و من کتاب له علیهالسلام
إلى مُعاوِیَةَ
نامههاى امام علیه السلام
به معاویه است.(1)
نامه در یک نگاه
مرحوم سیّد رضى این نامه را طبق معمول به صورت گزینشى از نامه مفصلترى آورده است. از منابع دیگر استفاده مىشود که هدف اصلى این نامه تبادل اسراى کوفه و شام بوده است و مطالبى که در آن آمده براى این بوده که معاویه بر سر عقل آید و از کیفرهاى الهى بترسد و این پیشنهاد را عملى سازد.
لذا امام علیه السلام در بخش اوّل این نامه به جایگاه انسان در نظام خلقت اشاره کرده و مىفرماید: «ما براى دنیا آفریده نشدیم، بلکه این دنیا جایگاه امتحان همه ماست؛ باید به هوش باشیم».
در بخش دیگرى از این نامه به نسبت ناروایى که معاویه در مسأله قتل عثمان به امام مىداد اشاره شده و آن را نشانه دنیا طلبى معاویه و شکست در آزمون الهى مىداند.
امام علیه السلام در بخش سوم پس از سفارش به تقواى الهى و خوددارى از اطاعت شیطان به معاویه هشدار مىدهد که از کیفر الهى بترسد.
در بخش چهارم که مرحوم سیّد رضى آن را نیاورده است اشاره به مبادله اسراى کوفه و شام فرموده است.
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ الدُّنْیَا لِمَا بَعْدَهَا، وَابْتَلَى فِیهَا أَهْلَهَا، لِیَعْلَمَ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا، وَلَسْنَا لِلدُّنْیَا خُلِقْنَا، وَلَا بِالسَّعْیِ فِیهَا أُمِرْنَا، وَإِنَّمَا وُضِعْنَا فِیهَا لِنُبْتَلَی بِهَا، وَقَدِ ابْتَلَانِی اللَّهُ بِکَ وَابْتَلَاکَ بِی: فَجَعَلَ أَحَدَنَا حُجَّةً عَلَى الْآخَرِ، فَعَدَوْتَ عَلَى الدُّنْیَا بِتَأْوِیلِ الْقُرْآنِ، فَطَلَبْتَنِی بِمَا لَمْ تَجْنِ یَدِی وَلَا لِسَانِی، وَعَصَیْتَهُ أَنْتَ وَأَهْلُ الشَّامِ بِی، وَأَلَّبَ عَالِمُکُمْ جَاهِلَکُمْ، وَقَائِمُکُمْ قَاعِدَکُمْ؛ فَاتَّقِ اللَّهَ فِی نَفْسِکَ، وَنَازِعِ الشَّیْطَانَ قِیَادَکَ، وَاصْرِفْ إِلَى الآْخِرَةِ وَجْهَکَ، فَهِیَ طَرِیقُنَا وَطَرِیقُکَ. وَاحْذَرْ أَنْ یُصِیبَکَ اللَّهُ مِنْهُ بِعَاجِلِ قَارِعَةٍ تَمَسُّ الْأَصْلَ، وَتَقْطَعُ الدَّابِرَ، فَإِنِّی أُولِی لَکَ بِاللَّهِ أَلِیَّةً غَیْرَ فَاجِرَةٍ، لَئِنْ جَمَعَتْنِی وَإِیَّاکَ جَوَامِعُ الْأَقْدَارِ لَاأَزَالُ بِبَاحَتِکَ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ.
ترجمه
اما بعد (از حمد و ثناى الهى) خداوند سبحان دنیا را براى جهان بعد از آن (سراى آخرت) قرار داده و اهل آن را در آن مورد آزمایش قرار مىدهد تا معلوم شود چه کسى بهتر عمل مىکند. ما براى دنیا آفریده نشدهایم و نه به سعى و کوشش براى آن مأموریم، بلکه فقط براى این در دنیا آمدهایم که بهوسیله آن آزمایش شویم. خداوند مرا بهوسیله تو و تو را بهوسیله من در معرض امتحان در آورده و یکى از ما را حجت بر دیگرى قرار داده است (من حجت الهى در برابر تو هستم) ولى تو با تفسیر قرآن بر خلاف حق، به دنیا روى آوردى و از من چیزى مطالبه مىکنى که هرگز دست و زبانم به آن آلوده نشده است (اشاره به قتل
عثمان است) و تو و اهل شام آن را دستاویز کرده (و به من نسبت دادهاید) تا آنجا که عالمان شما جاهلانتان را به آن تشویق کردند و آنها که داراى منصبى بودند از کار افتادگان شما را.
