لمّا غلب أصحاب معاویة أصحابه علیه السّلام على شریعة الفرات بصفّین و منعوهم الماء
این خطبه را امام علیه السّلام زمانى ایراد فرمود که یاران معاویه بر اصحاب امام علیه السّلام غلبه کرده، و شریعه فرات را در صفّین تصرّف کرده بودند، و آب را از آنها دریغ داشتند. (این خطبه اصحاب امام علیه السّلام را به خروش در آورد، و با یک حمله شریعه فرات را از دست آنها باز پس گرفتند و آزاد کردند!)
خطبه در یک نگاه
«ابن ابى الحدید» در بیان محتوا و شأن ورود خطبه از «نصر بن مزاحم» چنین نقل کرد که: فرمانده مقدم لشکر معاویه «ابو الاعور سلمى» با مقدمه لشکر على علیه السّلام به فرماندهى «اشتر» درگیرى مختصرى پیدا کرد. «ابو الاعور» کوتاه آمد و خود را کنار کشید، و بعد خود را به شریعه فرات یعنى محلى که به آب نزدیک بود رساند، و آنجا را در اختیار گرفت و یاران على علیه السّلام را از آب منع کرد و این در محلى به نام «قنّسرین» در کنار صفّین واقع شد.
هنگامى که خبر به امیر مؤمنان على علیه السّلام رسید «صعصعة بن صوحان» را فرا خواند و فرمود: نزد معاویه برو و بگو ما این مسیر را براى رسیدن به تو پیمودهایم، و پیش از
اتمام حجّت مایل نیستیم با شما جنگ را آغاز کنیم، اما تو لشکر خود را فرستادهاى و جنگ را (در کنار شریعه فرات) آغاز کردهاى، و میان مردم و آب حائل شدهاى. شریعه را رها کن و آب را آزاد بگذار تا در آنچه میان ما و شما است بنگریم، و اگر دوست دارى هدف اصلى را رها کرده و مردم بر سر آب با یکدیگر بجنگند تا هر کس پیروز شد آب را در اختیار بگیرد، چنان کنیم!
«صعصعه» این پیام را براى معاویه برد، معاویه با یارانش به مشورت پرداخت، بعضى به او توصیه کردند که شریعه را همچنان در اختیار بگیر و آنها را از آب باز دار، ولى «عمرو بن عاص» به او گفت آب را آزاد بگذار، چرا که من مىدانم لشکر على هرگز اجازه نخواهند داد تو سیراب باشى و آنها تشنه بمانند، ولى معاویه نظر موافقان نگهداشتن شریعه را ترجیح داد.
هنگامى که امام علیه السّلام از این ماجرا با خبر شد خطبه پر شور بالا را که پر از نکات زیباى ادبى، و در نهایت فصاحت و بلاغت است ایراد کرد، و یاران خود را براى باز پس گرفتن شریعه فرات به حرکت در آورد، و با یک حمله شجاعانه لشکر معاویه را عقب راندند و شریعه فرات را براى همه آزاد کردند!
بخش اول این خطبه به این حقیقت اشاره مىکند که اگر انسان با شجاعت به میدان حوادث نرود و حق خود را نگیرد باید تن به ذلّت تسلیم در برابر ظلم بدهد، و در بخش دوم به این نکته اشاره مىفرماید که چگونه معاویه با تزویر و حیله گروهى از بیخبران را به صحنه آورده که حاضرند جان خود را در طریق باطل او فدا کنند؟!
بخش اول
قد استطعموکم القتال فأقرّوا على مذلّة و تأخیر محلّة أو روّوا السّیوف من الدّماء ترووا من الماء فالموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاة فی موتکم قاهرین. ألا و إنّ معاویة قاد لمة من الغواة و عمّس علیهم الخبر، حتّى جعلوا نحورهم أغراض المنیّة.
ترجمه
آنها (سپاه معاویه با بستن آب به روى شما) از شما جنگ طلبیدهاند، بنا بر این (در برابر این عمل ناجوانمردانه دو راه در پیش دارید،) یا باید تن به ذلّت و انحطاط منزلت خویش بدهید، یا شمشیرهایتان را از خون (این بیرحمان) سیراب کنید، تا بتوانید از آب سیراب شوید (بدانید) مرگ در زندگى توأم با شکست شماست، و حیات در مرگ پیروزمندانه شما، آگاه باشید معاویه گروهى از بیخبران گمراه را همراه خود آورده و حق را با نیرنگ و تزویر بر آنها پنهان نموده، تا آنجا که گلوهاى خویش را آماج تیرها و شمشیرهاى مرگآور ساختهاند!
