جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نامه 67

زمان مطالعه: 9 دقیقه

و من کتاب له علیه‏السلام

إلى‏ قُثَمِ بْنِ الْعَبَّاسِ(1) وَهُوَ عامِلُهُ عَلى‏ مَکَّةَ

از نامه‏هاى امام علیه السلام‏

به قثم بن العباس فرماندار مکه است.(2)

نامه در یک نگاه‏

این نامه در واقع از سه بخش تشکیل شده است: بخش اوّل دستوراتى است‏

که امام به «قثم بن العباس» والى مکه مى‏دهد که با مردم به خوبى رفتار کند و آموزش‏هاى لازم را به آنها بدهد و احکام الهى را براى آنها روشن سازد.

در بخش دوم دستوراتى درباره اموال بیت‏المال مى‏دهد که بخشى از آن را به نیازمندان و ارباب حاجت اختصاص دهد و مازاد را براى امام ارسال دارد تا در مصارف شرعیه هزینه کند.

در بخش سوم دستور خاصى به ساکنان مکه و مالکان خانه‏هاى این شهر مى‏دهد و مى‏فرماید: به آنها دستور بده از کسانى که در خانه‏هاى آنها (در ایام حج و زیارت خانه خدا) ساکن مى‏شوند اجرتى نگیرند و رایگان در اختیار آنها بگذارند. در این مورد به آیه‏اى از قرآن مجید نیز استناد فرموده است.

أَمَّا بَعْدُ، فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ، وَاجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ، فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِیَ، وَعَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَذَاکِرِ الْعَالِمَ. وَلَا یَکُنْ لَکَ إِلَى النَّاسِ سَفِیرٌ إِلَّا لِسَانُکَ، وَلَا حَاجِبٌ إِلَّا وَجْهُکَ. وَلَا تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِکَ بِهَا، فَإِنَّهَا إِنْ ذِیدَتْ عَنْ أَبْوَابِکَ فِی أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِیمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا. وَانْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مَالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَکَ مِنْ ذَوِی الْعِیَالِ وَالْمَجَاعَةِ، مُصِیباً بِهِ مَوَاضِعَ الْفَاقَةِ وَالْخَلَّاتِ، وَمَا فَضَلَ عَنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ إِلَیْنَا لِنَقْسِمَهُ فِیمَنْ قِبَلَنَا. وَمُرْ أَهْلَ مَکَّةَ أَلَّا یَأْخُذُوا مِنْ سَاکِنٍ أَجْراً، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ:«سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَالْبادِ» فَالْعَاکِفُ: الْمُقِیمُ بِهِ، وَالْبَادِی: الَّذِی یَحُجُّ إِلَیْهِ مِنْ غَیْرِ أَهْلِهِ. وَفَّقَنَا اللَّهُ وَإِیَّاکُمْ لِمَحَابِّهِ، وَالسَّلَامُ.

ترجمه‏

اما بعد (از حمد و ثناى الهى) مراسم حج (و زیارت خانه خدا را به نحو احسن) براى مردم برپا دار. ایام اللَّه و روزهاى الهى را به آنها یادآور شو. صبح و عصر براى رسیدگى به امور مردم جلوس کن، حکم الهى را براى کسانى که پرسش دینى دارند بیان کن، جاهلان را تعلیم ده و با دانشمندان مذاکره نما و نباید در میان تو و مردم واسطه و سفیرى جز زبانت و حاجب و دربانى جز چهره‏ات باشد. افرادى را که به تو حاجت دارند از ملاقات با خویش محروم مساز، چرا که اگر آنها در ابتدا از در خانه‏ات رانده شوند بعداً براى حل مشکلاتشان تو را نخواهند ستود و درباره اموالى که نزد تو از مال اللَّه جمع شده دقت کن و آن را به مصرف عیالمندان و گرسنگانى که نزد تو هستند برسان آن‏گونه که دقیقاً به دست‏

فقرا و نیامندان برسد و ما زاد آن را نزد ما بفرست تا میان نیازمندانى که در اینجا هستند تقسیم کنیم.

به مردم مکه دستور ده تا از کسانى که در این شهر مسکن مى‏گزینند اجاره بها نگیرند، زیرا خداوند سبحان مى‏فرماید: «و در این سرزمین «عاکف» و «بادى» یکسانند؛ منظور از «عاکف» کسى است که در آن سرزمین اقامت دارد و منظور از «بادى» کسى است که از غیر اهل مکه براى حج به مکه مى‏آید. خداوند ما و شما را توفیق انجام اعمالى دهد که موجب رضا و محبّت اوست والسلام.

