جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نامه 68

زمان مطالعه: 10 دقیقه

و من کتاب له علیه‏السلام

إلى‏ سَلْمانِ الْفارسِی قَبْلَ أیَّامِ خِلافَتِهِ‏

از نامه‏هاى امام علیه السلام‏

به سلمان فارسى پیش از ایام خلافتش.(1)

نامه در یک نگاه‏

همان‏گونه که در بالا آمد این نامه را امام علیه السلام پیش از دوران خلاف براى سلمان فارسى نگاشته است و طى آن به ناپایدارى دنیا و ترک اعتماد بر آن تأکید فرموده؛ دنیا را به مار خوش خط و خالى تشبیه فرموده که ظاهرى فریبنده و باطنى کشنده دارد و مخصوصاً روى ناپایدارى نعمت‏ها و لذات دنیا تأکید فرموده است.

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْیَا مَثَلُ الْحَیَّةِ: لَیِّنٌ مَسُّهَا، قَاتِلٌ سَمُّهَا؛ فَأَعْرِضْ عَمَّا یُعْجِبُکَ فِیهَا، لِقِلَّةِ مَا یَصْحَبُکَ مِنْهَا؛ وَضَعْ عَنْکَ هُمُومَهَا، لِمَا أَیْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا، وَتَصَرُّفِ حَالَاتِهَا؛ وَکُنْ آنَسَ مَا تَکُونُ بِهَا، أَحْذَرَ مَا تَکُونُ مِنْهَا؛ فَإِنَّ صَاحِبَهَا کُلَّمَا اطْمَأَنَّ فِیهَا إِلَى سُرُورٍ أَشْخَصَتْهُ عَنْهُ إِلَى مَحْذُورٍ، أَوْ إِلَى إِینَاسٍ أَزَالَتْهُ عَنْهُ إِلَى إِیحَاشٍ، وَالسَّلَامُ.

ترجمه‏

اما بعد (از حمد و ثناى الهى بدان اى سلمان) دنیا فقط به «مار» شبیه است که به هنگام لمس کردن، نرم به نظر مى‏رسد؛ ولى در باطنش سمى کشنده است، بنابراین از هر چیزِ دنیا که توجّه تو را به خود جلب کند صرف نظر کن (خواه مال باشد یا مقام و یا لذات هوس‏آلود) زیرا جز مدت کمى در کنار تو نخواهد بود، غم و غصه دنیا را از خود کنار بده، زیرا که به فراق و جدایى و دگرگونى حالات آن یقین دارى و در آن زمان که به آن بیش از هر وقت دل بسته‏اى و انس گرفته‏اى، بیشتر از آن بر حذر باش، زیرا دوست دنیا هر زمان به امرى شادى آفرین دل بستگى پیدا کند او را به طرف مشکل و ناراحتى مى‏راند و هر زمان به آن انس مى‏گیرد او را از آن حالت جدا ساخته در وحشت فرو مى‏برد. والسلام.

شرح و تفسیر

دنیا چون مار خوش خط و خال است‏

گرچه بسیارى از مفسّران محتواى این نامه را روشن دانسته و از شرح و بسط

آن صرف نظر کرده‏اند ولى نکاتى دارد که لازم است به آن توجّه شود.

امام علیه السلام نخست در آغاز این نامه تشبیه گویایى براى دنیا ذکر کرده و مى‏فرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى بدان اى سلمان) دنیا فقط به «مار» شبیه است که به هنگام لمس کردن، نرم به نظر مى‏رسد؛ ولى در باطنش سمى کشنده است»؛(أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْیَا مَثَلُ الْحَیَّةِ: لَیِّنٌ مَسُّهَا، قَاتِلٌ سَمُّهَا(2)).

این دوگانگى ظاهر و باطن به صورت‏هاى مختلفى در کلمات امام آمده است در اینجا نرم بودن ظاهر و قاتل بودن سم درونى ذکر شده و در جایى دیگر تشبیه به زن زیبایى شده که شوهرانش را یکى بعد از دیگرى به قتل مى‏رساند(3) و گاه تشبیه به آبگاهى شده که آبش گوارا؛ ولى مسیر ورود در کنار آب خطرناک و هلاکت‏بار است.(4) تمام این تشبیهات اشاره به یک مطلب است و آن اینکه دنیا ظاهرى جالب و دلپذیر؛ اما باطنى آلوده و خطرناک دارد.