شرح و تفسیر
به این حرکت ناجوانمردانه پایان دهید!
همان گونه که در شأن ورود خطبه اشاره شد این خطبه در لحظاتى بسیار حساس و سرنوشت ساز از امام علیه السّلام صادر شد و امام علیه السّلام که کانونى از فصاحت و بلاغت و دریایى از تدبیر و مدیریّت بود، چنان جملههاى کوبنده و مهیّج را براى اداى
مقصود خود انتخاب کرد که یارانش با شنیدن آن یکباره به حرکت در آمدند، و دست ستمگران شام را از شریعه فرات کوتاه کردند، و آن را براى دوست و دشمن مباح ساختند!
جملههایى است که امروز با گذشتن قرنها باز قوّت و قدرت خود را همچنان حفظ کرده و براى هر جمعیتى که عزّت و شرفشان با حملات ناجوانمردانه دشمن به مخاطره افتاده، کار ساز و الهام بخش است.
نخست مىفرماید: «آنها (سپاه معاویه با بستن آب به روى شما) از شما جنگ طلبیدهاند»! (قد استطعموکم القتال).
جمله «استطعموکم» در جایى به کار گرفته مىشود که شخصى از دیگرى تقاضاى طعام مىکند، گویى جنگ و پیکار طعامى است که اینها با عمل خود آن را از یاران امام علیه السّلام طلب کردهاند، این شبیه تعبیرى است که در عبارات روزمرّه، فارسى زبانان مىگویند «فلان کس تنش مىخارد» یا این که مىگویند «دلش هواى شلّاق کرده» اشاره به این که عمل او یک نوع ماجراجویى و جنگ طلبى است، و این رساترین تعبیرى است که در جریان بستن آب به روى لشکر امام علیه السّلام ممکن بود به کار گرفته بشود!
سپس مىافزاید: «شما در برابر این عمل ناجوانمردانه شامیان دو راه در پیش دارید: یا باید تن به ذلّت و انحطاط منزلت خویش بدهید، یا شمشیرهایتان را از خون (این خیره سران بیرحم) سیراب کنید، تا بتوانید از آب (فرات) سیراب شوید»! (فأقرّوا على مذلّة و تأخیر محلّة(2) أو روّوا(3) السّیوف من الدّماء ترووا من الماء!)
آرى آنها راه سومى در این ماجرا نداشتند، اگر در مقابل این حرکت دشمن
سستى به خرج مىدادند و لشکر از تشنگى به زحمت مىافتاد یا گروهى از تشنگى مىمردند بدترین داغ ذلت بر پیشانى آنها مىخورد و مقام و منزلت خود را نزد دوست و دشمن از دست مىدادند، ولى هنگامى که بپا خاستند و به دشمن حمله کردند هم در جایگاه شایسته خویش در نظر دوست و دشمن قرار گرفتند، و هم سربلند و عزیز شدند، و با جوانمردى مولى على علیه السّلام که پیشنهاد بستن آب را به روى آنها نپذیرفت و براى همه آزاد کرد، عظمت خود را حتى در دل دشمنان نیز تثبیت کردند، بگونهاى که آنها از عمل خود شرمنده شدند و احساس حقارت کردند، و با توجه به این که این ماجرا در آغاز جنگ صفّین بود سبب قوّت روحیه یاران مولى و ضعف روحیه لشکر معاویه شد.
سپس امام علیه السّلام به یک اصل کلّى و جاودانى که رمز پیروزى و عزّت و سربلندى هر قوم و ملّتى است اشاره کرده، خطاب به لشکریانش مىفرماید: «مرگ در زندگى توأم با شکست شماست، و حیات و زندگى در مرگ پیروزمندانه شما!» (فالموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاة فی موتکم قاهرین).
آرى در نظام زندگى انسانهاى شایسته و با شخصیت، زندگى مادّى و ظاهرى برترین ارزش نیست، همان گونه که مرگ مادى ضدّ ارزش نمىباشد، بلکه ارزش والا در نظر آزاد مردان با ایمان، در زندگى توأم با عزّت است به همین دلیل هر گاه بر سر دو راهى قرار گیرند، شهادت توأم با عزّت و سربلندى را بر زندگى ذلیلانه ترجیح مىدهند، و همین نظام ارزشى بود که مسلمانان را در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و حتى بعد از آن در پیکارهاى نابرابر پیروز مىکرد.