شرح و تفسیر

ضرورت رسیدگى به نیازمندان و امور مربوط به حج‏

گرچه مخاطب در این نامه «قثم بن عباس» فرماندار مکه است(3) ولى دستورات جامعى در آن داده شده که قسمت عمده آن شامل حال همه مدیران در سطوح مختلف اجتماعى مى‏شود و سزاوار است همه گوش جان به آن بسپارند و آنها را به کار بندند.

در بخش اوّل این نامه چند دستور مهم به او مى‏دهد. نخست مى‏فرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) مراسم حج (و زیارت خانه خدا را به نحو احسن) براى مردم برپا دار»؛(أَمَّا بَعْدُ، فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ).

مى‏دانیم مراسم حج اگر با مدیریت صحیح انجام شود هم بجا آورندگان حج خاطره خوبى از این عبادت پرفیض مى‏برند و هم آثار و برکاتى براى همه مسلمانان دارد، زیرا این برنامه همان‏گونه که در روایات فلسفه احکام آمده است، براى تقویت پایه‏هاى آیین اسلام است:«وَالْحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدِّینِ».(4)

دومین دستورى که امام به او مى‏دهد این است که مى‏فرماید: «ایام اللَّه و روزهاى الهى را به آنها یادآور شو»؛(وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ).

این تعبیر برگرفته از آیه‏اى است که در سوره ابراهیم آیه 5 آمده است که خداوند خطاب به موسى مى‏فرماید: بنى‏اسرائیل را به یاد «ایام اللَّه» بینداز.مفسّران براى «ایام‏اللَّه» تفسیرهاى متعددى ذکر کرده‏اند از جمله اینکه: منظور از آن روزهاى درخشان و پربارى است که در تاریخ امت‏ها به وجود آمده و نعمت‏هاى الهى شامل حال امت‏ها شده و یادآورى آن روح تازه‏اى به انسان‏ها مى‏دهد و انگیزه حرکت جدید مى‏شود. بعضى نیز گفته‏اند: منظور روزهاى سختى است که بر بعضى از امت‏ها گذشته و گرفتار عذاب شدید الهى شده‏اند و یادآورى آن مایه بیدارى و بازگشت به سوى حق است.

این احتمال نیز هست که واژه «ایام اللَّه» همه این ایام را شامل شود، همان‏گونه که در حدیثى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‏خوانیم:«أَیَّامُ اللَّهِ نَعْمَاؤُهُ وَبَلَاؤُهُ وَمَثُلَاتُهُ سُبْحَانَه؛ایام اللَّه روزهاى نعمت خداوند و آزمایش‏هاى او به‏وسیله بلاهاست».(5)

به یقین یادآورى این روزها تأثیر فراوانى در تربیت نفوس و تهذیب ارواح و هدایت مردم به صراط مستقیم دارد.

سومین دستورى را که آن حضرت به «قثم بن عباس» مى‏دهد این است که مى‏فرماید: «صبح و عصر براى رسیدگى به امور مردم جلوس کن، حکم الهى را براى کسانى که پرسش دینى دارند بیان کن، جاهلان را تعلیم ده و با دانشمندان مذاکره نما»؛(وَاجْلِسْ لَهُمُ‏الْعَصْرَیْنِ(6)، فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِیَ، وَعَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَذَاکِرِ الْعَالِمَ).

اشاره به اینکه نباید در قصر فرماندارى بروى و درها را به روى خود ببندى و از مردم بیگانه شوى؛ تو باید صبح و عصر با مردم در تماس باشى و سه مشکل‏

را حل کنى: نخست به سؤالات دینى پاسخ دهى. دوم جاهلان را علم بیاموزى و دیگر اینکه با عالمان و دانشمندان به گفت‏وگو بنشینى و مسائل پیچیده دینى را به کمک آنها حل کنى و براى انجام امور مهم منطقه حکومت خود از آنان مشورت بطلبى.

این دستور امام نشان مى‏دهد که «قثم بن عباس» مردى دانشمند و صاحب نظر در مسائل دینى بوده که هم به سؤالات دینى مردم پاسخ مى‏گفته و هم مجلس درس براى جاهلان تشکیل مى‏داده است و نیز نشان مى‏دهد که در محیط فرماندارى او عالمان دیگرى هم بوده‏اند که امام تشکیل مجالس مشورتى را با آنان لازم مى‏شمرد.

