جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نامه 74

زمان مطالعه: 8 دقیقه

و من کتاب له علیه‏السلام

کَتَبَهُ بَیْنَ رَبیعَةَ وَالْیَمَنِ وَنُقِلَ مِنْ خَطِّ هِشام بْنِ الْکَلْبی‏

از عهدنامه‏هاى امام علیه السلام‏

براى قبیله ربیعه و یمن مى‏باشد که از خط هشام بن کلبى نقل شده است.(1)

نامه در یک نگاه‏

همان‏گونه قبلا اشاره شد این کلام، متن پیمان‏نامه‏اى است که حضرت على علیه السلام براى اهل یمن و طایفه ربیعه نگاشته و مفاد آن این است که آنها باید

دعوت قرآن را بپذیرند و هرکس آنها را به سوى قرآن فرا خواند اجابت کنند و همه با هم در برابر مخالفان متحد باشند و یکدیگر را یارى دهند و با هیچ عذر و بهانه‏اى این پیمان را نشکنند. منظور از اهل یمن همان طایفه قحطان بودند که در آنجا مى‏زیستند و ربیعه از طایفه عدنان بودند.

ابن ابى‏الحدید در اینجا سخنى دارد که شایان دقت است. او مى گوید در حدیثى وارد شده است:«کُلُّ حِلفٍ کانَ فِى الْجاهِلِیَّةِ فَلا یَزیدُهُ الإسْلامُ إلّاشِدَّةً وَلا حِلْفَ فِى الْإسلام؛هر پیمانى که در جاهلیت بسته شد (و هدف والایى را در بر داشت) در اسلام به قوت خود باقى، بلکه قوى‏تر خواهد بود؛ ولى در اسلام پیمانى وجود ندارد».

مطابق این سخن پیمان‏نامه مورد بحث زیر سؤال مى‏رود؛ ولى ابن ابى‏الحدید در اینجا مى‏افزاید: «کار امیرمؤمنان على علیه السلام بر این خبر واحد ترجیح دارد و باید از آن پیروى نمود. به خصوص اینکه عرب بعد از اسلام بارها پیمان‏هایى برقرار ساخت که در کتب تاریخ شرح آن آمده است».(2)

افزون بر این، حدیث مزبور با فعل پیغمبر اکرم نیز سازگار نیست، زیرا همه مى‏دانیم که پیامبر در حدیبیه پیمانى با مشرکان برقرار ساخت و شاید به همین دلیل است که بعضى مى‏گویند حدیث مزبور بعد از جریان فتح مکه بوده است. به هر حال این حدیث قابل اعتماد به نظر نمى‏رسد، زیرا در تاریخ تمام امت‏ها و ملت‏ها حوادثى پیش مى‏آید که آنها را ناگزیر به پیمان بستن با مخالفان خود مى‏کند.

هَذَا مَا اجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَهْلُ الْیَمَنِ حَاضِرُهَا وَبَادِیهَا، وَرَبِیعَةُ حَاضِرُهَا وَبَادِیهَا، أَنَّهُمْ عَلَى کِتَابِ اللَّهِ یَدْعُونَ إِلَیْهِ، وَیَأْمُرُونَ بِهِ، وَیُجِیبُونَ مَنْ دَعَا إِلَیْهِ وَأَمَرَ بِهِ، لَایَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً، وَلَا یَرْضَوْنَ بِهِ بَدَلًا، وَأَنَّهُمْ یَدٌ وَاحِدَةٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ ذَلِکَ وَتَرَکَهُ، أَنْصَارٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ. دَعْوَتُهُمْ وَاحِدَةٌ، لَایَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ لِمَعْتَبَةِ عَاتِبٍ، وَلَا لِغَضَبِ غَاضِبٍ، وَلَا لِاسْتِذْلَالِ قَوْمٍ قَوْماً، وَلَا لِمَسَبَّةِ قَوْمٍ قَوْماً! عَلَى ذَلِکَ شَاهِدُهُمْ وَغَائِبُهُمْ، وَسَفِیهُهُمْ وَعَالِمُهُمْ، وَحَلِیمُهُمْ وَجَاهِلُهُمْ. ثُمَّ إِنَّ عَلَیْهِمْ بِذَلِکَ عَهْدَ اللَّهِ وَمِیثَاقَهُ إِنَّ عَهْدَ اللَّهِ کَانَ مَسْئُولًا. وَکَتَبَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.