آرى عزّت جامعه اسلامى بر هر چیز مقدّم است و هر بهایى به خاطر آن پرداخته شود بجاست.
همین معنى در سخنان فرزندش حسین علیه السّلام در حادثه خونین کربلا تجلّى کرد آن زمان که فرمود: «لا و اللّه لا أعطیکم بیدی إعطاء الذّلیل و لا أقرّ لکم اقرار العبید»، «نه، به خدا سوگند دست ذلّت در دست شما نمىگذارم، و همچون
بردگان تسلیم نمىشوم، (بلکه مىجنگم و سربلند شربت شهادت را مىنوشم!(4))».
و هنگامى که در اثناء راه کربلا با لشکر حر روبرو شد و آنها را تشنه یافت، و مطابق راه و رسم جوانمردان دشمن را سیراب کرد، حرّ بن یزید ریاحى به گمان خودش از سر خیر خواهى و نصیحت عرض کرد: «با یزید پنجه در نیفکن که جان نازنینت به خطر خواهد افتاد!» امام علیه السّلام در جواب فرمود: «أ فبالموت تخوّفنى؟، آیا مرا به مرگ و شهادت مىترسانى؟!»
من همان را مىگویم که شاعر قبیله اوس در حالى که تصمیم به یارى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم گرفته بود و پسر عمویش او را از این کار بر حذر داشت گفت:
سأمضى فما بالموت عار على الفتى
اذا ما نوى حقّا و جاهد مسلما!
و واسى الرّجال الصّالحین بنفسه
و فارق مثبورا و باعد مجرما
فان عشت لم اندم و ان متّ لم ألم
کفى بک ذلّا ان تعیش و ترغما
«من از این راه مىروم و مرگ بر جوانمردان عار نیست»!
«جوانمردى که نیّتش حق است، و مسلمان است و جهاد مىکند»،
«و با مردان صالح در فدا کردن جان همراهى و مواسات دارد»،
«و از افراد بىایمان و گنهکار فاصله گرفته است»،
«من اگر زنده بمانم پشیمان نیستم، و اگر در این راه بمیرم ملامت نخواهم شد!»
«ذلّت براى تو (و امثال تو) است که زنده بمانى و سرافکنده باشى!(5)»
این شعار حیات آفرین اسلامى با تعبیر دیگرى در قرآن مجید آمده است، آنجا که مىفرماید: «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَنْ یُصِیبَکُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ»، «بگو آیا در باره ما جز یکى از دو نیکى را انتظار دارید (یا پیروزى یا شهادت) ولى ما انتظار داریم که خداوند عذابى از سوى خودش (در آن جهان) به شما برساند یا (در
این جهان) به دست ما مجازات شوید، اکنون که چنین است شما انتظار بکشید ما هم با شما انتظار مىکشیم!»(6)
در پایان این خطبه امام علیه السّلام به نیرنگهاى معاویه و سادهلوحى گروهى از شامیان فریب خورده اشاره کرده، مىفرماید: «آگاه باشید معاویه گروهى از بیخبران گمراه را همراه خود آورده و حق را با نیرنگ و تزویر بر آنها پنهان نموده، تا آنجا که گلوهاى خویش را آماج تیرها و شمشیرهاى مرگ ساختهاند!» (ألا و إنّ معاویة قاد لمة(7) من الغواة(8) و عمّس(9) علیهم الخبر، حتّى جعلوا نحورهم أغراض(10) المنیّة)،
در این گفتار از یک سو معاویه را معرفى مىکند که بنیان حکومتش بر فریب و نیرنگ و بهرهگیرى از ساده لوحان بیخبر است، و از سوى دیگر شامیان فریب خورده لشکر او را معرفى مىنماید که آنها چنان گرفتار شستشوى مغزى شدهاند که حتّى حاضرند جان خود را در طریق باطل و مقاصد شوم معاویه بر باد دهند!
شاید این جمله پاسخ به سؤالى است که در ذهن یاران آن حضرت پیدا شده بود و آن این که چگونه شامیان حاضرند تا سر حدّ مرگ از مطامع مادى معاویه دفاع کنند و جان خود را بر سر این کار نهند.
امام علیه السّلام این حقیقت را فاش مىکند که قدرت معاویه بر فریب و نیرنگ و دگرگون
نشان دادن واقعیتها از یک سو، و دور بودن و بیخبر ماندن شامیان از سوى دیگر، سبب شده است که آنها باور کنند راستى در راه خدا مىجنگند و به سوى شهادت پیش مىروند!
