و من کتاب له علیهالسلام
إلى عُمّالِهِ عَلَى الْخِراجِ
از نامههاى امام علیه السلام
به کارگزاران خراج و بیتالمال است. (1)«1»
نامه در یک نگاه
امام علیه السلام در این نامه به چند نکته مهم اشاره مىفرماید: در بخش اوّل سخن از ثواب زحماتى است که گردآورى کنندگان خراج در این راه متحمّل مىشوند که امام علیه السلام به عنوان ذخیره یوم المعاد از آن یاد مىکند.
در بخش دوم این نامه درباره رعایت عدالت و محبّت به مردم هنگام گرفتن
خراج سفارش اکید مىکند و از هرگونه اجحاف و تعدّى و زیان رساندن به آنها نهى مىفرمایدو حتى در مورد غیر مسلمانانى که کمک به دشمن نکنند نیز همین توصیه را دارد.
در بخش آخر آنها را به شکرگزارى از نعمتهاى پروردگار و یارى دین و آیینش با تمام قوّت و قدرت فرا مىخواند.
بخش اوّل
مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى أَصْحَابِ الْخَرَاجِ:
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَنْ لَمْ یَحْذَرْ مَا هُوَ صَائِرٌ إِلَیْهِ لَمْ یُقَدِّمْ لِنَفْسِهِ مَا یُحْرِزُهَا.وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا کُلِّفْتُمْ بِهِ یَسِیرٌ، وَأَنَّ ثَوَابَهُ کَثِیرٌ، وَلَوْ لَمْ یَکُنْ فِیمَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنَ الْبَغْیِ وَالْعُدْوَانِ عِقَابٌ یُخَافُ لَکَانَ فِی ثَوَابِ اجْتِنَابِهِ مَا لَاعُذْرَ فِی تَرْکِ طَلَبِهِ.
ترجمه
اما بعد (از حمد و ثناى الهى) کسى که از آنچه سرانجام بهسوى آن مىرود (مرگ و قیامت) بر حذر نباشد چیزى از پیش براى خود که او را (از بلاى آن روز) مصون دارد نمىفرستد. بدانید آنچه به آن مکلّف شدهاید کم است امّا ثوابش بسیار. اگر ظلم و تعدّى، که خدا از آن نهى کرده عقاب و کیفر ترسآورى نداشت، باز براى درک ثوابِ اجتنابِ از آن، عذرى براى ترکش باقى نمىماند.
شرح و تفسیر
از ظلم و ستم به مردم بپرهیزید!
منظور از اصحاب خراج مأموران جمعآورى خراج اراضى مفتوح العنوة است. توضیح: هنگامى که مسلمانان بر دشمنان خود پیروز مىشدند زمینهاى آنها عملًا به ملک مسلمین در مىآمد؛ ولى غالباً آن را در اختیار خودشان مىگذاشتند و هر سال مبلغى یا مقدارى از محصول آن اراضى به عنوان مالالاجاره (یا مالیات) از آنها گرفته مىشد که مبلغ زیاد و سنگینى نبود. این
مسأله از عصر پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله با فتح خیبر آغاز شد و سپس در فتوحات دیگر اسلامى جریان یافت و قسمت عمده بیتالمال در آن زمانها از همین خراج تأمین مىشد که مبلغ قابل توجهى بود و تعلق به همه مسلمانان داشت. البته مأموران دیگرى بودند که زکات را از مسلمانان جمعآورى مىکردند و صرف نیازهاى ارتش اسلام و قضات و فقرا و نیازمندان مىشد.
امام علیه السلام در این بخش از نامه خود بر چند امر تأکید مىکند.
نخست هشدار مىدهد که زندگى خود را در جهان دیگر فراموش نکنید وگرنه براى آن آمادگى پیدا نخواهید کرد مىفرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) کسى که از آنچه سرانجام به سوى آن مىرود (مرگ و قیامت) بر حذر نباشد چیزى از پیش براى خود که او را (از بلاى آن روز) مصون دارد نمىفرستد»؛(أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَنْ لَمْ یَحْذَرْ مَا هُوَ صَائِرٌ إِلَیْهِ لَمْ یُقَدِّمْ لِنَفْسِهِ مَا یُحْرِزُهَا).اینکه در روایات مىخوانیم هوشیارترین مردم کسى است که بیش از همه به فکر مرگ باشد:«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَکْیَسَکُمْ أَکْثَرُکُمْ ذِکْراً لِلْمَوْت» (2)«1»براى این است که تا انسان در فکر سفر آخرت نباشد وسایل این سفر پرخطر را فراهم نخواهد کرد و دست خالى با دنیا وداع مىکند.
