جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امیر سخن

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

شکیب ارسلان ملقب به امیرالبیان یکی از نویسندگان زبردست عرب در عصر حاضر است.

در جلسه‏ای که به افتخار او در مصر تشکیل شده بود، یکی از حضار می‏رود پشت تریبون، و ضمن سخنان خود می‏گوید:

دو نفر در تاریخ اسلام پیدا شده‏اند که به حق شایسته‏اند (امیر سخن نامیده شوند): یکی علی بن ابیطالب و دیگری شکیب).

شکیب ارسلان با ناراحتی برمی‏خیزد و پشت تریبون قرار می‏گیرد و از دوستش که چنین مقایسه‏ای کرده گله می‏کند و می‏گوید:

من کجا و علی بن ابیطالب کجا! من بند کفش علی (ع) به حساب نمی‏آیم. راستی حق هم همین است، زیرا پس از وحی و سخن خدا کلامی پر جلال‏تر و شیواتر از کلام علی (ع) نیامده است. و باید

چنین باشد که او فرمانده سپاه سخن است و بر کلام او نشانه‏ای از دانش خدائی و بوئی از سخن نبوی موجود است.

هست عمری گشته از جان ثناخوان علی

ریزه خوار سفره اکرام و احسان علی‏

پای نگذارم به راهی جز به راه مهر او

گر بود دستی مرا دارم به دامان علی‏

هستی از صبح ازل گردیده تا شام ابد

بر سر خوان کرم پیوسته مهمان علی‏

سر ندارد ارزشی تا پیش پایش افکنم

جان ندارد قدر تا گویم به قربان علی‏

دم به دم می‏ریخت گوهر هر زمان به هر سخن

باز می‏شد شکرین لعل در افشان علی‏

روبرو می‏گشت با شیر فلک گر روز جنگ

جان به در هرگز نمی‏برد او زمیدان علی‏