جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نامه 51

زمان مطالعه: 11 دقیقه

و من کتاب له علیه‏السلام

إلى‏ عُمّالِهِ عَلَى الْخِراجِ‏

از نامه‏هاى امام علیه السلام‏

به کارگزاران خراج و بیت‏المال است. (1)«1»

نامه در یک نگاه‏

امام علیه السلام در این نامه به چند نکته مهم اشاره مى‏فرماید: در بخش اوّل سخن از ثواب زحماتى است که گردآورى کنندگان خراج در این راه متحمّل مى‏شوند که امام علیه السلام به عنوان ذخیره یوم المعاد از آن یاد مى‏کند.

در بخش دوم این نامه درباره رعایت عدالت و محبّت به مردم هنگام گرفتن‏

خراج سفارش اکید مى‏کند و از هرگونه اجحاف و تعدّى و زیان رساندن به آنها نهى مى‏فرمایدو حتى در مورد غیر مسلمانانى که کمک به دشمن نکنند نیز همین توصیه را دارد.

در بخش آخر آنها را به شکرگزارى از نعمت‏هاى پروردگار و یارى دین و آیینش با تمام قوّت و قدرت فرا مى‏خواند.

بخش اوّل‏

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى أَصْحَابِ الْخَرَاجِ:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَنْ لَمْ یَحْذَرْ مَا هُوَ صَائِرٌ إِلَیْهِ لَمْ یُقَدِّمْ لِنَفْسِهِ مَا یُحْرِزُهَا.وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا کُلِّفْتُمْ بِهِ یَسِیرٌ، وَأَنَّ ثَوَابَهُ کَثِیرٌ، وَلَوْ لَمْ یَکُنْ فِیمَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنَ الْبَغْیِ وَالْعُدْوَانِ عِقَابٌ یُخَافُ لَکَانَ فِی ثَوَابِ اجْتِنَابِهِ مَا لَاعُذْرَ فِی تَرْکِ طَلَبِهِ.

ترجمه‏

اما بعد (از حمد و ثناى الهى) کسى که از آنچه سرانجام به‏سوى آن مى‏رود (مرگ و قیامت) بر حذر نباشد چیزى از پیش براى خود که او را (از بلاى آن روز) مصون دارد نمى‏فرستد. بدانید آنچه به آن مکلّف شده‏اید کم است امّا ثوابش بسیار. اگر ظلم و تعدّى، که خدا از آن نهى کرده عقاب و کیفر ترس‏آورى نداشت، باز براى درک ثوابِ اجتنابِ از آن، عذرى براى ترکش باقى نمى‏ماند.

شرح و تفسیر

از ظلم و ستم به مردم بپرهیزید!

منظور از اصحاب خراج مأموران جمع‏آورى خراج اراضى مفتوح العنوة است. توضیح: هنگامى که مسلمانان بر دشمنان خود پیروز مى‏شدند زمین‏هاى آنها عملًا به ملک مسلمین در مى‏آمد؛ ولى غالباً آن را در اختیار خودشان مى‏گذاشتند و هر سال مبلغى یا مقدارى از محصول آن اراضى به عنوان مال‏الاجاره (یا مالیات) از آنها گرفته مى‏شد که مبلغ زیاد و سنگینى نبود. این‏

مسأله از عصر پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله با فتح خیبر آغاز شد و سپس در فتوحات دیگر اسلامى جریان یافت و قسمت عمده بیت‏المال در آن زمان‏ها از همین خراج تأمین مى‏شد که مبلغ قابل توجهى بود و تعلق به همه مسلمانان داشت. البته مأموران دیگرى بودند که زکات را از مسلمانان جمع‏آورى مى‏کردند و صرف نیازهاى ارتش اسلام و قضات و فقرا و نیازمندان مى‏شد.

امام علیه السلام در این بخش از نامه خود بر چند امر تأکید مى‏کند.