آنگاه در دومین نکته خطاب به کارگزاران خراج مىفرماید: «بدانید آنچه به آن مکلّف شدهاید کم است امّا ثوابش بسیار»؛(وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا کُلِّفْتُمْ بِهِ یَسِیرٌ وَأَنَّ ثَوَابَهُ کَثِیرٌ).
آیا منظور امام علیه السلام از این عبارت کوششهاى مربوط به جمعآورى خراج است یا تمام تکالیفى که انسانها دارند؟ هر دو معنا محتمل است. با توجّه به اینکه جمله پیشین عام بود و همه اعمال را شامل مىشد، احتمال دوم مناسبتر به نظر مىرسد و در واقع اشاره به آیات شریفه «وَما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِى الدِّینِ مِنْ
حَرَجٍ» (3)«1»و «یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْر وَلا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْر» (4)«2»است.
آرى خداوند جواد و کریم در مقابل اعمال کوچک ما ثوابهاى بزرگى قرار داده است.
در سومین نکته به مطلبى درباره ترک ظلم اشاره مىکند و مىفرماید: «اگر ظلم و تعدّى، که خدا از آن نهى کرده عقاب و کیفر ترسآورى نداشت باز براى درک ثوابِ اجتنابِ از آن، عذرى براى ترکش باقى نمىماند»؛(وَلَوْ لَمْ یَکُنْ فِیمَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنَ الْبَغْیِ وَالْعُدْوَانِ عِقَابٌ یُخَافُ لَکَانَ فِی ثَوَابِ اجْتِنَابِهِ مَا لَاعُذْرَ فِی تَرْکِ طَلَبِهِ).
اشاره به اینکه ظلم و ستم بىشک کیفر شدیدى دارد؛ ولى در ترک آن ثوابِ فوقالعادهاى است، بنابراین نه به جهت کیفرش، بلکه به موجب ثواب ترکش، اگر انسان آن را ترک گوید بسیار بجاست.
امام علیه السلام در کلمات قصار خود نیز شبیه همین معنا را با تعبیر وسیعتر و جالب دیگرى بیان کرده مىفرماید:«لَوْ لَمْ یَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَى مَعْصِیَتِهِ لَکَانَ یَجِبُ أَلَّا یُعْصَى شُکْراً لِنِعَمِهِ؛اگر خداوند تهدید به عذاب در برابر عصیانش نکرده بود باز هم واجب بود به پاس نعمتهایش نافرمانى نشود». (5)«3»
نکته
خراج چیست؟
واژه «خراج» و «خرج» در اصل از خروج گرفته شده و به معناى چیزى است که از مال انسان یا از زمین زراعتى بهدست مىآید. بعضى واژه خراج را به معناى
مالالاجاره زمین دانستهاند و راغب در کتاب مفردات خود مىگوید: خراج غالباً به مالیاتى که بر زمینِ باغ و زراعت وضع مىشود، اطلاق مىگردد و به هر حال در اصطلاح فقها به معناى مالیاتى است که بر زمینهاى خراجیه؛ یعنى زمینهایى که با جنگ از کفّار گرفته شده بود قرار مىدادند و گاه به مالیات زمینهاى آبادى اطلاق مىشد که جزو انفال بود. بخش اوّل تعلّق به همه مسلمانان داشت و بخش دوم به حاکم اسلامى.
در بعضى از کتب اهل سنّت آمده است که خراج در اصطلاح فقها دو معنا دارد: معناى عام و معناى خاص. خراج به معناى عام تمام اموالى است که دولت متولى جمعآورى و صرف آن در مصارف معیّن است (تمام اقسام مالیاتها) و اما معناى خاص، آن مالى است که حکومت اسلامى بر اراضى خراجیه قرار مىدهد (6)«1» و گاه به مالیاتى که به نام جزیه از غیر مسلمانان گرفته مىشد نیز اطلاق شده است.