در درون وجود خود از خدا بترس و تقواى الهى پیشه کن و با شیطان که مىکوشد زمام تو را در دست گیرد بستیز (و زمام خود را از چنگ او بیرون آور) توجّه خود را به سوى آخرت معطوف بنما که راه (اصلى) ما و تو همان است و از این بترس که خداوند تو را به زودى به بلایى کوبنده که ریشهات را بزند و دنبالهات را قطع کند گرفتار سازد! من براى تو به خدا سوگند یاد مىکنم؛ سوگندى که تخلّف ندارد که اگر مقدرات فراگیر (الهى)، من و تو را بهسوى پیکار با یکدیگر کشاند، آنقدر در برابر تو ایستادگى خواهم کرد تا خداوند میان ما حکم فرماید و او بهترین حاکمان است (و آینده شومى در انتظار توست)».
شرح و تفسیر
فراموش مکن براى چه به دنیا آمدهاى
امام علیه السلام در قسمت اوّل این نامه به هدف آفرینش دنیا و آفرینش انسانها در آن اشاره مىکند و مىفرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) خداوند سبحان دنیا را براى جهان بعد از آن (سراى آخرت) قرار داده و اهل آن را در آن مورد آزمایش قرار مىدهد تا معلوم شود چه کسى بهتر عمل مىکند»؛(أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ الدُّنْیَا لِمَا بَعْدَهَا، وَابْتَلَى فِیهَا أَهْلَهَا، لِیَعْلَمَ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا).
این تعبیر اشاره به حقیقتى است که بارها در نهجالبلاغه ذکر شده است که دنیا هدف نهایى نیست، بلکه مقدمهاى براى آمادگى جهت سراى دیگر است، بنابراین به دنیا به عنوان وسیله باید نگریست نه هدف و مقصد نهایى و به یقین این تفاوت نگرش در تمام اعمال انسان تأثیر مىگذارد.
جمله«لِیَعْلَمَ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»بر گرفته از آیه 7 سوره کهف است: ««إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»؛ ما آنچه را روى زمین است زینت آن قرار دادیم تا آنها را بیازماییم که کدام یک داراى بهترین عمل هستند»؛ (البته قریب به همین معنا در آیه 7 سوره هود و آیه 2 سوره ملک آمده است).