نخست هشدار مى‏دهد که زندگى خود را در جهان دیگر فراموش نکنید وگرنه براى آن آمادگى پیدا نخواهید کرد مى‏فرماید: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) کسى که از آنچه سرانجام به سوى آن مى‏رود (مرگ و قیامت) بر حذر نباشد چیزى از پیش براى خود که او را (از بلاى آن روز) مصون دارد نمى‏فرستد»؛(أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَنْ لَمْ یَحْذَرْ مَا هُوَ صَائِرٌ إِلَیْهِ لَمْ یُقَدِّمْ لِنَفْسِهِ مَا یُحْرِزُهَا).اینکه در روایات مى‏خوانیم هوشیارترین مردم کسى است که بیش از همه به فکر مرگ باشد:«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَکْیَسَکُمْ أَکْثَرُکُمْ ذِکْراً لِلْمَوْت» (2)«1»براى این است که تا انسان در فکر سفر آخرت نباشد وسایل این سفر پرخطر را فراهم نخواهد کرد و دست خالى با دنیا وداع مى‏کند.

آن‏گاه در دومین نکته خطاب به کارگزاران خراج مى‏فرماید: «بدانید آنچه به آن مکلّف شده‏اید کم است امّا ثوابش بسیار»؛(وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا کُلِّفْتُمْ بِهِ یَسِیرٌ وَأَنَّ ثَوَابَهُ کَثِیرٌ).

آیا منظور امام علیه السلام از این عبارت کوشش‏هاى مربوط به جمع‏آورى خراج است یا تمام تکالیفى که انسان‏ها دارند؟ هر دو معنا محتمل است. با توجّه به اینکه جمله پیشین عام بود و همه اعمال را شامل مى‏شد، احتمال دوم مناسب‏تر به نظر مى‏رسد و در واقع اشاره به آیات شریفه «وَما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِى الدِّینِ مِنْ‏

حَرَجٍ» (3)«1»و «یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْر وَلا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْر» (4)«2»است.

آرى خداوند جواد و کریم در مقابل اعمال کوچک ما ثواب‏هاى بزرگى قرار داده است.

در سومین نکته به مطلبى درباره ترک ظلم اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «اگر ظلم و تعدّى، که خدا از آن نهى کرده عقاب و کیفر ترس‏آورى نداشت باز براى درک ثوابِ اجتنابِ از آن، عذرى براى ترکش باقى نمى‏ماند»؛(وَلَوْ لَمْ یَکُنْ فِیمَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنَ الْبَغْیِ وَالْعُدْوَانِ عِقَابٌ یُخَافُ لَکَانَ فِی ثَوَابِ اجْتِنَابِهِ مَا لَاعُذْرَ فِی تَرْکِ طَلَبِهِ).

اشاره به اینکه ظلم و ستم بى‏شک کیفر شدیدى دارد؛ ولى در ترک آن ثوابِ فوق‏العاده‏اى است، بنابراین نه به جهت کیفرش، بلکه به موجب ثواب ترکش، اگر انسان آن را ترک گوید بسیار بجاست.

امام علیه السلام در کلمات قصار خود نیز شبیه همین معنا را با تعبیر وسیع‏تر و جالب دیگرى بیان کرده مى‏فرماید:«لَوْ لَمْ یَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَى مَعْصِیَتِهِ لَکَانَ یَجِبُ أَلَّا یُعْصَى شُکْراً لِنِعَمِهِ؛اگر خداوند تهدید به عذاب در برابر عصیانش نکرده بود باز هم واجب بود به پاس نعمت‏هایش نافرمانى نشود». (5)«3»

نکته

خراج چیست؟

واژه «خراج» و «خرج» در اصل از خروج گرفته شده و به معناى چیزى است که از مال انسان یا از زمین زراعتى به‏دست مى‏آید. بعضى واژه خراج را به معناى‏

مال‏الاجاره زمین دانسته‏اند و راغب در کتاب مفردات خود مى‏گوید: خراج غالباً به مالیاتى که بر زمینِ باغ و زراعت وضع مى‏شود، اطلاق مى‏گردد و به هر حال در اصطلاح فقها به معناى مالیاتى است که بر زمین‏هاى خراجیه؛ یعنى زمین‏هایى که با جنگ از کفّار گرفته شده بود قرار مى‏دادند و گاه به مالیات زمین‏هاى آبادى اطلاق مى‏شد که جزو انفال بود. بخش اوّل تعلّق به همه مسلمانان داشت و بخش دوم به حاکم اسلامى.

