جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خطبه بیست و چهارم

زمان مطالعه: 8 دقیقه

و هى کلمة جامعة له، فیها تسویغ قتال المخالف، و الدعوة إلى طاعة اللّه، و الترقی فیها لضمان الفوز

و لعمری! ما علیّ من قتال من خالف الحقّ و خابط الغیّ، من إدهان و لا إیهان. فاتّقوا اللّه، عباد اللّه! و فرّوا إلى اللّه من اللّه، و امضوا فی الّذی نهجه لکم، و قوموا بما عصبه بکم، فعلىّ ضامن لفلجکم آجلا، إن لم تمنحوه عاجلا.

این، از سخنان جامعى است که امام، ایراد فرموده و در آن، اجازه جنگ با مخالفان و دعوت به اطاعت از فرمان الهى و تضمین نجات و پیروزى براى رهروان این راه، آمده است.

ترجمه‏

به جان خودم سوگند! در مبارزه با دشمنان حق، با آنان که در گمراهى غوطه‏ورند، هیچ گونه مجامله و مدارا نمى‏کنم و سستى به خرج نمى‏دهم. پس اى بندگان خدا، تقوا پیشه کنید! و از خدا، به سوى او فرار کنید! و از همان راهى که خداوند براى شما معیّن کرده است، بروید! و به وظایفى که براى شما مقرّر داشته، قیام کنید! که اگر چنین کنید، على، ضامن پیروزى شما است. و اگر امروز به آن نرسید، به آن خواهید رسید.

خطبه در یک نگاه‏

امام، در این خطبه، مخالفان حق را به شدّت تهدید مى‏کند و از عزم راسخ خود نسبت به جنگ و ستیز با آنان پرده برمى‏دارد و آنها را از هر گونه سازش سیاسى و معامله کردن بر سر حق و عدالت، مأیوس مى‏کند. سپس پیرامون خود را با چندین اندرز و توصیه مهم براى همراهى با او در این راه، آماده مى‏سازد.

بعضى معتقدند که این، در واقع، پاسخى است به کسانى که به آن حضرت خرده مى‏گرفتند که چرا با مخالفانش، سازش نمى‏کند و با پرداختن رشوه و … آنها را به تسلیم وا نمى‏دارد. امام، با این سخن، روشن مى‏کند که او اهل این گونه معاملات نیست.(1)

شرح و تفسیر

سازشکار نیستم، وقت شناسم!

امام، در نخستین جمله‏هاى این خطبه، عزم راسخ خود را در پیکار با مخالفان حق، آشکار مى‏سازد و مى‏فرماید: «به جان خودم سوگند! در مبارزه با مخالفان حق و آنان که در گمراهى غوطه‏ورند، هیچ گونه مجامله و مدارا نمى‏کنم و سستى به خرج نمى‏دهم، و لعمری(2)! ما علیّ من قتال من خالف الحقّ و خابط(3)

الغیّ، من إدهان(4) و لا إیهان(5)»

به نظر مى‏رسد که فرق میان این دو تعبیر: «خالف الحقّ» و «خابط الغىّ» در اینجاست که جمله نخست، اشاره به کسى است که آگاهانه راه خلاف حق را مى‏پوید و جمله دوم، نظر به کسى دارد که از روى جهل و نادانى و اشتباه و بدون تأمّل و مطالعه، در گمراهى غوطه‏ور مى‏شود.

و تعبیر به ادهان (مجامله و مداهنه) و ایهان (سست کردن) اشاره به این است که سبب دست برداشتن از مبارزه، یکى از این دو علّت است: یا سازشکارى و مداهنه با دشمن و یا ضعف و ناتوانى را بر خویش هموار کردن، و چون هیچ یک از این دو عامل، در وجود على علیه السّلام راه ندارد، بنا بر این، مبارزه او با مخالفان حق، قطعى و آشتى ناپذیر است.

همین معنا، به صورت دیگرى، در سخنان امام آمده است. در یک جا، به عنوان یک روش کلّى در باره پیشواى مسلمانان مى‏فرماید: «لا یقیم أمر اللّه سبحانه الّا من لا یصانع و لا یضارع و لا یتّبع المطامع، فرمان خداوند سبحان را، تنها کسى مى‏تواند اجرا کند که نه سازشکار باشد و نه به روش اهل باطل عمل کند و نه پیرو فرمان طمع باشد».(6)

و در جاى دیگر در باره شخص خویش مى‏فرماید:

«و أیم اللّه! لقد کنت من ساقتها حتّى تولّت بحذافیرها و استوسقت فی قیادها، ما ضعفت و لا جبنت و لا خنت و لا وهنت، به خدا سوگند! من به دنبال این لشکر (لشکر پیامبر اسلام) بودم، آنها را به پیشروى تشویق مى‏کردم تا باطل، به طور کامل، عقب نشینى کرد و همه مردم، تحت رهبرى اسلام در آمدند و در این راه، هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا فرا نگرفت و خیانت نکردم و سستى، در من، راه‏

نیافت.»(7)

حضرت، سپس در تعقیب سخنش، مردم را به چند موضوع مهم سفارش مى‏کند:

نخست، به تقوا و پرهیزکارى، گوشزدشان مى‏کند و مى‏فرماید: «اى بندگان خدا! تقواى الهى پیشه کنید! (فاتّقوا اللّه! عباد اللّه!)

تقوا- که همان حالت خدا ترسى باطنى و جهت‏گیرى معنوى و درونى در مخالفت با گناه و توجّه به طاعت پروردگار است- سرچشمه اصلى تمام نیکى‏ها و خوبى‏ها است و به همین دلیل، در همه جا، به عنوان مقدمه‏اى براى سایر توصیه‏هاى مهم اخلاقى و اجتماعى و دینى، بر آن تأکید مى‏شود.

حضرت، در توصیه دوم مى‏فرماید: «از خدا، به سوى او فرار کنید! (از غضب و سخط او به سوى رحمت، و از عصیانش، به سوى اطاعت، و از عذابش، به سوى ثواب، و از نغمتش به سوى نعمت) (و فرّوا الى اللّه من اللّه).

این تعبیر، اشاره لطیفى به مسأله توحید افعالى است، چرا که انسان، هر مشکلى در این جهان پیدا مى‏کند، از ناحیه اعمال او و آثارى است که خدا، براى آن اعمال قرار داده است. پس، مشکلاتش، به یک معنا، از سوى او است و مجازاتى است از ناحیه او، لذا انسان، براى حلّ این مشکلات، راهى جز این ندارد که به سوى او فرار کند، زیرا «لا مؤثّر فى الوجود الّا اللّه» و هر خیر و برکت و نجاتى که هست، از ناحیه او است.

قرآن مجید نیز در باره گروهى از گنهکاران که مشمول سخط و غضب الهى واقع شده بودند، مى‏فرماید: «وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ»، دانستند که پناهگاهى از خدا، جز به سوى او نیست.(8)

این نکته، جالب است که انسان، در زندگى معمولى، هنگامى که از کسى یا چیزى وحشت مى‏کند، به شخص دیگرى یا چیز دیگرى پناه مى‏برد، ولى در مورد

خداوند، چنین نیست! هنگامى که در عذاب و کیفرش بترسد، باید به خود او پناه ببرد، مگر قادر رحیم و مهربانى، جز او، پیدا مى‏شود؟!

این، درسى است که توحید افعالى به ما داده و هر حرکت و برکتى را، از سوى خداوند، معرّفى کرده است.

خداوند، داراى اسما و صفاتى است که ما را دعوت مى‏کند که در همه حال و در هر شرایطى، به او پناه بریم. اگر از خشم و غضبش ترسان بودیم، به عفو و رحمتش پناه مى‏بریم و اگر از عدالتش بیمناک شدیم، به فضل و کرمش پناهنده مى‏شویم.

به هر حال، به نظر مى‏رسد که این جمله، از سوره ذاریات اقتباس شده که از زبان پیامبر اسلام فرمود: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ»، «پس به سوى خدا بگریزید! که من، از سوى او، براى شما بیم دهنده آشکارى هستم».(9)

حضرت، در سومین توصیه مى‏فرماید: «از همان راهى که خداوند، براى شما معیّن کرده است بروید». (و امضوا فى الّذى نهجه لکم).

و در چهارمین و آخرین توصیه، مى‏افزاید: «به وظایفى که براى شما مقرّر داشته، قیام کنید، (و قوموا عصبه(10) بکم).

در واقع، در اینجا، امام، یک برنامه منظّم چهار ماده‏اى را براى سعادت و نجات پیروان خود، تنظیم فرموده است. در نخستین مرحله، روح تقوا و خدا ترسى را در آنها زنده مى‏کند. این امر، سبب حرکتى به سوى خدا مى‏گردد و مسأله «فرار از خدا به سوى خدا» مطرح مى‏شود. چون این حرکت، آغاز شد، باید در مسیر ایمان و عقیده، در آن راهى گام نهد که خدا، براى او مقرّر داشته است و در مرحله عمل- که مرحله چهارم است- به تکالیف و وظایفى قیام کند که او مقرّر کرده است.