ناگفته پیداست که آزمایشهاى الهى براى کشف مجهولى نیست، زیرا همه چیز مربوط به حال و گذشته و آینده و ظاهر و باطن اشیا و اشخاص در برابر علم بىپایان پروردگار آشکار است، بلکه منظور ظاهر شدن باطن افراد و انجام اعمالى است که معیار ثواب و عقاب است و به تعبیر دیگر صفات درونى، پیش از ظهور و بروز در عمل نمىتواند معیار ثواب و عقاب باشد؛ خداوند افراد را امتحان مىکند تا آن صفات به مرحله بروز برسد، همانگونه که خود امام در عبارت دیگرى از نهجالبلاغه در تفسیر آیه «وَاعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ»(2)فرموده است:«وَمَعْنَى ذَلِکَ أَنَّهُ یَخْتَبِرُهُمْ بِالْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ لِیَتَبَیَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَالرَّاضِیَ بِقِسْمِهِ وَإِنْ کَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَلَکِنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِی بِهَا یُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ؛مفهوم این آیه شریفه آن است که خداوند مردم را بهوسیله اموال و فرزندانشان آزمایش مىکند تا آشکار شود چه کسى از روزىاش خشمگین و چه کسى به قسمت الهى راضى است؛ هرچند خداوند سبحان از مردم به خودشان آگاهتر است؛ اما این براى آن است که افعالى که بهوسیله آن استحقاق ثواب و عقاب را پیدا مىکنند ظاهر و آشکار شود».(3)
آنگاه در ادامه این نامه مىافزاید: «ما براى دنیا آفریده نشدهایم و نه به سعى و کوشش براى آن مأموریم، بلکه فقط براى این در دنیا آمدهایم که بهوسیله آن آزمایش شویم»؛(وَلَسْنَا لِلدُّنْیَا خُلِقْنَا، وَلَا بِالسَّعْیِ فِیهَا أُمِرْنَا، وَإِنَّمَا وُضِعْنَا فِیهَا
لِنُبْتَلَی بِهَا).امام علیه السلام در موارد مختلف به این حقیقت اشاره فرموده است که دنیا هرگز نباید هدف نهایى افراد با ایمان باشد، بلکه وسیله و ابزارى است براى رسیدن به آخرت، دانشگاهى است که در آن درس مىآموزیم و تجارت خانهاى است که در آن براى سراى دیگر تجارت مىکنیم. میدان تمرینى است که در آن خود را براى مسابقه در میدان محشر آماده مىسازیم، پلى است که باید از آن عبور کنیم و آنجا را براى اقامتگاه خود انتخاب نکنیم.
در اینجا نیز امام همین حقیقت را بار دیگر به معاویه و به تمام کسانى که این نامه به دست آنها مىرسد و به ما که مخاطبان غیر مستقیم آن هستیم گوشزد فرموده است.
بسیارى از افراد، این حقیقت را در سخن مىگویند؛ اما عملًا چنان رفتار مىکنند که گویى جز این دنیا چیزى در کار نیست.
آنگاه امام علیه السلام مىافزاید: «خداوند مرا بهوسیله تو و تو را بهوسیله من در معرض امتحان در آورده و یکى از ما را حجت بر دیگرى قرار داده است (من حجت الهى در برابر تو هستم)»؛(وَقَدِ ابْتَلَانِی اللَّهُ بِکَ وَابْتَلَاکَ بِی، فَجَعَلَ أَحَدَنَا حُجَّةً عَلَى الْآخَرِ).
بدیهى است خداوند در این دار امتحان، افراد را بهوسیله یکدیگر آزمایش مىکند؛ امام علیه السلام را بهوسیله معاویه تا صبر و تحمل و ایستادگى بر اصول اسلام آزمایش کند مبادا به درخواست معاویه؛ یعنى حکومت شام براى جلب رضایت او تن در دهد و معاویه نیز بهوسیله امام آزموده مىشود که آیا حاضر است چشم از حکومت غاصبانهاى بپوشد و دست از تهمت و دروغ قتل عثمان بهوسیله امام بردارد و دست بیعت در دست آن حضرت بگذارد و تسلیم شود؟
ابن ابىالحدید سنّى معتزلى امتحان شدن امام بهوسیله معاویه و بالعکس را به
امتحان آدم بهوسیله ابلیس و امتحان ابلیس بهوسیله آدم تشبیه مىکند.
جمله«فَجَعَلَ أَحَدَنَا حُجَّةً عَلَى الْآخَرِ»اشاره به حجت بودن امام در برابر معاویه است نه اینکه هر کدام حجت بر دیگرى باشند، زیرا اگر منظور این بود باید مىفرمود:«فَجَعَلَ کُلَّ واحدٍ مِنّا حُجَّةً عَلَى الْآخَرِ»و لذا علّامه مجلسى نیز در بحارالانوار مىگوید: منظور از«فَجَعَلَ أَحَدَنَا»خود امام است،(4) بنابراین بعضى از شارحان و مترجمان که این جمله را چنین معنا کردهاند که «هر کدام از ما حجت بر دیگرى هستیم» معناى صحیحى به نظر نمىرسد.