در بعضى از کتب اهل سنّت آمده است که خراج در اصطلاح فقها دو معنا دارد: معناى عام و معناى خاص. خراج به معناى عام تمام اموالى است که دولت متولى جمع‏آورى و صرف آن در مصارف معیّن است (تمام اقسام مالیات‏ها) و اما معناى خاص، آن مالى است که حکومت اسلامى بر اراضى خراجیه قرار مى‏دهد (6)«1» و گاه به مالیاتى که به نام جزیه از غیر مسلمانان گرفته مى‏شد نیز اطلاق شده است.

در مورد مصرف خراج فقهاى ما گفته‏اند که باید صرف مصالح عامه مسلمین گردد؛ مانند بناى پل‏ها، حفظ امنیّت جاده‏ها، کمک به نیازمندان، حقوق سربازان، جنگ‏جویان، قضات و فرمانداران و سایر نیازهاى حکومتى. (7)«2»

البته بسیار مى‏شد که بخش مهمى از خراج میان همه مسلمانانى که در دسترس بودند به‏طور مساوى در حکومت‏هاى عدل (مانند حکومت امیرمؤمنان على علیه السلام) و به‏صورت غیر مساوى (مانند حکومت خلفا) تقسیم مى‏شد.

دلیل تساوى بر تقسیم، آن است که اراضى خراجیه که خراج از آن جمع‏آورى مى‏شود ملک عموم مسلمانان است و همه به‏طور مساوى در آن سهیم هستند. در ضمن منظور از تساوى، عدم فرق میان افراد به حسب شخصیت اجتماعیشان‏

است که فلان کس شیخ قبیله است و فلان شخص آدم سرشناسى است و دیگرى کارگر ساده؛ ولى بر حسب مسئولیت‏ها مانند قضاوت و فرماندارى و فرماندهى لشکر و امثال آن به یقین تفاوت گذارده مى‏شد.

بخش دوم‏

فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَاصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ، فَإِنَّکُمْ خُزَّانُ الرَّعِیَّةِ، وَوُکَلَاءُ الْأُمَّةِ، وَسُفَرَاءُ الْأَئِمَّةِ وَلَا تُحْشِمُوا أَحَداً عَنْ حَاجَتِهِ، وَلَا تَحْبِسُوهُ عَنْ طَلِبَتِهِ، وَلَا تَبِیعُنَّ لِلنَّاسِ فِی الْخَرَاجِ کِسْوَةَ شِتَاءٍ وَلَا صَیْفٍ، وَلَا دَابَّةً یَعْتَمِلُونَ عَلَیْهَا، وَلَا عَبْداً، وَلَا تَضْرِبُنَّ أَحَداً سَوْطاً لِمَکَانِ دِرْهَمٍ وَلَا تَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ، مُصَلٍّ وَلَا مُعَاهَدٍ، إِلَّا أَنْ تَجِدُوا فَرَساً أَوْ سِلَاحاً یُعْدَى بِهِ عَلَى أَهْلِ الْإِسْلَامِ، فَإِنَّهُ لَایَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِ أَنْ یَدَعَ ذَلِکَ فِی أَیْدِی أَعْدَاءِ الْإِسْلَامِ، فَیَکُونَ شَوْکَةً عَلَیْهِ. وَلَا تَدَّخِرُوا أَنْفُسَکُمْ نَصِیحَةً، وَلَا الْجُنْدَ حُسْنَ سِیرَةٍ، وَلَا الرَّعِیَّةَ مَعُونَةً، وَلَا دِینَ اللَّهِ قُوَّةً، وَأَبْلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ مَا اسْتَوْجَبَ عَلَیْکُمْ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ اصْطَنَعَ عِنْدَنَا وَعِنْدَکُمْ أَنْ نَشْکُرَهُ بِجُهْدِنَا، وَأَنْ نَنْصُرَهُ بِمَا بَلَغَتْ قُوَّتُنَا، وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.

