرد، بر من هجوم آورند، تا آنجا که من گمان کردم مرا بر اثر فشار خواهند کشت! یا بعضى به وسیله بعضى دیگر در برابر من از میان خواهند رفت! من در باره این موضوع (جنگ با شامیان یا دشمنان دیگر در آغاز خلافت) بررسى کافى کرده‏ام و آن را کاملا زیر و رو نموده، تمام جهاتش را سنجیده‏ام، به گونه‏اى که خواب را از چشمم ربود! سرانجام به این نتیجه رسیدم که چاره‏اى جز این نیست که یکى از دو راه را برگزینم یا (با کسانى که در برابر حق قیام کرده‏اند) به نبرد برخیزم، و یا آنچه را محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آورده است انکار کنم، دیدم تن دادن به جنگ (و مرارت دنیا) از تن دادن به کیفر پروردگار در قیامت آسانتر است، و از دست رفتن دنیا در برابر از دست دادن آخرت برایم سهل‏تر است. (به همین دلیل اوّلى را برگزیدم)».

شرح و تفسیر

راهى جز پیکار با این گروه ستمگر نیست!

این خطبه خواه ناظر به جریان آغاز بیعت با امام بوده باشد یا به مسائلى که در صفّین مى‏گذشت مربوط شود، نخست به این حقیقت اشاره مى‏کند که من به سراغ مردم نرفتم بلکه این مردم بودند که با اصرار عجیب و بى‏نظیرى به سراغ من آمدند، مى‏فرماید: «مردم همانند شتران تشنه کامى که به آب برسند و ساربان آنها را رها کند و پایبند و عقال، از آنها برگیرد، بر من هجوم آوردند» فتداکّوا(3) علیّ تداکّ الإبل الهیم(4) یوم وردها(5) و قد أرسلها راعیها، و خلعت مثانیها(6)).

سپس مى‏افزاید: فشار مردم به قدرى شدید و وحشتناک بود که «من گمان کردم مرا بر اثر فشار خواهند کشت یا بعضى به وسیله برخى دیگر در برابر من از میان خواهند رفت»! «حتّى ظننت أنّهم قاتلیّ أو بعضهم قاتل بعض لدیّ). در این تعبیرات چند نکته شایان دقّت است:

1- تعبیرى که امام در باره چگونگى هجوم مردم به هنگام بیعت یا هنگام اصرار بر مسأله شروع جنگ صفّین فرموده است، تعبیر تکان دهنده‏اى است که نشانه‏اى از دگرگونى فوق العاده حال مردم در آن هنگام مى‏باشد.

توجه داشته باشید که «تداکّوا» از ماده «دکّ» به معنى کوبیدن و خرد کردن و مسطّح ساختن است و در خطبه بالا اشاره به وضع شترانى است که فوق العاده تشنه‏اند و وارد آبگاه مى‏شوند و هر کدام دیگرى را مى‏کوبد و کنار مى‏زند تا زودتر به آب برسد («هیم» جمع «اهیم» به معنى حیوان یا انسانى است که از شدّت تشنگى یا عارضه دیگر متحیّر شده و پیوسته این طرف و آن طرف مى‏رود).

حال اگر چنین شتران تشنه‏اى به حال خود رها شوند و هر گونه نظارت ساربان و قید و بند را از دست بدهند چه منظره‏اى پیدا مى‏کنند. آرى این چنین بود حال مردم در آن لحظات حسّاس، و به قدرى فشار زیاد بود که نه تنها براى افراد خودشان ایجاد خطر مى‏کرد بلکه ممکن بود براى امام نیز تولید خطر کند.

آرى این گونه است حال مردم هنگامى که به چیزى عشق و علاقه مى‏ورزند و نسبت به آن احساسات نشان مى‏دهند ولى افسوس که گاهى همانها، هنگامى که به پاره‏اى از مشکلات برخورد مى‏کنند چنان تغییر حالت مى‏دهند که گویى هرگز در آن صف حاضر نبودند.

2- تعبیر «هیجان و بى‏تابى شتران تشنه بدون افسار» ممکن است اشاره ضمنى به عدم عمق احساسات و ضعف معرفت و شناخت آنها نیز باشد!

3- این تعبیرات، در واقع نوعى سرزنش را با عبارات کنایى در بر دارد و به آنها گوشزد مى‏کند که گاهى آن چنان داغ مى‏شوید که هیچ کس نمى‏تواند شما را کنترل کند و گاهى آن چنان سرد و افسرده و بى‏رمق، که کسى نمى‏تواند شما را به حرکت در آورد.

