و من کتاب له علیهالسلام
إلى أَهْلِ الْکُوفَةِ عِنْدَ مَسیرِهِ مِنَ الْمَدینَةِ إلَى الْبَصْرَةِ
از نامههاى امام علیه السلام
به اهل کوفه است که هنگام حرکت از مدینه بهسوى بصرهبراى آنان فرستاد.(1)
نامه در یک نگاه
از تاریخ طبرى به خوبى استفاده مىشود هنگامى که امیرمؤمنان على علیه السلام تصمیم بر پیکار با جمعیت ناکثین و آتش افروزان جنگ جمل گرفت، ابو موسى اشعرى با نهایت شیطنت، مشغول کارشکنى در کوفه شد. از جمله اینکه مردم را جمع کرد و چنین گفت: اى مردم! این جریان، فتنه کورى است که اگر انسان در
آن خواب باشد بهتر از بیدار بودن است و بیدار بودن (در حالى که در بستر دراز کشیده) بهتر از نشستن و نشستن بهتر از ایستادن و ایستادن بهتر از سوار شدن است. شمشیرهاى خود را در غلاف کنید و نوک نیزهها را بشکنید و زهِ کمان را قطع کنید، مظلومان را پناه دهید تا زمانى که کار سامان یابد و فتنه خاموش گردد.
به همین دلیل امام علیه السلام نامه فوق را با امام حسن علیه السلام و عمار یاسر به کوفه فرستاد تا جلوى فتنه ابو موسى را بگیرند و مردم را براى کمک به امام به سوى بصره بسیج کنند.(2)
این تعبیر نشان مىدهد که هدف امام در این نامه این است که مردم کوفه را که بر اثر سمپاشىهاى زشت ابو موسى اشعرى احیانا در حال تردید به سر مىبردند، وادار به حرکت کند، زیرا محتواى نامه این است که امام مىفرماید: از دو حال خارج نیست یا مىخواهیم ستمگرى را از پاى در آوریم یا خود ستم کنیم؛ در هر دو صورت وظیفه شما حرکت کردن به سوى ماست که اگر مىخواهیم دست ستمگر را کوتاه کنیم ما را یارى نمایید و اگر مىخواهیم دست به ستم دراز کنیم ما را از آن باز دارید.
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی خَرَجْتُ مِنْ حَیِّی هَذَا: إِمَّا ظَالِماً وَإِمَّا مَظْلُوماً؛ وَإِمَّا بَاغِیاً وَإِمَّا مَبْغِیّاً عَلَیْهِ. وَإِنِّی أُذَکِّرُ اللَّهَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی هَذَا لَمَّا نَفَرَ إِلَیَّ، فَإِنْ کُنْتُ مُحْسِناً أَعَانَنِی، وَإِنْ کُنْتُ مُسِیئاً اسْتَعْتَبَنِی.
ترجمه
اما بعد (از حمد و ثناى الهى) من از طایفه و قبیلهام (اهل مدینه) خارج شدم (و به سوى بصره آمدم) در صورتى که از دو حال بیرون نیست؛ یا ستمکارم یا مظلوم، یا متجاوزم، یا بر من تجاوز رفته است (به همین دلیل) به خاطر خدا به تمام کسانى که نامهام به آنها مىرسد تأکید مىکنم (کارى انجام ندهند) جز اینکه به سوى من حرکت کنند تا اگر نیکوکارم یارىام دهند و اگر گناهکارم مرا مورد عتاب قرار دهند (و از من بخواهند تا از این راه باز گردم).
شرح و تفسیر
به یارى من بشتابید
همانگونه که در بالا آمد، امام علیه السلام در واقع با این نامه مىخواهد به اهل کوفه در برابر وسوسههاى ابو موسى اشعرى اتمام حجت کند و تمام راههاى عذر را در برابر عدم شرکت در میدان جمل به روى آنها ببندد. نخست مىفرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) من از طایفه و قبیلهام (اهل مدینه) خارج شدم (و به سوى بصره آمدم) در صورتى که از دو حال بیرون نیست؛ یا ستمکارم یا مظلوم، یا متجاوزم، یا بر من تجاوز رفته است (به همین دلیل) به خاطر خدا به تمام کسانى
که نامهام به آنها مىرسد تأکید مىکنم (کارى انجام ندهند) جز اینکه به سوى من حرکت کنند تا اگر نیکوکارم یارىام دهند و اگر گناهکارم مرا مورد عتاب قرار دهند (و از من بخواهند تا از این راه باز گردم)»؛(أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی خَرَجْتُ مِنْ حَیِّی(3)هَذَا: إِمَّا ظَالِماً وَإِمَّا مَظْلُوماً؛ وَإِمَّا بَاغِیاً وَإِمَّا مَبْغِیّاً عَلَیْهِ. وَإِنِّی أُذَکِّرُ اللَّهَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی هَذَا لَمَّا(4) نَفَرَ إِلَیَّ، فَإِنْ کُنْتُ مُحْسِناً أَعَانَنِی، وَإِنْ کُنْتُ مُسِیئاً اسْتَعْتَبَنِی(5)).