آنگاه امام به نکته مهمى اشاره کرده و دنیاپرستى معاویه را با دلیل روشنى آشکار ساخته مىفرماید: «ولى تو با تفسیر قرآن بر خلاف حق، به دنیا روى آوردى و از من چیزى مطالبه مىکنى که هرگز دست و زبانم به آن آلوده نشده است (اشاره به قتل عثمان است) و تو و اهل شام آن را دستاویز کرده (و به من نسبت دادهاید) تا آنجا که عالمان شما جاهلانتان را به آن تشویق کردند و آنها که داراى منصبى بودند از کار افتادگان شما را»؛(فَعَدَوْتَ(5) عَلَى الدُّنْیَا بِتَأْوِیلِ الْقُرْآنِفَطَلَبْتَنِی بِمَا لَمْ تَجْنِ(6) یَدِی وَلَا لِسَانِی، وَعَصَیْتَهُ(7) أَنْتَ وَأَهْلُ الشَّامِ بِی، وَأَلَّبَ(8)عَالِمُکُمْ جَاهِلَکُمْ، وَقَائِمُکُمْ قَاعِدَکُمْ).
امام علیه السلام در این قسمت به بهانه اصلى معاویه در ترک بیعت و باقى ماندن بر
حکومت شام اشاره کرده است و آن قیام براى مطالبه خون عثمان بود که براى رسیدن به مقصود خود دست به تأویل آیات قرآن زدند و گفتند: قرآن مىفرماید:«وَلَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(9)و در جاى دیگر مىفرماید: «وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ»(10)از یک سو خطاب آیه اوّل را عام مىگرفتند و از سوى دیگر خطاب آیه دوم را که خاص بود به خودشان تأویل مىکردند و خود را ولى خون عثمان مىشمردند در حالى که هیچ ارتباطى با آنها نداشت.
بر فرض آنها حق مطالبه خون عثمان را داشتند باید به سراغ قاتلان بروند. این امر چه ربطى به امام علیه السلام داشت که نه تنها هرگز دستش به خون عثمان آلوده نبود بلکه براى جلوگیرى از قتل وى اقدامات شایستهاى کرد، بنابراین هم صغرا و هم کبراى استدلال آنها شیطنتآمیز بود.
اما صغرا به جهت اینکه نظرشان بر خلاف تمام شاهدان عینى قتل عثمان بود اذعان داشتند که امام کوچکترین دخالتى در آن نداشت و اما کبرا از طریق تأویل شیطنتآمیزى بود که قرآن در بعضى از آیاتش به آن اشاره کرده مىفرماید: «فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغاءَ تَأْویلِهِ».(11)
در ضمن جمله«وَأَلَّبَ عَالِمُکُمْ جَاهِلَکُمْ…» نشان مىدهد که معاویه و همدستان او تبیلغات بسیار گستردهاى درباره این دروغ رسوا، یعنى شرکت على علیه السلام در قتل عثمان در سراسر منطقه شام به راه انداخته بودند تا از این طریق بتوانند همه را بر ضد امیرمؤمنان بسیج کنند و به عنوان انجام وظیفهاى مذهبى آنها را به میدان نبرد با على علیه السلام بکشانند.
سپس امام علیه السلام در ادامه این سخن معاویه را به تقواى الهى و پرهیز از پیروى شیطان و فراموش نکردن آخرت توصیه کرده مىفرماید: «در درون وجود خود از خدا بترس و تقواى الهى پیشه کن و با شیطان که مىکوشد زمام تو را در دست گیرد بستیز (و زمام خود را از چنگ او بیرون آور) توجّه خود را به سوى آخرت معطوف بنما که راه (اصلى) ما و تو همان است»؛(فَاتَّقِ اللَّهَ فِی نَفْسِکَ، وَنَازِعِ الشَّیْطَانَ قِیَادَکَ(12)، وَاصْرِفْ إِلَى الآْخِرَةِ وَجْهَکَ، فَهِیَ طَرِیقُنَا وَطَرِیقُکَ).