در مورد مصرف خراج فقهاى ما گفتهاند که باید صرف مصالح عامه مسلمین گردد؛ مانند بناى پلها، حفظ امنیّت جادهها، کمک به نیازمندان، حقوق سربازان، جنگجویان، قضات و فرمانداران و سایر نیازهاى حکومتى. (7)«2»
البته بسیار مىشد که بخش مهمى از خراج میان همه مسلمانانى که در دسترس بودند بهطور مساوى در حکومتهاى عدل (مانند حکومت امیرمؤمنان على علیه السلام) و بهصورت غیر مساوى (مانند حکومت خلفا) تقسیم مىشد.
دلیل تساوى بر تقسیم، آن است که اراضى خراجیه که خراج از آن جمعآورى مىشود ملک عموم مسلمانان است و همه بهطور مساوى در آن سهیم هستند. در ضمن منظور از تساوى، عدم فرق میان افراد به حسب شخصیت اجتماعیشان
است که فلان کس شیخ قبیله است و فلان شخص آدم سرشناسى است و دیگرى کارگر ساده؛ ولى بر حسب مسئولیتها مانند قضاوت و فرماندارى و فرماندهى لشکر و امثال آن به یقین تفاوت گذارده مىشد.
بخش دوم
فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَاصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ، فَإِنَّکُمْ خُزَّانُ الرَّعِیَّةِ، وَوُکَلَاءُ الْأُمَّةِ، وَسُفَرَاءُ الْأَئِمَّةِ وَلَا تُحْشِمُوا أَحَداً عَنْ حَاجَتِهِ، وَلَا تَحْبِسُوهُ عَنْ طَلِبَتِهِ، وَلَا تَبِیعُنَّ لِلنَّاسِ فِی الْخَرَاجِ کِسْوَةَ شِتَاءٍ وَلَا صَیْفٍ، وَلَا دَابَّةً یَعْتَمِلُونَ عَلَیْهَا، وَلَا عَبْداً، وَلَا تَضْرِبُنَّ أَحَداً سَوْطاً لِمَکَانِ دِرْهَمٍ وَلَا تَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ، مُصَلٍّ وَلَا مُعَاهَدٍ، إِلَّا أَنْ تَجِدُوا فَرَساً أَوْ سِلَاحاً یُعْدَى بِهِ عَلَى أَهْلِ الْإِسْلَامِ، فَإِنَّهُ لَایَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِ أَنْ یَدَعَ ذَلِکَ فِی أَیْدِی أَعْدَاءِ الْإِسْلَامِ، فَیَکُونَ شَوْکَةً عَلَیْهِ. وَلَا تَدَّخِرُوا أَنْفُسَکُمْ نَصِیحَةً، وَلَا الْجُنْدَ حُسْنَ سِیرَةٍ، وَلَا الرَّعِیَّةَ مَعُونَةً، وَلَا دِینَ اللَّهِ قُوَّةً، وَأَبْلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ مَا اسْتَوْجَبَ عَلَیْکُمْ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ اصْطَنَعَ عِنْدَنَا وَعِنْدَکُمْ أَنْ نَشْکُرَهُ بِجُهْدِنَا، وَأَنْ نَنْصُرَهُ بِمَا بَلَغَتْ قُوَّتُنَا، وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.
