سؤال مهمى که در اینجا مطرح مىشود این است که قلب به معناى عضوى که درون سینه براى پمپاژ خون به تمام اعضا قرار دارد طبق تحقیقات دانشمندان هرگز مرکز ادراکات نیست و کار آن فقط رساندن خون تصفیه شده به اعضا و گرفتن خون آلوده و فرستادن آن به تصفیه خانه بدن یعنى ریه است. چگونه امام علیه السلام مىفرماید قلبى که با رگى به سینه انسان آویخته شده مرکز این صفات است؟
همین سؤال درباره استعمالات قلب در قرآن مجید نیز آمده است مخصوصاً آنجا که مىفرماید: ««خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ …»؛ خداوند بر دلهاى آنها مهر نهاده …».(1)
در پاسخ این سؤال، بحث جامعى در تفسیر نمونه آمده که در اینجا مىآوریم.
چرا درک حقایق در قرآن به قلب نسبت داده شده است در حالى که مىدانیم قلب مرکز ادراکات نیست، بلکه تلمبهاى براى گردش خون در بدن است؟!
در پاسخ چنین مىگوییم:
«قلب» در قرآن به معانى گوناگونى آمده است، از جمله:
1. به معنى عقل و درک، چنانکه در آیه 37 سوره «ق» مىخوانیم: ««إِنَّ فِى ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ»؛ در این مطالب تذکر و یادآورى است براى آنان که
نیروى عقل و درک داشته باشند».
2. به معنى روح و جان، چنانکه در سوره «احزاب»، آیه 10 آمده است: ««وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ»؛ هنگامى که چشمها از وحشت فرومانده و جانها به لب رسیده بود».
3. به معنى مرکز عواطف. آیه 12 سوره «انفال» شاهد این معناست: ««سَأُلْقِى فِى قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ»؛ بهزودى در دل کافران ترس ایجاد مىکنیم». در جاى دیگر در سوره «آل عمران» آیه 159 مىخوانیم: ««فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنْ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»؛ … اگر سنگدل بودى از اطرافت پراکنده مىشدند».
توضیح اینکه در وجود انسان دو مرکز نیرومند به چشم مىخورد:
1. مرکز ادراکات که همان «مغز و دستگاه اعصاب» است، لذا هنگامى که مطلب فکرى براى ما پیش مىآید احساس مىکنیم با مغز خویش آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار مىدهیم (اگرچه مغز و سلسله اعصاب در واقع وسیله و ابزارى براى روح هستند).
2. مرکز عواطف که عبارت است از همان قلب صنوبرى که در بخش چپ سینه قرار دارد و مسائل عاطفى در مرحله اول روى همین مرکز اثر مىگذارد و اولین جرقه از قلب شروع مىشود.
ما بالوجدان هنگامى که با مصیبتى روبهرو مىشویم فشار آن را روى همین قلب صنوبرى احساس مىکنیم، و همچنان وقتى که به مطلب سرورانگیزى بر مىخوریم فرح و انبساط را در همین مرکز احساس مىکنیم (دقت کنید).
درست است که مرکز اصلى «ادراکات» و «عواطف» همگى روان و روح آدمى است ولى تظاهرات و عکسالعملهاى جسمى آنها متفاوت است عکس العمل درک و فهم نخستین بار در دستگاه مغز آشکار مىشود؛ ولى عکسالعمل مسائل
عاطفى از قبیل محبت، عداوت، ترس، آرامش، شادى و غم در قلب انسان ظاهر مىگردد، بهطورى که به هنگام ایجاد این امور بهروشنى اثر آنها را در قلب خود احساس مىکنیم.
نتیجه اینکه اگر در قرآن مسائل عاطفى به قلب (همین عضو مخصوص) مسائل عقلى به قلب (به معنى عقل یا مغز) نسبت داده شده، دلیل آن همان است که گفته شد، و سخنى به گزاف نرفته است.
از همه اینها گذشته قلب به معناى عضو مخصوص نقش مهمى در حیات و بقاى انسان دارد، بهطورى که یک لحظه توقف آن با نابودى همراه است، بنابراین چه مانعى دارد که فعالیتهاى فکرى و عاطفى به آن نسبت داده شود.
1) بقره، آیه 7.