شکی نیست که قرآن خود سخن نمیگوید و باید افراد قرآن شناس آن را به سخن در آورند؛ در آن بنگرند و حکم خدا را دریابند تا به فصل خصومت بپردازند. برای رسیدن به این هدف قرار شد که افرادی از طرف شامیان و افراد دیگری از طرف عراقیان برگزیده شوند. مردم شام بدون قید و شرط پیرو معاویه بودند که او هر کس را انتخاب کند به او رأی دهند و همه میدانستند که او جز عمرو عاص، طراح فتنه، کسی را انتخاب نخواهد کرد. به تعبیر معروف، مردم شام برای مخلوق، فرمانبردارتر از همه و برای خالق، عاصیترین افراد بودند.
ولی وقتی نوبت به امام -علیهالسلام- رسید گروه فشار (که بعدها نام «خوارج» به خود گرفتند و مسئلهی «حکمیت» را گناه کبیره پنداشتند و خود از پذیرفتن آن توبه کردند و از علی -علیهالسلام- نیز خواستند که او نیز توبه کند) دو مطلب را بر آن حضرت تحمیل کردند:
1- پذیرفتن حکمیت.
2- انتخاب حکم مورد نظر خود، نه حکم مورد نظر امام -علیهالسلام-.
این بخش از تاریخ را، که کاملاً آموزنده است، به گونهای مینگاریم:
گروه فشار: ما ابوموسی اشعری را برای حکمیت میپذیریم.
امام -علیهالسلام- من هرگز به این کار راضی نمیشوم و چنین حقی به او نمیدهم.
گروه فشار: ما نیز جز به او به کسی رأی نمیدهیم. او بود که ما را از روز نخست از این جنگ بازداشت و آن را فتنه خواند.
امام -علیهالسلام-: ابوموسی اشعری کسی است که در روزهای نخست خلافت از من جدا شد و مردم را از یاری من بازداشت و برای دوری از کیفر پا به فرار نهاد تا اینکه او را امان دادم و به سوی من بازگشت. من ابنعباس را برای داوری بر میگزینم.
گروه فشار: برای ما، تو و ابنعباس فرق نمیکنید. کسی را برگزین که نسبت به تو و معاویه یکسان باشد.
امام -علیهالسلام-: مالک اشتر را بر این کار انتخاب میکنم.
گروه فشار: اشتر آتش جنگ را بر افروخته و ما الان به حکم او محکوم هستیم.
امام -علیهالسلام-: حکم اشتر چیست؟
گروه فشار: او میخواهد مردم را به جان هم بیندازد تا خواستهی خود و تو را انجام دهد.
امام -علیهالسلام-: اگر معاویه در گزینش داور خود کاملاً آزاد است، در برابر فرد قرشی (عمرو عاص) جز گزینش قرشی (ابنعباس) مناسب نیست. شما هم در برابر او عبدالله بن عباس را برگزینید، زیرا فرزند عاص گرهی را نمیبندد مگر اینکه ابنعباس آن را میگشاید، یا گرهی را باز نمیکند مگر اینکه آن را میبندد؛ امری را محکم نمیکند مگر اینکه ابنعباس آن را سست میگرداند و کاری را سست نمیکند مگر اینکه آن را محکم میسازد.
اشعث: عمرو عاص و عبدالله بن عباس هر دو از قبیله مضر هستند و دو فرد مضری نباید با هم به داوری بنشینند. اگر یکی مضری باشد (مثلاً عمرو عاص) حتماً باید دومی یمنی (ابوموسی اشعری) باشد.
(کسی از این مرد نپرسید که مدرک او بر این قانون و تشریع چیست!)
امام -علیهالسلام-: از آن بیم دارم که یمنی شما فریب بخورد، زیرا عمرو عاص شخصی است که در انجام مقاصد خود از هیچ چیز ابا ندارد.
اشعث: به خدا سوگند که هرگاه یکی از آن دو حکم یمنی باشد، برای ما بهتر است، هر چند بر خلاف خواستهی ما داوری کند. و هرگاه هر دو مضری باشند برای ما ناخوشایند است، هر چند مطابق خواستهی ما داوری نمایند.
