در کتاب صفین نصر بن مزاحم چنین نقل شده است هنگامى که امیرمؤمنان على علیه السلام از صفین باز مىگشت و گروهى همراه او بودند به «نخیله» (اردوگاهى نزدیک کوفه) رسیدند و خانههاى کوفه از دور نمایان بود. امام پیرمردى را دید که در سایه دیوارى نشسته و آثار بیمارى در چهرهاش نمایان است. به او فرمود: چرا چهره تو را اینگونه درهم و منقلب مىبینم؟ آیا از بیمارى است؟ عرض کرد: آرى. فرمود: شاید از این بیمارى ناراحت شده باشى؟ عرض کرد: دوست نمىداشتم که چنین بیمارىاى به من عارض شود. فرمود: آیا این بیمارى را تقدیر نیک الهى نمىدانى؟ عرض کرد: آرى مىدانم. امام علیه السلام فرمود: بشارت باد بر تو به رحمت پروردگار و آمرزش گناهانت. سپس فرمود: نامت چیست؟ عرض کرد: صالح بن سلیم فرمود: از کدام قبیله؟ عرض کرد: اصل من از «سلامان بن طىّ» و زندگى من در کنار «بنى سلیم بن منصور» است. امام علیه السلام فرمود: سبحان الله چه اسم خوبى تو دارى و چه نام خوبى پدرت دارد و چه اسم خوبى قبیلهات. (تمام آنها سلامت است و صلاح). آنگاه امام علیه السلام از او سؤال کرد: تو در میدان صفین با ما بودى؟ عرض کرد: والله نبودم ولى دلم مىخواست شرکت مىکردم! این بیمارى و آتش سوزان تب مرا باز داشت. امام علیه السلام آیه شریفه «لَیْسَ
عَلَى الضُّعَفاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَى …».(1) را تلاوت فرمود که دلیل بر معذور بودن اینگونه افراد از شرکت در میدان جهاد است. سپس فرمود: بگو ببینم مردم درباره آنچه میان ما و اهل شام اتفاق افتاد چه مىگویند؟ عرض کرد: گروهى خوشحالاند (که این جنگ به نتیجه نهایى منتهى نشد) آنها افراد نادان و کودنى هستند؛ ولى گروهى دیگر تأسف مىخورند و آنها خیرخواهان تو در برابر مردماند. آن مرد مىخواست از خدمت امام مرخص شود که امام به او فرمود: «صَدَقْتَ جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِک …؛ راست گفتى خداوند این بیمارى تو را سبب ریزش گناهان تو قرار داد … (تا پایان عبارتى که در بالا آمد)».(2)
1) توبه، آیه 91.
2) صفین، ص 528. مرحوم علّامه شوشترى نیز در جلد 14، صفحه 518 آن را از صفین نقل کرده است.