سپس در ادامه خطبه مى‏فرماید: «من در باره این موضوع (جنگ با شامیان یا دشمنان دیگر در آغاز خلافت) مطالعه و بررسى کافى کرده‏ام و آن را کاملا زیر و رو

نموده، تمام جهاتش را سنجیده‏ام بگونه‏اى که خواب را از چشمم ربود، سرانجام به این نتیجه رسیدم که چاره‏اى جز این نیست که یکى از دو راه را برگزینم یا با (کسانى که در برابر حق قیام کرده‏اند) به نبرد برخیزم و یا آنچه را محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آورده است انکار کنم، دیدم تن دادن به جنگ (و مرارت دنیا) از تن دادن به کیفر پروردگار (در قیامت) آسانتر است و از دست رفتن دنیا در برابر از دست دادن آخرت برایم سهل‏تر است» (و قد قلّبت هذا الأمر بطنه و ظهره حتّى منعنی النّوم فما وجدتنی یسعنی إلّا قتالهم أو الجحود بما جاء به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فکانت معالجة القتال أهون علیّ من معالجة العقاب و موتات الدّنیا أهون علیّ من موتات(7) الآخرة).

این تعبیرات پر معنى به خوبى نشان مى‏دهد که اوّلا: امام هرگز تسلیم فشارهاى مردم نمى‏شد و تا چیزى را دقیقا مورد بررسى قرار نمى‏داد در باره آن تصمیم نمى‏گرفت و این چنین است حال رهبران الهى که باید دور از احساسات داغ و فشارهاى زودگذر مردم، در مورد مصالح کارها دقّت و بررسى کنند، آنچه مصلحت است برگزینند، نه آنچه مایه خوشایند این و آن مى‏باشد.

ثانیا: بسیار مى‏شود که انسان در زندگى شخصى و رهبران، در زندگى اجتماعى بر سر دو راهى قرار مى‏گیرند در این گونه موارد باید شجاعت انتخاب اصلح را داشته باشند و اگر اصلح جنگ و پیکار و توسّل به زور است نباید عافیت طلبى آنها را از انجام وظیفه خود باز دارد و به بهانه حفظ خون مسلمین مقدّرات آنها را نادیده بگیرند و مصالحشان را زیر پا بگذارند.

ثالثا: آنچه براى امام اهمیت داشت مسأله جلب رضا و خشنودى پروردگار و انجام وظیفه بود به همین دلیل راهى را برگزید که رضاى خدا در آن باشد، خواه رضاى مردم در آن باشد یا نباشد.

رابعا: معلوم مى‏شود پیکارهاى امام پیکار کفر و ایمان و اسلام و جاهلیت بود، به همین دلیل با تمام توان به مقابله برخاست و مصلحت اندیشى‏هاى راحت طلبان و دنیا پرستان را کنار گذاشت.

بنا بر این، او در بند جلب خوشنودى خدا بود نه در بند تمایلات مردم و تمایلات خویش، مگر این که فشار مردم به قدرى زیاد باشد که راه به کلّى بسته شود و تکلیف ساقط گردد.

البتّه نمى‏توان انکار کرد که اگر انسان بتواند در میان خواست خدا و خواست مردم جمع کند- یعنى هر دو در یکسو جمع شوند یا به تعبیر دیگر اگر خواست مردم در مسیر خواست الهى واقع شود- کار آسانتر و پیشرفت سریعتر خواهد بود.

نکته‏ها

1- هجوم بى‏سابقه و مشتاقانه به امام علیه السّلام‏

در خطبه‏هاى نهج البلاغه مکرّر به این مضمون برخورد مى‏کنیم که مسلمانان در آغاز بیعت با امام علیه السّلام یا در بعضى از حوادث بعد از آن، هجوم مشتاقانه و عجیبى به سوى امام علیه السّلام کردند تا آنجا که وضع، غیر عادى و از کنترل خارج شد و بیم آن مى‏رفت که عده‏اى زیر دست و پا از میان بروند این هجوم عجیب از کجا سرچشمه گرفت؟ ظاهرا دلیلى جز این نداشت که مردم از شرایط زمان خلفا، مخصوصا عثمان و زیر پا ماندن ارزشهاى اسلامى و تقسیم ناعادلانه بیت المال در میان منسوبین خلیفه و دادن پست‏هاى کلیدى کشور اسلامى به دست نااهلان، چنان ناراحت و نگران بودند که براى نجات خود راهى جز پناه بردن به کسى که تمام ارزشهاى اسلامى را در وجود او جمع مى‏دیدند، نداشتند.

آرى آنها تشنه عدالت بودند. تشنه اسلام راستین و ناب، تشنه معارف قرآنى و خالى از هر گونه آمیختگى با خرافات و پیشداورى‏هاى نادرست، و همه این امور را در امام امیر المؤمنین علیه السّلام مشاهده مى‏کردند و تشنه‏کامان، به هنگام مشاهده آب‏

هرگز به سراغ سراب نمى‏روند و عاشقانه به آب زلال و گوارا روى مى‏آورند.

این هجوم عظیم و بى‏سابقه از یک سو دلیل بر عظمت مقام امام علیه السّلام و از سوى دیگر دلیل بر ناراحتى شدید مردم از وضع سابق بود و این هر دو در خور بحث‏هاى گسترده تاریخى است.(8)

2- بر سر دو راهى جنگ و صلح، و ایمان و کفر!

در بخش اخیر خطبه مشاهده کردیم که امام علیه السّلام خود را بر سر دو راهى مى‏بیند یا جنگ یا انکار آنچه پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آورده است.