آرى تبلیغات بسیار وسیع و گسترده توأم با شگردهاى روانى دستگاه معاویه و عمرو عاص در فضاى شام این تأثیر را گذارده بود که گروهى یقین داشتند عثمان مظلوم کشته شده و قاتلش على علیه السّلام است، و معاویه به خونخواهى او برخاسته و در مسیر پاسدارى و حراست از مقام خلافت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و حفظ اسلام و قرآن گام بر مىدارد، و طبعا کشته شدن در این راه شهادتى است که آرزوى هر مسلمان پاکباز است!
البتّه آثار تزویر و دروغ براى مدت زیادى نمىتواند باقى بماند و سرانجام روشن مىشود، ولى چه بسا در زمانى که کار از کار گذشته و تأسّف بازماندگان بر مرگ عزیزانشان دیگر ثمرى ندارد.
نکتهها
1- باید با عزّت و سربلندى زیست
در اسلام یک سلسله شعارهاى اساسى است که این مکتب را از سایر مکتبها جدا مىکند، یکى از آنها همان است که در خطبه بالا آمده است که مردن با افتخار بهتر از زیستن با ذلّت است، و به تعبیر دیگر همان گونه که از ظلم و ستم باید به شدّت پرهیز کرد از تسلیم در برابر ظلم و ستم ستمکاران نیز باید بر حذر بود، تعبیر «أباة الضّیم»(11) در باره بزرگان اسلام اشاره به همین معنى است.
در واقع این اصل از آیه شریفه «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ»(12)، عزّت براى خدا و پیامبر و مؤمنان است»، سرچشمه گرفته، و روایاتى همچون گفتار امام
صادق علیه السّلام «انّ اللّه تبارک و تعالى فوّض الى المؤمن کلّ شیء الّا إذلال نفسه(13)، خداوند همه چیز را در اختیار مؤمن قرار داده، جز ذلیل ساختن خویشتن»، و حدیث معروف امام حسین علیه السّلام «موت فى عزّ خیر من حیاة فى ذلّ(14)، مردن با عزّت بهتر است از زنده ماندن با ذلّت»، و سخن دیگر آن حضرت: «الا و انّ الدّعىّ بن الدّعّىّ قد ترکنى بین السّلّة و الذّلّة و هیهات له ذلک، هیهات منّى الذّلّة ابى اللّه ذلک و رسوله و المؤمنون و جدود طهرت و حجور طابت ان تؤثر طاعة اللّئام على مصارع الکرام(15)، آگاه باشید این ناپاک ناپاک زاده، مرا در میان «شمشیر» و «ذلّت» مخیّر ساخته، و چه دور است که او به مقصد خود برسد، و چه دور است از من که تن به ذلّت بدهم نه خدا این را مىپسندد و نه پیامبرش و نه مؤمنان راستین و نه پدران و نیاکان پاک و مادران پاک دامن، آرى آنها هرگز اجازه نمىدهند که تسلیم در برابر فرومایگان را بر قربانگاه بزرگواران (و به خون خفتن افتخارآمیز آنان) ترجیح دهم»، الهام بخش این شعار بزرگ اسلامى است.
«ابن ابى الحدید» در شرح نهج البلاغه خود چنین مىگوید: «سیّد اهل الاباء الّذى علّم النّاس الحمیّة و الموت تحت ظلال السّیوف اختیارا له على الدّنیّة ابو عبد اللّه الحسین ابن علىّ بن ابی طالب علیهما السّلام عرض علیه الأمان و أصحابه فأنف من الذّلّ، بزرگ و پیشواى ستم ناپذیران جهان که درس غیرت و برگزیدن مرگ در سایه شمشیرها را بر ذلّت و خوارى به مردم جهان داد، حسین بن على علیهما السّلام بود، دشمن به او و یارانش امان داد ولى آنها تن به ذلّت ندادند(16)».
سپس به کلام تاریخى امام حسین علیه السّلام که در روز عاشورا بیان فرمود: «الا و انّ الدّعىّ ابن الدّعى …» اشاره مىکند و آن را همانند سخن پدر بزرگوارش على علیه السّلام
مىشمرد که در خطبه سى و چهار نهج البلاغه آمده است: «انّ امرء یمکّن عدوّه من نفسه …، به خدا سوگند کسى که دشمنى را بر جان خویش مسلط گرداند که گوشتش را بخورد، استخوانش را بشکند و پوستش را بر گیرد، بسیار عاجز و ناتوان و قلب و روح او بسیار کوچک و ضعیف است.» سپس به ذکر گروه دیگرى از کسانى که این راه پر افتخار را برگزیدند و مرگ شرافتمندانه را بر زندگى ذلیلانه ترجیح دادند مىپردازد.