امام -علیهالسلام-: اکنون که بر ابوموسی اشعری اصرار دارید، خود دانید؛ هر کاری میخواهید بکنید.(1)
ابوموسی اشعری هنگامی که فرماندار کوفه بود مردم را از حرکت به سوی امام -علیهالسلام-برای براندازی فتنهی جمل باز میداشت و بهانهاش گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود که: «هرگاه در میان امت من فتنهای پدید آمد کناره گیری کنید». اکنون چنین فردی میخواست نمایندهی امام -علیهالسلام- در مسئلهی حکمیت شود. شکی نبود که گذشته از
سادگی او، چون طبعاً مخالف امام بود، هرگز به نفع امام رأی نمیداد.
امام -علیهالسلام- از کوشش برای بازگرداندن گروه فشار از نظر باطل و زیانبارشان باز نایستاد. از این رو، همهی فرماندهان خود را در نقطهای گردآورد و مطالب را در یک مجمع عمومی چنین مطرح کرد:
آگاه باشید که شامیان برای خویش نزدیکترین فردی را که دوست داشتند برگزیدهاند و شما نزدیکترین فرد را از میان کسانی که از آنها ناخشنود بودید (ابوموسی) به حکمیت انتخاب کردهاید. سر وکار شما با (امثال) عبدالله بن قیس(2) است، همان کسی که دیروز میگفت: «جنگ فتنه است؛ بند کمانها را ببرید و شمشیرها را در نیام کنید».
اگر راستگوست چرا خود بدون اجبار در میدان نبرد شرکت کرد، و اگر دروغگوست پس متهم است. سینهی عمرو عاص را با مشت گره کردهی عبدالله بن عباس بشکنید و از مهلت دهندگان استفاده کنید و مرزهای اسلام را در اختیار بگیرید. مگر نمیبینید که شهرهای شما مورد تجاوز قرار گرفته و سرزمینتان هدف تیر دشمن شده است؟(3)
سخنان امام -علیهالسلام- در فرماندهان اثری جز یک رشته ملاقاتهای فردی با آن حضرت نداشت. از این رو، احنف بن قیس به امام گفت: من ابوموسی را آزمودهام و او را فردی کم عمق یافتهام. او فردی است که در آغاز اسلام با آن مبارزه کرد. اگر مایل هستی مرا به حکمیت برگزین و اگر مصلحت نمیدانی مرا حکم دوم یا سوم قرار بده تا ببینی که عمرو عاص گرهی نمیبندد مگر اینکه من آن را باز میکنم و گرهی را باز نمیکند مگر اینکه من آن را میبندم.
امام -علیهالسلام- نمایندگی احنف را بر سپاه عرضه کرد ولی آنان چنان گمراه
و لجوج بودند که جز به نمایندگی ابوموسی به کسی رأی ندادند. این انتخاب آنچنان ضرربار بود که شاعری شامی در شعر خود از آن پرده بر میدارد و میگوید:
اگر برای مردم عراق رأی استواری بود آنان را از گمراهی حفظ میکرد و ابنعباس را بر میگزیدند، ولی پیر یمنی را برگزیدند که در پنج و شش گیر است. به علی برسانید گفتار کسی را که از گفتن حق پروا ندارد: ابوموسی اشعری فرد امینی نیست.(4)
در آینده خواهیم آورد که همین افرادی که صلح با معاویه را بر امام -علیهالسلام- تحمیل کردند و دست او را در انتخاب حکم بستند، نخستین کسانی بودند که موضوع حکمیت را گناهی بزرگ پنداشتند و پس از نوشتن پیمان نامه، امام -علیهالسلام- را بر نقض آن وادار کردند. ولی هیهات که امام نقض پیمان کند و بار دیگر به سخنان این مقدس نماهای بی خرد گوش فرا دهد.
اکنون باید دید که متن حکمیت چگونه نوشته شد و آیا برای بار سوم نیز امام -علیهالسلام- تحت فشار آراء گروه فشار قرار گرفت؟
1) الاخبار الطوال، ص 192؛ الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 113؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 189؛ وقعهی صفین، ص 499؛ مروج الذهب،ج 2، ص 402.
2) نام ابوموسی اشعری است.
3) نهجالبلاغه عبده، خطبهی 233؛ عقد الفرید، ج 4، ص 309؛ کامل مبرد، ج 1، ص 11؛ شرح نهجالبلاغهی ابنابیالحدید، ج 13، ص 309.
4) وقعهی صفین، ص 502؛ الاخبار الطوال، ص 193.