این به خاطر آن است که جنگ با تام زشتى‏ها و عواقب شوم و مرگبارش، گاه تنها راه مبارزه با ظلم و فساد و بى‏عدالتى و تنها وسیله ریشه کن کردن فساد در زمین است.

به همین دلیل یکى از اهداف متعدّد جنگ در قرآن مجید خاموش کردن آتش فتنه و بازگشتن طاغیان و گردنکشان به سوى عدل الهى شمرده شده است: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ» «با آنها پیکار کنید تا فتنه خاموش گردد»(9) «فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ»، «با گروه تجاوزگر و ظالم پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردند»(10) و در چنین مواردى رهبران الهى، عافیت طلبى را رها کرده و به استقبال شداید جنگ و ناملایمات آن مى‏شتافتند، چرا که از دست دادن آرامش دنیا در برابر از دست دادن سعادت آخرت براى آنها دشوار نبود!


1) سند خطبه: نویسنده «مصادر نهج البلاغه» عقیده دارد که این خطبه بخشى از خطبه 26 مى‏باشد و آن را با خطبه 30 و 54 و 78 مجموعا یک خطبه مى‏داند که امام علیه السّلام آن را در خانه خویش در حضور جماعتى ایراد فرمود سپس دستور داد تا آن را بنویسند و براى سایر مسلمانان نیز نقل کنند. نامبرده در ذیل خطبه 26 ضمن اشاره به این مطالب مى‏نویسد: از جمله کسانى که قبل از سید رضى آن را نقل کرده‏اند «ثقفى» در «الغارات» و طبرى در «المسترشد» است و همچنین مرحوم «کلینى» در «الرسائل» به نقل از «کشف المحجّة» «سید بن طاوس» و نیز «ابن قتیبه» در «الامامة و السیاسة». (مصادر نهج البلاغه ج 1- ص 390).

2) منهاج البراعة، جلد 4، صفحه 326 و شرح نهج البلاغه، ابن میثم بحرانى، جلد 2، صفحه 144.

3) همان گونه که در بالا اشاره شد «تداکّوا» از ماده «دکّ» (بر وزن فکّ) مى‏باشد و به گفته راغب در مفردات این واژه در اصل به معنى زمین صاف و نرم است و از آنجا که براى صاف کردن یک زمین ناهموار باید آنرا بکوبند در بسیارى از موارد این واژه به معنى کوبیدن شدید به کار رفته است ولى از بعضى از منابع لغت عکس این استفاده مى‏شود، گفته‏اند: اصل معنى «دکّ» همان کوبیدن است و چون لازمه کوبیدن و ویران کردن، صاف و هموار کردن است این واژه بر زمین مسطّح اطلاق مى‏شود. و نیز «ارض دکّاء» به زمین صاف گسترده و «ناقه دکّاء» به شتر بدون کوهان اطلاق مى‏گردد.

4) «هیم» جمع «اهیم» و «هیماء» صفت مشبهه است به معنى حیوان یا انسانى که از شدّت تشنگى یا عارضه‏اى دیگر چنان منقلب شده که پیوسته به سویى مى‏رود و باز مى‏گردد و در اصل از ماده «هیم» (بر وزن حتم) به معنى تشنگى و عطش یا بیمارى عطش گرفته شده و به عاشقان بى‏قرار «هیمان» گفته مى‏شود.

5) «ورد» اسم مصدر است به معنى ورود و گاه آن را مصدر ذکر کرده‏اند که به عنوان تأکید معنى فاعلى مى‏دهد، این واژه معنى جمعى نیز دارد و به گروهى که در کنار نهر براى بر گرفتن آب مى‏آیند اطلاق مى‏شود. واژه «ورود» که در اصل همین معنى را داشته، با گذشت زمان گسترش یافته و به قرار گرفتن در کنار هر چیزى اطلاق شده است.

6) «مثانى» جمع «مثناة» و «مثناة» به معنى ریسمانى است که از پشم یا موى حیوانات درست مى‏کنند و پاى حیوان را به آن مى‏بندند و به آن «عقال» نیز گفته مى‏شود سپس به هر چیز پیچیده‏اى اطلاق شده است. این واژه در اصل از ماده «ثنى» (بر وزن سنگ) به معنى تکرار کردن و پیچیدن و برگرداندن قسمتهاى چیزى بر روى قسمتهاى دیگر است و به عدد «دو» به همین جهت «اثنان» گفته مى‏شود چرا که بازگشت و تکرارى در آن هست.

7) «موتات» جمع «موت» به معنى مرگ است، ولى به معنى از دست دادن چیزى نیز به کار مى‏رود و در خطبه بالا در همین معنى استعمال شده است. این واژه به معنى شدائد و حوادث سخت که موجب از دست رفتن آرامش انسان مى‏شود نیز به کار رفته است.

8) براى توضیح بیشتر مى‏توانید به شرح خطبه شقشقیه (خطبه سوم در جلد اول) مراجعه فرمایید.

9) سوره انفال، آیه 39.

10) سوره حجرات، آیه 9.