امام علیه السلام در واقع با این عبارت از یک سو معاویه را به تقواى الهى توصیه مىکند و از سوى دیگر از سلطه شیطان، برحذر مىدارد و از سوى سوم او را متوجه سرنوشت نهایى و پیمودن راه آخرت مىسازد.
آنگاه امام علیه السلام در تأکید این معنا، وى را از عذاب الهى در دنیا مىترساند و مىفرماید: «و از این بترس که خداوند تو را به زودى به بلایى کوبنده که ریشهات را بزند و دنبالهات را قطع کند گرفتار سازد!»؛(وَاحْذَرْ أَنْ یُصِیبَکَ اللَّهُ مِنْهُ بِعَاجِلِ قَارِعَةٍ(13) تَمَسُّ(14) الْأَصْلَ، وَتَقْطَعُ الدَّابِرَ(15)).
این کلام امام اشاره به این است که پیش از آنکه عذاب الهى در قیامت دامن تو را بگیرد در این دنیا دامن تو را خواهد گرفت؛ و مجازاتى سخت که هم ریشه خودت را قطع مىکند و هم نسلهاى آیندهات را بر باد خواهد داد. همانگونه که تاریخ گواهى مىدهد که بعد از دوران کوتاهى، حکومت بنىامیّه که غالباً گرفتار مشکلات بود ریشهکن شد و نسل و دودمان آنها بر باد رفت و جهان اسلام از شر
آنها راحت شد و امروز چیزى به عنوان دودمان بنىامیّه باقى نمانده، جز قبر متروک مفلوکى از معاویه که در گوشهاى از شام باقى مانده و کسى به سراغ آن نمىرود و عبرتى است براى همه انسانها.
آنچه امام علیه السلام در اینجا فرموده شبیه چیزى است که در قرآن مجید درباره اقوام ستمگر پیشین آمده که مىفرماید: ««فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»؛ و (به این ترتیب)، ریشه گروهى که ستم کرده بودند قطع شد و ستایش مخصوص خداوند پروردگار جهانیان است».(16)
و از آنجا که امام براى باز داشتن معاویه از تمام وسیلهها استفاده مىکند، در پایان او را به جنگ کوبندهاى تهدید کرده مىفرماید: «من براى تو به خدا سوگند یاد مىکنم؛ سوگندى که تخلّف ندارد که اگر مقدرات فراگیر، (الهى) من و تو را به سوى پیکار با یکدیگر کشاند، آنقدر در برابر تو ایستادگى خواهم کرد تا خداوند میان ما حکم فرماید و او بهترین حاکمان است (و بدان آینده شومى در انتظار توست)»؛(فَإِنِّی أُولِی(17) لَکَ بِاللَّهِ أَلِیَّةً(18) غَیْرَ فَاجِرَةٍ، لَئِنْ جَمَعَتْنِی وَإِیَّاکَ جَوَامِعُالْأَقْدَارِ لَاأَزَالُ بِبَاحَتِکَ(19) حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ).
معاویه و یارانش قدرت امام را در جنگها به خاطر داشتند و جدى بودن تهدیدها و قسمهایش را مىدانستند، لذا این تهدید به یقین مىتوانست عاملى بازدارنده، لا اقل در مرحلهاى از زمان باشد.
به هر حال از آنجا که معاویه عنصرى پیچیده و داراى حالات و افکار مختلفى
بود، امام علیه السلام براى رام کردن او در این نامه از تمام طرق ممکن استفاده فرموده تا در فکر او تأثیر بگذارد. در تواریخ آمده است که معاویه بعد از این نامه حاضر به مبادله اسیران عراقى و شامى با یکدیگر شد، زیرا امام چنان که قبلا هم اشاره شد در ذیل این نامه به مسأله مبادله اسیران پرداخته است.
تعبیر به«جَوَامِعُ الْأَقْدَارِ»از قبیل اضافه صفت به موصوف است و معناى آن «مقدرات فراگیر و جامع است» زیرا بعضى از مقدرات جنبه شخصى دارد؛ ولى بعضى جنبه فراگیر و امام علیه السلام در اینجا به مقدرات فراگیر که دو گروه را در برابر هم قرار مىدهد اشاره فرموده است.