ترجمه‏

این پیمانى است که اهل یمن؛ شهرنشین‏ها و بیابان‏نشین‏هایش و (قبیله) ربیعه اعم از شهرنشین و بیابان‏گرد بر آن اتفاق کردند که به آنچه در قرآن است پایبند باشند و به سوى آن دعوت کنند و به آن امر نمایند و هرکس آنها را به قرآن فرا خواند و امر کند دعوت او را اجابت نمایند. آن را به هیچ بهایى نفروشند و چیزى را به جاى آن نپذیرند.

آنها باید در برابر کسى که با این پیمان مخالفت کند متحد باشند و او را ترک گویند و (نیز) یکدیگر را یارى کنند (همچنین) همه یک صدا باشند و (در نهایت) هرگز پیمان خود را به سبب سرزنش سرزنش‏کننده‏اى و یا خشم کسى و یا خوار کردن و دشنام دادن به یکدیگر نشکنند. بر این عهد و پیمان، حاضران و غائبان، کم‏خردان و عالمان، عاقلان و جاهلان همه متحد خواهند بود. آنها با

این پیمان در برابر پیمان الهى و میثاق او مسئول‏اند (همان‏گونه که قرآن مجید مى‏گوید:) «پیمان الهى مورد بازخواست قرار خواهد گرفت». این عهدنامه را على بن ابى طالب نوشته است.

شرح و تفسیر

پیمانى با دو قبیله بزرگ‏

این پیمان‏نامه که امام علیه السلام در میان این دو قبیله بزرگ از مسلمانان برقرار ساخته به یقین براى پایان دادن به اختلافاتى بوده که در میان آنها وجود داشته است؛ ولى مفسّران نهج‏البلاغه درباره اینکه که این اختلاف از کجا سرچشمه گرفته ساکت‏اند. تنها مرحوم مغنیه در فى ظلال نوشته است که بین این دو قبیله در زمان جاهلیت دشمنى‏ها و جنگ‏هایى بود که اسلام به آنها پایان داد و تألیف قلوب کرد و امام با این پیمان‏نامه بر آن تأکید نهاد.(3) ولى بعید به نظر نمى‏رسد که پس از اسلام نیز درگیرى‏هایى داشته‏اند تا نیاز به نوشتن چنین پیمانى باشد.

به هر حال امام علیه السلام در آغاز این عهدنامه مى‏فرماید: «این پیمانى است که اهل یمن؛ شهرنشین‏ها و بیابان‏نشین‏هایش و (قبیله) ربیعه اعم از شهرنشین و بیابان‏گرد بر آن اتفاق کردند که به آنچه در قرآن است پایبند باشند و به‏سوى آن دعوت کنند و به آن امر نمایند و هرکس آنها را به قرآن فرا خواند و امر کند دعوت او را اجابت نمایند. آن را به هیچ بهایى نفروشند و چیزى را به جاى آن نپذیرند»؛(هَذَا مَا اجْتَمَعَ عَلَیْهِ أَهْلُ الْیَمَنِ(4) حَاضِرُهَا(5)

وَبَادِیهَا(6)، وَرَبِیعَةُ(7) حَاضِرُهَا وَبَادِیهَا، أَنَّهُمْ عَلَى کِتَابِ اللَّهِ یَدْعُونَ إِلَیْهِ، وَیَأْمُرُونَ بِهِ،وَیُجِیبُونَ مَنْ دَعَا إِلَیْهِ وَأَمَرَ بِهِ، لَایَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً، وَلَا یَرْضَوْنَ بِهِ بَدَلًا)

در واقع امام علیه السلام زیربناى این عهدنامه و عامل اصلى وحدت و اتحاد را قرآن مجید شمرده است؛ چیزى که هیچ مسلمانى در آن بحث و اختلاف و گفت‏وگو ندارد.