ترجمه
(امام فرمود:) حال که چنین است انصاف را از سوى خود نسبت به مردم رعایت کنید و در برابر نیازمندىهایشان (که پاسخ گفتن به آن مشکلاتى دارد) صبر و شکیبایى به خرج دهید، زیرا شما خزانهداران رعیّت و وکلاى امّت و سفیران ائمه و پیشوایان هستید. هیچ کس را به سبب عرض حاجتش شرمنده نسازید و کسى را از خواسته (مشروعش) باز مدارید و هرگز براى گرفتن خراج از بدهکار، لباس تابستانى یا زمستانى و یا مرکبى که با آن به کارهایشان مىرسند و یا بردهاى را (که از کمک او براى زندگى بهره مىگیرند) به فروش نرسانید.کسى را براى گرفتن درهمى تازیانه نزنید. هرگز به مال احدى از مردم، چه
مسلمان باشد و چه غیر مسلمانى که در پناه اسلام است، دست نزنید (و آن را به تملک بیتالمال در نیاورید) مگر اینکه اسب یا سلاحى باشد که براى تجاوز به مسلمانان بهکار گرفته مىشود (در این صورت مىتوانید آن وسایل را مصادره کنید) زیرا براى مسلمان سزاوار نیست که چنین وسایلى را در دست دشمنان اسلام باقى بگذارد تا سبب نیرومندى آنها بر ضد مسلمانان گردد. هرگز از نصیحت و اندرز به خویشتن (و به یکدیگر) و از خوشرفتارى با سپاهیان و کمک به رعیّت و تقویت دین خدا خوددارى مکنید. در راه خدا آنچه را بر شما واجب است انجام دهید، زیرا خداوندِ سبحان، از ما و شما خواسته است که با تمام توان شکر او را بجا بیاوریم و آیین او را تا آنجا که قدرت داریم یارى کنیم و هیچ قدرتى (براى انجام این امور) جز به کمک خداوند بزرگ نیست.
شرح و تفسیر
در گرفتن خراج انصاف را رعایت کنید
امام علیه السلام پس از بیان یک سلسله کلیات در بخش پیشین این نامه، در این بخش انگشت روى جزئیات مسائل گذارده و اوامر و نواهى خاصى براى کارگزاران خراج صادر مىفرماید.
در آغاز چنین مىگوید: «حال که چنین است انصاف را از سوى خود نسبت به مردم رعایت کنید و در برابر نیازمندىهایشان (که پاسخ گفتن به آن مشکلاتى دارد) صبر و شکیبایى به خرج دهید، زیرا شما خزانهداران رعیّت و وکلاى امّت و سفیران ائمه و پیشوایان هستید»؛(فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَاصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ، فَإِنَّکُمْ خُزَّانُ الرَّعِیَّةِ، وَوُکَلَاءُ الْأُمَّةِ، وَسُفَرَاءُ الْأَئِمَّةِ).منظور از انصاف از سوى خود- همانگونه که در روایات وارد شده است- این است که آنچه براى خود مىپسندند براى آنها بپسندند و آنچه براى خویش
ناخوش مىدارند براى آنها ناخوش دارند. یا به تعبیر دیگر همانگونه که حق خود را از آنها مىگیرند، حقوق آنها را نیز به آنها بپردازند.
در حدیثى مىخوانیم مردى اعرابى خدمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمد در حالى که پیامبر سوار بر مرکب به سوى یکى از غزوات در حرکت بود. آن مرد عرب رکاب پیغمبر را گرفت و عرض کرد:«یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِی عَمَلًا أَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ؛اى رسول خدا! عملى به من یاد ده که اگر انجام دهم داخل بهشت شوم». پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:«مَا أَحْبَبْتَ أَنْ یَأْتِیَهُ النَّاسُ إِلَیْکَ فَأْتِهِ إِلَیْهِمْ وَمَا کَرِهْتَ أَنْ یَأْتِیَهُ النَّاسُ إِلَیْکَ فَلَا تَأْتِهِ إِلَیْهِمْ؛آنچه دوست دارى مردم براى تو انجام دهند براى آنان انجام ده و آنچه دوست ندارى که مردم درباره تو انجام دهند درباره آنها انجام نده». این را فرمود و اضافه کرد:«خَلِّ سَبِیلَ الرَّاحِلَةِ؛دست از مرکب بردار و آن را به حال خود واگذار» (یعنى تمام خواسته تو در این دو جمله بود). (8)«1»
امام علیه السلام در جملههاى بالا سه منصب براى عاملان خراج بیان فرمود که اشاره به سه مسئولیت مهم آنهاست.