ممکن است که گفته شود این سفارش‏هاى چهار گانه که با «فاء تفریع» آغاز شده- چه ارتباطى با صدر خطبه دارد که سخن از تصمیم قطعى بر مبارزه با مخالفان حق‏

مى‏گوید؟

جواب این سؤال، روشن است، چرا که براى مبارزه با این گروه منحرف و ستمگر، یارانى شجاع و با ایمان و مصمّم لازم است. گویا، امام، مى‏خواهد با این سخن، آنها را بسازد و آماده قیام کند.

جالب توجه است که امام، در جمله بالا، از تکالیف، تعبیر به «ما عصبه بکم» (امورى را که به شما پیوند داد و مربوط ساخت) مى‏کند، مفهوم این سخن آن است که وظایف الهى، چیزى نیست که انسان بتواند نسبت به آن بى‏تفاوت باشد، بلکه آن، بارى بر دوش و طوقى است بر گردن و دینى است بر ذمّه او.

قابل توجه این که در آیات و روایات مختلف، همه این تعبیرات، وارد شده، و همگى نشان مى‏دهد که انسان، وقتى آزاد مى‏شود که این وظایف را ادا کند.

حضرت، در پایان خطبه، براى بالا بردن روحیه اصحاب و یارانش در این نبرد سرنوشت‏ساز، پیروزى را براى آنها تضمین مى‏کند، همان پیروزى قطعى و تخلّف ناپذیرى که اگر در این جهان، به سراغشان نیاید، در جهان دیگر، آن را در آغوش خواهند گرفت. مى‏فرماید: «اگر چنین کنید، على، ضامن پیروزى شما است. و اگر امروز به آن نرسید، در آینده، به آن خواهید رسید، «فعلىّ ضامن لفلجکم(11) آجلا ان لم تمنحوه عاجلا».

این، همان منطق قوى و نیرومند قرآن مجید است که به پیروان خود، این حقیقت را مى‏آموزد که در پیکار با دشمنان و در صحنه جهاد، همیشه، پیروز هستید، اگر دشمن را در هم بشکنید، پیروزید و اگر شهید راه خدا شوید، باز هم پیروز هستید. «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَنْ یُصِیبَکُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ»، بگو: آیا در باره ما، جز یکى از دو نیکى (یا پیروزى در نبرد و یا شهادت) را انتظار دارید؟ ولى ما براى شما (یکى از دو شکست را) انتظار داریم: یا عذابى از سوى‏

خداوند (در جهان دیگر) به شما برسد و یا (در این جهان) به دست ما مجازات شوید. اکنون که چنین است، شما انتظار بکشید، ما هم با شما انتظار مى‏کشیم(12)

روشن است سربازانى که خود را در هر حال پیروز مى‏دانند و دشمن را محکوم به شکست، از چنان روحیه بالایى بهره‏مندند که از هیچ خطرى، ترسى به دل راه نمى‏دهند و در برابر هیچ مشکلى، خم به ابرو نمى‏آورند.

به گفته بعضى از دانشمندان بیگانه، عامل اصلى پیروزى مسلمانان در میدان نبرد، با وجود نابرابرى فاحش نسبت به قواى دشمن، ایمان به همین اصل بوده است. در جهان امروز نیز باید همین اصل اسلامى، زنده شود، تا مسلمانان، در برابر انبوه دشمنان، زانو نزنند و از هر مى‏دانى، سر بلند و پیروز در آیند.

گفتنى است که این روحیه، جز در سایه ایمان قوى و نیرومند و تقوا و خدا ترسى، حاصل نمى‏شود.

نکته

نه سستى و نه سازش!

یکى از تفاوت‏هاى عمده در بین سیاست‏هاى الهى و معمولى، همین است که سیاستمداران دنیا طلب، براى رسیدن به اهداف شخصى، از هیچ کارى، ابا ندارند و بسیار مى‏شود که بر سر اصول انسانى و منافع جامعه، معامله مى‏کنند و اصول را زیر پا مى‏گذارند و حق و عدالت را نادیده مى‏گیرند، تا موقعیت سیاسى و اجتماعى خود را حفظ کنند، در حالى که سیاستمداران الهى، هرگز اهل چنین معامله‏هایى نبودند. آنها گاه، موقعیّت خویش را به خطر مى‏انداختند، به خاطر این که اصول، محفوظ بماند و حق و عدالت، ضایع نشود.