ولى نه تنها با خواندن الفاظ قرآن، بلکه پذیرش دعوت قرآن و گردن نهادن به اوامر آن و ترجیح ندادن چیزى بر آن را پذیرا باشند.

به تعبیر دیگر امام علیه السلام درباره این حلقه اتصال مسلمانان؛ یعنى قرآن مجید بر پنج مطلب تأکید مى‏کند: نخست اینکه همگان را به سوى قرآن فرا بخوانیم و دیگر اینکه به عمل کردن به قرآن امر نماییم و از سوى سوم اگر کسى ما را به قرآن و عمل به آن فرا خواند پذیرا شویم و چهارم اینکه اگر منافع شخصى ما با قرآن هماهنگ نبود قرآن را فداى منافع شخصى خود نکنیم و پنجم اینکه هیچ چیز را جانشین قرآن ندانیم.

جمله‏«لَا یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً»معناى ظاهرى آن این است که بهایى با قرآن نخرند در حالى که منظور این است که قرآن را به بهایى نفروشند. این تعبیر و این جابجایى بین ثمن و مثمن در کلمات عرب دیده شده و در قرآن مجید نیز وارد شده است آنجا که مى‏فرماید: ««وَلا تَشْتَرُوا بِآیاتی‏ ثَمَناً قَلیلًا»؛ آیات مرا به بهاى ناچیزى نفروشید».(8) که مفهوم اصلى‏اش این است که آیات مرا به بهاى اندکى نخرید.آن‏گاه امام بعد از دعوت به قرآن به عنوان عامل اصلى وحدت بر چهار امر تأکید مى‏نهد و مى‏فرماید: «آنها باید در برابر کسى که با این پیمان مخالفت کند

متّحد باشند و او را ترک گویند و (نیز) یکدیگر را یارى کنند (همچنین) همه یک صدا باشند و (در نهایت) هرگز پیمان خود را به سبب سرزنش سرزنش‏کننده‏اى و یا خشم کسى و یا خوار کردن و دشنام دادن به یکدیگر نشکنند»؛(وَأَنَّهُمْ یَدٌ وَاحِدَةٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ ذَلِکَ وَتَرَکَهُ، أَنْصَارٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: دَعْوَتُهُمْ وَاحِدَةٌ، لَا یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ لِمَعْتَبَةِ(9) عَاتِبٍ، وَلَا لِغَضَبِ غَاضِبٍ، وَلَا لِاسْتِذْلَالِ قَوْمٍ قَوْماً، وَلَالِمَسَبَّةِ(10) قَوْمٍ قَوْماً عَلَى ذَلِکَ).

تمام این چهار دستور برگرفته از قرآن مجید است:

در یکجا مى‏فرماید: ««وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَلا تَفَرَّقُوا»؛ همگى به ریسمان خدا [/ قرآن و هرگونه وسیله وحدت الهى‏] چنگ زنید، و پراکنده نشوید».(11)

در جاى دیگر مى‏فرماید: ««تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوى»؛ (همواره) در راه نیکى و پرهیزگارى به یکدیگر کمک کنید».(12)

همچنین مى‏فرماید: ««إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَهاجَرُوا وَجاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَالَّذینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض»؛ کسانى که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد کردند و کسانى که (به مؤمنان مهاجر) پناه دادند و یارى نمودند، آنها پشتیبان یکدیگرند».(13)

نیز مى‏فرماید: ««وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَلا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها»؛ و هنگامى که با خدا عهد بستید به عهد او وفا کنید، و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید».(14)

در ضمن امام علیه السلام انگیزه‏هاى نقض عهد را در چهار چیز خلاصه فرموده است: سرزنش سرزنش‏کنندگان، خشم افرادى که در برابر این پیمانِ وحدت خشمگین هستند و طرفدار اختلاف و جنگ‏اند و یا خشمى که در میان دوستان واقع مى‏شود که هیچ یک از این امور، نباید منشأ بر هم زدن پیمان شود و یا اگر گروهى گروه دیگر را خوار بشمرند نباید منشأ پیمان شکنى گردد و نیز اگر به سبب مسایلى شخصى، گروهى به گروه دیگر دشنام دادند این گونه امور نباید به حریم پیمان وارد شود و به آن لطمه‏اى بزند.