جمله «حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ» برگرفته از آیه 87 سوره اعراف است که در آن گفتوگوى شعیب با قوم سرکش خود آمده است.
1) سند نامه:به گفته صاحب مصادر نهجالبلاغه، این نامه در کتاب طراز تألیف امیریحیى علوى با مختصر تفاوتى آمده و قراین نشان مىدهد که از نهجالبلاغه نگرفته است. همچنین آمدى در غررالحکم بخشى از آن را با اضافاتى آورده که نشان مىدهد او هم از مدرک دیگرى گرفته است. (مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 424).صاحب کتاب تمام نهجالبلاغه آن را با اضافهاى در آغاز و اواسط و اضافهاى در پایان، نقل کرده است و تصریح مىکند که آن را از کتاب الفتوح ابن اعثم کوفى (ج 4، ص 225) اخذ کرده که پیش از سیّد رضى مىزیسته است (تمام نهجالبلاغه، ص 839).
2) انفال، آیه 28.
3) نهجالبلاغه، کلمات قصار، 93.
4) بحارالانوار، ج 33، ص 117.
5) «عَدَوْتَ» از ریشه «عَدْوَ» بر وزن «عقل» در اصل به معناى گذشتن و جدا شدن است. سپس به معناىدویدن، سرعت گرفتن و تاختن بر چیزى است و در اینجا به معناى تاختن بر دنیاست.
6) «لَمْتَجْنِ» از ریشه «جنایت» گرفته شده و در اینجا به این معناست که دست و زبان من مرتکب چنینکارى نشده است.
7) «عَصَیْتَهُ» در بسیارى از نسخ «عَصَبْتَه» (با باء آمده است) که در این جا به معناى دستآویز قرار دادن است در این صورت معناى جمله روشن خواهد بود؛ ولى اگر «عَصَیْتَه» (با یاء) باشد مفهومش این است که تو و اهل شام مرتکب گناه شدهاید و قتل عثمان را به دروغ به من نسبت دادهاید.
8) «ألَبَّ» از ریشه «لَبابة» بر وزن «غرامة» به معناى صاحب عقل شدن است، از این رو عاقل را «لبیب» مىگویند؛ ولى در اینجا به معناى وادار کردن و تشویق نمودن آمده است.
9) بقره، آیه 179.
10) اسراء، آیه 33.
11) آلعمران، آیه 7.
12) «قِیاد» به معناى افسار است و از ریشه «قیادة» به معناى رهبرى کردن گرفته شده است.
13) «قارِعَة» به معناى حادثه یا بلاى کوبنده است.
14) «تَمَسُّ» از ریشه «مس» به معناى اصابت کردن است و «تَمَسُّ الأصْلَ» در اینجا کنایه از قطع ریشه است؛ ولى تعجب از کسانى است که ریشه «مس» را به معناى قطع مىدانند در حالى که «مس» از نظر لغت بهمعناى قطع نیست، بلکه هرگاه مفعول آن «اصل» باشد کنایه از قطع است.
15) «الدّابِرَ» به معناى دنباله است و به نسلهاى بعد، «دابر» گفته مىشود.
16) انعام، آیه 45.
17) «أُولِى» از ریشه «ایلاء» به معناى قسم خوردن است و در اصل «إئلاء» با دو همزه بوده که همزه دومتبدیل به یاء شده است. «أولِى» متکلم وحده است یعنى سوگند مىخورم.
18) «ألِیَّة» اسم مصدر و به معناى سوگند است.
19) «باحَة» از ریشه «بَوْح» بر وزن «قوم» به معناى ظهور و آشکار شدن است و از آنجا که فضاهاى وسیع مانند فضاى حیاط خانه و یا میدانهاى مختلف، محلى است که افراد در آن ظاهر و آشکار مىشوند، «باحة» به معناى میدان و فضاى باز بهکار رفته است.