منذر پسر جارود و از قبیله عبدالقیس مىباشد که پدرش او و افراد دیگر قبیله خود را نزد پیغمبر اکرم آورد و همگى به دین اسلام مشرف شدند. جارود مردى درست و نیکو خصال بود ولى پسرش منذر
در خودخواهى و لباسهاى گرانبها پوشیدن و فیس و افاده فروختن نظیر نداشت. چنانکه امام علیهالسلام درباره او مىفرمود: از خودپسندى به چپ و راستش مىنگرد، و به جامه راه راه و زرق و برق دارش به خود مىبالد و بسیار گرد و خاک کفشش را با فوت و تف پاک مىکند. به هر حال، امیرالمومنین! مدتى او را به فرماندارى یکى از شهرهاى فارس گماشت، و چون دریافت که خیانت ورزید و مبلغ چهار هزار درهم از بیتالمال دزدید با این نامه از مقامى که داشت بر کنارش ساخت و به کوفهاش فرا خواند.
به هر حال، امیر المؤمنین مدّتى او را به فرماندارى یکى از شهرهاى فارس گماشت، و چون دریافت که خیانت ورزید و مبلغ چهار هزار درهم از بیت المال دزدید با این نامه از مقامى که داشت برکنارش ساخت و به کوفهاش فرا خواند. اما بعد، درستى و پاکدامنى پدرت موجب شد که من در بارهات فریب بخورم، و گمان ببرم که تو هم از شیوه او پیروى مىکنى و راه و روشش را مىروى. ولى تو- بطورى که به من گزارش دادهاند- جلو هوى و هوس خود را نمىگیرى، و براى آخرتت توشهاى بجا نمىگذارى. دنیایت را با ویران کردن آخرتت آباد مىسازى، و دینت را از دست مىدهى که به کسان و خویشاوندانت برسى و آنان را بنوازى. به هر حال، اگر آنچه در بارهات به من گزارش دادهاند درست باشد که شتر خانوادهات و دوال کفشت بسى از تو بهتر است.(1) و کسى که مانند تو از آب در آید، هرگز نگهبانى و پاسدارى مملکت را نشاید، چه نمىتواند فرمانى را اجراء نماید، یا کارى بکند که بر قدر و منزلت خویش بفزاید. و در امانتى شریک شود، و یا در پى جمع آورى خراج برود بنا بر این هنگامى که نامه من به دستت مىرسد بسویم حرکت کن، انشاء اللّه.
1) مثلى است که اعراب در باره آدمهاى بد و فرومایه و نادان بکار مىبرند.