سپس امام علیه السلام بر این نکته تأکید مى‏ورزد که این پیمان براى همه حجت و واجب‏الاجراست مى‏فرماید: «بر این عهد و پیمان، حاضران و غائبان، کم‏خردان و عالمان، عاقلان و جاهلان همه متحد خواهند بود»؛(شَاهِدُهُمْ وَغَائِبُهُمْ، وَسَفِیهُهُمْ وَعَالِمُهُمْ، وَحَلِیمُهُمْ(15) وَجَاهِلُهُمْ).

اشاره به اینکه وقتى نخبگان و افراد سرشناس دو طایفه آمدند و بر مطلبى توافق کردند و عهدنامه‏اى نوشتند این عهدنامه براى همه لازم العمل است.همان‏گونه که در تمام دنیا و در میان تمام اقوام عهد و پیمان‏ها به همین صورت منعقد مى‏شود؛ چنان نیست که همه افراد حاضر شوند و پاى آن را امضا کنند.

آن‏گاه امام علیه السلام در پایان این عهدنامه مى‏فرماید: «آنها با این پیمان در برابر پیمان الهى و میثاق او مسئول‏اند (همان‏گونه که قرآن مجید مى‏گوید:) پیمان الهى مورد بازخواست قرار خواهد گرفت»؛(ثُمَّ إِنَّ عَلَیْهِمْ بِذَلِکَ عَهْدَ اللَّهِ وَمِیثَاقَهُ إِنَّ عَهْدَ اللَّهِ کَانَ مَسْئُولًا).

اشاره به اینکه گرچه این پیمان میان دو قبیله «ربیعه» و «یمن» منعقد شده؛ ولى در واقع نوعى پیمان الهى است، زیرا آنها در پیشگاه خدا متعهد شده‏اند که این‏

پیمان را نشکنند و به آن وفادار باشند.

جمله‏«إنّ عهداللَّه کان مسئولًا»برگرفته از آیه 15 سوره احزاب است آنجا که مى‏فرماید: ««وَلَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَکانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا»؛ با اینکه آنان قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند، و عهد الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و در برابر آن مسئول‏اند)».(16)

سپس امام علیه السلام در پایان این عهدنامه براى تأکید و تحکیم پایه‏هاى آن مى‏فرماید: «این عهدنامه را على بن ابى طالب نوشته است»؛(وَکَتَبَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ)

نکته‏ها

1. چگونگى برقرار ساختن پیمان‏ها در گذشته و حال‏

پیمان در میان دو قبیله یا دو گروه اجتماعى یا دو کشور هنگامى پذیرفتنى است که از سوى همه آحاد آن دو گروه پذیرفته شود. از آنجا که حضور همه آنها به هنگام انعقاد پیمان عادتاً غیر ممکن است باید نمایندگانشان این کار را به عهده گیرند.

امروزه نمایندگانى که از طریق انتخابات براى این‏گونه مسئولیت‏ها انتخاب شده‏اند عهده‏دار عقد پیمان مى‏شوند و حضور آنها به منزله حضور جمیع افرادى است که در طرف پیمان هستند؛ ولى در گذشته که چنین انتخاباتى نبود رؤساى قبایل و سرشناس‏ها و افراد برجسته و معتبر آنها که به صورت یک نوع انتخاب طبیعى در میان آن گروه ظاهر شده بودند عهده‏دار عقد پیمان مى‏شدند و به همین دلیل امام علیه السلام در آغاز این پیمان‏نامه مى‏فرماید: «این پیمان مورد قبول تمام اهل‏

یمن و ربیعه است حاضران آنها و عاقل و جاهل را فرا مى‏گیرد» و به این ترتیب یک نوع پیمان الهى و مردمى محسوب مى‏شود و در واقع نوعى مردم سالارى دینى است.