بدیهى است امام علیه السلام افزون بر دارا بودن مقام عصمت خود را در این قضیه کاملًا محق مىدانسته است، چرا که قاطبه مسلمین جز گروه بسیار اندکى با او بیعت کرده بودند و طلحه و زبیر هم جزء بیعت کنندگان بودند و سپس بیعت را شکسته و آتش نفاق را روشن ساخته بودند، بنابراین امام به هر دلیل صاحب حق بود و مظلوم، نه ظالم و ستمگر و آنچه در تعبیر بالا آمد فقط براى این است که هرگونه وسوسه شیطانى را از آنها بزداید. درست همانند چیزى که در قرآن مجید از زبان پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله در برابر مشرکان آمده است که مىفرماید: ««وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلى هُدًى أَوْ فِى ضَلالٍ مُّبینٍ»؛ و ما یا شما در (طریق) هدایت یا در گمراهى آشکار هستیم».(6)
به همین دلیل ابن ابى الحدید در شرح این نامه مىگوید: امام براى جلب توجّه مردم کوفه (که در حیرت و سرگردانى وسوسههاى ابو موسى به سر مىبردند) چه تقسیم زیبایى کرده است و نهایت تواضع و حزم نفس را به خرج
داده و نخست تعبیر به ظالم و بعد تعبیر به مظلوم نموده و آنچه را دشمنش طالب آن بوده در اختیارش گذاشته است.(7)
امام علیه السلام با این سخن اثبات مىکند که سکوت و کناره گیرى از این جریان در هر حال گناه است، زیرا یا ترک یارى مظلوم است و یا عدم مقابله با ظالم.
این سخن یادآور حدیثى است که از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده که فرمود:«أُنْصُرْ أخاکَ ظالِماً أوْ مَظْلُوماً قیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ هذا نَنْصُرهُ مَظْلُوماً فَکَیْفَ نَنْصُرُهُ ظالِماً قالَ: تَمْنَعَهُ مِنَ الظُّلْمِ؛برادر دینىات را یارى کن خواه ظالم باشد یا مظلوم.اصحاب عرضه داشتند: اگر مظلوم باشد باید یارىاش کنیم ولى اگر ظالم باشد چگونه؟ فرمود: او را از ظلم و ستم باز مىدارید (این است یارى او)».(8)
1) سند نامه:از کسانى که این نامه را پیش از مرحوم سیّد رضى نقل کردهاند، ابومخنف (متوفاى 175) است و در تاریخ طبرى نیز در حوادث سنه 36 با شرح مبسوطى در مورد شأن ورود این نامه آمده است.از روایت طبرى بهدست مىآید که محتواى این نامه به صورت شفاهى به وسیله امام حسن مجتبى علیه السلام از جانب امیرمؤمنان علیه السلام به اهل کوفه ابلاغ شد (مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 437).
2) تاریخ طبرى، ج 3، ص 497.
3) «حَىّ» به معناى قوم و قبیله و بخش و ناحیه آمده است و در جمله بالا هر دو معنا ممکن است.
4) «لمّا» در اینجا به معناى «إلّا» است. در کتاب مغنى اللبیب یکى از معانى «لمّا» را «الا» شمرده که بعد از آن گاه فعل ماضى به معناى مضارع مىآید (مانند محل بحث) و در واقع جمله، تقدیرى دارد و تقدیر چنین است: «أنْ یَتْرُکَ کلّ شَىْء إلّانَفَر إلىّ».
5) «اسْتِعْتاب» از ریشه «عُتْبى» بر وزن «صغرى» به معناى سرزنش کردن گرفته شده و «اسْتِعْتاب» بدین مفهوم است که از دیگرى مىخواهیم ما را آنقدر سرزنش کند که راضى شود و سپس به معناى رضایت طلبیدن به کار رفته است.
6) سبأ، آیه 24.
7) شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج 17، ص 140.
8) مسند احمد، ج 3، ص 201.