ترجمه‏

(امام فرمود:) حال که چنین است انصاف را از سوى خود نسبت به مردم رعایت کنید و در برابر نیازمندى‏هایشان (که پاسخ گفتن به آن مشکلاتى دارد) صبر و شکیبایى به خرج دهید، زیرا شما خزانه‏داران رعیّت و وکلاى امّت و سفیران ائمه و پیشوایان هستید. هیچ کس را به سبب عرض حاجتش شرمنده نسازید و کسى را از خواسته (مشروعش) باز مدارید و هرگز براى گرفتن خراج از بدهکار، لباس تابستانى یا زمستانى و یا مرکبى که با آن به کارهایشان مى‏رسند و یا برده‏اى را (که از کمک او براى زندگى بهره مى‏گیرند) به فروش نرسانید.کسى را براى گرفتن درهمى تازیانه نزنید. هرگز به مال احدى از مردم، چه‏

مسلمان باشد و چه غیر مسلمانى که در پناه اسلام است، دست نزنید (و آن را به تملک بیت‏المال در نیاورید) مگر اینکه اسب یا سلاحى باشد که براى تجاوز به مسلمانان به‏کار گرفته مى‏شود (در این صورت مى‏توانید آن وسایل را مصادره کنید) زیرا براى مسلمان سزاوار نیست که چنین وسایلى را در دست دشمنان اسلام باقى بگذارد تا سبب نیرومندى آنها بر ضد مسلمانان گردد. هرگز از نصیحت و اندرز به خویشتن (و به یکدیگر) و از خوش‏رفتارى با سپاهیان و کمک به رعیّت و تقویت دین خدا خوددارى مکنید. در راه خدا آنچه را بر شما واجب است انجام دهید، زیرا خداوندِ سبحان، از ما و شما خواسته است که با تمام توان شکر او را بجا بیاوریم و آیین او را تا آنجا که قدرت داریم یارى کنیم و هیچ قدرتى (براى انجام این امور) جز به کمک خداوند بزرگ نیست.

شرح و تفسیر

در گرفتن خراج انصاف را رعایت کنید

امام علیه السلام پس از بیان یک سلسله کلیات در بخش پیشین این نامه، در این بخش انگشت روى جزئیات مسائل گذارده و اوامر و نواهى خاصى براى کارگزاران خراج صادر مى‏فرماید.

در آغاز چنین مى‏گوید: «حال که چنین است انصاف را از سوى خود نسبت به مردم رعایت کنید و در برابر نیازمندى‏هایشان (که پاسخ گفتن به آن مشکلاتى دارد) صبر و شکیبایى به خرج دهید، زیرا شما خزانه‏داران رعیّت و وکلاى امّت و سفیران ائمه و پیشوایان هستید»؛(فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَاصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ، فَإِنَّکُمْ خُزَّانُ الرَّعِیَّةِ، وَوُکَلَاءُ الْأُمَّةِ، وَسُفَرَاءُ الْأَئِمَّةِ).منظور از انصاف از سوى خود- همان‏گونه که در روایات وارد شده است- این است که آنچه براى خود مى‏پسندند براى آنها بپسندند و آنچه براى خویش‏

ناخوش مى‏دارند براى آنها ناخوش دارند. یا به تعبیر دیگر همان‏گونه که حق خود را از آنها مى‏گیرند، حقوق آنها را نیز به آنها بپردازند.

در حدیثى مى‏خوانیم مردى اعرابى خدمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آمد در حالى که پیامبر سوار بر مرکب به سوى یکى از غزوات در حرکت بود. آن مرد عرب رکاب پیغمبر را گرفت و عرض کرد:«یَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِی عَمَلًا أَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ؛اى رسول خدا! عملى به من یاد ده که اگر انجام دهم داخل بهشت شوم». پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:«مَا أَحْبَبْتَ أَنْ یَأْتِیَهُ النَّاسُ إِلَیْکَ فَأْتِهِ إِلَیْهِمْ وَمَا کَرِهْتَ أَنْ یَأْتِیَهُ النَّاسُ إِلَیْکَ فَلَا تَأْتِهِ إِلَیْهِمْ؛آنچه دوست دارى مردم براى تو انجام دهند براى آنان انجام ده و آنچه دوست ندارى که مردم درباره تو انجام دهند درباره آنها انجام نده». این را فرمود و اضافه کرد:«خَلِّ سَبِیلَ الرَّاحِلَةِ؛دست از مرکب بردار و آن را به حال خود واگذار» (یعنى تمام خواسته تو در این دو جمله بود). (8)«1»

امام علیه السلام در جمله‏هاى بالا سه منصب براى عاملان خراج بیان فرمود که اشاره به سه مسئولیت مهم آنهاست.