ابن ابى الحدید در سخن دیگرى چنین آورده است که مردى روز عاشورا با عمر سعد بود شخصى به او گفت: واى بر تو آیا شما فرزندان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را کشتید؟ او چنین جواب داد اگر تو هم آنچه را ما دیدیم مشاهده مىکردى کارى جز کار ما انجام نمىدادى! گروهى به ما یورش بردند که قبضههاى شمشیر را محکم در دست داشتند و همچون شیران به ما حملهور شدند، سواران را از چپ و راست به خاک مىریختند و همگى آماده شهادت بودند، نه امان مىپذیرفتند، نه علاقهاى به مال داشتند، و نه چیزى میان آنها و شهادت مانع مىشد، اگر دیر جنبیده بودیم همه ما را نابود مىکردند، حال بگو غیر از این کارى که ما انجام دادیم چه مىتوانستیم انجام دهیم!(17)»
2- شستشوى مغزى ساده اندیشان
نکته مهم دیگرى که در خطبه بالا به چشم مىخورد، این است که گاه سردمداران باطل با سخنان فریبنده چنان در اعماق روح ساده لوحان نفوذ مىکنند که آنها را به عشق شهادت در راه خدا براى پیش برد اهداف شوم خودشان بسیج مىنمایند، و این گروه در حالى که عملا رو به سوى دوزخ پیش مىروند باورشان چنین است که به طرف بهشت در پروازند، و این منتهاى بدبختى است.
معاویه تنها کسى نبود که از این روش استفاده کرد، قبل و بعد از او حتى در دنیاى امروز کم نیستند آنها که به این روش متوسّل مىشوند، پیروان خود را شستشوى
مغزى داده و افکار و اراده آنها را در مسیر هوى و هوس خود به کار مىگیرند.
اینها با ریا کارى و دروغ و فریب و نیرنگ و استفاده از طرق روانى براى نفوذ در دیگران به مقصود خود که تحمیق تودههاى ناآگاه است نائل مىشوند، و آنها را آلت دست هوسهاى خود مىسازند.
عمر سعد فرمانده لشکر کربلا آن جنایتکار معروف و زشت سیرت، هنگامى که مىخواست لشکر کوفه را بر ضدّ امام حسین علیه السّلام بسیج کند صدا زد: «یا خیل اللّه ارکبى، و بالجنّة ابشرى!»، «اى لشکر خدا سوار شوید، و بهشت بشارتتان باد(18)!»
دستگاه تبلیغات فرعون نیز موسى و هارون را مردانى سلطهجو که در صدد غصب سرزمینهاى مردم مصر هستند معرفى کرد و فرعون را مدافع استقلال و عزّت و شرف و آبروى مردم مصر شمرد، و گفت: «إِنْ هذانِ لَساحِرانِ یُرِیدانِ أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِما»، «این دو نفر ساحرند و مىخواهند شما را با سحرشان از سرزمینتان بیرون کنند(19)!» و این رشته چه در گذشته و چه در زمان حال سر دراز دارد.
3- راه و رسم جوانمردان
«نصر بن مزاحم» در کتاب «صفّین» چنین نقل مىکند، بعد از آن که لشکر امیر مؤمنان على علیه السّلام شریعه فرات را از لشکر معاویه باز پس گرفتند، عمرو عاص به معاویه گفت: اى معاویه اگر آنها نیز مانند تو عمل کنند و آب را به روى تو و لشکریانت ببندند چه خواهى کرد و گمان تو چیست؟ آیا این قدر در خود قدرت مىبینى که بتوانى ضربهاى بر آنان وارد کنى و آب را باز پس بگیرى، همان گونه که آنها بر تو وارد کردند؟ و این در واقع سرزنشى بود به معاویه که پیشنهاد او را در مورد خوددارى از بستن آب به روى لشکر على علیه السّلام رد کرده بود.
