و من کتاب له علیهالسلام
إلى عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ وَقَدْ تَقَدَّمَ ذِکْرُهُ بِخِلافِ هذهِ الرِّوایَةِ
از نامههاى امام علیه السلام است
که به عبد اللَّه بن عباس نگاشته و این نامه قبلًا به صورت دیگرى
(نامه 22) آمده است.(1)
نامه در یک نگاه
این نامه گرچه خطاب به ابن عباس است ولى به یقین همه انسانها مخاطب واقعى آن مىباشند و حاصل نامه این است که نباید به امور مادى دلبستگى
داشت نه از روى آوردنش شادمانى کرد و نه از دست رفتنش غمگین بود، چرا که همگى گذراست. آنچه باید به آن دل بست کارهاى خیرى است که انسان مىتواند انجام دهد و پیش از خود به عالم برزخ و قیامت بفرستد و آنچه باید درباره آن متأسف شد چیزهایى است که انسان مىتوانسته انجام دهد ولى از دستش رفته است.
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْمَرْءَ لَیَفْرَحُ بِالشَّیْءِ الَّذِی لَمْ یَکُنْ لِیَفُوتَهُ، وَیَحْزَنُ عَلَى الشَّیْءِ الَّذِی لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ، فَلَا یَکُنْ أَفْضَلَ مَا نِلْتَ فِی نَفْسِکَ مِنْ دُنْیَاکَ بُلُوغُ لَذَّةٍ أَوْ شِفَاءُ غَیْظٍ، وَلَکِنْ إِطْفَاءُ بَاطِلٍ أَوْ إِحْیَاءُ حَقٍّ. وَلْیَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا قَدَّمْتَ، وَأَسَفُکَ عَلَى مَا خَلَّفْتَ، وَهَمُّکَ فِیمَا بَعْدَ الْمَوْتِ.
ترجمه
اما بعد (از حمد و ثناى الهى) (بسیار مىشود که) انسان از یافتن چیزى خشنود مىگردد که هرگز از دست او نمىرفت (و به عکس) از فوت چیزى اندوهناک مىگردد که هرگز نصیب او نمىشد، بنابراین نباید بهترین و برترین چیز نزد تو رسیدن به لذات دنیا یا فرو نشاندن خشم (از طریق انتقام از دشمن) باشد، بلکه خاموش کردن آتش باطل و یا زنده کردن حق باید مورد علاقه تو باشد.
آنچه باید مایه سرور و خوشحالى تو گردد چیزى است که از پیش (براى روز قیامت) فرستادهاى و آنچه باید مایه تأسف تو گردد چیزى است که به جاى مىگذارى (و مىروى و از آن براى ذخیره یوم المعاد استفاده نمىکنى و در یک کلام) تمام همّ تو باید متوجه جهان پس از مرگ باشد.
شرح و تفسیر
چه چیز باید مورد علاقه تو باشد؟
امام علیه السلام در آغاز این نامه مىفرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) (بسیار
مىشود که) انسان از یافتن چیزى خشنود مىگردد که هرگز از دست او نمىرفت (و به عکس) از فوت چیزى اندوهناک مىگردد که هرگز نصیب او نمىشد»؛(أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْمَرْءَ لَیَفْرَحُ بِالشَّیْءِ الَّذِی لَمْ یَکُنْ لِیَفُوتَهُ، وَیَحْزَنُ عَلَى الشَّیْءِ الَّذِی لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ).
اشاره به اینکه از نظر مقدرات الهى و یا به بیانى دیگر از نظر عالم اسباب، گاه مواهبى نصیب انسان مىشود که تلاش و کوششى براى آن نکرده و از نظر ظاهر به طور حتم به او مىرسید در این گونه موارد شادمانى چندان مفهومى ندارد و به عکس از نظر مقدرات و عالم اسباب امورى است که انسان هرچه تلاش کند به آن نخواهد رسید و به تعبیر دیگر قسمت او نیست گاه در اینجا غمگین مىشود در حالى که تأسف خوردن بر این گونه امور منطقى نیست و همانند آن است که انسان تأسف بخورد چرا بال و پر ندارد که بر فراز آسمانها پرواز کند.