این مسأله، در زندگى پیغمبر اکرم و امیر مؤمنان على- صلوات اللّه علیهما- آشکار است. افراد زیادى را در تاریخ مى‏شناسیم که به سیاست على علیه السّلام خرده مى‏گرفتند و

خرده گیرى آنها نیز عمدتا از همین جا سرچشمه مى‏گیرد. آنها، پیشنهاد مى‏کردند که مثلا على علیه السّلام بیت المال را براى جلب نظر مخالفان، ناعادلانه تقسیم کند، یا این که حکومت شام را به دست معاویه بسپارد، امّا این که معاویه با مردم چه مى‏کند و در جریان حکومت او، چه اصولى قربانى مى‏شود، براى آنها مطرح نبود! یا این که پیشنهاد عبد الرحمن بن عوف را در ماجراى شوراى شش نفره عمر، بپذیرد و یا به پیشنهادهاى طلحه و زبیر، براى واگذارى پست‏هاى مهم کشور اسلام به آنها، تن در دهد!

این خرده‏گیران، به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم خرده مى‏گرفتند که مصلحت این است که افراد تهیدست و پا برهنه را از اطراف خود دور کند. آنها مى‏گفتند که هر چند، قلب آنها، مالامال از ایمان به خدا است، ولى مصلحت این است که ثروتمندان خودخواه را گرد خود جمع آورد و با نیروى آنها، بر دشمن بتازد، هر چند آنها، ایمان و تقواى درستى نداشته باشند!

اختلاف این دو دیدگاه (سیاست الهى و سیاست آلوده با هوا و هوس) و نیز اختلاف مصلحت با واقعیت، همیشه، عنوان خرده‏گیرى‏هاى گروهى از دنیا طلبان نسبت به انبیا و اولیاى الهى بوده است.

على علیه السّلام در این خطبه کوتاه و پر معنا، مسیر سیاست خود را به وضوح ترسیم مى‏کند و با صراحت مى‏گوید که من، از آن گروه سازشکار و صاحب مداهنه و مجامله نیستم که با مخالفان حق و عدالت، از در سازش در آیم، بلکه ابزار سیاست من، تقوا و فرار به سوى خدا و قدم برداشتن در مسیرى که او مشخّص ساخته و انجام تکلیفى که او براى ما تعیین کرده است، مى‏باشد.

در باره این مسأله، باز هم در موارد دیگر، سخن خواهیم گفت.


1) مفتاح السعادة فى شرح نهج البلاغه، جلد، صفحه 112.

2) «لعمرى» و «عمر» و «عمر» و «عمر»، به معناى «مدّت زندگى»، است و به هنگام قسم، عمر (به فتح عین) گفته مى‏شود در اینجا، «لعمرى»، مبتدأ و خبرش، محذوف است و در اصل: «لعمرى قسمى» (به عمرم سوگند- که ما، در فارسى، «به جانم سوگند» مى‏گوئیم) است. در مجمع البحرین، در اینجا سؤالى مطرح مى‏کند و آن این که چه گونه این جمله، در قرآن به کار رفته و به غیر خداوند، سوگند یاد شده است در حالى که قسم، تنها، به ذات پاک خداوند یاد مى‏شود؟ و در پاسخ مى‏گوید: که این قسم، حقیقى نیست، بلکه صورت قسم است و یا این که در تقدیر چنین است: «بواهب عمرى و عمرک»، یعنى، سوگند به کسى که عمر و جان، به من و تو بخشیده است.

3) «خابط» از مادّه «خبط» به معناى «زدن» یا «زدن نامنظّم» است. این واژه، در مورد شتر، هنگامى که نامنظم راه مى‏رود، به کار مى‏رود.

4) «ادهان» از مادّه «دهن» به معناى «روغن» گرفته شده است. بنا بر این، «ادهان»، به معناى «روغن مالى» است و به صورت کنایه، در مورد مجامله و سازشکارى به کار مى‏رود.

5) «ایهان» از مادّه «وهن» به معناى «ضعف و سستى» است، خواه در خلقت باشد، یا در اخلاق. و «ایهان» و «توهین» به معناى «سست کردن» است.

6) کلمات قصار، کلمه 110.

7) خطبه 104.

8) سوره توبه، آیه 118.

9) سوره ذاریات، آیه 151.

10) «عصب» از ماده «عصب» است و همان رشته‏هایى است که عضلات و استخوانها را به هم پیوند مى‏دهد. و این واژه، به معناى «بستن» نیز به کار مى‏رود.

11) «تفسیر فلج» در ذیل خطبه 23 آمد.

12) سوره توبه، آیه 52.