نخست خازن رعیّت، به معناى حافظ اموال آنها بودن تا در مصارفش صرف شود. دیگر اینکه آنها وکیلان امّتند که مفهومش آن است که حقوق مردم را از کسانى که حق بر ذمه آنهاست به‏طور کامل دریافت مى‏دارند. سوم اینکه آنها سفیران امامان هستند که باید با همان اخلاق و روش پیشوایان بزرگ با مردم رفتار کنند، بنابراین هم اخذ حقوق مى‏کنند و هم حفظ آن و هم با اخلاق حسنه با آنان رفتار مى‏کنند.

آن‏گاه امام علیه السلام آنها را از شش چیز نهى مى‏کند. در نخستین نهى مى‏فرماید: «هیچ کس را به‏سبب عرض حاجتش شرمنده نسازید»؛(وَلَا تُحْشِمُوا (9)«2» أَحَداً عَنْ حَاجَتِهِ).

یعنى چنان با مردم رفتار کنید که از عرض حاجت خود شرمنده نشوند. مثلًا اگر بعضى گوسفندان آنها مورد علاقه آنهاست یا بعضى از بخش‏هاى زراعت مورد توجّه آنهاست، چنان با آنها رفتار کنید که بتوانند مقصود خود را اظهار دارند و خراج و زکات را از بخش دیگر مطالبه کنید.

حضرت در دومین نهى خود مى‏فرماید: «و کسى را از خواسته (مشروعش) باز مدارید»؛(وَلَا تَحْبِسُوهُ عَنْ طَلِبَتِهِ).

اشاره به اینکه اگر آنها در نحوه تقسیم اموال و اخذ خراج خواسته‏هاى مشروعى داشته باشند آنها را رعایت کنید.

در سومین نهى، آنها را از گرفتن وسایل ضرورى زندگى (و به اصطلاح مستثنیات دین) باز مى‏دارد و مى‏فرماید: «و هرگز براى گرفتن خراج از بدهکار، لباس تابستانى یا زمستانى و یا مرکبى که با آن به کارهایشان مى‏رسند و یا برده‏اى را (که از کمک او براى زندگى بهره مى‏گیرند) به فروش نرسانید»؛(وَلَا تَبِیعُنَّ لِلنَّاسِ فِی الْخَرَاجِ کِسْوَةَ شِتَاءٍ وَلَا صَیْفٍ، وَلَا دَابَّةً یَعْتَمِلُونَ عَلَیْهَا وَلَا عَبْداً).

این دستور یکى از احکام کاملًا انسانى اسلام است که اجازه نمى‏دهد حتى از بدهکاران، ضروریات زندگى آنها را براى اداى دین بستانند، بلکه اگر مال دیگرى دارد از آن باید بهره گرفت و اگر ندارد باید به او مهلت داد تا زمانى که قدرت بر اداى دین خود پیدا کند.

در چهارمین نهى مى‏فرماید: «کسى را براى گرفتن درهمى تازیانه نزنید»؛(وَلَا تَضْرِبُنَّ أَحَداً سَوْطاً لِمَکَانِ دِرْهَمٍ).

به بیان دیگر به هنگام اخذ حق بیت‏المال هر گونه خشونتى ممنوع است‏

و تجربه نشان داده که خشونت‏ها نتیجه منفى در اداى دیون دارد و به عکس محبّت و ملاطفت، درآمد بیت‏المال را فزون‏تر مى‏سازد.

تعبیر به «درهم» ممکن است اشاره به اموال کم باشد؛ یعنى در جزئیات به مردم سخت‏گیرى نکنید. بعضى از شارحان احتمال داده‏اند که درهم در اینجا به معناى جنس مال است یعنى براى اخذ اموال مردم را در فشار قرار ندهید.

امام علیه السلام در پنجمین نهى مى‏فرماید: «هرگز به مال احدى از مردم چه مسلمان باشد و چه غیر مسلمانى که در پناه اسلام است، دست نزنید (و آن را به تملک بیت‏المال در نیاورید) مگر اینکه اسب یا سلاحى باشد که براى تجاوز به مسلمانان به‏کار گرفته مى‏شود (در این صورت مى‏توانید آن وسایل را مصادره کنید) زیرا براى مسلمان سزاوار نیست که چنین وسایلى را در دست دشمنان اسلام باقى بگذارد تا سبب نیرومندى آنها بر ضد مسلمانان گردد»؛(وَلَا تَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ، مُصَلٍّ وَلَا مُعَاهَدٍ (10)«1»، إِلَّا أَنْ تَجِدُوا فَرَساً أَوْ سِلَاحاً یُعْدَى بِهِ عَلَى‏أَهْلِ الْإِسْلَامِ، فَإِنَّهُ لَایَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِ أَنْ یَدَعَ ذَلِکَ فِی أَیْدِی أَعْدَاءِ الْإِسْلَامِ، فَیَکُونَ شَوْکَةً عَلَیْهِ).