سپس امام علیه السلام به دنبال این تشبیه گویا و بیدار کننده چند دستور به سلمان فارسى رحمه الله مى‏دهد:

نخست مى‏فرماید: «بنابراین از هر چیزِ دنیا که توجّه تو را به خود جلب کند صرف نظر کن (خواه مال باشد یا مقام و یا لذات هوس‏آلود)»؛(فَأَعْرِضْ عَمَّا یُعْجِبُکَ فِیهَا).

آن‏گاه دلیلى براى آن ذکر مى‏کند و مى‏فرماید: «زیرا جز مدت کمى در کنار تو نخواهد بود»؛(لِقِلَّةِ مَا یَصْحَبُکَ مِنْهَا).

اشاره به اینکه عمر دنیا کوتاه است و انسان عاقل به آن دل نمى‏بندد.

بعضى از شارحان، تفسیر دیگرى براى این جمله کرده و گفته‏اند: منظور این است چیزى که از متاع دنیا با خود مى‏برى بسیار کم است (و فراتر از کفن نیست)(5) ولى جمله بعد نشان مى‏دهد که تفسیر اوّل مناسب‏تر است.

در دستور دوم مى‏افزاید: «غم و غصه دنیا را از خود کنار بده، زیرا که به فراق و جدایى و دگرگونى حالات آن یقین دارى»؛(وَضَعْ عَنْکَ هُمُومَهَا، لِمَا أَیْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا، وَتَصَرُّفِ حَالَاتِهَا).

بدیهى است انسان به چیزى دل مى‏بندد که مدتى طولانى با او باشد و دگرگون نشود مثلًا خانه‏اى که امروز در اختیار من است و فردا در اختیار دیگرى و هر روز ساکنى دارد چیزى نیست که انسان به آن دلبستگى پیدا کند.

جمله‏«تَصَرُّفِ حَالَاتِهَا»اشاره به این است که دنیا افزون بر اینکه عمرش کوتاه است در همان مدتى که با ماست یکنواخت نیست و پیوسته در حال دگرگونى است. فى المثل هرکسى چند روزه ممکن است زمامدار شود ولى در همان چند روز نیز آرامشى در آن نیست و هر روز حادثه‏اى و مشکلى دارد.

در دستور سوم مى‏فرماید: «در آن زمان که به آن بیش از هر وقت دل بسته‏اى و انس گرفته‏اى، بیشتر از آن بر حذر باش، زیرا دوست دنیا هر زمان به امرى شادى آفرین دل بستگى پیدا کند او را به طرف مشکل و ناراحتى مى‏راند و هر زمان به آن انس مى‏گیرد او را از آن حالت جدا ساخته در وحشت فرو مى‏برد.و السلام»؛(وَکُنْ آنَسَ مَا تَکُونُ بِهَا، أَحْذَرَ مَا تَکُونُ مِنْهَا؛ فَإِنَّ صَاحِبَهَا کُلَّمَا اطْمَأَنَّ فِیهَا إِلَى سُرُورٍ أَشْخَصَتْهُ(6) عَنْهُ إِلَى مَحْذُورٍ، أَوْ إِلَى إِینَاسٍ(7) أَزَالَتْهُ عَنْهُ إِلَى‏إِیحَاشٍ(8)! وَالسَّلَامُ).

اشاره به یکى از شگفتى‏هاى دنیا که بسیارى از امورى که بیشتر براى انسان اطمینان‏آفرین است متزلزل‏تر است و یا بسیارى از کسانى که به آنها بیشتر اعتماد مى‏کند از آنها ضربه سنگین‏ترى مى‏خورد و اینها نشان مى‏دهد که هیچ چیز دنیا قابل اعتماد نیست و عاقل نباید به آن دل خوش کند. تاریخ دنیا نیز گواه صدقى بر این حقیقت است؛ بسیار اتفاق افتاده که محکم‏ترین حکومت‏ها یک‏شبه دگرگون شده و قوى‏ترین زمامداران یکروزه جاى خود را به دیگرى داده‏اند.

شاعر شیرین‏زبان معاصر در این باره زیبا سروده است:

اى دل عبث مخور غم دنیا را

فکرت مکن نیامده فردا را!