نخست خازن رعیّت، به معناى حافظ اموال آنها بودن تا در مصارفش صرف شود. دیگر اینکه آنها وکیلان امّتند که مفهومش آن است که حقوق مردم را از کسانى که حق بر ذمه آنهاست بهطور کامل دریافت مىدارند. سوم اینکه آنها سفیران امامان هستند که باید با همان اخلاق و روش پیشوایان بزرگ با مردم رفتار کنند، بنابراین هم اخذ حقوق مىکنند و هم حفظ آن و هم با اخلاق حسنه با آنان رفتار مىکنند.
آنگاه امام علیه السلام آنها را از شش چیز نهى مىکند. در نخستین نهى مىفرماید: «هیچ کس را بهسبب عرض حاجتش شرمنده نسازید»؛(وَلَا تُحْشِمُوا (9)«2» أَحَداً عَنْ حَاجَتِهِ).
یعنى چنان با مردم رفتار کنید که از عرض حاجت خود شرمنده نشوند. مثلًا اگر بعضى گوسفندان آنها مورد علاقه آنهاست یا بعضى از بخشهاى زراعت مورد توجّه آنهاست، چنان با آنها رفتار کنید که بتوانند مقصود خود را اظهار دارند و خراج و زکات را از بخش دیگر مطالبه کنید.
حضرت در دومین نهى خود مىفرماید: «و کسى را از خواسته (مشروعش) باز مدارید»؛(وَلَا تَحْبِسُوهُ عَنْ طَلِبَتِهِ).
اشاره به اینکه اگر آنها در نحوه تقسیم اموال و اخذ خراج خواستههاى مشروعى داشته باشند آنها را رعایت کنید.
در سومین نهى، آنها را از گرفتن وسایل ضرورى زندگى (و به اصطلاح مستثنیات دین) باز مىدارد و مىفرماید: «و هرگز براى گرفتن خراج از بدهکار، لباس تابستانى یا زمستانى و یا مرکبى که با آن به کارهایشان مىرسند و یا بردهاى را (که از کمک او براى زندگى بهره مىگیرند) به فروش نرسانید»؛(وَلَا تَبِیعُنَّ لِلنَّاسِ فِی الْخَرَاجِ کِسْوَةَ شِتَاءٍ وَلَا صَیْفٍ، وَلَا دَابَّةً یَعْتَمِلُونَ عَلَیْهَا وَلَا عَبْداً).
این دستور یکى از احکام کاملًا انسانى اسلام است که اجازه نمىدهد حتى از بدهکاران، ضروریات زندگى آنها را براى اداى دین بستانند، بلکه اگر مال دیگرى دارد از آن باید بهره گرفت و اگر ندارد باید به او مهلت داد تا زمانى که قدرت بر اداى دین خود پیدا کند.
در چهارمین نهى مىفرماید: «کسى را براى گرفتن درهمى تازیانه نزنید»؛(وَلَا تَضْرِبُنَّ أَحَداً سَوْطاً لِمَکَانِ دِرْهَمٍ).
به بیان دیگر به هنگام اخذ حق بیتالمال هر گونه خشونتى ممنوع است
و تجربه نشان داده که خشونتها نتیجه منفى در اداى دیون دارد و به عکس محبّت و ملاطفت، درآمد بیتالمال را فزونتر مىسازد.
تعبیر به «درهم» ممکن است اشاره به اموال کم باشد؛ یعنى در جزئیات به مردم سختگیرى نکنید. بعضى از شارحان احتمال دادهاند که درهم در اینجا به معناى جنس مال است یعنى براى اخذ اموال مردم را در فشار قرار ندهید.
امام علیه السلام در پنجمین نهى مىفرماید: «هرگز به مال احدى از مردم چه مسلمان باشد و چه غیر مسلمانى که در پناه اسلام است، دست نزنید (و آن را به تملک بیتالمال در نیاورید) مگر اینکه اسب یا سلاحى باشد که براى تجاوز به مسلمانان بهکار گرفته مىشود (در این صورت مىتوانید آن وسایل را مصادره کنید) زیرا براى مسلمان سزاوار نیست که چنین وسایلى را در دست دشمنان اسلام باقى بگذارد تا سبب نیرومندى آنها بر ضد مسلمانان گردد»؛(وَلَا تَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ، مُصَلٍّ وَلَا مُعَاهَدٍ (10)«1»، إِلَّا أَنْ تَجِدُوا فَرَساً أَوْ سِلَاحاً یُعْدَى بِهِ عَلَىأَهْلِ الْإِسْلَامِ، فَإِنَّهُ لَایَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِ أَنْ یَدَعَ ذَلِکَ فِی أَیْدِی أَعْدَاءِ الْإِسْلَامِ، فَیَکُونَ شَوْکَةً عَلَیْهِ).