این جمله اشاره به منافقان و افراد نفوذى است که مرکب سوارى و سلاحى دارند و آن را در اختیار دشمنان اسلام قرار مى‏دهند در این موارد مى‏توان این وسایل را از آنان گرفت بى آنکه قیمت آنها پرداخته شود، چرا که پرداخت قیمت باز هم آنها را بر تجدید همان برنامه قوّت و قدرت مى‏دهد. در واقع این دستور نوعى مصادره مشروع است که امام علیه السلام درباره افراد استثنایى اجازه داده است؛ ولى اموال سایر مسلمانان و غیر مسلمانانى که اهل ذمه هستند باید محترم شمرده شود.

درست است که این موضوع ارتباطى به مسأله خراج ندارد ولى در واقع یک وظیفه اضافى است که گاهى عاملان خراج با آن مواجه مى‏شوند و باید انجام دهند.

در فقه اسلامى در باب مکاسب محرّمه بحثى درباره حرمت کمک به ظالمان و نیز بحثى درباره عدم جواز فروش اسلحه به دشمنان اسلام آمده است که با دلایل عام و خاص از این مسأله نهى شده و مفهوم این آیات و روایات این است که اگر سلاح یا مرکبى در دست کسى ببینیم که در آینده نزدیک به دشمنان اسلام سپرده مى‏شود و بر ضد مسلمانان از آن کمک مى‏گیرند باید جلوى آن را گرفت و این همان چیزى است که امام علیه السلام در این دستور بیان فرموده است و به بیان دیگر این کار نوعى نهى از منکر عملى است.

سرانجام در ششمین نهى مى‏فرماید: «هرگز از نصیحت و اندرز به خویشتن (و به یکدیگر) و از خوش‏رفتارى با سپاهیان و کمک به رعیّت و تقویت دین خدا خوددارى مکنید»؛(وَلَا تَدَّخِرُوا (11)«1» أَنْفُسَکُمْ نَصِیحَةً، وَلَا الْجُنْدَ حُسْنَ سِیرَةٍ وَلَاالرَّعِیَّةَ مَعُونَةً، وَلَا دِینَ اللَّهِ قُوَّةً).(12)«2»

در اینجا امام علیه السلام در یک جمله به‏صورت نهى آنها را به چهار امر دستور مى‏دهد. نصیحت و خیرخواهى به یکدیگر، خوش‏رفتارى با سپاه اسلام، کوشش در راه کمک به رعایا و تلاش در طریق تقویت دین مبین اسلام. با توجّه به اینکه مخاطب در این جمله کارگزاران خراجند روشن مى‏شود که آنها در مسیر انجام مأموریت خود باید مراقب تکالیف دیگرى که بر عهده دارند نیز باشند.

بعضى از شارحان در جمله‏«لَا تَدَّخِرُوا أَنْفُسَکُمْ نَصِیحَةً»انفس را به معناى خویشتن و بعضى به معناى یکدیگر تفسیر کرده‏اند و معناى دوم مناسب‏تر به‏نظر مى‏رسد.

به یقین اگر کارگزاران خراج این وظایف چهارگانه را انجام دهند یعنى هم یکدیگر را به وظیفه شناسى توصیه کنند و هم برخورد آنها با لشکر اسلام و با رعایا خوب باشد و هم تمام نیّتشان بر تقویت دین خدا استوار گردد، جامعه اسلامى شاهد پیشرفت‏هاى مهمى خواهد بود.