آن‏گاه در دستور چهارمى مى‏فرماید: «نباید در میان تو و مردم واسطه و سفیرى جز زبانت و حاجب و دربانى جز چهره‏ات باشد»؛(وَلَا یَکُنْ لَکَ إِلَى النَّاسِ سَفِیرٌ إِلَّا لِسَانُکَ، وَلَا حَاجِبٌ إِلَّا وَجْهُکَ).

این سخن تأکید بیشترى است بر آنچه در دستور پیش است و اشاره به این حقیقت که حل مشکلات مردم و اداره امور کشور با پیام و پیغام میسر نمى‏شود، بلکه رئیس حکومت باید با مردم در تماس مستقیم باشد و حضورا مشکلات را دریابد و به حل آنها بپردازد.

در دستور پنجم که باز هم تأکید بیشترى بر دستورات پیشین است مى‏فرماید:«افرادى را که به تو حاجت دارند از ملاقات با خویش محروم مساز، چرا که اگر آنها در ابتدا از در خانه‏ات رانده شوند بعداً براى حل مشکلاتشان تو را نخواهند ستود»؛(وَلَا تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِکَ بِهَا، فَإِنَّهَا إِنْ ذِیدَتْ(7) عَنْ أَبْوَابِکَ فِی أَوَّلِ‏وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِیمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا).

این همان چیزى است که روانشناسان امروز بعد از مطالعات خود به آن‏

رسیده‏اند که ملاقات چهره به چهره تأثیر فوق‏العاده‏اى در جذب افراد و فرونشاندن آتش خشم آنها و برآوردن حاجاتشان دارد.

شبیه همین معنا در نامه مالک اشتر (نامه 53) آمده است آنجا که مى‏فرماید:«وَأَمَّا بَعْدُ فَلَا تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَکَ عَنْ رَعِیَّتِکَ فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلَاةِ عَنِ الرَّعِیَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّیقِ وَقِلَّةُ عِلْمٍ بِالْأُمُورِ؛و اما بعد هیچ گاه خود را در زمانى طولانى از رعایا پنهان مدار زیرا پنهان ماندن زمامداران از چشم رعایا موجب نوعى محدودیت و کم‏اطلاعى نسبت به امور (کشور) مى‏شود».

آن‏گاه امام در ششمین دستور مى‏فرماید: «درباره اموالى که نزد تو از مال‏اللَّه جمع شده دقت کن و آن را به مصرف عیالمندان و گرسنگانى که نزد تو هستند برسان آن‏گونه که دقیقا به دست فقرا و نیازمندان برسد و ما زاد آن را نزد ما بفرست تا میان نیازمندانى که در اینجا هستند تقسیم کنیم»؛(وَانْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مَالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَکَ مِنْ ذَوِی الْعِیَالِ وَالْمَجَاعَةِ، مُصِیباً بِهِ مَوَاضِعَ الْفَاقَةِ وَالْخَلَّاتِ(8)، وَمَا فَضَلَ عَنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ إِلَیْنَا لِنَقْسِمَهُ فِیمَنْ‏قِبَلَنَا).

این تعبیر نشان مى‏دهد که اموال خراجیه و زکات که از یک محل گردآورى مى‏شود باید بخش مهمى از آن صرف نیازمندان محل گردد و آنچه اضافه مى‏ماند به مرکز حکومت ارسال تا در نیازمندى‏هاى آن مرکز صرف شود.

البتّه ممکن است سؤال شود که پس چگونه در حالات پیامبراکرم صلى الله علیه و آله مى‏خوانیم:«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یَقْسِمُ صَدَقَةَ أَهْلِ الْبَوَادِی فِی أَهْلِ الْبَوَادِی وَصَدَقَةَ أَهْلِ الْحَضَرِ فِی أَهْلِ الْحَضَرِ؛رسول خدا زکات بادیه نشینان را در میان محرومان آنها تقسیم مى‏کرد و زکات شهرنشینان را در میان محرومان آنها».(9) یعنى به جاى‏

دیگر منتقل نمى‏کردند؟

جوابش این است که صدقه در این روایت به معناى زکات است در حالى که در محل بحث، بخش مهمى از اموال بیت‏المال را مال‏الخراج تشکیل مى‏دهد و آن تعلق به همه مسلمانان دارد، بنابراین نظر امام در این نامه تنها به زکات نیست و تعبیر به‏«مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مالِ اللَّهِ»شامل همه اینها مى‏شود و لذا بخشى از آن را باید در محل و بخشى را در مرکز حکومت صرف کرد.