به یقین توجّه به این دو نکته انسان را از دلبستگىهاى فوقالعاده مادى رها مىسازد، زیرا نسبت به تمام نعمتهاى مادى که در اختیار اوست یا آنچه از دست او رفته همین احتمال هست، همان چیزى که در قرآن مجید آمده است:««لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ»؛ این به جهت آن است که براى آنچه از دست دادهاید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده شده دلبسته و شادمان نباشید».(2)
سپس امام علیه السلام نتیجهگیرى کرده مىفرماید: «بنابراین نباید بهترین و برترین چیز نزد تو رسیدن به لذات دنیا یا فرو نشاندن خشم (از طریق انتقام از دشمن) باشد، بلکه خاموش کردن آتش باطل، یا زنده کردن حق باید مورد علاقه تو باشد»؛(فَلَا یَکُنْ أَفْضَلَ مَا نِلْتَ فِی نَفْسِکَ مِنْ دُنْیَاکَ بُلُوغُ لَذَّةٍ أَوْ شِفَاءُ غَیْظٍ، وَلَکِنْ إِطْفَاءُ بَاطِلٍ أَوْ إِحْیَاءُ حَقٍّ).
امام علیه السلام مواهب مادى را در این عبارت در دو چیز خلاصه کرده یکى رسیدن به لذات دنیوى؛ لذت مال و فرزند و همسر و سفرههاى رنگین و مانند آن از امورى که همه در گذر است و دائماً متزلزل و دیگر انتقام گرفتن از مخالفان و دشمنان که ظاهرا مایه آرامش او مىشود در حالى که اگر بر نفس خویش مسلّط باشد آرامشى که در سایه عفو و گذشت حاصل مىگردد به مراتب از آرامش حاصله از انتقام، برتر است و در مقابل، دو چیز را از مهمترین اعمال صالح و ذخایر یومالمعاد مىشمرد: فرونشاندن آتش باطل و احیاى حق، و از آنجا که حق و باطل مفهوم بسیار وسیع و گستردهاى دارد، بیشتر مسائل اجتماعى و فردى را شامل مىشود.
حضرت در پایان نامه مىافزاید: «آنچه باید مایه سرور و خوشحالى تو گردد چیزى است که از پیش (براى روز قیامت) فرستادهاى و آنچه باید مایه تأسف تو گردد چیزى است که بهجاى مىگذارى (و مىروى و از آن براى ذخیره یومالمعاد استفاده نمىکنى و در یک کلام) تمام همّ تو باید متوجه جهان پس از مرگ باشد»؛(وَلْیَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا قَدَّمْتَ، وَأَسَفُکَ عَلَى مَا خَلَّفْتَ(3)، وَهَمُّکَ فِیمَا بَعْدَ الْمَوْتِ).
دلیل آن هم روشن است، زیرا آنچه پایدار و باقى و جاودانى است و همیشه با انسان خواهد بود کارهاى نیکى است که براى روز جزا ذخیره کرده است. باید به دست آوردن آن مایه شادى و از دست دادن آن مایه غم و اندوه باشد.
از ابن عباس نقل شده که مىگوید بعد از کلام پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله از هیچ کلامى به اندازه این کلام سود نبردم«مَا انْتَفَعْتُ بِکَلامٍ بَعْدَ کَلامِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، کَانْتِفاعی بِهذا الْکَلامِ».(4)
1) سند نامه:در کتاب مصادر نهجالبلاغه آمده است که این نامه در کتاب صفة الصفة (از ابوالفرج ابن جوزى) و تاریخ دمشق (از ابن عساکر متوفاى 571) آمده است (مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 461) و از آنجا که این نامه از نظر محتوا شباهت زیادى با نامه 22 دارد، هرچند الفاظش متفاوت است، مدارکى را که براى آن نامه ذکر کردهاند براى این نامه نیز قابل استفاده است. صاحب مصادر در نامه 22 مىگوید: نامه مذکور را به صورت گسترده و متواتر کسانى که پیش از سیّد رضى و بعد از او مىزیستند در کتابهاى خود آوردهاند. از جمله کسانى که پیش از سیّد رضى مىزیستند: نصر بن مزاحم در کتاب صفین، مرحوم کلینى در روضة الکافى، بلاذرى در انساب الاشراف و یعقوبى در کتاب تاریخاند و بعد از مرحوم سیّد رضى گروه دیگرى نیز این نامه را نقل کردهاند (مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 234).
2) حدید، آیه 23.
3) «خَلَّفْتَ» از ریشه «خَلف» به معناى پشت سر گرفته شده، بنابراین «ما خلّفت» به معناى چیزى است که پشت سر گذاشتهاى و اشاره به مواهب دنیوى است که انسان مىگذارد و مىرود و از آن بهره نمىگیرد.
4) نهجالبلاغه، نامه 22.