بشکاف خاک را و ببین آنگه

بى‏مهرى زمانه رسوا را

این دشت خوابگاه شهیدان است

فرصت شمار وقت تماشا را

از عمرِ رفته نیز شمارى کن

مشمار جَدْى و عقرب و جوزا را

این جویبار خرد که مى‏بینى

از جاى کنده صخره صمّا را

آموزگار خلق شدیم امّا

نشناختیم خود الف و با را

بت ساختیم در دل و خندیدیم

بر کیش بد برهمن و بودا را

در دام روزگار ز یکدیگر

نتوان شناخت پشّه و عنقا را

اى باغبان سپاه خزان آمد

بس دیر کِشتیم این گُل رعنا را(9)

نکته‏ها

1. سلمان فارسى کیست؟

سلمان فارسى به یقین یکى از بزرگان صحابه پیغمبر بود و در روایتى از آن حضرت مى‏خوانیم که فرمود:«أَمَرَنِی رَبِّی بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ وَأَخْبَرَنِی أَنَّهُ یُحِبُّهُمْ عَلِیٌّ وَأَبُوذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَسَلْمَانُ؛خداوند مرا به محبّت چهار نفر دستور داده است و به‏

من خبر داده که او آنها را دوست دارد و آنها على و سلمان و ابوذر و مقداد هستند».(10)

درباره عظمت مقام سلمان و شرح حال او کتاب‏ها و مقالات متعددى نوشته شده است و مورخان قدیم و جدید او را به عظمت ستوده‏اند؛ از جمله صاحب کتاب استیعاب از عایشه نقل مى‏کند که پیغمبر اکرم شب هنگام با سلمان مجلسى داشت و گاه به قدرى طولانى مى‏شد که خواب بر ما چیره مى‏شد. در این مجلس چه مسائلى میان رسول خدا و سلمان رد و بدل مى‏شد تنها خدا و رسولش مى‏دانند.

در حالات او نوشته‏اند که هر چند در اصل از نسل شاهان قدیم ایران بود؛ ولى تنها خود را به اسلام و به رسول خدا منتسب مى‏دانست و مى‏گفت: خداوند به‏وسیله محمد مرا آزاد کرد و به‏وسیله او مقامم را بالا برد و بوسیله او بى‏نیازم ساخت. درود بر محمد و آل محمد؛ حسب و نسب من همین است و بس. پیامبر هم با جمله‏«سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ»این سخن او را تأیید فرمود و لذا به او سلمان محمدى گفتند.

نیز در حالات او آمده که هر سال سهم او از بیت‏المال پنج هزار درهم بود؛ ولى همه آن را در راه خدا انفاق مى‏کرد و از دست‏رنج خود زندگى بسیار ساده‏اى را که داشت اداره مى‏نمود و مى‏گفت: من دوست ندارم که از غیر دست‏رنج خود استفاده کنم، چرا که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‏فرمود:«ما أکَلَ أحَدُکُمْ طَعاماً قَطُّ خَیْراً مِنْ عَمَلِ یَدِهِ؛هیچ کس از شما طعامى را بهتر از آنچه از دست‏رنجش به دست آمده هرگز نخورده است».(11)

البته در روایتى در کافى آمده است که او به اندازه نیاز سال خود از آن بر

مى‏داشت (و بقیه را انفاق مى‏کرد) این دو حدیث با هم منافاتى ندارد ممکن است حدیث اوّل مربوط به زمانى باشد که سلمان تاب و توان کار کردن را داشته و حدیث دوم مربوط به هنگامى که بر اثر کهولت توانایى خود را از دست داده بود.

مرحوم علّامه مجلسى در شأن ورود حدیث‏«سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ»مطلبى نقل مى‏کند که روزى سلمان فارسى وارد مجلس رسول خدا شد. حاضران او را گرامى داشتند و به احترام سن و سال و ارتباط زیاد وى با پیغمبر اکرم او را احترام کردند و به صدر مجلس هدایت نمودند. ناگهان «عمر» وارد شد نگاهى به او کرد و گفت: این مرد عجمى که در میان عرب‏ها در بالا نشسته است کیست؟ پیغمبر اکرم (ناراحت شد و) به منبر رفت و خطبه‏اى خواند و فرمود: همه انسان‏ها از زمان خلقت آدم تا امروز؛ مانند دندانه‏هاى شانه برابرند«لا فَضْلَ لِلْعَربیِّ عَلَى الْعَجَمی وَلا لِلْأحْمَرِ عَلَى الْأسْوَدِ إلّابِالتَّقْوى‏؛عرب بر عجم و سفید پوست بر سیاه‏پوست برترى ندارد جز با تقوا» سپس افزود:«سَلْمَانُ بَحْرٌ لَایُنْزَفُ وَکَنْزٌ لَا یَنْفَدُ سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ سَلْسَلٌ یَمْنَحُ الْحِکْمَةَ وَیُؤْتِی الْبُرْهَانَ؛سلمان دریاى عمیقى است که آبش تمام نمى‏شود و گنجى است که پایان نمى‏گیرد سلمان از ما اهل بیت است سلمان آبشارى است که پیوسته علم و دانش و برهان از او فرو مى‏ریزد».(12)