تفاوت‏«ذَوِی الْعِیَالِ»با«الْمَجَاعَةِ»این است که در دومى تنها به گرسنگان اشاره مى‏کند؛ خواه عیالاتى داشته باشند یا نه و عنوان اوّل اشاره به کسانى است که افرادى تحت تکفل دارند و براى غذا یا مسکن و نظیر آن نیازمندند.

تفاوت‏«مَوَاضِعَ الْفَاقَةِ»و«الْخَلَّاتِ؛مواضع الخلات» این است که «فاقه» فقر شدیدترى را بیان مى‏کند. اشاره به اینکه تمام اصناف فقرا و نیازمندان را باید در نظر بگیرند و هر کدام را به تناسب حاجاتشان بهره‏اى از مال اللَّه بدهند.

سرانجام در هفتمین و آخرین دستور مى‏فرماید: «به مردم مکه دستور ده تا از کسانى که در این شهر مسکن مى‏گزینند اجاره بها نگیرند، زیرا خداوند سبحان مى‏فرماید: «و در این سرزمین «عاکف» و «بادى» یکسانند»؛(وَمُرْ أَهْلَ مَکَّةَ أَلَّا یَأْخُذُوا مِنْ سَاکِنٍ أَجْراً، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ:«سَواءً الْعاکِفُ(10) فِیهِ وَالْبادِ(11)»).

آن‏گاه به تفسیر واژه «العاکف» و «الباد» مى‏پردازد و مى‏فرماید: «منظور از «عاکف» کسى است که در آن سرزمین اقامت دارد و منظور از «بادى» کسى است که از غیر اهل مکه براى حج به مکّه مى‏آید»؛(فَالْعَاکِفُ: الْمُقِیمُ بِهِ، وَالْبَادِی: الَّذِی‏

یَحُجُّ إِلَیْهِ مِنْ غَیْرِ أَهْلِهِ).

آن‏گاه امام نامه خود را به عنوان حسن ختام با دعاى جامع و کوتاهى پایان مى‏دهد و مى‏فرماید: «خداوند ما و شما را توفیق انجام اعمالى دهد که موجب رضا و محبّت اوست والسلام»؛(وَفَّقَنَا اللَّهُ وَإِیَّاکُمْ لِمَحَابِّهِ(12) وَالسَّلَامُ).

نکته

آیا استفاده از خانه‏هاى مکه براى همه مباح است؟

ظاهر عبارت امام در این نامه در بدو نظر این است که اهل مکه حق ندارند از زوار بیت اللَّه که از خارج این شهر مى‏آیند مال الاجاره‏اى در برابر سکونت در خانه‏هاى مکه دریافت کنند. در اینکه آیا این حکم به عنوان حرمت است یا کراهت در میان فقهاى شیعه و اهل سنّت اختلاف نظر وجود دارد.

بعضى از فقهاى اهل سنّت؛ مانند «مالک» و «ابو حنیفه» این امر را جایز ندانسته‏اند، ولى «شافعى» قائل به جواز است و از «احمد حنبل» نیز دو روایت نقل شده است که گفته‏اند صحیح‏تر همان روایت منع است.

در میان فقهاى شیعه نیز نظریه واحدى نیست، هرچند مشهور جواز است ولى از «شیخ طوسى» عدم جواز به طور مطلق نقل شده است و بزرگان متأخرین نیز قائل به جوازند. صاحب جواهر نیز جواز را ترجیح مى‏دهد.

در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى‏خوانیم:«کَانَتْ مَکَّةُ لَیْسَ عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْهَا بَابٌ وَکَانَ أَوَّلُ مَنْ عَلَّقَ عَلَى بَابِهِ الْمِصْرَاعَیْنِ مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ وَلَیْسَ یَنْبَغِی لِأَحَدٍ أَنْ یَمْنَعَ الْحَاجَّ شَیْئاً مِنَ الدُّورِ وَمَنَازِلِهَا؛در آغاز خانه‏هاى مکه در نداشت نخستین کسى که براى خانه خود در مکه در گذاشت معاویه بود و سزاوار نیست‏

هیچ کس حجاج را از خانه‏ها و منازل مکه منع کند».(13)