2. احترام به پیمان‏ها

شایان توجّه است که همیشه در میان اقوام و قبایل مختلف تنش‏هایى وجود دارد که از تخلّفات کوچک و بى‏مهرى‏ها و گاه درگیرى بعضى از افراد و حتى گاهى سوء ظن‏ها ناشى مى‏شود. اگر بنا باشد این امور پیمان‏ها را متزلزل سازد هیچ پیمانى دوام پیدا نخواهد کرد.

امام علیه السلام با تدبیر والایى که دارد، در این عهدنامه مخصوصاً به این مسأله توجّه داده است که سرزنش‏ها و خشم‏ها و سخنان ناروا هرگز نباید سبب سست شدن پیمان‏ها گردد و اگر همه مردم به این نکته توجّه داشته باشند و در برابر این مسائل جزئى که همیشه وجود داشته و خواهد داشت خویشتن دارى و تحمل کنند پیمان‏ها به این آسانى شکسته نخواهد شد.

براى اطلاع بیشتر به نکته‏اى که ذیل بخش بیست و ششم از نامه مالک اشتر تحت عنوان وفاى به عهد و پیمان نوشته‏ایم مراجعه شود.


1) سند نامه:همان‏گونه که در عنوان آمده این قسمت از نامه امام نیست، بلکه متن پیمانى است که حضرت براى دو قبیله از قبایل عرب نگاشته است. صاحب کتاب مصادر نهج‏البلاغه در ذیل آن چنین مى‏نویسد که سید رضى مشکل بحث و گفت‏وگو درباره مصدر اصلى این پیمان‏نامه را براى ما حل کرده، زیرا با صراحت مى‏گوید: آن را از خط «هشام بن کلبى» نقل کرده است.نویسنده مزبور در پاورقى کتابش «هشام بن کلبى» را چنین معرفى مى‏کند که نام او «هشام بن محمد» است و از عالمان به تاریخ عرب و اخبار و نسب‏هاى آنهاست. او یکى از کسانى است که سخنان و خطبه‏هاى امیرمؤمنان على علیه السلام را پیش از سیّد رضى گردآورى کرده بود و در سنه 205 یا 206 چشم از جهان فرو بسته است (در واقع او از معاصران امام على بن موسى‏الرضا علیه السلام بوده است)، (مصادر نهج‏البلاغه، ج 3، ص 465).

2) شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج 18، ص 67.

3) فى ظلال نهج‏البلاغه، ج 4، ص 196.

4) «یمن» سرزمینى است در جنوب جزیرة العرب که محل ظهور یکى از تمدن‏هاى بسیار کهن است. این واژه‏به تمام فرزندان «قحطان» که چند قبیله را تشکیل مى‏دهند نیز اطلاق مى‏شود و عبارت بالا بیشتر ناظر به معناى دوم است، زیرا در مقابل قبیله «ربیعه» قرار گرفته است‏.

5) «حاضر» به افراد شهرنشین گفته مى‏شود که در شهر حضور دارند.

6) «بادى» به ساکنان بادیه و بیابان‏نشین‏ها اطلاق مى‏گردد.

7) «ربیعة» نام فرزند «نزار بن معد بن عدنان» است و قبایلى از او سرچشمه گرفته‏اند.

8) بقره، آیه 41.

9) «مَعْتِبَة» به معناى سرزنش از ریشه «عتاب» به معناى سرزنش کردن گرفته شده است‏.

10) «مَسَبَّة» از ریشه «سبّ» بر وزن «حد» به معناى دشنام و بدگویى گرفته شده است‏.

11) آل عمران، آیه 103.

12) مائده، آیه 2.

13) انفال، آیه 72.

14) نحل، آیه 91.

15) «حلیم» به معناى عاقل، از ریشه «حُلم» بر وزن «ظلم» و «حُلُم» بر وزن «نهم» به معناى عقل گرفته شده است‏.

16) مسئولیت عهد بر عهده انسان است و اینکه در آیه آمده است عهد مسئول است به تقدیر «عنه» است: (مسؤول عنه).