از بعضى روایات نیز استفاده مى‏شود سلمان از کسانى بود که بعد از رحلت پیغمبر اکرم آماده براى حمایت از خلافت على علیه السلام شد؛ ولى چون او و یارانش در اقلیت واقع شدند سکوت اختیار کردند.(13)

روایات فراوان دیگرى در فضیلت سلمان نقل شده که از نهایت عظمت مقام‏

او پرده بر مى‏دارد از جمله در حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله آمده است که فرمود:«لَوْ کانَ الدِّینُ فی الثُّریّا لَنا لَهُ سَلْمانُ؛اگر دین در اوج آسمان باشد سلمان به او مى‏رسد».(14)

در حدیثى از امیرمؤمنان نقل شده است که فرمود:«سَلْمانُ الْفارْسی کَلُقْمانِ الْحَکیمِ؛سلمان فارسى همچون لقمان حکیم است».(15)

او در عصر خلیفه دوم پیشنهاد حکومت مدائن را که در واقع اشراف بر تمام ایران داشت به ملاحظاتى که روشن است پذیرفت و در سال 35 یا 36 هجرى اواخر خلافت عثمان (و طبق روایتى در اواخر خلافت عمر) دیده از جهان فرو بست و در همان جا به خاک سپرده شد و قبر او هم اکنون زیارتگاهى در نزدیکى مدائن است.

از بعضى روایات نیز استفاده مى‏شود که امیرمؤمنان على علیه السلام با طى الارض از مدینه به مدائن آمد و سلمان فارسى را غسل داد و کفن کرد و نماز بر او خواند و به خاک سپرد.(16)

2. مثل‏هاى دنیا در قرآن و روایات اسلامى‏

از آنجا که سرگرمى‏هاى دنیا و لذائذ مادى و مظاهر فریبنده آن غالباً انسان‏ها را از درک باطن آن- با اینکه چندان پوشیده نیست- غافل مى‏سازد براى هشدار به افراد غافل و بى‏خبر و حتى به مؤمنان آگاه مثل‏هاى مختلفى در قرآن مجید و روایات اسلامى بیان شده که هر یک از دیگرى گویاتر و بیدار کننده‏تر است از جمله:

1. دنیا به آب بارانى تشبیه شده است که از آسمان نازل مى‏شود، انبوه گیاهان را پرورش مى‏دهد و آثار حیات در همه چیز ظاهر مى‏شود؛ اما بعد از چند ماه فصل خزان فرا مى‏رسد؛ گیاهان زرد و خشکیده، برگ‏هاى درختان پژمرده و همراه تندباد به هر سو پراکنده مى‏شوند و آثار حیات برچیده مى‏شود. «وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیَا کَمَآءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَکانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْ‏ءٍ مُّقْتَدِراً».(17)

2. دنیا همچون آبگاهى تیره و کدر است و یا همچون چشمه‏اى گل‏آلود، آزمایشگاهى است هلاک کننده و نورى است که به زودى غروب مى‏کند و سایه‏اى که از بین مى‏رود و تکیه‏گاهى که رو به خرابى است:(فَإِنَّ الدُّنْیَا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا رَدِغٌ مَشْرَعُهَا یُونِقُ مَنْظَرُهَا وَیُوبِقُ مَخْبَرُهَا غُرُورٌ حَائِلٌ وَضَوْءٌ آفِلٌ وَظِلٌّ زَائِلٌ وَسِنَادٌ مَائِل).(18)

3. دنیا همچون سایه ابرهاست که هرگز پایدار نیست و همچون صحنه‏هاى دل‏انگیز خواب‏هاست … و مانند عسلى است که مشوب به سم کشنده است:«إنَّ الدُّنْیا ظِلُّ الْغَمامِ وَحُلُمُ الْمَنامِ … وَالْعَسَلُ الْمَشُوبُ بِالسَّمِّ سَلّابَةُ النِّعَمِ أکَّالَةُ الأُمَمِ جَلَّابَةُ النِّقَمِ».(19)