تعبیر به «سزاوار نیست» نیز دلیل بر کراهت است؛ اما کلام امام گرچه ظاهراً دلالت بر حرمت اخذ مال‏الاجاره مى‏کند؛ ولى به گفته مرحوم مغنیه در شرح نهج‏البلاغه خود استدلال به آیه شریفه «سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَالْبادِ» جلوى این ظهور را مى‏گیرد، زیرا این جمله که در آیه 25 سوره حج آمده وصف براى مسجد الحرام است و مفهومش این است که همه مسلمانان چه کسانى که از خارج مکه مى‏آیند و چه اهل مکه در استفاده از مسجد الحرام یکسانند و کار به خانه‏هاى مکه ندارد، بنابراین مسجدالحرام چیزى است و خانه‏هاى مکّه که موضوع سخن ماست چیز دیگرى است و رابطه‏اى بین این دو از نظر حکم و موضوع نیست جز رابطه جوار و همسایه بودن، و این رابطه تناسب با استحباب دارد نه وجوب، یعنى ظهور کلام را از معناى حقیقى که الزام است به معناى مجازى که استحباب است منصرف مى‏کند.(14)

به هر حال از مجموع روایات و ادله‏اى که در این مسأله وجود دارد همان کراهت استفاده مى‏شود و شاید سیره مسلمانان نیز این معنا را تأیید کند.(15)


1) «قُثَم» در اصل «قاثم» بوده به معناى شخص سخاوتمند و پربخشش (سپس الف آن افتاده و فتحه تبدیل به ضم شده است). او فرزند «عباس» و برادر «عبیداللَّه» و «عبداللَّه بن عباس» و طبق بعضى از روایات برادر رضاعى امام حسین علیه السلام است. از افتخارات او این بود که آخرین کسى است که وارد قبر پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بعد از رحلت آن حضرت شد و تبرّک جست و طبق روایتى «مغیرة بن شعبة» براى اینکه این افتخار را به دست آورد هنگامى که افراد یکى پس از دیگرى از قبر پیغمبر خارج شدند انگشتر خود را در قبر انداخت تا آخرین نفرى باشد که وارد قبر مى‏شود؛ ولى «قثم» متوجه شد و وارد قبر شد و انگشتر مغیره را به او داد و او آخرین کسى بود که با جسد پاک پیغمبر وداع کرد. (قاموس الرجال، ج 8، ص 515 به نقل از انساب الاشراف). شرح حال او را در جلد نهم ذیل نامه 33 نوشته‏ایم‏.

2) سند نامه:در کتاب مصادر نهج‏البلاغه تنها سند دیگرى که براى این نامه ذکر شده همان چیزى است که قطب راوندى در کتاب فقه القرآن آورده است گرچه مرحوم راوندى (متوفاى 573) بعد از مرحوم رضى مى‏زیسته؛ ولى عبارات او در کتاب فقه القرآن تفاوت‏هایى با آنچه در نهج‏البلاغه آمده است دارد که نشان مى‏دهد از منبع دیگرى گرفته است (مصادر نهج‏البلاغه، ج 3، ص 462).

3) درباره شخصیت «قثم بن عباس» در ذیل نامه 33 بحث‏هایى مطرح کرده‏ایم و در پایان شرح این نامه نیزمطالب دیگرى خواهیم گفت‏.

4) بحارالانوار، ج 6، ص 110.

5) بحارالانوار، ج 67، ص 20، ح 17.

6) «العصرین» این کلمه گرچه تثنیه «عصر» است؛ ولى از باب تغلیب به معناى صبح و عصر مى‏آید.

7) «ذِیدَت» از ریشه «ذود» بر وزن «ذوب» به معناى منع کردن گرفته شده است‏.

8) «الخَلّات» جمع «خَلّه» به معناى فقر و از ریشه «خلل» گرفته شده است، زیرا افراد فقیر خللى در زندگانى‏آنها وجود دارد.

9) کافى، ج 3، ص 554، ح 8.

10) «الْعاکِف» از ریشه «عکوف» بر وزن «وقوف» به معناى روى آوردن به چیزى و ملازمت و اقامت در چیزى (البته ملازمتى توأم با احترام) گرفته شده و این تعبیر در آیه شریفه اشاره به اهل مکه است که در آنجا اقامت دارند.

11) «الباد» این واژه در اصل «البادى» بوده که یاء آن به جهت تخفیف افتاده است و «بادى» به معناى مسافر است و کسى که از بادیه آمده و در اینجا منظور غیر اهل مکه است‏.

12) «مَحابّ» اکثر ارباب لغت آن را جمع محبّت مى‏دانند و بعضى جمع «محبوب»، این احتمال نیز هست که جمع «محب» یعنى حب و محبوبیت باشد البته چندان تفاوتى در معنا ایجاد نمى‏کند.

13) تهذیب، 5، ص 420، ح 104.

14) فى ظلال نهج‏البلاغه، ج 4، ص 174.

15) براى توضیح بیشتر به جواهر الکلام، ج 20، ص 48 به بعد و الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ج 22 (در واژه ربا) مراجعه شود.