این جمله اشاره به منافقان و افراد نفوذى است که مرکب سوارى و سلاحى دارند و آن را در اختیار دشمنان اسلام قرار مىدهند در این موارد مىتوان این وسایل را از آنان گرفت بى آنکه قیمت آنها پرداخته شود، چرا که پرداخت قیمت باز هم آنها را بر تجدید همان برنامه قوّت و قدرت مىدهد. در واقع این دستور نوعى مصادره مشروع است که امام علیه السلام درباره افراد استثنایى اجازه داده است؛ ولى اموال سایر مسلمانان و غیر مسلمانانى که اهل ذمه هستند باید محترم شمرده شود.
درست است که این موضوع ارتباطى به مسأله خراج ندارد ولى در واقع یک وظیفه اضافى است که گاهى عاملان خراج با آن مواجه مىشوند و باید انجام دهند.
در فقه اسلامى در باب مکاسب محرّمه بحثى درباره حرمت کمک به ظالمان و نیز بحثى درباره عدم جواز فروش اسلحه به دشمنان اسلام آمده است که با دلایل عام و خاص از این مسأله نهى شده و مفهوم این آیات و روایات این است که اگر سلاح یا مرکبى در دست کسى ببینیم که در آینده نزدیک به دشمنان اسلام سپرده مىشود و بر ضد مسلمانان از آن کمک مىگیرند باید جلوى آن را گرفت و این همان چیزى است که امام علیه السلام در این دستور بیان فرموده است و به بیان دیگر این کار نوعى نهى از منکر عملى است.
سرانجام در ششمین نهى مىفرماید: «هرگز از نصیحت و اندرز به خویشتن (و به یکدیگر) و از خوشرفتارى با سپاهیان و کمک به رعیّت و تقویت دین خدا خوددارى مکنید»؛(وَلَا تَدَّخِرُوا (11)«1» أَنْفُسَکُمْ نَصِیحَةً، وَلَا الْجُنْدَ حُسْنَ سِیرَةٍ وَلَاالرَّعِیَّةَ مَعُونَةً، وَلَا دِینَ اللَّهِ قُوَّةً).(12)«2»
در اینجا امام علیه السلام در یک جمله بهصورت نهى آنها را به چهار امر دستور مىدهد. نصیحت و خیرخواهى به یکدیگر، خوشرفتارى با سپاه اسلام، کوشش در راه کمک به رعایا و تلاش در طریق تقویت دین مبین اسلام. با توجّه به اینکه مخاطب در این جمله کارگزاران خراجند روشن مىشود که آنها در مسیر انجام مأموریت خود باید مراقب تکالیف دیگرى که بر عهده دارند نیز باشند.
بعضى از شارحان در جمله«لَا تَدَّخِرُوا أَنْفُسَکُمْ نَصِیحَةً»انفس را به معناى خویشتن و بعضى به معناى یکدیگر تفسیر کردهاند و معناى دوم مناسبتر بهنظر مىرسد.
به یقین اگر کارگزاران خراج این وظایف چهارگانه را انجام دهند یعنى هم یکدیگر را به وظیفه شناسى توصیه کنند و هم برخورد آنها با لشکر اسلام و با رعایا خوب باشد و هم تمام نیّتشان بر تقویت دین خدا استوار گردد، جامعه اسلامى شاهد پیشرفتهاى مهمى خواهد بود.