4. دنیا همانند کمانى است که تیر در چله آن گذارده شده و اهل خود را نشانه‏گیرى کرده؛ کمانى که تیرش هرگز خطا نمى‏رود و زخم و جراحتش مداوا نمى‏شود:«أَنَّ الدَّهْرَ مُوتِرٌ قَوْسَهُ لَاتُخْطِئُ سِهَامُهُ وَلَا تُؤْسَى جِرَاحُهُ».(20)

5. دنیا همچون سایه انسان است (که در مقابل او بر زمین گسترده است) هرچه به دنبالش بدود دور مى‏شود و اگر بایستد مى‏ایستد و پایدار مى‏گردد:«مَثَلُ‏

الدُّنْیا کَظِلِّکَ إنْ وَقَفْتَ وَقَفَ وَإنْ طَلَبْتَهُ بَعُدَ».(21)

6. دنیاى فریبنده فریبکار همچون زن زیبایى است که هر روز شوهرى برمى‏گزیند و هر شب او را به قتل مى‏رساند:«الا وَإنَّ الدُّنْیا دارُ غَرَّارَةٍ خَدَّاعَةٍ تَقْتُلُ فی کُلِّ یَومٍ بَعْلًا وَتَقْتُلُ فی کُلِّ لَیْلَةٍ أهْلًا».(22)

7. دنیا همچون مرکب سریع السیرى است که اهلش بر آن سوار شده آنها را با خود مى‏برد در حالى که در خوابند:(أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ یُسَارُ بِهِمْ وَهُمْ نِیَامٌ).(23)

8. دنیا همچون لباسى است که از اوّل تا به آخر آن شکافته شده فقط نخى از آن باقى مانده که هر زمان احتمال دارد آن نخ پاره شود و لباس فرو افتد:«هذِهِ الدُّنْیا مِثْلُ ثَوْبٍ شُقَّ مِنْ أَوَّلِهِ إلى‏ آخِرِهِ فَیَبْقی مُتَعَلِّقاً بِخَیْطٍ فی آخِرِهِ یُوشَکُ ذلِکَ الْخَیْطُ أنْ یَنْقَطِعَ».(24)

9. دنیا همچون آب شور دریا است که هر قدر انسان از آن بیشتر بنوشد عطشش فزون‏تر مى‏شود و سرانجام او را خواهد کشت:«مَثَلُ الدُّنْیَا مَثَلُ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى یَقْتُلَهُ».(25)

10. دنیا همچون پل و گذرگاهى است که باید از آن عبور کرد نه اینکه ایستاد و به تعمیر آن پرداخت:«قَالَ الْمَسِیحُ لِلْحَوَارِیِّینَ إِنَّمَا الدُّنْیَا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوهَا وَلَا تَعْمُرُوهَا».(26)

11. عمر دنیا در برابر آخرت به قدرى کوتاه است که همانند این است که انگشت در دریایى فرو کنى و بعد بیرون آورى آنچه بر انگشت مى‏ماند در برابر آن دریا چقدر است؟!«قال رسول اللَّه: مَا الدُّنْیَا فِی الآْخِرَةِ إِلَّا مِثْلُ مَا یَجْعَلُ أَحَدُکُمْ‏

إِصْبَعَهُ فِی الْیَمِّ فَلْیَنْظُرْ بِمَ یَرْجِعُ».(27)

12. دنیا همچون سم کشنده است و افرادى که آن را نمى‏شناسند مى‏خورند و هلاک مى‏شوند:«إِنَّمَا الدُّنْیَا کَالسَّمِّ یَأْکُلُهُ مَنْ لَایَعْرِفُهُ».(28)

13. دنیا همانند دام است که افراد ناآگاه در آن مى‏افتند و گرفتار مى‏شوند:«إنَّما الدُّنْیا شَرَکٌ وَقَعَ فیهِ مَنْ لایَعْرِفُهُ».(29)

14. دنیا همچون جیفه‏اى است که گروهى به آن روى آوردند و با خوردن آن رسوا گشته و در دوستى آن توافق کرده‏اند:«أَقْبَلُوا عَلَى جِیفَةٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِأَکْلِهَا وَاصْطَلَحُوا عَلَى حُبِّهَا».(30)

