جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ابن‏سکیت

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

ابن‏سکیت، از علماء و بزرگانِ ادب عربی است و هنوز هم در ردیف صاحب نظران زبان عرب مانند سیبویه و دیگران نامش برده می‏شود این مرد در دوران خلافت متوکل عباسی می‏زیسته در حدود دویست سال بعد از شهادت آقا علی (ع) در دستگاه متوکل متهم بود که شیعه است! اما چون بسیار فاضل و برجسته بود، متوکل او را به عنوان معلم فرزندانش انتخاب کرد.

یک روز که بچه‏های متوکل به حضورش آمدند و ابن‏سکیت هم حاضر بود و خوب از عهده درس خویش برآمده بود، متوکل ضمن اظهار رضایت از ابن‏سکیت و شاید به دلیل سابقه ذهنی که از او داشت که شنیده بود تمایل به تشیع دارد، از ابن‏سکیت پرسید: این دو تا (فرزندش) پیش تو محبوب‏ترند یا حسن و حسین فرزندان علی (علیهم‏السلام)؟ ابن‏سکیت از این جمله و از این مقایسه سخت برآشفت و خونش به جوش آمد با خود گفت کار این مرد مغرور به جائی رسیده است که فرزندان خود را با حسن و حسین (علیهم‏السلام) مقایسه می‏کند؟

این تقصیر من است که تعلیم آنها را بر عهده گرفته‏ام، لذا در جواب متوکل گفت: به خدا قسم قنبر غلام علی (ع) به مراتب از این دوتا و از پدرشان نزد من محبوبتر است.

متوکل فی المجلس دستور داد زبان ابن‏سکیت را از پشت گردنش درآوردند.

شها تا جای در سر داده‏ام سودای مهرت را

علی گویان ز اعضا بشنوم غوغای مهرت را

نه من تنها به مهرت پای بند از جان شدم شاها

دل خلق است طالب گوهر والای مهرت را

چو مهرت فرض باشد ای شه خوبان روا باشد

که زیب دل نمایم لؤلو ای مهرت را

به عشقت می‏خورم سوگند تا جان در بدن دارم

چراغ سینه سازم شمع بزم آرای مهرت را