آنگاه امام علیه السلام در پایان این نامه آخرین دستور خویش را به این صورت بیان مىکند و مىفرماید: «در راه خدا آنچه را بر شما واجب است انجام دهید، زیرا خداوندِ سبحان، از ما و شما خواسته است با تمام توان شکر او را بجا بیاوریم و آیین او را تا آنجا که در قدرت داریم یارى کنیم و هیچ قدرتى (براى انجام این امور) جز به کمک خداوند بزرگ نیست»؛(وَأَبْلُوا (13)«1» فِی سَبِیلِ اللَّهِ مَا اسْتَوْجَبَعَلَیْکُمْ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ اصْطَنَعَ (14)«2» عِنْدَنَا وَعِنْدَکُمْ أَنْ نَشْکُرَهُ بِجُهْدِنَا، وَأَنْ نَنْصُرَهُبِمَا بَلَغَتْ قُوَّتُنَا، وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ).
اشاره به اینکه براى موفقیّت در انجام همه این دستورات تکیه بر خدا کنید و از ذات پاکش یارى بطلبید.
تعبیر به «فان اللَّه»؛ (با فاء تفریع) اشاره به این است که انجام این امور همه نوعى شکر نعمتهاى خداست و ما در برابر الطاف پروردگار مدیون هستیم که این وظایف را انجام دهیم.
1) سند نامه:آنچه را مرحوم سیّد رضى از این نامه ذکر کرده در کتاب صفین نصر بن مزاحم که پیش از سیّد رضى مىزیسته است به صورت دو نامه و در دو جا از این کتاب آمده است با تفاوت مختصرى با آنچه سیّد رضى آورده است (مصادر نهجالبلاغه، ج 3، ص 389) ابوجعفر اسکافى که قبل از سیّد رضى مىزیسته نیز در کتابش به نام المعیار والموازنة، ص 122 نامهاى ذکر کرده که بخشهایى از آن با نامه مورد بحث شباهت دارد؛ ولى احتمال دارد نامه دیگرى باشد. در کتاب تمام نهجالبلاغه ص 776 نیز نامهاى شبیه نامه ابوجعفر اسکافى آمده است.
2) بحارالانوار، ج 74، ص 178.
3) حج، آیه 78.
4) بقره، آیه 185.
5) نهجالبلاغه، کلمات قصار، کلمه 290.
6) الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ج 19، ص 52.
7) جواهرالکلام، ج 22، ص 200.
8) کافى، ج 2، ص 146، ح 10.
9) «تُحْشِموا» از ریشه «احشام» و «حَشَم» بر وزن «کرم» به معناى خجل ساختن کسى گرفته شده و هنگامى که به باب افعال برود نیز همان معنا را مىبخشد. گاه نیز به معناى خشمگین ساختن آمده است و در جمله بالا همان معناى اوّل مناسبتر است و «حِشْمت» بر وزن «حکمت» به معناى حیا و شرمندگى است و گاه به معناى شایستگى نیز آمده است.
10) «مُعاهِد» دو معنا دارد: اهل ذمه و اقلیتهاى مذهبى که در داخل کشورهاى اسلامى بهطور مسالمت آمیز بامسلمانان زندگى مىکنند، و کفّارى که در خارج کشورهاى اسلامى هستند و با مسلمانان عهد و پیمان دارند. در اینجا منظور همان معناى اوّل است.
11) «تَدَّخِرُوا» از ریشه «ذخیره» گرفته شده که وقتى به باب افتعال مىرود ذال آن تبدیل به دال شده و تاء بابافتعال نیز تبدیل به دال شده و در هم ادغام مىگردد، بنابراین «لا تَدَّخِرُوا» به معناى ذخیره نکنید است و در اینجا مفهوم دریغ مدارید دارد.
12) در بعضى از روایات، این جمله و ما بعد آن در نامهاى که خطاب به سران لشکر است آمده است (به کتاب صفین نصر بن مزاحم ص 125 مراجعه شود و تعبیر به جند (لشکر) تناسب با همین نقل دارد.
13) «أبْلُوا» (از باب افعال) به معناى تلاش و کوشش کردن براى انجام چیزى است و گاه به معناى امتحان کردنیا فرسوده ساختن نیز آمده است و در اینجا معناى اوّل اراده شده است.
14) «اصْطَنَعَ» از ریشه «اصطناع» به معناى طلب کردن و خواستن چیزى است و گاه به معناى ساختن و پرورشدادن آمده و در اینجا همان معناى اوّل منظور است.