معاویه گفت: گذشته را رها کن، اکنون بگو ببینم در باره على چه عقیدهاى دارى؟
عمرو عاص گفت: گمان من این است که او در باره تو مقابله به مثل نمىکند، و
آب را به روى تو و لشکرت نمىبندد، یعنى او جوانمرد است و این کار را با اصول جوانمردى هماهنگ نمىبیند. سپس افزود: چیزى که او براى آن آمده است غیر از این است(20)
مرحوم سید محمد حسین شهریار در این باره اشعار زیبایى سروده است که در ذیل از نظر مىگذرد:
شنیدم آب به جنگ اندرون معاویه بست
به روى شاه ولایت، چرا که بود خسى!
على به حمله گرفت آب و باز کرد سبیل
چرا که او کس هر بىکسى و دادرسى
سه بار دست به دست آمد و در هر بار
على چنین هنرى کرد و او چنان هوسى
فضول گفت که ارفاق تا به این حد بس
که بىحیایى دشمن ز حد گذشت بسى!
جواب داد که ما جنگ بهر آن داریم
که نان و آب نبندد کسى به روى کسى!
غلام همّت آن قهرمان کون و مکان
که بى رضاى الهى نمىزند نفسى!(21)
شبیه همین جوانمردى در تاریخ زندگى فرزندش حسین علیه السّلام نیز آمده است که در بیابان خشک و سوزان لشکر دشمنش حرّ بن یزید ریاحى را با آبى که در لشکر خود ذخیره کرده بود سیراب کرد، در حالى که آنها در کنار شطّ فرات آب را از او و فرزندانش دریغ داشتند!
1) این خطبه را «نصر بن مزاحم» در کتاب «صفّین» از جابر از امیر مؤمنان على علیه السّلام نقل کردهاند. (البته با کمى تفاوت) (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 20).
2) «محلّه» به معنى منزلگاه است و گاه به معنى جایگاه اجتماعى به کار مىرود و در خطبه فوق منظور همین معنى اخیر است.
3) «روّوا» از ماده «ترویه» به معنى سیراب کردن است، و روز هشتم ماه ذى حجه را از این جهت «یوم الترویه» مىگویند که در گذشته حاجیان براى رفتن به عرفات و مشعر و منى آب ذخیره مىکردند، و این واژه گاه در معنى کنایى آن به کار مىرود، مانند سیراب کردن شمشیرها که در خطبه بالا آمده است.
4) بحار الانوار، جلد 45، صفحه 7.
5) ارشاد مفید، جلد دوم، صفحه 81، طبع آل البیت.
6) سوره توبه، آیه 52.
7) «لمه» از مادّه «لمى یلمو لموا» به معنى برگرفتن چیزى به طور کامل است و «لمه» (به ضمّ لام و فتح میم بدون تشدید) به معنى گروه و جماعتى از مردم است، و بعضى گفتهاند: در مورد گروهى به کار مىرود که بین سه تا ده نفر باشند، و انتخاب این تعبیر در خطبه بالا کنایه از بىاعتنایى به لشکر معاویه و ناچیز بودن آنهاست.
8) «غواة» به معنى گمراهان جمع «غاوى» از ماده «غىّ» به معنى گمراه شدن است، این واژه، گاه به معنى افراد جلف و بى سروپا نیز به کار مىرود، و در خطبه بالا تاب هر دو معنى را دارد.
9) «عمّس» در اصل از ریشه «عمس» (بر وزن لمس) به معنى محو شدن و بىخبر ماندن و ناآگاه بودن نسبت به چیزى است، به همین جهت به شبهاى بسیار تاریک «عمیس» گفته مىشود، این تعبیر در خطبه بالا اشاره به پرده پوشى معاویه، و مخفى ساختن حقایق از شامیان است.
10) «اغراض» جمع «غرض» معانى مختلفى دارد، از جمله شوق، ملالت، تنفّر، ترس، پر کردن ظرف از آب، ولى معنى اصلى و معروف آن هدفى است که به سوى آن تیر مىاندازند و در خطبه بالا منظور همین معنى است.
11) «أباة» جمع «آبى» یعنى ابا کننده و «ضیم» به معنى ظلم است، و در مجموع به کسانى گفته مىشود که هرگز تن به ظلم نمىدهند (ستم ناپذیران).
12) سوره منافقون، آیه 8.
13) کافى، جلد 5، صفحه 63.
14) بحار الانوار، جلد 44، صفحه 192.
15) بحار الانوار، جلد 45، صفحه 83.
16) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد سوم، صفحه 249.
17) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد سوم، صفحه 263.
18) بحار الانوار، جلد 44، صفحه 391.
19) سوره طه، آیه 63.
20) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد سوم، صفحه 330.
21) کلیات دیوان شهریار، جلد 1، صفحه 690.