آن‏گاه امام علیه السلام در پایان این نامه آخرین دستور خویش را به این صورت بیان مى‏کند و مى‏فرماید: «در راه خدا آنچه را بر شما واجب است انجام دهید، زیرا خداوندِ سبحان، از ما و شما خواسته است با تمام توان شکر او را بجا بیاوریم و آیین او را تا آنجا که در قدرت داریم یارى کنیم و هیچ قدرتى (براى انجام این امور) جز به کمک خداوند بزرگ نیست»؛(وَأَبْلُوا (13)«1» فِی سَبِیلِ اللَّهِ مَا اسْتَوْجَبَ‏عَلَیْکُمْ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ اصْطَنَعَ (14)«2» عِنْدَنَا وَعِنْدَکُمْ أَنْ نَشْکُرَهُ بِجُهْدِنَا، وَأَنْ نَنْصُرَهُ‏بِمَا بَلَغَتْ قُوَّتُنَا، وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ).

اشاره به اینکه براى موفقیّت در انجام همه این دستورات تکیه بر خدا کنید و از ذات پاکش یارى بطلبید.

تعبیر به «فان اللَّه»؛ (با فاء تفریع) اشاره به این است که انجام این امور همه نوعى شکر نعمت‏هاى خداست و ما در برابر الطاف پروردگار مدیون هستیم که این وظایف را انجام دهیم.


1) سند نامه:آنچه را مرحوم سیّد رضى از این نامه ذکر کرده در کتاب صفین نصر بن مزاحم که پیش از سیّد رضى مى‏زیسته است به صورت دو نامه و در دو جا از این کتاب آمده است با تفاوت مختصرى با آنچه سیّد رضى آورده است (مصادر نهج‏البلاغه، ج 3، ص 389) ابوجعفر اسکافى که قبل از سیّد رضى مى‏زیسته نیز در کتابش به نام المعیار والموازنة، ص 122 نامه‏اى ذکر کرده که بخش‏هایى از آن با نامه مورد بحث شباهت دارد؛ ولى احتمال دارد نامه دیگرى باشد. در کتاب تمام نهج‏البلاغه ص 776 نیز نامه‏اى شبیه نامه ابوجعفر اسکافى آمده است.

2) بحارالانوار، ج 74، ص 178.

3) حج، آیه 78.

4) بقره، آیه 185.

5) نهج‏البلاغه، کلمات قصار، کلمه 290.

6) الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ج 19، ص 52.

7) جواهرالکلام، ج 22، ص 200.

8) کافى، ج 2، ص 146، ح 10.

9) «تُحْشِموا» از ریشه «احشام» و «حَشَم» بر وزن «کرم» به معناى خجل ساختن کسى گرفته شده و هنگامى که به باب افعال برود نیز همان معنا را مى‏بخشد. گاه نیز به معناى خشمگین ساختن آمده است و در جمله بالا همان معناى اوّل مناسب‏تر است و «حِشْمت» بر وزن «حکمت» به معناى حیا و شرمندگى است و گاه به معناى شایستگى نیز آمده است.

10) «مُعاهِد» دو معنا دارد: اهل ذمه و اقلیت‏هاى مذهبى که در داخل کشورهاى اسلامى به‏طور مسالمت آمیز بامسلمانان زندگى مى‏کنند، و کفّارى که در خارج کشورهاى اسلامى هستند و با مسلمانان عهد و پیمان دارند. در اینجا منظور همان معناى اوّل است.

11) «تَدَّخِرُوا» از ریشه «ذخیره» گرفته شده که وقتى به باب افتعال مى‏رود ذال آن تبدیل به دال شده و تاء باب‏افتعال نیز تبدیل به دال شده و در هم ادغام مى‏گردد، بنابراین «لا تَدَّخِرُوا» به معناى ذخیره نکنید است و در اینجا مفهوم دریغ مدارید دارد.

12) در بعضى از روایات، این جمله و ما بعد آن در نامه‏اى که خطاب به سران لشکر است آمده است (به کتاب صفین نصر بن مزاحم ص 125 مراجعه شود و تعبیر به جند (لشکر) تناسب با همین نقل دارد.

13) «أبْلُوا» (از باب افعال) به معناى تلاش و کوشش کردن براى انجام چیزى است و گاه به معناى امتحان کردن‏یا فرسوده ساختن نیز آمده است و در اینجا معناى اوّل اراده شده است.

14) «اصْطَنَعَ» از ریشه «اصطناع» به معناى طلب کردن و خواستن چیزى است و گاه به معناى ساختن و پرورش‏دادن آمده و در اینجا همان معناى اوّل منظور است.