15. مثل دنیا مثل سوارى است که براى استراحت و خواب قیلوله در سایه درختى در تابستانى داغ پیاده مى‏شود و بعد از ساعتى استراحت آن را ترک مى‏گوید و مى‏رود:«إِنَّمَا مَثَلِی وَمَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رَاکِبٍ مَرَّ لِلْقَیْلُولَةِ فِی ظِلِّ شَجَرَةٍ فِی یَوْمِ صَیْفٍ ثُمَّ رَاحَ وَتَرَکَهَا».(31)

16. دنیا سراى عبور است نه دار اقامت:«الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ لَادَارُ مَقَر».(32)

17. دنیا دریاى عمیقى است که گروه زیادى در آن غرق و هلاک مى‏شوند:«إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهَا عَالَمٌ کَثِیرٌ».(33)

18. دنیا همانند مار خوش خط و خالى است که ظاهرش نرم است و در باطنش سم کشنده است که در آغاز نامه مورد بحث آمده بود.


1) سند نامه:بخش اوّل این نامه را مرحوم کلینى پیش از شریف رضى در جلد دوم اصول کافى آورده است ولى اشاره‏اى به اینکه نامه‏اى بوده که به «سلمان فارسى» نگاشته شده نکرده است و همچنین شیخ مفید آن را در ارشاد و قاضى قضایى در دستور معالم الحکم و مرحوم شیخ ورام در تنبیه الخواطر آورده‏اند با تفاوت‏هایى که نشان مى‏دهد از مصدرى غیر از نهج‏البلاغه گرفته‏اند. در ضمن مرحوم سید رضى قسمت اوّل این نامه را در کلمات قصار شماره 119 ذکر کرده است (مصادر نهج‏البلاغه، ج 3، ص 452).

2) «سُمّ» به هر ماده کشنده مى‏گویند (این واژه با ضم، فتح و کسر سین خوانده مى‏شود و جمع آن «سموم» است).

3) (ألا وَإنّ الدُّنْیا دارُ غَرّارَةٍ خَدَّاعَةٍ تَنْکِحُ فی کُلِّ یَوْمٍ بَعْلًا وَتَقْتُلُ فی کُلِّ لَیْلَةٍ أهْلًا)، (نهج‏السعاده، ج 3، ص 174).

4) (فَإِنَّ الدُّنْیَا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا رَدِغٌ مَشْرَعُهَا)، (نهج‏البلاغه، خطبه 83).

5) بنابراین تفسیر «ما» موصوله و بنابر تفسیر اوّل «ما» اشاره به زمان است‏.

6) «أشْخَصَتْهُ» از ریشه «اشخاص» به معناى بیرون راندن و خارج ساختن و ریشه آن «شُخوص» به معناى‏بلند شدن است‏.

7) «ایناس» از ریشه «انس» به معناى انس گرفتن است‏.

8) «ایحاش» از ریشه «وحشت» به معناى به وحشت افکندن است‏.

9) دیوان پروین اعتصامى‏.

10) بحارالانوار، ج 22، ص 391.

11) فى ظلال نهج‏البلاغه، ج 4، ص 177.

12) بحارالانوار، ج 22، ص 348، ح 64.

13) همان مدرک، ص 328، ح 36 و 37.

14) بحارالانوار، ج 16، ص 310.

15) شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج 18، ص 36.

16) بحارالانوار، ج 22، ص 368، ح 7.

17) کهف، آیه 45.

18) نهج‏البلاغه، خطبه 83.

19) غررالحکم، 2166.

20) نهج‏البلاغه، خطبه 114.

21) غررالحکم، ص 130، شماره 2214.

22) نهج السعادة، ج 3، ص 174.

23) نهج‏البلاغه، کلمات قصار، 64.

24) مجموعه ورام، ج 1 ص 148.

25) بحارالانوار، ج 1، ص 152.

26) همان مدرک، ج 14، ص 319، ح 20.

27) بحارالانوار، ج 70، ص 119.

28) همان مدرک، ص 88.

29) غررالحکم، 2361.

30) نهج‏البلاغه، خطبه 109.

31) بحارالانوار، ج 70، ص 119، ح 111.

32) نهج‏البلاغه، کلمات قصار، 133.

33) کافى، ج 1، ص 15، ح 12.